بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
یک مطلب ریشه ای و بسیار مهم که از فقهای ما رضوان الله تعالی علیهم مورد انتقاد شدید است، این است که از مربعی از استدلال، فقط به دو ضلع توجه دارند. مربع استدلال ضلع اولش و أقواش و قاعده و زیربناش، کتاب الهه است.
ضلع دوم سنت رسول الله (ص) است. به این دو ضلع فقهای ما توجه ندارند. یعنی به معنای آیات و به معنای دقیق روایات و آیات.
و اما به دو ضلع دیگر توجه دارند. یکی سند. اگر سند حدیثی صحیح باشد، توجهی به متن نمی کنند و طبق اون سند فتوا می دهند و ضلع سوم أقوال است، مخصوصاً شهرت ها و اجماعات و اطباقات
(علیکم السلام)
و لاسیما ضروریات و این جریان عین قصور و تقصیر است که در فقه که در فلان مسئله از مسائل آیه نص یا آیه ظاهر کالنص داریم، به آیه قرآن توجه نشود. اگرم به روایات توجه می شود، به متن نظر عمیق نشود، بلکه نظر به سند، فقط نظر به سند و اضافه نظر به سند، اجماعات و شهرت ها.
در بحثی که ما داریم یازده روایت که همه این یازده روایت مشترک اند در دلالت بر این مطلب که شیره انگور، آب انگور و آب خرمایی که به جوش می آید با آتش، قبل از ثلثان شدن، این حرام است.
یازده روایت داریم. به این یازده روایت آقایان فقهای شیعه، طرّاً و کلاً و تا اونجا که نوشته هاشون در دست هست، فتوا دادن که حرام است و حال اینکه آیه ۶۷ سوره مبارکه نحل صریح است در حلیّت.
حالا مراتب استدلال چند گونه است. یا استدلال به روایت غیر معلله می شود، روایتی که حکم را بیان می کند ولی علت ذکر نمیکنه.
استدلال به روایت معلله با عدم توجه به آیه مربوطه، این خطای اول است. برای اینکه اگر روایت، روایت غیر معلله باشد، هر قدر هم سندش قوی باشد و هر قدر هم بهش فتوا داده باشند، اگر بر خلاف نص یا ظاهر مستقر قرآن باشد، قابل قبول نیست. این بُعد اول مردود.
بُعد دوم، احیاناً روایت معلل است و خود علت غلطه. حالا با عدم توجه به قرآن، عدم توجه علتی که در روایت است. علتی که در روایت است یا بر خلاف عقل است، بر خلاف حس است، بر خلاف علم است، حالا بر خلاف کتاب است که عرض کردیم، کتاب مغفول العنه، در صورت مغفول العنه بودن کتاب که اشکال اوله و در صورت مغفول العنه بودن علتی که غلط است، توجه به غلط بودن علت نمیشه، بلکه به حساب صحت سند یا وثاقت سند، اضافه بر شهرت ها و اجماعات و اطباقات و یا ضروریات عرض می شود که فتوا می دهند. این بُعد دوم.
ما در فقهمون بر حسب اونچه تمام علمای شیعه قبول دارند بالاتفاق، چهار دلیل داریم. کتاب است و سنت است و عقل است و اجماع.
البته عقل و اجماع را مفصلاً عرض کردیم که دلیل شرعی نمی دانیم، دلیل کاشفه، اما کتاب دلیل اصلی شرعی ست، وحی اول است.
سنت، دلیل اصلی شرعی ست، وحی دوم است.
اما عقل خودش وحی نیست، کاشف است احیاناً از وحی و همچنین اجماع خودش وحی نیست، احیاناً کاشف است که بحثش مفصل است که، بنابراین ما دارای دو دلیل هستیم. دو دلیل مشرع. مشرع در بُعد اصل کتاب الله است که الله است، مُشرع در بُعد دوم سنت رسول الله است که باز الله است. مُشرع در هر دو بُعد الله است.
بنابراین اگر ما به کتاب الله مراجعه کردیم، نص یا ظاهر مستقری یافتیم، دیگر به ادله دیگر مراجعه کردن، وقت تلف کردن است. اگر درست از قرآن فهمیدیم مانند آیه ۶۷ سوره نحل (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) [نحل: آیه ۶۷].
دو روز دقیقاً، ادباً، لغتاً، معناً با توجه به اشکالاتی که دارند و سوالاتی که داده شد، برای ما صددرصد یقینی و معلوم شد که سکر فقط حرام است، مسکر حرام است. اما (رِزْقًا حَسَنًا)، آنچه از منطوجات آب انگور و آب خرماست، اگر سکر است و مسکر است حرام است و اگر سکر و مسکر نیست (رِزْقًا حَسَنًا) است و چگونه می شود خداوند بعضی از ارزاق حسنه را حرام کند؟
خدا خودش می فرماید که این خوراکی حسن است، آب انگور که مثلاً بجوشانند با آتش و ثلثان نشده، در ضمن (رِزْقًا حَسَنًا) است، چطور خدا می فرماید این آشامیدنی و خوراکی حسن است، مع ذلک حرام است. سیّئه حرام است، حسن حلال است، سیئه و حسن یا خوراکی ست، آشامیدنی ست، هر چه هست، (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ) خوراکیست، این ثمرات نخیل و اعناب، دو اتخاذ داده میشه، یک اتخاد (سَكَرًا) که مسکر است و یک اتخاذ (رِزْقًا حَسَنًا). فقط دو بُعد حصره.
اگر سکر نیست، اگر عرض می شود که مویزه، کشمشه، خوشابه، شیره است، آب انگور جوشیده ثلثان نشده است، برای حفظ از خراب شدن، تمام این ها (رِزْقًا حَسَنًا) است و در قرآن شریف آیه ای هم نداریم، نه صریحاً، نه ظاهراً که تخصیص دهد (رِزْقًا حَسَنًا) را یا نسخ کند و روایات هم نمی تواند قرآن را نسخ کند و روایت هم نمی تواند قرآن را تقیید کند، در صورتی که مطلق نص در اطلاق باشد.
و اینجام مطلق نص در اطلاق است با بیانی که در دو روز گذشته عرض کردیم.
(صحبت حضار)
جواب دادیم، نبودید جواب دادیم، تکرار نمی کنیم، بعداً نوار رو گوش بدید. خب، قرآن که حبشی نیست که، قرآن عربیه.
حالا در هر صورت، روایات در این باب داریم که متاسفانه، با کمال تاسف، هتک به ساحت مقدس عقل است تا چه رسد عصمت علیا.
این یازده روایت نه از رسول الله است (صلوات علیهم) نه از امیر المومنین است، نه امام حسن است، نه امام حسین است، فقط یک روایت از این یازده روایت از امام باقر است و ده روایت از امام صادقه.
و این یازده روایت معلل است که در چند بُعد مطروده است. یک، عللی که ذکر شده است در این چند روایت از برای حرمت عصیر عنبی قبل از ذهاب ثلثین، عللش از چند جهت خطاست که عرض می کنیم، یک مقداری عرض کردیم و اگرم علل نوشته بشه، کاش که کسانی که جعل می کردند این روایت رو، اگر روی حماقت بوده، کاش علت ذکر نمی کردند. اگر روی عناد بوده که علت ذکر میکردند. هم خود متن غلط، هم علت غلط (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ) [نور: آیه ۴۰].
ولکن یا روی حماقت بوده است یا روی عناد بوده، هم حماقت بوده هم عناد بوده و نسبت به عدول دادند. فضلا و عدولی مانند زراره، محمد بن مسلم، ابو بشیر عیش مرادی و از این قبیل این ها هم عقلا بودند، علما بودند، أتقیا بودند و مطلبی که بر خلاف تقواست، بر خلاف علم است، بر خلاف حس است، بر خلاف عقل است، بر خلاف کتاب است، بر خلاف همه چی ست، این نسبت دادنش به عقلا و فضلا و علما و أتقیا غلط است.
بنابراین کسانی که احیاناً متن های حدیث هایی رو جعل می کنند، سند رو هم جعل می کنند. اگر کسی میخواهد مطلبی را نقل کند برای شما و شما قبول کنید از زید بن عقم نقل نمیکه از از آیت الله عظمی فلان نقل میکنه.
جعل میکند سند را تا متن مجهول قابل قبول باشد. بنابراین ما متهم نمی کنیم عدول روات را، البته عدول روات هم بعضی وقت ها کم کاری دارند، سهل انگاری دارند، دقت ندارند، اما بعضی وقت ها، ولکن کلاً، قاعدتاً، از نظر ضابطه کلیه، کسانی که شاگردان متقن ائمه علیهم السلام بودند، عادل بودند، فاضل بودند، عاقل بودند، نمیشود نسبت مطالبی که ضد فضل است، ضد علم است، ضد عقل است، ضد تقواست، به اون ها نسبت داد.
و این یازده روایت بر ضد کل مبانی ست که عرض کردم الان دنبالش رو می خونیم. دیروز چند روایت خواندیم، دو روایت، بلکه دو روایت و نیم و این روایت سوم را تکرار می کنیم چون برق خاموش شد و ضبط نشد، این مطالب باید ضبط بشه.
(عن علی بن محمد، عن ابی صالح، بن ابی حمار، عن حسین زین، عن علی ابن حمزه، عن ابراهیم) صحیحه است، متاسفانه صحیحه است، سند صحیح است ولی متن اونقدر غلط است که انسان تعجب می کند.
حالا، (عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ وَ إِنَّ اَللَّهَ لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَمَرَهُ بِالْحَرْثِ وَاَلزَّرْعِ وَ طَرَحَ عَلَيْهِ غَرْساً مِنَ غَرْسِ اَلْجَنَّةِ) غرس دوم مصدر است و غرس دوم جمع است (غَرْساً مِنَ غَرْسِ اَلْجَنَّةِ فَأَعْطَاهُ اَلنَّخْلَ وَ اَلْعِنَبَ وَ اَلزَّيْتُونَ وَ اَلرُّمَّانَ).
اشکال اول که قبلاً عرض کردیم، مگر قبل از آدم صفیه الله جد أعلی ما آدم های دیگری در روی کره زمین زندگی نمی کردند؟ چرا. از روایاتی و بر مبنای آیه (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) [بقره: آیه ۳۰] استفاده می کنیم که آدم هایی قبل از این نسل بوده است و منقرض شدند.
آیا اون آدم ها این خوراکی ها را نداشتند؟ این خوراکی ها در انحصار آدم أخیره؟ بر حسب آیاتی که طیبات را تحلیل کرده است، طیبات را بر هر خورنده ای تحلیل کرده، خورنده جن، خورنده انس، خورنده حیوان، بعد از آدم، قبل از آدم، فرق نمیکنه.
(فَغَرَسَهَا لِعَقِبِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ) آدم غرس کرد این چند نهال را از برای ذریه اش، از برای نسلش. (فَأَكَلَ هُوَ مِنْ ثِمَارِهَا فَقَالَ إِبْلِيسُ) ابلیس اومد و ابلیس گرسنه آمد، (اِئْذَنْ لِي أَنْ آكُلَ مِنْهُ شَيْئاً) خب آیا جناب ابلیس جن است یا نه؟ جن طبعاً خفی است یا ظاهر؟ اگر ابلیس احتیاج به انگور دارد خب عادل که نیست، مسلم که نیست، فاسقه.
اگر این فاسق احتیاج به انگور دارد، برد التماس کنه، بحث کنه؟ بهش بدن، بهش ندن، تا تقسیم بشه یا نخیر . ابلیس جنه، مخفیه، جنیم که مخفیه هرچه میخواد میره برمیداره، میخوره، هرکاری میکنه. این اشکال دوم.
(فَأَكَلَ هُوَ مِنْ ثِمَارِهَا)
(صحبت حضار) جن آشکار بود
کی میگه این حرفو؟ کی این حرفو زده؟
(صحبت حضار) آقای
بیخود روایت داریم، نداریم همچنین چیزی، اصلاً جن یعنی مخفی، جن یعنی مخفی اصلاً. خود جن، لغت جن یعنی مخفی. فلما جن علیه، خب جن که مخفیه، جن ظاهر بود؟ پس جن نبود، ظاهر بوده.
(فَقَالَ إِبْلِيسُ اِئْذَنْ لِي) حالا ده پونزده تا اشکال داریم، ما بعضیاشو میگیم. انقدر اشکال داریم که اصلاً پر از اشکاله. مثل یک سطلی که پر از لجنه، آب نداره اصلاً ، این روایت پر از لجنه.
(صحبت حضار) پس در رمی جمرات که آشکار شد
ابلیسه؟ سنگ ابلیسه؟ صبحکم الله و الخیر، پس گوش بدید.
(صحبت حضار) آشکار شد
گوش بدید، آشکار نشد
(صحبت حضار) همون سنگی که انداختن
عزیزم ابلیس بعضی وقت ها برای انبیا ظاهر میشه
(صحبت حضار)
صبر کنید، چرا ظاهر میشه؟
(صحبت حضار)
آخه ابلیس خره که ظاهر بشه سرش بزنند؟ چه مرضیه؟
(صحبت حضار)
بله، خب (فَقَالَ إِبْلِيسُ اِئْذَنْ لِي أَنْ آكُلَ مِنْهُ شَيْئاً فَأَبَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنْ يُطْعِمَهُ فَجَاءَ عِنْدَ آخِرِ عُمُرِ آدَمَ) خب، آیا ابلیس انگور نداشت بطور مخفی برداره، انگور این آدم و غیر این آدم؟اولاً.
ثانیاً ردش کرد، ردش کرد، صبر کرد، صبر کرد ابلیس تا آخر عمر آدم که آخر عمر آدم هزار سال طول میکشه. هزار سال صبر کرد و نرفت مخفیانه از اون انگور بخوره؟ چقد خره ابلیس، خیلی شیطانه، خیلی عاقله منتها عقلش در شیطنته، این اشکال سوم.
(فَقَالَ لِحَوَّاءَ) زورش به آدم نرسید به حوا گفت، منحصر به انگوره، خوراکی منحصر به انگوره، یعنی هیچ خوراکی در روی کره زمین نبوده مگر انگور و عرض می شود که آب انگور. پس آدم چی؟ آدمم فقط از انگور میخورده؟ نه نون بوده، نه گندم بوده، نه جو بوده، هیچی نبوده؟
(قَدْ أَجْهَدَنِي) خب این اشکال چهارم که شیطان بعد از هزار سال اومد سراغ حوا، سراغ آدم نرفت، گفت (قَدْ أَجْهَدَنِي اَلْجُوعُ وَ اَلْعَطَشُ اُریدُ أنْ تذيقني مِنْ هذه الثّمار) بچشم یک خورده، (فَقَالَتْ لَهُ إنَّ آدَمَ عَهِدَ إلّیَ أنْ لاَ أُطعمُکَ شیئاً مِن هَذا الغَرس)
آدم گفته به ابلیس من هیچی ندم، خب ( لِأَنَّهُ مِنَ اَلْجَنَّةِ) (مِنَ اَلْجَنَّةِ) خب ببینم کدوم جنه مراده؟ جنه ما سه جنه داریم، جنت بعد الموت است که جنت برزخ است و جنت قیامت است، کافر وارد نمیشه. جنات قبل الموته، بیشترش مال کفاره، این باغ ها و این أنهار رو و این تشکیلات بیشتر مال کفاره، میگه جنت آدم که در آسمان ها بوده، خب ابلیس وارد جنت آدم بود اصلاً؟ مگر ابلیس وارد جنه آدم که در کره ای از کرات آسمان است، نبود؟ یعنی از گرسنگی میخورد و می خورد (17:23)
پس ورود در جنت برای شیطان ممنوع است نه جنت عالم تکلیف. اگر در جنات عالم تکلیف ورود کفار حرام است، پس بنابراین، این همه باغ ها، این همه اموال، این همه قصرها، این همه کاخ ها، چه عرض کنم، حالا، این اشکال پنجم.
(وَ لاَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَأْكُلَ مِنْهُ) اصولاً مگه کافر حق خوردن نداره؟ در کل شرایع الهیه، آیا کافر حق خوردن داره؟ فقط حق مردن داره؟ حق خوردن داره دیگه. اگر حق خوردن نداره پس تمام کفار باید گرسنگی بمیرن. (18:08)
(فَقَالَ لَهَا) حوا برا اینکه شیطان جونش در نره، نمیره (فَقَالَ لَهَا فَاعْصِرِي فِي كَفِّي مِنْهُ شَيْئاً) یخورده در کف من بچلون، خب اگر شکم شیطان اینقدر کوچولوعه که با یک مقداری که بچکه کف دستش سیر میشه، مطالب بعدی که عرض میکنم که ثلثین مال شیطان، ثلث یعنی مال آدم، مال میلیاردها، تلیاردها آدم، ثلث و ثلثین مال شکم این ابلیس که با چند قطره که بچکه سیر میشه اصلاً همه جای آدم شاخ در میاره.
خب (فَقَالَ لَهَا فَاعْصِرِي فِي كَفِّي مِنْهُ شَيْئاً فَأَبَتْ عَلَيْهِ) حوا گفت نمیشه. (فَقَالَ ذَرِينِي أَمَصَّهُ) بده بچشم، بده بچشم یک خورده، یه چشیدن مختصری (وَ لاَ آكُلْهُ) نمیخورم، فقط تو دهنم نگه میدارم، خب اگر تو دهنت نگه میداری شیطان و نمیخوری و اگر راست میگی، پس جونتو حفظ نکردی، با چشیدن که جون حفظ نمیشه.
(فَأَخَذَتْ عُنْقُوداً مِنْ عِنَبٍ) یک خوشه انگور رو حوا گرفت (فَأَعْطَتْهُ) داد به آدم، داد به ابلیس (فَمَصَّهُ وَ لَمْ يَأْكُلْ مِنْهُ) اینجا رو ابلیس راست گفت (وَ لَمْ يَأْكُلْ مِنْهُ، لِمَا كَانَتْ حَوَّاءُ قَدْ أَكَّدَتْ عَلَيْه) معلوم میشه حرف خدا در شیطان مؤثره، حرف حوا در شیطان موثره، از خدا نمیترسه، از حوا میترسه، واقعا عجیبه.
آقایون فقها، آقایون فقها شما چشم ندارید متنو ببینید؟ فقط به سند نگاه می کنید؟ فقط به شهرت نگاه می کنید؟ به نص قرآن نگاه نمی کنید؟ به نص عقل، نص حس، نص فکر، نص شعور، نگاه نمی کنید اصلاً؟
(فَلَمَّا ذَهَبَ) شیطان چشید و نخورد و یه مزمزه ای کرد، روزه بود لابد، (فَلَمَّا ذَهَبَ يَعَضُّهُ جَذَبَتْهُ حَوَّاءُ مِنْ فِيهِ) همه رو که چشید، حوا دوید از دهنش گرفت، با کهنه پاک کرد لابد دیگه.
(فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَى آدَمَ) اینجا دیگه بد شد قضیه و خدا وحی کرد. (إِلَى آدَمَ أَنَّ اَلْعِنَبَ قَدْ مَصَّهُ عَدُوِّي وَ عَدُوُّكَ إِبْلِيسُ) عدو تو آدم و عدو من خدا، این شیطان چشیده، چون شیطان چشیده، پس چی شد؟ حرام شد. با اینکه پس گرفته ها.
(أَنَّ اَلْعِنَبَ قَدْ مَصَّهُ عَدُوِّي وَ عَدُوُّكَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ قَدْ حَرَّمْتُ عَلَيْكَ مِنْ عَصِيرَةِ اَلْخَمْرِ) حالا این خمر نیست بالا، عجیبه ها، بابا حالا که خمر نیست، مثلاً فرض کنید چون فلان چلو کباب را کافر خورد، پس من أذَرَ را حرام کردم، چه ربطی به چلو کباب داره اصلاً؟ چلو کباب حرام کن.
اینجا چون از انگور چشید با این که اون چشیده رو پس گرفت، بنابراین (مِنْ عَصِيرَةِ اَلْخَمْرِ) گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند کله مسگری، چه ربطی داره آخه
(صحبت حضار) بنابراین اگر این ایشون، خمر مستش نکرد بود هیچوقت حرام نمیکرد.
بله این اشکال هفتمه.
اگر ایشون مست نمیکرد، قبلش حلال بود، چون ایشون خمر رو مست نکرده، خود انگور رو مست کرده، نخورده، چشیده، حوا از دهنش گرفته و لابد سریع انداخته.
(صحبت حضار) از غذا های دیگه نخورده که حرام کنه؟
همین دیگه
(صحبت حضار) اونوقت نص میگه (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ) [نحل: آیه ۶۷] اینجا میگه چون مستش کرده حرامه.
بله، آخه اشکال اینقدر زیاده که باید به پنجاه تا اشکال برسیم. حالا ما مقداریش رو میگیم.
(وَ قَدْ حَرَّمْتُ عَلَيْكَ مِنْ عَصِيرَةِ اَلْخَمْرِ مَا خَالَطَهُ نَفَسُ إِبْلِيسَ) چطور شد؟ چه نفسی؟ نفس عقلانیش، نفس شیطانیش، نفس جسمانیش؟ هیچکدوم مخلوط با انگور نشده، چون نخورده چشیده، اونم پس گرفته، تازه، اگر نفس شیطانی، نفس عقلانی، نفس جسمانی، نفس شیطانی مخلوط شد با این خوشه انگور، بقیه انگورا چه تقصیر دارن آخه؟ عجیبه، اگر فلان جای خانه نجس شد تمام کره وجود نجسه؟ چی شد مثلاً؟ آخه عقل ندارند اصلاً نقل کنندگان روایت اصلاً؟ شعور ندارند؟ اینجاست که انفجار حاصل میشه.
(وَ قَدْ حَرَّمْتُ عَلَيْكَ مِنْ عَصِيرَةِ اَلْخَمْرِ مَا خَالَطَهُ نَفَسُ إِبْلِيسَ فَحُرِّمَتِ اَلْخَمْرُ لِأَنَّ عَدُوَّ اَللَّهِ إِبْلِيسَ مَكَرَ بِحَوَّاءَ حَتَّى مَصَّ اَلْعِنَبَةَ) خب بعدش بالاتر (وَ لَوْ أَكَلَهَا لَحَرُمَتِ اَلْكَرْمَةُ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَى آخِرِهَا وَ جَمِيعُ ثِمَارِهَا وَ مَا يَأْكُلُ مِنْهَا) اگر می خورد، یعنی اگر اون خوشه انگور همش میخورد (لَحَرُمَتِ اَلْكَرْمَةُ) اصلاً از بیخ، حالا این خوشه رو خورده، این یه خوشه یک خوشه ست، یک درخت انگوره، اگر یک خوشه انگور ر ابلیس میخورد نه شراب نه ها، اگر یک خوشه انگور ابلیس میخورد اصلاً از بیخ تمام درخت های انگور اون زمان (مِن اولّها) همش حرام میشد؟
آقایون فقها ملاحظه نکردین روایت رو؟ شما فقط سند دیدین؟ متن ندیدید؟ (ثُمَّ إِنَّهُ)، آدم تب میکنه، چرا؟ برای اینکه عن فاضلٍ عن فاضلٍ عن فاضلٍ امام صادق کی؟ شیخ حرّ عاملی و نسبت به امام صادق علیه السلام، چقدر اتهام قبیح و قوی و رکیک است که یک مطلبی که خلاف تمام موازین است نسبت به کسی که کل موازین رو متوجه است.
خب (ثُمَّ إِنَّهُ قَالَ لِحَوَّاءَ فَلَوْ أَمْصَصْتِنِي) یعنی شیطان، شیطان دوباره اومد، گفتش که (لَوْ أَمْصَصْتِنِي شَيْئاً مِنْ هَذَا اَلتَّمْرِ كَمَا أَمْصَصْتِنِي مِنَ اَلْعِنَبِ) می گوید کاشکی از عنب، از عنب که داد ولی اون چشیدنی رو گرفت، عجب خره شیطون، شیطون که عنبی که کشید به زور، اونو حوا ازش گرفت، میگه حالا همونطور که بمن چشاندی انگور را، خوب است که بچشانی تمر را، (فَمَصَّهَا) الی عن قال (ثُمَّ إِنَّ إِبْلِيسَ ذَهَبَ بَعْدَ وَفَاةِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَالَ فِي أَصْلِ اَلْكَرْمَةِ)
خب ببینم، در اصفهان سابقاً اینطور بود که مدفوع انسان رو برای خربزه ها استفاده می کردند و خربزه گرگاب بهترین خربزه روی کره زمین است، در اثر مدفوع انسان. خب، اگر مدفوع انسان یا بول انسان یا نجاست دیگر، در خاک بریزند، پای درختی، پای بته ای، بریزند آن نجس میشه؟ در کل شرایط نجس نمیشه بلکه تقویته، خب چطور شد؟ شیطان بول کرده. بله.
سوال، (ثُمَّ إِنَّ إِبْلِيسَ ذَهَبَ بَعْدَ وَفَاةِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَالَ فِي أَصْلِ اَلْكَرْمَةِ وَ اَلنَّخْلَةِ فَجَرَى اَلْمَاءُ فِي عُرُوقِهِمَا بِبَوْلِ عَدُوِّ اَللَّهِ) این بولش جریان پیدا کرد در شاخه های انگور و شاخه های خرما.
اولاً، ثانیاً، ثالثاً خب شیطان بول کرد، مگه چقدر بول داشت که در تمام درخت های انگور کل تاریخ و درخت های خرمای کل تاریخ نفوذ کرد؟ کسی بول کرد در عرض شود که در فلان جا و در فلان که بول کرد، تمام مکان های عالم پر از بول شد.
(فَجَرَى اَلْمَاءُ فِي عُرُوقِهِمَا بِبَوْلِ عَدُوِّ اَللَّهِ) حالا این که نیست، پس اونجا بول کرده، اونجام که بول کرده، اونجا نجس شد اما درخت انگور که انگور می دهد به قانون تحول، طبق کل شرایع حلال است و پاک است.
وانگهی اگر اون انگور نجس شد که پاش بول کرد، انگور های دیگر چیه دیگه؟ انگور های اون زمان چین؟ انگور های الی یوم القیامت چی؟ (فَمِنْ ثَمَّ يَخْتَمِرُ اَلْعِنَبُ وَ اَلتَّمْرُ) نفهمیدیم، خب، چون ابلیس بول کرده پای این درخت انگور و پای اون خرما، از این جهت، خمر میگیرن ازش. اگر خمر نگیرن چی؟ اگر خمر نگیرن، انگور رو بخورند، بول شیطان خوردند، اینطور میگید دیگه؟ پس بول شیطان رو أنبیاء و اولیاء و أئمه و سلمان ها و اینا خوردند دیگه.
(ثَمَّ يَخْتَمِرُ) بابا (يَخْتَمِرُ) اگر چیزی بعداً ازش خمر میشود، خمر بعداً حرامه، اما هنوز خمر نشده، اگر چلو کبابی آبگوشتی پلویی بعداً قاذورات می شود، از حالا حرامه؟ من نمیفهمم.
(فَمِنْ ثَمَّ يَخْتَمِرُ) من نمیدونم چقدر الاغ بوده جاعل این روایت و چقدر شیطان بوده و باید این بول شیطان رو باید رو این روایت کرد. این بول شیطان باید رو این روایت باید بریزه. (فَمِنْ ثَمَّ يَخْتَمِرُ اَلْعِنَبُ وَ اَلتَّمْرُ فَحَرَّمَ اَللَّهُ عَلَى ذُرِّيَّةِ آدَمَ كُلَّ مُسْكِرٍ) تازه مسکر
(صحبت حضار)
بله
(لِأَنَّ اَلْمَاءَ جَرَى بِبَوْلِ عَدُوِّ اَللَّهِ فِي اَلنَّخْلَةِ وَ اَلْعِنَبِ) بابا (كُلَّ مُسْكِرٍ) مگه عنب مسکر است؟ عنبی که خمر نگرفتن مگه مسکر است مگر؟ (فِي اَلنَّخْلَةِ وَ اَلْعِنَبِ وَ صَارَ كُلُّ مُخْتَمِرٍ خَمْراً لِأَنَّ اَلْمَاءَ اِخْتَمَرَ فِي اَلنَّخْلَةِ وَ اَلْكَرْمَةِ مِنْ رَائِحَةِ بَوْلِ عَدُوِّ اَللَّهِ) نه خودش. (صبحکم الله بالخیر) خب این یک روایت.
روایت چهارم. مثل اینکه امروز، روز رفع خستگی ست، باید که هم خندید، هم گریه کرد البته، گریه کرد بر تهمت هایی که به معصومین زدند و خندید بر بیشعوری کسانی که این روایت نقل کردند و بیشعور تر کسانی که بهش فتوا دادند.
حدیث چهارم، (وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ) قمی که در قم دفن است، از اصحاب امام دهم و امام یازدهم بودن، (عَنْ أَبِيهِ) ابراهیم، (عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي نَصْرٍ) عدول کردن همشون.
یادمه مرحوم آیت الله حجت رحمه الله علیه که در چهل سال پیش فوت کردند، در درس می گفتند که (عده مِنْ أصحَابِنا) میگفتن مرسله، بابا (عدهِ مِن أصحابنا) مرسله؟ خب (عدهِ مِن أصحابنا) أصحاب عدولاً، علمان، عده چرا مرسله؟
حالا اینجا (عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ) توصیف لازم نداره، خودش موثقه، خب (عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ) همشون عدولاً، (عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ) یک دونه از یازده روایت از زبون امام باقر علیه سلام، تهمت (قَالَ: إِنَّ نُوحاً لَمَّا هَبَطَ مِنَ اَلسَّفِينَه)
حالا اونجا آدم بود در روایات امام باقر علیه سلام آدم بود، بین آدم و نوح چند هزار سال فاصله است؟ من نمیدونم. چطور شد وقتی که آدم از جنت هبوط کرد غرس کرد، حالا میگید نوح غرس کرد، چی شد؟ تناقض.
(إِنَّ نُوحاً لَمَّا هَبَطَ مِنَ اَلسَّفِينَةِ غَرَسَ غَرْساً) وقتی از کشتی نجات اومد پایین (غَرَسَ غَرْساً فَكَانَ فِيمَا غَرَسَ اَلنَّخْلَةُ)
اولاً درخت لازم نبود توی کشتی ببرن، برای اینکه حیواناته، حیواناته که خفه میشن، درخت که خفه نمیشه. در هر صورت (فَجَاءَ إِبْلِيسُ فَقَلَعَهَا) شیطان آمد درخت خرما را کند (إِلَى أَنْ قَالَ)
(صحبت حضار)
خب خفه بشه، خود این عزیزم خفه شه
(فَقَالَ نُوحٌ مَا دَعَاكَ إِلَى قَلْعِهَا) چرا کندی اینو؟ (فَوَ اَللَّهِ مَا غَرَسْتُ غَرْساً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهَا) منکه اینو کاشتک، خرما از همه بهتر بود، چرا شیطون کندی آخه؟ آخه شیطون اگه میخواد بخوره، خب چرا بکنه؟ میره میخوره، اگه نخواد بخوره، چرا میکنه؟
(فَوَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُهَا حَتَّى أَغْرِسَهَا) دوباره میکارم (فَقَالَ إِبْلِيسُ وَ أَنَا وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُهَا حَتَّى أَقْلَعَهَا) تو بکار من می کنم، تو بکار من می کنم، تو بکار من می کنم. حالا جبرئیل اومد میانجی شد (فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ اِجْعَلْ لَهُ فِيهَا نَصِيباً) آدم اگه میخوای نکنه، یک نصیبی براش قرار بده ( قَالَ فَجَعَلَ لَهُ اَلثُّلُثَ) ثلث مال تو.
آقاجان، اگر قسمت باشه، قسمت عادلانه باید باشه. چطور ثلث کل انگورهای اون زمان به اضافه کل انگورهای کره زمین و کرات دیگر الی یوم القیامه، ثلثش فقط مال یک نفره ابلیس باشه؟ اینقدر شکم گندس؟ تازه ثلثم قبول نکرد.
(فَجَعَلَ لَهُ اَلثُّلُثَ فَأَبَى أَنْ يَرْضَى) قبول نمی کنم. (فَجَعَلَ لَهُ اَلنِّصْفَ فَأَبَى أَنْ يَرْضَى) مثل اینکه حال داشتم حرف زدم
(صحبت حضار)
(فَجَعَلَ لَهُ اَلنِّصْفَ فَأَبَى أَنْ يَرْضَى وَ أَبَى نُوحٌ أَنْ يَزِيدَهُ) نوح میگه نه دیگه بسته دیگه، نصف برداشتی (فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ، أَحْسِنْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ) چی شد؟ جبرئیل داره نصیحت میکنه نوح رو (أَحْسِنْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ) احسان کن. آخه داره میترکه، این سهمی که بیشتر از سهم دیگرانه.
(فَإِنَّ مِنْكَ اَلْإِحْسَانَ) باید احسان کنی (فَعَلِمَ نُوحٌ أَنَّهُ قَدْ جُعِلَ لَهُ عَلَيْهَا سُلْطَانٌ) نوح فهمید که شیطان سلطه دارد و تسلط دارد بر ما، خلاف نص قرآن (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا) [نحل: آیه ۹۹]. نوح ایمان نداشت؟
(صحبت حضار) (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ) [الاسراء: آیه ۶۵]
و همچنین، (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا) [نحل: آیه ۹۹] (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ) [الاسراء: آیه ۶۵] خب این چی شد؟ این آقای فقیهی که اینو نگاه کرده، قرآن اصلاً نگاه نکرده؟
(فَجَعَلَ نُوحٌ لَهُ اَلثُّلُثَيْنِ) خب ثلثین، حالا، این ثلثینی که از انگور قرار دارد، یعنی یک خوشه انگور که صد دانه داره، نود دانه داره، شصت دانش مال شیطان؟ پس شما بیخود میخورید، نگرانید شیطان بخوره؟ شیطان هم نمیخوره، میمونه، میپوسه، میگنده.
چی شد؟ پس این ثلثینی که از برای شیطان که اینقدر حریص بود، قرار داد، خب شیطان نمیخوره بابا جان. این خوشه های انگوری که شما از درخت میکنید، دو ثلثش رو بالفعل شیطان نمیخوره.
(قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَإِذَا أَخَذْتَ عَصِيراً فَطَبَخْتَهُ حَتَّى يَذْهَبَ اَلثُّلُثَانِ نَصِيبُ اَلشَّيْطَانِ فَكُلْ وَ اِشْرَبْ) تازه شأنه. اگر عرض می شود که عصیر عنبی را طبخ کردی، با آتش داغ کردی، دو ثلثش رفت، دو ثلث نصیب شیطانه. خیلی اشکال داره.
یک، شیطان مکلفه یا نه؟ بله. عرق خوردن شیطان حلاله یا حرامه؟ مکلفه دیگه، پس چطور جبرئیل با این بندوبیل، با این چک و چک به قول قومی ها، اومد و دو ثلث که خمر است و شراب است، با رحمتی که تحمیل کرد، با احسانی که تحمیل کرد، مثل اینکه به کسی بگن که آقا به این عرق خور احسان کن، یک خمره نده، دو خمره، سه خمره، هر چی خمره شراب داری بده. من نمیفهمم.
(قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ فَإِذَا أَخَذْتَ عَصِيراً فَطَبَخْتَهُ حَتَّى يَذْهَبَ اَلثُّلُثَانِ نَصِيبُ اَلشَّيْطَانِ فَكُلْ وَ اِشْرَبْ) اولاً قبل از طبخ این مال شیطانه. ثانیاً بعد از طبخ، چطور خداوند به جبرئیل دستور داده که جبرئیل بیاد و عرض می شود که به خورد شیطان بده و امر به منکر و تحمیل به منکر.
حدیث پنجم، (وَ عَن أَبُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ) موثق (عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْكُوفِيِّ) موثق (عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى) موثق (عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ) موثق، دیدی چیکار کردن اینا؟ اینها روایاتی که همه جور اشکال دارد، چون متن خیلی اشکال دارد، برای غیر عقلایی که نظر به متن نمی کنند و نظر به سند می کنند، حدیث جعل کردند، یعنی سند جعل کردند. فلان و عن فلان و عن فلان، همه عرض می شود که موثق.
(عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ إِنَّ إِبْلِيسَ نَازَعَ نُوحاً فِي اَلْكَرْمِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ إِنَّ لَهُ حَقّاً) جبرئیل گفتش که ابلیس حق داره، حقش چیه؟ حقش اون ثلثینی ست که عرقه. حقه یا باطله؟ عرق خوردن مکرر حق است یا باطل است؟ من چه عرض کنم، (فَقَالَ إِنَّ لَهُ حَقّاً) هم جبرئیل رو، هم امام صادق رو، هم خدا رو، هم امام باقر رو، متهم کردند به این مطالبی که بر خلاف چی هست و چی هست و چی هست و چی هست و چی که بعدش رو عرض کردم.
(فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ إِنَّ لَهُ حَقّاً فَأَعْطِهِ فَأَعْطَاهُ اَلثُّلُثَ فَلَمْ يَرْضَ إِبْلِيسُ ثُمَّ أَعْطَاهُ اَلنِّصْفَ فَلَمْ يَرْضَ فَطَرَحَ جَبْرَئِيلُ نَاراً) جبرئیل دید زورش نمیرسه، ثلث نشد، نصف نشد، زورش نمیرسه (فَطَرَحَ جَبْرَئِيلُ نَاراً) آتش زد، انگور را آتش زد، انگور رو کجا آتش زد تو خمره؟ نخیر، خوشه انگور آتش زد.
آقا خوشه انگور که آتش بزنی، چیزی نمیمونه که ثلثین بره، ثلث بمونه. جبرئیل هم، جبرئیل این ها چقدر غیر عاقل بوده، جبرئیل نه البته.
(فَطَرَحَ جَبْرَئِيلُ نَاراً فَأَحْرَقَتِ اَلثُّلُثَيْنِ) چقدر این آتش مودب بوده، این آتش مودب و منظم، دو ثلث را آتش زد که خمر است که سراغ ابلیس بره (وَ بَقِيَ اَلثُّلُثُ فَقَالَ مَا أَحْرَقَتِ اَلنَّارُ فَهُوَ نَصِيبُهُ) عجیبه، چی شد؟ اونی که آتش سوزوند و از بین رفت و دود هوا شد، نصیب شیطانه. یعنی یک عربی با یک عجمی، یک مرغی رو خریدن به شرکت، مثاله البته، بعد عجمه به عربه گفتش که ما شریکیم با هم، چون شما روح و روحانی و عرب و قرآنی و اینا هستی، روحش مال شما جسمش مال من، عربه گفت خب، عجمه سرشو پخ پخ برید، روحش در رفت از ما تحتش، جسمش برداشت رفت. گفت چی؟ گفت روحش مال تو جسمش مال من.
حالا اینجام، این دو ثلث که سوخته مال شیطان، حالا قبل از اینکه بسوزه، باز شیطان طمع داشت، شیطان نمیخورد از دو ثلث، علاجی که جبرئیل کرد، آتش زد و سوخت و اشکالاتی دارد، (مَا أَحْرَقَتِ اَلنَّارُ فَهُوَ نَصِيبُهُ وَ مَا بَقِيَ فَهُوَ لَكَ يَا نُوحُ حلال) خب قبل چی؟ قبل از نوح چی؟ قبل از نوح ابلیس نبود؟ قبل از نوح و قبل از آدم، جبرئیل، عرض می شود که جن بوده (وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ) [حجر: آیه ۲۷].
قبل از انسان اخیر، خداوند جان را خلق کرده و شیطان از جان است، شیطان از منحرفین و کفار جان است. آیا شیطان از قبل از او کاری نکرده؟ روایت قبلی گفت کاری کرده، اینجا میگه نکرده. تناقض در تناقض در تناقض.
و همچنین روایت ششم، (وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى) موثق (أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ) موثق (عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ) موثق (عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ) هم موثق (أَبِي بَصِيرٍ) موثق، کور است کسی که این روایت جعل کرده و کور است کسی که روایت قبول کرده.
(قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : وَ سُئِلَ عَنِ اَلطِّلاَءِ فَقَالَ إِنْ طُبِخَ حَتَّى يَذْهَبَ مِنْهُ اِثْنَانِ وَ يَبْقَى وَاحِدٌ فَهُوَ حَلاَلٌ) طلاء، طلاء نه تلاء، طلای با ط در عربی به معنای آب انگوره.
آب انگوری که نگه داشتند باید چکار کرد؟ ا(إِنْ طُبِخَ حَتَّى يَذْهَبَ مِنْهُ اِثْنَانِ) منتهی، آب انگور نجوشونده طلاء نیست، طلای فارسی نه ها، طلای عربی. ولی آب انگوری که بجوشانند بهش میگن طلاء، و از قضا در دهات، منهای فتاوا، خیلی علاقه دارند که آب انگور، چون انگوری که مصرف می کنند که همه انگور نیست یا شیره می کنند یا کشمش می کنند یا خوشاب می کنند یا آب انگور مقداری می جوشانند که خراب نشه، فتاوا جلوشون رو گرفته ولی اگر فتاوا نباشد، خب آب انگور رو مقداری می جوشانند طلاء میشه و قبل از ذهاب ثلثینه.
(عَنِ اَلطِّلاَءِ فَقَالَ إِنْ طُبِخَ حَتَّى يَذْهَبَ مِنْهُ اِثْنَانِ وَ يَبْقَى وَاحِدٌ فَهُوَ حَلاَلٌ وَ مَا كَانَ دُونَ ذَلِكَ فَلَيْسَ فِيهِ خَيْرٌ) کاشکی روایت همین یک اشکال رو داشت، متن اشکال داشت که دو ثلث بره و یک ثلث حلاله که این مخالف نص قرآنه. این یک مخالفت بود، اما روایتی که این علل علیله رو ذکر کرده، دو مخالفت داره.
یک مخالفت درونی دارد، یک مخالفت برونی. مخالفت درونی خودش غلطه با چند عرض می شود که اشکال، مخالفت برونی با قرآن.
هفت، (وَ عَنهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْهَيْثَمِ عَنْ رَجُلٍ) مرسل است ولی بقیه أسماء صحیحه (قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْعَصِيرِ يُطْبَخُ بِالنَّارِ حَتَّى يَغْلِيَ مِنْ سَاعَتِهِ فَيَشْرَبُهُ صَاحِبُهُ قَالَ إِذَا تَغَيَّرَ عَنْ حَالِهِ وَ غَلَى فَلاَ خَيْرَ فِيهِ حَتَّى يَذْهَبَ ثُلُثَاهُ) اینجا این روایت با عرض می شود که آیه نحل، قشنگ با نص آیه نحل مخالفه.
قرآن می گوید که، عرض می شود (وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا) [نحل: آیه ۶۷]. رزقاً حسنه به نظر خدا خیری درش هست یا شره؟ خدا میگه خیره. اینجا از امام صادق نقل می کنند، شره، خیلی خب. (وَ يَبْقَى ثُلُثُهُ وَ رواه الشیخ بِإسنَادِهِ) به عنوان شیخ، برن، کسانی که میرن، ما که قربانیش نمیریم.
شیخ طوسی چرا اینو نقل کردی آخه؟ آقا نگاه نکردی روایت رو نقل کردی؟ به قرآن نگاه نکردی، با آنکه شیخ طوسی ده جلد تفسیر داره، ولکن در این ده جلد تفسیر که حالا هر چی هست، کاری نداریم، اصلاً به آیات احکام توجه ندارد، بر خلاف نصوص آیات احکام در ۵۰۰ جا فتوا داده.
روایت نهم، (وَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مَنْصُورٍ عَنِ اِبْنِ أَبِي يَعْفُورٍ) تمامش موثق اند مگر بعض أصحابنا. بعض أصحابنا موثق است، چون اگر موثق نبود، بعض أصحابنا نمی گفت. (عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا زَادَاَلطِّلاَءُ عَلَى اَلثُّلُثِأُوقِيَّةً فَهُوَ حَرَامٌ.) اگر ثلث بیشتر بود حرامه، اگر ثلث و کمتر بود حلال است. (وَ رَوَاهُ اَلشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ کُلینی وَ كَذَا اَلَّذِي قَبْلَهُ).
ده، (مُحمد بنِ عَلی بنِ الحُسین فی اَلْعِلَلُ، امان از علل، علل الشرایع یک عللی دارد، اونقدر خلل در عقل و حس و علم و فهم دارد که انسان تعجب می کند. آقای صدوق بزرگوار شما معاصر دو امام بودی، این چرت و پرتا چیه نقل کردی؟
(عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِيَادٍ إبن جَعفر اَلْهَمَدَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ القمّی عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنِ اَلْعَلاَءِ) (یونس بن عبدالرحمن سقهُ اخذَ عنهُ عالم دینه قال نعم) (عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ) که أفضل فضلای أصحاب باقرین بوده. (عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ كَانَ أَبِي يَقُولُ: إِنَّ نُوحاً) باز (إِنَّ نُوحاً حِينَ أُمِرَبِالْغَرْسِ كَانَ إِبْلِيسُ إِلَى جَانِبِهِ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَغْرِسَ اَلْعِنَبَ قَالَ هَذِهِ اَلشَّجَرَةُ لِي) شیطان گفت مال منه، (فَقَالَ لَهُ نُوحٌ كَذَبْتَ) دروغ میگی (فَقَالَ إِبْلِيسُ فَمَا لِي مِنْهَا) چی مال منه؟ (فَقَالَ نُوحٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَكَ اَلثُّلُثَانِ) اگه (لَكَ اَلثُّلُثَانِ) هست، از اول تا آخر لَكَ اَلثُّلُثَانه.
و یازدهمم که (مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ اَلْبَرْوَازِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَارِثِ اَلسَّمَرْقَنْدِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَبْدِ اَلْمُنْعِمِ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ نُوحٌ مِنَ اَلسَّفِينَةِ غَرَسَ قُضْبَاناً كَانَتْ مَعَهُ مِنَ اَلنَّخْلِ وَ اَلْأَعْنَابِ وَ سَائِرِ اَلثِّمَارِ فَأَطْعَمَتْ مِنْ سَاعَتِهَا) آناً ثمر داد (وَ كَانَتْ مَعَهُ حَبَلَةُ اَلْعِنَبِ وَ كَانَ آخِرُ شَيْءٍ أَخْرَجَ حَبَلَةَ اَلْعِنَبِ) آخرش حبل داد (فَلَمْ يَجِدْهَا نُوحٌ) نوح دید نیست (وَ كَانَ إِبْلِيسُ قَدْ أَخَذَهَا فَخَبَاهَا) شیطان این عرض می شود که عنب رو گرفته بود و قایم کرده بود و نوح توجه نداشت.
(فَنَهَضَ نُوحٌ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِيَدْخُلَ اَلسَّفِينَةَ فَيَلْتَمِسَهَا) اونجا در خروج از سفینه بود، اینجا در ورود سفینه.
در ورود سفینه عنب رو ابلیس ثابم کرده بود، تو سفینه نره، (الی عن قال) (فَقَالَ لَهُ اَلْمَلَكُ إِنَّ لَكَ فِيهَا شَرِيكاً فِي عَصْرِهَا فَأَحْسِنْ مُشَارَكَتَهُ) خب شریک داری شیطون، تو مشارکت رو درست کن، (قَالَ نَعَمْ لَهُ اَلسُّبُعُ) یک سبع (وَ لِي سِتَّةُ أَسْبَاعٍ قَالَ اَلْمَلَكُ أَحْسِنْ) به کی میگه؟ به نوح میگه، نوح گفتش که سبع، گفت نه کمه، ملک گفتش که، مَلَک یعنی ملائکه، فرشته (أَحْسِنْ فَإِنَّكَ مُحْسِنٌ فَقَالَ لَهُ نُوحٌ لَهُ سُدُسٌ وَ لِي خَمْسَةُ أَسْدَاسٍ قَالَ لَهُ اَلْمَلَكُ أَحْسِنْ فَأَنْتَ مُحْسِنٌ فَقَالَ لَهُ خُمُسٌ وَ لِي أَرْبَعَةُ أَخْمَاسٍ فقَالَ) چونشون یخ نمیکنه.
(قَالَ لَهُ اَلْمَلَكُ أَحْسِنْ فَإِنَّكَ مُحْسِنٌ فقَالَ لَهُ نُوحٌ لَهُ اَلرُّبُعُ وَ لِي ثَلاَثَةُ أَرْبَاعٍ قَالَ لَهُ اَلْمَلَكُ أَحْسِنْ فَأَنْتَ مُحْسِنٌ فَقَالَ لَهُ اَلنِّصْفُ وَ لِيَ اَلنِّصْفُ فَقَالَ أَحْسِنْ) همش أَحْسِنْ، أَحْسِنْ، أَحْسِنْ (فَأَنْتَ مُحْسِنٌ قَالَ لِيَ اَلثُّلُثُ وَ لَهُ اَلثُّلُثَانِ فَرَضِيَ فَمَا كَانَ فَوْقَ اَلثُّلُثِ مِنْ طَبْخِهَا) اینم که طبخه همش، (فَلِإِبْلِيسَ وَ هُوَ حَظُّهُ وَ مَا كَانَ مِنَ اَلثُّلُثِ فَمَا دُونَهُ فَهُوَ لِنُوحٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هُوَ حَظُّهُ وَ ذَلِكَ اَلْحَلاَلُ اَلطَّيِّبُ لِيُشْرَبَ مِنْهُ) أقولُ وَ قدم تَقدَمَ ما ادلُّ علی ذَلک (قطع صدا)