جلسه صد و چهارم درس خارج فقه

وضو

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

در دو روز قبل این بحث ظاهراً ایفا شد که طهاراتی که برای نماز واجب است، قبل از وقت هم مشروع است، چه واجب و چه مستحب. (خلافاً لکل الفتاوی و مفاقاً للکتاب و سنه و العقل).

از جاهایی که کتاب و سنت و عقل مخالفت دارند به طور تضافر با فتاوی اینجاست.

و آقایان فقهای شیعه مخصوصاً و سنی هام احیاناً که می گویند طهارت قبل از نماز مشروع نیست، بدعت است، اگر به نیت نماز شما قبل وقت نماز وضو بگیرید یا غسل کنید یا تیمم بدل از غسل و وضو انجام بدید، حدث شما باقی ست چون اگر حدث باقی نباشد و طهارت است نماز نمیشه خوند. میگن نماز نمیشه خوند.

نماز با طهارت قبل از وقت که به نیت نماز در وقت انجام شود، طرّاً آقایون در درصد خیلی بالا البته کمی شان هم (01:35)

ولی چون آقایون فقها همه کتاب ننوشتند که، کسانی که کتاب نوشتند، کسانی از فقها که کتاب رساله نوشتند همه ظاهراً بلا استثناء اینطور میگن که وضو، غسل یا تیمم بدل از وضو و غسل، قبل از وقت نماز به نیت نماز این بدعت است، باطل است، ایجاد طهارت نمی کنه.

خلافاً به این رأی کتاباً و سنتاً و عقلاً و فلسفتاً استدلال کردیم که شش بخش بود، سه بخشش مقبول بود و سه بخشش غیر مقبول که بعداً از نوار خواهید شنید.

مسئله ای دیگر، سوال، آیا وضو و غسل و تیمم بدل از وضو و غسل مخصوص شریعت اسلام است؟ آن هم در عهد نبوی؟ چون سوره نساء سوره مکی است درش غسل و تیمم هست اما درش وضو نیست. وضو در آیه مدنی ست و در سوره مائده هم آخرین سوری ست که در مدینه نازل شده بود. این دو سواله.

آیا وضو کلاً، حالا با غسل و تیمم فعلاً کاری نداریم، آیا وضو کلاً در سال آخر مدنی فرض و واجب شد که قبلاً در ۲۲ سال که ۱۳ سال مکی و ۹ سال مدنی ست واجب نبود، در سال آخر مدنی که سوره مائده بین المدینتین، بین مکه و مدینه، نازل شد، اینجا واجب است؟ این یک سوال.

سوال دیگر، اگر وضو، حالا به کیفیت کاری نداریم، اگر اصل وضو که اصل طهارت صغرای حدثی ست، اگر اصل وضو از آغاز اسلام بوده است تا عهد مدنی و بعد الی یوم القیامه، سوال دوم آیا در شرایع قبل هم وضو اصلاً بوده است یا نبوده است؟

جواب سوال اول، در آیه مائده (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] نص است در دو مطلب.

یک مطلب اصل وضو، مطلب دوم کیفیت وضو.

ممکن است و محقق است در شرایع و در شرع واحد که یک جریانی واجب باشد اما سابقاً به یک رنگ و لاحقا به رنگ دیگر یا کلاً یا بعضاً، هست.

فعلاً میگیم امکان دارد وضو از آغاز عهد مکی از اولین نمازی که رسول الله (ص) با حضرت خدیجه و علی (ع) خواندند با وضو بوده است اما به این کیفیت نه.

بر این مطلب حدود ۴۰ حدیث ما داریم. ۴۰ حدیث شیعه بر این مطلب است و ما کاری نداریم. در اینجا سنی ها مطلب دیگری دارند، ۴۰ تقریباً حدیث شیعه با کم و زیادش، در وسائل الشیعه داریم که قبل از نزول آیه مائده راجع سر و پاها غَسل بوده مخصوصاً پاها، ولکن بعد از نزول آیه مائده نص مائده (وَأَرْجُلَكُمْ) [مائده: آیه ۶] این ها تخلف و مخالفت کردند، بحث می کنیم و قبلاً اشاره کردیم.

بنابراین کتاب نفی نمی کند اصل طهارت صغری حدثی را که وضوست قبل از مائده، بله ما اثبات کردیم (05:40)

که این کتاب نه اثبات کرده نه نفی کرده، حدیث متواتری که وضو کلاً از آغاز فرض صلاه و از آغاز وحی در اسلام بوده است، این ثابت می کند که در سنت وضو بوده است و در کتاب نبوده است.

وضو به اون شکلی که غسلتین و مسحتین باشد، غسلات أربع بوده، هم دست ها و هم صورت ها و هم سرها و هم پاها غَسل بوده بر حسب چهل حدیث.

اصل وضو به کیفیتی منهای مسح سر و مسح رجل بوده است و آیه مائده تنها ناسخ سنت است در بُعد مسح، ناسخ سنت کلاً نیست. مُسنخ سنت است ولکن ناسخ سنت است در بُعد مسحتین، یعنی قبلاً غسلتین بوده راجع به عرض می شود که رئوس و ارجل، اینجا نص (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] و نه ارجلِکم، (أَرْجُلَكُمْ) که بعد بحث کنیم که استیعابه.

(أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] نسخ می کند وضوی قبل از نزول مائده را بر عرض می شود که غسل رأس و غسل رجل، این مال اسلام.

سوال، آیا در شریعت اصلی تورات که قبل از قرآن است چون انجیل شریعت اصلی نیست، انجیل (وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ) [آل عمران: آیه ۵۰].

انجیل کتاب اخلاق است، کتاب دعوت است، کتاب معرفت است، کتابی ست که تثبیت می کند کل احکام تورات را، احکام اصلی تورات را بلا استثناء و احکام فرعی و اطلاعی تورات را عوض کرده انجیل (وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ) [آل عمران: آیه ۵۰].

قضیه سبت و قضایای دیگر که خداوند به عنوان تعذیب و به عنوان تأدیب متخلفان بنی اسراییل، حرمت (07:59) سبت و حرمت لحم و حرمت چه و حرمت چه که اینجا جای تفسیرش نیست مقرر کرده.

مسیح آمد، بر حسب نصوص انجیل در اناجیل چهار گانه و اناجیل دیگر این مطلب مسجل و مسلم است که حضرت مسیح می گوید که من نیامده ام تا تورات و نوامیس را نقض کنم، نوامیس، نوامیس عشره است، احکام اصلی تورات به تعبیر نوامیسه.

بلکه آمده ام تا آن را تثبیت کنم، بعد می گوید که  زمین و آسمان زایل گردد ولکن نقطه ای از تورات زایل نگردد، یعنی چه؟ این دو معنا داره. یک معنا ادبی تورات است الی یوم القیامت که قبول نداریم چون قرآن ناسخه.

یک معنا نخیر، ادبی تورات است تا زمان مسیح و بعد از مسیح تا آمدن شریعت آخری این معنی دوم مراده به نصوص آیات و نزول قرآن که دلیل است بر اینکه ناسخی دارد تورات.

بنابراین زمین و آسمان ساقط گردد و فرو بریزد ولکن نقطه ای از تورات محو نگردد. این نقطه ای از تورات محو نگردد راجع به بخش اصلی احکام تورات است وجوباً و حرمتاً و اما احکام اطلاعی را هم قرآن نص دارد، هم اناجیل نص دارند (وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ) [آل عمران: آیه ۵۰].

بنابراین ما چند کتاب اصلی شریعت داریم. مهم ترینش قرآن است و قبلش تورات است و قبلش صحف ابراهیم. البته صحف ابراهیم تفاسیر احکام را به مانند تورات نداره، کما اینکه تورات هم تفاسیر احکام رو مانند قرآن ندارد، ولکن این سه شریعت، این مثلث، این سه زاویه در شرایع موجوده.

درسته شریعت نوح هم شریعت است، شریعت عرض می شود که عیسی هم شریعت است، ولکن شریعت عیسی چنانکه عرض کردیم خیلی کمرنگ است در نص، احکامی ست که ابتلایی ست و شریعت نوح شریعت آغازین است، اولین شریعت است و دارای احکام کلیه ایست که نسخ نشده، دلیل بر نسخ احکام کلیه از شریعت عرض می شود که نوح ما نداریم.

آنچه ثابت است از شرایع اصلیه همین سه شریعت است، شریعت ابراهیم، شریعت موسی، شریعت، صحف ابراهیم صحف موسی صحف نوح.

حالا در آیه می فرماید که (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ) [شوری: آیه ۱۳] ببخشید، در آیه می فرماید که (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) [مائده: آیه ۴۸]

(صحبت حضار)

(مِنْكُمْ) کی ان؟ (مِنْكُمْ) یا پنج شریعت اند یا سه شریعت. بالاخره، چه پنج شریعت باشد پنج دین نه، پنج شریعت، چه پنج شریعت باشد چه سه شریعت آن شرایعی که اصلی ست و متنی ست صحف ابراهیم است و تورات موسی است و قرآن اسلام.

(لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ) [مائده: آیه ۴۸] الی آخر که بر خلاف آنچه معمول است و استدلال می کنند در تغیر شرایع، میگن شرایع در حال تکامل است که انسان در حال تکامل است چون انسان در حال تکامل است شرایع در حال تکامل است این دو اشکال دارد حداقل.

یک اشکال این است که آیا کمال عرب وحشی زمان پیغمبر بیشتر بود یا کمال افلاطون ها و ارسطو ها و ارساطالیس ها بیشتره؟ این اولاً.

ثانیاً اگر تغیر شرایع و عرض می شود که اضافه شدن احکام در شرایع یا ناسخیت شرایع بعدی به حساب این است که تکامل است، خب تکامل همیشه هست بنابراین بعد از پیغمبر ۱۴۰۰ سال گذشته، باید چند تا شریعت بیاد، این دو حرف درست نیست.

برخلاف این دو حرف این آیه است (لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ) [مائده: آیه ۴۸] دین یکی ست، کما اینکه در آیه شوری (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ) [شوری: آیه ۱۳].

(مِنَ الدِّينِ) دین یکیه، دین طاعت، دین طاعت الله است. الله یکی ست، طاعتش هم یکی ست، رسلش هم بر حسب آیاتی از قرآن عرض می شود که (إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً) [الأنبیاء: آیه ۹۲] رسالت واحد است، امت واحد است عرض می شود که دین که به معنی طاعت است واحد است، چنانکه اله واحد است.

فقط یک چهره هایی را از احکام فرعی خداوند به عنوان ناسخ و منسوخ آورده، چرا؟ (لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ) [مائده: آیه ۴۸].

بنابراین احکام دو دسته است. یک دسته احکام اصلی ست که در اصل و در شکل، در کمیت و کیفیت در او تغییری نیست، چه اصلی باشد چه فرعی باشد، واجب و حرام و این حرف ها. یک دسته احکامی ست که اصالت دارد در اصل ولکن در فرع عوض میشه، شکل عوض میشه.

و یک دسته احکام داریم که هم در اصل عوض میشه و هم در شکل عوض میشه. احکام ثابته در کل شرایع بر محور بر محور دین واحد و طاعت خدای واحد، احکامی ست که چه از نظر عقیدتی و چه از نظر واجب و حرام عملی و فرعی این ها عوض بشو اصلاً نیست.

ظلم همیشه حرام، ربا همیشه حرام، زنا همیشه حرام، عرض می شود که اطاعت خدا میشه واجب و و و این احکام اصلی که در کل شرایع حتی شریعت عرض می شود حضرت آدم که شریعت مستقله ولایت ازلی بوده، از آغاز تا انجام رسالات وحی و کتاب های وحیانی، این بُعد اول که قاعده مثلث شرایع است، مخصوصه.

بُعد دوم شکلیات بعضی از احکام عوض میشه، چنانکه در بُعد سوم. منتها شکلیات بُعد اول شکلیات با اصل است. شکلیات بُعد دوم شکلیات بدون اصل است. اگر هم اصل حکم و هم فرع حکم که شکل حکم است همچنانکه کمِّ حکم و هم کیف حکم عوض شود باز این حکم ابتلایی بوده.

اما اگر کم و کیف حکم و اصل حکم باقی بماند این حکم اصلی بوده و اما اگر اصل حکم باقی ست و کیفیت حکم عوض شده، روزه، روزه در اسلام منحصر به فرد نیست بلکه (كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ) [بقره: آیه ۱۸۳] (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ) [بقره: آیه ۱۸۳].

روزه در سابق بوده ولی رمضان بوده؟ به این کیفیت بوده؟ نخیر، اصل روزه بوده، اصل روزه رو از ما از سفر لاویان تورات و از سایر اسفار خمسه تورات استفاده می کنیم.

حالا عرض می شود که مطلب فرار نکنه، این تعدد شرایع برای اطلاع است فقط.

مثلاً فرض کنید که در آیه مبارکه سوره بقره هست که (مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) [بقره: آیه ۱۰۶].

آیه نشانه است، نشانه لفظی، نشانه نبوت، نشانه اعجاز، همه نشانه است. هم پیامبران نشانه ربانیت دارند، هم کتب وحیانی نشانه ربانیت اند، هم آیات ربانی نشانه ربانیت اند، تمام نشانه است، آیتین فقط برای لفظی نیست.

اگر پیغمبری را نسخ کنیم یا مانند او یا بهتر از او می آوریم، اگر معجزه مثبت رسالت را نسخ کنیم و نسخ کنیم یا بهترش رو میاریم یا مانند او.

اگر کتاب شریعت را نسخ کنیم یا مانند او یا بهتر از او. بنابراین بدتر از او نخواهد آمد یا مانند او و یا بهتر از او که این تفسیرش در عرض می شود که الفرقان آمده که به طور اشاره عرض کردم.

خب، بنابراین این شرایع الهیه که مبدأ و محور اصلیش طاعت الله است و دین الله است که (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا) [شوری: آیه ۱۳] که پنج تاست (وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى) [شوری: آیه ۱۳] این پنج شریعت با درجات گوناگونی که دارند، کلاً شریعت الله اند.

منتها این ها باز شده است و راه یافته است از دین، از اصل دین، شریعت نوح از اصل دین است، ابراهیم همچنین، موسی، عیسی، محمد (ص)، شرایع و کتب وحیانیشون از اصل دین است.

بنابراین این شرایع پنجگانه و این کتب وحیانی پنجگانه در اصل دین شرکت دارند ولکن (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) [مائده: آیه ۴۸] استثناست.

پس، ما اینو قبلاً زیاد نگفتیم و إلا مطلب خیلی خیلی مهمی ست در کل فقه.

ما یک اصل کلی داریم. اصل کلی وحدت در دین و در شرایع دین کمّاً و کیفاً است، اصل کل دین، استثناء داریم، استثناء (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ) [شوری: آیه ۱۳] است یک، (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) [مائده: آیه ۴۸] است دو.

سوال، آیا اگر ما یک عامی قطعی داشتیم، می توانیم با تخصیص مشکوک تخصیص بزنیم؟ نمی تونیم. مظنون، مشکوک، محتمل است، همانطور که عام قطعی ست، تخصیص هم باید قطعی باشه. همانطور اگر مطلقی قطعی داشتیم که اطلاقش قطعی ست و قیدی هرگز نیست، شائبه و حجتی بر قید نیست، همانطور که مطلق قطعاً مطلق است، لفظ، لفظ اطلاق است، مقید هم باید مسلم باشد.

همانطوری که در دو جهت مطلق مسلم است، در جهت اطلاق و در جهت صدور، همانجور مقید هم باید در جهت تقیید و در جهت صدور باید عرض می شود که مسلم باشد اگر در جهت دلالتی نص تقیید هست ولکن صادرش صدورش معلوم نیست و اگر صدور معلوم است و تقیید معلوم نیست، وضع فرق میکنه، باید هم صدورش قطعی باشد مانند صدور مطلق و صدور عام و هم دلالتش چون مطلق و عام هم صدورش قطعی کتابی و وحیانی است و هم اطلاقش و عامش.

این مسئله اصولی رو عرض کردم برای اینکه مقدمه بر مطلب باشد.

حالا ما یک عمومات و مطلقاتی در کل شرایع داریم. کل شرایع همگام اند، یکسانند، در اصل یه عامی ست، این عامی که کل شرایع پنج شریعت و مخصوصاً شرایع سه گانه مفصله که شریعت ابراهیم و موسی و خاتم النبیین باشد، این ها در کل اصول، در کل فروع، در کل مطالب یکسانند، إلّا داره.

إلاش را ما از چند آیه استفاده می کنیم. یکی (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا) [شوری: آیه ۱۳] که این (مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا) دو بُعد است. یه بُعد این است که این شرایع از اصل دین است. بُعد دوم مقداری فرق دارد، مقداری فرق دارد در آیه دیگر أبین است (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) [مائده: آیه ۴۸].

شما یک رودخانه یک عرض می شود که نهری از دارید از فرات، شما یک نهری، همش فراته، آیا این نهرها با هم مشابه اند؟ فرق دارند؟ البته مشابه اند در جهت اینکه نهرهای متشعر از فرات اند و فرق داشتنشون در مقدار آب، سعه نهر. اگر ما در مقدار آب و سعه نهر دلیل نداشته باشیم فرق دارند، بنابراین این ها هم در بُعد اینکه از فرات اند شبیه اند، هم در کمّ و کیف شبیه اند.

اگر کمَّش دلیلی داشت، کیفش دلیل داشت، ما استثناء می زنیم و إلا عموماً وقتی که این نهرها از فرات اند، قاعده این است که این نهرها یکسان باشند از نظر کمّ و از نظر کیف البته مکان معلوم، مکان مختلف، مکان مختلف است، ولی مکانت، آیا مکانت نهر شمالی و نهر جنوبی از نظر کمّ و کیف فرق دارند یا نه؟ فرق داشتن داریم چرا؟ برای اینکه آب می گوید که تمام اینها از نهر فراتند و واضح تر این عرض می شود که (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) [مائده: آیه ۴۸].

خب پس این (شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) در بُعد اول شرعه و منهاجایی است که یکسان اند به اصل دین. در بُعد دوم شرعه و منهاجاً که یکسان نیستند یا اصل رفته عوض شده یا اصل باقی ست، کیف عوض شده، اصل عوض شدن (شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) و راجع به احکامی که در اسلام است اصلاً مادتاً کمیتاً کیفیتاً در کل شرایع بوده، إلا (21:47) دلیل.

اگر ما دلیلی نداشتیم از کتاب و سنت قطعیه و دلیل از کتب وحیانی سابق متقن نداشتیم، می گفتیم کل شرایع یکسان است. بله در بعضی صور اختلاف دارند به دلیل (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) [مائده: آیه ۴۸].

ولکن ما یک اصل ثابت داریم و اون اصل ثابت بر مبنای آیاتی که خوندیم و آیات دیگر این است که شرایع همسان اند در کل ابعاد، در عقایدی و در احکامی و در عملی.

اگر بخوایم بگیم که در شریعت تورات نکاح جور دیگر بوده دلیل میخوایم، طلاق جور دیگر بوده دلیل میخوایم، طهارت نبوده دلیل میخوایم، بودنش دلیل داره، وضو نبوده دلیل میخوایم، تیمم نبوده دلیل میخوایم، غسل نبوده دلیل میخوایم، احکام حیض نبوده دلیل میخوایم، نفاس نبوده دلیل میخوایم، عرض می شود که احکام استحاضه نبوده دلیل می خوایم، احکام قتل، احکام سرقت، احکام چه، چه، نبوده دلیل میخوایم، بوده و جور دیگر بوده دلیل میخواد، هم نبوده دلیل میخواد هم، حالا ما به لسان فرض کنید که اصل صحبت کنیم، از نظر لسان دلیل کتاباً و سنتاً، قطعیتاً و نصوص کتب وحیانی قابل قبول محرز از اصل.

ولکن از نظر اصل ما استحصاب قهقرا داریم یا نه؟ زید الان راستگوست، نمی دانیم از قبل راستگو بوده یا نه، اینجا چیکار می کنیم؟ استصحاب قهقرا. یا استصحاب مستقبل است یا استصحاب ماضی با شرایطی درسته.

اگر زید فعلاً راستگوست به دو دلیل میگیم قبلاً راستگو بوده، یک دلیل ظاهر، یک دلیل سابق قهقرا.

حالا البته به استصحاب قهقرا ما در احکام نمی رسیم اینجا دلیله، مادامیکه دلیل است و نص است از کتاب و سنت و از کتب وحیانی قطعی انبیاء، دلیل قطعی باشه ما به اصل نمی رسیم ولکن هم دلیل قاطع است بر این مطلب هم اصل قاطع است.

اصل اگه دلیل رو از ما بگیرن یا دلیلی نداشته باشیم استصحاب قهقراست دیگه. اون وضویی که در اسلام از آغاز مکی بوده است در شریعت انجیل و تورات و ابراهیم و نوح و کل شرایع بوده، (إلّا ما خرج بالدلیل).

مثلاً ما چطور میگیم که وضویی که در آیه مائده است غسلتان مسحتان کلاً قبل از نزول مائده نبوده، به دلیل نص سنت قطعیه نص سنت قطعیه می گوید که غسلتان و مسحتان نبوده، بلکه غسلات اربع بوده و اگر ما نص سنت قطعیه نمی داشتیم بر اینکه قبل از نزول مائده غسل راس و غسل رجلین بوده می گفتیم نخیر، مسح راس و مسح رجلین بوده به دلیل چه به دلیل عرض می شود که هم خود دلیل که ساکته.

آیا (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ) [مائده: آیه ۶] نفی قبل می کنه؟ نخیر اثبات از حالا به بعد می کنه. اثبات از حالا به بعد هم طبق اطلاق دلیل و هم طبق استصحاب قهقرا می گوید که وضو همینطور بوده، ولکن چون سنت قطعیه بلاخلاف داریم که وضو چنین نبوده و چنان شده اینطور حکم می کنیم.

بنابراین این وضویی که قبل از عرض می شود که نزول آیه مائده بوده که غسلات أربع بوده هم عرض می شود که هم صورت و هم دست ها و هم سر و هم پاها میگیم این وضو ما دلیلی نداریم که در شریعت های سابق نبوده، پس بوده به دلیل استصحاب قهقرا که احتیاج نداریم و به دلیل همونکه عرض کردیم که شرایع همانند هم اند در اصل دین و ناهمانندی و اختلاف و نسخ شدن دلیل میخواد.

آیا ما در تورات دلیل داریم وضو نبوده نخیر غسل نبوده؟ نخیر، تیمم نبوده؟ نخیر بلکه در قرآن دلیلی داریم که به نحو اشارهِ واضح تبیین می کند که بوده.

مثلاً راجع به قضیه موسی (ع) (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى) [طه: آیه ۱۲] یعنی چه؟ شریعت تورات دیگه، در شریعت تورات که اصل دوم شرایع است بعد از قرآن و معلوم نیست یا معلوم است که فرق با شریعت عیسی نداره (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى) [طه: آیه ۱۲].

خب، آیا نعلین بودن در وادی مقدس ناجورتر است یا عدم طهارت خبثی و عدم طهارت حدثی؟ آیا بودن طهارت از حدث که باطنی ست، باطنی جسم و بودن طهارت از خبث، این ها أهم است یا کفش پاک پا کردن؟

یه جا نماز خواندن باطل است چرا؟ برای اینکه در وادی مقدس حضور حق سبحانه و تعالی، چه وادی وحی باشد، چه وادی غیر وحی، چون انک بالوادی المقدس بالوحی که نیستش که (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ) [طه: آیه ۱۲] پس مقتضای حضور در وادی مقدس در محضر خدا، چه وحیانی باشد، چه صلاتی باشد، چه هر چه باشد، مقتضی اش خلع نعلینه، با کفش انسان وارد بشود توی اتاق این اهانته با کفش پاکِ زرین از طلا.

حالا آیا با کفش این ممنوع تر است یا با نجاست یا با حدث؟ معلوم است کفشِ پاکِ طاهرِ نظیف که فخلع اش واجب است در وادی مقدس و نماز هم از وادی های بسیار مقدس است و تالی تلو عرض می شود امور وحیانی ست، به طریق اولی استفاده می کنیم که در نماز باید وضو داشت، باید طهارت داشت، هم طهارت ظاهری از خبث و هم طهارت از باطنی قلب و هم طهارت سوم که طهارت بینابینه، طهارت جسمانی و باطن.

طهارت جسمانی یا ظاهر است خبث و نجاست، طهارت باطنی قلبی ست و طهارت بله؟

(صحبت حضار)

به طریق اولی، مثلاً (فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ) [الاسراء: آیه ۲۳] آیا از (فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ) [الاسراء: آیه ۲۳] به طریق اولویت قطعی استفاده می کنیم و لاتضربهم استفاده میشه یا نه؟

بنابراین باید مقایسه کرد. آیا طهارت از خبث و طهارت از حدث مهم تر است، (قطع صدا) نکردن، کفش طاهر پاک اینو میگد در وادی مقدس این کفش ها رو دربیار. در صورتی که کفشی که پاک است و حلال است و ماله شده است در وادی مقدس به عنوان طهارت باید برداشت، نجاست أهم است خباثت، نجاست، خباثت اهمیت نداره، خباثت و نجاست و عرض می شود که و حدث، خباثت و نجاست و حدث، البته طهارت قلب هم هست، ولی خباثت و نجاست برای طهارت.

مثلاً اگر کسی با لباس و بدن بسیار کثیف بو گندوی متعفن ولی پاک نماز بخونه اگر بتواند پاک کنه خودشو و تمیز کند نماز درسته؟

اینجا اختلافه. آقایون فقها میگن درسته ولکن (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى) [طه: آیه ۱۲] در وادی مقدس وارد شدن باید تمام جهات برونی و درونی انسان پاک باشد، پاک باشد، نظیف باشد، حدثاً، خبثاً، نجساً، فکراً، قلباً که ما هم در وضو و هم در نماز کل طهارت رو داریم و فرض است تا مقداری که امکان دارد عرض می شود که فرض است.

ما به این آیه و نحو این آیه استدلال می کنیم اضافه بر اصل، اضافه بر ادله کلیه (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ) [شوری: آیه ۱۳] و این حرف ها اضافه بر اون ها ما استدلال می کنیم به (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى) [طه: آیه ۱۲] که وضو هر جور بوده، غسل هر جور بوده، تیمم هر جور بوده، طهارت الماء، طهارت الماء حدثی و طهارت خبثی کلاً در شرایع قبل عرض می شود که واجب بوده.

این بحثی که لازم بود امروز عرض کنیم و دنباله داره مقداری برای اینکه نسبت به کل احکام این جریانات جاری ست.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اللهم صل علی محمد و آل محمد