جلسه هفتاد و دوم درس خارج فقه

طهارت و نجاست

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

بحث ما در طهارات و نجاسات بود. نجاسات مقدم است برای اینکه طهارات و مطهرات موردی لازم دارد. چه چیز نجس است تا بفهمیم با چه وسیله ای آن را تطهیر کنیم؟

مقدماتی را از بحث، در جلسه قبل عرض کردیم. راجع به نجاسات، آنچه در قرآن است محور بحث است. نجاساتی که اگر واجب الازاله هستند و یا نجاسات مطلقه را باید مورد بحث قرار داد.

نجاسات حیوانی کتاباً و سنتاً در انحصار سگ و خوک است. البته راجع به سگ، آیات متعدده ای داریم، ولکن دلالت بر نجاست سگ نمی کند. اما راجع به خوک، چهار آیه داریم که یک آیه دلالت می کند بر نجاست لحم خنزیر. اگر سوال شود که چرا خداوند لحم خنزیر را به نص آیه انعام تنجیس کرده و اما سگ را تنجیس نکرده؟

از جمله جواب هاش این است که اصولاً تنجیس و تحریم لحم خنزیر در باب مأکولات است. لحم خنزیر از مأکولات بوده است معمولاً. ولکن لحم کلب، از مأکولات نبوده است.

الان هم که بعضی از کفار و بعضی از لاانسان ها، هر چه زیر دندونشون میاد میخورند، گوشت سگ خوراکی نیست. چون گوشت سگ خوراکی نیست، قرآن که در باب حرمت مأکولات بحث می کند، راجع به گوشت سگ نفرموده است که (حُرِّمَ). اما راجع به لحم خنزیر فرموده است، این اولاً.

ثانیاً، بحث در حرمت و حلیت لحم، راجع به انعام است و در مقابل انعام مفترس ها هستند. مفترس ها کلاً، لحمشان حرام است، بعضی ها نجس اند و بعضی ها غیر نجس.

تنها مفترس نجسی که ما داریم عبارت است از کلب و نجاست لحم کلب، بر حسب سنت قطعیه ثابت است. اما نجاست خنزیر، چهار آیه در قرآن شریف راجع به محرماتی از انعام داریم. اولین آیه، آیه ۱۴۵ سوره انعام (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) [الانعام: آیه ۱۴۵]

این آیه و سه آیه دیگر که مشترک اند با هم در اصول محرمات انعام، در دو جای فقه باید بحث شه. یک جا راجع به مأکولات و مشروبات محرمه که در اواخر فقه است و یک جا راجع به نجاسات که در ابتدای فقه است که ما داریم بحث می کنیم.

این آیه مبارکه اولین آیه ای ست که راجع به حرمت قسمتی از انعام نازل شده. سه آیه دیگر چنانچه اون روز عرض کردیم همین موارد را ذکر کرده، منتها راجع به دم، ﴿الدَّمَ﴾ دارد و راجع به بقیه، البته میته و لحم خنزیر و (مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ) [مائده: آیه ۳] و از این حرفهاست.

بنابراین، آیه محوری در بحث ما، اولین آیه است که آیه ۱۴۵ سوره انعام است. اول در این آیه دقت کنیم کاملاً به طور موضوعی و محوری و بعد ببینیم در سه آیه دیگر که یکیش باز آیه مکیه است که در سوره نحل است و دو تاش آیه مدنیه است که در سوره بقره و در سوره مائده است، آیا نسخی نسبت به بعضی از محرمات هست یا نه؟ نسخ تضییقی یا نسخ تفصیلی، توسیعی یا تضییق کند محرماتی از این آیه را، یا توسعه بدهد.

حالا (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ) [الانعام: آیه ۱۴۵] بحث در چیست؟ آیا بحث در کل مأکولات است که محرم باشد یا غیر محرم؟ نخیر، بحث در مأکولات ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ [المائدة: آیه ۱] است. چون بحث در ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ است، بنابراین این آیه و سه آیه دیگر، درباره ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ بحث می کند و چنانچه قبلاً هم تذکر مختصر داده ایم، ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ در انحصار چهارپایان حلال گوشت نیست. بلکه دریایی و هوایی و زمینی، حیواناتی که مفترس نیستند.

چون حیوانات دو دسته اند. دسته ای مفترس اند و دسته ای مفترس نیستند. حیواناتی که مفترس نیستند و درنده نیستند، درصورتی که از خبائث نباشند حلال اند و پاک اند. اما حیواناتی که مفترس هستند، کلاً حرام اند به دلیل همین چهار آیه که مأکولات محلله از حیوانات، فقط ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ اند.

بنابراین مفترس ها، مأکول حلال نیستند. اما آیا مفترس ها کلاً نجس اند یا نجس نیستند؟ فقط کلب است که دلیل قطعی بر نجاستش داریم و اما سایر حیواناتی که مفترس هستند، در بحث موضوعی خودش خواهد آمد و فعلاً اشاره می کنیم، عرض کردیم در انحصار چهارپایان نیست، بلکه پرندگان که هوایی هستند، چرندگان که زمینی هستند، عرض می شود که شناکنندگان که دریایی هستند، حیوانات زمینی و هوایی و دریایی به استثناء خبیثشون چون ﴿وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ [الأعراف: آیه ۱۵۷] نجس نیستند، ولکن چون خبیث اند، خوردنشون حرام است.

اینها همه ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ اند و از جمله ادله­ قرآنی ما که دلیل لغوی هم باهاش موافق است بر اینکه ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ در انحصار چهارپایان معروف نیستند، همین آیه سوره مکیه است. چرا؟ برای اینکه (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ) در چه؟ (فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ) در ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ که آیات قبل مورد بحث قرار دادیم، مراجعه بفرمایید.

حالا، پس از ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ باید گفتش که کلاً حلال است، مگر آنچه را آیه ذکر میکنه. از آن جمله ای که آیه ذکر می کند، لحم خنزیر است. بنابراین خنزیر هم از ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ است. چون قاعده استثناء، استثناء متصل است، نه استثناء منفصل.

اگر استثناء منفصل بود، حرمت در انحصار لحم خنزیر، در میان ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ نبود. اگر استثناء منفصل بود، به این معنا که خنزیر از ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ نبود، خب گرگ هم هست، روباه هم هست، شیر هم هست، پلنگ هم هست، ببر هم هست، خوراکی هم هستند بعضی اینها.

روی این دو دلیل و یا ادله دیگر، خنزیر هم به نص این آیه، بر مبنای استثناء متصل، از ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ است. ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ که معمولاً مورد مصرف قرار میگرفت.

خب، حالا، راجع به کلمه کلمه آیه بحث کنیم. (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ) [الانعام: آیه ۱۴۵] مواردی که ذکر شده.

سوال، خب، (لَا أَجِدُ) یعنی کی پیغمبر مأمور شد می فرماید؟ در عهد مکی. آیا (لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ) در عهد مکی، این شمول دارد عهد مدنی را نیز یا نه؟ ممکن است گفته شود نه. اگر به معنی الان من پول ندارم، یعنی بعداً هم ندارم؟ یعنی قبلاً هم نداشتم؟ نخیر.

(قُلْ لَا أَجِدُ) پاسخ کسانی ست که محرماتی را از ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ از مشکرین مقرر کردند، در جواب قاعده کلی ست. (قُلْ لَا أَجِدُ)، من که منبع وحی هستم و مورد وحی هستم، من نمی یابم (فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ).

(لَا أَجِدُ) الله و (لَا أَجِدُ) معصوم چه پیغمبر باشد، چه امام، (لَا أَجِدُ) کلی است. اگر از غیر معصوم سوال کنند فلان مطلب را یافتی یا نه؟ بگوید نیافتم، این نیافتن صددرصد نیست. چیزهایی هست که نیافته و هست ولکن خدا اگر می فرماید (لَا أَجِدُ) یعنی نیست. پیغمبر در احکام می فرماید (لَا أَجِدُ)، یعنی وحی نشده. اما بگوید (لَا أَجِدُ) یعنی وحی بر پیغمبر نشده، نه در کتاب و نه در سنت.

بنابراین (لَا أَجِدُ) در اینجا، (لَا أَجِدُ) مخصوصه. یعنی اصلاً از آغاز وحی تا کنون، حداقل، حداقلش دیگه، حداقل از آغاز وحی تا وقتی که این آیه نازل شده است در مکه مکرمه، (لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ) ولیکن سوال باقی است.

خب (لَا أَجِدُ)، یعنی از اول وحی تا زمان نزول این آیه در عهد مکی، در اوایل عهد مکی، چون سوره انعام در اوائل عهد مکی نازل شده، تا اونوقت (لَا أَجِدُ). بعداً (لَا أَجِدُ) از کجا؟

جواب، جواب از دو لحاظه، یکی (فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ)، آیا، دقت کنید، آیا در انحصار تفصیل الکتاب است؟ نخیر، هر دو وحی را شامله، چون قرآن دو مرتبه وحی شده. یک مرتبه در لیله قدر، ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ [قدر: آیه ۱] به طور مختصر، فشرده، محکم، ولکن آنچه را خدا خواسته است در تفصیل الکتاب بیان کند به طور مفصل، در (لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، به طور مجمل بیان کرده است بیانی که مفهم رسول الله است.

بنابراین کل واجبات قرآنیه، کل محرمات قرآنیه، کل احکام قرآنیه، چنانکه در تفصیل الکتاب مذکور است، در (لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ هم که نازل شده مذکوره. چون (فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ)، نگفت فی ما اوحی الی من هذا القرآن نه، (فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ)، مقیده به قرآن مفصل که در بیست و سه سال نازل شده نیستش که.

(مَا أُوحِيَ إِلَيَّ)، چند مرحله است. یک مرحله ﴿فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى﴾ [نجم: آیه ۱۰] لیله المعراج، یکی ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ [قدر: آیه ۱] در لیله قدر.

مرحله سوم، وحی ای ست که به طور رمزی و مجمل شده است، حروف مقطعه. مرحله چهارم، این سه وحی مجمله.

مرحله چهارم، وحی مفصل است که ﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ﴾ [هود: آیه ۱] (أُحْكِمَتْ) در سه مرحله، (فُصِّلَتْ) در یک مرحله.

پس قرآن در چهار ضلعش که سه ضلع مختصر و مجمل است و یک ضلع مفصل است و در بیست و سه سال نازل شده، اینها تمام وحیه.

بنابراین (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ) [الانعام: آیه ۱۴۵] مجملاً، مختصراً، مفصلاً. پس کل محرمات ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ در این آیه باید ذکر شده باشد. این جواب اول.

جواب دوم، (قُلْ لَا أَجِدُ) ماضی ست یا حال است یا مضارع؟ مضارعه دیگه. پس (لَا أَجِدُ) نه اینکه الان، (لَا أَجِدُ)، یعنی الان تا آخر وحی. ما وجدتُ که نیستش که. اگر هم ما وجدتُ بود، جواب اول کافی بود. اگر به جای (لَا أَجِدُ) قل ما وجدت فی ما اوحی. وجدت، چنانکه شامل وحی مفصله است، شامل وحی مجمل هم هست. وقتی در وحی مجمل منحصر است حرمت ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ در این چند مورد که ذکر شده است، کافیه.

پس جواب اول مستقله. اگر جواب اول نبود، جواب دوم هم کافیه. چون (قُلْ لَا أَجِدُ)، بله، (فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ) اگر (فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ) ماضی هست که حتماً هست، ولکن ما یوحی الی رو هم شامله، چرا؟ میگه (قُلْ لَا أَجِدُ). (لَا أَجِدُ) به مستقبل هم می دهند اولاً.

ثانیاً، (فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ) چنانکه در جواب اول عرض کردیم، وحی مجمل را با وحی مفصل شامل است.

خب، بنابراین این آیه که محور بحث است در محرمات ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، محرمات ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ را کلاً و جزئاً بیان کرده. کلاً یعنی چه؟ یعنی افرادی از ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ که محرم است ذکر شده. یک.

دو، اجزایی از ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ که محرم است ذکر شده. چرا؟ برای اینکه دم، کله یا جزئه؟ جزئه. بنابراین هم اجزا ذکر شده، هم افراد. افراد، میته، (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾، (مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ)، جز دم.

بنابراین، غیر از خون، غیر از دم مسفوح، تمام اجزای ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ حلال، حلاله. چرا چهارده تا؟ چرا ده تا؟ چرا هفت تا؟ چرا پنج تا؟ چرا چهار تا؟ چرا سه تا؟ دو تاست فقط. یکیش اینجا ذکر شده، یکیش هم در آیه اعراف.

در اینجا (أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا) [الانعام: آیه ۱۴۵] در آیه اعراف ﴿وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ [الأعراف: ۱۵۷] خبائثی که از اجزای ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ است، بول است، غایط است، خبائث. این خبائثه. چون خبائث میکنه، حرامه. اما دم، دم مسفوح حرامه. ولکن دم غیر مسفوح حلاله.

بنابراین بیضه گوسفند، غده گوسفند، مغز حرام و و و، اینها کلاً به نص آیه حلال است. روایاتی هم که در این باب داریم هم تعارض داخلی دارند، هم تعارض خارجی. البته در نجاسات داریم بحث می کنیم، ولیکن این بحث باید بشه اینجا. هم تعارض داخلی دارند، از ده تا، هفت تا، شش تا، پنج تا، سه تا، دوتا. پس طهارت داخلی ست.

طهارت خارجی با نص این آیه مخالفت دارند. چون (قُلْ لَا أَجِدُ) منحصر می کند محرمات ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ را کلاً و جزئاً در این چندتا، کلاً چند تاست و جزئاً (أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا).

خب (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ) [الانعام: آیه ۱۴۵] بحث سر خوردن است. بحث سر دست مالیدن نیست، لباس کردن نیست، همراه داشتن نیست، کارهای دیگر نیست. بحث سر خوردن است.

خب، چی؟ ﴿إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً﴾ [الانعام: آیه ۱۴۵] مرده باشد، مرده. حالا، لفظ مرده، گوسفند مرده، گاو مرده، شتر مرده، دارای دو بُعده. یک بُعد اجمالی ست و یک بعد تفصیلی. بُعد اجمالی ست، حیوانی که بمیره خودش، نکشنش. ولی بُعد تفصیلی این است که بکشنش ولی کشتن شرعی نباشد.

کما اینکه در آیه مائده است ﴿وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ﴾ [مائدة: آیه ۳] اینها هم کشتن شرعی نداره. بنابراین میته در مقابل چیه؟ میته در مقابل ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾ [مائدة: آیه ۳] است. ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾ در سوره مائده تبیین می کند که نطاق میته وسیع تر است از اونچه را اجمال می فرماید. میته یعنی حیوانی که نکشته اند او را. حیوان بهیمة النعامی که کشتن شرعی بر او حرمت نشده، این حیوان میته است. منتها در اینجا اجمال است، در اونجا تفصیل.

(صحبت حضار)

گوشت دیگه، گوشت قابل طبخه، گوشتا قابل طبخه همه.

(صحبت حضار)

قبلاً عرض کردم که در بهیمه الانعام بحثه، در گوسفند و گاو و شتر

خب (قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً) [الانعام: آیه ۱۴۵] میته هر چی میخواد باشه، بله، ﴿إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ﴾ [الأنعام: آیه ۱۱۹] معلوم.

(أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا) پس خون، خون حیوان حلال گوشت در صورتی حرام است که با ذبح ریخته شود.

اگر ذبحش کردید به صورت شرعی و این خون ریخته شد، مقداری از خون که به تبع (20:46) ریخته می شود، این حرام است خوردنش. اما مقداری که مانده چی؟ مقداری که در بدن مانده، چه اونی ست که بیرون آمدنی نیست و چه اونی که با فشار بیرون آمدنی ست. سه بُعد داره. یا به طرز عادی بیرون میاد یا با فشار بیرون میاد یا اصلاً بیرون نمیاد.

خون جگر، خون جگر، هرچه فشار بدی به حیوان، خون جگر بیرون نمیاد. بنابراین این خونی که باقی مونده که به طبیعت الحال بیرون نیومده، چه با فشار بیرون نیاد، چه با فشار بیرون بیاد، چه در محل دم باشد، مستقل باشد، غیر مستقل باشد، خوردنش حلال است، ولو از خبائث باشه.

چون بین خبیث و بین طیب عموم و خصوص من وجه است از نظر حکم شرعی. دیروز عرض کردم. ممکن است بعضی چیزا خبیث است از نظر شرع، از نظر عرف خبیث نیست. بعضی چیزا از نظر عرف خبیث است، از نظر شرع خبیث نیست. مثل خونی که در بدن حیوان مونده.

اگر شما یک لیوان خون، از خونی که باقی مونده است در بدن حیوانی که ذبح شرعی کردید و خارج نشده است و معمولاً خارج نمی شود، یک لیوان خون بخورید، بدتون بیاد یا بدتون نیاد، خوردنش حلاله. اگه خوردنش حلاله، پس پاکه دیگه. هم پاک است، هم خوردنش حلاله.

بنابراین اگر روایاتی داشته باشیم که روایات هم متناقضه، اگر هر قدر روایات داشته باشیم که خون چه مسفوح باشد، چه غیر مسفوح، خوردنش حرام است قبول نمی کنیم، مخالف نص آیه است چون (أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا) [الانعام: آیه ۱۴۵].

این (مَسْفُوحًا) نص است بر اینکه غیر مسفوح حلاله. نه از نظر مفهوم، از نظر منطوق، برای اینکه آنچه که حرام است، منحصر است به دم مسفوح. مفعول که نمیخواد دیگه، گفتم آنچه حرام است از اجزا ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ منحصر است به خون ریخته شده. پس بقیه اجزای حیوان، چه خون باشد، چه غیر خون باشد، تماماً کلاً حلال است به نص آیه.

خب، ﴿إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ [الانعام: آیه ۱۴۵] نفرمود او خنزیر. (أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ چون بحث سر خوراکی ست دیگه.

خب، ﴿أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ [الانعام: آیه ۱۴۵] سوال، از نظر ادبی (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾، ضمیر مفرد غایب مذکر، به هر چهارتا برمی گردد؟ یعنی (مَيْتَةً) (دَمًا مَسْفُوحًا) (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ سه تا. (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ به سه تا برمی گردد؟ یا به آخری برمیگردد؟ به اولی برمیگرده؟ به وسطی بر میگرده؟

اگر انسان درست دقت نکند، میگد که (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ ضمیر مفرد است به جمع برنمی گردد، چون جمعه، سه تاست. به آخری ﴿أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ یعنی فان لَحْمَ خِنْزِيرٍ رجس. (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ رجسه.

حالا بیان، (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ دو بُعد دارد. یکی حرام است خوردنش، یکی رجس است. پس رجس بودن، نجاست گوشته. برای اینکه تکرار که معنا ندارد که. برای اینکه اول، محرم است. (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ محرم است. یعنی خوردنش رجس است.

آیا اگر (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ فقط خوردنش حرام است و جسمش نجس نیست، (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ برای چی؟ قاعده تکرار که نیستش که. پس (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ مطلب اضافه ای دارد بیان می کند، محرم است و رجس است. محرم است خوردنش از باب اکل، رجس است از باب اینکه تجنب باید کرد، نجاساته. خب، این بیانش.

ولکن آیا می شود گفت (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ این ضمیر به کل واحد واحد برمیگرده یا نه؟ بله میشه. چرا؟ برای اینکه (خَیّر أبه وَ أبهِمی واشکر و اقراب بها) (24:58)

اینجا چیه؟ اینجا تقسیمه دیگه. اینجا أو باید، شش معنا داره أو. اینجا برای تقسیم، تقسیم کرده است خداوند محرمات ﴿بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ را در سه چیز، میتة، اودما و دما نیست. (قطع سخن) و دما بود، جمع بود، فانها رجس باید باشه. ضمیر مونث باید بگیرد به جمع. ولکن ﴿إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً) یک. (أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا) تقسیم دو. او (أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾، سه. (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ فانه کل واحد. چرا؟ برای اینکه مرجع ضمیر، یکی یکی است دیگه. یا زید یا عمر یا بکر، باید برود. باید بروند درست نیست.

(صحبت حضار)

بله یکی یکیه. چون با أو عطف شده اند، بنابراین {25:46}

اینجا از برای تقسیمه. چون تقسیمه، بنابراین قاعده ادبی این است که این ضمیر به هر سه برمیگردد. یعنی هم میتة نجس است، این دو بُعد داره. یکی خوردن میتة، دم مسفوح، لَحْمَ خِنْزِيرٍ، حرام است، یک.

دو، (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ هر سه نجس اند. پس دلیل متقن قرآنی بر اینکه لَحْمَ خِنْزِيرٍ نجس است، این (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ هست در اینجا، این اولاً.

ثانیاً، اگر (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ منحصر به (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ بود، قاعده ادبیش چی بود؟ قاعده ادبیش این بود که الا ان یکون خنزیر فَإِنَّهُ رِجْسٌ أو میتة او دَمًا مَسْفُوحًا، قاعده اش این بود دیگه، اگر میخواست نص باشه. اگر (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ رجس بودن ظاهر و رجس بودن لحم، منحصر است به (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ چرا آخر بیاد که ما شک کنیم؟ اول بیفته و نظیرش در قرآن زیاده.

مثلاً فرض کنید، در باب عرض می شود که حرمت عرض می شود که محرم بودن مادر زن و محرم بودن دختر زن، در اون آیه عرض می شود بحث مفصله و نظر اخیر ما این است که مادر زن در صورتی محرم است که به زن دخول شده باشد. دختر زن در صورتی محرم است که به مادرش دخول شده باشد. هر دوست. چرا؟ البته اون جای خودشه، نمیخوایم اینجا بحث کنیم. نظیر داره زیاد.

پس از نظر ادبی بحث دوم و عرض می شود که اشکال دوم این است که اگر (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ منحصر باشد به لَحْمَ خِنْزِيرٍ، قاعده این است که لَحْمَ خِنْزِيرٍ مقدم باشه، چون حرمت لَحْمَ خِنْزِيرٍ، اولاً، حرمت لَحْمَ خِنْزِيرٍ بیشتره یا میتة؟ لَحْمَ خِنْزِيرٍ. حرمت دم مسفوح بیشتره یا میتة؟ (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾.

پس (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ از دو جهت باید مقدم بشه. یک جهت، اهمیت حرمت، جهت دیگر این است که رجس بودن در انحصار لحم خنزیره. باید اینطور بشه.

﴿إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا) منتها (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ رجس دنبالش میاد. ﴿لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ او میتة (أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا) پس (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ اگر در انحصار لَحْمَ خِنْزِيرٍ است، باید که قبلاً (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ ذکر شه، (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾.

بنابراین ما از این آیات فهمیدیم که رجس بودن، نجاست ظاهری جسمانی بودن، در انحصار (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ نیست، بلکه هر سه با هم مشترک اند. میتة، دم مسفوح و لحم خنزیر.

﴿أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ﴾ [الانعام: آیه ۱۴۵] سوال، خب، اگر حیوانی را (لِغَيْرِ اللَّهِ) کشتیم. یعنی بسم اللات، بسم العزی، یا هیچی نگفتیم. همه اینها (لِغَيْرِ اللَّهِ) اند. منتها (لِغَيْرِ اللَّهِ) مثبت، (لِغَيْرِ اللَّهِ) منفی.

آیا این حیوانی که، این حیوان حلال گشتی که (لِغَيْرِ اللَّهِ) کشتیم، نجس است یا پاک است؟ میتة که نیستش، کشتنه دیگه. نجسه یا پاکه؟ خب نجسه. پس چرا (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ قبل آمده؟ جواب، برای اینکه (إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً) (مَيْتَةً) معلومه مرده است دیگه، (دَمًا مَسْفُوحًا) خب دمه، (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ چه زنده باشه، چه مرده، فرق نمیکنه.

ولکن ﴿أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ﴾ این دو بُعد داره. برای اینکه حیوانی را که بسم الله نگفته اند و ذبح کردند، دو بُعد داره. یا قبل از مردنش میرسند و به طور شرعی میکشنش، یا نمیرسن. پس میتة نیست، پس نجس نیست.

نجس در صورتی ست که (ذَكَّيْتُمْ﴾ در کار نباشه ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾ [مائدة: آیه ۳] در سوره مائده دارد که مثلاً ﴿وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾ [مائدة: آیه ۳] اینها حرام است مگر تذکیه کنید. پس دو بعد داره. (وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ) این چهارتا حرامه ولی به شرطی که تذکیه نکنید، به شرطی که به بدن بی جونش نرسید، اگر با این وسایل کشته بشوند، حرام است، نجس. ولکن ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾

اگر اونیکه با چوب زدن، از بالا انداختند، سگ خورده، برسید و هنوز زنده است و ذبح کنید، چی میشه؟ حلال میشه. بنابراین (وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ) (أَوْ فِسْقًا) [الانعام: آیه ۱۴۵]، (أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ) رجسا بعد نیامد. چرا؟ برای اینکه دو بعد داره. گاه رجس است، گاه نجس است. اگه رسیدین و کشتینش پاکه، اگه نرسیدین نجسه، میتة است.

خب ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) [الانعام: آیه ۱۴۵] این یه بحث دیگه است.

حالا، در این آیه سه تا از نجاسات هفت گانه ذکر شده. چون هفت نجس ما داریم، نه یازده تاست، نه ده تاست، نه نه تاست، نه هشت تاست. هفت تا داریم بر اساس بحثی که خواهیم کرد که بول است و غایط است و منی است و میته است و کلب است و خنزیر است و چند تا شد؟

(صحبت حضار)

حالا، بحث در اینجاست که آیا خنزیر کلاً رجس است؟ موش رجس است؟ یا لحمش رجسه؟ (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾. برای اینکه (أوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾، نگفت أو خِنْزِيرٍ. ببینید اگر چنانچه خنزیر هم، موش و هم لحمش، هر دو نجس بود، چرا نفرمود أو خِنْزِيرٍ؟ بله، سوال. سوال این است که (قطع صدا)

استخوان خنزیر که مأکول نیستش که. موی خنزیر که مأکول نیست، میگیم بله. یک بُعدش در باب اکل است، یک بعدش در باب نجاسته.

بُعد اول که در باب اکله لحم خنزیره. ولی بعد دوم که در مورد نجاسته، اگر اضافه بر (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾، موش هم رجس بود، (فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ شامل موش هم بود. پس چون (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ فرمود و نفرمود خنزیر، اگر می فرمود که الا یکون میتة او دَمًا مَسْفُوحًا أو خنزیرا درست. ولکن وقتی فرمود میته، میته چی میگیره؟ میته آیا گوسفند مرده، موش هم مشموله؟ نخیر، چون موت حیوانی ست. میته این است که حیات حیوانیش از بین رفته، نه حیات نباتی.

بنابراین استخوانش و گوشتش عرض می شود نجس است و حرام است. (دَمًا مَسْفُوحًا) که معلومه. (أوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾، بنابراین ما از اینجا استفاده کنیم که فقط (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ نجس است، استخوانش نجس است یا نجس نیست؟ بله، نجس است. چرا؟ برای اینکه استخوانش هم حیات حیوانی درش حاله. ولکن چون بحث أکل است و أکل راجع به لحم خنزیره.

خب، روایات هم در اینجا مختلفه بعد خواهیم عرض کرد. روایات در اینجا اکثر نود درصد روایات فقط (لَحْمَ خِنْزِيرٍ﴾ را نجس می دانند. اما موی خنزیر را نجس نمی دانند. بلکه اگر فرض کنیم روایات زیادی دارد، یا به طور مطلق، یا به طور نص که موی خنزیر را نجس باشد، ما قبول نمی کردیم. چرا؟ برای اینکه بر خلاف آیه است (أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ).

حالا از نظر فعلاً روایات.

وسائل الشیعه صفحه هزار و هفده ابواب النجاسات، جلد دوم. باب نجاست الخنزیر. حدیث اول، علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر، صحیحه است، ولکن ما به صحت و سقم روایت کاری نداریم، صحبت ما این است که موافق قرآن است یا مخالف قرآن است.

(قال سئلته عن الرجل سألته عن الرجل يصيب ثوبه خنزير فلم يغسله فيذكر و هو في صلاته كيف يصنَعُ به قال إن كان دخل في صلاته فليَمضِ فإن لم يكن دخل في صلاته فلينضَح ما أصاب من ثوبه)

ببینید، ما اصاب. آیا موی خنزیر اصابه داره؟ نخیر. آب دهان خنزیره، گوشت خنزیره، خون خنزیره، ما اصاب چیه؟ ببیند اگر موی خنزیر نجس بود، ما اصاب معنا ندارد که. مگه خنزیرها همه تر اند؟ یا آب دهان شون به موشونه؟ یا گوششون تو موشونه؟

پس این، (فإن لم يكن دخل في صلاته فلينضح ما أصاب من ثوبه، إلا أن يكون فيه أثر فيغسله) اثر چیه؟ آیا انسان دست بزند، یا لباسش به موی خنزیر بخورد ولو لباس انسان تر باشد، موی خنزیر تر باشد، آیا اثر خنزیری ست؟ آبی که به لباس است، یا آبی که، با آبی که موی خنزیر است، پس این روایت دلالت ندارد بلکه بعکسه. این یک روایت.

(وسألته عن خنزير يشرب من إناء،) خب یشرب با موش که نمیخوره، با دهان میخوره. (كيف يصنع به قال يغسل سبع مرات) حالا سبع یا کمتر یا بیشتر، بالاخره این دلیل بر نجاسته، این یک حدیث.

(ورواه الشيخ بإسناده عن محمد بن يعقوب مثله، ورواه علي بن جعفر في كتابه)

حدیث دوم، (عن خيران الخادم قال كتبت إلى الرجل) اینقدر تقیه شدید بود که باید بگه مرد، آقا، نباید بگد امام موسی کاظم مثلاً. کما اینکه حالا هم همینطور هاست. از بعضی ها، بعضی مطالب که نقل میکنی، باید بگی فلانی گفت. اسمشو نمیبریم، یه کسی گفته.

(أسأله عن الثوب يصيبه الخمر ولحم الخنزير) نه بدن خنزیر، نه خنزیر (يصيبه الخمر ولحم الخنزير) البته خمر هم قبول نداریم، خمر رو بر حسب آیات خمر، ما استدلال میکنیم که پاکه و اگر تجنبی هست، تجنب از نظر نجاستی نیست، حالا بحث بعدی ست.

(أسأله عن الثوب يصيبه الخمر ولحم الخنزير أيصلى فيه أم لا فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه فقال بعضهم فإن الله إنما حرم شربها) لباسی که بهش خمر رسیده، خدا شربش رو حرام کرده، اما نماز خوندن رو باهاش، حروم نکرده.

(و قال بعضهم لا تصل فيه فكتب عليه السلام لا تصل فيه فَإِنَّهُ رِجْسٌ) در لباسی که اصاب الخمر، اصابه لحم الخنزیر، بحث سر لحم الخنزیره. خمر رو قبول نداریم. چون احادیث ممکن است که حدیثی باشه، قسمتی قابل قبول، قسمتی قابل رد و منافات هم با هم نداره، تناقض هم وجود نداره، برای اینکه اشخاصی هستند که مطلب رو صحیح از امام نقل می کنند یا اضافه می کنند یا کم می کنند.

عرض می شود که (و محمد بن الحسن بإسناده عن سهل بن زياد وبإسناده عن محمد بن يعقوب مثله)

حدیث سوم، (عن سليمان الإسكاف قال سألت أبا عبد الله عليه السلام عن شعر الخنزير يُخرز به) موی خوک را طناب درست می کنند، باهاش آب می کشند، استفاده می کنند (قال لا بأس به)15 اشکال نداره. بنابراین شعر خنزیر، اشکال نداره طناب بشه، باهاش آب بکشند، یا از چاه آب بکشند، یا از دلو آب بکشند یا از جای دیگه آب بکشن.

ولکن (يغسل يده إذا أراد أن يصلي فقط) پس نجس نیست. اگر نجس مطلق بود لا بأس یعنی چه؟ پس نجس مطلق، نجس عرض می شود که عادی و عرفی نیست بلکه تنزه است. به عنوان تنزه و تقذر، چون لَحْمَ خِنْزِيرٍ است، خب لَحْمَ خِنْزِيرٍ از قذارات است، متقذرات است، حالا یک چیزی یا واجب است یا راحج است، ولو واجب باشد، دلیل بر نجاست نیست، چرا؟ برای اینکه، (قال لا بأس به).

موی خنزیر را مانند موی عرض می شود که اسب، مانند پشم گوسفند، مانند چی، استفاده کنیم اشکالی نداره. بنابراین پاکه. اگر نجس العین بود موی خنزیر که (لا بأس) معنا نداشت.

حدیث چهارم، فقط همین چهار حدیثم هست، (عن أبي عبد الله عليه السلام في الشطرنج قال المقلب لها كالمقلب لحم الخنزير) کسی که شطرنج را باهاش بازی کند، مثل کسی ست که لحم خنزیر رو باهاش بازی کنه حالا برای خوردن یا فروختن و شطرنج از چیزهایی ست که قطعا حرام است عند الشیعه، عند السنه، بالضرورت الاسلامیه و آقا سرش کلاه گذاشتند گفت حلاله. (قلت و ما على من قلب لحم الخنزير) کسی که لَحْمَ الخِنْزِير، رو زیر و رو میکنه، دست میزنه چیه؟ قال {39:54} پس شعر، ما نداریم. نه مطلق و نه مقید.

خب راجع به کلب هم همینطوره راجع به کلب هم، راجع به جسم کلب نیست، راجع به موی کلبه. صفحه هزار و پونزده، (باب نجاسة الكلب ولو سلوقيات) بعضی ها میگن که این کلب صید، کلب سلوقی، کلب عرض می شود که ماشیه، این چون میشه انسان داشته باشه، پاکه.

حدیث اول، (عن الفضل أبي العباس قال قال أبو عبد الله عليه السلام إن أصاب ثوبك من الكلب رطوبة فاغسله) رطوبت کیه؟ رطوبت شماست؟ یا رطوبت کلبه؟ رطوبت کلبه. رطوبت کلب از بدنش نیست که. از بولشه، از غائطشه، از دهنشه، از چشمشه، از دماغشه. بنابراین این حدیث دلیل بر نجاست کلی کلب نیست. نجاست اونی است که رطوبت داره.

(قال أبو عبد الله عليه السلام إن أصاب ثوبك من الكلب رطوبة فاغسله وإن مسه جافاً فاصبب عليه الماء) بله. این معلوم است که واجب نیست. اگر که دست تو به موی سگ رسید، به طور خشک، هم اون خشکه، هم دستتون، خب آب بگیر. آب بگیر، معلوم است که خشکه، منجس نیست.

(قلت ولم صار بهذه المنزلة قال لأن النبي امر بقتلها) این لأن را قبول نمی کنیم. آیا نبی امر کرد هر سگی رو بکشند؟ نخیر. از سگ موذی، سگ درنده دفاع باید کرد. این رو ما قبول نداریم.

حدیث دیگر، حدیث دوم، (عن الفضل أبي العباس أنه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الكلب فقال رجس نجس لا يتوضأ بفضله) فضلش چیه؟ آبی که میخوره. ولی کلبه، نباید وضو گرفت، نباید خورد، نباید شست، نباید، (واصبب ذلك الماء واغسله بالتراب أول مرة ثم بالماء) پس این راجع به موی کلب هرگز نیست، راجع به آب دهنه.

سوم، (عن محمد بن مسلم عن أبي عبد الله عليه السلام قال سألته عن الكلب يشرب من الاناء) باز شرب ببینید، (قال اغسل الاناء)

حدیث چهار، (محمد بن مسلم قال سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الكلب يصيب شيئا من جسد الرجل قال تغسل المكان الذي أصابه) کلب یصیب یعنی چه؟ این حدیثی منفردی ست که ممکن است کسی بگد که مطلق است. اگر کلب يصيب شيئا من جسد الرجل، می رسد و اصابت می کند و مماس می شود با شيئا من جسد الرجل، کجاش؟ موش؟ آب دهنش؟ چیز دیگه اش؟ معلوم نیست. معلوم است که تغسل المکان الذي أصابه، درصورتی که در این اصابه یک نجاستی برسد به انسان، از دهان کلب، از بول کلب، از آب دهان کلب، یا از آب دماغ کلب.

ولکن اگر اصابه خشک باشد، مگه کلب همیشه تره؟ خب دهانش تره و چشمش تره و دماغش تره، معلومه اون اصابه است. ولکن آیا کلب همیشه تر است که بارون اومده موی کلب تر شده و اصابه؟ اصابه اونجا رو نمی گیره. اگر اصابه اونجا رو بگیرد، این معارض است با احادیثی که قبلاً خوندیم.

حدیث دیگر، حدیث ششم، (عن أبي عبد الله عليه السلام أنه سئل عن سؤر الكلب يشرب منه أو يتوضأ قال لا قلت أليس هو سبع  قال لا والله إنه نجس لا والله إنه نجس) چون سبع که کلاً پاکه. این شخص سوال میکنه که اینکه نجس است عرض می شود که {44:14} نباید خورد، نباید چه کرد، این مگه سبُع نیست؟ فرمود برای سبع بودنش نیست، برای اینکه این نجسه. اضافه بر سبع بودن، نجسه.

حدیث هفتم، (عن أبي عبد الله عليه السلام قال لا يشرب سؤر الكلب إلا أن يكون حوضا كبيرا يستقى منه) اگر از حوض بزرگی خورده که ازش آب میکشن خب مطلبی نیست.

حدیث هشتم، (عن الکلب یصیب شیء)