بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله الرّب العالمین و صلّ الله علی محمّدٍ و علی آله الطّاهرین
(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶].
چون فقهی که ما بحث می کنیم به یاری خدا بر محور قرآن کریم است، فقط فقه خشک نیست. (قطع صدا)
اینی که قرآن شریف چه در خلال خود آیات فقه آورده است، چه در جاهای دیگر، تا فقه ما یک طرفی نباشد، بلکه اگر سوالاتی هم پیش میاد، ما در فقه اسلام جوابگوی کل سوال کنندگان و اعتراض کنندگان باشیم.
مثلاً ممکن است کسانی (قطع صدا)
پر از غوغا و ضوضای فکری و فلسفی و عقلی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و اخلاقی ست، شما در بزرگترین حوزه اسلام که قم است به عنوان تشیع که بهترین مذهب اسلام است نشسته اید و دارید موشکافی می کنید که آیا در وضو صورت را باید چجور شست، دست ها رو چجور، سر را مسح کرد یا غَسل پا را مسح کرد یا غَسل.
اختلافات ده پونزه تایی احیاناً و هی اونو رد می کنید، اونو اثبات می کنید، هی مراجعه به آیه می کنید، این ور اون ور، اختلافات رو زیادتر می کنید یا اینکه مطالب مهم تری در کار هست، مگه این سوال در کار نیست؟
جواب، جواب این است که اصلاً حوزه ما و بحث های ما برای چه تأسیس می شود و برای چی دوام دارد؟ آیا برای این است که ما فقط سیاست های عالم را حل کنیم؟ خب در قرآن هست. اقتصادیات و اخلاقیات و عقیدیات و فلسفیات و عرفانیات و ادبیات و اجتماعیات عالم رو حل کنیم؟ البته در قرآن شریف هست.
اما ما در فقه عملی که داریم بحث می کنیم که این جهات رو هم داره، چجوری باید بحث کنیم؟ باید جوری بحث کنیم که وحدت داشته باشیم در افکار فقهی یا اختلاف داشته باشیم؟
ما در چند جهت است که باید روی دلیل محوری که قرآن است درست فکر کنیم تا اگر اختلافاتی در آراء و فتاوا و افکار و برداشت ها در مسائل فقهیه ولو مسائل جزئیه به نظر ما اتفاق بیفتد، بتونیم وحدت ایجاد کنیم.
یکی از مهم ترین اهداف شرایع مقدسه الهیه و مخصوصاً شریعت آخرین، ایجاد، ایجاد وحدت علی التوحید است، وحدت بر مبنای حق است.
(شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ) [شوری: آیه ۱۳] (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا) [آل عمران: آیه ۱۰۳] (وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ) [هود: آیه ۱۱۹] و و از این قبیل.
آیات بینات قرآن که سازش کامل با فطرت های غبار نگرفته و با عقل های ناظجه دارد و زندگی ساده ست و زندگی پرداز است، این مطلب را به ما تفهیم میکند که ما باید وحدت داشته باشیم. وحدت بر حق باید داشته باشیم و این وحدت دو گونه است و نه دو گانه. وحدت که دوگانگی ندارد. وحدت، وحدته. این وحدت دو گونه است.
یک وحدت در مظاهر اعمال است، یک وحدت در افکار و عقائد و آنچه را که در درون انسان دارد از حق. وحدت درونی از نظر مراتب تقریباً غیر ممکن است.
نمی شود من با رسول الله صلوات الله علیه در درجه ایمان و توحید و معرفت وحدت داشته باشم و من همون راهی رو باید برم که رسول الله میرفته، اما در مرحله ظاهر چی؟
در مرحله ظاهر که عنوان الباطن است، ما مأموریت داریم وحدت در ظاهر ایجاد کنیم. آقایون حساب نفرمایید که این گونه مباحث خارج از فقهه، نخیر چون فقه اسلامی فقه حیات بخش در طول عصرها و مصرهاست و فقهی ست که همیشه جلو رو و جلودار مکلفین است، نه عقب روی مکلفین است.
این فقه، فقه گویاست. فقه پویا نیست، فقه سنتی نیست، فقه قرآنی ست که فقه گویاست و جوری گویاست که پیش از آنکه ما نیازمند باشیم، فقه قرآن شریف ترتیبات و دستورات لازمه و شایسته رو بیان کرده است.
ما یک وحدت برونی داریم و یک وحدت درونی داریم. در وحدت برونی، مثلاً فرض کنید که مجتهدی که در نماز چنان چیزی رو شرط می داند و مجتهدی دیگر که آنچنان چیزی رو شرط نمی داند، آیا بهم در نماز اقتدا بکنند یا نه؟ خب بکنند.
برای اینکه اون مجتهدی که شرط می داند یا نمی داند اگر تخلفی هست، تخلف تقصیری ست، قصوری هست و بینه و بین الله، عبادتش درسته.
پس شما که نماز رو به فتوای خودتون مثلاً درست نمی دانید، اگر خودتون بخوانید، اما درست می داند که خود او بخواند، پس به او اقتدا کنیم.
بالاتر از این، مگر نه این است که از رسول الله صلوات الله علیه روایات متضافر است که (مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِي اَلصَّفِّ اَلْأَوَّلِ كَانَ كَمَنْ صَلَّى مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ فِي اَلصَّفِّ اَلْأَوَّلِ).
من این رو به اون شیخ حرمین گفتم و امام جماعت مسجد الحرام گفتم و خیلی تعجب کرد. اگر کسی نماز بخوند با این برادران سنی، امام صادق به شیعه ها میگه.
اگر کسی با این برادران سنی نماز بخوند در صف اول، مثل اینکه با پیغمبر در صف اول نماز خونده. اینا پیغمبرن؟ اینو پیغمبر قبول داره؟ نه، اونی که قبول داره وحدته.
اگر من شیعه ام او سنی، او سنی است من شیعه، من علوی ام او غیر علوی، اون اصولی است اون اخباری، اون چنین است اون چنان، حتی اگر او مجسمه است و وهابی و من مجسمه نیستم، خب با هم نماز بخونیم.
مظاهر میخوایم وحدت پیدا کنه. ببینید، وقتی که مظاهر و اعمال آشکارا و نمود دار مسلمانان وحدت داشت، این وحدت وحشت ایجاد می کند در دشمنان. اون ها چه می دانند که در باطن ما چه هستیم؟
اگر هم در باطن با هم اختلافات عن تقصیراً داشته باشیم، عن قصوراً مطلب دیگری ست. اختلافات درجاتی داشته باشیم، اونی که آشکار است و پیداست و نشانه نهان و پنهان است، عبارت است از وحدت عملی ما.
مثلاً نمونه عرض کنم. مثلاً در نماز خوندن همه مأموریم به طرف قبله توجه کنیم. خب این که می فرماید که (لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ) [بقره: آیه ۱۱۵] خب این نمیدوند، نمی رساند این معنا رو که شما هر طرف نماز بخونی خدا توجه داره، پس چرا طرف قبله؟
خب اگر واجب نبود که نماز همه مسلمان ها و نمازگزاران طرف نقطه واحده محوری کعبه باشه، خب من از اون ور، شما از اون ور، شما از اون ور، شما از اون ور.
دشمن میبینه ما داریم خدا رو عبادت می کنیم، این پشتش به اون، این رو به اون، این چنین.
میخواد ظاهر وحدت داشته باشه. برای خدا که فرق نمیکنه، برای ما فرق میکنه. برای ما که چهره وحدت داشته باشیم در عمل.
حالا صفحه دیگری از بحث رو باز می کنیم که روایت رو میخوایم بخونیم انشاالله.
اوامر و نواهی که حق سبحانه و تعالی دارد همش مصالح داره، ولی ما در اصولمون خیال می کنیم مصالح یعنی یک چیز قلمبه ای در خارج اگه نباشه نه، خدا تابع اونه. نه خدا خودش حقه. خدا موافق حق که نیست، خدا خودش حقه.
این جور نیست که یه حقی هست که خدا موافق اون حق عمل می کند، یه خدایی بزرگتر از خداست و حق تر از خداست که خدا تابع اونه، این که نیست.
مصالح، از جمله مصالح، مصلحت جسمانی و مادی ست، فردی یا اجتماعی. از جمله مصالح مصالح معنوی ست، فردی یا اجتماعی.
چه این مصالح مادیه رو بدانیم در زمان نزول وحی یا بعداً بدانیم یا هیچ گاه ندانیم و چه این مصالح معنویه را هیچ وقت ندانیم یا احیاناً بدانیم، بشود بدانیم یا نشود بدونیم، همش مصالحه.
وقتی خداوند به ما یه امری کرد مطمئناً مصلحته. منتها بعضی وقتا مصلحت رو می دانیم یا بعداً می دانیم. طب وقتی ترقی می کند بعضی از مصالحش در سوره های مادی اسلام را، دستورات بهداشتی اسلام را که با عنوان واجب فرموده، به عنوان مستحب فرموده، به عنوان حرام فرموده، به عنوان مرجوح، فرموده، طب روشن میکنه.
اگرم روشن نکنه مطلبی نیست چون ما ایمان داریم که این حکم فرض است از طرف خداست.
حالا یکی از مصالح، مصالح مادیه است که زود انسان میفهمه. بعضی از مصالح اضافه بر جهات مادیه که یا دارد یا ندارد، مصالح معنویه ایست که انسان خیلی مشکل است که بتواند بفهمه، مثل عرض می شود که مناسک حج.
توی هزار نفر مسلمان، چند تا ما مسلمان مناسک معرفتی حج رو میفهمه؟ خیلی کم.
وقتی که این کتاب اسرار و مناسک حج را خداوند توفیق داد در مکه الزاماً ما نوشتیم، عده ای از حاجیا در بحث شرکت می کردند، کتاب رو مطالعه کردند، گفتند پس حج های قبلی ما بیخوده، باید از سر حج کنیم مثلاً.
چند نفر در هزار درصد میگن. چند نفر در هزار نفر این مصالحی که چقدر مصالح است و همه اسلام اصلاً و فرعاً به طور رمز و اشاره دقیق و عمیق و حلیق و برای بعضیا رشیق در اعماله. حج همش اعماله. لفظ ندارد. لفظش فقط دو تاست.
یک لفظش لبیک هاست و یک لفظش نمازه. طواف که دیگه ندارد چیز دیگری، لفظ لازم ندارد اصلاً. این وقوف در منا، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر وقوفه، وقوف همه چیزه، وقوف بدنه، وقوف زبانه، ولی حرکت فکره.
خب حالا بعضی از مصالح است که ما دقت کنیم میفهمیم، درست فکر کنیم میفهمیم. بعضی از مصالح این است که نمیفهمیم خب، ضدشم نمیفهمیم.
یک مرتبه انسان میگه اگه این مطلب درست باشه این تناقض درسته. اونجا دیگه بحث نمی کنیم. اگه یک انگشت زن اونقدر، دو انگشت زن اونقدر، سه انگشت زن تا اینجا مساوی با مرد، اگر چهار انگشت شد نصف مرد، یعنی چهار انگشت زن از دو انگشت زن کمتر ارزش داره. خب این نمیشه قبول کنیم ما. کما اینکه در بابش خواهیم آمد. صحبت کردیم.
اما اونجایی که عقل نفی و اثبات نمی کند، چون از محور خارج است، چون مصلحت که هست، مصلحت فوقی ست، عقل نمی تواند انکار کند، بلکه باید اثبات کند در صورتی که یقین دارد که حق سبحانه و تعالی چنین حکمی رو فرموده اند.
خب از جمله بعضی موارد، نه مصلحت مادی هست، نه مصلحت معنوی که من و شما بفهمیم هست، حتی ابراهیم هم نمیفهمه، ابراهیم نمیفهمه. (يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى) [صافات: آیه ۱۰۲].
ابراهیم می دونست برای چیست این امر؟ اگه میدونست که امتحان نبود که. خب نمی دونست. صددرصد ابراهیم می دانست که مصلحت مادی و اون مصلحت های معنوی که معمول است و انبیاء هم می دانند تبعاً از همه بهتر، نیست.
اما ابراهیم اینو نمیدونست که این یک اختباری ست که ابراهیمی که اصلاً یک روزنه ای ست برای معرفت به این مطلب ندارد که چه مصلحتی دارد کشتن اسماعیل، کشتن بوده بازی نبوده، خدا بازی در نمیاره که.
امر به کشتن بود و داره مشورت می کند با فرزندش، فرزندی که جد أعلای رسول الله است، فرزندی که اسماعیل صادق الوعد است، فرزندی که عرض می شود رأس سلسله انبیاء معصومین ابراهیمیّن است.
عرض می شود که خب اینو بیا بکش، گفت چطور بکشم؟ نمیگه چطور. تو دلش هم این مطلب نمیاد، در فکرشم نمیاد. اصلاً چرا نمیفهمه اینجا، اصلاً از چرا دوره، اصلاً چرا بلد نیست ابراهیم، در بالاترین قله معرفتی عبودیت و طاعته.
خب ابراهیمه جان تر از جان خودش و عزیز تر از عزت خودش را به دست خودش با اراده پروردگارش تا بوده، هی کارد میزنه خب نمیبره، مقصود چی بود؟ (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ) [صافات: آیه ۱۰۵].
اون کاری که باید بکنی کردی، منتها تو میخوای که این کارد ببره، امر رو انجام بدی، (خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی) خب این چیه؟ این هیچ مصلحتی در این فعل هست، ضرره.
خود فعل که ضرره که، مصلحت در راهه. مصلحت در مقصد نیست، مصلحت که همش، مقصد که همش مفسده است که، منتها خدا یکیشو گفته، دومیش رو نفرموده.
دومیش رو میفرمودکه امتحان نبود که، اونی که فرموده اسماعیل را بکش، چرا در کار نیست، اگر چرا این بود که میخوایم ببینیم میکشه یا نه، خب اینکه راحت بود که. کارد رو بذاره خب معلومه خدا نمیذاره این کارد ببره.
پس مصلحت در طریقه. منتها این طریق اگر به اون مقصد برسد، اگر انسان حساب کند که این مطلب صددرصد ضرره ولی با این حال این کار رو میکنه.
امام صادق به اون اشخاص فرمود که شما خیلی ایمان دارید خب برید تو آتش، گفتن آقا یکی بره تو آتش، بعد یه نفر رو صدا کرد گفت، فرمود برو آتش، رفت تو آتش نشت قشنگ، نشست نگاه میکرد، گفت من اینطوری مؤمن میخوام.
این طوری که هیچ شائبه و غباری بین او و بین حق نباشد. این فقط تمام وجودش انتظار است و تمام وجودش آمادگی ست برای انجام امر. خود را بکش چشم، او را بکش چشم، برو چشم، بخواب چشم، نخور چشم، همش چشمه. این نا چشم ندارد اصلاً.
پس مصالح اوامر پروردگار فقط این نیست که ما بتونیم بفهمیم. اونی هم که ابراهیم ها نمی توانند بفهمند بالاتره و اگر ما مصالح از اوامر پروردگارمان رو ندانیم، با ندانیم، اون طور محکم بدانیم یا ندانیم. بدانیم خداوند فرموده نماز صبح دو رکعت. ندانیم و چرا دو رکعته.
آخه صبح که مهم تر است از اوقات دیگه. (أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا) [الاسراء: آیه ۷۸].
از این آیه در میاریم که نماز صبح مهم ترین نمازه. این دو رکعتی مهم تر از سه رکعتیه، مهم تر از چهار رکعتیه، مهم تر از نماز شب یازده رکعتیه.
خب ما نمی دونیم، نفهمیم، حالا که نفهمیم، در یک بُعد می دانیم که خداوند دستور داده ما دو رکعت نماز بخونیم، در یک بُعد نمی دانیم، خب چرا؟ بلکه بعضی وقتا اگر خودمون بخوایم حساب کنیم، میگیم خب مطلبی نیست.
اگر در اینجا صددرصد اطاعت کنیم و چرای عملی و چرای لفظی و چرای فکری و چرایی اصلاً در عمق وجود ما نقش نبست، اون وقت است که اطاعت خالص است. برگردیم.
خدا فرموده وضو بگیرید، از بالا بگیر، از اینجا بگیر، از این ور بگیر، از اون ور بگیر، خب صورت شستن مقصد است. چرا سنی و شیعه دعوا کنن؟
فرموده دست بشور. اشکال نداره دارم تکرار میکنم. از این ور بشور، از اون ور بشور، ترتیبی بشور، ارتماسی بشور، یه قسمت این ور، یه قسمت اون ور، غرض شستن است.
اگر نظافت است برای نظافته، اگرم جهت معنوی داره خب جهت معنویش شستن بین الحدینه، خب ما میشوریم. خب این ور بشوریم مثلاً آسمان میاد زمین به قول سنی ها، این ور بشوریم آسمون میاد زمین به قول شیعه ها، باطل میشه؟
یا در مسح سر، همه سر را مسح کن یا همه سر را بشوی یا یک مسمّی یا یک انگشت یا سه انگشت یا از سر اضافه کن پشت گوش ها رو یا نکن که اختلاف بین سنی ها با هم، شیعه ها با هم، شیعه و سنی با هم.
یا در پا، پا را همشو مسح کن ظاهر و باطن رو، همش رو غسل کن ظاهر و باطن رو عده ای از سنی ها، همش رو غسل کن یا همش رو مسح کن که عده ای از سنی ها، یا اینکه نخیر روی پا را، استیعاب مسح عرضی داشته باش تا برآمدگی اول عده ای، برآمدگی دوم عده ای، فقط مسمای مسح تا اولی عده ای تا دومی عده ای.
ما حالا بیایم بگیم که خب حالا چه فرقی میکنه؟ همه پا رو بکن تو حوض، اصلاً خودت برو تو حوض، به جای وضو مثلاً برو تو حوض، از دَم تا دُم برو تو آب. میگیم نه آقا چند مطلب است در اینجا، چندین مطلب است در اینجا.
یک، ما مأمور به چی هستیم؟ ما که مأمور به وضو هستیم و مأمور به نماز هستیم که نماز عمود الدین و عماد الیقینه و وضو هم برای مهم ترین عبادات ماست که نماز است، که طواف است، که مس کتابة القرآن است. نمازش طواف است، طوافش قرآن است، قرآنش طواف است، قرآنش نماز است.
این سه بُعد، هر سه در بالاترین پله عبودیت و احترام قرار دارند. وضو رو برای این میگیریم. خب وضو رو یا گوش ندیم خدا چی فرموده وضو بگیریم، من عندی که وضو نیستش که.
یا باید بدانیم خدا چی فرموده. ما میخوایم بدونیم که خدا چی فرموده. ما که دعوا نداریم با سنی ها، ما که دعوا نداریم با شیعه.
ما دعوا داریم با این اختلاف. اختلاف رو باید برطرف کرد. اختلاف با چی برطرف کنیم؟ اختلاف با رجوع به کتاب الله باید برطرف شه.
وقتی که ما از آیه مبارکه وضو فهمیدیم که مسحتان، غسلتان چه جور، کیفیت اگر هست چه جور، اگر نیست یا کمیت چجور، بعد دیگه ما می تونیم برادران سنی رو نصیحت کنیم، برادران شیعه رو عرض بهشون بکنیم که خب طبق کتاب الله فتوا میدیم.
اگر شما اینجور می فرمایید، می فرمایید اینجور فهمیدم. خب شما اینجا چجور می فرمایید؟ این (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] به شما تبعیض در مصلحت، عرض رو می فهمید یا کل می فهمید؟
اگر ارجاع به کتاب الله بشه چی؟ یکی از مصالحش وحدت است. حالا جسماً کاری نداریم. غرض شستن است، غرض فلان، اگرم اینطور باشه، وحدت.
همه مسلمانان یه جور وضو بگیرند، همونطور که همه یه جور نماز میخونن، به یک طرف نماز میخونن، همه قرآن رو قبول دارن، همه چنین اند. حداقل در مظاهر و اعمال پیدا و آشکار همه یکسان هستند.
ولو در امور باطنی نمیشه هم یکسان باشند، بله در حق معین، همه راه حق رو برن، از نظر باطن، شهادتین و عقیده و فلان، اما خب مراتب دارد.
همونطور که کفر درکات دارد، ایمان هم درجات دارد، نمیشه همه خاتم النبیین بشن، نمیشه همه از درجه پایین بشن، نمیشه. حالا در باب وضو.
(صحبت حضار)
بله، نخیر. اونم حرفی ست که قبول نداریم. اهانت به پیغمبر است که پیغمبر بیاد
(صحبت حضار)
جواب، اهانت به پیغمبر است که پیغمبر بیاد خدایی کنه، بگه خدا دو رکعت بخونم، دو رکعت کافیه. پیغمبر چیکارست این کارو بکنه؟ حالا میرسیم. به نماز نرسیدیم. ملاحظه کنید. کل ما یقال سؤال، نمیگم اشکال.
(صحبت حضار)
حالا ملاحظه کنید، ببینید حالا در اینجا، این وضو خب مصالحی دارد. حداقل مصالح دو تاست، بقیه (21:40)
یک، اینکه ما وحدت، سه تا، اینکه ما طبق امر خدا وضو بگیریم، یک. دو، وحدت داشته باشیم. سه، این است که ما بایستی نظر به حکمت، نظر به مصلحت، نظر به فلان اگر ما رو به جایی نرسوند گیج نشیم بگیم حتی اگر به نظر ما هیچ مصلحت ظاهری و باطنی، فردی و اجتماعی، جسمی یا روحی ندارد، مصلحت در تبعیت امر است.
آقا خود راه مصلحت است. یه روز عرض می شود کسی به نوکرش میگه امروز از این در بیا، فردا میگه از اون در بیا، پس فردا از پشت بوم بیا، پسون فردا با چی بیا، این براش فرق که نمیکنه، غرض تو خانه آمدنه.
ولی بعضی وقتا راه رو دور میکنه، بعضی وقتا نزدیک میکنه، بعضی وقتا سنگلاخه، بعضی وقتا صافه، چرا؟ این خود طریق مصلحته تا معلوم بشد برای این نوکر تا، چند مرده حلاجه، تا چه اندازه مطیعه.
آیا تا اونجایی مطیع است که نفسش هم قبول دارد؟ عقلش قبول دارد؟ یا اونجایی که عقلش نمی رسد، نه نقیضه ها، اونجام که عقلش نمی رسد، اگه عقول عالمی رو جمع کند، مصلحت نمی کند، اونجا هم مطیعه. چرا؟ برای اینکه کسی به من دستور داده است که باید اطاعت کنم. اطاعت بدون چون و چرا باید داشته باشم.
حالا این دقت هایی که ما کردیم در عرض می شود که آیه وضو، حالا روایات رو شما ملاحظه بفرمایید. در باب عرض می شود که غسلتین ما صحبت کردیم. اما در باب مسحتین.
در صفحه صد و چهل الفرقان اینطور بنده نوشتم (ظاهر الاطلاق الآیه طریق المسح علی ما صدق أنّه مسح به و لا تتقیّدوا الّا بالسنة القاطعه و هی مختلفة فی کمّه و کیفه و فی صحیحة الأخوین و اذا مسح بشیء من رأسه أو بشیء من قدمه ما بین الکعبین الی اطراف الاصابة فقد اجزئه)
ترتیب هم در مسح سر، هم در مسح رجل، هم اما تبعیض سر ترتیب مطلق است و ترتیب رجل، ترتیب مقید است چنانچه عرض می کنیم از خود آیه درمیا.
تبعیض سر ترتیب مطلق است که مسمای المسح طولاً و عرضاً، در هر دو یکسان. اما تبعیض رجل مقید است که بین اصابه الی الکعبین عرضاً کلاً، طولاً این مقدار. اما زیر پا نه، بالای کعبین نه و بالاتر نه، چنان که از آیه استفاده می کنیم.
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
چی؟
(صحبت حضار)
چیو؟ ما اونو بحث کردیم، شما بودید یا نبودید؟ حالا بازم بحث می کنیم. حالا (وَ مَا وَرَدَ) حالا عرض میکنم
(وَ مَا وَرَدَ فی إصبَعٍ واحدة) روایت دارد که (فی إصبَعٍ واحدة) با این روایت که صحیح هم هست، تقیید کنیم آیه رو؟ بگیم با نصف إصبع نمیشه، با مسمای المسح نمیشه، فقط باید با إصبَعٍ واحدة، با اون عرضشم باشه، مخصوصاً اگه طولم اضافه کنیم بگیم إصبَعٍ واحدة طولش اینه، طولش تا اینجاست، مخصوصاً أطول اصابع رو بگیریم این؟ بگیم طول این، عرض این، اینطوری بگیم؟
یا نه اصلاً روایت در موردی ست که غیر از یه انگشت نمیشه. کمتر از یه انگشت نمیشه. روایت اینه (صحیحة حُمَّادِ، حَمَّادِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ) این صحیحه مرسله است البته.
(عَنْ أَحَدِهِمَا) مضمره است، أحد صادقین، مرسله مضمره ولکن صحیح (25:29)
(عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ فِي اَلرَّجُلِ يَتَوَضَّأُ وَ عَلَيْهِ اَلْعِمَامَةُ) مثل ماها (قَالَ يَرْفَعُ اَلْعِمَامَةَ بِقَدْرِ مَا يُدْخِلُ إِصْبَعَهُ فَيَمْسَحُ عَلَى مُقَدَّمِ رَأْسِهِ)
آیا استفاده می کنیم که یک انگشت لازم است؟ طولاً و عرضاً مثلاً؟ و اضافه بر این، بر مقدم رأس لازم است؟ هیچ کدوم رو استفاده نمی کنیم. چرا؟ برای اینکه، مهم است که عمامه سرشه، این میخواد عمامه رو برنداره، بهم میخوره.
حالا که میخواد عمامه رو برنداره، از اینجا بکنه یا از اینجا، اینجا؟ اینجا دیگه چون اینجا یک مقداریش بیرونه. اون وقتم کمتر از یه انگشت نمیتونه این تو بکنه، انگشت رو نصف کنه مثلاً. به اندازه یه انگشت میتونه.
پس این حدیث صریح در وجوب این نیست که حداقل باید یک انگشت باشه. اگرم صریح بود قبول نمی کردیم. هم معارض داره و اگرم معارض نداشت این خبر، خبری ست که یقین (قطع صدا)
آیه است راجع به وضو، عرض می شود که (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶] صدق مسح بر سر بکند کافی ست، این یک.
(صحبت حضار) آیا اطلاق آیه تبعیض یک انگشت رو شامل نمیشه؟
اطلاق به آیه تبعیض نیمه انگشتم شامل نمیشه
(صحبت حضار) چه اشکالی بهش هست؟
اشکال این است که
(صحبت حضار)
اشکال این است که
(صحبت حضار)
استیعاب مال پا بود، استیعاب که مال پاست
(صحبت حضار)
اون مال پاست. در سر که استیعاب بحث نمی کنیم.
(صحبت حضار) ملتفتم، میگم بحث شما در استیعاب بر مسح پاست، اصلاً چه ربطی به این روایت داره؟
نه از قضا بحث ما در رأس و پا هر دو تاست، چون روایت هر دو رو میخوایم بخونیم
(صحبت حضار) پس اگر بخوایم به این روایت
ما پا رو تموم کردیم
(صحبت حضار) اطلاق به آیه تبعیض این روایت رو هم شامل میشه
میدونم شامل میشه، ولی این روایت مقید آیه نیست، یعنی اینطور نیست که (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶]
(صحبت حضار) بیان مصداق میکنه، مقید نیست
مام هم همینو داریم میگیم. پس رسیدیم بهم اختلاف نداریم.
(صحبت حضار) اشکال نداره
منم دارم میگم اشکال نداره، چیز دیگه عرض نکردم. ملاحظه کنید.
اما (أو ثلاث أصابع) ثلاث أصابع هم روایت داره. (فَقد یُستَدلُّ بِهَا بالصَحیحة زُرَارَةَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الباقر عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْمَرْأَةُ يُجْزِيهَا مِنْ مَسْحِ اَلرَّأْسِ أَنْ تَمْسَحَ مُقَدَّمَهُ) مقدم رأس (ثَلاَثِ أَصَابِعَ وَ لاَ تُلْقِي عَنْهَا خِمَارَهَا).
خب ثلاث داره، يُجْزِي هم داره يُجْزِي کفایته، کفایت از واجب، این استدلال. جواب، يُجْزِي اولاً کفایت است، نه کفایت از واجب، ممکنه که کفایت از واجب باشه، ممکنه که کفایت از مستحب باشه.
اگر کفایت از واجب باشه یعنی فقط سه انگشت. اگر فقط سه انگشت است، دو معارض داره. یک معارض اطلاق آیه است، یک معارض هم اون صحیحه ای که، دو صحیحه است.
یکی صحیحه أخوینه اینجوری میگه (إِذَا مَسَحْتَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْسِكَ) طبق آیه و یک صحیحه حماد است که قبلاً خوندیم که (بِقَدْرِ مَا يُدْخِلُ إِصْبَعَهُ واحده).
بنابراین اگر این معنا رو بخواد بده که (يُجْزِيهَا عَن الواجب) قبول نمی کنیم بلکه تأویل می کنیم که (يُجْزِيهَا عن المستحب) وانگهی زن خب سرش چیزیه حتماً، معمولاً سرش چیزیه.
حالا (اَلْمَرْأَةُ يُجْزِيهَا مِنْ مَسْحِ اَلرَّأْسِ أَنْ تَمْسَحَ مُقَدَّمَهُ) چارقد رو برداره اینجا بماله، لزومی نداره، خب این جلو هم کافیه. (أَنْ تَمْسَحَ مُقَدَّمَهُ ثَلاَثِ أَصَابِعَ).
اشکال و ایرادی که هست این است که مگر مرد و زن با هم در مقدار مسح فرق می کنند؟ که از ضروراته که نه. پس این فرموده مرأة، پس رجل رو هم میگیره.
اگر رجل ومرأة که هر دو مکلف اند، این مقدار لازم است، این چند تا معارض داره قبول نمی کنیم. (وَ لاَ تُلْقِي عَنْهَا خِمَارَهَا).
اینجا بنده نوشتم (ولکنّها مخصوصاً اول بالإمرة و ثانیاً أنَّ الأجزاءَ عن الواجب عن الراجح… و هی معارضة بظاهر اطلاق الآیه و صحیحة أخوین و حمّاد أنهما بینَ إصبعٍ واحده و مسمّا) (29:30)
مسمّا در صحیحه أخوینه که زراره وقتی که از امام صادق علیه السلام با برادرش سوال می کنند که از کجا فهمیدید که بعض سر را مسح کنید؟ این میخواد یاد بگیره در مقابل سنی ها چی بگه، چون اون ها میگن همه سر را باید مسح کرد یا غسل کرد.
فرمود (یَا زُرَارَةَ لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) (فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ فَقَدْ أَجْزَأَهُ).
خب عرض می شود که بنده اینجا نوشتم که (ذلک و حتّی الی معاربٌ و روایة صحیحا مغیّرة غیر مسمّاً من المستفاد من الآیة ساقط لمخالفة إذ هی غیر ثابت اطلاقها فضلاً أنهّا معارضة و یوافق اطلاق الآیه ولاقوا باکتفا بمسما والأشبح مسما المسح و لا یجیز بالاستیعاب المسح فإنه مخالف بصحریح الآیه و اطلاق الروایة) (30:10)
دو جوره. یک مرتبه ما با کف دست قشنگ مسح می کنیم، همه رو هم نه، با کف دست، آخه همه سر رو با کف دست نمیشه مسح کرد
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
در همه چیز واجبات، در واجبات همه چیز یکسانه، مستحبات عرض نمی کنیم. مستحبات مرد اینوره، زن اینور. در واجبات همه یکسان اند.
حالا عرض می شود که در اینجا ما به برادران شیعه ای که فتوا می دهند باید با سه انگشت یا باید با یه انگشت یا هر چه هست، باید بر ناسیه، عرض می کنیم قرآن می فرماید مسمّی، مسمّی عرضاً و طولاً صدق مسح باید بکنه نه اینکه با یک خط کوچولو مثلاً.
صدق مسح بکنه بر سر و ما استناد به آیه می کنیم و روایاتی هم که هست، این اعتراضات هست، اگر بخواد دلالت بر وجوب حد معین بکند یا عرضاً یا طولاً.
و به برادران سنی بهتر عرض می کنیم که قرآن شریف می فرماید (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶] شما به جای مسح غَسل می کنین و غسل هم همه سر رو، سر هم فقط نه، گوش ها رو هم داخل می کنید.
بنابراین اگر ما داریم بحث می کنیم و دقت می کنیم، برای این است که بتونیم از این کنز حق سبحانه و تعالی که کتاب الله است، مطلب رو اونجوری که عنوان و محکیت دارد و خیلی روشن است دربیاریم تا بتونیم با برادران شیعه و با برادران سنی عرض می شود که صحبت کنیم و با کمال محبت و أخوت بگیم اینجا که وحدت کنیم در شکل مسح.
و همچنین در عرض می شود که رجلین ملاحظه بفرمایید، در باب رجلین هم روایات است. روایات چند جوره. به طور مختصر که اشاره هم قبلاً کردم.
نسبت به شیعه روایات صریحه و صحیحة السندی داریم که در مسح رجلین از نوک انگشت ها تا این برآمدگی اولی یا برآمدگی دومی یا مطلق، باید که استیعاب عرضی باشد. قویّه عبد الأعلی، صحیحه بزنطی، که.
احیاناً روایتی هم داریم که ازش استفاده می شود که این استیعاب عرضی لازم نیست، بلکه مسمای عرضی کافیه. عرضاً با یه انگشت هم باشه طولاً تا کعب اول یا کعب دوم.
این رو ما از آیه که مطلب رو استفاده می کنیم خب در حدیث هم ما بحث حدیثی می کنیم. از آیه این استفاده کردیم که (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] این بحث گذشت تکرار نمی کنیم.
أرجل را تا کعب اول هر رجلی که بین دو تا کعبینه کلاً باید مسح کنیم چون فرمودند (أَرْجُلَكُمْ). أَرْجِلَكُمْ که نفرمود که. اگر (أَرْجُلَكُمْ) رو قبول داشتین که قبول ندارین، اگر أَرْجِلَكُمْ بود بله مثل رئوس بود، اما (أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] داریم.
خب همونطوری که اگر باء در (بِرُءُوسِكُمْ) نبود، ما نمیتونستیم در مقابل سنی ها بگیم تبعیض، امام صادق هم به أخوین، زراره و برادرش یاد دادن که (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) و چون باء برای تبعیضه و برای تأدیه نیست فرمود (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶].
از اینجا می فهمیم که بعض رأس را مسح کنید کافی ست، این بعض رأس و در رجلین می فرماید که و (أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] نفرمود (وَ أَرْجِلَكُمْ).
اگر أَرْجِلَكُمْ بود در أرجل هم ما مسمای مسح را عرضاً قبول می کردیم طولاً نه، چون طولاً فرمود (إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶].
اما در رأس إِلَى و مِن ندارد، نه طول معین شده است نه عرض، اما در رجل اگر (وَ أَرْجِلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) بود طول بیان شده است إِلَى الْكَعْبَيْنِ، اما عرض بیان نشده. عرض می شود که (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] این استیعاب عرضی رو ما میفهمیم.
حالا فقهای بزرگوار شیعه نوعاً تا اونجا که ما اطلاع داریم، إّلا من شز مثل علامه (قطع صدا)
باشد که خب ما که هستیم میتونیم بفهمیم. اگر به ما گفتند خب دیگران، مگه نفهمیدن شما فهمیدین میگین، دیگران فهمیدن خب ما هم فهمیدیم، مگر دیگران اجازه میدن که ما ازشون تقلید کنیم؟
مگر شهرت اجازه میده که ازش تقلید کنیم؟ شهرت حرام میدونه که مجتهد تقلید کنه، اجماع حرام میدونه که مجتهد تقلید کنه. مگر خود کسانی که شهرت کردند، از شهرت تقلید کردند، شهرت کردند، اول یکی بوده، بعد دو تا بعد چند تا، دیروز عرض کردم.
حالا اینا استنادشون چیه؟ ببینید، مگر می شود در مقابل قرآن استناد به چیزی کرد؟ خب نمیشه. ولی اگر توجهی احیاناً نشه، حالا به هر جهتی از جهات که میخواد باشه، عادت اینجوره، چنین اینجوره، چناچه با بعضی از فقهای بزرگوار کسی صحبت کرده بود، استدلال به آیه ای کرده بود، ایشون فرموده بود که ظاهر آیه دلالت داره بر این مطلب، ولی ما فقهمون، فقه روایتی و سنتیه.
حالا در هر صورت.
ببینید از آیه ما استفاده می کنیم که (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] استیعاب عرضی، طولی هم تا کعب اول هر رجل.
اگر ملا روایتی هم باشیم فقط، اون روایت که میخواد آیه رو خدایی نکرده بزنه کنار معاذالله، باز روایاتی که صریح است در موافقت آیه ما متعدد داریم.
فقط صحیحه أخوین است که آیه می تواند بهش استدلال کند. در صحیحه أخوین چه میفرماید؟ ببینید عبارت این بود دیگه (فإذَا مَسَحَ) ببینید بله عرض می شود که (فإذَا مَسَحَ) امام اول فرمودند که (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) بعد نتیجه گرفتن (فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ).
اینجا رو دقت بفرمایین چون صحیحه أخوین خیلی روش معرکه آرائه و خیلی روش اعتماده، مام اعتماد داریم البته ولی تا اونجایی که بشه قبول کرد، موافقت آیه.
(فإذَا مَسَحَ) که تفریع است به (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ)، (فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ مَا بَيْنَ كَعْبَيْهِ إِلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ فَقَدْ أَجْزَأَهُ).
کسی اینطور معنا کند، بگد که (فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْسِهِ) این شیء نه طولش معین است، نه عرضش. مسمای مسح رأس طولاً و عرضاً، چرا؟ (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) که خود امام صادق علیه السلام فرمود. مگه اینطور نیست؟
بعد (أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ) خب این شیء هم همون شیئه. چرا؟ برای اینکه امام فرمودند (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ). چون (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) عه از (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) دو تا شیء جزئی می فهمیم در مسح.
یک شیء جزئی (فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْسِهِ)، یک شیء جزئی دیگر (أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ).
بنابراین همونطوری که با استفاده از باء تبعیض، هم تبعیض طولی ست و هم تبعیض عرضی ست و مسما المسح طولی و عرضی در رأس کافیه، در رجل هم همینطور کافیه.
این بالاترین بیانی ست که می شود کرد. ندیدم جایی کرده باشند ولی به کمک برادرانی که استدلال می فرمایند. جواب
(صحبت حضار)
این یک جوابشه. بله
یه جوابشم این است که آقا اشاره فرمودند که (أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ مَا بَيْنَ كَعْبَيْهِ إِلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ). در رأس ما بین نداشت، در رجل ما بین نداشت. ما بین رو کی گفت؟ قرآن.
قرآن فرمود (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] این (مَا بَيْنَ كَعْبَيْهِ إِلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ) طولاً و عرضاً، این استیعاب داره. پس چرا (شَيْءٍ) شد؟ ها (شَيْءٍ) در مورد سنی هاست، چون سنی ها ظاهر و باطن رو میشورن دیگه.
بنابراین ظاهر، استیعاب عرضی و استیعاب طولی، (شَيْءٍ) شد. (38:13)
این (شَيْءٍ) معنی تبعیضه، این اولاً.
ثانیاً اگر چند شیء بخواد اینطور معنا بفرماید که (أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ) ولی (مَا بَيْنَ كَعْبَيْهِ إِلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ) فقط استیعاب طولی رو بگیره، چون قرآن فرمود که (إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] اما استیعاب عرضی رو نمیگن، چرا؟
برای اینکه شَيْءٍ رأس در اینجا عطف شده. اگر کسی بخواد این حرف رو بزنه، میگیم اولاً این تأویلی ست بلادلیل. ثانیاً فرض کنید صریح نصه.
نص بود که دو جمله داشت. یک جمله (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) ما رأس رو مسح می کنیم، نه استیعاب طولی دارد، نه استیعاب عرضی.
بعد و (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) عطفه دیگه و (لِمَكَانِ اَلْبَاءِ) عطفاً رجل را هم، ما خب الی الکعبش طولی استیعابه ولکن عرضی استیعاب نمی کنیم.
اگر کسی اینطور بگد معنیش این است که (وَ أَرْجِلَكُمْ). (أَرْجِلَكُمْ) قبول نکردیم ما. روایت (أَرْجِلَكُمْ) رو قبول نداریم ما که. خلاف تواتر است، خلاف قرآن است، خلاف صحیحه است، خلاف چه است، خلاف چه است.
بنابراین ما نمی توانیم به صحیحه أخوین استناد کنیم بر اینکه در مسح رجلین استیعاب عرضی لازم نیست. ما به و اگر هم اهل روایت باشیم، چند تا روایت داریم که اون روز برای آقای خویی خوندم، در اون مقبره پسرشون که فوت کرده بود، یک اشاره ای کردم.
گفتم اگر شما صحیحه أخوین دارید که این معنا را دارد، اون معنا را می کنید، اما صحیحه عبد الاعلی و صحیحه بزنطی، سوال می کند شخصی (إذَا قَالَ أحَدٌ بإصبَعٍ قَال لَا إلّا بِالکَفّ کُلّه).
خب اگه خیلی هم ما روایتی باشیم، اون روایات صریح است بر اینکه (بِالکَفّ کُلّه) اما صحیح أخوین صریح نیست، ظاهرم نیست، به دلیل همون اشارهای که آقا فرمودن و عرض کردم که
(فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ إِلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ) (شَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ إِلَى) ببخشید (شَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ مِن أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) این (شَيْءٍ) مقابل این پاست.
و به عبارت أخری، ملاحظه کنید، اصولاً در وضوئات مخصوصاً وضوئات بیانیه، در وضوئات بیانیه مقصود چیه؟
(صحبت حضار)
مگه یک قدم نیست؟ مگه یک قدم نیست؟ هر دو پا رو انسان میاد، هر دوش مقابل سنی هاست و همین عرض رو می خواستم حالا عرض کنم.
ببینید، در وضوئات بیانیه. وضوئات بیانیه رو خوب بچسبین. کل وضوئات بیانیه تو قرآنه. (40:54)
در یک دونه از وضوئات بیانیه این مطلب نیست که شما پاتون رو بعضاً مسح کنین. بیانیه رو عرض می کنم، در کل وضوئات بیانیه این نیست که پا رو بعضاً مسح کنید.
اگر بعض یک بعض ثابتی بود و بعضی بود که میتونست مقید آیه باشد، خب در یکی از وضوئات بیانیه می فرمودند، خب نفرمودند.
چنانچه در یک دونه از وضوئات بیانیه کیفیت مسح رجلین رو نفرمودن. خب چند جور کیفیت داره. با دست راست، راست را با دست چپ، چپ را یا با هم یا متناوباً، این دو جور.
یا با دست راست چپ را، با دست چپ راست را، یا با هم یا متناوباً.
این هفت هشت ده جور میشه. یک جورش رو که تقید دارن که با عرض می شود که، اگر با هم مسح کردید بسم الله، اما اگر خواستید متناوباً مسح کنید، اول راست را با راست، چپ را با چپ بسم الله.
اما اول چپ را با چپ، بعد راست را با راست، آقایون می فرمایند نه، اینکه می فرمایند نه، به صحیحه حمیری تمسک می فرمایند.
صحیحه اولاً از لحاظ سند درست نیست. ثانیاً مهم تر از صحیحه حمیری، وضوئات بیانیه متضافره ایست که ائمه معصوم علیه السلام برای فصل بین اختلاف، بین المختلفین بیان کردند. چی بیان کرده؟ (42:15)
اصولاً ائمه علیه السلام چرا تقید دارند که وضوی رسول الله رو بیان کنند؟ میخوان بگن برادران سنی و شیعه ها، شما همتون مقلد رسول الله اید، پس همون جوری که رسول الله وضو گرفت باید وضو بگیرید.
خب رسول الله اینجوری وضو گرفت. اون وقت، در شستن عرض می شود که دست ها، قسمت معظمی از وضوئات بیانیه نداشت که از اینجا، تو بحث قبلی گذشتیم و در مسح کردن سر چند جور داشت.
(صحبت حضار)
بعضی هاش، عرض می کنم.
اصولاً ببینید آقایون، مگر نه این است که در وضوئات بیانیه، بیان واجب باید بشه؟ می شود بیان واجب نشه؟ وقتی که امام علیه السلام، ائمه علیه السلام در وضوئات بیانیه، بیان کرده اند مستحباتی از وضوی رسول الله رو، میشه واجباتش رو نگن؟ خب نمیشه، باید بگن. کدوم واجبات رو؟
اون واجباتی را که از آیه فهمیده میشه، خوب خیلی گفتن نداره ولیکن واجباتی از آیه که درست فهمیده میشه، اما مختلف العین است بین الفریقین، سنی می شوید، شیعه مسح می کند، پا را سنی می شوید شیعه مسح می کند.
در این طور موارد است که (مَسَحَ عَلَی قَدَمَيْهِ)، خب مسح علی کفین هم داریم، غَسَلَ قدمین هم داریم که بحثش مال فرداست که چهل حدیث ما داریم، شیعه. چهل حدیث شیعه داریم که پیغمبر بزرگوار قبل المائده یا بعضیاش نداره قبل المائده، پاهاشون رو غسل میکردن.
ولکن قبل المائده، اما بعد اینکه آیه مائده آمد چکار؟ پس آیه مائده این فصل میکند بین کل فتاوای شیعیه بینهم و سنیه بینهم و شیعیه و سنیه
که فردا این ترتیب بین القدمین رو ما مقداری بحث می کنیم، بعد یک جزئیاتی هست و بعدم منتقل میشیم به مختصراتی از ابواب غسل و تیمم، بعد هم به صلاة انشالله.
اللهم اشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لمَا تحبوه و ترضاه و جنبنا عمّا لا تحبوه و لا ترضاه
و السلامُ علیکم