بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ما بحثمون در مقدمات آیه منحصر به فرد وضوست. اینکه عرض می کنیم منحصر به فرد، به حساب این است که وجوب غسل و تیمم در آیه سوره نساء که سوره مکیه است، آمده است، ولکن وضو نیامده، وضو فقط در یک آیه است و اون آیه سوره مائده است.
ما مقداری بحث کردیم ظاهراً کافی بود در اینکه قبل از وقت نماز، طهارات ثلاث جایز است یا نه؟ گفتیم راجح است، چه واجب باشد و چه راجح باشد، بالاخره راجح هست.
و فعلاً که در وضو داریم بحث می کنیم، غسل هم حکمش، حکم وضوست و تیمم هم که بدل از غسل و وضوست حکمش احیاناً نه کلاً، حکم وضوست، این که میگیم احیاناً حساب داره بعد عرض می کنیم.
عرض می شودکه مطالبی رو باید در این باب عرض کنیم. یک مطلب این است که علوم اسلامی ما کلاً بر مبنای علم، معرفت و تزکیه باید باشه.
ما دو بال از برای پرواز داریم. یک بال علم و یک بال تزکیه. بال علم و تزیکه دو بال اند (علیک السلام) اما یکی زیر بناست و دیگری رو بناست. زیر بنا عبارت است از تزکیه در چند بُعد، رو بنا عبارت است از علم در یک بُعد.
کسی که خود را تزکیه می کند، این مثلثی را بر مبنای اسلام ترسیم کرده، چون تزکیه نفس، تزکیه حال، تزکیه عمل، تزکیه معرفت و فکر و سایر تزکیه های روحی و جسمی، فردی و اجتماعی که انسان مأمور به آن است، بدون علم نمیشه.
منتها علم منحصر به اجتهاد که نیست، علم تقلیدی. اگر انسان علم تقلیدی صحیح بر احکام اصلی و فرعی و اسلامی داشت، بر مبنای این علم، تزکیه است.
بنابراین علمُ الماء که علم تقلیدی ست، در بُعد تقلید عرض می کنیم، در بُعد تزکیه تقلیدی نه در بُعد تزکیه اجتهادی، در بُعد تزکیه تقلیدی، این تزکیه یک قبلی دارد و یک بعدی دارد.
قبلش علم تقلیدی صحیح است که بر مبنای علم تقلیدی صحیح، تزکیه فطری، عقلی، فکری، اخلاقی، عقیدتی، عملی، فردی و اجتماعی محقق است.
پیر پاره دوز هیچ دست کمی از آیت الله بروجردی ندارد، بلکه احیاناً بالاتر است، چرا؟ برای اینکه علم، چه علم اجتهادی باشد و چه علم تقلیدی باشد، هر دو بر مبنای صحیح، این چراغ راه تزکیه است.
منظور چراغ راه تزکیه است. چراغی را که خودتون با اجتهاد روشنی دادید یا چراغی را که دیگری روشنی داده است. بُعد اول اجتهاد است، بُعد دوم تقلید. البته رجحان هایی چراغ راه تزکیه از نظر اجتهادی دارد که بحث خواهیم کرد.
ولکن در بُعد اصلی، ما برای تزکیه در ابعاد درونی و برونی که عرض کردم، ما چراغ راه لازم داریم. این چراغ راه در بُعد چراغ راه بودن، در بُعد راهنمای تزکیه بودن، فرقی با هم چندان ندارد، اگر فرق دارد در ابعاد دیگر است که عرض می کنیم.
خب بنابراین، تزکیه صحیح و عمل صالح، عقیده صالح، اخلاق صالح، فکر صالح، هر چه صالح از انسان مکلف است به عنوان صحیح، بر مبنای تقدم علم صحیح است چه تقلیدی باشد چه اجتهادی.
تساوندی هم دارد (05:16)
(وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ) [بقره: آیه ۲۸۲] (إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا) [الانفال: آیه ۲۹] خود تقوا علم آور است، معرفت آور است، تزکیه بیشتر آور است، بنابراین تزکیه دارای سه بُعد است اولاً.
ثانیاً تزکیه زیر بناست، علم رو بناست و لذا در چهار آیه قران شریف که تزکیه و علم با هم ذکر شدند، بر خلاف آنچه نوعاً گمان می رود، همیشه تزکیه مقدم نیست.
در سه آیه تزکیه مقدم است، (يُزَكِّيهِمْ) [جمعه: آیه ۲] (يُزَكِّيكُمْ) [بقره: آیه ۱۵۱] (وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ) [جمعه: آیه ۲] (وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ) [بقره: آیه ۱۵۱] که تزکیه در سه آیه مقدم است بر علم.
ولکن در یک آیه در منطق ابراهیم علیه السلام (رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ) [بقره: آیه ۱۲۹] که اینجا تعیلم مقدم است بر تزکیه شده.
بنابراین تعلیم مقدم بر تزکیه کلاً نیست، تزکیه مقدم بر تعلیم کلاً نیست، بلکه تزکیه سه برابر تعلیم اهمیت دارد، چون بی حساب نیست که در سه آیه تزکیه مقدم بر تعلیم است و در یک آیه تعلیم مقدمه بر تزکیه است.
در اون آیه هم که تعلیم مقدم بر تزکیه است، تعلیمی ست که راهبر و چراغ راه تزکیه باشد، اما علم بدون تزکیه هیچ نفعی ندارد، بلکه ضرر دارد.
اگر شما علم به احکام پیدا کنید، این علم احکام معرفت شما را، اخلاق شما را، عقیده شما را، عمل شما را، درون و برون شما را تزکیه نکند، این علم ثواب که نیست گناه هم هست.
چراغ راه رو گرفتید و چشم بر هم نهادید به چاه می افتید و به چاه می اندازید. بنابراین امیتازاتی برای تزکیه بر علم و بر تعلیم وجود دارد. این مختصر امتیازاته.
برای کسی که تحصیل علوم اسلامی می کند به هر درجه و به هر مرتبه ای از مراتب میخواد برسد، هر دو بال لازم است. بال تزکیه محوری و زیربنا و بال تعلیم رو بنا.
بنابراین اگر علم به اصطلاحات، اصطلاحات فقهی، اصولی، فلسفی، عرفانی، منطقی، سیاسی اسلامی، هر علم اسلامی، منهای تزکیه باشد، این یک پوستی ست، یک قشری ست، مغز ندارد، لب ندارد.
طاقی ست که جرز ندارد، رنگی ست که آنچه باید باهاش رنگ بزنیم که دیوار است وجود ندارد. بنابراین این (قطع صدا)
اگر کسی در راه تزکیه پوشش کند، البته تزکیه ای که علمی مقدم و علمی مؤخر دارد. نه اینکه تزکیه، من آنچه را که می پسندم عمل می کنم برای خودم، نخیر، آنچه را خدا می پسندد، با چراغ وحیانی که خداوند مقرر کرده است از برای پیمودن راه تزکیه، این تزکیه بحث است، کما اینکه از علم، هر علمی بحث نیست، از تزکیه هم، هر تزکیه ای بحث نیست.
مراد از علم، علم مادی نیست. مراد از علم، علم معنوی اسلامی بدون تزکیه نیست، مراد از علمی ست که چراغ راه تزکیه است.
بنابراین مقایسه بین این دو، اگر انسان تزکیه داشته باشد بر مبنای صحیح و چراغ راه صحیح که چگونه بفهمد، چگونه عمل کند، چگونه معتقد باشد، چگونه و چگونه، این به دنبال (وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ) [بقره: آیه ۲۸۲] (إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا) [الانفال: آیه ۲۹] و از این قبیل آیاتی که در باب تزکیه دارد.
بنابراین تزکیه برای سه بُعد است. بُعد خودی و اصلی، بُعد مقدماتی و فرعی که چراغ راه است و بُعد دنباله که هر قدر شما در راه خدا، خود را تزکیه کنید، خدا هم از ظلمات شما رو بیرون میارد.
نوری به شما می دهد، بینشی به شما می دهد که این بینش و نور را علمای أعلام و شرع مداران بدون تزکیه، هرگز ندارند. هرگز بصیرتی بین علمی که بر مبنای تقواست ندارند، چون علم یا بر مبنای تعلّم است یا بر مبنای تقواست. علمی که بر مبنای تعلم بشری باشد، بشری ست و کال و است و مطلق نیست.
اما علمی بر مبنای تقوالله باشد، این علم را خدا می دهد (يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ) [بقره: آیه ۲۸۲] (يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا) [الانفال: آیه ۲۹] علمی که خدا می دهد وحیانی ست، علمی که خدا می دهد الهام است و هر دو مطلق اند در بُعد خودشون.
ولکن علمی که شما تهذیب می کنید، ولو علم تفسیر باشد، علم فقه باشد، علم چه باشد، علم چه باشد، اگر بر مبنای تزکیه نباشد این علم وحیانی نیست، ولو عصمت علمی به وسیله قرآن برای انسان عرض می شود که حاصل بشود.
این مقدمه برای چی بود؟ شما تعجب می کنید این مقدمه برای چی بود؟ برای مطلبی بود که تاکنون مثل اینکه من نگفتم.
در مرجعیت تقلید أعلمیت و أتقاعیت شرط است. خب اگر انسان در راه علم و أعلم بودن کوشش کند و نه در راه تقوا و أتقائیت، متقی و أتقا میشه؟ اگر در راه تقوا و أتقائیت منهای علم اجتهاد تابعیت کند مجتهد أعلم میشه؟ نخیر.
چند بُعد دارد انسان مکلف بین علم و تقوا. مقصود از علم، علم اجتهاد و علم تخصصی ست و مقصود از تقوا، تقوای مشروط به شرایطه. یا نه علم است و نه تقوا یا هم علم است و هم تقوا. یا علم است بدون تقوا و أتقا یا تقواست بدون علم و أعلم.
خب شخص مجتهد و مرجع تقلید باید چی باشه؟ باید هم أعلم باشد و هم أتقا. کسی که وارد تحصیل علوم شد، اصلاً به اخلاق و عقاید و تقوا و پرهیز و معارف اصلاً کاری ندارد و فقط صرف و نحو و معانی و بیان منطق و فقه و اصول تا می شود به خیال خود و دیگران أعلم، این أتقاست؟
آیا کسی که در راه علم و أعلم بودن، کوشش ها و کاوش ها کرده است، زحمات کشیده است، ولو علمش بر مبنای قرآن و سنت باشد که نوعاً نیست، اگر أعلمیت بر مبنای قرآن و سنت باشد که نوعاً نیست، اگر هم باشد، ولکن در راه تقوا و أتقا بودن گام برنداشته، این شایسته تقلید است؟
همانطوری که پیر پاره دوز که أتقاست بر مبنای تقوای صحیح، شایسته تقلید نیست، چون نمی داند، همانطور هم کسی که أعلم است مطلقا بر مبنای کتاب و سنت صحیح، ولکن پا در جریان تقوا و أتقا نگذاشته است، این به طریق اولی شایسته تقلید نیست، چرا؟
برای اینکه کسی که در راه تقوا گام برنداشته تعهد ندارد، حتی در أعلم بودنش تعهد ندارد، حتی در أعلم بودنش اگر مطلبی فتواش بود ولی بر خلاف مصلحت دست بوسی، برخلاف مصلحت مرجعیت، برخلاف مصلحت خمس امام، خمس سهم امام، بر خلاف مصلحت و جهت احترام باشد، چون تعهد ندارد بیان حقیقت را نمی کند.
اگر شما دوران باشد، دایر باشد امرتون بین أعلم بی تقوا یا أتقای بی أعلم، کدام مقدم است؟ أتقا مقدم است، چرا؟ برای اینکه شخص أتقا تعهد دارد اولاً از نظر عملی و از نظر علمی آنچه را هم که با تقلید صحیح گرفته است تحویل میده.
آنچه را شما با تقلید صحیح گرفته اید، من بگیرم اشکال دارد؟ اشکال ندارد که. چه من از خود مرجع تقلید بگیرم، چه از کسی که تقلید صحیح کرده و از حرف های مسأله گو که تقلید صحیح دارد عمل کنم.
بنابراین یا ترک تقلید است که درست نیست یا تقلید از أتقای غیر عالم اصطلاحی ست، بهتره یا تقلید از أعلم غیر تقی و غیر أتقاست که این اصلاً باطل است، برای اینکه (فَبَشِّرْ عِبَادِ) [زمر: آیه ۱۷] (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر: آیه ۱۸] أحسنه دارای دو بُعد است.
در میان حسن ها، علم های حسن، تعهد های حسن، أعلم أحسن است و أتقا أحسن است. خب بنابراین اگر انسان بخواهد مرجع تقلید أحسن باشد، هم باید از نظر علم أحسن باشد که أقرب الی الحق است، (علیک السلام) و هم از نظر تقوا أتقا باشد.
حالا ملاحظه کنید. این یک خط قرمزی ست بر کل مرجعیت ها در دو بُعد. نگفتم ولی حالا میگم، شاید اواخر عمر ما باشه، باید گفت، یک خط قرمزی ست بر کل مرجعیت ها. بر مرجعیت علمی بی تقوا دو اشکال هست، در مرجعیت تقوا بی علم یک اشکال است.
مرجعیت علمی بی تقوا دو اشکال است، چرا؟ یک اشکال این است که أحسن زیربناش أتقاست. اشکال دوم راجع به علم این أعلم است که بر مبنای کتاب در اصل و سنت در فرع است.
فتاوای علمای شیعه، فقهای شیعه و سنی که در طول تاریخ اسلام نوعاً بر ضد کتاب الله است، این أعلم است؟ این أحسن بودن (فَبَشِّرْ عِبَادِ) [زمر: آیه ۱۷] (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) [زمر: آیه ۱۸] یعنی أقرب الی الحق باشد. أعهد للحق باشد، أقرب الی الحق علماً، أعهد الی الحق تعهداً، تعهد رو کاری نداریم.
کسی که أعلم علمای اسلام است علی الاطلاق، أعلم علمای شیعه علی الاطلاق، ولیکن أعلم است بر مبنای شهرت ها، روایات غیر قابل قبول، اجماعات، ضرورت ها، می گویند ها، ولکن صدها تناقض بر ضد کتاب الله دارد در فتوا، قابل تقلید است؟ این یک بُعد.
بُعد دوم اگر هم أعلمی پیدا کردید بر مبنای کتاب الله و سنت رسول الله، أتقاش کجاست؟ أتقاش کجاست؟ من می گویم با حالت تأثر، می گویم تا خداوند تا جایی که امکان دارد در حال گفتن، ساکت نتونم بشینم، چون بعضیا در حال گفتن ساکت میشه، نمیتونه بگه، زبان قطع میشه و روح قطع میشه.
اگر انسان در منجلاب فساد و در منجلاب ظلمات و در منجلاب لجن ها قرار بگیره چیکار میکنه؟ داد میزنه ولی داد عادی نیست.
تکرار می کنم، در مرجعیت های تقلیدی أعلمی یک خط قرمز بر کل باید در بُعد اول کشید که أعلم بر مبنای کتاب الله و سنت رسول الله نیستند، نود و نه درصد، یک درصدم باید گشت، با عرض می شود که وسائل پیدا کرد یا پیدا نکرد، این اولاً.
ثانیاً أتقا، آقایی که از اول شروع به درس خوندن کرده است، اصلاً به تقوا کاری ندارد، به اخلاق و به عقاید و به مراحل ترقیات روحانی کاری ندارد، نه ترقیات روحانی رو خوانده است، نه شنیده است، نه عمل کرده است، این تقی نیست تا چه رسد که أتقا باشد.
بنابراین در دو بُعد خط قرمز است بر تقلیدها و مرجعیت ها.
حتی اگر ما پیر پاره دوزی پیدا کنیم، حاج آقا جان زنجانی پیدا کنیم، فلانی چلو کبابی پیدا کنیم که فوت کرد که از نظر تقوا أتقا هستند و أتقا بودنشون مقتضی ست که در دو بُعد سالم باشند. بُعد اول تقلید، صحیح بُعد دوم علم وحیانی ربانی که (وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ) [بقره: آیه ۲۸۲] تقلید از این ها بهتر است، بلکه ما تأیید هم می کنیم. (19:19)
این یک بحثی که تا کنون نکرده بودیم به این منوال، عرض کردیم، امانت باشه.
بحث دوم، اصولاً علوم اسلامی باید بر یک مبنا باشد؟ بر مبنای ظاهر علم؟ خیر، بر مبنای ظاهر علم و باطن علم. حتی اگر شما تربیت میشد، صرف و نحو می خونید، صرف و نحو بر دو مبنا، صرف و نحو بر مبنای یادگرفتن ظاهر ادبیات عرب که این رو بناست و بر مبنایی که در آینده می توانید کتاب و سنت را حقاً بفهمید.
بنابراین تنها علم کافی نیست. تنها تعلم کافی نیست. بلکه تعلم است و أتقا. أتقا در همه جا زیر بناست و تعلم رو بناست.
مثلاً در قرآن شریف آیه داریم که (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: آیه ۹] آدم های سفیح خیال می کنند که اگر کسی عالم است مطلقا بر کسی که عالم نیست، مطلقا مقدمه، نخیر.
این (يَعْلَمُونَ) خاصه، عام نیست. چرا؟ برای اینکه (إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ) [فاطر: آیه ۲۸] علم به الله مراد است، علم به الله نه لفظاً، نه اصطلاحاً، تبلور فطری، تبلور عقلی، تبلور عقیدتی، اخلاقی، معرفتی و عملی.
بنابراین آنچه کلاً مقدم است تقواست، منتها تقوای بدون علم نمیشه. تقوا یا با علم تقلیدی ست یا با علم اجتهادی. البته تقوای با علم اجتهادی بهتر است تا تقوای با علم تقلیدی.
تقوای با علم تقلیدی همگانی ست برای مکلفان، ولکن تقوای با علم اجتهادی همگانی نیست، یک مجتهد باشه کافیه، اصلاً نباشه، اصلاً مجتهد نداشته باشیم، از شیخ طوسی تقلید کنیم، آقای بروجردی، خب این تقوا همگانی ست. تقوا واجب همگانی ست، دانا و نادان و هر که.
ولکن علم اجتهادی، اگرم هیچ مجتهدی امروز نداشته باشیم، اصلاً نداریم، مرجع نداریم، خب رساله هست، آقای بروجردی أعلم از همشونه، آقای کی أعلم از همشونه، مطلبی نیست.
بنا بر اون مبنا که در باب اجتهاد تقلید بحث کردیم، اصولاً حیات در مرجع تقلید عرض می شود که شرط نیست.
خب ببینید (وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ) [بقره: آیه ۲۸۲] و آیه دیگری که عرض کردیم و آیاتی که عرض نکردیم، تقوا را زیر بنا و مهم و تکلیف شخصی عینی کل مکلفین قرار داده.
و (إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ) [فاطر: آیه ۲۸] (إِنَّمَا) حصره. خشیت الهی با علم صرف و نحو به دست میاد؟ خشیت الهی که مربوط به قلب است، دلباختگی ست، دلباختگی در برابر حق، از این که شما خوب صرف کنید، نحو بلد باشید، معانی، بیان، فقه، اصول، فلسفه، عرفان، خرفان، شیطان از همه أعلم است، بلاشک.
شیطان در کل علوم، در کل علوم اصطلاحی و در کل علوم تکلیفی از کل أعلم است. از شیاطین، از ملائکه، از انسان أعلم است ولی تقوا نداره، چرا أعلمه؟ برای اینکه اگر أعلم نباشد، أعلم ها رو نمیتونه گمراه کنه.
عالم ها را، أعلم ها را کی میتونه گمراه کنه؟ کسی که راه رو بلد باشه. اگر راه رو بلد نباشد شیطان از کل، قرآن را از همه حافظ تر است، تفسیر قرآن را از همه حافظ تر است، فقه را از همه أفقه است، اصول را از همه، خب فایده ندارد.
ولکن در مقابل (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ) [حجرات: آیه ۱۳] أقواکم نیست، أعلمکم نیست، أفضلکم نیست، (23:31) (أَتْقَاكُمْ).
(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ) [حجرات: آیه ۱۳] رو ما گم کرده ایم و فعلاً حوزه های ما بوده است و فعلاً هست و تاکنون به این افتضاح نرسیده بود مرجع تقلید، که یک بی سوادی رو بگن مرجع تقلید، یک کم سوادی رو بگن مرجع تقلید، یک خائنی رو بگن مرجع تقلیده، یک فاسد بگن مرجع تقلید.
به کسی که یزید یزیدتر است بگن مرجع تقلیده، از شمر شمرتر است بگن مرجع تقلیده، حالا کاری به اونا نداریم. ما به مراجع درست بحث می کنیم.
این مراجعی که مراجع درست اند مثلاً، هم أعلم نیستند هم أتقا نیستند، أعلم نیستند بر مبنای کتاب الله نظر نیست و اگرم باشه أتقا نیستند.
برگردیم به این حرف که اگر کسی در علم تجارت تمام عمر زحمت کشیده، می شود گفت چون تاجر درجه اول است بنابراین زاهد درجه اوله؟ پزشک درجه اوله؟ مهندسه ساختمانه درجه اوله؟ نخیر، التزام ندارد علم ها با هم.
بنابراین کسی که در علم فقه و در علم شرعمداری بر مبنای صحیح فرض کنید از نظر علمی، جددیت کرده است، زحمت کشیده است، رنج برده است، شب و روز فکر کرده است، کار کرده، اما در باب تقوا نرفته است نه علماً، نه عملاً، نه باطناً، نه ظاهراً، این چی میشه؟ شایسته تقلیده؟ شایسته تقلید نیست. باز که تکرار می کنیم.
این من، این شما، این دیگری که در باب علم أعلم شده ایم، حتماً در باب علم کاوش کردیم، کوشش کردیم، زحمت کشیدیم، بدون زحمت کشیدن، بدون کوشش کردن، بدون خواندن مراحل تقوا، بدون عمل کردن به تقوا، أتقاییم؟ چه ربطی به هم داره؟ چه ربطی به هم داره؟
بنابراین چرا فلانی أعلم نیست؟ چون صرف أعلم بودن أتقاش کرد؟ مگر صرف أتقا بودن أعلم می کنه؟ مگر پیر پاره دوز بودن، حاج ملا آقاجان بودن، دیگری بودن، این صرف أتقا بودن أعلمش کرد؟ این شایسته تره، اگر صرف أتقا بودن أعلم کند شایسته تره تا علم، علم قبلی است علم بعدی. علم قبلی تقلید صحیح، علم بعدی (وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ) [بقره: آیه ۲۸۲].
ولکن صرف أعلم بودن تقی می کند؟ با تقوا می کند؟ أتقا می کند؟ و این چه والذرایاتی ست که در میان ما هست؟ و مقلدان را باید آگاه کرد که أعلم بودن دلیل بر أتقا بودن نیست، چنانچه أتقا بودن دلیل بر أعلم بودن نیست.
این یه مقدمه ای بود که لازم بود عرض کنیم، مناسبت داشت. ما در کل فقهیاتمون که بحثش رو می کنیم، باید منهای معرفت، منهای عرفان، منهای عقاید، منهای اخلاق، منهای سیاست اسلامی باشیم؟ نخیر، علوم اسلامی به هم مرتبط است.
الله واحد است و علوم اسلامی هم وحدت دارند. فقه منزوج با اخلاق، با عقیده، با تربیت، با تقوا، همچنین فلسفه، همچنین عرفان، ادبیات، منطق و أحرا و ألیق فقه هست.
فقهی که محور کارهای حوزه های ماست، فقه لیسیده پوسیده منهای معارف، درست هست. من یادم هست یک موقعی با یکی مقایسه کفایه می کردم، البته مقایسه کفایه فقط برای اینکه ببینم چی میگن این ها، بتونیم رد کنیم قشنگ.
من یه روز گفتم که ما در خدا شک داریم، گفت چطور؟ تشریح کردم، کردم، کردم، موند بنده خدا، حالا بعد از چهل سال، بیست سال، سی سال درس، گفت به حضرت عباس خدا هست، گفتم به حضرت عباس تو مسلمون نیستی، این چه فقهه؟
این چه فقهیه که تو خدا رو نمی تونی ثابت کنی؟ تو زیر بنا که وجود خداست رو نمی تونی ثابت کنی، میگی به حضرت عباس خدا هست، گیج شده بود اصلاً. بنابراین در کل معارف اسلامی و در معارف فقهی ما باید که، اون وقت قرآن هم همینطوره، قرآن و سنت همینطوره، مثلاً در آیه وضو که ما داریم بحث می کنیم.
در آیه وضو که داریم بحث می کنیم، ملاحظه کنید، همه آیه رو بخونم براتون که حفظیم ولیکن برای اینکه مقبول تر باشه، (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ) [مائده: آیه ۶] ببینید فقط فقه نمیگه ها، اخلاق میگه، معرفت میگه، عقیده میگه، طهارت ظاهر، طهارت باطن، طهارت خبث، حدث، طهارت از همه جهت (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶]
فعلاً وضو (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) بعد (مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ) [مائده: آیه ۶]
در این (لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ) [مائده: آیه ۶] چهار پایه بر مطلب هست، چهار پایه معرفتی. چهار پایه معرفتی در طهارت ظاهر، طهارت باطن، طهارت عقل، طهارت عقیده، طهارت اخلاق، طهارت فکر، طهارت عمل هست.
(وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) [مائده: آیه ۶] چهار پایه رو امروز اشاره می کنیم، فردا بحث می کنیم انشاءالله، اگه زنده موندیم.
ببینید، خب وضو، حالا در وضو، البته وضو و غسل و تیمم هر سه رو عرض می کنیم ولکن فعلاً وضو، بعد غسل بعد تیمم. وضو چهار پایه تطهیری و تطهیر نعمتی بر انسان دارد، پایه تنظیف از خبث.
با حالت خبث عرض کردیم که (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى) [طه: آیه ۱۲] طهارت از نجس، نجس نباید باشه انسان، نه بدنش، نه لباسش، این ظاهر انسان، این دو.
سه حدث چیه؟ ببینید نجس و خبث اختیاری ست. نجس شدن و حمل خبث، وجود و عدمش اختیاری ست. می تواند انسان نجس بشه پاک کنه، پاک باشه نجس کنه، می تواند چرک بشه پاک کنه، پاک است چرک کنه. این اختیاری ست. نفی و اثباتش اختیاری ست. این که نفی و اثباتش اختیاری ست و اضطراری هم نوعاً نیست، این واجبه.
خب سوم حدث، حدث اختیاری؟ نخیر، خواب بی اختیار چی؟ اگر انسان بی اختیار خوابش برد، حدث بی اختیاره، پس کار بدی نیست.
بله خبیث شدن، نجس شدن و استمرار داشتن کار بده، ولکن کاری که از اختیار انسان خارج است که حدث، این حدث یا از اختیار خارجه یا اختیاری ست و ضروری ست.
از اختیار خارجه مثل کسی که خوابش برد یا اینکه ضروری ست، بول دارد، غائط دارد، ریح دارد و چه دارد، خب اینو نگه داره همینطور؟ نخیر، خدا اینا رو خلق کرده و تجویز کرده است که این ها بیرون بیاد، بلکه ایجاب کرده.
بنابراین این کاری ست که یا واجب است، یا مستحب است، یا فرض کنید مباح است. آیا این حدث اصغر و حدث اکبر که یا واجب است یا مستحب است یا مباح است، روح رو کثیف میکنه؟ روح رو کثیف میکنه؟ روح پیغمبر با احداث حدث اصغر و اکبر کثیف میشه؟
اون روحی که در بالاترین مراحل طهارت است (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) [الاحزاب: آیه ۳۳] این روحی که أطهره ارواح کل کروبیین و کل جن و کل انس و کل موجودات عالم است، روحشون کثیف میشه؟ اونم کثیف بشه به وسیله غیر اختیاری؟ کثیف بشه به وسیله واجب؟ خدا واجب کرده است در صورت ضرورت احداث حدث یا مستحب کرده.
با کاری که خداوند واجب کرده است یا مستحب کرده است، بالاخره ضروری ست، ترکش حرج است، ترکش عسر است، با این کار، احداث حدث در روح لطمه وارد میشه؟ اگر در روح لطمه وارد بشه، به امر خداست.
واجب است، مستحب است، پس لطمه نیست، پس چیه؟ حدث چیه؟ حدث باطن جسمی ست. جسم دو حالت دارد. یک حالت ظاهر جسم است حدث و خبث که باید برطرف بشه.
یک حالت باطن جسم است، نه باطن روح. باطن جسم است و این باطن جسمم حساب داره، باطن جسم که حدث است جنبه تطهیر دارد که در باب تیمم عرض می کنیم. (33:03)
باطن جسم انسان است که با حدث اصغر یا حدث اکبر محدث می شود و باید وضو یا غسل یا تیمم کرد.
چهارم باطن روح است. این وضو که انسان می گیرد، دارد در روایت که به امام حسن مجتبی (ع) عرض می شود شما وقتی که وضو می گیرید آب به صورت می زنید، رنگتون میپرد، چهرتون زرد رنگ میشه، نگران میشید، شما می دانید در برابر که هستم و چه معنا دارد شستن صورت، شستن صورت یعنی چشم پاک باشه، زبان باید پاک باشه، دهن باید پاک باشه، دهان از خوردن حرام پاک باشه، از گفتن حرام پاک باشه، چشم از بینش حرام پاک باشد، بینش چشم، زبان، خوردن، تمام باید پاک باشد، این صددرصد باید باشه.
بنابراین در حضور کسی باشی که با این اشاره میکنه، (33:56) اشاره است.
مسح سر، مغز انسان محور انسانیت انسان است. این محور انسان که مغز انسان است، اگر پاک باشد، ظلمات فسق و فساد و نیت های بد نداشته باشد، بلکه نور معرفت و نور تقوا و نور تصمیم بر تحقق مراحل اسلامی باشد که در روایت از امام صادق علیه السلام هست در اصول کافی (اَلْقُلُوبِ أَئِمَّةُ اَلْعُقُولُ، اَلْعُقُولُ أَئِمَّةُ اَلْحَوَاسِّ وَ اَلْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ اَلْأَعْضَاءِ).
امام الأئمه قلب است، ولکن دسترسی به قلب برای همه ممکن نیست، دسترسی به عقل ممکنه. مرکز عقل که پیش آمدها و پیامدهای زشت و زیبای قلب و صدر و عمل بر مبنای عقل است که عقلم بر مبنای فطرت است، که عقل درست تبرج فطرت است و عقل نادرست عدم تبلور و انفجار و انحراف فطرت است، این عقل، مرکز عقل سر.
بنابراین مسح سر یعنی غبار انحرافات را از مغز پاک کردن. بعد از پاک کردن غبار انحرافات، توجه به حق داشتن، سر.
پا، دو پا را مسح کردن یعنی پا به سوی خطا نرود. بنابراین این وضو هم اشاره به تطهیر جسم است، هم اشاره به تطهیر روح است، هم بُعد رفع خبث است ظاهر جسم، هم بُعد رفع نجس هست ظاهر جسم، بُعد رفع کوتاهی جسم است نه کوتاهی روح.
ولکن کوتاهی جسم که در نظر حدث حاصل می شود، تبلور پیدا می کند رفعش در آمادگی بیشتر از برای تشرف به محضر حق سبحانه و تعالی پیدا می کند.
بنابراین قرآن شریف در بیان احکام خشک نیست مثل ماها. تمام آیاتی که مربوط به بیان احکامه، علت، حکمت، نتیجه، اخلاق، عقیده، معرفت (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) لعلهم تعرفون (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) (لَعَلَّكُم تَعقِلونَ) لعل، لعل، لعل، تماماً از برای بالا بردن انسان است.
اگه تتمه ای از بحث ماند فردا عرض می کنیم، بعد داخل در ابحاث وضو می شویم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته