بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
چون در آیه طهارات ثلاث بحث و تضاد و احتمال و تناقض بسیار است و چون روی قرآن اصولاً توجه نمی شود، باید گفت که اگر ما ادب لفظی و ادب معنوی قرآن را درست دقت کنیم و موشکافی کنیم، احتمالاتی که مراد نیستند کلاً از بین می روند.
آیات قرآن مانند سایر سخنان و عبارات غیر مطلق نیستند که وافی از برای دلالت بر معنای مقصود باشند. قرآن از نظر لفظی، لغت، صرف، نحو، بلاغت، فصاحت که در ابعاد ادب لفظی ست و در معنا، معنای ظاهر، اشاره لطیفه، دقایق، رقائق در تمام مراحل راه باز است، لفظاً و معناً از نظر ادب لفظی و هدف معنوی راه باز است برای دریافت مرادات حق سبحان و تعالی.
ولکن پیش فرض های علمی یا خیالی یا پیش فرض های مذهبی یا لا مذهبی موجب است که تحمیل هایی بر آیات مقدسات قرآن بشود.
از جمله آیاتی که پیش فرض های مذهبی درش تاثیر گذاشته و فتوا داده اند بر خلاف قرآن، آیات طهارات ثلاث است. راجع به وضو عرض کردیم. بحث ما فعلاً راجع به (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] است.
اگر ما درست از نظر ادبی لفظی و ادب معنوی به (إِلَى الْمَرَافِقِ) توجه کنیم، به خوبی اولاً معنای مراد خدا از (إِلَى الْمَرَافِقِ) که وضع شستن دستهاست در وضو به دست میاریم و ثانیاً می فهمیم که مختصرترین، جمیل ترین، واضح ترین عبارت است از برای معنای مراد.
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶]. اول (مَرَافِقِ) را بفهمیم، بعد (أَيْدِيَكُمْ) را بفهمیم، بعد (إِلَى) را بفهمیم.
مرافق جمع مَرفق، مَرفَق و مِرفق است. این سه هر سه
(علیکم السلام)
شایستگی دارند که (مَرَافِقِ) جمعشون باشد. مَرفِق، مَرفَق، مِرفَق. از نظر سطحی و ظاهری چنین است. ولکن از نظر معنوی مرافق جمع مِرفق است (ما یُرْفَقُ به) نه مَرفِق و نه مَرفَق، چون مَرفِق و مَرفَق که مَفعِل و مفعَل است، اسم زمان است و اسم مکان است، اما مِرفَق نه اسم زمان است و نه اسم مکان بلکه وسیله رفق، وسیله راحتی ست.
وانگهی مرفق های دست ها نه زمان رفق اند نه مکان رفق اند. بلکه وسیله رفق اند. اگر انسان می خواهد به دست، نه به انگشتان، به وسط دست تکیه بدهد به مرافق تکیه میده که این مرافق جمع است و دارای سه بُعد است که بعداً عرض می کنیم.
پس یکی از تکیه گاه ها و استراحت گاه های انسان در استعانت به وسط دست این است که وسط دست را به زمین میزاره و تکیه می ده. این از نظر معنی.
بنابراین درست است که مرافق در بُعد جمعی کلی می شود جمع مَرفِق باشد، مَرفَق باشد، جمع مِرفَق، ولکن از نظر معنوی با مِرفَق که وسیله رفق است و آلت رفق است جوره، اما با مرفِق و مرفَق که هر دو اسم زمان و اسم مکانند جور نیست، چون مرافق دست ها اسم نه زمان اند و نه اسم مکان اند، بلکه اسم آلت اند، مِرفَق.
حالا اینجا فرمود (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] الی المرفقین نفرمود، ببینید بعضی از الفاظ آیه جمع در جمع است، بعضی ها تثنیه در جمعه، جمع در جمع هم حساب دارد، تثنیه در جمع هم حساب دارد.
جمع در جمع (وُجُوهَكُمْ) (أَيْدِيَكُمْ) (مَرَافِقِ)، (وُجُوهَكُمْ) جمع در جمعه، یعنی مسلمانان هر یک، یک رأس دارند. (أَيْدِيَكُمْ) جمع در جمعه مسلمان ها أیدی دارند، (مَرَافِقِ) جمع در جمعه.
ولکن (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] کعبین یعنی کی؟ این تثنیه در جمعه. کعبین هر فردی. وجوه هر فردی غلطه، مرافق هر فردی درسته، کعبین هر فردی هم درسته.
ولکن وجوه بر فرد، فردی یک وجوه نداره، ولیکن هر فردی مرافق داره ،هر دستی دارای سه مرفقه، میشه شش مرفق، کما اینکه بحث می کنیم.
ولکن (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] الی الکعاب نفرمود، چنان که کعاب می فرمود جمع در جمع بود ولی تثبیه درسته در اینجا، یعنی هر فردی کعبینش نه کعابش، نه کعب واحد.
خب حالا این (الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] دلیل است بر اینکه هر فردی دارای مرافقی ست. مرافق بیش از دو تاست، مگر قرینه ای در کار باشد که مراد از جمع دو تاست.
مثل (إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا) [تحریم: آیه ۴] اونم حساب داره، (قُلُوبُكُمَا) (كُمَا) تثنیه است، قلوب جمعه و چرا تثنیه به جمع آمده؟ دو بُعد داره. یک بُعد لفظی و یک بُعد معنوی.
بُعد لفظی این است که اقل الجمع دوتاست، بیشترش سه تا به بالاست. ولکن در اینجا (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] الی المرفقین نفرمود، اگر الی المرفقین هم فرموده بود، یعنی دو مرف هر انسانی، چون هر انسانی دارای دو دسته، پس یک مرفق از هر دست.
یک مرفق از هر دست مرفق اولی است، چون دست ها دارای سه مرفق اند. سه مرفق، یک، قسمتی که به بازو وصله، یک قسمتی که به قسمت اول دست وصله، یک قسمت وسط، این سه مرفقه.
(یُرفَق بِه) وقتی که دست میزارید مثلثی را از مرفق شما دارید، یک قسمت منتهای بازوست استخوان، یک قسمت منتهای ذراع است، یک قسمت بینهماست.
این سه قسمت مثلثی ست که مرافق است و مرافق حداقلش سه تا ست، مگر قرینه ای داشته باشیم بر این که دو تاست.
خب حالا شهید در لُمعه می فرماید که مرفق اول شسته بشود کافی ست، مرفق اول که به ذراع است، کافی ست. دو مرفق دیگر را از باب مقدمه علمیه باید شست.
میگیم نخیر از باب ذی المقدمه عینیه باید شست. نه مقدمه است نه علمیه است. از باب احتیاط و مقدمه علمیه نخیر احتیاط نیست، از باب نص (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶].
اینجا از جاهایی است که شهید بزرگوار که از فقهای طراز اول شیعه است اشتباه فرموده اند، چون به عدد لفظ و عدد معنای (إِلَى الْمَرَافِقِ) توجه نفرموده اند. بنابراین ایدی (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] حالا (إِلَى) [مائده: آیه ۶] هر چی هست، مرافق سه مرفق است و سه مرفق باید کلاً شسته شوند، این یک دلیل.
دلیل دیگر، اگر الی، مِن و الی، اگر راس و آخر، مِن و الی، از یک سنخ باشند، منتها الغایه مشموله و اما اگر منتها الغایه سنخ دیگری باشد مشمول نیست.
مثلاً (ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ) [بقره: آیه ۱۸۷] صیام کیه؟ روزه (إِلَى اللَّيْلِ) لیل که نهار نیستش که، پس شب شدن لازم نیست، بلکه اون لحظه آخر نهار که تمام شد، روزه هم تمامه، دیگه لیل داخلش نیست. چون لیل غایت جزء مُغیّا نیست.
ولکن اگر غایت جزء مغیّا باشد، مثلاً بگد که اغسل المسجد المحراب، محراب هم جزوشه چون محراب هم جزء مسجده و کذلک (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] ایدی هر چه هست که بحث می کنیم، (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] مرافق هم جمعش مشموله، چرا؟ برای اینکه غایت عزیز مغیّاست.
آیا مرافق عزیز یده یا نه؟ بله. مثل عرض می شود که لیل نمی تونه از جنس نهار باشه، مرافق از جنس یده، بنابراین این مرافق هم باید کلاً شسته بشه، پس به دو دلیل.
به دو دلیل مرافق در وضوی دست ها باید شسته بشه، یک منتها الغایه از جنس است، مجانس است، یک. دوم مرافق که جمع است غسل سه مرفق لازم است، برخلاف این مقدمه علمیه یا احتیاط یا چیز دیگه.
و ثانیاً به آقای شهید میگیم، اگر آیه (الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] هر سه مرفق را نمی گیرد و دلالتش تنها بر یک مرفق کافیه، شستن دو مرفق دیگر احتیاط واجبه؟ به چه دلیل؟ احتیاط مستحب باید باشه یا احتیاط نباید باشه.
احتیاط واجب در صورتی ست که مسلماً شستنی بر ما واجب است نمی دانیم، ما می دانیم. اگر مرفق همون مرفق اول است، پس می دانیم تا مرفق اول باید شسته بشه. تا مرفق اول ولی مرفق دوم که بینهاماست، مرفق سوم که مال بازو است، شسته نشه. بنابراین دو سه اشکال بر شهید وارد است.
حالا (أَيْدِيَكُمْ)، این (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] (إِلَى) چکاره است؟ ما اول مشروحاً احتمالاتی که نسبت به (الْمَرَافِقِ) هست عرض می کنیم، بعد دقت می کنیم با مقایسه کل احتمالات شش گانه و هفتگانه، آنچه را که نص آیه است، از نظر لفظی، معنوی، اختصار، فصاحت، بلاغت، متعین است، این ادعا نیست در کل قرآن چنینه.
در کل قرآن هر نقطه ای، حرفی، کلمه ای، جمله ای را بردارید یا جا به جا کنید، ایفای معنای مراد را نمی دهد یا مزاد است یا کمتر است.
ایفای معنای مراد در کلام الهی که (بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸] است، (تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ) [نحل: آیه ۸۹] است، برهان است، نور است، بالاترین برهان و روشن ترین نور و بهترین بیان است که نظیر آن را خدا هم نمی شود بیاوره. دیروز عرض کردم.
نه خدا نمی تواند، ببینید، قدرت خدا بر محال ذاتی تعلق نمی گیره، بله، ولی بر محال حکمتی تعلق میگیره، می تواند خدا ظلم کند ولی ظلم نمی کند. اما آیا می شود خدا خدای دیگری را خلق کنه؟ می شود خدا دو تا را سه تا کنه؟ این از لحاظ نقص قدرت نیست، نقص در مقدوره.
یعنی مقدور لاشیء محض است که مستحیل است شیء شود. لاشیء محض که مستحیل است شیء شود، از نظر ذاتی مستحیل نه از نظر حکمتی، مستحیل است شیء شود از نظر ذاتی، این تعلق گرفتن قدرت بهش است که چون محاله، و إلاّ اگر امکان تعلق قدرت به محال ذاتی باشد، محال ذاتی نیست، محال مصلحتی ست، محال از نظر توانه.
ولکن در این بُعد که محال ذاتی است در هر بُعدی از ابعاد، قدرت مطلقه، قدرت غیر مطلقه در هر بُعدی از ابعاد محال ذاتی ست که شیء هم نیست، لاشیء مطلق مستحیل است ذاتاً که تحققش حتی در ذهن هم ممکن نیست.
من یادمه وقتی که (15:05) خوندیم منطق، من به استاد این اشکال را کردم، گفتم محال چیه؟ گفت محال آن است که، محال ذاتی آن است که تحقق اش در خارج محاله، گفتم تحققش در ذهن هم محاله، باور نمی کرد، آخر سر باور کرد.
در ذهن شما دو دو تا رو می دونید که من هستم و در عین حال من نیستم. خدا هست و در عین حال خدا نیست. این متناقض قابل تصوره اصلاً؟ اگر قابل تصور باشد در حدی از حدود صوری تحقق دارد.
چیزی که در حدی از حدود صوری تحقق دارد در حدود عینی هم تحقق دارد. چیزی که تصورش امکان دارد که من در صورت ذهنی هم جمع کنم بالفعل بین متناقضین یا سلب کنم متناقضین را، پس این امکان دارد.
تصور ذهنی مقدمه امکان خارجی ست. امکان خارجی هم مقدمه تحقق خارجی ست. این مثلث با هم، هم خوان هستند و همراه هستند در تحقق.
بنابراین ما ۵۷ سال پیش فکر کردیم و این فکر هنوز موجوده که اصولاً چرا شما می گویید محال ذاتیه؟ چون چون نمی توانید تصور کنید.
آنچه را که شما می گویید محال ذاتی ست، ذاتاً هر کاری بکنید، هر بلایی سرش بیارید، در هر زمانی، در هر مکانی، تحت قدرت مطلقه، طبق معلوم، اصلاً قابل تحول ذاتاً صددرصد نیست، یک در بی نهایت هم قابل تحول نیست.
چیزی که یک در بی نهایت قابل تحول نیست و ذاتاً است و نه حکمتاً و نه مصلحتاً و نه روی عدم قدرت و نه روی ضعف قدرت این در ذهن هم محاله، چون تصورش محاله است می گوییم محاله. ممکن است یک تصور محال نباشه.
اگر چیزی تصورش محال نباشه، مثلاً عنقاً، عنقاً تصورش محال نیست، ولکن در خارج از نظر حکمتی محاله، نه از نظره ذاتی.
یک حیوانی که هزار سر داشته باشد، ده هزار، یک میلیون، داشتن ولی از نظر حکمت، حکمت خدا تعلق نگرفته است به اینکه حیوان هزار سر درست کنه. ولکن ولی از نظر ذهنی میلیون سر، بیلیون سر تصور می کنیم.
ولکن موجودی که در کل ابعاد ذهنی امکانش، خارجی امکانش، خارجی عینیتش و تحققش، در کل ابعاد، در کل زمان ها، در کل مکان ها، در کل ابعاد، در کل مراحل، محال است و هیچ قابل تحول نیست از اون وضعی که داره، که میگیم داره ضمیر اشاره به موجودیه که موجود نیست، لا موجود مطلق که وجودش اصلاً محال است، این لا وجود مطلق که وجودش محال است، این قابل تحقق نیست در هیچ بُعدی از ابعاد.
خب حالا، از کجا اومدیم اینجا؟ از اینجا که خداوند تبارک و تعالی تمام رحمت رحیمیه، هدایت، هدایت علمی، فطری، عقلی، معرفتی و همه، هدایتی که بشر و مکلفین لازم دارند و اگر از طرف خداوند به گونهای مطلق تبین نشود، بشر گمراه است، مخصوصاً در بُعد معنوی و در بُعد هدایت روحانی، خدا آنچه را که لازم بوده است و امکان داشته است و مصلحت بوده است، تبیین کرده.
بنابراین اگر همین خدا لفظی از قرآن را بعد از نزول قرآن عوض کند، اشتباهه، نقصانه برای اینکه قرآن أکمال بیان است در کل ابعاد ظاهری و باطنی.
حالا در این آیه، در این هفت احتمالی که ما می خواهیم عرض کرد راجع به (الْمَرَافِقِ) یا الی باشد یا مِن باشد یا مع باشد چنان که گفته اند، وقتی که ما سبر را تقسیم با سین می کنیم، سبر رو تقسیم دقت دلالی می کنیم، دقت مدلولی می کنیم، دقت بیانی می کنیم، میگیم أبین بیان و دقیق ترین بیان، مختصر ترین بیان و واضح ترین بیان در (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶].
حالا سنی ها و شیعه ها سر این (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] بحث هایی دارند. سنی ها به الی چسبیده اند می گویند که از سر انگشتان باید که مسح کرد، البته سنی ها هم اختلافاتی دارند. سه فتوا در سنی هاست و مغایرش هم سه فتوا در شیعه هاست.
یک فتوای مشترکه بین علمای سنی و شیعه این است که البته سنی ها بیشتر شیعه ها کمتر، فتوای مشترکی که بیشتر سنی ها و کمتر شیعه ها می گویند این است که کیفیت خاصی شستن دستان ندارد، چه میخواد از مرفق باشه، چه میخواد از رئوس اصحاب باشه. منتها سنی ها عرض می شود که بیشترند و شیعه ها کمتر اند. این یک فتوای مشترک.
در مقابل دو فتواست. فتوای اکثریت علمای شیعه این است که از مرافق، از رئوس اصحاب که باطله، به عکس، فتوای اکثریت علمای سنی این است که از رئوس اصحابه از مرافق باطل است.
ولکن در میان هم شیعه و هم سنی، هر سه فتوا رو داریم. هم تخیر بین مرافق و رئوس اصحابه و هم تعیّن مرافق و هم تعیّن رئوس اصحابه.
برای اینکه مورد تعجب واقع نشود، من نص فتواهای علمای شیعه رو راجع به تخیر که ما هم معتقد به تخیر هستیم و بر مبنای آیه استدلال به آیه تخیر، فتوا به تخیر می دهیم نص فتوای علمای شیعه.
ببینید، در رساله صفحه ۱۸ دارم که در پاروقی، که مسئله ۶۷ می گوید که مقدار واجب در شستن دست ها فاصله بین سر انگشتان تا آرنج ها می باشد و مستحب است شستن دست ها از آرنج ها آغاز شود. پاورقی، در اینکه شستن صورت و دست ها به هر صورتی درست است، هم دست ها و هم صورت از بالا، از پایین، از وسط.
سید مرتضی، ابن ادریس، سعید، صاحب معالم، در اثنی عشریه به گروهی از متأخرین و متأخرین متأخرین نسبت داده اند و شیخ بهایی و صاحب مدارک و صاحب ذخیره نیز قائل اند، البته احتیاجی به اقوال نداریم، اقوال را برای کسایی میگن که می شنوند و این ها تجمد به اقوال دارند و إلّا اگر کل علمای اسلام بر خلاف ظاهر یا نص قرآن فتوا بدهند مطرح نیست، ولی این خب برای این که مراعات عرض می شود که کسانی که مقید به اقوال اند.
و تنها ابن سعید در شستن دست ها از سر انگشتان مخالفت کرده، فقط ابن سعید، مفتاح الکرامه این رو تبیین کرده و در کتاب اصباح الشیعه که از قدمای اصحابه، شستن از سر انگشتان را به عنوان قیل آورده، یعنی قیل شیعه، یعنی قول کمتر شیعه است که از سر انگشتان، پس قول بیشتر از مرافقه.
عرض می شود که و در کتاب اصباح الشیعه شستن از سر انگشتان را به عنوان قیل آورده که اشاره ای ست به این اقوال یادشده، یعنی قیل اند، این اقوال یادشده قیل اند، کم اند، بقیه زیادند.
و در کتاب سرائر ابن ادریس آمده است که ابتدا کردن به مرفق واجب است، خیلی خب، واجب است ولکن صحیح در مذهب شیعه این است است که عکسش مکروه است. می گوید به نظر من ابتدا به مرفق واجبه ولیکن در مذهب شیعه این است که نخیر عکسش هم مکروهه ولی جایزه.
حالا یا تناقض یا غیر تناقض بالاخره، ولی باطل نمی باشد و در شرایع است که شستن از مرفق ظاهرتر است تازه. ظاهرتر است یعنی هر دو ظاهره، اون ظاهرتره.
و علامه در تذکره شستن از بالای صورت را به علمای شیعه استناد داده، یعنی نوعاً اینطوری میگن نه اینکه کلاً، بر خلاف کمی از آن ها مانند سید مرتضی و تمامی علمای سنی که بر وجه جایز می دانند. این یک اشاره ای بود به اقوال.
حالا از نظر احتمالات هفتگانه نسبت به (الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] در این احتمالات هفتگانه بعضیش برخلاف نص قرآنه، بعضش موافق قرآنه یا نص یا ظاهر.
آنچه بر خلاف نص قرآن است از احتمالات (الْمَرَافِقِ) مع است و مِن. شیخ طوسی میگوید که این (إِلَى) [مائده: آیه ۶] به معنی مع است، (إِلَى) ست ولی (إِلَى) به معنی مع است، چرا؟ برای اینکه با پیش فرض عقیده شیعی، (إِلَى) را مع کرده، به چه مجوز (إِلَى) رو مع کرده؟ مگر خدا بلد نبود بگه مع؟ مگر خدا بلد نبود بگوید مع؟
شما به چه مجوزی (إِلَى) را مع کردید؟ استدلال می کند، میگه عرض می شود که (قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّه) [صف: آیه ۱۴] این (إِلَى) به معنی مع است، میگیم اینجا هم غلطه، اونجا (إِلَى) به معنی (إِلَى) است، اگر هم اونجا (إِلَى) به معنی مع باشه، در این صورت همه جا، مع است؟
اگر یک حرف جری با قرینه خاصه ای بر خلاف معنی ظاهر بود، یعنی همه جا این طوره؟ این طور نیستش که، اگر یک کسی گرسنه بود دزدی کرد، همه باید دزدی کنند؟ نخیر گیر داره دیگه، اگر (إِلَى) در این آیه (مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّه) [صف: آیه ۱۴] به معنای مع است که نیست، اگر به معنی مع است با قرینه ظاهری و قرینه قطعی، آیا دلیل بر این است که (إِلَى) همه جا به معنی مع باشه؟ اینجوری که سنگ رو سنگ بند نمیشه.
و ثانیاً آقای شیخ طوسی باید به این آیه دقت کنند من انصاری مع الله غلطه، مگر خدا با انسان یکسان نصرت داره در چی؟ خدا با انسان نصرت دارد در راه خدا، یعنی چه؟ (مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّه) [صف: آیه ۱۴] انصار الی الله است نه مع الله. پس اله همون اله است.
یا فرض کنید که آیه دیگر می گوید که (وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ) [نساء: آیه ۲] می گوید اینجا هم (إِلَى) به معنی مع است، یعنی با مال های خودتون مال یتیمان را نخورید، (إِلَى) رو معنا کرده، یعنی چه؟
یعنی اگر شما، اگر مال یتیم رو با مال خودتون بخورین اشکال داره ولی مال یتیم رو تنها بخورید اشکال نداره، مال خودتون رو تنها بخورید اشکال نداره، چه افتضاحی ست که راه انداختید شما؟ آقای ادیب بزرگوار، آقای فقیه بزرگوار این چه بازی ست در آوردید شما؟
حالا (وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ) [نساء: آیه ۲] از قضا نکته بسیار دقیق این است که (إِلَى) حتماً باید باشه، مع بود ما استناد داشتیم، چرا؟ برای اینکه کسانی که یتیمان در اختیارشان بودند، می گفتند خب مال خودمون مال خودمونه، مال یتیم رو قاطی مال خودمون، قاطیه دیگه، پس اموال خود را به حساب اموال خود و اموال یتیمان را هم که قاطی مال خود می کردند، الی اموالهم می خوردند، (إِلَى) یعنی غایت از خوردن مال من مال منه و غایت از خوردن مال یتیم قاطیه دیگه، پس (إِلَى) ست.
این نکته است، بعد شما میاد که (إِلَى) رو در اون آیه، در این آیه مع می کنید. وانگهی اگر هم (إِلَى) به معنی مع باشد باز اشکال وارده، میگیم اگر (إِلَى) به معنی، باید با قرینه باشه، (إِلَى) را ذکر کنند و قرینه بیارن که (إِلَى) مع است، خب چه مرضیه آخه؟ خب خود (إِلَى) رو بیار، خود (إِلَى) رو بیار، چرا (إِلَى) رو میاری با قرینه مع است؟ این دو اشکال.
سوم اینکه اگر بخواهیم بشموریم پنج شش تا اشکال میشه.
سوم اینکه اگر (إِلَى) در جایی با قرینه به معنای مع است با عرض می شود که صرف نظر از دو اشکال، میگیم خب در کل جاها اینطوریه؟ شما در اینجا این کار رو می کنید، در آیه وضو می خواهید عرض می شود که فتوای از نظر شیعه را تحمیل کنید بر آیه، میگید که (إِلَى) به معنی مع است. خب این یکی، این خلاف نصه قرآنه.
(إِلَى) را به معنی مع معنی کردن، هم بر خلاف نص لفظی قرآن است هم بر خلاف نص معنوی قرآن است به ادله ای که عرض کردیم.
بعضیا یه روایت نقل کردند قال فلان عن فلان عن فلان عن فلان از امام صادق (ع) که عرض می شود که فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم من المرافق، مِن نقل کردند، این بر خلاف نص قرآنه.
مگر ما مأمور نیستیم که حدیث را عرضه بر کتاب کنیم؟ حدیث از نظر لفظی، معنوی، جمله ای، لغوی، نقطه ای، حرکتی، جای آیه، تماماً باید عرض بر قرآن بشه.
اگر حدیثی آیه ای را با یک نقطه کم نقل کرد، قبول نمی کنیم، جمله جابجا شد قبول نمی کنیم. اگر احادیثی مثلاً (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ) [الاخلاص: آیه ۴] بود، قبول نمی کنیم. ببخشید (كُفُوًا أَحَدٌ) قبول می کنیم، کفو عن احد، کفو عن احد چون چهار جور احتماله دیگه.
کُفُواً، کُفواً کفوءا کفوا، ما آن سه تا که حدیث دارد احیا را قبول نمی کنیم بلکه (كُفُوًا أَحَدٌ) رو با اینکه معنی آیه عوض نمیشه، (كُفُوًا أَحَدٌ) رو قبول می کنیم، بنابراین قرآن محور است از برای عرض الفاظ احادیث، معانی احادیث در کل ابعاد قرآنی.
بنابراین اگر روایت من المرافق متواتر هم باشد، تواتر مذهبی نه، بلکه تواتر بین کل شیعه ها و کل سنی ها و کل روایت ها داشته باشد، ما قبول نمی کنیم، چون قرآن تواترش فوق کل تواتر هاست. این من المرافق غلط است و این دو احتمال.
حالا، این دو احتمال، احتمال دیگری هم داره، همش خلاف نصه، فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم مع المرافق که عرض کردم، من المرافق.
حالا من المرافق یا الی روئس أصحابه باید داشته باشه یا بدون رئوس اصحابه. درسته؟
خب این که مِن شما فرض کردید (إِلَى) رئوس اصحابه داشته باشد اشکال داره، نداشته باشد اشکال داره، اشکالات لفظی و معنوی متعددی داره.
این مع و (إِلَى) که شیعه ها از باب پیش فرض مذهبی تحمیل به قرآن می کنند، اگر مع و (إِلَى) را برداریم، دیگر من تاکنون نشنیدم شیعه ای بتواند آیه را معنا کنه.
هیچ فقیهی از فقهای شیعه مگر کسانی که نقل این را قبول دارند. کسانی از فقهای شیعه قبول دارند که طرفین جایزه، هم از مرافق تا رئوس اصحابه جایزه هم رئوس اصحابه تا مرافق، این ها جواب دارند و جوابشان را ما تبیین می کنیم چه گفته باشد و چه نگفته باشند.
ولکن کسانی که متعیّناً از شیعه ها میگن فقط از مرافق، اینجا مع رو گرفتیم ازشون، مِن هم گرفتیم، خب این (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] چیه؟ (إِلَى)، (إِلَى) ست دیگه. (إِلَى) نه مع است و نه مِنه. بنابراین باید روی (إِلَى) توجه کنیم.
حالا اینجا (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ) [مائده: آیه ۶] چند احتمال داره که در قرآن نیست. من از مرافق مطلق، من الرئوس الاصحابه مطلق، من المرافق الی رئوس الاصحابه مقید، من الرئوس الاصحابه الی المرافق مقید، این چهار تا، مع و مِن رو هم عرض کردیم این شش تا، یکی مونده، یکی رو قرآن ذکر کرده.
(فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] نه مع است، نه مِن است، نه مبتدا دارد، بلکه فقط غایته (إِلَى الْمَرَافِقِ) الی للغایه.
حالا، اینجا بحث ما با سنی ها خب شدید میشه، وقتی که ما مع رو گذاشتیم کنار، مِن رو هم گذاشتیم کنار، (إِلَى) آمد در کار، با (إِلَى) چه کنیم؟ اگر بدون دقت لفظی و دقت معنوی، همینطور سطحی نگاه کنیم، حق با سنی هاست، چرا؟ برای اینکه اصولاً ید مصادیق داره.
آیا ید که میگن اول صدق کتفه یا صدق انگشتانه؟ دست ها رو که بالا نگع داشتید، اول انگشتانه، بعد کف، بعد بازوست بعد تا بالا درسته؟
بنابراین می گوید که (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] از کجا شروع میشه؟ از سر انگشتان نه از کتف. از کتف شروع نمیشه برای اینکه (أَيْدِيَكُمْ) اول کجا را می گیرد؟ انگشتان و کف، (إِلَى الْمَرَافِقِ) پس بین الحدینه، پس بین الحدین تبیین شد.
اگر می فرمود من المرافق، معلوم نبود که به کجاست، یا بالاست یا پایینه، ولیکن (أَيْدِيَكُمْ) أیدی صدق أصدق یا صدق أبینی ست از انگشتان است، بعد بعده، بعد بعده، اگر می فرمود (أَيْدِيَكُمْ) و نه مِن المرافق بود نه (إِلَى الْمَرَافِقِ) بود، باید کل دست را از انگشت تا کتف یا از کتف تا انگشت باید شست.
ولکن این دست رو دو قسمت کرده (إِلَى الْمَرَافِقِ) درسته؟ خب مِنش معلومه دیگه، مِن لزومی نداره گفتنش، از سر انگشتان تا مرفق ها.
چرا میگن (33:35)
اگر از سر انگشتان است که از محذوفه تا کتف ها بنابراین حق با اکثریت ماست که باید از این رو شست، از اون ور نباید شست.
(إِلَى)، (إِلَى) متعلق به چیه؟ باید ببینیم (إِلَى) متعلق چیه؟ آیا متعلق (إِلَى) اغسلواست؟ (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] چه عرض می شود که متعلق مذکوره یا متعلق (إِلَى الْمَرَافِقِ)، کائناً مقدر است. کائن مقدر، ما یک ظرف لغو داریم یک ظرف مستقر.
ظرف لغو آن است که متعلق محذوفه، همیشه محذوفه نه گاه، ظرف لغو آن است که متعلق همیشه محذوفه، ظرف مسقر آن است که متعلق همیشه مذکوره.
حالا سوال، آیا اگر بین ظرفین ما مردد شدیم، ظرف مستقر نزدیک، ظرف مستقر دور، کدام مقدم، کدام متعینه؟ نزدیک دیگه. تا ظرف مستقر نزدیک است به دور نمی رسیم.
حالا سوال دیگه، اگر ظرف لغو نزدیک تر بود، ظرف مستقر دور تر بود، کدام مقدمه؟ ظرف لغو دیگه، برای اینکه ظرف لغو مانند مستقره، ظرف لغو غیر مذکور دائماً مانند مذکور دائماً است، فرقی نمی کنه.
بنابراین این احتمال اول رو عرض کردم برای اینکه مطلب بیشتر جا بیفته باز تکرار می کنم. اگر ظرفین است هر دو مستقرند و دو متعلق پیاپی مذکورند، آیا متعلق چه (إِلَى) است چه غیر (إِلَى) ست، به نزدیک تر بر می گرده یا به هر دو بر می گرده یا به زودتر بر می گرده؟ حد، قدر متیقنش به نزدیک برگشتنه، به دورتر ممکن است برگرده در صورتی که تناقضی در کار نباشه.
بنابراین در اینجا ما دو ظرف داریم هر دو محتمل اند، احتمال این است که (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] متعلق به اغسلوا باشد که ظرف مستقر است مذکوره، احتمال این است که متعلق به کانون مقدر باشد که ظرف لغوه، ولکن این ظرف لغو که محتمل است مقدم است بر ظرف مستقری که محتمل نیست. در احتمال بحث می کنم بعد یقین میاریم.
بعد ما ادله ای داریم که این (إِلَى) متعلق به کائناً است حتماً، متعلق به اغسلوا نسیت حتماً، ولی ما در احتمال داریم بحث می کنیم.
اگر دو ظرف محتمل است، یک ظرف لغوهِ غیر مذکور و نزدیک و یک ظرف مستقر مذکورِ دور، در این دو احتمال کدام مقدم است در بُعد احتمال؟ ظرف نزدیک دیگه.
ولکن ما از احتمال تجاوز می کنیم می گیم که ما ادله قاطعه داریم که ظرف لغو است و احتمال خیلی کم که (إِلَى) متعلق به اغسلوا باشد نداریم. در تفسیر مفصل رجوع می کنیم و حالا اشاره می کنیم.
مثلاً از جمله ادله، ببینید اصولاً واو عاطفه یا فای عاطفه یا هر چی، عطف چیکار می کنه؟ عطف معطوف و معطوف علیه رو یکسان می کنه. معطوف را مانند معطوف علیه، معطوف علیه را مانند معطوف.
مثلاً جاء زید و عمر قائماً، قائم کیه؟ هر دوست دیگه. بله قائما لزومی نداره، قائما اذ جاء عزیز قائماً، جاء عمر قائماً. نمیشه گفتش که جاء زید و عمر قائماً، قائم فقط زید است عمر قائم نیست یا قائم فقط عمر است زید نیست. میگیم که و عمر این قائماً رو هم به زید می زنه هم به عمر میزنه.
خصوصیاتی که در مدخول عطف هست در معطوف علیه هست، خصوصیاتی که در معطوف علیه است در عطف هست مگر به دلیل و قرینه قاطعه.
حالا در اینجا (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] مورد غسل چیه؟ وضو (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] اگر (إِلَى الْمَرَافِقِ) متعلق به اغسلوا باشه، اینطور میشه، فاغسلوا وجوهکم الی المرافق و ایدیکم الی المرافق، هم وجه مرفق پیدا می کنه هم ید، خب این غلطه دیگه، وجه مرفق نداره که، ید مرفق داره.
پس چون وجه مرفق ندارد پس (إِلَى) متعلق به اغسلوا نیست، چون اگر (إِلَى) متعلق به اغسلوا باشد، وجه هم مرفق پیدا می کند، یک غلط بیّنِ محسوس به دست خواهد آمد.
بنابراین (إِلَى) متعلق به کائن مقدر میشه، چی میشه؟ این طور میشه، (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] را این (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) (38:06)
أیدی که حدش تا مرافق است می شوییم، پس (إِلَى) متعلق به غایت نیست، حده. چرا حد اینجا ذکر شده؟ برای اینکه اصولاً اگر بخواهد تبیین حد بکند، اگر حد بین رئوس أصحابه و مرافق است، هر دو لازم نیست ذکر بشود، نخیر، لازم به ذکر حد بعدی ست که مجهول تره، حد قبلی که انگشتان است و کف بیّنه دیگه، بله، می گوید، مسج تا محراب، دیگه مسجد رو نمیگه از در مسجد، خب معلومه از در مسجد.
حالا این (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) این مرافق حدی ست که باید تبیین بشه، منتها الی متعلق به کائنه، أیدی که از کجاست؟ از سر انگشتان است تا مرفق ها بشویید، چجور نداره، از این ور، از اون ور، از وسط، از غیر وسط، تبیین نداره و تأیید مطلب این است که نه در وجوه، نه در رئوس، نه در أرجل، تعیین کیفیت اصلاً نشده، دیروز عرض کردیم، عرض کردیم تعیین کیفیت کلاً در ابتدای به کجا و انتهای به کجا اصلاً نشده.
تتمه بحث انشاءلله برای فردا.
اللهم صل علی محمد و آل محمد