بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
ما در این مسائلی که بحث می کنیم، چون احیاناً خلاف شهرت است یا خلاف اجماع است یا خلاف اطباق است یا خلاف ضرورت است و خلاف روایت است احیاناً، مقدمه ای رو باید عرض کنیم حضور برادران.
ما در فقه اسلامی وظیفمون بین کتاب و سنت، یا به تعبیر دیگر قرآن و روایت چیست؟ اگر وظیفه ما روشن شد، مبنای نظر و فتوای ما هم روشن خواهد شد و تبعاً در این اقسام و احتمالاتی که عرض می کنیم، نمی خوایم تقلید کنیم، چون تقلید حرام است دو بُعدی.
یکی اینکه کسی که مجتهد است تقلیدش حرامه، از کسی اگر تقلید کند حرامه، دیگر اینکه از کسی که بر خلاف کتاب فتوا بدهد، تقلید در بُعد دوم، حرام است.
بنابراین آنچه می گویند محترم است. اما محترم تر از آنچه میگوید و آنچه میگویند، کتاب الله است.
از نظر تقسیم، ما یعنی ما مسلمان ها و مخصوصاً ما شیعه ها در برابر کتاب و سنت، محتمالاتی از وظایف را داریم. احتمال ها را عرض می کنیم، بعد کدام احتمال منجز است از نظر دلیل منجِّز، اون احتمال رو می پسندیم.
احتمال اول، این است که فقط کتاب الله و نه سنت و نه روایت.
احتمال دوم، روایت و سنت و نه کتاب، احتمال رو داریم عرض می کنیم.
احتمال سوم، کتاب و سنت با هم برابری داشته باشند. اصالت کتاب و اصالت سنت نباشد، بلکه کتاب و سنت یا به طور أعم، کتاب و روایت، برابری داشته باشند. البته حکم برابری معلوم است. کما اینکه در احتمال اول حکم معلومه. آنچه کتاب می گوید قبول و آنچه سنت میگوید لا قبول.
در فرض دوم نیز معلوم است، آنچه سنت و روایت میگوید قبول و آنچه کتاب میگوید لا قبول.
و در فرض سوم، تعارض است و تساقط. مثل دلیلین روائین، اگر دو روایت هم از نظر سند و هم از نظر دلالت هر دو برابرند، یکی حکمی را نفی میکند و دیگری حکمی را اثبات میکند، متعارض اند و متساقط. اگر مرجحی در کار نباشد.
حالا در فرض سوم که بین کتاب و سنت برابری باشد، بنابراین اگر کتاب مطلبی را تأیید کرد و سنت این مطلب را نفی کرد و یا به عکس. کتاب واجب دانست، سنت یا روایت واجب ندانست، سنت یا روایت واجب دانستند، کتاب واجب ندانست، بر مبنای احتمال سوم که برابری و هم گامی به طور تساوی با کتاب و سنت یا روایت باید باشد، اگر تعارض کردند، تساقط میکند. این احتمال سوم.
احتمال چهارم این است که برابر نیستند، بلکه بر حسب روایاتی و خیالاتی بر مبنای این روایات، آیات کتاب را نمیشود تفسیر کرد، مگر با روایت. پس اصالت روایت یا أضیق، اصالت سنت و فرعیت کتاب، ثابت است که اگر روایت و یا سنت بر خلاف نص کتاب و یا بر خلاف ظاهر کتاب مطلبی را گفت، بنا بر تقدیم روایت یا سنت، باید نص کتاب و یا ظاهر کتاب را تأویل برد، این بُعد چهارم.
بُعد پنچم این است که اصالت الکتاب و فرعیة السنه است، بُعدیه که ما قبول داریم. اصل کتاب است، چون تحریف ندارد، دلالتش واضحه است، بیّنه است، صریحه است، یا ظاهر کالصریحه که ما میگیم اصل کتابه.
درست است (إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ) ولکن (05:31) کتاب و سنت قطعیه است. یا به تعبیر دیگر، کتاب و معصوم است که معصومین اعم اند از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أئمّه معصومین علیهم السلام به شرط عدم تقیه البته.
حالا، در این بُعد که کتاب اصالت دارد و روایت و سنت فرعیت دارند، ما باید سنت را با کتاب تعریف کنیم، سنت را با کتاب معنی کنیم. اگر کتاب موافق سنت بود قبول است. اگر کتاب موافق روایت بود قبول است. نه به عکس که در احتمال قبل است. این هم این احتمال.
احتمال دیگر این است که نه کتاب و نه سنت. البته اگر نه کتاب و نه سنت به طور صددرصد باشد، این کفر مطلقه. اگر کسی ادعای اسلام بکند مخصوصاً شیعه باشد و بگد ما فلان مطلب را، فلان کار را واجب می دانیم یا حرام می دانیم، نه دلیل کتاب دارد، نه دلیل سنت و بالاتر از این، بر خلاف دلیل کتاب و سنت باشد، این کفر مطلق است.
حالا این کفر، دو جوره. یا در کل مسائل ما به کتاب و سنت مراجعه نکنیم، یا بدتر، بر خلاف کتاب و سنت فتوا بدیم، یا در بعضی مسائل. البته در کل مسائل هیچ کافری این طور نیست، مسلمون که هیچ، یهودی هم اینطور نیست، مسیحی هم اینطور نیست که در کل مسائل بر خلاف تورات یا انجیل یا قرآنی که قبول ندارد، فتوا بدهد و نظر بدهد، هر چی باشه.
ولکن یه مطلب هست و آن مطلب این است که احیاناً وجوب کاری را فتوا می دهند، (علیکم السلام) وجوب فعلی را، عبادتی را، کاری را، فتوا میدهند که نه در کتاب است و نه در سنت، بلکه هم بر خلاف کتاب است، هم بر خلاف سنت که اینجا واویلاست.
از جمله شیخ محمد حسن، صاحب الجواهر، که فقه اش، فقه سنتی شده است. ایشون در ابوابی چنین فتوایی دارند. از جمله در باب نماز جمعه.
در باب نماز جمعه، نظرکی به آیه می کنند، به آیه جمعه و نظراتی به روایات، تحقیقاتی، بحث هایی، انقلت و قلت هایی، و نقل هایی. آخر سر میگویند که درست است که کتاب و حدود دویست روایت دلیل است بر وجوب تعیینی نماز جمعه بدون شرط حضور امام، درسته، اما اینجا تعارض است. تعارض است بین کتاب و سنت و اجماعات منقوله.
اجماعات منقوله، شرط دانسته است وجوب تعیینی نماز جمعه را به حضور امام. حرف ایشونه ها. ولکن کتاب و سنت شرط ندانسته است. نه صراحتی، نه ظهوری، نه اشاره ای، در آیه ای یا در روایه ای، بر این نیست که نماز جمعه شرط وجوبش این باشد که معصوم حضور داشته باشد.
میگوید ما نه کتاب و سنت را أخذ می کنیم، نه اجماعات منقوله را، بلکه قائل تخییر میشویم. قول به تخییر، هم بر خلاف نص کتاب است، هم برخلاف نص سنت است، هم بر خلاف اجماع است. این کفر در فتواست. نمیخوایم بگیم این کافره. این کفر در فتواست.
یه مرتبه فسق در فتواست، یه مرتبه کتر در فتوا. اگر نه بر مبنای کتاب است و نه بر مبنای سنت است، اجماعات منقوله ای هم که هست بر خلاف کتاب است و بر خلاف سنته. و کسی هم که، نه اجماع منقول را می گیرد که میگوید تحریم، اجماع منقول قائل به تحریم نماز جمعه است در زمان غیبت. کتاب و سنت قائل به وجوب تعیینی است شرط حضور معصوم هم نیست، حرف ایشون اما به هر حال درسته.
ولکن این مطلب که ما نه کتاب و سنت را می گیریم که وجوب تعیینی نماز جمعه باشد ولو در حضور، در غیاب معصوم و نه اجماع منقول رو میگیریم که تحریم باشد در زمان غیاب معصوم. بلکه تخییر می گیریم. وجوب تخییری در روز جمعه بین نماز جمعه و نماز ظهر. فتوای صاحب جواهر و دیگران و دیگران و دیگران که زیاد اند متاسفانه، از متأخرین و از متأخر متأخرین.
البته از متقدمین و از متأخر متقدمین حدود چهل نفر از فقهای بزرگ شیعه را ما پیدا کردیم که در کتاب علی شاطیء الجمعه عربی و در کتاب تبصرة الفقهاء، یادداشت کردیم که حالا نفراتی باشن یا نباشن. متأخر متأخرین، قائل به تخییر بین نماز جمعه و نماز ظهر اند و این قول به تخییر بین نماز جمعه و نماز ظهر، از نظر فقاهت، فسق فقهی نیست، بلکه کفر فقهی ست.
از جمله این مسائل که شدید تر است، عجیب تر است، و باعث تحیر زیادتر است که جواب هم ظاهراً ندارد (قطع صدا)
یا فقط حرمت عصیر عنبی و عصیر تمری است قبل از ذهاب ثلثین. عجیبه. ببینید ضرورت صددرصد روایت شیعه و ضرورت صددرصد فتوای شیعه من یه دونه مخالف پیدا نکردم، نه روایت، نه فتوا.
ضرورت صددرصد فتوای شیعه و روایت شیعه بین دو مرحله است. یا قول به نجاست و حرمت عصیر عنبی ثلثان نشده، بعد از غلیان، یا خفیف تر، قول به حرمت و نه نجاست و این قول ها و این روایت ها بر خلاف نص آیه شصت و هفت نحل است که بحث کردیم و باز هم بحث می کنیم.
چطور است آقایون فقها در یک روایت، دو روایت، روز ها، هفته ها، بحث می کنند، در سندش، در دلالتش، آخر معلوم می شود نه سند دارد و نه دلالت، به شهرت تمسک می کنند. آیا أحرا و أضیق نیست که ما در آیات بینات قرآن زیاد دقت کنیم، زیاد فکر کنیم؟
البته آنچه را که در تفسیر نوشته ایم دقیق است، و آنچه را هم که دیروز عرض کردیم دقیق است ولکن أدق الأدق باید که روش باز بحث کنیم تا مطلب محکم شه. اگر محک محکم شود صددرصد و محور محکم شود صددرصد، دیگر هیچ محکمی در مقابل دلالت قطعی کتاب نداریم. نه سنت، نه اجماع، نه ضرورت و نه حتی بر فرض محال.
بر فرض محال عرض می کنم که اگر ما در محضر چهارده معصوم بودیم، به جاش لو بگذارید، اگر بر فرض محال در محضر چهارده معصوم بودیم و می فرمودند نماز واجب نیست، ما قول خدا را قبول میکردیم یا قول اون ها رو؟ قول خدا رو. می گفتیم که شماها معصوم نیسیتید، شماها محمد و علی و فاطمه نیستید، اسمتون اینه و إلّا معصومین که بر خلاف کتاب حرف نمی زنند. حالا، تا چه رسد به اجماع فقها، اجماع روایات منقوله و ضرورت فقهی بین فقها.
البته، اینکه عرض میکنم ضرورت فقهی، ضرورت فقهی روایتی هست، اما اگر روایاتی بر خلاف بوده و نیست، احتمال است. اگر اقوالی بر خلاف بوده و نیست، احتماله.
بنابراین ضرورت فعلی فقهی ست، نه ضرورت کلی. ضرورت کلی فقهی و روایاتی ست در صورتی که کل روایاتی که صادره از معصومین است و کل فتاوایی که صادره از فقهاست، ما بدونیم، اما نمیدونیم.
فقهایی که کتاب هایی داشته اند وکتاب هاشون باقی مونده و فتاواشون باقی مونده، خیلی کم اند، درصدشون کمه. و روایات هم تماماً به ما نرسیده است، قسمتی رسیده است و قسمتی نرسیده است.
اون قسمتی که نرسیده است اگر از معصومه صادر است، اگر تقیه نیست، اگر منسوخ نیست، قطعاً باید در قرآن شریف باشد، چون ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ﴾ [الأنعام: آیه ۱۴۹].
برگردیم، روایاتی که در وسائل الشیعه است، اون هایی که هست، کلاً تحریم کرده است عصیر عنبی و عصیر تمری را بعد از غلیان، قبل از ذهاب ثلثین، اما تنجیس نداره. آقایونی که قائل به نجاست اند، زیاد اند. یعنی درصد بسیار بالایی از فقهای متأخر، درصد بسیار بالایی هم قائل به تحریم اند، هم قائل به تنجیس.
من در رساله یادداشت کردم در پاورقی، اقوالی که موافق رأی ماست. از جمله کسانی که قائلند به طهارت عصیر عنبی قبل از ذهاب ثلثان با غلیان، فقط آقای حکیمه. دیگران و دیگران و دیگران، همه نجس میدانند. حتی استادنا الاعظم الاقدم مرحوم آیت الله العظمی بروجردی هم نجس میدانست.
اما نه نجس است و نه حرام است. این دو نه، با هم فرق میکنن. نه حرام است، بر خلاف روایات است، بر خلاف فتاواست و موافق قرآن است.
اما نه نجس است، در هیچ روایتی ولو روایت ضعیفه، سنی باشد، شیعه باشد، اصلاً اشاره به نجاست عصیر عنبی و عصیر تمری، قبل از ذهاب ثلثین ندارن. از کجا میخواین بیارن؟ به چی استناد میکنن؟ این شهرت عظیمه قریب به اتفاق که قائلند به نجاست خمر اولاً و قائلند به نجاست عصیر عنبی قبل از ذهاب ثلثین، به چه استنادی؟ استناد به قرآن است که قرآن هم پاک میداند هم حلال. استناد به روایت است؟ که روایات حرام میداند و پاک. پس چه مستندی ست؟
بنابراین ما مجددا مطالبی را راجع به آیه بحث می کنیم، بعد کل روایاتی که در باب حرمت عصیر عنبی و تمری قبل از ذهاب ثلثین است میخوانیم. بعد از بحث در نجاسات، آیاتی که در تورات و انجیل است، چه چیزهایی را تنجیس کرده و چه چیزهایی رو نه، اون ها رو هم اشاره خواهیم کرد.
خب، (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ) قرآن رو باز کنید (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا) [نحل: آیه ۶۷] آیه شصت و هفت، سوره نحل، سوره شونزدهم (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) [نحل: آیه ۶۷]
مطالبی را دیروز عرض کردیم و تذکرات اضافه ای که احیاناً تکرار هست، عرض می کنیم.
اینجا ما دو (مِنْ) داریم و هر دو از برای تبعیضه. (مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ) مراد از ثمرات نخیل و اعناب، یعنی خود خرما و خود انگور. نه درخت خرما، و نه درخت انگور.
(وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ) از ثمرات درخت های خرما و از ثمرات درخت های انگور که چی باشد؟ خود میوه خرما باشد و خود میوه انگور.
(تَتَّخِذُونَ مِنْهُ) ضمیر (مِنْهُ)، به چی برمیگرده؟ آقایون بفرمایید
(صحبت حضار) ثمرات
مؤنثه، ثمرات مؤنثه؟ (مِنْهُ) مذکره.
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار) کُل واحد
کل واحد درست نیست، ثمراته، ثمرات مؤنثه، مِنْ ثَمَرَاتِ کل واحد، ثمرات مؤنثه، کل واحده مؤنثه، هم مجموعش دو مؤنثه ثمرات و ثمرات، هم هر یک مؤنثه.
بنابراین (مِنْهُ) به چی برمیگرده؟ آقایون ادبا میفرمایند که ضمیر به ضمیر رجوع نمیکند، و این غلطه. نخیر. ضمیر به ضمیر رجوع میکند.
(وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ) ضمیر به چی بر میگرده؟ به معنای (مِنْ). میگن حرف و ضمیر مرجع نمیشه. در اینجا حرف جر مرجع شده است به حساب معنای مستقل.
چون حرف جر یا هر حرفی یا معناش معنای مستقله است یا معناش معنای غیر مستقل. آقایون میگن که حرف چه معناش مستقل باشد، چه معناش مستقل نباشد، ضمیر به او بر نمیگرده، البته ضمیر به حرف برمیگرده. ضمیر به فعل برنمیگرده، به اسم برمیگرده. ولی در حرف، حرف است. آیا به هیچ حرفی بر نمیگردد؟ که ادبا میگن. آیا به حرفی که معنای اسمی دارد برمی گردد؟ بله. ببیند، (وَمِنْ)، (مِنْ) چیه؟ تبعیضه. یعنی بعض. (مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ) به جای (مِنْ) بگیم بعض، بعضَ الثَمَرَاتِ النَّخِيلِ.
خب، خب حالا این (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ) (هُ) به چی بر میگیرده؟ (هُ) به نخیل بر نمیگرده، جمعه، به اعناب برنمیگرده جمعه، به ثمرات برنمیگرده مؤنثه. هر سه مؤنث اند. هم ثمرات، هم نخیل، هم اعناب، هم هر سه، هم هر یک، مؤنث اند. بنابراین، آیا مرجع نداره (مِنْهُ)؟ چرا. مرجعش بعضی ست که مفهوم است از (مِنْ) اول.
(وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ) یعنی (تتخذون من بعض).
خب حالا، این بعض اول چیه؟ (مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ) یعنی بعض ثمرات نخیل و اعناب. خود ثمرات نخیل و اعناب چیه؟ ثمرات نخیل، خود خرماست. ثمرات اعناب، خود خرماست. آیا کل انگور ها را و کل خرماها را (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا)؟ خب نه. قسمتی از خرماها و حال آنکه خرما خورده میشه. قسمتی از انگورها در حال خودش خورده میشه و قسمت دوم اینها نمیشه. پس دو قسمت میشه.
این انگورها و خرماها، دو بخش می شوند. بخشی مصرف میشود، یا تازه یا مونده یا هر چی و بخشی به حالت انگور و به حالت خرما مصرف نمیشه، بلکه (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا) یعنی تتخذون من بعض. این بعض بعض میشه. چون ما دو بعض داریم، یک بعض، (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ) بعضه.
بعض دوم، این بعض دوم، که خرماهای مونده است، انگورهای مونده است، مصرف نمیشود در حال اولیه خرما بودن و انگور بودن، (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا).
اصولاً کسانی که دقت کردین، رزق حسن در مقابلش چیه؟ سیئه. (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا) پس کدوم حلاله و کدام حرام؟ آیا میشود هر دو حرام باشد؟ هر دو حلال باشد؟ هیچکدوم حرام نباشد؟ هیچکدوم حلال نباشد؟ نمیشه. اگر بگیم هر دو حلاله، پس هم رزق حسن حلال است، هم رزق سیئه.
چون (سَكَرًا) که در لغت عربی به معنی مُسکر است، بر حسب خیالاتی که بعضی ها دارند، میگن که مسکرات در عهد مکی حرام نبوده است و این آیه دلالت بر حرمت ندارد، چنانکه عرض کردیم و جواب دادیم، نخیر. (سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا) و رزق حسن، عندالله رزق است اگر خوردنی ست میخورد انسان، پوشیدنی ست میپوشد انسان، هر کار کردنی ست اون کار رو انجام میده.
ولکن رزق سیئه، اگر خوردنی ست، اگر از انگور و از خرما گرفتین، اگر خوردنی ست، اگر سکر باشد، سیئه. اگر سکر نباشد حسنه.
بنابراین دو بخشه و سوم نداره و تقسیم حصری ست.
یه مرتبه میگد که تَتَّخِذُون سَكَرًا و شیرجاً خب، این تقسیم حصریه. ولی تقسیم حصریه، برای اینکه این انگور هایی که ازش اتخاذ میکنن چیز دیگر، متخذ فقط دو بخش است. یا سکر است، یا (رِزْقًا حَسَنًا). پس سکر، رزق حسن نیست. سکر رزق سیئه است و دیگر چیزها رزق حسنه.
آیا بین رزق حسن و رزق سیئه چیز سومی هست؟ یا خوب است یا بد است. نه خوب است و نه بد، هم خوب است و هم بد، اجتماع نقیضین است و ارتفاع نقیضین.
بنابراین،
(صحبت حضار)
عزیزم (رِزْقًا حَسَنًا) مقابلش چیه؟
(صحبت حضار) رزقاً سیئه.
بله دیگه، در مقابل حسن چیه آقا جان؟ سیئه. در مقابل حسن که حسن نیستش که، در مقابل حسن، سیئه. در مقابل خوب، بده و در مقابل بد، خوبه.
بنابراین تقسیم، تقسیم حصری ست.
(صحبت حضار) چرا اونو رزق براش نگفت ولی برای حسن
برای اینکه رزق نیست.
برای اینکه خداوند عرق و شراب و چیز حرام را رزق قرار نمیده. رزق چیزی ست که برای مصرف کردن حلاله، اگر برای مصرف کردن حرام است، خدا رزق قرار بده؟ خدا مال شما رو رزق من قرار داده بدزدم؟ خدا مال یتیم رو رزق قرار داده بدزده انسان؟ نخیر.
رزق در کل آیات رزق، چه خوراکی و غیر خوراکی ست، اونی ست که نصیب شماست و حلال است شما مصرف کنید. حالا بحث در خوراکی ست. چون بحث در خوراکیه، هم انگور و خرما خوراکی است، هم آنچه از انگور و خرما بیرون میاد خوراکی ست، بنابراین (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا) [نحل: آیه ۶۷] .
سوم داره؟ نخیر. چون سوم باید که نه خوب باشد، نه بد. یا هم خوب باشد، هم بد. نه خوب و نه بد، این ارتفاع نقیضینه، هم بد (علیک السلام) و (رِزْقًا حَسَنًا)، تبعاً خوبه.
پس نص (رِزْقًا حَسَنًا) کل متخذات بُعد دوم از آب شیره انگور و شیره خرمارا به طور کل استغراق صددرصد حلال می داند، حلال که هست تبعاً طاهره، بنابراین فقط یکی نجسه، سکر.
و اینکه ابن عباس نقل کرده که (سَكَرًا) در لغت حبشه معنی سرکه هست، خب باشه. مشابهش در لغات دیگر باشه، باشه. ما قرآن داریم میخونیم، قرآن عربیه، و لفظ سکر، سکر است و لفظ خَلّ، خَلّ است. اگر مراد از سکر، خَلّ بود، خب لفظ خَلّ می فرمود، دیروز عرض کردیم.
بنابراین این آیه نص است در اینکه فقط مُسکر حرام است. اگر مسکر نباشد، یا بالفعل یا در شأن نزدیک، مسکر نباشد، هرچه باشه، شیره باشه، آب انگور نجوشانده، آب انگور جوشونده شیره، خوشاب باشه، آب انگور جوشانده نه خوشاب، نه شیره، بله، بلکه آب انگوری که جوشونده، یک دهم، دو دهم عرض می شود که بخار شده که بتواند بماند. تمام اینها به نص آیه شصت و هفت سوره نحل، حلاله. حال که حلاله، نجسه؟
بنابراین ما قطع داریم بر اون مبنا که کتاب اصل است و سنت و روایت فرع است، اینجا سنت نیست. سنت قطعی الصدوره. روایات متعدده ای در وسائل الشیعه است که صددرصد دلیل است بر حرمت آب انگور و آب خرما، شیره انگور و شیره خرمایی که جوشیده است و ثلثان نشده است و مسکر نیست، به این قید. مسکر نیست، سکر نیست، وقتی سکر نیست، پس (رِزْقًا حَسَنًا) است.
بنابراین در اینجا این مسئله اختلافی ست. خداوند شیره انگور و خرمای جوشانده شده ثلثان نشده غیر مسکر را رزق حسن میداند، و روایات و فتاوا، رزق سیئه میدانند.
بنابراین شیره انگور، عصیر انگور، اسیر فقهاست. عصیر انگور، اسیر فقهاست که فتوا به حرمت داده اند، یا به هم حرمت، هم نجاست و عرض می شود که اسیر روایات است. حالا علیکم الروایات.
(صحبت حضار) استاد اگر یه کسی بگه که سکر بعضی از رزق سیئه است نه همه رزق سیئه، جواب چیه؟
جوابش این است که (رِزْقًا حَسَنًا) شامل اون بعض دیگره. اگر سکر بعض رزق سیئه، بله معلومه، معلوم است که رزق سیئه، منحصر به سکر نیست. مال مردم خوردن، مال دزدی خوردن، مال یتیم خوردن همه سیئه، اون منافات نداره، بله، سکر بعضی از رزق سیئه. آیا بعض دیگر رزق سیئه که آب انگو ثلثان نشده غیر مسکر است، داخل رزق حسنه؟ چطور؟ خب، همین، جواب دادیم.
بنابراین (رِزْقًا حَسَنًا) شامل این آب انگور هست قطعاً. اگر شامل نباشه چیه؟ باید سکر باشه. سکر که نیست. سوم در کار نیست، چون دو تاست. تقسیم حاصله یا خوب است یا بد است. اگر گیری دارید بفرمایید.
متاسفانه این آیه از آیاتی ست که در هیچ کتابی از کتب فقهیه، حتی در آیات الاحکام ها هم بحث نشده و اگر احیاناً در بعضی تفاسیر بحث شده، انقلت و انقلت و انقلت که جوابش رو ما دیروز دادیم.
حالا روایات. وسائل الشیعه جلد هفدهم. ان شاء الله این غوص فی البحار که اگه بذارند چاپ شه یا نشه زیراکس بشه، حساب صد و هشتاد کتاب حدیث اسلامی شیعه و سنی رو خواهیم رسید.
مرحوم علامه بزرگوار آقای طباطبایی استادنا الاعظم در تفسیر، ایشون یادم هست که بحارالانوار که از شش جلد میخواست تبدیل بشه به عرض می شود جلدهای بیشتر، در جلد اول حاشیه های فلسفی زدند. این حاشیه های فلسفی در بعضی جاها بود که علامه مجلسی در فلسفه درست وارد نیست. این غوغا و واویلا کردند علیه ایشون. داشتند از حوزه بیرونش می کردند. جداً از حوزه داشتن بیرونش میکردن و مطالبی هست که گفتنی نیست. چون ضبط میشه.
حالا این کتاب غوص فی البحار، صد و ده جلد بحار الانوار، کلاً و صحاح سته بلکه صحاح عشر و بیست جلد وسائل الشیعه که این روایات سه دسته است.
روایات این صد و هشتاد جلد کتاب، یا قابل قبول است که مطلبی نیست. یا قبول توجیه است، مطلبی نیست. یا اصلاً قابل توجیه نیست. غلط است، غلط است، علماً، عقلاً، حساً، کتاباً غلط است که هیچ قابل توجیه یک درصد نیست.
(قطع صدا)