بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
در مسئله اجتهاد و تقلید که تفصیلاً بحث کردیم، یک سیر اجمالی با تبلوراتی در چند فصل امروز می کنیم.
مطلب اول (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)[زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] این در مقابل (وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا) [زمر: آیه ۱۷] ست. مکلفان دو دسته اند بر حسب این دو آیه.
دسته اول کسانی هستند که طاعت طاغوت می کنند و دسته دوم کسانی که اجتناب دارند از طاعت طاغوت. کسانی که طاعت طاغوت می کنند و کسانی هم که اجتناب از طاعت طاغوت می کنند، هر کدام دو مرحله ای هستند.
کسانی هستند که مطیع طاغوت اند صددرصد، اصلاً به رب و ربانیات کاری ندارند، این یک دسته که در درک أسفل از پیروی و عبودیت اند که عبودیت و طاعت و استماع و اتباع طاغوت که طاغوت طغیانگر مبالغه است که شیطان و شیطان های انس و جن اند اینها در درک أسفل از ضلالت اند.
دسته دوم کسانی هستند که اجتناب می کنند از عبادت طاغوت در بعد سلبی (وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ) (وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ) [زمر: آیه ۱۷]
(صحبت حضار) این هَا توهین به زنها نمیشه؟
نخیر چون طاغوت مونثه، مونث لفظی ست. خب (وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ) انابه الی الله هم دارای دو بعد است، کما اینکه طاعت طاغوت دارای دو بُعد است، یک بُعد طاعت مطلقه طاغوت که أسفل درکات است و یک بُعد دیگر شرکت دادن بین طاعت طاغوت و طاعت غیر طاغوت. همونطور هم کسانی که اجتناب از طاغوت می کنند دارای دو بُعد اند.
یک بُعد اجتناب کلی از استماع و طاعت طاغوت کلاً که تالی تلو عصمت اند، أعدل العادلین هستند و وصفشون هم در آیه دوم ذکر شده (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۱۸] این دسته أعلی هستند که در درجه علیای انابه الی الله و طاعت الله و استماع القول و اتباع أحسن اند.
دسته دوم هم دارای مراحلی هستند که دون این مرحله علیان. حالا (الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ) را که در مقابل مطیعین و مستمعین و متبعین طاغوت اند با اونها کاری نداریم. در این آیه جهت اثباتی مورد بحث است. (فَبَشِّرْ عِبَادِ) عباد این دالش کسره داره، عبادی، بندگان من، پس بندگان دو دسته اند، یک دسته عباد الطاغوت اند و یک دسته عباد الله اند. عباد الشیطان و عباد الرحمان.
خب حالا، آیا مقصود از عبادالرحمان کل عبادالرحمان اند در هر درجه ای از درجات اتباع رحمان و استماع قول و اتباع أحسن یا نه درجه خاصی مراد است؟ اینجا دو دسته از عباد الله خارج اند. از این (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)[زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] دو دسته خارج اند. یک دسته شون یک دسته است و دسته دوم دسته های گوناگون اند که از عباد الله، (قطع سخن) اقوال و اختلاف نظرات اونها گمراه نیستند، گمگشته نیستند تا خود فکر کنند و دیگران فکر کنند، انباشته افکار خود و دیگران را استماع کنند و اتباع أحسن کنند.
بنابراین این دسته اول که معصومین اند، پیغمبر و ائمه معصومین (ع) از این عباد خارج اند.
دسته دوم کسانی هستنند که در مسائلی که مختلف فیهاست و از براشون روشن نیست، چون معصوم نیستند، اینها وظیفه ای دارند که در این آیه ذکر شده (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) استماع القول را عرض کردیم کوشش و کاوش و جدیت و قدرت ها را مصرف کردن از برای دریافت قول حق این مرحله اولی.
(فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) اینها عبادی هستند که مسلم، مصداق اند از برای این آیه مبارکه. اما عباد دیگری هستند که عباد الرحمان اند، نه از دسته اول اند که معصومان اند که مورد آیه نباشند و نه از دسته دوم اند که دسته دوم دو اثبات درشون هست، (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) بلکه دسته سوم اند. دسته سوم هم دارای چند مرحله است، یا (یستمعون القول و لا یتبعون احسنه ولا احسنه) یا (لا یستمعون القول و یتبعون حسنه یا أحسنه) یا بنده خداست ولی فاسق ات اونقدری که (لا یستمع القول و لا یتبع حسنه) ولو أحسنه است، باری به هر جهت است، مسلمان است، قائل به شهادتین است حتی شیعه است اما نه کوشش و کاوش دارد از برای به دست آوردن قول حق و نه عمل به قول حق، باری به هر جهت است، اینها کسانی هستند که مشمول جمله عباد در اینجا نیستند، اینها بینابین اند، نه عباد الطاغوت اند صددرصد نه عباد الله اند صددرصد، نه معصومین اند به طریق اولی بلکه خارج اند از منطوق آیه مبارکه. چرا؟ برای اینکه آیه مبارکه اون عبادی رو می فرماید که (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) این یک بحث.
(صحبت حضار) خلق الله میشه گفت؟
مکلفین
بحث دوم، این قولی که (يَسْتَمِعُونَ) آیا قول دیگران است؟ کسی که یا عالم است یا عامی ست، هرچه هست مکلف است، در مورد مسائل مختلف فیها که گرفتار است و نمی داند، آیا تنها قول دیگران را باید استماع کند و اتباع أحسن کند؟ نخیر قول، قول خود، قول دیگران، زنده، مرده، مکتوب، ملفوظ، قول چنانکه تفصیلا عرض کردیم قول یعنی نظر.
نظر حق را، نظرهای حق را که بر مبنای نگرش در کتاب است اصلاً و سنت است فرعاً استماع می کنند یعنی با کوشش و کاوش دریافت می کنند. استماع با سمع گوش لازم نیست، استماع دریافته. دریافت فکری، دریافت علمی، دریافت تدبری، هرگونه دریافتی. مقصود از استماع قول دریافت قوله.
حالا این دریافت که با کوشش و کاوش است آیا در اختصاص غیر مجتهدین است؟ غیر اعلم هاست یا شامل مادون عصمت است کل مکلفین، چه عالم باشد، چه أعلم باشد، چه عامی باشد، چه هرکس باشد؟
جواب این است که (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) مربوط است به عباد درجه دوم است دیگه، چون عباد درجه اول که معصومین اند مشمول این آیه نیستند. عباد الطاغوت هم مشمول نیستند. عبادی که شرکت دارد استماعشون و طاعتشون بین طاغوت و غیر طاغوت هم مشمول نیستند. پس درجه چهارم مشمول اند. کل مکلفین که استماع القول می کنند و اتباع أحسن می کنند اینها مراد اند، خب هر که میخواد باشد، شیخ مفید باشد، شیخ انصاری باشد، هر کس که باشد مکلف است، تالی تلو عصمت است. چون معصوم نیست در مسائل مختلف فیها، نیازمند به کوشش و کاوش و دقت است.
حالا این کوشش و کاوش بر مبنای کتاب الله اصلاً و بر مبنای سنت رسول الله فرعاً یا درونی ست یا برونی ست یا هم درونی ست و هر برونی ست. مثلا من و من ها در مسئله مختلف فیها که بر مبنای کتاب و سنت است، البته به این مبنا خیلی کمه ولکن همون کم، در مسئله مختلف فیهای کم که بر مبنای اصلی کتاب و فرعی سنت است، من و من ها باید فکر کنیم، فکر کنیم، مراجعه دقیق به کتاب الله کنیم و مراجعه دقیق به سنت رسول الله بکنیم تا قول به دست بیاریم.
قولی رو به دست آوردیم، خب کافیه؟ نخیر (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) قول اعم است از قول شما، قول دیگران، زندگان، مردگان، نوشته، غیر نوشته، هر قولی از اقوال هر مکلف عالمی از مکلفان عالم، مرده باشند، زنده باشند، در هر زمین، در هر زمان این رو باید که در صورت امکان استماع کرد.
خب من قول خود را که اجتهاد خودی است استماع می کنم. قول دیگران را که بر مبنای کتاب وسنت است استماع می کنم، (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ). اگر مجتهدم با اجتهاد أحسن الاقوال، اگر مجتهد نیستم با اجتهاد تقلیدی و اجتهاد اجمالی أحسن الاقوال رو می پذیرم، چنانکه تفصیلا عرض کردیم که کل زندگی مکلف اجتهاد است یا اجتهاد اجمالی تقلید، اتباع یا اجتماع تفصیلی عرض می شود که اجتهاد.
بنابراین (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) این عمومیت دارد در بُعد کل مکلفین که این دو شرط درشون هست که (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۱۸].
بنابراین کوشش ها و کاوش های مکلفین مسلمان حد یَقِف ندارد. در هر مرحله ای از مراحل دانایی یا نادانی یا فکر یا بی فکری یا نبوغ یا غیر نبوغ باشند، خودکفا نباید باشند، مگر در یک صورت. مگر در صورتی که کسی هست که خودش تنهاست در کره زمین، در زمانی که بر محور کتاب الله و سنت رسول الله فکر می کند و دیگران این کار را نمی کنند، این چاره ای نیست، اما اگر علامه طباطبایی ها هستند و سایر مفسرین که بسیار اندک اند عمق دارند و دقت می کنند این اکتفای به خود کافی نیست.
(مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ ضَل) از کلمات قصار امیرالمومنین (ص) است (مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ ضَل) کسی که استبداد کند به رای خودش گمراه می شود. البته این در زمینه ای است که آرای شایسته ای هم هست که با استماع اون آرای شایسته ممکن است تنبهات و تنزلاتی از برای انسان حاصل بشه این بحث دوم.
بحث سوم، سوال آیا طیبات که بر مکلفین حلال است، اگر دوران امر بین طیب و أطیب باشد، أطیب لازم است؟ مثلاً کسانی هستند غذاها، لباس ها، مکان ها، زن ها، مردها و میشمردند، آیا در این شمارش واجب است گوش بدیم و واجب است أحسن را در نظر بگیریم؟ وجوب دارد یا استحباب دارد؟ یا در بعضی وجوب دارد در بعضی استحباب دارد؟
جواب، در قرآن شریف طیبات کلاً حلال است با درجاتش، طیب باشد، أطیب باشد، فوق الأطیب باشد. خبائث کلا حرام است، خبیث باشد، أخبث باشد، بدتر باشد، بنابراین أحسنه در باب طیبات زندگی برونی، زندگی جسمانی، زندگی مالی، زندگی لباس و وطن و مکان و خانه و شغل و زن گرفتن و شوهر کردن طیب کافی ست، أطیب رجحان دارد.
ولکن در امور شرعی اینطور نیست. در افکار شرعیه که مختلف فیهاست آیا فلان عمل واجب است یا مستحب است یا حرام، در اونی که بَطی ست، اگر واجب باشد ایجابا بطی ست، اگر حرام باشد سلبا بطی ست، در اونجا طیب کافی نیست، حسن کافی نیست (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) أحسن در بعد علمی، أحسن در بعد زهد و تقوا که تفصیلا عرض کردیم که اتباع أحسن واجب است، أتباع حسن حرام است، أتباع خبیث حرام تر است، أتباع أخبث حرام تر است.
بنابراین دو مرحله است. یک مرحله زندگی دنیاست و بر خورد با حضوض و لذائذ و ثمرات زندگی دنیوی، این طیب باشد کافیه، أطیب باشد در صورت امکان بهتره، اما در دریافت معارف دینی چه معارف اصلی باشد و چه معارف فرعی باشد، أحسن لازم است.
کما اینکه در وحی (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) [زمر: آیه ۵۵] خب تورات اصلی وحی است، انجیل اصلی وحی است، صحف اصلی ابراهیم وحی است، صحف اصلی نوح وحی است، ولکن در زمان وحی اخیر اونها حسن است البته، ولکن اتباع اون حسن ها حرام است، اتباع أحسن واجب است. پس
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
حالا عرض می کنم (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ) (وَاتَّبِعُوا) امر است یا نه؟ خلاف امر چیه؟ حرامه. پس واجب است اتباع أحسن.
بنابراین در دور شریعت اخرین که شریعت قرآن شریف است، بین حسن و أحسن در دو بعد اتباع أحسن لازم است.
(علیک السلام)
در بُعد اول اتباع أحسن لازم است در این پنج شریعت، در زمان شریعت اخیر، (أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) [زمر: آیه ۵۵] که قرآن است، اتباعش واجب است. اتباع تورات حرام است، انجیل حرام است، صحف موسی، ابراهیم، صحف نوح حرام است. برای اینکه اون ها حسن است. اونها بالنسبه حسن اند ولکن نسبت را در نظر نگیرید عرض می شود که چی میشه؟ ببینید در یک بعد سیئه اند، در یک بعد حسن اند. حسن اند در زمان های خودشون ولکن سیئه اند در زمان اسلام.
اینکه تعبیر حسن میشه ازش به حساب اینکه در یک بعد حسن است، در زمان خودشون حسن اند، ولکن در زمان شریعت اسلام اینها سیئه میشن.
بنابراین حسن در مقابل أحسن، در صورتی که اتباع أحسن و استماع أحسن واجب باشد حسن سیئه میشه. این بُعد اول.
بُعد دوم معارف اصلی و معارف فرعی اسلامی یا بین است، ضروری ست که مورد بحث نیست. اونجایی که مورد اختلاف است (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)[زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] أقرب الی الحق یا أکشف که أعلم است یا متعهدتر که أتقاست.
بنابراین اتباع أحسن در دو بُعد که وحی است یا اصل وحی است یا دریافت وحی است در مسئله مختلف فیه عرض می شود که واجب می شود.
(صحبت حضار) حاج آقا این گروه دوم اگر بگن فقط شامل مجتهدین میشه جواب چیه؟
دلیلی ندارن آخه برای اینکه (فَبَشِّرْ عِبَادِ)
(صحبت حضار) برای اینکه امکانش نیست اون کار رو انجام بدن
صبر کنید، اونچه امکان داره، ببینید مقداری که امکان دارد برای دریافت حقایق اسلامی چه حقایق اصلی و چه حقایق فرعی، مثلاً در توحید، در توحید انسان باید کاوش کند و کوشش کند که روشن ترین مراحل حقانی توحید را به دست بیاره، کوشش درونی، کوشش برونی، جمع بین درونی و برونی تا موحد بهتر و موحد عالی تر بشود.
بنابراین در
(علیک السلام)
در مسائل اصلی که اصول دین باشد قول شاملش هست. (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)[زمر: آیات ۱۷ و ۱۸] شامل هم اصول است و شامل فروع.
کما اینکه (وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا) [زمر: آیه ۱۷] این اجتناب در دو بُعده. یک بعد الوهیت طاغوت عرض می شود که (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ) [جاثیه: آیه ۲۳] چه طاغوت را خدا بداند، طاغوت پرست باشد، مورد دوم طاعت طاغوته، در هر دو بعد منفی و مرفوضه. در مقابل طاغوت که الله است در هر دو بُعد فرضه، الله در وجودش، الله در توحیدش، الله در نبوت وحی، الله در معاد، الله در امامت که استمرار رسالت است، الله در امور اصلی اعتقادی، این (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) چه قول خودی باشد، چه قول دیگری باشد، خود فکر کند، دیگران فکر کنند، با توجه و استماع به فکر خود و افکار دیگران در حدود استطاعت و قدرتش (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) این در بعد اصلی. در بعد فرعی هم در احکام مختلف فیها که ضروری نیست.
بنابراین ال (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) شامل کل عبادالله است إلاّ دو دسته، تکرار می کنم یک معصومان. معصومان مورد (فَبَشِّرْ عِبَادِ) نیستند چرا؟ برای اینکه (يَسْتَمِعُونَ) نمیخوان، (يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) برای اینکه اونها سماع وحی دارند پیغمبر اند، سماع الهام دارند که معصوم اند، امام معصوم که تالی تلو پیغمبر است و در بُعد عصمت صددرصد است، از نظر علمی و عقیدتی و عملی شکی براش حاصل نمیشه، در مسائل مختلف فیها گیج نمیشه، شک نمیکنه، احتمالی براش نیست.
از امام صادق (ع) سوال کردند که مطالب برای شما چگونه است؟ فرمود مثل کف دسته. کسی که مطالب مثل کف دسته و هیچ جهلی و نادانی نیست به مسائل اصلی و فرعی اسلامی ندارد این (يَسْتَمِعُونَ) چرا؟ نه (يَسْتَمِعُونَ) داخلی نه (يَسْتَمِعُونَ) خارجی، (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) حسن و أحسن اونا همشون أحسنه، منتها أحسن درجه علیاست.
ما یک أحسن درجه اول داریم، یه أحسن درجه دوم داریم. أحسن درجه دوم این است که نسبت به اقوال حسنه، أحسن است و واقعیتش نزدیکتره ممکنه واقع نباشه، ولکن أحسن درجه علیا أحسن مطلق است که وحی خالص است پیغمبر، الهام خالص است امام معصوم.
بنابراین اونها خلود تخصصی دارند، پس (فَبَشِّرْ عِبَادِ). خلود تخصیصی بر مبنای دو قید آیه دارند که (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) کسانی که یا (لا یستمعون القول یتبعون أحسنه) یا (یستمعون القول و لا یتبعون أحسنه) یا (لا یستمعون القول و لا فیتبعون أحسنه) یا (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) هر کسی از کسانی که این چهار پنج نفرند، خارج اند از این مرحله دو اثبات که (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) اینها خلود تخصیصی دارند.
پس عباد سه دسته اند. یک دسته خلود تخصصی دارند که معصومان اند. یک دسته خلود تخصیصی دارند که یا اتباع نمی کنند یا استماع نمی کنند یا هر دو رو ترک می کنند یا استماع می کنند اتباع أحسن و اتباع حسن می کنند، تمام کسانی که عرض می شود از این دو شرط خارج اند، اینها هم ضلال اند، در ضلال اند، برای اینکه (أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۱۸]
(صحبت حضار) استاد اگر شما قبلا فرمودید که (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) أحسن القول مراد قرآن است و دین اسلام قرآن نسبت به سایر کتب آسمانی
اون یک بُعدشه، بعد اول، بعد دوم رو یادتون رفت.
بُعد اول این بود که عرض می شود (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ) [زمر: آیه ۵۵] خطاب به کل مکلفین است در شریعت آخرین که این پنج وحی که نازل شد اتباع أحسن کنید. أحسن کدامه؟ قرآن. قرآن کلا أحسنه و این قرآن که کلا أحسن است در بعد اول، در بُعد دوم.
در بعد دوم بر مبنای این قرآن که قول أحسن است و فرض است که عباد الله و مکلفین اتباع کنند، در مسائل مختلف فیها (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) قرآن همش أحسنه ولیکن بر مبنای قرآن که أحسن است صددرصد، افکار بین حسن و أحسن است.
ببینید قرآن صددرصد أحسن است، أحسن وحی های خداوند است مطلقا، ولکن این قول أحسن که لفظاً معناً در کل ابعاد أحسن وحی الله است مطلقا، این در زمینه اول که معلوم است که مطلبی نیست، در زمینه دوم که اختلاف نظرات کسانی ست که با شرایط به قرآن مراجعه می کنند، در این اختلاف حسن دارد أحسن دارد، این حسن دوم است.
پس یه أحسن اول داریم، یه أحسن دوم، هر دو أحسن واجبه، أحسن اول بر کل مکلفین در شریعت اخیره که نسبت به وحی های دیگر که حسن بوده کاری نداشته باشند این وحی أحسنه، أحسن دوم أحسن وحی. پس یک أحسن نسبت به برون داریم و یک أحسن نسبت به درون داریم.
(صحبت حضار) أحسن نسبت به درون شامل ائمه نمیشه؟
عرض کردیم نمیشه، چرا؟ برای اینکه (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) اونا ندارند که.
(صحبت حضار) چرا ندارند؟
چرا؟ چرا استماع قول داشته باشند؟ شما
(صحبت حضار) استماع قول خداوند
استماع کدوم قول؟
نه استماع قول خداوند که بحث نیست که. اونها استماع قول خداوند می کنند که برای اینکه (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) چیه؟ یعنی در بُعد درونی قرآن حسن و أحسن ندارد که، در بعد درونی عرض می کنم،
(صحبت حضار)
در بعد برونی، بینید توجه کنید قاطی نشه، در
(صحبت حضار)
تکرار می شود، در بعد برونی حسن و أحسن است یعنی در بعد پنج وحی چهار وحی حسن است، وحی های قبل از قرآن و یک وحی أحسن است که وحی قرآنه، درسته؟ در این بعد کل مکلفین اند، رسول و ائمه و همه در این بعد قبوله، ولکن در بعد دوم بحثه.
در بعد دوم که بعد درونی باشد، یعنی در قرآن شریف اگر آرایی مختلف فیها بود، نظراتی اختلاف داشت در فرضیات ایجابی یا فرضیات سلبی قرآن، در اینجا (يَسْتَمِعُونَ) (يَتَّبِعُونَ). هم (يَسْتَمِعُونَ) معصوم نداره هم (يَتَّبِعُونَ)، برای اینکه معصوم که أحسن القول رو گرفته و أحسن مطلق رو فهمیده دیگه (يَسْتَمِعُونَ) چرا؟ چرا خودش فکر کند برای دریافت و عرض می شود الهام؟ چرا از افکار دیگران، افکار دیگران را، علما را که مادون اونها هستند و خطا کار هستند به هم بزند تا أحسن بین قول خود و قول دیگران را، بنابراین معصومین تخصصاً خارج اند چون مشمول عبادی که دارای این دو شرط باشند نیستند که (يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ) در بُعد دوم ها در بُعد اول نه.
در بُعد اول که یستمعون قول الله کتاب الله و یستمعون قول رسول الله صددرصد همه چی براشون روشنه تا اینجا که معلومه، در اون (يَسْتَمِعُونَ) مشمول اند ولکن در (يَسْتَمِعُونَ) دوم که اقوال یعنی آراء مختلفه ای که در بعضی آیات در بعضی احکامه، چه از نظر عقیدتی و چه از نظر فرعی، دلیل احتیاج ندارند چون همه چی براشون روشنه.
(صحبت حضار) بعد درونی را عذر می خوام خیلی خلاصه از کجا شما بعد درونی را شما تنقیح مناط قرار دادید؟
برای اینکه قول شامل کل اقواله، منتها کل اقوال در چه زمینه؟ در زمینه ای که روشن نیست و ضروری نیست، ببینید در زمینه ای که قولی روشن است و ضروری ست نه (يَسْتَمِعُونَ) میخواد نه (يَتَّبِعُونَ). برای اینکه واجبه روشنه،
(صحبت حضار) اگه قول را قول خداوند ما گرفتیم دیگه چه دلیلی دارد شامل اقوال دیگری باشد؟
باز تکرار می کنم، قول خداوند است در بُعد اول، در بعد دوم قول صاحبان نظر است بر مبنای قول خداوند، قاطی می کنید شما
(صحبت حضار) از کجا می دونم؟
از اینجا که از عام است، از اینجا که از القول عام است، از اینجا که قول عام است دیگه، کمرش بیل خورده؟
(صحبت حضار) بله؟
کمر اطلاق آیه بیل خوره؟
(صحبت حضار) نه کمر اطلاق آیه از اون جهت که خودتون تو بعد اول پذیرفتید اون بحث جلسه قبلی بحث شد فرمودید که این قول نسبت به سایر وحی ها
اون یکیش بود عرض کردم، شما دو تا رو با یکی
(صحبت حضار) اگر مراد، ببینید ما نمیشه یک لفظ در چند معنا به کار رفته باشه
نمیشه؟
هم قول خداوند باشد هم قول دیگران باشه
همش قوله
(صحبت حضار)
عزیزم همش قوله
(صحبت حضار) قول هست ولی اینجا اگر قول، قول خداوند باشه چطور میشه که
(الْقَوْلَ)
(صحبت حضار) آیه خودش تخصیص زده، عذر میخوام تقیید زده
(الْقَوْلَ) هم قول خداوند است، هم قول بر مبنای قول خداوند است. آیا لفظ (الْقَوْلَ) شامل هر دو نمیتونه باشه؟ کمرش بیل خورده؟
(صحبت حضار) لفظ القول اینجا شامل هر دو نمیتونه باشه
چرا نمیتونه باشه؟
(صحبت حضار) به همون دلیلی که از آیه
چرا چرا؟
(صحبت حضار) شریفه، از خود آیه شریفه استفاده
چرا چرا؟
(صحبت حضار) خواهیم کرد که که این (الْقَوْلَ) که اینجا هست به نسبت افعال
منحصره؟
(صحبت حضار) منحصره
انحصار فهمیدی؟
(صحبت حضار)
انحصار فهمیدی از کجا؟
(صحبت حضار) من از آیه
إنما داره؟ إنما داره؟
(صحبت حضار) (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)
داری جور دیگه ای عرض می کنی
(صحبت حضار) بله مراد
نه اینجا باید سکوت کرد، اینجا باید سکوت کرد
(صحبت حضار) یعنی أحسن
چون جواب شما رو دادم دیگه
(صحبت حضار) عذر میخوام چون حسن در مقابل أحسن اینجا نداریم
جواب شما رو من ۵۰ مرتبه دادم
(صحبت حضار) حسن در مقابل أحسن داریم اینجا؟
کافیه کافیه، جواب شما رو ۵۰ مرتبه دادم.
خب این هم یه مرحله. حالا در مراحل تقلیدی، روز چهارشنبه عرض کردم و امروز باز اشاره میکنم چون میخوام جمع کنیم مباحث اجتهاد و تقلید رو، سه شنبه؟ سه شنبه، بله چهارشنبه.
عرض می شود که اصولا این آیه مبارکه و آیاتی نظیر این آیه، کل مکلفین را به کوشش ها و استماع ها و اتباع های درونی و برونی تعریف می کند. بنابراین اگر کسی اشکال کند، بگد اگر قول أعلم أتقی را باید اتباع کرد، بنابراین چرا مجتهد بشیم؟ چرا درس بخونیم؟ حوزه ها برای چیه؟ چرا عرض می شود که زحمت بکشیم، فکر کنیم، مباحثه کنیم، بحث بخونیم؟
میگیم دو بعد داره. یه بعد این است که خود کفا بشد انسان، بعد دیگر این است که خود کفا نباشد از دیگری استفاده کند.
حالا انسان تا مقداری که امکان دارد به اجتهاد نزدیک باشد که أعلی و أقوم و أتقی نداشته باشد، بهتر است یا نه؟ بهتره دیگه. این دو مرحله است، یه مرحله این است که ما صبر کنیم یک نفر از میان کسانی که درس میخونن أعلم أتقی بشه، بقیه دنبال درس نرن، تنبلی، اینطور نیست، برای اینکه (وَسَارِعُوا) و (سَابِقُوا) و آیاتی دیگر که تسابق در خیرات، پیشی گرفتن در خیرات، عرض می شود که در میدان مسابقه جلو رفتن رو مقرر کرده است، این دو بعد دارد. یک بعد خودی دارد که خودکفا باشیم در دریافت معارف الهی اصلاً و تبعاً، بُعد دیگر این است که اگر هم کسری داریم از دیگران استفاده کنیم که، بنابراین این تعطیل علم و تعطیل تحصیل هرگز نخواد بود.
بلکه این تاکید به این است که اگر معصوم است اتباع معصوم درسته، اگر معصوم حضور ندارند، اتباع غیر معصوم یا غیر معصومان که شورای فتوا باشد این لازم است، منتها چهار مرحله یا شورای فتوایی ست که أحسن الاقوال از نظر اکثریت آراء به دست میاد، این واجبه. یه مرتبه نیست، اگر نیست اون فردی که بر محور قرآن اصلاً و بر محور سنت فرعیاً فکر می کند، اگر صد هزار فقیه و أعلم و عالم باشند بر غیر این مبنا، این فرد بر اون صد هزار مرده هاشون و زنده هاشون عرض می شود که مقدم است، این معنای دوم.
معنای سوم، اگر این هم نبود اگر این هم کشتن، خانه اش رو سنگبارون کردن، اگه از یهودیا سوال کنید که آیا در شهر شما مفسرین تورات چطورن میگن محترم اند ولکن در حوزه ما، در خانه مفسر قرآن رو سنگبارون می کنند. حالا اگر بنا شد سنگبارون کنند و طرف رو بکشن، مرحله سوم میشه.
مرحله سوم، فقهای سنتی که أعلم و أتقی هستند که نزدیکتر به حق اند از دیگران، اینها مقدم اند. منتها این فقهای سنتی هم باید با شورا باشه، اگر مرحله سوم که شوراست نبود مرحله چهارم.
مرحله چهارم، اگر بروجردی ها، حکیم ها، خویی ها اینها رو پیدا کردید که فرض کنید در زمانتون أعلم أتقی هستند اینها هستند، بنابراین چهار مرحله است. ولی ما از مرحله اول دوریم، از مرحله دوم دوریم، مرحله سوم که چنین و چنان است، مرحله چهارم عرض می شود که متعین خواهد بود.
(صحبت حضار) این مسئله واقعا این بیان باعث میشه که شغل تحصیل و اینا خیلی ضعیف بشه.
چرا؟
(صحبت حضار) بخاطر اینکه خب توی مثلا فرضا این همه تعداد جمعیت یکی هم بیشتر أعلم نیست و تازه أعلم هم ممکنه تو سابقین اموات باشه ولی تو أحیاء، بنابراین خیلی لزومی نداره که این همه
این جوابش این است که آیا
(صحبت حضار)
آیا تحصیل معارف به عنوان خودی و عالم بودن این خودش ذاتاً مطلوبه یا نه؟ هم ذاتاً هم غیراً، هم ذاتاً ببینید هم ذاتاً مطلوبه هم غیری، ثانیاً
(صحبت حضار) کاربردی برای خودش نداره
حالا چرا ثانیاً، اگر بخوایم اتباع أعلم کنیم أعلم از کجا درمیاد؟ أعلم از تو عالم ها درمیاد دیگه،
(صحبت حضار) بله ولی عرض می کنم
اگر دانشگاه طب ما نداشته باشیم، یه نفر که نمیشه طبیب درجه اول باشه،
(صحبت حضار)
باید حوزه هایی در کار باشه تا این حوزه ها با تفسیر و فکر و ان قلت و قلت و بحث و اینها تا اینکه أعلم درشون بیاد.
(صحبت حضار) انگیزه ضعیف میشه اگر
نه از قضا قوی تر میشه،
(صحبت حضار) مگر اینکه استاد واقعش اینه که ما دایره رو تنگ نگیریم مسئله این أعلمیت اینها واقعا اون مسائلیکه الان این همه پیچیدش کردن پیچیده نیست، مسائل ریزی که شاید خیلی هم به زندگی مردم زندگی روزانه مردم ارتباطی نداشته باشه در اون مسائل ممکنه، البته دنیای امروز شاید مسئله فرق بکنه و الا عامه مسائل مردم رو ما باید بتونیم به نحو روشن از کتاب و سنت استخراج بکنیم به نحوی که همه بدونن وقتی که اینطور شد دیگه بحث أعلم و غیر أعلم هم پیش نمیاد، مسئله ساده ایست مثل اینکه الان مردم تو زندگیشون برخورد دارن با مسائل طبیعیشون مثل اینکه آقا فلانی چی گفت فلان چیز کجا پیدا میشه؟ فلان جا. الانم طوری باشه مسائل دین ما که تو حوزه هم اینطور باشه هرکه پنج شیش سالی هفت هشت سالی ده سالی فوقش ده پونزده سالی درس خوند، همه بتونن مسائل علمی رو راحت بفهمند دیگه احتیاجی نباشه
عرض می شود که جواب فرمایش ایشون این است که بنا بر مبنای فقه سنتی تناقشات و تضادات در آراء زیاده. در مسائل اصلی، مسائل فرعی، حتی مسائل عقیدتی، حتی مسائل ضروری زیاده، چه باید کرد؟ حالا باید که ما هم تو همون زیاد از جمله مختلفین باشیم یا باید اتباع کنیم. اگر اتباع أحسن و أتقی و أعلم لازم نباشد، دین ما دین تناقض خواهد بود.
وانگهی یا از سیئه یا از أسوء یا از حسن تبعیت کنیم. ولی آیه فرض می کند، واجب می کند که باید اتباع از أحسن کنیم و همونکه شل میشه قضیه نخیر، شل نمیشه برای اینکه اولاً و ثانیاً این رو در آخر عرض می شود که بحث اجتهاد و تقلید در تبصره الفقهاء جواب دادم حالا اشاره می کنم.
اولاً که اصولا تسابق در درجات معرفتی در صورتی است که اجتماعی در کار باشه، اجتماعی در کار باشد و اگر مجتمعی در کار باشد بر مبنای اصل کتاب الله بحث کنند، تناقضاتشون کم میشه، اختلافاتشون کم میشه و همون که شما می گید حاصل خواهد شد.
حالا در این تناقضات کم و اختلافات کم، منتها بعضی أحسن اند، بعضی حسن اند اتباع أحسن حتی بر اون کسانی که حسن اند واجب است چنانکه چند روز پیش عرض کردم شخصی مجتهده، رأی خودش رو فکر کرده چنین، ولی با رأی آقای بروجردی با رأی آقای طباطبایی با رأی دیگران مقایسه می کنه اجتهادش عوض میشه، این عوض شدن اجتهاد در اثر (يَسْتَمِعُونَ) است که (يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) است.
بنابراین اجتهاداً پیروی می کند از نظر مجتهد دیگر، اجتهادی یا تقلیداً. تقلید هم خودش اجتهاده چنانکه عرض کردم یعنی روی مبانی صحیح و روشنگری صحیح و کاوش و کوشش صحیح اون کسی که أعلم أتقی ست به دست آوردنه، بنابراین روی چه حساب ضعیف میشه ؟خیلی هم قوی میشه یعنی دنبال تحصیل علم رفتن و دنبال تحصیل معارف رفتن یا برای أعلم شدنه یا برای عالم شدن.
بر مبنای فرمایش امیرالمومنین (ص) (والعباده للعوام) اصلا سطح عرض می شود که قرآن یعنی معنی تحت اللفظی و سطحی قرآن رو دانستن کار عوام مسلمانه. بنابراین اگر دنبال علم نره خب این چی میشه؟ این اصلا مسلمان نیست. پس بعد اول مسلمان بودن اینه که معنی سطحی قرآن را همگان بدانند، بعد مراحل تخصصی است، تخصص هم مراتب دارد، درجات دارد، درجه دانیه داره، درجه عالیه داره، درجه علیا دارد، که و اون محور اصلی که کما اینکه زمان پیغمبر و امام، آیا زمان پیغمبر و امام که آرای اصحاب مختلف است باید از پیغمبر تبعیت کرد یا از اصحاب؟ پیغمبر دیگه، زمان امام از امام.
زمانی که پیغمبر و امام تشریف ندارند یا غایب اند باید از أحسن الاقوال که (فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۱۸] بنابراین سستی در کجا پیش میاد؟ چرا پیش میاد؟
(صحبت حضار) البته عملاً در خارج اینطور نیست، ما الان در خارج می بینیم که نیست … اینها نشون میده که نیست ولی میخوام عرض کنم که این رأی هر کسی حجیت داره
اصولاً رأی کسی حجیت داره که با (يَسْتَمِعُونَ) عوض نشه، اگر با (يَسْتَمِعُونَ) عوض شه چی؟ رأی من حجیت داره ولی اگر از اکثر اقوال کسانی که اونها هم مانند من بر مبنای کتاب و سنت فکر می کنند ولی دلیلشون (39:33) ترجیح داره،
ببینید اصولاً فکر ما، علم ما، عقیده ما، اخلاق ما، عمل ما باید رو اجتهاد باشه، منتها یا اجتهاد درونیه فقط یا اجتهاد برونیه فقط یا هر دو، اسلام میگه هر دو. اجتهاد درونی فقط ولو أعلم علما باشد استبداد به رأیه، درست نیست شاید که با کسی بحث کنه محکوم بشه.
اجتهاد برونی فقط هم عرض می شود تنبل تنبلیه، بنابراین باید هم خود فکر کند و هم از افکار دیگران استفاده کند، هم فکر فردی و هم فکر جمعی. اگر هم فکر فردی باشد و هم فکر جمعی باشد، تمام دانا، تمام بینا، تمام عرض می شود که روشن خواهد بود بر حسب درجات و مراتب به اون مقداری که قدرت دارم و عرض می شود استعداد دارم.
ظاهراً مباحث اجتهاد و تقلید تا اینجا عرض می شود که به یه جایی رسید و اگر مطلبی نمونده از فردا بحث طهارت رو شروع می کنیم.
اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوه و ترضی والسلام علیکم و رحمت الله اللهم صل علی محمد و آل محمد