جلسه پنجاه و هفتم درس خارج فقه

اجتهاد و تقلید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد

اللهم صل علی محمد و آل محمد  

ما مقدماتی را که به عنوان اصول موضوعه بحث کردیم به همون مقدمات اکتفا می کنیم. اولین بحث متنی و مقدمات قرینه فقه عبارت است از بحث اجتهاد و تقلید. اولا عرض کنم موضوعات ابحاثی که مطرح می شود در لفظ موضوع باید دقت کرد. اگر لفظ موضوع دقت نشود و معنای شایسته ای نداشته باشد، در احکامی و بحث هایی که راجع به اون موضوع می شود، خلل ایجاد میشه. آیا اجتهاد و تقلید دو لغت صحیح اند یا دو لغت ناصحیح؟ ما تعبیراتی در قرآن شریف داریم که این تعبیرات حدود ۶ تعبیر است. استنباط در مقابلش رد ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ [نساء: آیه ۸۳].

تفقه در مقابلش تفقیه. تفقه باید بکنند از برای تفقیه، تذکیر و تذکر، مذکر کسانی هستند که مطلب را علم دارند و به کسانی که نمی دانند تذکر می دهند یا علم دارند و عمل دارند و به کسانی که علم دارند و عمل ندارند تذکر می دهند. تعلیم و تعلم، سوال و مسئول که دو آیه در قرآن است ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [نحل: آیه ۴۳] قول احسن است و اتباع که آیه ۱۷ و ۱۸ عرض می شود که سوره زمر است ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ [زمر: آیات ۱۷ و ۱۸].

این ۶ عنوان رو به طور متقابل ما داریم. معلم، متعلم، مستنبط، مستنبط له و سایر عناوین. اما لفظ اجتهاد و تقلید را ما هرگز در کتاب نداریم، در سنت هم نداریم. فقط در یک روایت که اون رو هم براتون می خوانم، بر حسب آنچه را در تبصره الفقهاء نقل کرده ایم. البته دو روایت است، یک روایت مقبوله عمر بن حنظله است ما نوشتیم (و هی غیرمقبوله غیر مقبوله فی حقل الاجتهاد و التقلید لان موردها هوالقضاء دون سائر الفتوا) فتوا غیر از قضا و حکم است. قضا و حکم بر مبنای موضوعات است فتوا بر مبنای احکام است. بله روایت امام حسن عسکری (ع) که در احتجاج نقل شده است، لفظ تقلید را دارد، مفصله این روایت براتون میخوانم.

فی الاحتجاج و تفسیر الامام عن ابی محمد العسکری (ع) فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ قَالَ (ع) ثُمَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یَا مُحَمَّدُ وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الْیَهُودُ أُمِّیُّونَ لَا یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ وَ لَا یَکْتُبُونَ کَالْأُمِّیِّ مَنْسُوبٌ إِلَی أُمِّهِ أَیْ هُوَ کَمَا خَرَجَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ لَا یَقْرَأُ وَ لَا یَکْتُبُ  الی عَن قال، ثُمَّ قَالَ ع قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ (ع) فَإِذَا کَانَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ مِنَ الْیَهُودِ لَا یَعْرِفُونَ الْکِتَابَ إِلَّا بِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ لَا سَبِیلَ لَهُمْ إِلَی غَیْرِهِ فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ هَلْ عَوَامُّ الْیَهُودِ إِلَّا کَعَوَامِّنَا یُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ فَإِنْ لَمْ یَجُزْ لِأُولَئِکَ الْقَبُولُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ لَمْ یَجُزْ لِهَؤُلَاءِ الْقَبُولُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جِهَهٍ وَ تَسْوِیَهٌ مِنْ جِهَهٍ أَمَّا مِنْ حَیْثُ اسْتَوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ عزَّ وَ جَلّ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِیدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ در کتاب وَ أَمَّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقُوا فَلَا قَالَ بَیِّنْ لِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ عَوَامَّ الْیَهُودِ کَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْکَذِبِ، کذبِ الصَّرِیحِ وَ بِأَکْلِ الْحَرَامِ وَ الرِّشَاءِ وَ بِتَغْیِیرِ الْأَحْکَامِ عَنْ وَاجِبِهَا بِالشَّفَاعَاتِ وَ الْعِنَایَاتِ وَ الْمُصَانَعَاتِ وَ عَرَفُوهُمْ بِالتَّعَصُّبِ الشَّدِیدِ الَّذِی یُفَارِقُونَ بِهِ أَدْیَانَهُمْ وَ أَنَّهُمْ إِذَا تَعَصَّبُوا أَزَالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصَّبُوا عَلَیْهِ وَ أَعْطَوْا مَا لَا یَسْتَحِقُّهُ مَنْ تَعَصَبُّوا لَهُ مِنْ أَمْوَالِ غَیْرِهِمْ وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ أَجْلِهِمْ وَ عَرَفُوهُمْ یُقَارِفُونَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ اضْطُرُّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إِلَی أَنَّ مَنْ فَعَلَ مَا یَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ لَا یَجُوزُ أَنْ یُصَدَّقَ عَلَی اللَّهِ وَ لَا عَلَی الْوَسَائِطِ بَیْنَ الْخَلْقِ وَ بَیْنَ اللَّهِ فَلِذَلِکَ ذَمَّهُمْ لِمَا قَلَّدُوا مَنْ قَدْ عَرَفُوا وَ مَنْ قَدْ عَلِمُوا أَنَّهُ لَا یَجُوزُ قَبُولُ خَبَرِهِ وَ لَا تَصْدِیقُهُ فِی حِکَایَاتِهِ وَ لَا الْعَمَلُ بِمَا (قطع صدا)

فِی أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِذْا کَانَتْ دَلَائِلُهُ أَوْضَحَ مِنْ أَنْ تَخْفَی وَ أَشْهَرَ مِنْ أَنْ لَا تَظْهَرَ لَهُمْ وَ کَذَلِکَ عَوَامُّ أُمَّتِنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَائِهِمُ الْفِسْقَ (البته اشاره به فقهای سنت است بیشتر) و کَذَلِکَ عَوَامُّ أُمَّتِنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِیَّهَ الشَّدِیدَهَ  و( قطع صدا)

مَنْ یَتَعَصَّبُونَ عَلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ لِإِصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقّاً وَ التَّرَفْرُفِ و الْإِحْسَانِ عَلَی مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ إِنْ کَانَ لِلْإِذَلَالِ وَ الْإِهَانَهِ مُسْتَحِقّاً فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ تَعَالَی بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَهِ فُقَهَائِهِمْ- فَأَمَّا، فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَهِ لَا جَمِیعَهُمْ فَأَمَّا مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ ما رکِبَ فَمثلَ فُقَهَاءِ الْعَامَّهِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً وَ لَا کَرَامَهَ.

فقط این روایت در کل روایات اسلام شیعتا و سنتا هست. در قرآن لفظ اجتهاد هست به غیر این معنایی که ما می خوایم و لفظ تقلید هرگز وجود ندارد. حالا اولا ما از برای امر اجتهاد و تقلید که مهم ترین امر است بعد از تکلیف، ما چند جریان داریم. یک تکلیف، ما همگان طبق ادله عقلیه و نقلیه کتاباً و سنتاً در حد بلوغ که باشیم مکلفیم، این بعد اول. مکلفیم به تکالیفی واجب، به تکالیفی محرم، فعل واجبات و ترک محرمات. خب این واجبات و اون محرمات مقداریش برای ما ضروریست، معلوم است صددرصد، اینکه میگیم ما یعنی کل و مقداری از برای ما ضروری نیست و مختلف فیه.

آیا در واجبات و محرماتی که مختلف فیها هستند ما تکلیف نداریم؟ یا تکلیف داریم بدون علم این تکلیف رو عمل کنیم یا با علم؟ البته با علم، برای اینکه ﴿لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] پس در بعد اول ما مکلفیم. در بعد دوم باید تکلیف را بدانیم. اون واجباتی که مختلف فیهاست و اون محرماتی که مختلف فیهاست باید بدانیم، علم پیدا کنیم. علم از طریق کتاب در بعد اول و از سنت قطعیه در بعد ثانی چنانچه شرحش رو عرض کردیم.

حالا، وظیفه اولی ما بعد از تکلیف چیست؟ آیا وظیفه اولی ما بعد از تکلیف، اجتهاد و استنباط است یا تقلید و اتباع است؟ اجتهاد است، چرا؟ برای اینکه من مکلفم، شما مکلفید، فلان مکلف است، تکالیف که به اشخاص متوجه است خود اشخاص این تکالیف رو باید انجام بدهند و انجام این تکالیف در صورت علم است. اگر توانستید علم پیدا کنید بر مبنای کتاب و سنت، باید با این توان علم پیدا کنید به کتاب و سنت و تکلیفی که مختلف فیه است، به دست بیارید در بعد اول اجتهاد است. استنباط، بعد دوم احتیاط است. بعد سوم تقلید است. ۷ بعد دارد یا اجتهاد مطلق، البته ما لفظ اجتهاد میگیم اعتراض داریم به لفظ اجتهاد، به لفظ تقلید اعتراض داریم اعتراض رو بعد عرض می کنم، ولیکن چون معمول است لفظ اجتهاد و تقلید ما هم این لفظ اجتهاد و تقلید رو میگیم، ولی مراد از اجتهاد و تقلید، همون معنایی ست که قرآن میگد ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ [زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] احسن القول اجتهاد است و اتباعش تقلید است. البته اجتهاد با احسن القول فرق ها دارد و تقلید هم با اتباع فرق ها دارد. ما با صرف نظر از فرق ها همین لفظ اجتهاد و تقلید رو فعلا عرض می کنیم تا بعد ببینیم چی میشه.

حالا یا اجتهاد مطلق یا تقلید مطلق یا احتیاط مطلق در اونجایی که امکان دارد، چون بعضی جاها امکان ندارد احتیاط، اونجا خلافه. این سه بعد، این سه رو چهار هم باضافه کنیم هفت مرحله میشه، یا اجتهاد و تقلید، بعضا اجتهاد بعضا تقلید یا اجتهاد و احتیاط یا احتیاط و تقلید یا احتیاط و اجتهاد و تقلید، هفت. بنابراین مکلفین بین این هفت مرحله هستند با ترتیب. اول اجتهاد است مطلق، بعد اجتهاد نسبی ست و احتیاط، بعد احتیاط است مطلق، بعد احتیاط نسبی ست با تقلید، بعد تقلید است مطلق و همچنین مراحل هفتگانه رو ما طی می کنیم.

حالا آیا ما اصولا لفظ تقلید در کل کتاب و سنت داریم؟ نخیر، فقط در این روایته. این هم لفظ و هم سندا و هم معنا مورد اشکاله. تقلید یعنی چی؟ تقلید یعنی قلاده قرار دادن، کسی که آزاد است هرجا می تواند برود، اگر قلاده ای قرار دادند دیگه از خودش اختیاری ندارد، قلاده کلیست نه قلاده بعضی، نه بعضا تقلید و بعضا لاتقلید. ما آن را در تقلید مطلق عرض می کنیم، در تقلید مطلق یعنی قلاده مطلقه بر گردن این شخص انداختن که هیچ حرکتی و هیچ سکونی و هیچ کاری را در بعد تکلیف نمی تواند بکند، مگر صددرصد نقش پذیرفتن. خب این سه بعدی ست. یا تقلید (14:06) است، تقلید، این شخصی که تابع است، قلاده خود را بر گردن متبوع بیافکند یا قلاده خود را بر گردن خود بیافکند یا ذوی قلادتین باشد، سه احتمال دیگه. قلاده خود را بر گردن متبوع بیافکند یعنی این تکلیف، قلاده ای بر عهده اوست، وقتی می داند مکلف است و در احکام مختلف فیه است، این قلاده اولی است، قلاده اولی قلاده تکلیف بر مسائلی ست که ضروری است که معلومه، مسائل مختلف فیه قلاده است. حالا این قلاده رو باید چیکار کنه؟ آیا خودش برود و تفقه کند یا اگر نمی تواند، استطاعت ندارد، قدرت ندارد، زمینه براش فراهم نیست، این قلاده ای که بر گردن اوست بر گردن دیگری بیاندازد که او برود اجتهاد کند، برود استنباط کند. مثل وکالت، کاری که انسان مهم است باید انجام بده یا خودش می داند یا می تواند، هم می داند و هم می تواند و هم وقت دارد انجام بده و اگر نه قلاده این عمل را، فکرش را، کارش را، مقدماتش را به عهده دیگری میندازد، معنی وکالته، این قلاده است. منتها قلاده مطلقه نیست، ما قلاده مطلقه در بعد عصمت داریم که عرض می کنیم.

حالا آیا این تقلید یعنی قلاده تکلیفی که بر عهده من است و من تکالیف را نمی دانم، این قلاده را بر عهده کسی که مستنبط است می اندازم مطلقا یا نه بعکس؟ قلاده را بر عهده خودم یعنی این قلاده از نظر اتباع مطلق و طاعت مطلقه طرف، قلاده او را بر گردن خودم میندازم یا قلاده خود را بر گردن او توکیل است یا قلاده او را بر گردن خود، یعنی کانه او مرا گردنبندی انداخته هر چه بگوید، هر چه بخواهد، نفی و اثبات بکند مطلقا من تابع او هستم یا ذو قلادتین، چه بعد اول، چه بعد دوم، چه بعد سوم، قلاده مطلقه غلط است، چرا؟ برای اینکه ما یک عبادت داریم، یک طاعت داریم. عبادت مطلقه مخصوص الله است ولکن طاعت مطلقه دو بعد است. یک طاعت بر مبنای عبادت است یطیع تعبدا مخصوص الله است. یک طاعت که طریق تعبد الله است، ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾ [نساء: آیه ۸۰].

طاعت اول، طاعت مطلقه است در دو بعد، طاعت الله مطلقا، عبادت الله مطلقا، عبادت الله فی طاعته، طاعت الله فی عبادته هر دو مطلقه. ولکن مرحله دوم طاعت مطلقه، طاعت مطلقه است فی سبیل عبادت الله، یعنی ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾ طاعت رسول است، عبادت رسول نیست. (یطیع الرسول لانه رسول الله یطیع الله لانه الله) است، خودیست ولکن (یطیع الرسول لانه رسول الله) پس طاعت رسول، طاعت مطلقه یک بعدیست، عبادت نیست، بلکه طاعت رسول است، برای اینکه رسول من الله است و در بعد دوم طاعت معصومین (ع) است.

در بعد سوم طاعت کسانی که فقهای امت اند. طاعت فقهای امت، آیا طاعت مطلقه است؟ نخیر، چون فقهای امت اشتباه هم دارند. اگر جایی مطیع دید، دانست یا شک داشت یا ظن داشت که طرف اشتباه می کند، اطلاق طاعت شامل این مورد شک و مورد ظن و یا مورد خلاف نیست، بنابراین تقلید مطلق نخواهد بود. اگر ما تقلید را قبول کنیم، لفظش را و معناش را قبول کنیم، تقلید در بعد طاعت مطلقه معصومین است در راه عبادت الله، خب این تقلید. حالا این روایت که (أَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ مطیعا لامر مولاه مخالف علی هوی) عبارتش رو یادم رفت

(صحبت حضار)

بله (فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ) بله (فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ) نفس چیه؟ صائنا لعقله نیست، صائنا لنفس الاماره نیست، صَائِناً لِنَفْسِهِ یعنی هم عقل را نگه دارند هم نفس را. نفس را نگه دارند از اینکه حکم به هوای نفس بدهد، عقل را هم نگه دارد که عقل به حکم به هوای عقل بدهد، نه هوای نفس، نه هوای عقل، بلکه هوای الله ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ [نجم: آیات ۳ و ۴] فقط بر مبنای ﴿وَحْيٌ يُوحَى﴾، منتها بر مبنای ﴿وَحْيٌ يُوحَى﴾ رسول الله متصلا و بر مبنای ﴿وَحْيٌ يُوحَى﴾ غیر رسول الله منفصلا، یعنی بر مبنای وحی کتاب منهای سنت.

(حافظاً لدینهم) دینش را، عقیده اش را، علما، عقیدتا، عملا، فرداً، جمعاً، حفظ کند. ملاحظه مقلدین را نکند در فتوا. اگر نظرش بر مبنای کتاب و سنت وجوب فلان مطلب است به ملاحظه اینکه مقلدین هو نکنند، فتوا بر خلاف ندهد. اگر فتوا بر خلاف بدهد این مرجع نخواهد بود. (مخالفاً علی هوی) لهوی نیست، گاه هوای نفس است و هوای عقل متشرع به شریعت است برابرند با هم، نخیر مخالفا سوار بر هوی بشن، هوای نفس مامور او باشد، برای هوای نفس رنگی اصلا نداشته باشد، هوای نفس اماره بالسوء و هوای عقل هم هیچ رنگی نداشته باشد، مگر هوای وحی بر مبنای کتاب و سنت. (مطیعا لامره فللعوام) علی العوام نیست، للعوام جواز دیگه، (فللعوام ان یقلدون).

حالا آیا فقیهی که چنین است، عوام جایز است تقلید کنند؟ اگر تقلید نکنند جایزه، چون لام برای تجویزه دیگه، جوابش این است که این در مقابل فقهاییست که این اوصاف رو ندارند، در حقیقت اثبات بعد از اون نفیه، مثل امر عقیب حظر، امر عقیب حظر یعنی بعد از حظر هر چه هست، اونجا حرام است، اینجا للعوام حلال است، منتها حلال است، آیا باید اعلم باشد، اتقی باشد غیر (21:43) جایز است یا نه؟ آیه زمر بیان کرده است که ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ که احسن بر مبنای تفصیلی که خواهیم عرض کرد، احسن قولا بر مبنای کتاب و سنت، اونجایی ست که اعلم باشد و اتقی. اعلم که اکشف است و اتقی که اضبط است و احب است.

(و ذلک لا یکون الا بعض فقهاء الشیعه) حالا ما در مسئله عام البلوای بین کل مکلفین، آیا اصلا می توانیم به یک روایتی که مرسل هم هست، از نظر سند صحیح نیست، وحدت هم دارد، می تونیم اکتفا بکنیم؟ اگر هم اکتفا کنیم باید بر مبنای دلالات کتاب باشد، چنانکه اشاره شد.

حالا، ما در قرآن چند تعبیر داریم. روی این چند تعبیر فکر کنیم ببینیم که کدامش مبنا خواهد بود برای اجتهاد معمولی و تقلید معمولی. استنباط، استنباط طلب النقد است. اگر در زیر زمین آب است، خاک ها را، سنگ ها را، آشغال ها را، انسان بردارد، زحمت بکشد، حجب را، موانع را بردارد تا به آب برسد.

همچنین، مسئله ای که مورد اختلاف است و حجبی در حق مسئله و در حکم خدا هست، این حجب را بردارد تا به اصل نفت و به اصل ماء حیات که حکم است برسد. یا آیه تفقه و تفقیه ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾ [توبه: آیه ۱۲۲] تفقه در دین بر همگان واجب است منتها مراتب دارد و اما تذکیر، تعلیم، سوال، ما در دو آیه سوال و در آیات تذکیر و در آیات تعلیم این مسئله رو نداریم، فقط یک بعد است. یک بعد است که وجود داره.

مثلا اصولا به کی تذکر می دهند؟ به کسی که مطلبی را می دانسته است از یاد برده است قصورا یا تقصیرا. پس این تعلیم نیست یا تعلیم، اگر تعلیم کنید به کسی، اگر علم پیدا کرد با تعلیم شما قابل قبول است اگر احسنه باشد، موعظه، شخص واعظ که وعظ می کند آیا وعظ او را باید قبول کرد؟ اگر وعظی که می کند مسلم است، قطعی ست، احسن قولاً هم هست قابل قبوله، وانگهی وعظ بعد از مطلبه، یعنی برای اینکه طرف می دانست فلان چیز واجب است و فلان چیز حرام است، هنوز واجب رو عمل نمی کند، شله، یا هنوز محرمات رو ترک نمی کند شله، اینجا جای موعظه است، پس موعظه، تذکیر اینها مراحل بعدیست.

مرحله اصلی همون آیه ۱۷ و ۱۸ سوره مبارکه زمر است که ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] ما تعبیر همون تعبیر معمول می کنیم. اجتهاد و تقلید، ولکن مبانی اجتهاد و تقلید بسیار فرق دارد با مبانی عرض می شود که فقهای بزرگوار اسلام شیعتا و سنتا.

مثلا اولین بحثی که می کنیم در دو آیه سوال است. ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) [نحل: آیه ۴۳ و ۴۴] که البته مجال بحث نیست اشاره می کنیم. ﴿إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ البته موردش مربوط است به اهل کتاب، ولکن اگر اهل کتاب نمی دانند باید از دانایان سوال کنند، خب این کلیت داره. هر کسی که نمی داند و نمی تواند بداند باید از دانایان سوال کند. ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ).

کسانی که می دانند از اون دانایان سوال کنید تا بدانید، همانگونه که اونها می دانند با دلیل، شما هم یا با دلیل مختصر تقلیداً یا با دلیل مفصل اجتهادا می دانید. ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ ولکن (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) ﴿فَاسْأَلُوا) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (أَهْلَ الذِّكْرِ) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) ﴿إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾.

این (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) تعلق به همه مطلب داره، یعنی کسی که مسئله ای نمی داند، از کسی سوال می کند، یک مبنایش دو مبناست، شخصی ست اعلم است، اتقی است، چه هست ولکن (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) بر مبنای کتاب، بر مبنای سنت باید ازش سوال کنیم یا این سوال به طور مختصر است و قانع کننده یا بطور مفصل است که اجتهاد غیری است چون اجتهاد یا اجتهاد خودی است و یا اجتهاد عرض می شود که غیریست.

خب آیا این سوال کافیست که شما جواب رو بشنوید جواب

(صحبت حضار)

ادق است اعقل است یا کسی پایین تره؟ بر مبنای آیه زمر باید که اعقل اتقی اقدم باشد، چون آنچه نزدیکتر است به قول خدا چیه؟ اگر قول خداوند و حکم شرع معلوم نباشد و مختلف فیه باشد، اینجا اقوالی هست. اقوالی هست بر مبنای کتاب و سنت. قول دور، قول نزدیک، نزدیکتر، نزدیکترین قول احسن است. حالا، نزدیکترین قول به قول خدا که یا خود قول خداست یا نزدیکترین به قول خداست بر دو مبناست، یک مبنا

(صحبت حضار) ببخشید قول، مراد قول فقها نیست

حالا بحث می کنیم حالا بحث می کنیم

(صحبت حضار)

از باب اصل موضوع بحث می کنیم

(صحبت حضار) به معنای ما انزل الله استحالا بحث می کنیم

حالا بحث می کنیم، این از باب اصول موضوعه است. این مفصل باید در آیه زمر بحث کنیم و یک کتاب در آیه زمر نوشتم که مفصل در باب اجتهاد تقلیده. اگر آقایون فقها روایتی پیدا نکردند مگر رویات احتجاج، ما آیاتی در باب اجتهاد و تقلید داریم مخصوصا آیه زمر است که ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] بحث خواهیم کرد. نمیشه حالا بحث کرد چرا؟ برای اینکه من بحث کردم و نظری که من دارم عرض می کنم در اون نظرات شما نظر بدید من استفاده می کنم.

خب حالا کسی که میخواد احکامی را که غیر ضروری است و مختلف فیهاست به دست بیاره، اول باید چیکار کنه؟ دوم سوم، اول باید خودش بر مبنای کتاب و سنت حکم را علم پیدا کند، چون ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ ان لا تعلمون نیستا، ببینید، اینکه ان لا تعلمون من نمی دانم خانه فلانی کجاست، اگه دقت کنم میفهمم سوال کنم؟ نخیر، (إِنْ كُنْتُمْ) یعنی اگر کینونت شما کینونت لا تعلم است یا وقعا نمی توانید بدانید حکم خدا رو، حوصله فکری و علمی در مراجعه به کتاب و سنت ندارید، در مسائل مختلف فیها یا دارید وقت ندارید. برای اینکه شرع ما شرعی است در مورد عسر نفی می کند که (يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ) [بقره: آیه ۱۸۵].

اگر یک عسر است که قصور است، یک عسر است تقصیر است، عسر است که بین قصور و تقصیر است، اگر عسری باشد که قصور باشد، یعنی آدمی است که فکرش، شعورش، علمش، هر چی هم جدیت کند توانایی کشف احکام خدا را از کتاب و سنت ندارد، این بُعد اوله. یا می تواند اما اگر بخواهد احکام خدا را از کتاب و سنت به دست بیاورد، باید کسب و تجارت و زراعت رو کنار بگذارد. پس کسی که می تواند زندگیش مختل نمی شود و توانایی دارد و کینونت و معرفت دارد، این سوال کنه که چی؟

بنابراین سوال کجاست؟ ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ چجور؟ (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) بینات واضحات است، زبر کتاب هاست، بینات معجزات است و ادله ثبوت نبوت است، زبر کتب وحی است که بر مبنای معجزات ثابت می شود کتب وحی، مقصود زبر است. زبور ما قرآن است در بعد اول و سنت قطعیه است در بعد دوم.

بنابراین باید سوال کند کسی که نمی تواند بداند یا می تواند ولی زندگی مختل می شود در این دو بعد اگر منفی بود ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ منتها اهل الذکری که احسن قولاً باشد، اقرب باشد، اتقی باشد، اعلم باشد، اقوی باشد در کل ابعاد امتیاز بر همگان داشته باشد. این یا فرد است یا اجتماع.

یک مرتبه فردی انسان پیدا میکنه، یک فردی که اعلم است به کتاب و سنت، اتقی است و شرایط دیگری که در مرجع تقلید هست درش موجوده، ولکن اگر این شخص با اشخاص دیگر شور فتوایی کند تبلور پیدا می کند، اینطور نیست؟ مثلا گروهی از علما هستند اعلم و عالم و متوسط و اینا هستند، اگر اون اعلم علی الاطلاق رو شما پیدا کنید، قولش از دیگران احسنه، ولکن همون اعلم علی الاطلاق، اگر با دیگران بحث کند ان قلت و قلت کند، مشاوره کند، مقابله کند، قولش اقرب خواهد بود یا نه؟ تغییر خواهد کرد یا نه؟ تبلور پیدا خواهد کرد چون معصوم نیست. چون تبلور پیدا می کند اقرب می شود، بنابراین احسن قولا شوراست.

شورای فتوا احسن قولا است در فتوا و شورای سیاست احسن قولا است در سیاست، گاه جمع اند و گاه عرض می شود (32:10)

اینها ورود به مطالبی ست که ما عرض می کنیم و فعلا بحث استدلال نیست. ورود مطالبه، رئوس مطالبه. این یک مرحله.

مرحله دوم، در بعد مقارنه تکلیف و بعدش اجتهاد تقلید. اصولا اگر ما مقارنه کنیم بین ادیان و غیر ادیان، درونی و برونی عرض می شود که اجتهاد تقلید فرق می کنه، گروهی از مکلفان هستند که میگن نه اجتهاد لازم است نه تقلید چون ملحد است، چون ملحده ، دیگه توجه نمیکنه.

کسی که منکر خداست مشرک هم نیست موحد هم نیست، ملحد است اصلا هیچ چیز دین رو قبول ندارد، این نه اجتهاد دارد و نه تقلید و کسی که مشرکه، کسی که مشرک است، خود را موظف به تکالیفی می داند ولی بر مبنای وحی نه، بر مبنای خیال. آیات قرآن که شلاق وار به سر و صورت مشرکین می زند که آیا خدا تحریم کرده است یا اجازه تحریم داده (قطع سخن)

نسبت به خود را در یکی دوجا نفرموده به هیچ پیغمبری نفرموده این بعد دوم. یعنی بعد اول تکلیف است. بعد دوم وظیفه و لاوظیفه، که ملحدین میگن وظیفه ای نداریم اصلا هیچ وظیفه ای نداریم وظیفه انسانی مطلبی است ولکن بعد دوم مشرک.

بعد سوم موحد، موحد یا موحد بر غیر مبنای کتاب و سنت فتوا می دهد، اینم قابل قبول نیست، یا موحد بر مبنای کتاب و سنت فتوا می دهد. اگر موحد بر مبنای کتاب و سنت فتوا بدهد و بدانیم که اعلم است و اتقی قابل تقلیده چون سه مرحله است.

ما از مجتهدینی که میخوایم تقلید کنیم یا اتباع کنیم از سه حال خارج نیست یا می دانیم که تخلفاتی از کتاب و سنت دارد ولو اعلم است، اتقی است، ولی تخلفاتی خودآگاه و یا ناخودآگاه از کتاب و سنت دارد، این تقلید حرام است یا نمی دانیم تخلف دارد یا ندارد، اینم حرام است یا میدانیم تخلف ندارد. اگر اعلم است و اتقی است و میدانیم تخلفی نه قصورا و نه تقصیرا از کتاب و سنت ندارد این جایزالتقلید است، چون تقلید اول و دوم مخصوصا تقلید اول، تقلید عوام یهوده، (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ) [توبه: آیه ۳۱]

خب در روایت دارد که اینا رو خدا ندونستن (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ) رب در چه بعد؟ بعد الوهیت ولله ما اعبدوهم، عبادت نبود، طاعت مطلقه کورکورانه بود نسبت به علمایی که می دانستند تخلف دارند. می دانست طبق مصلحت هایی فتوا بر خلاف می ده، با اینکه می دانست طبق مصلحت هایی فتوا بر خلاف می ده، (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ)(وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ) مطلبی جداست.

مسیح بن مریم را ابن الاله یا اله یا عرض می شود که اله منتخب یا اله متخذ یا اله واقعی می دونستن، ولکن احبار و رهباناً نمیتونستن، علمای یهود مقلد بودند کورکورانه، علمای نصاری مقلد بودند کورکورانه، ولکن اله نبودند. ربوبیت در هیچ بعدی از ابعاد هرگز نداشتن این ها.

بنابراین از نظر مذاهب و ادیان و غیر ادیان، این مراحلی که اشاره کردیم اون اتباعی، تبعیتی، اطاعتی صحیحه است که بر مبنای کتاب و سنت و اعلم و اتقی باشد.

حالا آیاتی که ما در این زمینه داریم. مثلا در باب تقالید مذمومه سوره ۹ آیه ۳۱، همین آیه ای که الان خوندم، (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ).

آیه ۶۴ سوره آل عمران (وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ) [آل عمران: آیه ۶۴] باز همین سوره آل عمران آیه ۸۰  (وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا) [آل عمران: آیه ۸۰]من دون الله، سوره یوسف بله؟

(صحبت حضار)

یعنی غیر خدا، غیر خدا،

(صحبت حضار) یعنی با خدا ارباب اتخاذ بکنیم ..

نه، نخیر (وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا) من دون الله، یعنی خدا رو بذارید کنار، اونا رو ارباب بگیرید یا خدا رو نذارید کنار دوتایی رو، سه بعده دیگه، یا خدا فقط یا اونا فقط یا باهم. ارباب متفرق خیر.

این ربوبیت ها اعم است از ربوبیت الوهیتی  یا ربوبیت عبودیتی یا ربوبیت طاعتی. طاعت مطلق مستقله در انحصار الله است و طاعت مطلقه غیر مستقله که طریق است از برای طاعت الله، مربوط به معصومین است و طاعت غیر مطلقه، طاعت غیر مطلقه ای که راه عبودیت الله است و راه به دست آوردن احکام الله است مربوط می شود به عرض می شود که افقه و اعلم و اتقی بر مبنای کتاب الله و سنت رسول الله.

حالا ما آیاتی رو که باید بحث کنیم از فردا مطالعه بفرمایید آقایون، دوتا آیه سوال است و یکی هم آیه زمر است. محور بحث در اجتهاد و تقلید دو آیه سوال است مخصوصا آیه سوره انبیاء عرض می شود که بله ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) [نحل: آیه ۴۳ و ۴۴] تا بعدش.

(صحبت حضار) آیه چنده؟

آیه یادداشت نشده اینجا،

(صحبت حضار) سوره نحله

سوره نحله، بله سوره نحله، دو آیه است یکی سوره انبیا است، یکی سوره نحل سوره نحل آیه هشتم. آیه هشتم سوره نحل، آیه هشتم سوره انبیاء. منتها آیه هشتم سوره نحل محور بحثه ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) [نحل: آیه ۴۳ و ۴۴] تا آخرش، این آیه و همچنین آیه سوره زمر که محور اصلی بحث ماست، یعنی واضح ترین و دقیق ترین و مختص ترین آیه در قرآن شریف راجع به هم اجتهاد و هم تقلید آیه مبارکه سوره زمر است که روش آقایون فکر کنید. البته در تفسیر مفصل نوشتیم آقایون این تفسیر رو و تفاسیر دیگه ای که بحث فقهی دارند مطالعه بفرمایید، دقت کنید و من دقت هامو که نوشتم و دقت هایی که فکر خواهم کرد حضور برادران عرض خواهم کرد ان شاء الله.

اللهم الشرح صدورنا بالور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوه و لا ترضی والسلام  علیکم اللهم صل علی محمد و آل محمد