بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶]
ما از نظرات برادران و از احتمالات برادران استفاده می کنیم، کما اینکه اون ها هم شاید از نظرات و احتمالات گوینده استفاده کنند و قضیه اصلی (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸].
ما یک بحث ادبی داشتیم دیروز که بر مبنای این بحث ادبی استفاده فقهی کردیم و عرضمون رو تکرار نمی کنیم فقط اشاره است (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] بنده عرض کردم باب افعلاله.
در تفسیرم اینطور نوشتم، بعضی از برادران که تشریف دارن فرمودن باب تفعله، این رو هم من فکر کردم، اما چند مطلب مقدمه ای دارم بعد عرض میکنم این هر دو احتمال درسته، اما شاید احتمالی که بنده عرض کردم درست تر باشه، اون هم درسته.
اینجور نیست که از نظر صرفی احتمالی که بنده عرض کردم باطل باشه، اگرم باطل بود عرض میکردم باطله، اونجایی که در تفسیر گذاشتم خط بزنید عوض کنید، کما اینکه شده بعضی وقتا، البته خیلی کم و خیلی کمش به حساب این است که ما اصرار داریم بر محور قرآن فکر کنیم و گدایی هم زیاد می کنیم از محضر حق که بتوانیم مرادات حق رو با این (بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸] بفهمیم.
حالا، مقدمه مختصر. لغت عربی لغت عربیه است به چه معنا؟ این اسمی ست که معنا داره، چون هر اسمی که معنا ندارد که.
ولکن یکی از اسمائی که معنا دارد، اللغت العربی است. عربیه یعنی واقحه، قرآن شریف که می فرماید ما به لسان عربی مبین این قرآن رو نازل کردیم، چی میخواد بفرماید؟
مراد همون عین و غین و صاد و ضاته؟ نه به یک لغتی و به یک لسانی که واضح است. لسان ها فرق میکند. بعضی از لسان ها تقییداتی دارد، گیرهایی دارد، گورهایی دارد، از نظر لفظی، از نظر تعبیری، از نظر دلالتی، از نظر تطبیقی، اما لغت عربیّه، این فوقه کل لغاتی ست که ما تاکنون می شناسیم و بعداً هم خواهیم شناخت.
اگر بعداً هم لغتی بیاید جدید، بهتر از عربی نخواهد بود. اگرم مانند او بشه، چون خداوند متعال آخرین سخن وحی را به وسیله آخرین پیمبر وحی در کتاب آسمانی اش قرآن، در کل ابعاد در بالاترین قله آورده است.
از نظر مطلب، از نظر فهمیدن مطلب، از نظر انجام دادن، مطلب، از نظر گیر نکردن در این معانی، این ابعاد بعدی ست.
از نظر زیبایی تعبیر، از نظر لغت تعبیر، از نظر بیانگری لغت که بهترین لغتی که بهترین تبیین را از برای رسوندن معانی می کند، لغت عربی ست.
(إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ) [یوسف: آیه ۲] چی میخواد بگه؟ میخواد بگه به لغت عربی؟ خب (كُمْ) که همشون عرب نیستن که، (كُمْ) ایرانی داریم، فرانسوی داریم، آمریکایی داریم، چه داریم، چه داریم.
چون این کتاب، کتاب دعوتی ست که طول زمین و طول عرض می شود که زمان و عرض زمین رو شامله. تمام مکلفین مأمورن به این قرآن. پس عربی مبین یعنی چی؟
(قُرْآنًا عَرَبِيًّا) [یوسف: آیه ۲]، بالاتر از همه (إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ حکماً عَرَبِيًّا) چی میخواد بگه؟ (إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ حکماً عَرَبِيًّا)، یه یاد خیری از آقای خویی حفظ الله بکنیم.
خدمت ایشون بودیم، یکی از کسانی که اوقاتش تلخ بود از اینکه ما تفسیر قرآن میگیم و رو قرآن زیاد کار می کنیم فاضلم بود، در همون علوم حوزه ای، خدمت آقای خویی آمد و بنده ام اونجا بودم.
گفت آقا اینکه ایشون اینقدر به قرآن چسبیده، خب قرآن یه حرفایی دارد که خیلی باید روش یکارایی کرد. ایشون فرمودند چی؟ عرض کرد (إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ حکماً عَرَبِيًّا) خب ازش استفاده می شود که قرآن حکم عربی ست، غیر عربی، غیر عرب لازم نیست که از این حکم تبعیت کنه. ایشون احترام فرمودن، فرمودن از خود ایشون سوال کنید.
خب سوال نکرد، ولی من جواب رو خدمت آقای خویی عرض کردم، عرض کردم (إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ حکماً عَرَبِيًّا) نفرمود لغتاً عربیاً حکماً عربیاً. حکم، حکم که توش لغت نخوابیده.
حکم اون چیزی ست که از لغت فهمیده می شود یا از اشاره فهمیده می شود یا از تقلید فهمیده می شود یا از گفتن فهمیده می شود، منحصر به لغت که نیست. خب (حکماً عَرَبِيًّا) یعنی چه؟ یعنی (حکماً عَرَبِيًّا لاَ تغییرَ فیه لا دلالتاً و لا تفهیماً و لا تفهماً و لا تطبیقاً و لستمراریتاً الی یوم دین) اینه.
اون وقت بعد اونجا به آقای خویی عرض کردم آقای حداد، استاد حداد بیروتی در اون چهارده کتابی که بر رد قرآن نوشته از جمله به این آیه چسبیده، میگه (إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ حکماً عَرَبِيًّا) این دلیل است بر اینکه قرآن مال عرب هاست فقط، مال عجم ها نیست. گفتم آقای حداد توهم که خودت عربی، اولاً.
ثانیاً عربی هستی که عربی نمیفهمی، چرا؟ برا اینکه (إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ حکماً عَرَبِيًّا) نه حکماً بلغتاً عربیه، حکماً خود حکم عربی ست، (حکماً موصوفاً بأنَّهُ حُکمٌ عربیّ، عربیٍ واضح، أعرب اللغت، أعرب الکلام،) ماذا یعنی، اعرب الکلام یعنی (أظهر فاعلیته أو مفعولیته أو مضافیته أو کذا أو کذا أو کذا) أعرب الکلام اینه دیگه (06:45)
نمیگه داد بزن، نمیگه عربیش کن، در فارسی هم در حالی که روشن صحبت بکنید فارسیه، انگلیسیه، فرانسویه، آلمانیه، چینیه، مینیه، هر چی میخواد باشه.
حالا (إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ حُکماً عَرَبِيًّا) این (حُکماً عَرَبِيًّا) چیه؟ یعنی احکام قرآنیه که آخرین احکام صادره از منطق وحی است الی یوم الدین برای کل مکلفین، هیچ جاش گیر نداره، نه در لغت، بهترین لغته و خود این بهترین لغت را که لغت عربی ست خداوند به بهترین بیان کردن است.
چون لغت فارسی لغته ولی هر کس فارسی حرف بزنه یجور حرف میزنه، بعضیا فارسی حرف میزنن، بعضیا فارسی تر، بعضی ها اونقدر فارسی رو زیبا و قشنگ که خب، لغت عربیم همینطوره.
این لغت عربی که لغت خاصی ست، اشخاص مختلفی فصیح، فصیح تر، بلیغ، بلیغ تر تا برسد به بالاترین قله فصاحت و بلاغت که قرآنه که نظیر ندارد.
(إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ حکماً عَرَبِيًّا) یعنی این حکمی ست که در تمام ابعاد مقدماتی، مؤخراتی، دلالتی، مدلولی، تفهیمی، تفهمی، تطبیقی، انجام دادن، هیچ جا گیر ندارد.
هر حکمی از احکام بشری حساب کنید یک جا گیر پیدا میکنه، تبصره درست می کنند، عوضش می کنند، بالاش می کنن، پایین می کنند، (إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ) اینی که من گفتم آقای خویی خب اظهار محبت فرمودن اون شخصم در رفت.
حالا، ببینید قرآن شریف در کل جهات در بالاترین قله است. خب در لغتم همینطوره، خب در صرفم همینطوره، در نحو همینطوره، در معانی اینطوره، در بیان اینطوره، در تمام ابعاد کلامی و دلالی و مرادی و تطبیقی، در تمام ابعاد این بالاترین قله اعجاز است، نه بالاترین قله فصاحت و بلاغت، چون فصاحت و بلاغت اعجازی هم ما داریم.
ولکن در میان فصاحت ها و بلاغت های اعجازیه که مراتبی هست و درجاتی هست، قرآن که از نظر مفاهیم و از نظر معانی علم الله نازل است که کافی ست (أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ) [عنکبوت: آیه ۵۱] این قرآن در تعبیر زیباترینه.
و لذا اگر کسی میخواد قرآن چاپ کنه خب زیبا چاپ کنه، بخونه خب زیبا بخونه، تفسیر کنه خب عبارت قشنگ بیاره، خیال نکنن که این مستحب است که آدم مثلاً به جای تلویزیون بگه فلزتیون، خیلی مستحبه مثلاً، نخیر مثلاً گز رو خیال کنه صابونه، این مستحب نیست.
رسول گرامی که می فرماید (تَغَنَّوْا بِالْقُرْآنِ فَإنَّهُ لَمْ يَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ فَلَيْسَ مِنَّا) چی میخواد بگه؟
قرآن زیباترین زیبایی های ست که رب العالمین در کل ابعادش مقرر کرده. پس زیبا بفهم، زیبا بخوان، زیبا نگاه کن، در وقت زیبا، با فکر زیبا، با علم زیبا، ابزار زیبا، تقوای زیبا، در تمام مراحل باید ما زیبایی ها رو مصرف کنیم تا زیبا بفهمیم و زیبا عمل کنیم.
درست، خب دوم، آیا اگر لغوی چیزی گفت، صرفی چیزی گفت، نحوی چیزی گفت، حتماً ما باید بپذیریم؟ مگه لغوی چیکاره است؟ لغوی عرب تر از ماست؟ صرفی عرب تر از ماست؟ اونم گشته پیدا کرده، خب مام می گردیم پیدا می کنیم.
اگر لغوی استدلال می کند بر معنای لغتی به موارد استعمال که نوعاً در قرآن مراجعه نمیکنه، صرفی و نحوی و بلاغی و فصاحی و غیر و غیر و غیر و و غیر که نظری میدن، حالا چون کتابشون چاپ شده، چون نمیشه چاپ رو پاک کرد به قول آقای بروجردی، چون نمیشه چاپ رو پاک کرد باید قبول کرد، اینطور نیست.
کی گفته است من و ماها از لغوی ها دورتریم،؟ از صرفی ها، از نحوی ها کی گفته؟ ما یک میزانی داریم و اون میزان اینه که لغت عربی و بالأخص عربیت قرآن که بالاترین قله فصاحت و بلاغته، این از نظر تعبیر روانه، روان ترین تعبیر.
چون روان ترین تعبیره، بنابراین اگر ما لغتی از لغات قرآن را می خواهیم معنا کنیم، به طرز بسیار روان و بسیار روشن و بسیار مبیّن و مبیّن تر از سایر طرزها و استعمالات باید در نظر بیگریم. ما که نوکر لغوی نیستیم که لغوی بگه اونجا اینطوره، پس اینطوره.
بله اگه یه آدمی باشه پیرمرد باشه عربی بلد نباشه، خب مطلب دیگری ست، ولی اگر ما پنجاه سال روی ادبیات عرب کار کردیم و مخصوصاً بر محور قرآن که ما لغوی تر از لغوی های دیگر باید باشیم که، این دو.
سوم، عرض می شود که در این جمله مبارکه من از این برادر عزیز خیلی تشکر میکنم که ما رو انداخت به این بحث، مقداری لغوی بشیم دیگه، که کلید فهم قرآن، لغت است.
در این جمله مبارکه (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] دو احتماله. یک احتمال است که بنده عرض کردم که (فَاطَّهَّرُوا) باب افعلال است و در تفسیرم نوشتم که مبالغه ام هست که اون معانی که عرض کردم و اون احکامی که عرض کردم.
یک احتمال است که این برادر عزیز می فرمایند که (فَاطَّهَّرُوا) باب تفعل است.
(صحبت حضار)
حالا عرض می کنیم، همین رو میخوام عرض کنم ببینیم چی میشه.
بازم فکر کردم اگر نظر دیگری آقایون دارند میفرمایند باز چون این برای قرآن فهمیه دیگه، ما نمیخوایم وقتمون رو در لغت مصرف کنیم که، ملا لغتی که نیستیم که.
حالا ببینید (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] (جُنُبًا) که مطلق بود، کل جنابت ها، جنابت عقل، جنابت روح، جنابت جسم، جنابت، همه رو گرفت.
(فَاطَّهَّرُوا) طهارتم همینجوری، حالا (فَاطَّهَّرُوا) یا فتطهروا بوده است که باب تفعل است، باب تفعلم برای تکثیر است و تعمیق است و مبالغه است یا نه (فَاطَّهَّرُوا) تطهروا نبوده است، بلکه از باب افعلال است اطهر، یَطهر، اطهرو، بله؟ اطهر، یطهرو، اطهراراً، اطهروا. اینظوری میشه اطهروا.
حالا اطهروا به (فَاطَّهَّرُوا) نزدیک تر است یا تطهروا نزدیک تر است؟ اینطوریه دیگه. احتمال سوم که نیست که. این (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] اطهروا بوده است (فَاطَّهَّرُوا) شده است که دو چیز بهش اضافه کردیم یا نخیر تطهروا بوده است (فَاطَّهَّرُوا) شده است که سه چیز اضافه کردیم؟
اگر سه چیز اضافه شده باشد نزدیک تر است مطلب یا دو چیز اضافه شده باشد؟ بله؟ ما که از سه میترسیم هممون که، اگر سه دور تر میشه دیگه.
اگر دو چیز اضافه شده باشد خب نزدیک تره، اما اگر سه چیز اضافه شده باشد دورتره، هر دو هم احتمال میدیم، هم اون رو احتمال میدیم، هم این احتمال رو.
البته اینجا از نظر حکمی فرق نمیکنه مطلب، چه از باب افعلال باشد که مبالغه است و تأکید است و چه از باب تفعل باشد که مبالغه است و تأکیده.
ولکن اینو حل کنیم که اگر من در تفسیر اشتباه کردم بعد در چاپ بعد عوضش کنیم، اما اگر نه اشتباه نکردم ذو احتمالینه، یا این احتمال أرجح است خب باشه، مام در حاشیه یاداشت می کنیم.
ببینید شما، اگر که (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] تطهروا بوده، بله؟ (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] فتطهروا بوده، تطهر، یتطهرو، تطهراً، تطهروا.
تطهروا امر عرض می شود که حاضر است و مخاطب است و جمعه، تطهروا. تطهروا رو چیکار کنیم که اطهروا بشه؟ سه تا کار باید بکنیم.
یک اینکه تطهروا این تش رو برداریم طین کنیم که دو تا طین بشه این یک، دو، دو تا طین رو در هم ادغام کنیم، ادغام که نبود، بله، تطهرو ت با طین که ادغام نداره.
اول ت رو برمیداریم طین کنیم که کردم، بعد این دو تا طین رو، طین فرعی و اصلی رو در هم ادغام کنیم، کافیه؟ نه، یه همزه وصلم باید بیاریم. همزه وصل نیاریم که نمیشه اصلاً.
یک همزه وصلم باید بیاریم (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶]، تطهروا بوده، تطهروا با این سه تا کار شده چی؟ (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶] ها، (فَاطَّهَّرُوا) سه تا کار شد.
این سه تا کار برای چی شد؟ برای اینکه غلیظ بود، عبارت غلیظ بود. تطهروا غلیظه، این باید خفیف تر بشه و به عکس اونچه بعضی برادران لغوی و صرفی می گویند که اون اصل بوده و فرعش کردیم، ما میگیم این اصله. چون اصل در لغت عربی واضح بودن است، واضح تر بودن بهتر از مخفی تر بودنه که. این مال این.
اما اگر باب افعلال باشد، اطهر، یطهرُ، اطهراراً بله فَطهرّوا، اینطوری میشه دیگه (فَاطَّهَّرُوا) که نمیشه، فَطهرّوا، اما فَطهرّوا هم گیر داره.
این مثل ما لکم تکعکعتم کتکعکعکم علی ضیج جنت نفراً انی کف شیطانی من هندیه (16:39)
ما نمیخوایم هندی، حالا هندی چه عرض کنم، یعنی در مقابل عربی گفت همه لغت هندیه.
حالا در اینجا اگر فطهروا میگفتیم که نمیشد، باید یه کاری بکنیم باهاش، منتها دوتا کار بکنیم، تشدید ر که اینجا مزاحم غلیظ کرده میاریم قبل، فطهروا تشدید ر رو میاریم روی هه، شد؟ کافیه؟ نه.
یک تشدیدم می دهیم به طین، تموم شد میشه (فَاطَّهَّرُوا) الف که داشت. الف که داشت. حالا اینجا که ما دو تا کار کردیم تا جمیل تر شد بهتر است؟ یا اگر سه تا کار کنیم تا جمیل تر بشه؟
خب دو تا کار کنیم جمیل تره، بنابراین از نظر لغوی
(صحبت حضار) حاج آقا این حمزه مال
از قضا نیست، چرا؟ برای اینکه تطهر یتطهرو، تطهرن، تطهروا، تطهروا که امره همزه نداره که.
(صحبت حضار) باب افتعال که باشد إطهرَّ میشه
آخه باب افتعال نیست که باب تفعله، این باب تفعل است همزه ندارد اصلاً. ما رفتیم به پنجاه سال قبل که پنجاه سال قبل این جریان اینجور بود، ولی حرفی که پنجاه سال قبل میزدم که حالا من نمیزنم که.
حالا ما می توانیم لغوی باشیم، نحوی باشیم، صرفی باشیم، ادیب باشیم، منطقی باشیم، فقهی باشیم، اصولی باشیم، عارف باشیم، فیلسوف باشیم، میتونیم بر محور قرآن.
حالا برگردیم سر حرف، ببینید
(صحبت حضار)
شهرت به چه درد میخوره؟ شهرت چیکاره اصلاً؟ حالا مطلب دوم
(صحبت حضار)
بله، مطلب دوم این است که مطلب فقهی ست، خب اون نتیجه ای که ما دیروز گرفتیم، می خوام اینو عرض کنم، ببینید چه (فَاطَّهَّرُوا) باب افعلال باشد، چه باب تفعل باشد، از نظر ادبی عرض کردیم یک مطلب درش مشترکه و اون مبالغه است. اون نتیجه حکمی و فقهی که دیروز گرفتیم، اون نتیجه سر جای خودش باقی ست.
و خدا شاهد است که من نظرم این نیست که چون من گفتم اینطوره، من در حضور برادران عرض می کنیم و شما صرف می دانید، نزدیک تر به بنده هستید در صرف و نحو و چه، که اگر نظری دارید باز بفرمایید.
حالا مطلب دوم، ببینید
(صحبت حضار)
گفتم اینو، آوردیم، اینجا نبودید مگه شما؟
(صحبت حضار)
صبر کنید گفتم،
دوم، این بخل نیست ها ولی خب چون وقتمون کم است و برادران هستند، اینو فکر کنید ضبط شده اینجا.
دوم این است که ببینید ما یا حدث اصغر داریم یا حدث اکبر یا هر دو. اگه حدث اصغر است که تبعاً با وضو از بین میره، اگر حدث اکبر است که تبعاً با غسل.
حالا اصغرم عرض می شود که وضوئم لازم باشه نداشته باشه مطلب دیگری ست. اگر هر دو رو داریم چه؟ پس سه مرحله است.
چیکار کنیم ما؟ بریم سراغ شهرت ها و اجماعات اولاً، گیج میشیم. من صبح مفتاح الکلام و مطالعه میکردم، قال فلان، قال فلان، قال فلان در مقابل قال فلان، قال فلان، در مقابله قال فلان، قال فلان.
خب ما به جای این قال های برادران بزرگوار فقیهمون از گذشته و فعلی و چنین حرفا، خب ما به قرآن مراجعه می کنیم. میدونید بیشتر این قالَ قالَ های متناقض و متحافظ و متعارض برای چیست؟
یک، حدیثی که بهش بشه درست عمل کردی نیست، رفتن سراغ شهرت و اجماعات یا حدیث هست و دلالت ندارد. اما اگر ما سراغ قرآن برویم، از نص قرآن یا ظاهر یا اطلاق قرآن یا عموم قرآن مطلب رو استفاده کنیم، دیگه خب در مقابلش شهرت و اجماع و حتی اطباق و تا چه رسد روایاتی که غیر قابل قبول است و اطمینان بخش نیست، مطلبی نخواهد بود.
حالا اینجا همینطوره. ببینید، ما اگه صد مرتبه آیه رو بخونیم باز مطالب استفاده می کنیم. مطلبی که امروز داریم اینه که اگر چنانچه انسان جنب شد، جنب به همون معنی وسیع ها، اگر جنب شد به جنابت پایینی یا به جنابت های دیگر، اون جنابتی که غسل میخواد، جنابت مزاجعه با زن، جنابت حیض، جنابت نفاس، جنابت استحاضه کثیره، جنابت مس میت، اگر جنب شد چیکار کنه؟ فقط غسل کند کافی از وضوست یا وضو رو هم با غسل باید بگیرد؟
خب به عکسش معلومه، اگر انسان جنب نشد، حدث اصغر ازش سر زد، فقط کافی ست که وضو بگیرد در بعضی از حدث ها، نه در کل حدث ها نه، مسح کردن حدثه، ولی (حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ) [نساء: آیه ۴۳] الی آخر، ما عرض می کنیم، از آیه چی استفاده می کنیم؟
ببینید (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) کل (الَّذِينَ آمَنُوا) (إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] کلاً، اینطور نیست؟
خب این (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] ماله کیه؟ مال (أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] که بعداً فرمود.
ملحقاتم دارد (أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] که بول است و غائط است و ریح، ملحاقتش نوم است، آیه ای بیان می کند سکر است، آیه نساء بیان می کند چه است، چه است، چه است، این که معلوم است که.
خب پس تکلیف محدثین به حدث اصغر چیست؟ وضوست، اونجایی که وضو باید گرفت وضوست، غسل که نیست، بعد، میفرماید که (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶].
آیا از (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] می فهمیم که خب (فَاطَّهَّرُوا) غُسله، اما اونی هم که قبلاً بوده باز هست؟ هم غسل کنید و هم وضو؟ خب نه، به چند دلیل نه.
یک دلیل اینکه (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا وَاطَّهَّرُوا) نفرمود که عطف بشه، که هم وضو رو بگیره هم غسل رو (فَاطَّهَّرُوا)، (فَاطَّهَّرُوا) تفریبع بر (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا)، تفریع بر (جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] که نیست. تفریع بر عرض می شود که بولتون یا نومتون یا چه یا چه که نیست. این تفریع است بر او. حالا که تفریع است بر او، ما از حساب تفریع خب مطلب رو میفهمیم.
مثلاً من به یکی از برادران سنی عرض کردم، گفت آخه این قضیه ولایت شلوغ است و چنین است و فلان است و در حدیث فلان، گفتم به قرآن که مراجعه کنید مطلب بیّنه، اما به حدیث، اون قله احادیث چیه؟
(ألَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ قالوا بلی، قال فمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ) از (فمَنْ) استفاده می کنیم،. ولایت چهل تا معنا داره، پنجاه تا معنا داره، هر چی، در اینجا میفهمیم چیه، چرا؟
(ألَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ) چه ولایتی رو ثابت کرد؟ اولویت، نه محبت، نه نصرت، نه چه، اولویت، اولویت دارد رسول بر مؤمنین، اولویت علمی دارد، نبی است، اولویت عدالت دارد ،معصوم است، اولویت چه دارد، درست؟
در اینجام (فمَنْ كُنْتُ) تفریعه، (فمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ) همون ولایت رو داره میگه دیگه. یعنی همون اولویتی که پیغمبر داشت، نسخه ثانیش امیر المؤمنینه.
در اینجا (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] (فَاطَّهَّرُوا) تفریع بر جنابت است. جنابت که با (جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] که نیست، با ریح که نیست، با نوم که نیست، با چه که نیست، اونا که نیست.
جنابت حدث اکبر است، حدث اکبرم که معلوم است که بعد فرمود، یک نمونش رو (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) (أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً) [مائده: آیه ۶] الی آخر.
در اینجام ببینید (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶] وضو تمام شد، وضو تمام شد. حدث اصغر چی از بین میبره؟ عرض می شود که وضو.
بعد (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] این ذو دلالتین است بر نفی اون مطلب که انسان وقتی غسل می کند حالا چه از جنابت معمولی، چه از جنابت های دیگر، باید وضو هم بگیره.
میگه نه (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶]، (فَاطَّهَّرُوا) این تفریع است بر جنابت نه تفریع است بر (جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] این یکی.
دوم، آقا (فَاطَّهَّرُوا) چی میخواد بگه؟ (فَاطَّهَّرُوا) طهارت بعض رو میگه یا طهارت کل رو میگه؟ حالا ما در طهارت های شستنی داریم عرض می کنیم ها.
در طهارت شستنی که مربوط است به شستن بدن است داریم عرض می کنیم. آیا در طهارت شستنیه و طهارت بدنی که (فَاطَّهَّرُوا)ست، این کل است یا بعض است؟ خب کل است.
اگه بعض بود (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] بعضه (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] بعضه (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶] باز بعضه، (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] بعضه، همه شستن های وضو تبعیض بود.
اما در شستن در باب حدث اکبری که با شستن از بین میبره، فرمود (فَاطَّهَّرُوا)، بعض، خب پس بنابراین در دو بُعد، نمیخوایم زیادش کنیم، در دو بُعد (فَاطَّهَّرُوا) میگد فقط غسل کنید.
پس محدثین دو دسته اند. یک دسته محدث به حدث اصغرن، یک محدث به حدث اکبر اند. اون کسانی که محدث به حدث اصغرن وضو بگیرن و کسانی که محدث به حدث اکبرن غسل کنند. با غسل وضو بگیرن، از کجا آوردی این حرفو؟ روایتم داشته باشین ما قبول نمی کنیم، خلاف آیه است دیگه.
ما از آیه به طور بیّن میفهمیم که مکلفین که دو دسته اند، یک دسته، دسته اولاً وضو بگیرن که (جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] نمونش بود، نمونه بزرگش بود.
دسته دوم که محدث به حدث اکبرن، جنباً، بعیداً، در بُعد جسمانی که با آب باید برطرف شه (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] تمام بدن را بشویید که اینم بحث داره، آیا مو هم جزوشه یا نه؟ در وضو جور دیگه بود.
در وضو ظاهر مو رو میشستیم، باطنش و بشره لازم نبود مگر اونجا که باز بود، ولی در غسل جور دیگر است. (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶].
حالا چند احتمال، ببینید این (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶] چند احتمال داره. یک، شخصی که الان جنب است یا اینکه قبل از جنابت حدث اصغرم سر زده ازش، پس ذو حدثینه.
یا در حال جنابت حدث اصغر سر زده ذو حدثینه، یا بعد از جنابت قبل از غسل سر زده ذو حدثینه یا در ضمن غسل سر میزند که بحثی ست.
اگر در ضمن غسل حدث اصغر سر زد، سه قول است که بعد باید که اشاره کنیم در تفسیرم ملاحظه بفرمایید. اما این سه تای قبلی رو داریم بحث می کنیم.
اگر حدث اصغری قبل از جنابت با جنابت بعد از جنابت قبل از غسل، صادر شد این حکمه وضو دارد؟ خب نه. چرا؟ برای اینکه (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] مگه مطلق نیست؟ داره اطلاق یا نداره؟ مطلقه دیگه. نفرمود (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا و حدث) ندارید، اینکه نیستش که.
بلکه معمولاً اینطوریه. معمولاً کسی که کاری انجام میده، بعد میره بیرون، یک مقدارم آب ازش میاد یا نه؟ بول میکنه دیگه، یا یک کاری انجام میده دیگه، معمول اینطوره.
حالا معمولم نباشه، این (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] اطلاق دارد کل حالات جنابت را بگیرد یا ندارد؟ خب اطلاق داره، ما به اطلاق تمسک می کنیم.
اینجا دیگه روایت داریم و نداریم، قول داریم و نداریم، شهرت داریم و نداریم، همه روی چشم برادرانی که نقل فرمودند و اوناییش که موافق قرآن است رو چشم ما، بقیشم همینطور.
عرض می شود که اما (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] پس این کسی که جنب شده است و در حال جنابتم بول کرده، قبل از جنابت بول کرده وضو نگرفته، بعد از جنابت بول کرده و کاری نکرده، در این سه بُعد (فی هذا المثلث من الجنابه، فی هذا المثلث من الجنابه لیس علی الجنب إلّا فطهروا فقط) این میشه (فَاطَّهَّرُوا) که در کار نیست، بنابراین مطلب از آیه حل شد بله، مطلب بعدی.
مطلب بعدی که شخصی داره غسل میکنه، در ضمن غسل بول کرد، چیکار کنه؟ آیا غسل رو از سر بگیرد وضو هم بگیرد؟ یک قول.
آیا غسل را ادامه بدهد وضو هم نگیرد؟ یک قول.
آیا غسل را ادامه بدهد وضو بگیرد؟ قول سوم که ما عرض می کنیم و طبق دلیل آیه که بعداً اشاره خواهیم کرد.
اما این جنابتی که در این مثلث، در یکی از این سه ضلع، حدث اصغر صادر شود، این حدث اصغر دیگه نقشی ندارد. حدث اصغر جایی نقش وضوئی دارد که غسل نباشد.
روایات هم بعضی هاش (أَيُّ وُضُوءٍ أَنْقَى مِنَ اَلْغُسْلِ) اگرم محتاج به وضو بود غسل کافیه از وضوست. اینم یه مطلب.
مطلب دیگر، این (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] چی میخواد بگه؟ میخواد بگد همه بدن رو با هر چی مو داره بشویید؟ یه احتمال.
میخواد بگد ظاهر بدن را، اونجایی که ریش هست و این حرفا، روی ریش رو مثل وضو با اونجایی که مانعی نیست یا اگر مانع است تخلل میشه کرد، تخلیل میشه کرد، آب به بعد برسه اینه؟
یا نخیر اصلاً کاری به ریش و مو و این حرفا نداره، فقط بشره رو باید شست؟ از آیه چی میفهمیم؟ فکر بفرمایید.
(وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] خطاب به کیست؟ خطاب به مکلفینه. مکلفین که از نظر انسانی دارای چند بُعدن آقایون؟ دو بُعد دیگه، بُعد روح است و بُعد جسم.
مو چیه؟ مو از نباتاته دیگه، مگه اینطور نیست آقایون؟ مگر مو از نباتات نیست؟ از نباتاته دیگه. وقتی که مو از نباتات است و روح حیوانی ندارد، اصلاً (فَاطَّهَّرُوا) اینو نمی گیرد، از اول نمیگیره.
و نمونش رو شما در باب میته، اجزاء میته، آقایون فقهای بزرگوار می فرمایند چنانکه حقم همین است، منتها یه حاشیه کوچیک اینجا دارد که اجزاء میته، میته نجسه دیگه، میته البته اونکه نفسه سائله داره، میته ای که نفس سائله دارد اجزاءش، عرض می شود که جزو اعیان نجس است.
حالا راجع به استخوان حرف دارن آقایون فقیه، فقها، میفرمایند که اون اجزایی که روح حیوانی ندارد، روح حیوانی ندارد، حالا نباتی دارد یا نه کاری نداریم، اون اجزایی که روح حیوانی درش حلول نکرده است، اون ها، عرض می شود که پاک است.
اونا که روح حیوانی حلول کرده نجس است. آقایون جزء اون اجزایی که روح حیوانی ندارد، استخوان رو شمردند، قبول میفرمایید برادران؟
آیا اگر پای انسان به پله خورد، استخوان انسان یخورده اذیت شد، استخوان بیشتر درد میاد یا گوشت؟ استخوان.
پس بنابراین استخوان نه این است که روح حیوانی ندارد، روح حیوانی تر و قوی تر دارد،. بله؟ این رو از خود مطلب میفهمیم، یعنی نصوصی که به ما میگوید اون اجزایی که روح حیوانی ندارد پاک است، اصلاً شامل استخوان نمیشه بلکه استخوان روح حیوانی درش بیشتر است از عرض می شود که گوشت.
تازه راجع به دندان ما حرف داریم. دندان یه قسمت هایی سطحی ست که این ها روح نباتی یا دارد ندارد، حیوانی نداره، اما یه مقداری داخل میشه بخوان بتراشن، پدر جد بچه درمیاد دیگه، این بیشتر از، اگه یه سوزنی تو گوشت فرو کنند دردش کمتر است تا اینکه اون چتری که میکنن به دندون انسان.
پس دندان هم در اونجایی که روح حیوانی دارد، این از حیوان نجس العین که معلوم، از میته که طاهر بوده است ولیکن میته شده است، این نجسه.
حالا در اینجا (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] به (تُمْ) میگوید و إلّا لباسم پس بشور، اتاقم بشور، عرض می شود که در و دیوارم بشور، نه (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] حیوانی دارد و یک بُعدم روح نباتی دارد.
اونی که روح نباتی دارد، این که حیوان نیست، این انسان نیست، روحی نیست، حیوان نیست. خب پس از خود آیه (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] این استفاده می کنیم اولاً.
ثانیاً اصل وجود انسان چیه؟ خب بشره انسان است دیگه. بشره انسان هست نه مو، مو رو میتراشن اما بشره رو نباید تراشید که.
بنابراین موافق است این استفاده که ما می کنیم از قرآن شریف با روایات بسیار زیادی که از رسول الله صلوات الله علیه و ائمه اهل بیت علیهم السلام هست که نخیر مو رو نشویید، بعضیا احتیاط فرمودند طبق بعضی از روایات، بعضی از روایات که بعداً خواهیم خوند، چون بحث روایات شنبه خواهد بود انشالله، اگر زنده بودیم.
بعضی روایات میگد که اگر به اندازه یک مو را در غسل شما نشویید، یوم القیامه اونجا جنب است، میگیم خود مو رو نمیگه به اندازه یک مو.
به اندازه یک مو از کجا؟ از اونی که باید شست، از بشره. از بشره به اندازه یک سر سوزن اگر نشویید اون سر سوزن جنبه و این غسل جنابت نکرده، این البته بحثی ست که بعد خواهد آمد.
خب این مطلب، دیگر، غسل چند جوره. آیا واقعاً دو جور غسل ما داریم، غسل ترتیبی و غسل ارتماسی؟ و اگرم دو جور داریم احدهما اصل است و دیگری فرعه؟
خب ببینید از (فَاطَّهَّرُوا) ما خیلی مطلب استفاده می کنیم. یک، همه بدن بایستی شسته شود، چجور؟ خب نداره. مگر دارد؟ اطلاق داره دیگه.
همان که در، همانطوری که در باب وضو (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] گفتیم از هر طرف بشوید مطلبی نیست و در (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] باز مطلبی نیست، در مسح سر باز مطلبی نیست، در مسح پا باز مطلبی نیست که از نظر کیفیت هندسی هرجور خواستید، از نظر ماده هندسی رو معین کردن، از نظر کیفیت هندسی از نوک انگشتان از این طرف، از اون طرف، از اون طرف، باید که کل روی پا این مسح شود تا عرض می شود که کعبین.
خب در غسلم (فَاطَّهَّرُوا) فرمود دیگه. این (فَاطَّهَّرُوا) با چی میشه تقیید کرد؟ اگر (فَاطَّهَّرُوا) اطلاقش اطلاق ضابطه ای فقط باشد، نص نباشد، ظاهر نباشد، رو اگر داریم بحث می کنیم، اطلاق ظابطه ایست.
اطلاق ضابطه ای و قاعده ای ست که استقبال می کند از قید. آخه ما سه جور اطلاق داریم، سه جور عموم داریم. یک جور عموم و اطلاقی ست که نصه (أُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ) [نساء: آیه ۲۳]. (قطع صدا)
یک جورم عرض می شود که عموم داریم نصه (إنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) اونی که شیء است، قدرت بر اون تعلق میگیره، محال که شیء نیستش که.
این هم عرض می شود که، بعضی اطلاقات و عمومات است که ظاهر است بر اطلاق عموم، ظهور دارد. اگر یه ظهور أقوایی از اون پیدا کردید و صادر شد و چه شد و این حرفا باز مطلبی ست که حرف داریم.
اما مطلب سوم، سوم (وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا) [بقره: آیه ۲۷۵] (حَرَّمَ الرِّبَا) نص در اطلاق است ولکن (أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ) نص در احمال است.
نص در احمال یعنی چی؟ یعنی ما می دانیم که بعضی از بیوع هست که شروطی را ندارد، اگر هیچ شرطی در هیچ بیعی شرط نباشد (أَحَلَّ اللَّهُ) میخواد چیکار دیگه؟
مثل اینکه آقا ایستاده میگن بایست، خب ایستاده دیگه. بیوعی که در میان مردم بود، خدا میگد (أَحَلَّ)، خب (أَحَلَّ) با یک قیودی و إلّا اگه همون بیوع است که خب (أَحَلَّ) میخواد چیکار کنه؟
پس (أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ) [بقره: آیه ۲۷۵] میگه مطلق است، ولکن ضابطه ایست. مطلقی محمل است نه محمل بازاری، محمل علمی. محمل علمی یعنی خداوند قیودی را در باب صحت بیع دارد، اما اینجا نفرموده است جای دیگه، سوره نساء فرمود (إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ) [نساء: آیه ۲۹] جاهای دیگر قیودی فرمود مثلاً.
پس اون اطلاق و اون عمومی که محمل است یا تعبیر رو عوض کنم ضابطه است. ضابطه ای که استقبال میکند از قیود و تخصیصات، باید بریم دنبال قیود و تخصیصات کتاباً و سنتاً بگردیم.
حالا از جمله اینجا مثلاً ،فرض کنیم که این (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶]، (فَاطَّهَّرُوا) اطلاق دسته سومه که باید بریم بگردیم تقیید.
اگر، اگر اینو قبول نداریم، حالا اگه اینطور باشد، خب چی میتونه تقیید کنه؟ باید یک نص ثابت الصدوری باشد دیگه. اگر نص ثابت الصدوری از رسول الله صلوات الله علیه، از طریق ائمه یا غیر ائمه، ثابت الصدور که (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] علم پیدا کنه.
علم پیدا کنیم، از اون طرف نص باشد، جوری نباشد که انسان ازش مطلب رو درست نفهمه، نص باشد و این نص تقیه نیست، صادره و اعتماد انسان می کند بهش، نه اینکه ضنه، نه اینکه چنینه.
خب در اینجا بیاد تقیید کنه، آیا ما در کل احادیثه اسلام شیعتاً و سنتاً حدیث ثابت الصدور به تمام معنای کلمه داریم که تنصیص کند بر این مطلب که در غسل ترتیبی که آقایون میفرمایند، شرط است بین سه عضو، عرض می شود که ترتیب باشد؟
(ترتیب المثلث، أو ترتیب المثنی أو لا ترتیب فترتیبی) اینطور میشه. ترتیب المثلث، اول سر و گردن بعد دست راست بعد دست چپ که عموم فقهای شیعه میفرمایند إلّا من شز، که از جمله من شز آقای خویی حفظه الله تعالی ست که در حاشیه عروه دارند که ایشون میفرماید نخیر بین سر و گردن و بقیه بدن ترتیب نیست و این حرفم درسته. حالا ما یخورده بالاترشم اینجا مثل اینکه می توانیم عرض کنیم.
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار) بین چپ و راست ترتیب نیست، بین سر و گردن که ترتیب هست
من چی گفتم؟
(صحبت حضار)
اشتباه کردم خب، بین چپ و راست ترتیب نیست ولی بین سر و گردن و بقیه بدن ترتیب هست، ایشون میفرمایند ولی بین چپ و راست ترتیب نیست، بین چپ و راست می فرمایند ترتیب هست؟ نیست. اما بین سر و گردن چی؟ هست. این درسته
من در تعبیر اشتباه کردم.
حالا ببینید از آیه چه میفهمیم؟ آیه که مطلق است که. آیه که میفرماید (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] از بالا بشور تا آخر از پایین بشور تا بالا، از وسط بشور، ترتیب داشته باشه، ارتماس باشه، ارتماسش ترتیبی باشد، ارتماس بدون ترتیب باشد، این که مطلق است که.
حالا ما اینجا سه جور حدیث داریم آقایون مراجعه بفرمایید. من در الفرقانم در پاورقی نوشتم مراجعه کنید که روز حدیث روز شنبه است و اگرم روزای پنجشنبه فرصت داشتید، ساعت ده صبح منزل خودتون، ما بحث اصول الاستنباط داریم و فعلاً در قاعده ضرر هستیم که بحثایی ست که در فقه کمتر میشه و به طور مستقل اونجا بحث می کنیم.
حالا ببینید در اینجا سه جور حدیثه. یک جور حدیث مطلقه مطلق، مطلق، هرجور میخواید بشورید، این یک جور حدیث.
یک جور حدیث است که استظهار می شود ازش که بین سر و بقیه اعضاء بدن ترتیب هست. ترتیب هست که عرض می شود که عده ای از فقها میفرمایند که حداقل بین سر و بقیه اعضای بدن ترتیب هست، ازش استظهار می شود.
یک دسته از احادیث است مثل آیات، استفاده ای هیچگونه ترتیبی نمی شود، بلکه می شود گفت نص است در عدم ترتیب، حالا چه کنیم؟
ما پس نصی در کار نداریم، اونطوری که ما دقت در آیات می کنیم نصی در کار نداریم. اینجا می شود سه جور حرف زد به لسان فقاهت.
یک، بین سر و طرفین و بین طرفین اصلاً ترتیب نیست، علی الأقوا، این یک حرفه که حالا بعداً ببینیم چی میشه. اگر بخوایم ترتیب بگیم علی الأحوط احتیاطش نزدیکه به وجوب باشد، بگیم بین سر و طرفین ترتیب هست.
سوم، این است که اولی این است که بین طرفین ترتیب باشه، یک دونه حدیث ولو ضعیف نداریم که بین طرفین ترتیبه، اگر داریم اشاره ای ست در بعضی از احادیث که اصلاً قابل قبول نیست هم مخالف اطلاق کتاب است، هم مخالف این دو دسته ی از احادیث است.
اللهم اشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لمَا تحبوه و ترضاه و جنبنا عمّا لا تحبوه و لا ترضاه
و السلامُ علیکم