بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶].
راجع به جنابت که یک نقشه ابتدایی راجع به این بحث باید کشیده بشود، اواخر بحث عرض میکنیم که تا شنبه خودتون رو مهیا بفرمایید.
تتمه هایی در باب وضو هست که مختصراً حضورتون عرض می کنیم و این مختصر، مختصری ست از دو مفصل.
یک مفصل آنچه در الفرقان بر محور آیه وضو بحث شده است و یک مفصل هم چنانکه در کتاب های (01:15) ما هست. اما ما درس از امام صادق علیه سلام میگیریم برای دو مطلب. مطالب زیاده، فعلاً دو مطلب.
یکی اینکه اصول و ضوابط فقهیه رو وقتی که یاد گرفتیم می توانیم تفریع کنیم، دیگر اینکه نباید وقت رو انسان بگذراند همینطور در موضوعاتی که می شود با تفکر کردن به دست آورد.
ما یک ضوابطی از این آیه مبارکه استفاده کردیم و همچنین ضوابط دیگری در کل فقه داریم که وقتی در نظر بگیریم کل فروع از برای ما روشن خواهد بود، دیگه نوعاً محتاج به أحوط و أقوا و أحسن و أشبه و فیه تردد نمی شویم.
علامه بزرگوار در تبصره، فرمایششون در باب وضو به اینجا رسید که (وَ مسح و بشرة رجلین مِن رئوس الاصابعه الکعبین و یجوزُ منحوصاً، و ترتیب علی ما قلنا والموالات و هی متابعتة هبعان بعضه البعض من غیر تاخیرٍ) (02:44)
بعد چند تا واجب دیگه ام دارد که وضو تمام میشه، بقیش مستحبات است. ما در مستحبات هیچ بحثی لزوم ندارد بکنیم، حتی در بعضی از واجبات هم که ما از ضوابط فقهیه استفاده می کنیم که بحث لازم نیست.
عرض کردیم که راجع به مسح رجلین که یک حد طولی دارد الی الکعبین از رئوس اصابع و یک حد عرضی دارد که روی پا رو کلاً باید با کف دست مسح کرد، من کسی رو هنوز پیدا نکردم از فقهای بزرگوار شیعه که استیعاب عرضی رو واجب بدانه، البته زیادم نگشتم، گشتنم لازم نیست.
انسان در صورتی باید بگرده که اگه نگرده خب میمونه، نخیر آیه دلالت دارد و ما نمی بینیم، ولی چون حوزه ما حوزه فقه سنتی ست و فقه اقوالی ست و روایتیو این حرفا، خب اینم ما ذکر می کنیم.
ولی خب اینجا (وَ مسحُ بشرة رجلین) این (مسح بشرة رجلین) تبعیض که ندارد که. اما راجع به سر تبعیض داشت (وَ مسحَ بشرة مقدم رأس أو شعرهی فی مقدمه رأس) قید کرد.
این مسح در مقدمه رأس مسماش کافیه، گر چه اینجام حکم مجمل می فرمایند ایشون، مختصر، گرچه اینجا ما عرضی داریم که مراد از مسح بشر مقدم رأس، کل مقدم رأس است؟ آدم اینطور خیال میکنه. ولکن خب کل مقدمه رأس رو أحدی از فقهای شیعه فتوا نداده مگر به عنوان احوط، اونم سه انگشتی.
حالا در بشر رأس قید شده است که مقدم. اما راجع به رجلین (و مسحُ بشرة رجلین من رئوس الاصابع الی الکعبین) طول معلوم، عرض هم همانطوری که از آیه مبارکه استفاده میشه (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶].
بعد (وَ یجوز من کوسن) این (یجوز من کوسن) را شیعه می گوید، سنی می گوید، هر فقیهی می گوید، هر غیر فقیهی هم می گوید، اختلاف درش نیست.
اما راجع به غسل یدین خب اختلاف بین شیعه و سنی بود و مباحثش رو قبلاً عرض کردیم، به تفسیرم مراجعه بفرمایید.
(و الترتیب علی ما قل الله و الموالات و هی متابعة الابعاد بعضه البعض من غیر تاخیراٍٍ) (05:09)
بسیار حرف جالبه. همون جمله ای که دیروز عرض کردیم که از آیه مبارکه استفاده میشه، این موالات به این معنا نیست که عضو قبلی خشک نشده باشه که اگر عضو قبلی خشک شده باشد، عرض می شود که اشکال داشته باشه، نخیر.
موالات به این است که عرفاً و معمولاً دنبال هم انجام بگیرد. فاصله معمولی نباشد، چه عضو قبلی خشک شده، چه خشک نشه، چه بماند مقداری، چه نماند مقداری، فرق نمیکنه، از خود آیه استفاده می کنیم که (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) بعد (وَأَيْدِيَكُمْ) [مائده: آیه ۶] که این فاء تکرار میشه، فَأیْدِیَکُمْ عرض می شود که (إِلَى الْمَرَافِقِ) بعد (وَامْسَحُوا) یعنی فَامْسحوا که این واو عاطف است دیگه تا آخر.
خب (من غیر تاخیراٍ) بعد ایشون میگد (وَ یستحبُ) به (یستحبُ) کاری نداریم تا میرسیم به اینجا، در مکروهات البته بنده عرض می کنیم مرجوحات، چون لفظ مکروه بر حسب نص قرآن شریف محرماته مقلده رو میگن و نه اینکه محرماته عادیه رو، تا چه رسد به اینکه مرجوحات رو، اینجا جایی ست که ما وقتی که روی آیاتی که لفظ کراهت در قرآن شریف داره، چه کراهت تکوینیه و فعلیه و چه کراهت شرعیه، همش حرمت های مغلظه است.
اینجا اختلاف است بین اصطلاح فقهی و بین نصوص قرآنیه در باب کراهت و لذا ما تبعیت از قرآن شریف می کنیم به جای مکروه مرجوح میاریم.
واجب است و حرام است و مرجوح هست و مستحب یا راجح یا منضوب و مباح. خب در میانه مکروهم می فرماید (وَ یُکره تمندل) تمندل مکروهه خب حساب هایی هم داره ولو ما نفهمیم، ولی مقداریش رو میفهمیم.
انسان وقتی که وضو میگیره، خب تر است دست دستش و صورتش. اگر اضطراری دارد که خشک کند مطلبی نیست، سرد است هوا و چنین و این حرفا و اما اگر نه، این آب وضو بماند به دست انسان و صورت انسان بهتر است به حساب اینکه آب وضوست.
و ثانیاً خود تمندل در اصل خیلی کاری خوبی نیست، مگر اینکه مندیل رو شما استفاده قبلاً نشده باشه و إلّا اگر قبلاً حوله استفاده شده باشد، تبعاً میکروباتی دارد و انسان با او دوباره چیز کند مطلبی ست.
بعد میفرماید (وَ یحرمُ التولیة) آهان (وَالاستعانه)، استعانه مکروهه اگر (و یحرم التولیة) نبود اینجا خب ایراد داشتیم ما، چون مکروه است استعانه در چی؟
کمک گرفتن وضو گیرنده از غیر وضو گیرنده این مرجوح است، در چی؟ در اعمال وضو؟ نه خب، چون در اعمال وضو، اعمال واجبه وضو یا اعمال واجبه ای که با مستحب توأم است و یک عمل حساب می شود، در اینجا اگر انسان استعانت کند که حرام است. طبق آیه صدو ده سوره مبارکه کهف.
مراده علامه بزرگوار با جمله ای که بعد می فرماید (و یحرم التولیة) تبعاً اینه که در مقدمات وضو انسان استعانت کنه، فلانی آب بیار، فلانی آب رو بذار تو فلان ظرف، فلانی چنین کن، نخیر خودتون باید همه کارشو انجام بدید، مگر اینکه معذور باشید.
این استعانه، مکروهه و مرجوحه و محتاج به خوندن روایتم ما نیستیم، مطلب بیّن است که انسان از اول تا آخر عبادتش رو خودش انجام بده، چرا کمک از دیگری بگیره؟
اون وقت جمله بعدی (و یحرومُ تولیة) مقصود از تولیة این است که یک ولیّ انسان بگیرد در انجام اعمال وضو، یعنی کمک، کمک در هر درصدی که باشد، در شستن صورت، مقدار زیادی رو من بشویم و دیگری مقدار کمتر را یا من و دیگری هر دو صورت من رو بشویند که شستن صورت در حد واجب یا شستن دست ها در حد واجب، مسح کردن سر هم در حد واجب، مسح کردن پا هم در حد واجب، این نباید کمک گرفت.
مثلاً من میخوام صورتمو بشویم بگم فلانی دست من رو بگیر یا فلانی من آب میریزم تو هم آب بریز یا در دست ها یا در مسح کردن سر بگم فلانی دست منو بلند کن منم بلند می کنم، سر رو من هم مسح میکنم هم شما مسح کنید، دوتایی با هم مسح کنیم، این عرض می شود که تولیه است و کمک گرفتن در فعل.
ولی ما اینجا به علامه بزرگوار عرض می کنیم که تولیه سه جوره. کمک گرفتن در اعمال وضو سه جوره.
یه جورش این است که در خود عمل واجبه وضو انسان کمک بگیره، خب این معلوم است که حرامه و معلوم است که مبطل است به دلیل همون آیه مبارکه آخر سوره کهف (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰]. یک بُعد عبادت نیت قربت است که ریا قبلش، بعدش، با او حرام است قبلاً بحث کردیم و مبطله عبادته.
یکی در خود عمل عبادتی که مخصوص من است، یک مرتبه عمل عبادتی مشترکه، امر به معروف است، نهی از منکر است، جهاد است، چه است، اونا رو کاری نداریم.
یک مرتبه نه، نماز رو من باید بخونم نه من و زید، وضو را من باید بگیرم نه من و فلانی، چون این امر مختص من است اضافه بر اینکه نیت قربت رو من باید شخصاً بکنم، شریک نمتونم بگیرم در هیچ بُعدی از ابعاد، همچنین در خود این عملی که من انجام می دهم، در این عمل فقط من باید انجام بدم.
اما اگر دیگری در اصل عمل واجب وضو با من کمک کند برخلاف آیه است. حداقل اینکه حرامه و کار حرام در عبادت، عبادت رو باطل میکنه، این رو بعد بحث می کنیم ها، چون فقها اختلاف دارند در بعضی جهاتش که عرض می کنیم حالا، این فعلاً در اینجا. این عرض می شود که یک جور.
یک جوره دیگر حرام که باز حق با علامه بزرگوار است، این است که شستن صورت و شستن دست ها، (علیکم السلام) شستن صورت و شستن دست ها یک بُعد مستحبم دارد و این بُعد مستحبم دو جوره.
یک بُعد مستحبی ست که عمل مستحب داخل در عمل واجب است و یک عمل حساب می شود. من می توانم با کفم مقدار کمی آب بردارم که حداقل شستن صورت باشه، اما مقدار بیشتری بر میدارم.
با همین یک مرتبه شستن من کار واجب و مستحب رو با هم کردم، اما کار واجب مستحب منضم به هم است. مگر نیست؟ نمیشه از هم جداشون کنیم. شستن صورت به طور اسباق مستحبه، اصل شستن صورت
(صحبت حضار)
پس گوش کنید، حالا اومدید شما، صبر کنید.
من اگر یه نصف کف از آب وردارم و بزنم صورتم به قدر اقل مسمای غسل باشد این واجبه، اما اگر از مسمای غسل زیادتر باشد، دستم رو پر از آب کنم بریزم که بیشتر از مسمای غسل باشد، این یک عمل است، ولکن این یک عمل مستحب و واجب رو جمع کرده یا نه؟
واجب را چون اصل غسل است، مستحب را چون اسباق است، حالا
(صحبت حضار)
ما همونجا رو داریم میگیم دیگه.
خب حالا، عرض می شود که ما همونجایی که درسته عرض می کنیم، جایی که غلط رو عرض نمی کنیم.
ببینید حالا اگر با یک کف که من صورت رو شستم، دو کار کردم با هم که وحدت داره، جدا نیست ها، این دو کار که با هم وحدت دارد، شستن صورت است در اصل شستن و شستن اسباقی با تراوت صورت است در زیادتر شستن.
حالا در این حال، اگر در این عمل من نیت ریا میکردم وضوی من باطل بود یا نه؟ بله. ببینید اگر من به مقدار اقل آب بر می داشتم و نیت قربت صددرصد، اما حالا که مقدار زیادتر آب برداشتم برای زیادترش ریا میکنم در مقابل حاج آقا.
در اصلش نه، حاج آقا باشه یا نباشه من بالاخره صورتم رو میشورم، ولی در این بیشتر برداشتن برای اینکه حاج آقاست نشسته اونجا ممکنه سهم امام بده، من بیشتر میریزم وضو قشنگ تر میگیرم.
ببینید شستن صورت باطل است یا نه؟ بله. کسی، گوش کنید، کسی نمی تواند بیاد بگه که خب من واجب که نیتم خوب بود، واجب اصل شستنه، اما این اسباق نیت اشراکه.
میگیم بابا اسباق با واجب، مستحب و واجب یه وحدت داره، این که یک عمل است، این یک عمل که نمی شود که دوگانه باشد.
در نیت ولو شما در اصل شستن نیت قربت کردید، اما در اسباق شستن نیت ریا کردید، در اینجا نظیرشم قبلاً عرض کردم در اینجا مبطله. این دو تا.
عرضی که با علامه بزرگوار داریم اینه. میگیم در اعمال مستحبه ای که جداست از واجب، مثلاً ببینید، مگر مستحب نیست دو مرتبه صورت رو شستن؟ شستن ها نه آب ریختن، شستن کامل.
آخه بعضی ها سوال می کنند که اگر ما صورت رو سه چهار مرتبه آب ریختیم و در هر دفعه همشو نشستیم، اینکه طوری نیست، نه شستن کامل.
شستن کامل صورت دفعه اول واجبش رو انجام میدیم، دفعه دوم چیه آقایون؟ مستحبه.
اگر من در دفعه اول نیت قربت واجبه کردم، اما در دفعه دوم نیت حاج آقا کردم، چی چی باطل شد آقایون؟ دومی. اولی چی؟ چرا اولی باطل شه؟ این جا رو ما اعتراض داریم به علامه بزرگوار.
به علامه بزرگوار عرض می کنیم که می فرماید (یحرم التولیه) این سه بُعد داشت، دو بُعدش حرام بود که خب عرض کردیم.
اما این بُعد سوم که اگر این عمل مستحبی که ضمن وضوئه، نه قبل از وضو ها، اون عمل مستحبی که ضمن وضوست، این عملی که ضمن وضوست انفصال دارد این عمل مستحب از عمل واجبی که یا قبلش یا بعدشه، ها.
مثلاً فرض کنید
(صحبت حضار)
باشه، خب باشه، چرا
(صحبت حضار)
صبحکم الله بالخیر، چرا؟ خب بفرمایید، فکر کنید بعد بفرمایید.
(صحبت حضار)
صبحکم الله بالخیر، من میگم دو مرتبه صورت شستن
(صحبت حضار)
من میگم دو مرتبه صورت شستن، مرتبه اولش واجب بود دیگه، مرتبه دوم تو مرتبه اوله یا بعد؟
(صحبت حضار) مرتبه دوم مستحبه
مرتبه اول واجب بود، مرتبه دوم مستحب.
(صحبت حضار)
آقاجان توجه کنید
من که الان وضو گرفتم مرتبه اول رو به حد واجب شستم، دیگه باید کاری بکنم صورتم رو؟ نه. اگر دو مرتبه شستم، این دفعه دوم غیر از دفعه اوله، قاطی که نیست. این غیر مثالی ست که عرض کردم.
(صحبت حضار)
باشه
(صحبت حضار) منفصل یعنی
خب باشه
(صحبت حضار)
نه عین اون نیست، با اون نیست، یعنی یک عمل نیست، دو عمله.
ببینید دو عمل است، یک آن فاصله است، یک آنم نیست، دو عمله.
عمله اول با عمل دوم میشه جدا بشه، ممکن است من صورتم به عنوان واجب بشویم، به عنوان مستحب نشویم. مطلبیه؟ مطلبی نیست.
حالا اگر به عنوان واجب شستم
(صحبت حضار)
من موالات دارم. عجب حرفیه، ببینید باز فکر کنید، نه فکر نکرده حرف می زنید.
من دقت می کنم فکر کنم، شمام دقت کنید که فهم بشید، آقا موالات هست، موالات یعنی چه؟ یعنی تا صورت شستن بدون فاصله یک ثانیه، چند ثانیه، یک مقداری فاصله است.
(صحبت حضار) اون مقدار رو در حرام مصرف کنه؟
خب بشه، خب چی میشه؟ خب بفرمایید چی میشه؟
(صحبت حضار)
چرا؟
(صحبت حضار)
صبحکم الله، اگر من در حال وضو بین صورت و دست معاذلله نظر به امرة اجنبیه کردم، چطوره؟ وضوم باطله؟ بفرمایید. حالا، پس اینجا ما
(صحبت حضار)
چرا از بین ببره؟ بار دوم که مستحب است، اگر بار دوم مستحب را به عنوان حرام آورد، کار حرام کرده، منتها این مدلول بر این است که آقایون فقها بعضیا البته فرمودند.
مثلاً فرمود اگه زن، جایی نشسته وضو میگیره که میداند مرده أجنبی او رو نگاه میکند قشنگ و این زن باید خودشو حفظ کنه و حفظ نمیکنه، در عروه است ملاحظه کنید.
آقایون بعضی می فرمایند وضوش باطله، بعضی ها تفصیل قائل میشن مثل آقای خویی، می فرمایند که اگر مکان منحصر به فرده، وضوش صحیحه، اگر مکان های دیگری هم هست، وضوش باطله.
من جور دیگر عرض می کنم. من عرض می کنم که اگر مکان منحصر به فرد باشه، آیا این زن که در اینجای منحصر به فرد داره وضو میگیره، اضطرار پیدا کرده است، اضطراره دیگه، اضطرار پیدا کرد اینجا وضو بگیره، اضطراره به اختیار است یا اضطراره بلا اختیاره؟
اینو چند دفعه عرض کردم، در غایت. اگر اضطرار به اختیار است، حرام است، معفوق نیست وضویش باطله، هم واجب است هم باطل. و اما اضطرار به اضطرار است فرمایش آقای خویی درسته، نمیخوایم در این تفاصیل وارد شیم این تفاصیل رو آقایون ملاحظه بفرمایید.
حالا، این (یحرم التولیه) مرحومه علامه بزرگوار. بعد مسائل، مسائلی رو یکی دو خط ذکر می فرمایند و باز یه ملحقاتی داریم عرض می کنیم تا برسیم به این.
مسائل الولی (لا یجوز للمحدث مس الکتابة القرآن) سوال، خب مس کتابت قرآن برای محدث جایز نیست در حال عادی قبوله. خب اگر مخبث باشد چی؟
اصلاً چرا خبث رو از اول طهارت آقایون ذکر نفرمودن؟ قربان وجود مبارکشون، روشون رو می بوسیم، بسیار نورانیت دارند، اما چرا از اول طهارت تا آخر طهارت، از اول نجاست تا آخر نجاست، در احکام فقط نجسه معمولی را آوردند و طاهر معمولی، اما خبث رو نیاوردند؟
مگر قرآن شریف نمی فرماید (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷]. مگر خبائث به نص این آیه حرام نیست؟ حرامه.
حالا، اگر یک انسانی بتواند خود رو تمیز کنه، اما اونقدر کثیفه بوگندیه ولی پاکه ها، نمازم مثلاً بعضیا میگن میتونه بخونه، ما میگیم نمیتونه بخونه.
خیلی کثیف، آب دهن، آب دماغ، چرک، کثافت، خاکروبه، خب این آدم اینطور باشه اگر بتواند خود رو تمیز کنه این حلال است؟ قرآن میگه (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] این حرام است در این حال بودن. حالا
(صحبت حضار) اون أکل حاج آقا
شما فرمودین أکله خدا که نفرمود أکله
(صحبت حضار) بحث آیه راجع به أکله
بحث آیه هم راجع به أکل نیست، کله. اصلاً بحث آیه کله، آیه رو ملاحظه کنید سوره اعراف، بحث از اوصاف رسول آخرین این است که (وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] الی آخر.
ببینید این (يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] البته خبائث چندین آیه داره در قرآن، ولی این آیه ام الآیات است. تمام خبائث را قالاً، حالاً، فکراً، علماً، عقیدتاً، اخلاقاً، عملاً، فرداً، اجتماعاً، تا اونجایی که ممکن است انسان ترکش کنه میگد حرام است دیگه.
خب ما به برادران بزرگوار فقیه عرض می کنیم شما که اینجا مرقون می فرمایید که (لا یجوز للمحدث مس الکتابة القرآن) کسی که وضو ندارد دست بمالد روی آیه قرآن حرامه، چرا؟ دلیلش معلومه.
قرآن میفرماید (لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) [واقعه: آیه ۷۹] البته (لَا يَمَسُّهُ) ظاهر دارد، باطن دارد، چه دارد، چه دارد، اینکه مسلمه، روشنه اینه (لَا يَمَسُّهُ ظاهر القرآن إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) به ظاهرش حالا اون حداقل رو میگیم.
خب، طهارت ظاهری خب دو جور است. یک طهارته عن الحدث است که اکبر باشد یا اصغر. یک طهارت عن الخبثه، اونکه بیشتر روش میشه حساب کرد خبثه دیگه، حدث اگه شرع نبود که میگفتیم مطلبی نیستش که. حالا بیشترم نه.
ولی ببینید (الْمُطَهَّرُونَ) [واقعه: آیه ۷۹] (الْمُطَهَّرُونَ) در بُعد ظاهر حداقل هست یا نه؟ اگر انسان وضو ندارد این مطهر نیست، علی حدثٍ هست، پس دست به آیه قرآن نمیتونه بزنه.
اگر معذرت میخوام دستش سر تا سر غایته، خشک شده، بولی خشک شده، منی ست، خونه خشک شده، این رو بذارد روی آیه قرآن، استفتاء بفرمایید از برادران بزرگوار فقیه، حد اعلاش میفرمایند مکروهه، خب عرض می کنیم به سند همین آیه که دلیل می گیرند فقهای بزرگوار و ما هم دلیل می گیریم (لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) [واقعه: آیه ۷۹] خب این طهارت، طهارت از حدث را هم میگیره، چنانکه از خبث رو میگیره.
اول چیزی که به ذهن میاد طهارت از خبثه، چون خبث است که نجسه، حدث که نجس نیست، حدث یه حادثی ست که شرع فرموده اگر بول کردی، حائل کردی، چه کردی، چه کردی، باید که وضو بگیری. اونی که مسلم است خبثه. اون وقت این خبث چه نجس باشد، چه غیر نجس، پس سه تا حرف داریم.
یک حرفش رو فقهای بزرگوار می فرمایند که اگر وضو نداشت یا غسل نداشت، نمی تواند به آیات قرآن دست بزنه، چون (لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) [واقعه: آیه ۷۹].
دو مطب دیگر که ما عرض می کنیم اینه اگر نجاستی به دست یا هر جای انسان بود و سرایت نکنه، سرایت بکند که معلوم است حرامه و سرایت نکند، این نجاست سرایت نکنه، این دست پر از بوله خشک شده، منی و خشک شده است بزند به آیه قرآن، بابا (لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) [واقعه: آیه ۷۹].
سوم هم داریم. سوم این است که دست من پر از گند و کثافت و آشغال و بو و افین و فلان فلان، اما شرعاً طاهره، اما خبیثه، وقتی که خبیث است من مطهر نیستم، چون (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] وقتی که تحریم فرمود خبایث رو، کسی که دستش
(صحبت حضار)
ما غلام دلیلیم، خدا فرمود باید مطهر باشید با این کتاب مطهر تماس بگیرید، کما اینکه در فکرم همینطوره.
مثلاً فرض کنید که این آیه مراحلی داره، کسی که طهارت فکری ندارد، می تواند تماس با معارف قرآن بگیره؟ کسی که تو مغزش همه چیز هست جز نور قرآن، این انعکاس پیدا می کند همه چیز غیر قرآن در قرآن، آیه این رو تبیین میکنه، ما نمیخوایم بحثا رو بکنیم ولی این بحث رو
(صحبت حضار)
ما میگیم مطهر، اونیکه خبیثه مطهره؟ اونی که خبیثه مطهره؟
(صحبت حضار)
کی میگه طیبه؟ عه
(صحبت حضار)
آقا این کسی که خبیثه مطهره؟ آخه طهارت در مقابل چیه؟ طهارت در مقابل ببینید این طهارت، طهارت در مقابل نجاست است، اونی که آقایون می فرمایند. در مقابل خباثت نیست، اونی که خبیث است طاهره، طاهر چیه؟
طاهر از نظر انسانی و از نظر شرعی این است که انسان ازش بدش نمیاد، استخباث نمیکنه، ما بالاتر می تونیم عرض کنیم، میگیم خبائث از نجاسات غیر خبائث خبیث تره، خبائث
(صحبت حضار)
سرایت نمیکنه ها خب بزنه
(صحبت حضار) خشک کرده، خشک کرده
بزنه یا نزنه؟
(صحبت حضار)
میفهمم
(صحبت حضار) این نجسه اصلاً
صبر کنید ببینم، نجسی که
(صحبت حضار)
نه نه نه جایی نرید، نجسی که منجس نیست، آقایون می فرمایند حلال است دست بزنیم، ما اینو داریم عرض می کنیم. نجسی که منجس نیست حلال است دست بزنیم، ما اینو داریم عرض می کنیم.
ببینید ما در نجس منجس و در خبیثه و در، نجسه غیر منجس و در خبیثه غیر مخبث داریم بحث می کنیم. این دست نجست است و خبیث نیست، خبیث است و نجس نیست.
اما سرایت نمی کند به آیه قرآن، ما در این دو بُعد عرض می کنیم که هندسه ملاقات جسمیه با آیه قرآن دارای سه ضلع است.
یک ضلعش رو برادران بزرگوار فقیه فرمودند، ما هم دو ضلع اضافه می کنیم میشه یک مثلثی. این ماله اینجاش.
عرض کردم از ضوابط صحبت کنیم. از ضوابط قرآنی که ما داریم اینه که (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] در تمام ابعاد و لذا نظیرش رو خواهیم آورد که اینم باز باعث تعجبه نوع ماست، اما وقتی که به کتاب الله
(صحبت حضار)
زکی یعنی منجس نیست، اما عمل با این یابس خبیث حلاله یا نه؟ قرآن میگد (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] چیکارش کنیم؟ اینه دیگه.
حالا ببینید
(صحبت حضار)
اونجاییش که میماله عرض می کنیم، منتها در حدث همه جون انسان حدث داره، اما در خبث اونجایی که خبث داره، اینو عرض نکردم مثل اینکه، حالا ملاحظه کنید.
(صحبت حضار)
قبول، حالا اینم فرمایش ایشون، ببینید بنابراین مبنا که زوال عین نجاست از مطهرات است. این دست بولی بود، منی ای بود، مالیدیم به دیوار برحسب این قول که این پاکه، پاکه اما خبیث هست یا نیست؟ میشه این رو بزنیم تو آبگوشت بخورید شما؟ میشه بنده به ریشم بمالم؟ نه دیگه این خبیثه.
مگر این جور است که انسان فقط از نجس پرهیز کنه؟ از خبیث بیشتر انسان پرهیز دارد تا از نجس. بله؟
پس ببینید اصولاً، اگر دستی، اونجایی از انسان که میمالد به آیه قرآن، اگر خبیث است مسری باشد و نباشد حرام است مس.
اگر نجس است و خبیث نیست باز مطهر نیست، این چند تا بُعد شدها و اگر عرض می شود که نجس است و مسری ست که باز بیشتر این اهانت است در حقیقت، اهانت کننده به این عرض می شود که آیات قرآنیه است.
خب این مال اینجا.
(لا یجوز للمحدث مس کتابة القرآن الثانی لو تیقنل الحدث و شک فی الطهاره تطهر) (27:15) استصحابه یا استصحابم قائده قرآنی دارد؟ برای اینکه (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶].
استصحاب از قرآن درمیاریم ما، اینطور نیست که فقط محتاج به حدیث زراره فقط باشیم، نخیر (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶].
اگر یک علمی ست یک شکی، شکی رو بر علمی مقدم ندار. اگر یکی ست که علمش بیشتر است دیگری علمش کمتر است، اونی که علمش بیشتر است مقدم بر اونی که علمش کمتره.
در باب استصحاب همینه، قبلاً این بوده بعد نمدونیم رفته یا نه، قبلاً بوده رو ما استصحاب کنیم، اتباع علم کردیم، اما اگر که این حالت فعلی رو در نظر بگیریم، اتباع جعل و اتباع عرض می شود که شک کردیم.
حالا در این مسئله که (لو تیقن الحدث و شک فی الطهاره تطهر) و بلعکس (لا یجب الطهاره) قبلاً طاهر بوده، وضو داشته، میدونه حدث صادر شده یا نه این (لایجب).
بعد مطلب دیگه، اگر که البته این مفصله در عروه ملاحظه کنید، ما به عنوان ضابطه عرض می کنیم.
اگر چنانکه انسان امروز وضو گرفته، یک کاری هم که حدثه کرده، نمیدونه کدوم جلوتره، کدوم عقب تره، بنده عرض می کنم، حالا ملاحظه کنید قول رو، البته آراء مختلفه. بنده عرض می کنم طبق دلیلی که حالا عرض می کنم حضورتون، در کل ابعاد این نمیتونه نماز بخونه.
اگر چنانکه یقین دارد که وضوئی گرفته و یقین دارد حدثی سر زده و نمی داند کدام مقدم است و کدام مؤخر است، چه بداند وضو ظهر است و نداند حدث قبل است یا بعد و چه بداند حدث ظهر است، نداند وضو قبل است یا بعد و چه دو نداند، دارد. یکی نمی داند کدام قبل است و دیگری بعد است و دیگری نمی داند که هیچ کدام در چه زمان، در
(صحبت حضار)
مام همین رو عرض می کنیم
(صحبت حضار) من در وسائل عرض میگم
حق دارند آقایون، مراجعه کنید به عروه دیگه
(صحبت حضار) ابتکار شما نیست
من نمیگم ابتکاره منه، من میگم یکی از آراء اینه، بقیه برادران جور دیگر می فرمایند و بعضی ها هم اینطور می فرمایند، من نمیخوام ابتکار، ابتکار نشون بدیم، ما چیکاره هستیم اصلاً.
ملاحظه کنید، ببینید آقایون اینو من عرض می کنیم حضور مبارکتون، تا هر وقت من زنده بودم اگه اشتباه کردم یادم بیارید. بنده فتوا نمیدم. برای اینکه رسول گرامی (يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ) [نساء: آیه ۴].
فتوا مال خداست، پیغمبرم نمتونه فتوا بده، ما فتوا نمیدیم. ما چی میگیم؟ ما میگیم ما مراد خدا را اینجور فهمیدیم از کتاب الله، من چیکاره ام فتوا بدم؟ پیغمبر حق نداره فتوا بده.
حالا ببینید، اگر چنانچه هم حدث صادر شده است و هم عرض می شود که وضو صادر شده، غسلم همینطور است، تیممم همینطوره، فرق نمیکنه.
اگر حدثی صادر شده و طهارت عن الحدث صادر شده، نمی دانیم کدام مقدم است و کدام مؤخر است، چه زمان أحدکما رو بدانیم و چه ندانیم، جوری بدانیم که مقدم و مؤخر معلوم نباشد، در کل این موارد، آیا یقین قطعیه طهارت هست؟ نه.
آیا یقینه استصحابیه طهارت هست؟ نه. یقین قطعی طهارت نیست که معلومه. چون این یه زمانی وضو گرفت، یه زمانیم حدث، کدوم جلوست؟ خب یه زمان وضو گرفت، آیا بعد حدث صادر نشد؟ می دونید؟ نمی دوند.
پس یقین قطعی طهارت نیست. یقین قطعی به حدثم نیست، اینکه هیچی.
دوم، پله دوم یقین استصحابیه طهارت است. استصحاب با شرایطش لو خلیه و تبعه، اگر مسقط نداشته باشد، درست است، اما اگر مسقط داشته باشد چی؟
مثلاً یک وضو گرفته است نمی داند حدثی که حاصل شده بعده یا نه، شک در حدث بعد از وضو استصحاب وضو تا این ساعت. بعد یه حدثی هم صادر شده قبل از این وقت، حدثه وقت دیگه، وقت وضو، وقت حدث، وقت حالا.
وقت حالا میخواد نماز بخونه، در وقت حالا که میخواد نماز بخونه، در قبل دو چیز حاصل شده، یک وضو حاصل شده است که نمی تواند یقین کند، چون امکان دارد حدث بعد حاصل شده و یک حدث دارد که نمی تواند یقین کند شاید وضو بعد حاصل شده.
پس این پله اول رفت کنار. پله دوم چیه؟ پله دوم این است که وضوی استصحابی درست کنیم. میگیم وضوی استصحابی در جایی ست که حدث استصحابی نباشه، اینجا حدث استصحابی ست، چرا؟
برای اینکه در یک وقت مجهولی قبل از حالا، قبل از این دقیقه، در یک وقت مجهولی وضو حاصل شد، استصحاب می کنیم تا اینجا، خب حدثم حاصل شد استصحاب می کنیم تا اینجا، پس در اینجا هم وضوی استصحابی هست و هم حدث استسحابی هست.
حکمم ظاهری ست، تعارض می کنند، تتاقد می کنند، پس (انت لست علی وضو حتق علی ظاهر) نمیگیم (انت علی حدثٍ). أنت علی حدثٍ نمی خوایم. (32:13).
ما باید که مطمئن باشیم یا قطعاً و یقیناً که وضو داریم یا استصحاباً وضو داریم، ولی استصحاب مبتلا به یه پهلوان دیگش که زدش زمین، دو تایی با هم دیگه تعارض می کنند، مثل باب چیز دیگه، باب کفار.
ما در باب کفار در باب نجاسات عرض کردیم قبلاً که کافر مطلقا بدنش نجاست عینی نداره، ولی خب دو تا فرق دارد کافر با مسلمان. یک فرقش اینه که اگر مسلمانی امروز خود را طاهر کرده است و خود را نجس کرده است، آمد گفتش که تطهیر من بعد بوده، قبول می کنیم.
اگه کافر این حرف رو بزنه قبول نمی کنیم، برای اینکه حرف کافر که یقین آور نیست، چیکار می کنیم؟ میگیم در اینجا تعارض استصحابینه، یقیناً این کافر امروز تو حمام رفته و یقیناً گوشت خوکم خورده، کدوم جلوست کدوم عقب، نمی دونیم.
در اینجا یقین به نجاست نداریم، یقین به طهارتم نداریم، قاعده طهارت نمیاد، چون قاعده طهارت در جایی ست که اصل استصحابی نباشه، ولی در اینجا دو اصل استصحابی با هم تعارض می کنند. چرا؟
برای اینکه یه موقع حمام رفت استصحاب می کنیم طهارت رو تا حالا، یه موقعیم گوشته خوک خورد کی؟ نمی دونیم، استصحاب می کنیم تا حالا، پس حالا این هم طاهر است هم نجس، که نمیشه گفت. پس حکم به طهارت نمی توانیم بکنیم، خیلی خب حکم به نجاست هم نمی کنیم.
(صحبت حضار)
حکمه طهارت نمی کنیم ها، اینجا حکم به طهارت نمی کنیم اینجا. این یه موردشه.
یه مورد دیگر اونجاست که یک کافری که نماز نمیخونه یا مسلمانی که نماز نمیخونه، حالا کافر. کافری که معمولاً خب نماز نمیخونه و شرط نمی داند در اون نمازهایی که احیاناً می خونند طهارت رو، این کافر خود را نجس کرد، وقت نمازی گذشت، بعد آمد، ما نپرسیده حکم به چی می کنیم؟
حکم می کنیم که اون نجاست باقیه دیگه، استصحاب است. اما اگر مسلمانی الان خود رو نجس کرد، بعد وقت نماز تا غروب گذشت، نپرسیده میگیم پاکه. چرا؟
چون آدمی که نماز میخونه باید طهارت تحصیل کنه. حکم به ظاهره اسلام می کنیم. خب این هم مراحلی که در باب شکه و ما هیچ موردی رو استثنا نمی کنیم.
مثلاً در عروه مرحومه سید کاظم طباطبایی رضوان الله علیه استثنا میکنه یکیش رو که آقای خویی میگن این دو تاست، این دومی هست، اینطور هست. ملاحظه بفرمایید.
میگن که اگر ما یقین به وضو داشتیم اول ظهر، یقین به حدثم داریم، نمی دونیم قبله یا بعده، می گوید استصحاب وضو نمی کنیم، چون گیر می کنیم.
آقای خویی میگد خب اگر یقین به حدث دارید ظهر، وضو نمی دونید قبله یا بعده، اینجا استصحاب حدث پس نباید بکنید. یک اعتراض ایشون میکنه، ولی ما اعتراضات دیگر داریم، نمیخوایم در تفاصیلش وارد شیم.
کلاً ما عرض می کنیم مگر نه این است که ما دو پله بیشتر نداریم یا باید بدانیم وضو داریم قطعاً یا بدانیم وضو داریم استصحاباً، اگر ندانیم وضو داریم قطعاً و نه استصحاباً، شک است که وضو داریم یا نه، با وضوی که شما شاک اید می تونید نماز بخونید؟ خب نمیشه. این هم یک مطلب.
عرض می شود که مطلب دیگر (الثانیه لو شکه فی افعال الوضو و هو علی حاله عطا بهی و به ما بعده و لعنسر حلم یلتفف) که اینو قبلاً ظاهراً اشاره کردیم. (35:23)
(أن الوضو لایبوء) بعداً در روایت ما داریم، نداشته باشیم هم از آیه استفاده می کنیم که وضو یک عمل است.
در یک عمل، اگر در بعضی از این عمل، انسان شک کرد، در کل عمل شک کرده یا نه؟ باید شک برطرف بشه دیگه. بله اگر وضو رو انسان انجام داد و بعد از اینکه مسح رجلین کرد، شک کرد که آیا من چنین کاری کردم یا نه؟ این فراقه، فراقه.
عرض می شود که و اما اگر چنانچه من دارم فرض کنید سر را مسح میکنم، هوام خیلی گرمه، عربستانه، خیلی داغه، ما پنجاه درجه مکه رو دیدیم، خب این صورت رو دست خشک شد تا اومد سر رو مسح کنه، دیدم چیزی به دست نیست. نمیدونه صورت و دست شست یا نه؟ یا اگر شست، درست شست یا نه؟
چون عمل یک عمل است، شما در ضمن عمل شک کنید یا شک باید برطرف بشه یا عمل شما مشکوک خواهد بود و عمل مشکوک را به حساب عمل یقینی نمی شود که عرض می شود که آورد.
مطلب دیگر که اینجا ندارد بعد منتقل می شود به باب عرض می شود که غُسل، اینه که ببینید ما با چی باید وضو بگیریم؟ خب با آب دیگه.
خب اینجا اختلافه. اختلاف نه فقط بین شیعه، بین سنی هام هست، البته در شیعه اختلافش کمه. اونی که نقل می کنند با ماء الورد می شود وضو گرفت. روایتم داریم در وسائل الشیعه و نقل از مرحوم ابن واقع قمی رضوان الله تعالی علیه شده که در باب ری دفنه، عرض می شود که شاه عبدالعظیم هم، یکی از بزرگترین محدیثن واقعاً اسلام علی الاطلاق بودن ایشون، از ایشون نقل میشه.
(صدوق محمد بن علی بن حسین بن موسی بن واقع قمی صدوق) نقل میکنند که با ماء الورد می شود وضو گرفت.
ما دو تا عرض داریم. یک عرض که طرفداری کنیم از صدوق و درستم هست این طرفداری، چون صدوق بزرگوار که نمیشه گفت آیه رو ندیده (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً) [مائده: آیه ۶] بگه ماء نیست.
یک طرفداری که ما یک ماء الورد داریم یه جلاب، اونایی که عربی می دانند بهتر می تونن این حرف رو قبول کنند. یه ماء الورد داریم یه جلاب، جلاب گلابه، گلاب که آب نیست که، خب صدوق که نگفته با جلاب وضو بگیرید، گفته ماء الورد.
ماء الورد چیه؟ یعنی آبی ست که مقدرای بوی گل میده، خب یک دونه گل انداخته توی آب، یه پارچی چیزی بوی گل گرفته.
(صحبت حضار)
نخیر
(صحبت حضار)
من عرب تر از شما هستم.
(صحبت حضار)
نخیر
(صحبت حضار)
نخیر گلاب غیر از ماء الورده. ماء الورد در عربی اینجوری که توی آب
(صحبت حضار)
چون آب های حجاز یه مقداری مزه تلخی داشت، قمم سابقاً خیلی شور بود که حتی هندونه شور بود و خیارشم شور بود که به نمک نمی زدیم ما.
حالا در اونجا آب یه مقدرای تلخی داشت، یک خورده تلخی داشت چند تا چیز مینداختن توش، یکی خرمای خوب، چند خرما که مزه عوض شه
(صحبت حضار)
ببینید بله، اگر شما به یه حوض آبی چند قطره عطر بزنید، بوی عطر میگیره ولی حوض آبه هنوز.
بله؟ ببینید پس این توجیه که مناسبت هم دارد با این
(صحبت حضار) منظور از ماء الورد ایشون اینی که شما می فرمایین نیست، ماء الورد نمیشه که تو یک لیوان شما فرض کنین یک گل بندازید
نه، نخیر، نخیر نه، نه ببینید
(صحبت حضار) ماء الورد همون گلابه حاج آقا
شما می فرمایید ولی نه لغت اینو میگه، نه ادب فقهی اینو اجازه میده. ادب فقهی این است که ما مرحوم صدوق رو از اسلام بیرون کنیم؟ بگیم آیه رو ندیده اصلاً؟ درست نیستش که. ما باید احترام کنیم فقهای بزرگوار اسلام رو. تا اونجا که امکان دارد
(صحبت حضار) حاج آقا گلاب، ماء الورد رو شامل نمیشه
چرا، ماء الورد از نظره لغوی گلاب هست و نیست. ببینید حداقلش عموم و خصوص مطلقه دیگه. ببینید (کل جلاب ماء الورد و لیس کل ماء الورد جلاب) گلاب یه چیزی معینی ست، شیشه میکنن میفروشن، این عرق عرض می شود که بید و این حرف ها.
ولکن ماء الورد، آبی که بوی گل گرفته، آبی که بوی گل گرفته دو جوره. یک مرتبه بوی گل گرفته چون چکیده گله، اسمش جلابه. یک مرتبه بوی گل گرفته گل انداختن توش که این مقداری بو گرفته، خب اینم ماء الورد دیگه.
پس، خب این حرف رفت کنار، اما از کجا ما استفاده می کنیم که اصولاً با آب قاطی شده؟ آیه خب (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] که در (صَعِيدًا طَيِّبًا) صحبت است و در (مَاءً)، باید صدق ماء کنه.
خب چه مائی؟ کسی بیاد بگه که اگر آب نجس باشه چی؟ اگر آب نجس باشه یعنی آبی باشد که یکی از رنگ های سه گانش به نجاست عوض شده و هنوز اسمش آب، با این چی؟ این سوالی ست دیگه.
دیگری بیاد بگه که نخیر آبی ست که نجس نیست، اما آبه ولکن خبیثه، با این چی؟ ما عرض می کنیم طبق آیات دیگر قرآن از جمله مخصوصاً همین آیه (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] حرام است با این آب وضو بگیریم. کاری نداریم نجسم نباشه. فرض کنید این آب نجس نیست، خبیث هست یا نه؟
آبی که خبیث هست میخورید شما؟ اگر توی یک کاسه آب یک سر سوزن بول باشه و شما هم آب قلیل رو منفعل ندانید، از این آب میل می فرمایید شما؟ تشنگیم به یه جاهایی برسد خب نمی خورید، صحبت خیال هم که نیست.
بنابراین ببینید این آبی که انسان میخواد استعمال کنه، استعمالات فرق میکنه. استعمال خوردن است، استعمال وضو گرفتن است، استعمال دست و پا شستن عادی ست، استعماله رخت شستن و ظرف شستن است، استعمال توی حیاط ریختن و باغچه ریختنه، فرق میکنه. آیا شما هر آبی را که وضو می گیرید میخورید؟ نه.
در باب خوردن دقت بیشتری دارید شما به عنوان انسان به ما هو انسان، نه اون انسان های نکبت اونجوری که هر چی به دندون بیاد میخورن.
باب خبائث و باب طیبات مربوط است به انسان های که در بُعد انسانیت انحرافی پیدا نکردن، نه به حد افراط و نه به حد تفریط.
بنابراین ما عرض می کنیم، حالا که یه مقداری آب هست، همین آب هست چیز دیگم نیست، مگر اینکه تیمم.
یک مقدار آب هستش که توش چرک هست، کثافت هست، معذرت میخوام آب دماغ هست، آب دهن هست، تف هست، چه هست، چه هست، چه هست، نمیخورید شما، معلومه نمیخورید. اگرم شرع بگد بخورید، شما گیج میشید، خب با این آب وضو بگیریم یا نه؟ نه. چون (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷].
اگر شما از فقهای دیگر بزرگوار اسلام سوال کنید میگن کار خوبی نیست، اما میفرمایند اگر وضو گرفتید درسته. ما عرض می کنیم اگر با این آب وضو گرفتید و نماز خوندید، شما بدون طهارت نماز خوندید، چرا؟
برای اینکه قرآن قید میکنه، میگه (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] با چیزی که خبیث هست خدا تحریم کرده است کارهایی را که از جمله وضوست، مهم ترینش وضوست. اگر این آب رو بخورید حرام است، اگر وضو بگیرید حرام است، اگر ظرف بشویید حرام است، منتها اینا با هم فرق داره البته.
(صحبت حضار)
از قضا آب کوزه خبیث نیست، یک خورده غبار داره، ولی خبیث نیست که
(صحبت حضار)
صبحکم الله بالخیر، شما گل امام حسین می خورید خبیثه؟ خبیث که نیست که.
(صحبت حضار)
اشکال می کنن، ولی ما اشکال نمی کنیم. چرا؟ ببینید یک مرتبه این آب کوفه که (42:42)
اونقدر گل آلوده که واقعاً آدم خبیث میبینه در خوردنش، ولی در وضو گرفتن خبیث نمیبینه،
(صحبت حضار) نمیخوره
ولی در وضو گرفتن، چون خوردن با وضو گرفتن فرق داره. در وضو گرفتن این آبی که هیچ چرکی، کثافتی گند و کثافتی ندارد، یه مقداری غبار آلوده، این خبیث از نظر وضو نیست، از نظر خوردن اگر خبیث باشد، از نظر وضو خبیث نیست.
(صحبت حضار) آب مطلق که نیست
ما خبیث، صبحکم الله بالخیر، کی گفته مطلق نیست؟
(صحبت حضار) همونایی که اشکال میکنن
اگه منو شما باشیم مطلق نیست، قبول نداریم
(صحبت حضار) همونایی که اشکال میکنن، میگن مطلق نیست
نشد، قبول نداریم. حالا ببینید اونی که آبه ما اینجا رو داریم بحث می کنیم، اونی که آبه، ببینید آقایون، اونی که آبه مطلقه، هیچ کسم درش، به حضرت عباس آبه فرض کنید، اونی که به حضرت عباس آبه مطلقه، اما این کثیف شد، آبه ها، آبه، اما کثیفه.
عرض می شود که کثافت و چنین و چنان و چنان، رنگ و بو و ایناشم نجس نیست، رنگش چرکه، بوش نمیدونم آب دماغه، معذرت میخوام، این اگر کثیفه خبیث است یا نه آقایون؟ خبیثه.
قرآن که میفرماید (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷] خدا که خبائث رو حرام کرده، پس من حرام است با این آب وضو بگیرم.
اگر حرام است با این آب وضو بگیرم، یک سوال میکنم از شما، ببینید، وضو مگه عبادت نیست؟ این وضو افرادی داره. یکی از افراد این وضو که عبادت است، این است که وضو در مکان غصبی بگیرد، وضو با آبه غصبی بگیرد، وضو با آبه خبیث بگیرد، وضو با آب مضر بگیرد، همه اینا صحیحه، آقایون همه باطل است عمدش (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷].
ما کاری به غصبی نداریم. آبی که خبیث است و پاک، پاک از نظر نجاست های رسمی، ولی آبی که خبیث است خداوند حرام کرده است با این آب وضو بگیرم که اگر من وضو بگیرم، نه تنها وضو نگرفتم بلکه کار حرام کردم.
چنانکه اگر کسی وضو بگیرد با نیت شرک، این هم وضو نگرفته است و هم ریا کرده است. اگر بی وضو نماز میخوند کمتر بود عقوبتش تا اینکه با این وضوی ریائی که مشرکم شده است عرض می شود که نماز بخونه.
بنابراین ملاحظه کنید ما با در نظر گرفتنه ضوابط قرآنیه و نصوص و ظواهر قرآنیه و حتی اشارات و لطائف قرآنیه، این مطلب برامون محرز است، ولو کل فقها جور دیگر فرمودند، ما عرض می کنیم که خب ما اینطور میفهمیم، چه کنیم؟
آیا بزرگان فقهای شیعه، این ها انتظار دارند حتی یکیشون، حتی اونی که خیلی فقیه نیست، انتظار دارد که ما ازشون تقلید کنیم؟ هیچ انتظار ندارند. حرام می دانند ما ازشون تبعیت کنیم. ما هم حرام می دونیم، چون شریعت حرام می داند، ما نظرمون بر محوره کتاب و سنت و (قطع صدا)