بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
دنباله بحث در طهارت و یا نجاست غیرمسلمانها. در آیه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ [توبة: آیه ۲۸] مفصلاً بحث کردیم و به دوازده سیزده دلیل اثبات کردیم که نجاست، نجاست بدنی نیست و اگر هم ما هیچ دلیلی بر عدم نجاست بدنی مشرکین نداشته باشیم، قاعده چیست؟ قاعده طهارت است، هم حکماً، هم موضوعاً.
اما حدود سیزده الی چهارده دلیل که هریک از ادله مستدل بود در اینکه نَجَس در آیه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ نجاست بدنی نیست، اثبات کرد مطلب رو که طهارت است.
حالا، آیه مائده. صفحه ۱۰۷ قرآن، از آیه چهار می خوانیم و آیه پنج. (بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ﴾ [مائدة: آیه ۴] این آیه چهارم.
آیه پنجم ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ [مائدة: آیه ۵] الی آخر.
بحث هایی در این آیه دوم هست. البته قسمتی از بحث ها که اکثر بحث است، دفع دخل است. یعنی احیاناً احتمالات و استدلالاتی که به این آیه شده است، بر این که طعام بُرّ است، طعام گندم خشک است، برای این رفع این استدلالات بحث هایی داریم و بحث کمتر اثبات این آیه است در بُعد جهاتی از نصوصش، در اینکه اهل کتاب پاکاند. نجاست عینی ندارند. بله در نجاست عرضی اهل کتاب با مسلمون ها فرق نمیکنند، مگر در دو جهت.
دو جهت قبلاً عرض کردم، عرض بکنم. مثلاً اگر یک نفر کتابی متنجس شد، بعد ادعا کرد خود را تطهیر کردم قابل قبول نیست، اما از مسلم قابل قبول است. البته مسلمی که لا ابالی نباشد، این یک.
دوم، اگر کتابی متنجس شد و وقت نماز گذشت ما حکم به طهارتش به عنوان وظیفه تطهیر در صلاة نمیکنیم، چون شرط نمیداند. اما اگر مسلمان متنجس شد و بعداً نماز خوند، بعد از نماز با اینکه ما نه دیدهایم و نه شنیدهایم که خود را تطهیر کرده است، حکم به طهارتش کنیم. چون ظاهر مسلم و عمل مسلم حمل بر صحت است. فقط در این دو بعد است.
اگر بعد سومی باشد، بعد احتیاطه یعنی چون کتابی یهود و نصرانی از نجاسات تحذر نمیکنند، تقذّر داریم ازشون. و إلا اگر یهودی یا نصرانی یا مشرک در یک زمانی طاهر بود و در یک زمانی متنجس بود، زمان طهارت و زمان نجاست معلوم نیست. طهارت مقدم است تا استصحاب کنیم؟ تنجس مقدم است تا استصحاب کنیم؟
اینجا تعارض استصحابین است و محکوم به طهارت است. مسلم و غیرمسلم فرق نمیکند از نظر قاعده فقهی و اگر طاهر بود قطعاً احتمال دادیم متنجس شده، استصحاب طهارت است، مسلم و غیر مسلم فرقی نمیکند. چون اگر متنجس بود، بعد شک داریم تطهیر کرده یا نه، استصحاب نجاست است. در این احکام هیچ فرق ندارند. فقط در دو بعده، اون هم حکم ظاهری نجاسته، نجاست بدنی ست.
و اما ذات غیرمسلم که مشرک باشد، ملحد باشد، کتابی باشد، موحد غیرکتابی باشد، تا چه رسد غالی باشد، ناصبی مسلمان باشد، غالی مسلمان باشد، تمام از نظر جسم و بدن عیناً طاهراند و تنجس ظاهری هم بین مسلمان و غیر مسلمان فرق نمیکنه.
حالا، در این آیه اگر ما با ذهن خالی فکر کنیم و پس از ذهن خالی، به چهل وهشت آیه طعام در قرآن مراجعه کنیم، هرگز چنین احتمالی برای ما پیش نمیآد که مراد از طعام گندم باشه، هرگز.
ولکن اگر ذهنمون با پیش فرض های روایاتی و پیشفرضهای فتاوا و شهرتهایی باشد، تا به طعام نگاه میکنیم، میگیم طعام مراد گندم است، اون هم گندم خشک.
مراد از ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ [مائدة: آیه ۵] چهار جور قول داریم. بر مبنای آیه، اون چهار جور قول یکیش قابل قبول است و صحیح است، تصحیح میکنیم و سه تای دیگر قابل قبول نیست.
ما اولاً روی آیه درست دقت میکنیم روی کلماتش. (الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ) [مائدة: آیه ۵] کدام یوم مراده؟ آیا یوم، یوم نزول آیه است؟ آیا یوم، یوم عهد مدنی ست که سوره مدنیه است؟ آیا یوم کل یوم بیست و سه ساله وحی است؟ کدامه؟ می توانیم بفهمیم از آیه؟ از آیات قبلی؟ از آیات بعدی؟ از خود آیه که مراد از یوم کدامه؟ بله میتونیم بفهمیم.
چون همانگونه که خداوند در اولوهیت و ربوبیت، استقلال دارد، نیاز به عضد و نیاز به کمک ندارد، قرآن هم در آنچه میخواهد دلالت کند برای مکلفین، نیازی به غیر قرآن ندارد. یا در خود آیه مورد بحث استفاده مطلب میشود نصاً یا ظاهراً، یا در آیات قبل و بعد، یا در سایر آیاتی که در قرآن شریف راجع به موضوع بحث میکند.
حالا، ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ) کدام یومه؟ آیا یوم، یوم نزول آیه است؟ نخیر. یوم مدنی هست؟ نخیر. برای اینکه تحلیل طیبات در آیه مکیه شده است.
در سوره اعراف ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ) تا (يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ [الأعراف: آیه ۱۵۷].
پس تحریم خبائث، تحلیل کل طیبات و تحریم کل خبائث، از نظر دو قاعده سلب و ایجاب، در مکه مقرر بوده. پس ﴿الْيَوْمَ)، یوم بعد از مکه نیست، از مکه است و لاسیما ﴿الْيَوْمَ) یوم نزول آیه که در سنه نهم مدنی باشد، نیست.
بنابراین در حلّ طیبات اینطوره. در حلّ طیبات، ﴿الْيَوْمَ) کل یوم رسالت است. ولکن ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ﴾ [مائدة: آیه ۵]کیه؟ آیا طهارت اهل کتاب که به وسیله این آیه ثابت می شود، بحث می کنیم، آیا این هم از اول بوده است یا نه تازه بوده است؟
ممکن است کسانی بگویند که از اول نبوده، بلکه در آیه مدنیه (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ [توبة: آیه ۲۸] مشرکین تنجیس شده و این آیه دارد بعضی از مشرکین را که ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾ [بيّنة: آیه ۱] باشد را تطهیر میکنه. این رو جوابش را دادیم.
برای اینکه اولاً، (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) نجاست بدنی نیست. ثانیاً، مراد از مشرکین کسانی هستند که رسماً بت پرست اند.
اما ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ﴾ [بيّنة: آیه ۱] یا آیات دیگر که بین مشرکین و ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾ [بيّنة: آیه ۱] تقابل نداره، تقابل دلیل است بر این که (الْمُشْرِكُونَ) مشرکون دسته اول هستند. یعنی مشرکین رسمی هستند. بت پرست هست اصلاً، خداپرست نیست ولو در توحید و خدا پرستی انحراف داشته باشه.
خب بنابراین ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ) ﴿الْيَوْمَ) کل یوم رسالت است. منتها چرا این آیه که تحلیل عرض میشود (طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ درمدینه نازل شد، در مکه نازل نشد؟ اولاً نازل نشدن طهارت اهلکتاب در مکه، دلیل بر عدم طهارت نیست. چون قاعده طهارتشونه.
دوم، در مکه اهل کتاب وجود نداشتند. ولکن در مدینه یهود و نصاری وجود دارند و لاسیما در آخر عهد مدنی، در آخر عهد مدنی که سوره مائده است، باید تمام آنچه را که نگفته است خداوند، تبیین نفرموده است، توضیح نداده است، باید کلاً توضیح بده که هیچ چیز بعد از سوره مائده نمانه.
ولذا به این دو جهت، مخصوصاً جهت دوم، ﴿الْيَوْمَ) یوم کل رسالت است، اما زمان تطهیر اهل کتاب نصاً، در مدینه است. و إلّا در مکه هم طاهر بودند. اگر با اهل کتابی برخورد میشد احیاناً، طاهر بودند به دلیل قاعده کلی طهارت و بقیه قواعدی که از قرآن و سنت ما استفاده میکنیم.
خب، سوم، ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ [مائدة: آیه ۵] آیا ﴿الْيَوْمَ) ﴿الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ هم کل عهدین است؟ دقت بفرمایید این رو. عهد مکی و مدنی هر دو است؟ یا نخیر، عهد مکی و مدنی نیست؟ چرا؟
برای اینکه این ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾ [مائدة: آیه ۵]. محصنات دوم، یعنی نساء کتابیات در صورتی که محصنه باشند و زانیه نباشند، نکاحشون در آیه قبلی حرام بوده ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾ [ممتحنة: آیه ۱۰] ﴿لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾ [ممتحنة: آیه ۱۰].
این آیه اوائل مدینه نازل شده. اوائل مدینه نازل شده، پس بنابراین قبل از این آیه مائده که اواخر عهد مکی ست، در اوائل عهد مدنی، فاصله هشت نه سال، هفت هشت سال یا چند سال، عرض میشود که تحریم شده است ازدواج ابتدایی و یا استمراری با کتابیات.
﴿وَلَا تُمْسِكُوا) چون کوافر جمع کافره است. چون زنان کافره، أحیاناً با شوهرهای مسلمانشون بودند، در عهد مکی ازدواج زن کافر با مرد مسلمان و به عکس جایز بود، به دلیل آیاتی که از جمله همین آیه هست که ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾ این تحریم در عهد اول مدنی وارد شده است.
اما در عهد مکی که بدایت عهد اسلام بوده است، این حرام نبوده. کما اینکه قسمتی از محرمات هم در عهد مکی حرام نبوده، بعداً تحریم شده. برای اینکه کم کم، اصلی و بطی که از آغاز رسالت نازل شده. ولکن احکام مصلحیه و احکامی که بطی و قطعیه نیست، اینها به تدرج، در عهد مکی تدرجاً و در عهد مدنی تدریجاً نازل شده.
حالا، ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾ کسی ممکن است بگد که مراد از کوافر، مشرکات است. میگیم نخیر. کوافر أعم است از مشرکات. کافر أعم است از مشرک. مشرک، کافر بت پرست است. ولکن کافر میشود کافر بت پرست باشد، کافر کتابی مشرک باشد، کافر عرض می شود که کتابی موحد باشد، کافر موحد غیرکتابی باشد، بنابراین کوافر أعمه. پس ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾ این در انحصار مشرکات نیست.
سوال، چون زن های مشرکه مردهای مسلمان أحیانا با اونها هجرت کرده بودند، به این مناسبت کوافر ظاهر است در مشرکات.
جواب، جواب این است که این آیه مربوط به اون زمان خاص نیست. اگر مربوط به اون زمان خاص بود، ولا تمسکوا بعصم المشرکات بود. غلط است کوافر گفته شود و اراده مشرکات بشود. غلط است از من سوال کنید خانه شما کجاست؟ به جای اینکه بگم بلوار امین، کجا، بگم خاورمیانه غلط است، لفظ عام و مراد خاص، لفظ خاص و مراد عام. در لفظ عام، مراد عام است و لفظ خاص، مراد خاص است. بر حسب قاعده بلاغت و فصاحت تا چه رسد بلاغت و فصاحت علیای اعجازی قرآن شریف.
بنابراین ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾ [مائدة: آیه ۵] نسخ میکند آیه ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾ [ممتحنة: آیه ۱۰] را.
کما اینکه آیه بقره هم که بعد از این آیه نازل شده است، نسخ میکند این آیه رو. آیه بقره، تحریم کرده است نکاح مشرکات را. حالا این بحث مال جای خودش است که اینجا اشاره کردیم.
خب، بنابراین، ﴿الْيَوْمَ) در دو بُعد اول و دوم که (أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) [مائدة: آیه ۵] باشد، ﴿الْيَوْمَ) کل یوم رسالت است با دلیل خود قرآن.
ولکن ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ) الیومش یوم مدنی ست و آخر عهد مدنی ست که ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ) تحلیل شده است الان، ولکن در ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾ که هم کافرات مشرکات را میگیرد، هم کافرات غیر مشرکات میگیرد، عرض میشود که تحریم شده بود.
خب حالا برگردیم. (الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ) [مائدة: آیه ۵] محور بحث ما راجع به حکم اهل کتاب است (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ) ما چهار روایه و چهار رأی داریم، درباره طعام. یک روایت این است که مراد از طعام گندم است، گندم آرد شده نه ها گندم، گندم خشک. این روایت از شیعه است.
روایت در مقابل داریم که مراد
(صحبت حضار) گندم آرد نشده که طعام نمیشه
خب این یکی از اشکالاتشه، ما اشکالاتش رو بعد عرض می کنیم. چند تا اشکال داره، پنج شش تا اشکال داره
بُعد دیگر مقابله که مراد از طعام، لحوم اهل کتابه. این روایت سنی هاست. سنی ها که ذبایح اهل کتاب را حلال میدانند، میگن مراد از طعام در اینجا عرض میشود که ذبایح هست. این هم دو روایت.
روایت سوم که باز شیعی ست که میگوید مراد از طعام بقول است، سبزیجات است. روایت چهارم مراد از طعام، غیر لحوم است، غیر ذبایح اهل کتاب است. این چهار روایت را داریم. البته بعضیش قابل قبول است کلاً، بعضیش قابل رد است کلاً که بحث میکنیم، این اشاره ای بود فقط. اقوال هم چنینه.
حالا قول پنجم، قول پنجم که قائلش خداست در همین آیه و بر مبنای چهل و هشت آیه قرآن (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) یعنی خوردنی. حالا خوردنی حتی آب را شامله، استدلال میکنیم به آیه بقره. خوردنی حتی آب را هم شامل است، کل ما یطعم، آنچه در معده انسان وارد میشود. از دهان وارد شود، از غیر دهان وارد شود، اونچه که در معده وارد میشود و عرض میشود که مطعوم است، این طعامه. آب باشد، غذا باشد، تر باشد، خشک باشد، هرچه باشد، طعامه.
حالا، در مقابل اون آراء چهارگانه که یا طعام، بُرّ است یا طعام ذبایح اهل کتاب است یا عرض میشود که طعام، غیر عرض میشود که ذبایح است یا طعام بُقول است که اینها مصادیقه فقط. فقط یک مصداقش قابل قبول نیست قطعاً که مراد از طعام ذبایح اهل کتاب باشد. چون ذبایح اهل کتاب، چون ذکر اسم الله برش نمیکنند و شرایط حل تزکیه ندارند به نصوص آیاتی مکی و مدنی حرام است.
این رو یادم است که از مُنا ما برگشته بودیم و منزل شیخ عبدالله بن حُمیر که وزیر قضاء سعودی بود و رئیس اشراف مسجد الحرام بود، ایشون گفتش که گوسفند رو چه کردید؟ من گفتم که گوسفندها رو آقایون حرام میکنند و عرض میشود که این گوسفندان ها رو می کشند و خاک می کنند و زیرخاک می کنند، بعد از گوسفند های یهود و نصاری از بلادهای دیگه استفاده می کنند. گفت چه اشکال داره؟ گفتم ﴿وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ﴾ [الأنعام: آیه ۱۲۱]، ایشون استدلال به این آیه کرد، گفت (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ) [مائدة: آیه ۵] و طعام حداقلش شامل عرض میشود ذبایح اهل کتابه.
میگیم خیلی خب این (طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) شامل کل مطعومات اهل کتاب باشد، ولکن خمر به نص آیه خمر، میته، به نص آیه میته، و (مَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ﴾ به نص این آیات استثناست، یه مقدار تأمل کرد، فتواش عوض شد. فتوای أعلم علمای حجاز به نص آیه، اگر روایت میخوندم قبول نمیکرد، به نص آیه عوض شد. گفتش که من فردا شب در مسجد الحرام خواهم گفت، حالا در هر صورت.
(صحبت حضار)
بله أعلم علمای حجاز بود. بله، حالا، آدم معتدلی بود.
(وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ) این طعام از نظر قرآن چه است؟ ملاحظه کنید، اولاً طعام آیا نص و ظاهرش در آنچه است که فعلاً خورده میشه یا بعد الطبخ؟ اونچه باید طبخ بشه، بعد الطبخه دیگه و إلّا فرض کنید که گندم، گندمی که هنوز نپخته است هنوز آرد نشده است، این طعام است؟ این شأناً طعامه. فعلاً که طعام نیست. اگر این گندم را آرد کردند، آرد رو کسی میخوره؟ نخیر، آرد را نان کردن، خب نان تر میشه، بنابراین طعام اصولاً گندم نیست بالفعل. شأناً بله گندم است، اولاً.
ثانیاً، اگر مراد از طعام، گندم خشک است، این توضیح واضحه. برای اینکه (طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) یعنی گندم خشک اهل کتاب، حلال است برای مسلمان ها و گندم خشک مسلمانان، حلال است برای اهل کتاب. این گفتن نداره که. برای اینکه چیز خشک اگر نجسالعین باشد تا چه رسد متنجس باشد، منجس نیستش که.
پس نجاستی و تنجیسی که در کار نیست و گندم اهل کتاب نجس نیست، نه ذاتاً نه عرضاً. گندم خشک، مگر ترش کرده باشد با نجاست. امّا گندم خشک چه مال اهل کتاب باشد، چه غیر اهل کتاب، اینکه نجس نیست که بگن این طعام حل است. خب چرا حرام باشه؟
مثلاً گندمی که از یهودی میخرید، در صورتی که تنجیس نکرده باشه، چرا حرام باشه؟ پس بنابراین این توضیح واضح است. البته أدله دیگری هم داریم بعد عرض می کنیم.
حالا، بر حسب چهل و هشت آیه قرآن که لفظ طعام درش ذکر شده، اصلاً طعام به بُّر، به گندم، اطلاق نشده است و اگر هم، اگر با قرینه قطعیه یا ظاهرهای مراد از طعام گندم باشد، باز اشکاله. چرا؟ برای اینکه اگر مراد از طعام، طعام خاصی است که گندمه، میفرماید بُرّ. چرا می گوید طعام؟ الطعام الذی هو بُرّ. چه دلیلی داره؟
بنابراین چه با قرینهاش، چه بیقرینهاش غلطه. بیقرینهاش أغلطه، با قرینهاش غلطه. وقتی که اسم خود گندم را میشود آورد مختصراً، چرا نمیگوید الطعام الذی هو بُرّ، یا قرینهای عرض میشود که مراد از طعام بُرّ است و گندم است.
حالا آیات. سوره أحزاب آیه پنجاه و سه ﴿وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا﴾ [الأحزاب: آیه ۵۳] پیغمبر دونه گندم میخورد؟ (طَعِمْتُمْ) دون گندم بشه؟ یا پختهاش فقط نون میخورد؟ گوشت نمیخورد؟ ماست نمیخورد؟ شیر نمیخورد؟ عسل نمیخورد؟ طعام پیغمبر در انحصار گندم خشک بود که شما وقتی که خانه پیغمبر رفتید، غذا خوردید بیاید بیرون، (طَعِمْتُمْ) یعنی غذا خوردید.
سوره پنج، آیه نود و سه ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا﴾ [مائدة: آیه ۹۳] در آنچه بخورند گناهی نیست ﴿إِذَا مَا اتَّقَوْا﴾ [مائدة: آیه ۹۳] برای اینکه تقوی از محرمات داشته باشند.
خب، اگر (الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) تقوای از محرمات داشته باشد، جُناحی در طعام نیست. یعنی گندم خشک بخوره گناهی نداره. اما گوشت بپزه بخوره، آبگوشت گناه داره، اشکنه گناه داره، پلو گناه داره، اینها گناه داره.
سوم، آیه دویست و چهل و نهم سوره بقره ﴿فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي) [بقرة: آیه ۲۴۹] آب، آب طعامه (مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي).
آیه چهارم، سوره انعام آیه صد و چهل و پنجم ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ﴾ [الأنعام: آیه ۱۴۵]. ببین انعام (بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ) [المائدة: ۱] فقط. برای اینکه اینها (بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ) رو بعضی هاش رو یه خصوصیاتی تعلیم کرده بودند. برای اینکه ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا) در (بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ). (بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ) گندمه؟ گندم خشکه یا گوشته؟
آیه ۱۳۸ سوره انعام ﴿وَقَالُوا هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ﴾ [الأنعام: آیه ۱۳۸].
آیه ۴۷ انعام ﴿أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾ [يس: آیه ۴۷] وقتی به مشرکین گفته میشود که به فقرا اطعام کنید میگن ﴿أَنُطْعِمُ) آیا مشرکین فقط گندم خشک میجوییدن، میخوردن؟ خیلی عجیبه. هرچی انسان غور میکند در قرآن شریف، تعجبش از فتاوا و از روایات بیشتر میشه.
آیه دیگر، آیه ۴ سوره قریش ﴿الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ [قريش: آیه ۴] خداوند که منت میگذارد بر گرسنگان مکه که ﴿الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ یعنی گندم خشک بهشون داده؟
باز سوره مائده آیه ۸۹ ﴿مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ﴾ [مائدة: آیه ۸۹] اگر کسی قسم خورد و تلخف از قسم کرد، من ﴿مِنْ أَوْسَطِ) باید به ۱۰ مسکین ﴿مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ) اگر طعام گندم است، اوسط نداره دیگه. گندم، گندمه دیگه.
سوره یس آیه ۴۷ ﴿أَنُطْعِمُ) این آیه رو خوندیم. بله،
سوره مدثر آیه چهل و چهار ﴿قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ، وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ﴾ [المدثر: آیات ۴۳ و ۴۴] چون به مسکین گندم خشک نمیدادیم، فقط؟
آیه ۹ سوره انسان ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا﴾ [الإنسان: آیه ۹] این آیه ممکن است کسی استفاده کند بگه که این ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ) خمسه مال نون بوده، خب مال نون بوده، ولی (نُطْعِمُكُمْ) نون نیست. بله، نون طعام است، ولی طعام کلاً نون نیست. بین طعام و نون أعم و أخص مطلق است، أولاً.
ثانیاً، نون بهش آب میخوره یا نه؟ تر هست یا نه؟ بله، پس ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ) اون طعامی که شما روایت نقل میکنید که گندم خشک است، نیست.
سوره انعام آیه چهارده ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ﴾ [الأنعام: آیه ۱۴] گندم میدهد، گندم نمیخورد، گوشت میخوره؟ خدا گندم نمیخوره، گوشت نمیخوره؟ کلهپاچه میخوره؟ عسل میخوره؟
آیه هفتاد و نه سوره شعراء ﴿الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ، وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ﴾ [شعراء: آیات ۷۸ و ۷۹] (يُطْعِمُنِي) فقط گندم خشک میخوره؟ و تا آخر.
ما در آیات طعام حتی یک دونه آیه، ولو با قرینه نداریم. ببینید، یک دونه آیه از چهل و هشت آیه، ولو با قرینهای که طعام را مخصوص کند به گندم نداریم ولی میشه داشته باشیم. چرا؟ أولاً طعام مطلق است.
ثانیاً طعام ظهور در بالفعل داره و طعام بالفعل، غذایی ست که ناهار و شام میخورن. غذایی که ناهار و شام میخورن، همه اش خشکه؟
ثالثاً اگر طعام قید هم داشته باشه، قابل قبول نیست. عرض کردیم، اگر مراد از طعام گندم باشد، میگن بُرّ و همچنین بنابراین ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ [مائدة: آیه ۵] این کل ما یُطعمه. بله، این آیه کلیت دارد، عام است در بُعد عموم، مطلق است در بعد اطلاق ولکن آیاتی در همین سوره مائده و آیات مدنیه قبل از مائده و آیات مکیه ای قبل از مدینه، تخصیص زده این آیه رو، نه نسخ کرده، تخصیص زده.
یعنی عرض می شود که طعام لحوم اهل کتاب، خمر، عرض میشود که وسایل و چیزهایی که حرام است یا نجس و حرامه یا حرام است، نجس نیست. بقیه عرض میشود که استثناست. پس این قاعده کلی ست.
بر مبنای قاعده کلی، خوراکیهای اهل کتاب بر شما مسلمونها حلال است. کما اینکه خوارکیهای شما مسلمونها، بر اهل کتاب حلاله.
خب، سوال چطور میشود ما پهلوی اهل کتاب، آبدوغ خیار میخوریم. آبدوغ خیار که گوشت نداره. اگر آبدوغ خیار میخوریم، آیا دستشون بهش تماس نمیگیره؟ الان که عرض میشود که روز مدرن است و روز تمدنه بالاخره دست تماس میگیره، چطور در موقع نزول آیه که همه چیزها با دست بود، غذایی که درست میکنند، اشکنه، آبدوغ خیار، چیزایی که گوشت نداره و چیزهایی که خمر نداره، اینها میشه دست بهش تماس نگیره؟ دست تماس میگیره.
اگر اهل کتاب نجس بودند عیناً، نجاست عینی مانند کلب و خنزیر داشتند، بنابراین طعام اونها چطور حِلّه؟ نجاست خواری حله؟ چیزی که، آخه بین نجس و حرام عموم و خصوص من وجه یا عموم خصوص مطلقه. (کل نجس حرام و لیس کل محرم نجساً) مال دزدی، مال یتیمی که نجس نیست، حرامه.
بنابراین چهطور میشود که ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ که تبعاً دستشون بهش خورده و تبعاً رطوبت داره، مخصوصاً اگر نون هم باشه، نون خالی هم باشه، باز رطوبت داره، گندم خشک نیست، چطور میشود چیز نجس، حِلّ باشد؟ حلال باشد؟ این قابل قبول نیست. بنابراین این آیه مبارکه نص است در طهارت اهل کتاب.
خب (أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ سوال، کسانی بیایند بگند که (الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ مراد موحدین اهل کتاباند. چون اهل کتاب گروهیشون موحداند و گروهیشون مشرکاند. کسی بیاد بگه، چون ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ) به اون حرف اولی برگرده، باز برمیگردیم، باز بنا رو درست کنیم که زودتر خرابشه، بیشتر خرابشه.
﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ [توبة: آیه ۲۸] مشرکین کتابی و مشرکین غیرکتابی را شامل است، با این حرف و این آیه، این آیه مشرکین را شامل نیست چه کتابی باشند و چه غیرکتابی.
بنابراین بین الآیتین عموم و خصوص من وجه. چرا؟ برای اینکه تعارض دارد در کتابی مشرک، کتابی مشرک را آیه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ میگوید نجس است به قول اونها و آیه ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ میگوید طاهر است. پس اینها تعارض دارند در بُعد مشرک کتابی، ولکن انفصال
(صحبت حضار) اینکه درست نیست
میدونم درست نیست، حالا ما درستیش رو عرض می کنیم که بعد خراب بشه
و انفصال دارند. حالا میشود که ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ شامل قطعاً به قدر متیقن، مشرکین بتپرست میشود، ولکن این آیه میگه نمیشه و این آیه شامل موحدین اهلکتاب میشود، موحدین اهلکتاب و ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾موحدین اهلکتاب، قطعاً مشرک نیستند.
بنابراین دو وجه امتیاز دارد، دو وجه اشتراک.
کسی بیاد بگه در وجه اشتراک تساقط میکنند. میگیم آقاجان، در وجه اشتراک تساقط کردند که آیه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ به حساب اینکه کتابی مشرک را نجس میداند، ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ به حساب اینکه به وجه عام، به وجه عرض میشود که مطلق، مشرک کتابی را طاهر میداند، این تعارض و تساقط در روایات است، در آیات که نیستش که. در روایته که تساقط میکند. یعنی نه اینکه جمله روایت قبول است، نه اون جمله قبوله. در آیات که قبول نیست، این أولاً.
ثانیاً، حلش، این نقض، حلش، آیا ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ (أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ اکثر افرادشون کیا هستند؟ اکثر افراد (أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ مشرکاند یا نه؟ مشرکاند. چطور اکثر تساقط نمیخواد و اکثر افراد عرض میشود که ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ چی اند؟ اکثر و أهم و أعم افراد بر فرض اینکه بگیم شامل کتابی هم میشه، اکثر و أهم و أعم افراد ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ کیا هستند؟ مشرکین رسمی.
پس آیه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ ظهور کالنص دارد در مشرکین رسمی و آیه ﴿طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ ظهور کالنص دارد در اهل کتاب مشرک. بنابراین تعارض ندارند و تساقط ندارند.
(صحبت حضار)
عرض میکنم، پس تا اینجا اینطور.
حالا اینجا برای که أحیاناً تجنب میکردند مسلمونها از یهود و نصاری، چنانکه از مشرکین تجنب میکردند، این آیه طرفین را تطهیر کرده. اینجا دو سوال پیش میاد. یه سوال که شما فرمودین، یه سوال دیگر.
سوال این است که این آیه، اهلکتاب را پاک میکند. شما چطور میگید مشرکین هم پاکاند؟ آیه ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ [مائدة: آیه ۵] مشرکین را که قطعاً شامل نیست. اون مشرکینی که قطعاً مراد آیه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾
بودند، قطعاً شامل نیست. پس چطور آیه فقط راجع به تطهیر اهل کتابه؟
جواب، أولاً آیا اثبات طهارت اهلکتاب، نفی میکند طهارت مشرکین رو؟ نفی نمیکنه. بله، اهلکتاب أطهرند از مشرکین. مشرکین طهارتشون کمتره. اهلکتاب أطهرند، مسلمین أطهرند و چون سنخیت، تجانس، معاشرت، بین مسلمین و اهلکتاب زیاد بوده.
بنابراین قضیه طهارت اهلکتاب با حل طعامشون {35:13}
ولیکن چون تجنب از مشرکین لازم بوده، برای اینکه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ از نظر عقائد بر این جهت نصی بر طهارت اونها نیومده، ولکن آیا، آیا نصی بر نجاست مشرکین داریم؟ نداریم. وقتی که نصّی بر نجاست مشرکین نداریم، نه نص بر نجاست (قطع صدا) طهارت است. (كُلُّ شَيْءٍ طَاهِر حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ فَإِذَا عَلِمْتَ فَقَدْ قَذِرَ).
اما جواب سوال جنابعالی که سوال دومی بود ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ خب از اون طرف، غذاهایی که اهلکتاب به شما میدن، برای شما حلاله. کسی ممکنه بگه که خب این حلال، ولی ما هم غذا به اونها بدیم حلاله؟ خب بله. هم از اونها به شما حلاله، هم اونها به شما. یعنی أخوت کتابی داریم. متقضای أخوت کتابی یه طرفه نیست، دو طرفیه. بله؟ من برادر شما، شما برادر من نیستید؟ نمیشه.
مقتضای أخوت و همگام بودن کتابی، هم غذا بودن و معاشرت کتابی، یه طرفه نیست. ﴿طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ [مائدة: آیه ۵].
سوال، خب حکم اول بیّن. ﴿وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ) این حکم از برای مسلمانه. ولکن آیا حکم اسلام و حکم قرآن را (الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) قبول میکنند؟ قبول نمیکنند.
کسی که یهودی ست و مسیحی ست آیا با تهود و تعصرش قبول میکند حکم قرآن رو؟ نه. پس (وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ چیه؟ میگیم (وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ دو بُعد داره. یک بُعد، بُعد یهودی و نصرانی دارد، خب نه، بله اونها قبول نمیکنند. ولکن از طرف شما حِلّه.
یعنی شما اگر غذاتون را به یهودی و نصرانی بدید، در سرسفره خودتون یهودی و نصرانی بنشینند، از نظر شما و برای شما حلال است که این کار را بکنید. حالا اونها حلال بدانند یا حلال ندانند. اونها حلال میدانند. اون ها حلال میدانند غذای مسلمونها را. این مسلمان است که بر نظر أحیاناً روایاتی و أحیاناً فتاوایی عرض میشود که حرام میداند غذای اهل کتاب رو برای عرض میشود نجاست.
خب، این آیه چند ناسخیت دارد و چند موضحیت دارد. از جمله ناسخیتهاش ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ [مائدة: آیه ۵]
خب، مشهور در فتاوا و روایات این است که ازدواج مرد مسلمان با زن یهودی یا نصرانی یا اهل کتابی این عقد دائم حرام است. عقد منقطع، گروهی میگن حلال است، گروهی میگن حرام است.
سوال، آیا اگر نکاح گفته شود أصدق مصادیق نکاح، نکاح دائم است یا منقطع؟ نکاح دائم است. پس نکاح نص است در أصدق مصادیق که نکاح دائم است و ظاهر است در مصداق دوم که نکاح منقطعه.
خب، در اینجا ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ) این ازدواجه. ازدواج که یا به تعبیر ازدواج یا به تعبیر نکاح یا بدون تعبیر که حلال بودن زنی برای مرد و حلال بودن مردی برای زن، در مورد ازدواجه.
ازدواج فرد أعلی و أصدق و یقینی و مسلمش عرض میشود ازدواج دائمه. وقتی که ﴿مُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ) حلال است، آیا حلیت نکاح ﴿مُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ) ازدواج منقطع است؟ یا دائم و منقطع هردو است؟ و قطعاً منقطع؟
به همین منوال (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ) آیا میتواند روایتی متضافر یا متواتر یا قطعی الصدور، تقیید کند این آیه رو؟ تخصیص کند؟ نخیر. برای اینکه معارضه. روایت بگوید که (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) نکاح منقطعه است و نکاح دائم را خارج کرده، فرد قطعی را که عام درش نص است، خارج کرده و این معارضه بیِّن است بین روایت و آیه و روایت اینطور نیست. روایت دو دسته است. یه دسته روایات نص است در حلیت، دستهای دیگر ظهور دارد در حرمت. حرمت هم استقذار به شروطی که بعد خواهیم عرض کرد.
خب حالا (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ) محصنات، یک حکم دیگر که آقایون نوعاً فتوا برخلافش میدهند، آیا نکاح زانیه غیر تائبه، جایز است یا نه؟ آقایون نوعاً میگن جایز است. قرآن در یک آیه میفرماید ﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [نور: آیه ۳] در جایی دیگر ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) شرط می کند احصان رو.
آیا نکاح با زانیه، احصان زانیه است؟ مرد خود را نگهداشته از زنا، زن را هم از زنا نگهداشته؟ زنی که اگر او را عقد منقطع کنید، به زنا راغبتر میشه و با نهی از منکر باید با او نکاح نکنید، آیا این احصان است؟ احصان دو بُعدی ست. احصان مردی که با زن زانیه ازدواج میکنه و احصان زن.
پس (وَالْمُحْصَنَاتُ) زنی که زانیه نیست، اگر کتابیه است یا مسلمان است، حِلّه. بنابراین مفهوم رو نمیخوایم بگیم. حل به چی رفته؟ حِلّ ازدواج روی محصنات رفته، غیر زانیات. غیر زانیات چه من المؤمنات باشد، چه من ﴿الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) باشد.
پس این آیه نص است در آنچه را که آیه نور مکی میدهد، این آیه مدنی. آیه مکیه عرض میشود که نور و آیه مدنیه مائده، نصاند در حرمت نکاح زانیه غیرتائبه و بالعکس.
﴿إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ﴾ [مائدة: آیه ۵] خب این بحث ما تقریباً از نظر قرآن تمام شد. از نظر روایات این چند دقیقه ای فرصت داریم.
روایات سنی که متطابق است تقریباً در اینکه مراد از طعام، لحوم اهلکتابه. این قابل قبول نیست. برای اینکه از دو جهت قابل قبول نیست. یکی، طعام فقط گوشته؟ نخیر. فقط گوشت میته است؟ نخیر. فقط گوشت کتابی ست؟ نخیر. این بُعد اول.
بُعد دوم، آیاتی که تنصیص کرده است که خمر و لحم خنزیر و میته و ﴿مَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ﴾ [الأنعام: آیه ۱۲۱] حرام است مکیةً و مدنیةً، تخصیص میزند این آیه رو. پس اون روایت میره کنار. کلاً روایت سنی میره کنار. رفض کلی ست، رفض صد درصد.
اما روایت شیعه، روایت شیعه قابل توجیه است. روایت میگوید بُرّ، اون هست که گوشت نباشه. بُرّ، یا بُرّ فعلی که البته درست نیست، یا گندمی که نان میکنند و میخورند. گندمی که نان میکنند و میخورند به عنوان شأنی حلاله، به این منوال فرموده و تأیید مطلب، روایت بُقوله. روایتی که از امام سوال میکند که ﴿طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) چیه؟ میفرماید بُقول، سبزی تره یا خشکه؟ سبزی ها تره دیگه. سبزی ها دست بهش میزنن دیگه و مخصوصاً روایت طبقه سوم.
روایت طبقه سوم شیعه که در وسائل مراجعه کنید و خواهیم خوند إن شاء الله. میگوید که مراد از (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) [مائده: آیه ۵] غیر لحومهم، غیر میته، غیر لحم خنزیر، غیر عرض میشود که حیواناتی که اونها میکشند، چون ﴿لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ﴾ [الأنعام: آیه ۱۲۱]
بنابراین حله، حتی اگر این سه نوع روایت، هر سه متواتر بود و برخلاف نص یا ظاهر آیه بود، مسیرش ارض الحائط بود دیگه. مثل روایت سنی. روایت سنی که از پیامبر نقل میکنند، این کذب بر پیغمبر است و مسیرش ارض الحائطه. اگر روایت شیعه قابل توجیه نبود، أوجح توجیهات بعد از همین توجیح، رد بود. چون نص قرآن است بر طهارت و حلیت.
بعداً راجع به خمر بحث می کنیم. آیا خمر طاهر است یا نجس؟ ولاسیما عرض می شود که آب انگور ثلثان نشده که هر دو از نظر قرآن طاهر است، بحث خواهیم کرد.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهم صل علی محمد و آل محمد