جلسه دویست و ششم درس خارج فقه

نماز

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّى ٱللَّهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَعَلَىٰٓ آلِهِ الطَّاهِرِين

(اَعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ) [بقره: آیه ۲۳۸].

مگر نه این است که ما هر لغت عربی را چه در حدیث و چه در غیر حدیث بخوایم معناش رو بفهمیم، به کتاب لغت مراجعه می کنیم. آیا قرآن در نظر ما قرآنی ها به اندازه کتاب لغت ارزش ندارد؟

قرآن که فصیح ترین و بلیغ ترین لغت را و جمله را، کلام را، آیات را، اتصالات آیات را، اتصالات سور را، در بالاترین قله فصاحت و بلاغت که نظیر ندارد تا چه رسد فوق آن چیزی باشد، کتاب لغت هست، کتاب ادب است، صرف است، نحو است، معانی ست، بیان است، فلسفه است، عرفان است، اینکه میگم فلسفه اون چیزای حوزه ای رو یادمون نمیاریم ها، فلسفه قرآن.

عرفان است، منطق است، عقیده است، فقه است در کل ابعاد، اصغر و اکبر. این جمله رو من چرا عرض کردم؟ برای اینکه من از برادران سوال می کنم. برادران بزرگ و پدران عزیز فقیه ما، ادام الله ضلالهم العالی احیائاً و رحمت الله علیهم امواتاً که وقتی در باب صلاة وارد می شوند، صلاة را به معنای دعا می گیرند، چرا؟

چرا؟ اصل صلاة دعاست؟ خب چرا؟ اگرم در بعضی از کتب لغت تفسیری یا فقهی یا هر چه، صلاة را به معنای دعا گرفتند برای ما حجت نیست. قرآن صلاة رو به معنای دعا نمی گیره.

طوری که دیروز و پریروز عرض کردم، صلاة مصدر صَلّی یُصلی ست و فعل لازمش صلیَ یصلا صلاءً و صَلی یصلا صلاءً به معنای ایقاد است و ایقاد دو جوره.

ایقاد الوقود، ایقادان به وقودین اثنین. ایقادٌ نار و ایقادٌ نور. ایقاد نور مهم تره. روشن کردن نور مهم تر است، مخصوصاً نار که ظاهر است در نار جسمانیه، اما نور اهمش و اعظمش نور غیر جسمانیه است.

(راجعوا سورة النور التی ثمیت باالنور لآیة النور السورة الرابعة و العشرون من القرآن).

(اَعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۳۵] آیه خیلی هم مشکله، هم واضح. مشکل است برای کسانی که مشکل دارند در تفکر قرآن. واضح برای کسانی ست که ضوء می شوند در قرآن.

(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ) [نور: آیه ۳۵] (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْ) (کَمِصْبَاحٌ فِيهَا كَمِشْكَاةٍ) یا (كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ) (كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ).

درست؟ (المشکات فی زجاجة). بله؟

(صحبت حضار)

(الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ) [نور: آیه ۳۵] (اشتباه استاد در خواندن آیه) یادم رفته. ما چقدر بدبختیم واقعاً. چرا قرآن رو حفظ نیستیم؟ بیاید در قرآن حفظ کردن سنی بشیم.

(أَعُوذُ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيْطَانِ ٱلرَّجِيمِ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ) [نور: آیه ۳۵] (الزُّجَاجَةُ كَأَنَّه كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ) اشتباه استاد در خواندن آیه.

(صحبت حضار)

بله؟

(كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ) (اشتباه استاد)

(صحبت حضار)

(وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) [نور: آیه ۳۵]

(فِي بُيُوتٍ) [نور: آیه ۳۶] دنبالش (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ) [نور: آیه ۳۶] (اشتباه استاد در خواندن آیه)

(صحبت حضار)

(يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ) [نور: آیه ۳۶] (رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ) [نور: آیه ۳۷].

حالا آیه نور، (اللَّهُ نُورُ) [نور: آیه ۳۵] به شیطان نور نمیگن. این نور، نور جسمانی نیست، نورم به معنی منوّر نیست، خدا بلد بود منوّر بگه، فرمود نور. خود آیه خودش رو معنی می کنه. نمی خوام بحث کنیم اینجا.

نه این است که ما در ظلماتیم. در ظلمات در ابعاد گوناگون هستیم. باید از ظلمات خارج بشویم. باید به نور پیوند شویم. باید کل ارتباطاتمون را که حجاب است عن الله، اضاله کنیم. باید وقودی داشته باشیم که او رو ایقاد کنیم.

ما در بیابون که انگشتم نمیتونیم آتیش بزنیم با کبریت. باید یه هیزمی، علف خشکی، چیزی باشد که او وقوده، او رو آتش بزنیم.

پس ما در زندگی خودمون چند چیز لازم داریم. ما باید مستوقد باشیم. باید وقود داشته باشیم و باید وقود رو ایقاد کنیم. (نَحْنُ نَعِيش مُثَلَّثً مِنَ ٱلْحَيَوَاتِ ٱلْإِنْسَانِيَّةِ، وَفَوْقَ ٱلْإِنْسَانِيَّةِ ٱلْإِيمَانِيَّةِ، نَسْتَوْقِد).

ما باید که وقود پیدا کنیم که گیرانه باشد، هر چیزی گیرانه نیست. آب رو که نمیشه سوزوند. اما نفت میشه گیرانه باشه. پس باید بگردیم چیزی که وقود است و می شود او رو آتش زد یا می شود ایقاد نار کرد یا ایقاد نور کرد، حالا در نور داریم بحث می کنیم. وقود نور مهم تر است.

استیقاد کنیم یک وقودی که گیرانه نور است. گیرانه نور را من و ما و ما ها و من ها پیدا کنیم، گیرانه نور رو، این گیرانه نور را با دستوری که خداوند داده و راهنمایی که خداوند فرموده روشن کنیم. نمیشه این تیر آهن رو روشن کرد. نمیشه چنار خشک رو روشن کرد. سر رو روشن کرد، شرایطی دارد.

حالا، بَيْنَنَا وَبَيْنَ رَبِّنَا سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ) [نور: آیه ۴۰].

خداوند در درون ماها فطرت های نورانی، عقل های نورانی، فکرهای نورانی، دریافت های نورانی قرار داده است. این (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا) (ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ) [روم: آیه ۳۰] رو محور قرار بدیم.

بر مبنای فطرت پاک بی غبار، بر مبنای عقل دریافت کننده با دست چپ از فطرت و با دست راست از الله. دنبال وقود بگردیم. دنبال وقود بگردیم. وقود باید ربانی باشد. چون اون نوری که ما به سویی بخوایم توجه کنیم رب است.

(إِمَّا إِلَى ٱلرَّبّ وَإِمَّا إِلَى ٱلْمَرْبُوب). مربوب هر که می خواد باشه. ما الی الرَّبیم. (يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ) [الانشقاق: آیه ۶] کدح صحیح انسانی علی ضوء ایمان باید داشته باشیم.

همانطوری که ما را خداوند خلق کرده است تکویناً، وقودهای ما را هم در راه معرفت الله که راه نور است و دریافت نور است به اندازه استطاعت خودمون، وقود رو هم باید خدا معین کند.

چجور این وقود رو روشن کنیم؟ وقود النور را؟ چجور شعله نور بهش بدیم تا به وسیله نور این شهوت ها، این حیوانیت ها، این خودخواهی ها، خوبینی ها، خود راهی ها، من و این و تو، این ها، تمام ظلمات، حجاب های ظلمت و حجاب های نور همه برد کنار، اونوقت خدا را ببینیم، با چشم سِر و نه با چشم سَر؟

با چشم سِر نه به طور احاطه، نه به طور وصول، نه محیطیم نه ماصل، بلکه بر حسب آنچه رسول الله که قمّه کل موجودات است دستور دارند، ایشون دعای مُسیر آخرم نتونست سیرش رو (10:36) مگر مسیر الیه منتها دارد؟

مگر مسیر الیه معرفتاً و عبودیتاً که خداست انتها دارد؟ ماها و من ها انتها داریم، اما می شود خداوند به ماها ادامه حیات بدهد از دنیا به برزخ، از برزخ به جنت، جنتم آخر ندارد. آیا در برزخ و جنت، رسول الله و محمدیون صلوات الله علیهم، اینا واقف اند؟

واقف اند در سیر معرفتی؟ واقف اند در سیر عبودیتی؟ نه (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) [حجر: آیه ۹۹] مُلا درویش میگه که من یقین دارم، پس عبادت نمی کنم، پس پیغمبر به یقین نرسیده.

یقین موت نیست. معنی می کنن یقین موته. آقا بعد الموت بیشتر است عبادت. بعد از وصول به معشوق بیشتر او رو می بوسید یا از دور، تو رختخواب، تو خانتون.

این راه رو طی می کند که بیشتر با دیده قلب و با دیده بصیرت، حق سبحانه و تعالی را در بُعد امکانی زیارت کند. امکان دارد در دنیا با این موانع، با این قشاوات، با این ظلمات، که می زند کنار (شیطانی أظلم بیَدی جُزناها وَ هیَ خَامِدَة).

وقتی پیغمبر مرد؟ نخیر. نه عبادتی ست، نه معرفتی ست، نه سیری ست. سیر تکلیفی نیست سیر اوتوماتیکه.

ما سیر تکلیفی داریم. برای پیغمبر که اینجام تکلیف بود. تکلیف بر پیغمبر این است که بگه نماز نخون. سر وقت نماز نخون. توجه به خدا نکن، این تکلیف است. ما مؤاکسیم با او (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) [حجر: آیه ۹۹].

(يَقِينٌ ذُو دَرَجَاتٍ لَا نِهَايَةَ لَهَا كَمَنْ مُتقین رَبُّنَا سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ لَا حَدَّ لَه، وَرَسُولُ ٱلْهُدَىٰ صَلَوَاتُ ٱللَّهِ عَلَيْهِ وَالرَّسُولِيُّون وَالرِّسَالِيُّون عَلَيْهِمُ علَىٰ طُولِ خَطِّ حَيَاةِ ٱلْمُثَلَّثِ دنیاً وَ برزخاً و عُقباً فِی الجَنَّةِ إِلَى غَیْرِ نِهَایَةٍ کَمَا یُرِیدُ اللَّهُ تَعَالیٰ عَنْ یَکُونَ السَّالِکِین سُلُوکًا إِلَى اللَّهِ، مُحَمَّدٌ سُلُوکٌ إِلَى اللَّهِ).

سلوکی در بُعد دنیا مطلبی ست، در برزخ مطلب بالاتری ست، در آخرت که اغیار رفتن کنار که تو جنت دیگه اغیاری وجود ندارد، در جنت برزخی اغیاری نیستند، محدود است و در جنت اخروی اغیاری وجود ندارند. در اونجا (وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ) [توبه: آیه ۷۲]

این جنت رضوان است. نمیگیم سیب و گلابی نمی خوره، بشره خب. (يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ) [الفرقان: آیه ۷] در دنیام هست. (فَالْمُکَلَّف عَلِیهِ تَکْلِیفٌ وَاحِد أَوْ تَکَلُّفٌ وَاحِدٌ إِیقَادٌ لِلْنُّورِ. إِیقَادٌ لِلإنَارَه).

آقا تو بیابون که ما داریم راه می ریم تاریکه، ستاره هام ابر گرفته، ماه هم چنین شده، خوب ما باید یه چیزی داشته باشیم که بشود روشنش کرد تا تو چاله نیفتیم، پدرمون درنیاد، راهمون رو بریم.

حالا ما در ظلمات زندگی که همه ماسوی الله حجاباً و حاجباً جز دالّین الی الله و حاملین رسالات الله و رسل الله، باید چکار کنیم؟ باید چراغ از خدا بگیریم. اون چراغی که خاموش نمی شه. چراغی که باد خاموشش نمی کنه. شیطان نمی تونه فوتش کنه.

(يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ) [صف: آیه ۸] (وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ) [توبه: آیه ۳۲]

(صحبت حضار)

دو آیه ست. ما باید که وقود را، وقود النور لم کلم هذا الوقود النار وقود النار شی آخر.

وقود النور، وقود النور گیرانه روشنایی را، گیرانه نور را، هم گیرانه را از خدا باید بگیریم، هم طرز روشن کردنش رو. عبادات وقود النور است. (کُلُّ الْعِبَادَات هِیَ وَقُودَاتُ النُّورِ). مگر اینطور نیست؟ در جلبه سلبی ظلمت را سلب می کند.

من عرفان نمیبافم آقایون. من یک چیزی بین الهلالین عرض کنم. یکی از بزرگان علمای عرفای جامعه بین الجهتین در استان فارس بود نمی گم کیه. اون دو سالی که من مکه بودم، در مدینه ایشون رو زیارت کردم، گذرنامشون گم شده بود و ولی خب مثل اینکه گم نشده بود.

خیلی مرد کاملی بود. کسی ما رو با ایشون آشنا کرد. به ایشون گفتم من در آیه نج، در سوره نجم، راجع به آیات (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى) [نجم: آیه ۸] (فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى) [نجم: آیه ۹] چیزایی رو بر محور عرفان قرآن نوشته ام. گفت می شود بدی من نگاه کنم؟ گفتم این نسخه اصلی ست، بله به شما می دم. چون اصلی از اصول معرفت هستید.

چند ماه اونجا بود، ما هم که دو سال اونجا بودیم. گرفت و گفت اگر می شه فردا یا پس فردا. ما هم پس فردا رفتیم. ایشون زیاد اعتنایی به کسی نداشت. ولی این ذره که رفتم ایستاد، آمد دم در، احترام کرد، چه کرد، چه کرد، چه کرد.

مال دوازده سال و اونم دو سال چهارده سال و پونزده سال پیشه. (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ) [ضحی: آیه ۱۱] خدایا می دانی نمی خوام خودم رو تعریف کنم، می خوام کتابت رو تعریف کنم. ما در ضمنیم، در حاشیه ایم.

گفت آقا من نگاه کردم شما عرفان رو کجا دیدی؟ گفتم در یک کتابی که معروف نیست، مورد تصدیق نیست، مورد قبول نیست، مورد بحث نیست، اسمش قرآنه، مؤلفش خداست.

(هَذَا عِرْفَانُ الْقُرْآن وَلَیْسَ الْعِرْفَانُ خُرْفَانَ الْبَشَرِی الْمَحْدُودِ). از قرآن ما استفاده می کنیم. ما لغت را از قرآن، ادب را از قرآن، ادب معنوی و لفظی را از قرآن باید استفاده کنیم.

آیا (إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) [فاتحه: آیه ۵] به ما چی می فهموند؟ به ما چی آهو فهم می کند؟ مستعان اصلی الله است، در تکوین معلوم، در تشریع معلوم، در فهم شریعت الله که محور اصلیش قرآن است، استعانت از کتاب الله، استعانت الله است. ازم نداره.

(نَسْتَعِینُ الْقُرْآنِ إِلَى اللَّه وَعَلَى ضَوْءِ الْقُرْآن سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ). ما باید ایقاد نور کنیم. وقود رو خدا معین کرده. صلاة وقود است، صوم وقود است، جهاد وقود است، حج وقود است، امر به معروف وقود است، نهی از منکر وقود است، همه اینا وقوده.

این ها دو بُعد دارد. یک بُعد، بُعد سلبی ست و یک بُعد، بُعد ایجابی ست. اما صرف پیکر صلاة؟ پیکر صوم؟ پیکر جهاد؟ پیکر زکات؟ پیکر حج؟

خب ما تو تلویزیون می بینیم، هم نماز را می خوانند با لغت عربی و هم رکوع و سجود می کنند. همون؟ خب دیدیم ما. نه. این پیکر، این وقوده. اذکار و حرکات صلاة، سیر و سور صلاة وقوده.

(سِیْرُ الصَّلَاةِ وَسُورُهَا سِیرُ الْعِبَادَاتِ وَسُورُهَا وَقُود) گیرانه است. این گیرانه است. این در خارجه، صَلَّیْتُهَا که چطور می گیم صلیت الظهرة. نمی گیم صَلَّیْتُ اللیل. صلیت الظهرة.

نماز ظهر را که چهار رکعت است این صَلَّیْتُ، چکار کردم؟ این وقود را در خود لفظش را قولی کردم و عملش را عملی کردم. اما نور می خواد. صرف اینکه چیزی رو تو خونتون بذارید و سرما بلرزید، این که نمی شه که. هیزم باید بیارید خونتون روشن کنید.

این الفاظ صلاة را که (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) [فاتحه: آیه ۵] و اعمال صلاة را که قیام است و رکوع است و سجود است و تشهد و سلام، اینم باید بیاریم در لفظمون الفاظش را و در عملمون اعمالش را. باید روشن کنیم. این وقوده، خودش روشنی نمیده.

پیکر صلاة، الفاظ صلاة بدون معانی، بدون تحقق معانی، رکوع، خب ژاپنی ها هم در مقابل هم رکوع می کنند، سجود می کنن. اینا نیست.

این الفاظ صلاة، نیت صلاة، الفاظ صلاة، تکبیر صلاة، رکوع صلاة، تشهد صلاة، سجود صلاة، اینا وقوده. این پیکره، این پیکر در خود آوردم آقا باید که روشن کنم با چی؟ (أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي) [طه: آیه ۱۴]

باید عمق پیدا کند، این نماز از حمق باید خارج شود، از ظلمات باید دور گردد. این عمق پیدا کند. نیت رو درست بکنم. الله اکبر رو درست بگویم. حمد را درست بخوانم. سوره را درست بخوانم. رکوع را درست کنم.

و سه رکن دارد نماز از نظر فقه معرفت. من که ام؟ او کیست؟ چه می کنم؟ ارکان الصلاة معرفیه. مَن أنا؟ مَن ربی؟ و ماذا أقول؟ ماذا أفعل؟ سه رکن معرفتی دارد که باید بگردیم و پیدا نکنیم.

خب، مطلبی که می خوام امروز عرض کنم حضور برادران و همش برا ما نوئه. برا من که نوئه. نه اصطلاحات. بین الهلالین عرض کنم. مربوط به حرف ماست ها. مربوط به بحثمونه. بین هلالین مربوط به بحثمونه.

امام رضا علیه السلام که بعد از هرگز به نیشابور تشریف آوردند و دعوت شدن از طرف مأمون، در نیشابور چقدر قلم های حالا مرصع، مبالغه است در آوردند که امام رضا یه مطلبی را از جدش رسول الله نو نقل کنند. (کَانُوا یَنْتَظِرُون اَلْإِمَامَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَام أَنْ یَنْقُلَ لَهُمْ حَدِیثًا جَدِیدًا جِدًّا قَرِیًا).

چه کار کرد؟ حضرت چیز جدید نگفت و یزیدم گفت. جدید نگفت. چیزی بود که همه میگن. مسلمان شدن با اونه (كَلِمَةُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي). تموم شد.

بعد یه خورده دور شدن. این هام دور شدن. اینا که نوشتن ااا، بعد از هرگز یه امام معصوم تشریف آوردن در عرض می شود که نیشابور و کجا و و ما نشستیم نوشتیم و با قلم هایی چنین، چقدر خودمون رو محیا کردیم و هر چی نویسنده در این شهر چندین صد هزار نفره بود جمع شدند و شروع کردن نوشتن (كَلِمَةُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي).

حضرت یه خورده دور شدند، این ها هم دور شدند. حضرت دور شدن مکاناً، اینها دور شدند مکانتاً. گفت چی شد؟ حضرت قرار بود یه چیز جدید نقل کنه برای ما، جدید اصلاً نبود.

(صحبت حضار)

اونام همینطوره. اونام همینطوره. اونم باید معنا کرد. اونام باید معنا کرد.

(صحبت حضار)

چون فاصله زیاد داره. بین الرب و المربوب.

حالا امام رضا چه کار کردند؟ (اِبْتَعَدُوا عَنْهُمْ هُنَیئتاً شَیءَ النَار. ثُمَّ نَظَرَ عَلَيْهِمْ قَال بِشَرْطِهَا وَشُرُوطِهَا وَ أنَا مِن شُرُوطِهَا). خدایا استعداد بده صحبت کنیم.

باز نمی خوام خودم رو معرفی کنم. پنجاه و چهل و هشت سال پیش بود، ساوه رفته بودم من. اولین وقتی بود که منبر رفته بودم. منبر ها (22:57) معرفتی و این حرف ها.

یه جا از من سوال کردن این (بِشَرْطِهَا وَشُرُوطِهَا) چیه؟ خب جوابش مشکله آقایون. (كَلِمَةُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي) بعدش، مهمش (بِشَرْطِهَا وَشُرُوطِهَا وَ أنَا مِن شُرُوطِهَا).

گفتم شرطش این است که این (لاَ إلَهَ إلاّ الله) تحقق پیدا کند در قلب و عقل و روح و فکر و قول و عمل ما. کافیه؟ نه وَشُرُوطِهَا.

در اسلام چهارده تا شرط دارد، محمد الی علیٍ و فاطمة و الحسن و الحسین الی المهدی صلوات الله علیه. چهارده شرط داره. (وَ أنَا مِن شُرُوطِهَا) من از اون چهارده تام. پرونده بسته نمی شه، از این استفاده می کنیم، که چی؟ آقا (لاَ إلَهَ إلاّ الله) هم جدید است هم قدیم است. قدیم است در بُعد پیکره و لفظ، حرف. جدید است در معنا.

موحد چند تا پیدا می شه؟ در سوره یونس، در سوه یوسف خدا می فرماید (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ) [یوسف: آیه ۱۰۶].

یعنی من ها و ما ها. نه اون شرک حرام که نه فقط. اون شرک هایی که مثلاً حرامم نیست. اگر خدا و حاج تقی بخواهند که نمی شود، اون شرکه ولی بت پرستی نیست. خدا و حاج تقی بخوان؟ حاج تقی کیه؟ پس این هم جدید است، هم قدیم. اینطور نیست آقایون؟ قرآنم همینطوره. قرآن که محوره.

(صَاحِبُ الْأَمْرِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه یَأْتِي بِدِينٍ جَدِیدٍ وَكِتَابٍ جَدِید عَلَی الْعَرَبِ الشَّدِیدِ. الْعَرَبُ مِنَ الْأَعْرَاب. یَعْنِی الَّذِينَ هُمْ بَعِیدُونَ عَنِ التَّمَدُّنِ السَّلَامِيٍّ وَاتَّحَبُّ عَنْ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ).

انگلیسی باشد، عرب باشد، فارس باشد، لندنی باشد، فرانسوی باشد، چینی باشد، مینی باشد، هر چی می خواد باشد، پروفسور باشد، دکتر باشد، آیت الله باشد، حجت الاسلام مباشد، ثقة الاسلام باشد، اینا از دور قرآن که دورن، از معرفت قرآن، از معنای قرآن، از حقیقت قرآن که دور اند، عرب اند.

یعنی از (الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ) [توبه: آیه ۹۷] غلط معنا نکنید عرب ها. عربام بعضیا اشتباه می کنن.

(صحبت حضار)

عربام اشتباه میکنن بعضی وقتا.

یه موقع از من سوال کردن که شما اگر، بیرون نمیرما، خود مطلبه. اگر شما تونستید پول به اهل حوزه بدید می دید؟ گفتم بله. گفتن شرط داره؟ گفتم یه شرط. گفتن چی؟ مکرر سؤال میشد.

گفتم به شرط اینکه ترجمه تحت الفظی همه قرآن را بدانند، الی عرب باشد. ترجمه تحت الفظی قرآن رو ما نمی دونیم. به حد عوام در نظر امیرالمؤمنین نرسیدیم.

(فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَالْإِشَارَاتُ لِلْخَوَاصّ وَلَطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَالحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ). تو صد تا یکی، چه عرض کنم، پولا می مونه مثل اینکه، باید بین شماها تقسیم بشه فقط. شما که اهل کتاب الله هستید.

و کسانی هم که در جاهای خودشون، در درس های خودشون، در مطالعات خودشون، با کتاب الله محشور اند و ارتباط دارند و محور کارشون کتاب الله است. برگردیم.

ایقاد نور باید بکنیم. خب، (الصَّلَاةُ مِنْ صَلَّا یُصَلِّي صَلَاةَ تًفعیلاً مِنْ أَصْلَاء وَالصِلاء هُوَ الْوَقُودُ. الْوَقُودُ بَیْنَ وَقُودِ نَارٍ وَیَقُودُ النُّورَ. الْعِبَادَات كُلُّهَا وَقُودَاتُ النُّورِ).

اینطور هست آقایون یا نه؟ عه این حرفا رو ما نشنیدیم. خب ما از قرآن می شنویم، ما که از جیبمون نمیاریم که، ما تحقیق لغوی کردیم از قرآن حضور برادران دیروز و پریروز عرض کردیم.

خب همه عبادات. تمام عبادات فردی، اجتماعی، قولی، عملی، درونی، برونی، اجتماعی، و و، تمام آنچه را که عبادت است وقود است، گیرانه نور است.

منتها این پیکره صوم رو من دارم، فقط تو شیکمم نون و نمی دونم سبزی و اینا نمی کنم، اما شکم روح خالی از معرفت است. این صیام حساب دارد.

صلاة، پیکره صلاة، پیکره صوم، پیکره جهاد، خیلی ها رفتن جهاد. همشون واقعاً شهدای فی سبیل الله اند؟ خب بعضی ها شهدای فی سبیل الله اند، بعضی شهدای فی سبیل بطن و الشهره هستند. حج میرن، عرض می شود که امر می کنن، نهی می کنن، ولی همه اینا وقوده.

(الْعِبَادَاتُ كُلُّهَا وَقُودَاتُ النُّورِ). عبادت مِن عندی غلط است، خدا باید بگد که چجور کن، چجور کن، چجور. خدا باید بگد که چه قولی، چه فعلی، چه حرکتی، چه چیزی، این گیرانه نور است به سوی من و خدا باید بگوید چه جور این گیرانه را بگیران که تلألؤ نور کند، تلألؤ نور کند.

(فَكُلُّ الْعِبَادَات عِبَاراتٌ عَنْ وَقُودَاتِ النُّورِ، أَوْ وَقُودَاتِ نَارِ النُّورِ، نَار مِنْ نَهِيَ نَفيُ الظُّلْمَةِ وَ سَلب الْحُجُبِ وَالنُّور حَتَّى الطَّرِیقِ مَعْرِفَةً وَعُبُودِیًّا إِلَى رَبِّنَا سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى). دو بُعدیه دیروز عرض کردم.

حالا من یه بُعد دومش که بُعد ذی المقدمه ایست که بُعد اصلی ست دارم عرض می کنم. نمی خوام وقتتون تلف شه، مگه وقتتون تلف می شه آقایون با این حرفا؟ من خودم یه خورده آدم می شم. برادران که انشالله آدم هستن.

مسلمان می شیم و در سلوکمون الی معرفت الله یه مقداری پاهامون استوار تر و محکم تر و قوی تر می شه.

خب (فَكُلُّ العِبَادَات صَّلَاةِ). منتها دو صلاة داریم. (صَلَاةٌ مِنْ الصِلَاء وَصَلَاةٌ مِنْ صَلَّا یُصَلِّي). فرق نمیکنه، صِلاء این وقودیست که ایقادش کار مشکلی نیست. نار درست کردن، تو نار رفتن.

اما یه وقودی ست که مشکل است، وقود النور. صوم را، صلاة را، حج را، جهاد را، امر را، نهی را، ذکر را، فکر را، دعا را، درس را، تدریس را، این ها را انسان که وقود است برای نور، این وقود النورها رو ازش استفاده نور کند.

نوری که این حجب ظلمات را بزند کنار و بتواند ببیند حقایق را. بالاترین حقایق، رؤیت معرفتی حق و رؤیت عبودیتی حق سبحانه و تعالی ست، اینا همش و قوده. (إلّا إِنَّ الْوَقُودَ صَلَاةٌ أَوْ ثلاثَ).

یه وقوده عادی داریم وقود نور عادی. عبادات غیر از صلاة. غیر از حج که مثل صلاته. صلاتم هر صلاتی. چه صلوات یومیه، صلاة آیات، صلاة عیدین، صلاة جمعه، صلاة بر اموات، همش صلاته.

منتها، این ارکان مخصوصه یا به اضافه بر اون دعاهای مخصوص بر میت، اسمش صلاة است از صَلّا یُصَلّی چون وقود قوی تر است، چون گیرانه نور در اینجا قوی تر است.

گیرانه نور در صلاة ها قوی تر است، در صوم نه، در جهاد نه، در امر نه، در نهی نه، در زکات نه، در خمس نه، اونام دارد به این حد ندارد.

گیرانه نور بعضی وقتا یه خورشیدی است بعضی وقتام شمع کوره ایست. بعضی وقتام روشنی ندارد وقوده. من به جای اینکه روشنش کنم تاریک ترش کردم. سه بُعد است.

بُعد اول (عَامَّةُ الْعِبَادَات الَّتِي أُمِرْنَا بِهَا أُمِرْنَا بِهَا هِيَ وَقُودَاتٌ رَبَّانِيَّةٌ. لَابُدَّ لَنَا مِنْ إِیقَادِهَا) این پیکره ها رو باید جان بدیم.

این پیکره ها رو باید جان بدیم که جانش (إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَ إِنَّمَا لِكُلِّ اِمْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ
 فَهِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوِ اِمْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ) هاجر الی الله باشیم.

دور خودمون نگردیم. می دونی بعضی خرها و گاوها از ما آدم ترن؟ من با چشمم دیدم. شمام دیدید. کوفه، ما نجف که بودیم می رفتیم کوفه بعضی وقتا خسته میشدیم، عرض می شود که، اینکه دم شط کوفه یه ناروهایی هستش که گاو رو اونجا بستن و چشمشم بستن و یه طنابم بهش بستن، این طناب در یه دایره ای ست این هی آب می شه آب می شه.

به جای اینکه با موتور بکشند، هی موتور حیوانی ست. اون گاو از خیلی از ما آدم ها آدم تره. چرا؟ خیلی آدم تره. اجازه بدید شما. من اول از خودم شروع کنم.

این گاو رو اگر چشمشو نبندند یه دور بیشتر نمی گرده. آخه دور خودش چرا بگرده؟ سیر باید منی الی، باشد نه منی علیه. این گاو یه دور دور خودش می گرده بعد وامیسته، اگرم بزنیدش، دور دوم چرا بگرده؟ ولی چشمشو می بندن. چشم گاو را می بندن.

(یُقَمّضوا یُقَمّضونَ عَيْنَ الْبَقَرِ حَتَّى یَحُولُ حَوْلَ) (32:32)

اما اگر نبندن چی؟ پس این گاو چشم بسته دور خود می گردد، ما با چشم باز دور خود می گردیم.

خانه من، لانه من، زن من، فرزند من، خدای من، همش من، من من من. من اونقدر کلفت و زمخت می شویم که خدا هم اگر برخلاف میل من حرف بزنه نخیر.

(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ) الی آخر (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ) [حج: آیه ۱۱] در حوزه داریم حرف می زنیم ها. منبر روضه نیست. مداحی نیست.

ما در صلاة باید بحث کنیم. منتها برادران بزرگوار دیگر فقیه، یک آیه رو عنوان می فرمایند اولاً، آیه بقره (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى) [بقره: آیه ۲۳۸] مطالبی می فرمایند نه، ما می خوایم بیشتر در فقه معرفتی و فقه اکبر بحث کنیم تا وقتی به اندام نماز رسیدیم، روحش رو درست کرده باشیم.

روحش رو قبلاً درست کرده باشیم. اول نار را، اول نور را که این نور به وسیله همت ما، فکر ما، دقت ما، جدیت ما، جهادت ما، مطلب (لاَ إلَهَ إلاّ الله) نفی ظلمات و الی الله ایجاب، اون وقت بتونیم این وقود نور را شعله و لذا حالا می تونیم ما بعضی روایات رو بفهمیم، فی روایات.

از نو (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵]. الصلاة یعنی رسول الله. خب تعبیر درسته. رسول الله هو وقود النورٍ. مگه اینطور نیست؟ متنها لزومی نداره روشنش کنیم، خود روشنه.

(رَسُولُ اللَّهِ وَقُودُ النُّورِ لَا أَنْوَرَ مِن رَسُولِ الْهُدَى صَلَواتُ اللَّهُ عَلَيْهِ بَعْدَ رَبُّنَا). وقود نور است. پیکره صلاة وقود نور است. پیکره صوم همچنین. منتها گفتم سه بُعد دارد.

یک بُعد (كُلُّ الْعِبَادَاتِ وَقُودَاتُ نُورٍ. وَقُودَاتُ نَار سَلْباً لِلْحُجُبَاتِ وَالظُّلُمَاتِ. وَقُودَاتُ النُّور حَتَّى نَسْلُك سُبُلَ رَبَّنَا).

(أَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ) [الأنعام: آیه ۱۵۳] پس همه عبادات وقوده. بعد، درجه دوم. درجه دوم عبادات دعاست، دعا هم وقوده. الدعاءُ وقود.

(يَقُولُ الْإِمَامُ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَام اَلدُّعَاءُ مُخُّ اَلْعِبَادَةِ). دعای راست و حسینی ها. کی آدم دعا می کنه؟ موقعی که دمش لا تله باشه. معمولاً دعا نمی کنیم. کسی که پول دارد، حال دارد، مال دارد، چه دارد، چه دارد، خب چرا دعا کنه؟ خب داره.

اونی که نداره و به هر جا دست و پنجه می زنه نمی رسه (فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ) [العنکبوت: آیه ۶۵] (لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ) [العنکبوت: آیه ۶۶].

دعا مخّ عبادت است. این دعا دو جوره. یک دعایی اتوماتیکیه که من نمی خوام مثلاً خدا نکرده. ولو افتادم دریاست. دارم خفه می شم. هر هلی کوپتری، هر طیاره ای، هر شناگری، هر هری، نیست، نیست.

اینجا ولو این شخص غرق شده مشرک باشد، ملحد باشد، اون ضمیر فطریش روشن می شه. یَرا أنَّهُ یَتَعَلَّقْ قَلبَهُ بِنُقطَةٍ الْمَجْهُولَةِ كَانَ یَجْعَلُهَا أوْ كَانَ یَتَجَاهَلُهَا)

اینجا ضمیر فطرت زنده میشه. و قرآن شریف برای ذکر است فقط، ذِكْرٌ (إنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ) [الزخرف: آیه ۴۴].

یکی از ذکرها ذکر فطرته. این فطرت را که غشاوات و غبارهای هوس و هوی و شیطنت و حیوانیت شهوانیت گرفته است. غشاوات منیت ها و انیت ها گرفته است، اینو بزنیم کنار (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا) [روم: آیه ۳۰] اصل اونه. این فطرته.

این فطرت. این فطرت که این دوجور می شه زد کنار غبارهاش رو. یه جور غبار روبی و خاکروبی این فطرت که (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَ) [روم: آیه ۳۰] به فکر، به کار، به زحمت، به عبادت، به دقت، به جهات، این خیلی خوبه.

یک مرتبه نه. طرف در می ره اصلاً. یا اهتمام نمی کنه، توجه نمی کنه، کافره، ابوجهله، ابولهبه، ابوفلانه، ابوبهمانه، ابوسلطانه، اینا چی؟ این که داره در میره (يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ) [بقره: آیه ۱۹] (وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا) [نوح: آیه ۷] (اشتباه استاد در خواندن آیه) این چی؟

اینم حجت داره خدا براش، چطور؟ آیات متعدده ای در قرآن شریف (فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ) [العنکبوت: آیه ۶۵] کی؟

این کشتی که دچار طوفان شده است و دارد غرق می شود و غرق شد و هیچ نجات دهنده ای نیست، لما فقط ساعت الاسبع. و لماً قطعة الالباب (37:39)

اینجا چی می شه؟

(یری الانسان رباطاً وثیقاً کان یتجاهله أو کان یجهله تعمداً و تعنداً) (37:53)

اینجا میگه آی خدا، من خیلی ها رو دیدم، نماز نمی خونه، روزه نمی گیره، زنا می کنه، چه می کنه، چه نمی کنه، ولی وقتی که دمش لا تله گیر می کنه، آی خدا نذر سید الشهداء، نذر ابوالفضل، نذر رقیه، نذر سکینه، چیه؟

این فطرت، وقتی که تمام بند و بیل ها از بین رفت و انقطاع حاصل شد، اونجا ناخودآگاه، بدون اراده، بدون اختیار، بدون فعالیت، بدون جدیت، بدون جهاد رفتن، (فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ) [الانعام: آیه ۱۴۹] علی طول الخط.

مگه اینطور نیست؟ اون کافر کافر کافر صد مقابل ابوجهل و ابولهب اگر در چنین ورطه ای گیر بیان، این فطرت به خودی خود قشاوات می ره کنار و تعلق حاصل می شود. (اَلدُّعَاءُ مُخُّ اَلْعِبَادَةِ). چرا؟ دعا چه اتوماتیکی باشد مثل اینکه گفتم.

منتها مخ العبادت رو این بی مخ ها ول می کنن. (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ) [العنکبوت: آیه ۶۵]. یک مرتبه نه. آدم مؤمن است.

(قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا) [فرقان: آیه ۷۷] (وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ) [بقره: آیه ۱۸۶].

این چی؟ خیلی حرفه یه اشاره می کنم. دعا رو انسان وقتی که از خدا می خواد، به طور نیمه اضطراری اختراری مخصوصاً اختیاری مطلق، اونجایی ست که تمام اسباب ظاهری و باطنی منقطع شده است، به اختیار، مخصوصاً به اراده، با فعل، این همه رو نادیده گرفته، (الله اکبر)، همه را کنار فقط (إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا) [الانعام: آیه ۷۹] مسلماً در روایاته (وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ) [الانعام: آیه ۷۹] در آیه مسلماً نداریم.

خب ببینید

(صحبت حضار)

شایدم داشته باشیم. ما خیلی جاهلیم.

حالا، من اونطوری که یادم است مسلماً در آیه نداریم.

(صحبت حضار)

داره خیلی خوب پس ما خیلی نفهمیم. نداره بازم نفهمیم. حالا می بینیم، مراجعه می کنیم.

انشالله اگر خدا توفیق داد ما سیزده رجب که منزلمون به مناسبت امیرالمؤمنین جشن خواهیم داشت، من دارم فعالیت می کنم که یه دونه المعجم المفهرس به آقایون به عنوان هدیه ای داده بشه.

و برای بیست و هفت رجب که مربوط به رسول الله صلوت الله علیه، یکی یک دونه بشارت عهدین که خودم دارم میخرم نیست پیدا نمی شه.

دعا کنید بتونیم این کار رو بکنیم که ما با قرآن و با اهل قرآن بیشتر عرض می شود که نزدیک بشیم.

خب ببینید این دعا. سوم. (فَوْقَ الدُّعَا وَفَوْقَ كَافَّةِ الْعِبَادَات الصَّلَاة لِأنَّ صَّلَاةِ كُلِّهَا صِلاء. صَلَاةٌ. صَلَاةٌ عَمُودُ الدِّين، عِمَادُ الْيَقِين، وَوَ وَ، قُرَّةُ عَيْنِي الصَّلَاة).

حالا ما در صلاة ما داریم بحث می کنیم. و بر مبنای این آیه که آیه محوری ست. (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ) [بقره: آیه ۲۳۸] آقا ادبی بیاین ما ادیب بشیم. با ادب بشیم، هم ادیب بشیم و هم با ادب.

چرا نفرمود احْفَظُوا الصَلَوَات؟ (لَمْ یَقُلْ احْفَظُوا الصَّلَوَاتِ وَلَمْ یَقُلْ احْفَظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ). (حَافِظُوا) فاعلَ یُفاعل مفعالتاً. تتظی فاعلً اولاً و مفعولاً ثانیاً ثُم المفعول الاول فاعل ثانیاً.

اینطور نیست؟ ضاربتُ زیداً، یعنی با زید کتک کاری کردم، یعنی من شروع کردم خدای نکرده، اما تضارب زیدُ و امرُ با هم شروع کردن. اما ضاربتُ زیداً یعنی من شروع کردم ها، شارَکتُ زیداً، بدایة شرکت از من بود، اونم قبول کرد و إلّا عرض می شود که شَرکتُ یا مطلب دیگه.

حالا در عبادات ما، دو گانه ای مشاهده می کنیم. دو گانه که یک گونه است به طرف یک گانه، چطور؟ الصیام و لیس صوم. صائم یصائم صیاماً، (423) بوده. صیاماً.

صیام طرفینیه، جهاد طرفینیه، جاهد فی الله، یعنی جاهد أعداء الله فی الله. اولاً (جَاهِدْ نَفْسًا أَمَّارَةً بِالسُّوء ثُمَّ دَخَلَ فِی الْجِهَادِ لِلْأَعْدَاءِ اللَّهِ) طرفینیه.

صوم طرفینیه، صیام (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ) [بقره: آیه ۱۸۳]. نه کتب علیکم الصوم نیست، کتاب صوم ننویسید، کتاب الصیام. صیام معنا داره. اینجا فقه معرفت دارد صیام. صوم نیست فقط. صیام. یعنی طرفینیه. من و روزه.

من روزه را حفظ کنم تا روزه مرا حفظ کند. (أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ) [بقره: آیه ۴۰] چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی یک سر مهربانی بی پدر بی.

اینجام صلاة (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ) [بقره: آیه ۲۳۸] (وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ) [المؤمنون: آیه ۹] عَلَی صَلاتِهِم هم داریم. (صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ) [المؤمنون: آیه ۹]. محافظه علی الصلوات.

پس ما حتماً حافظوا رو معنا می کنیم. حافظوا حافظون محافظ.

فاعل اول کیه؟ ما با چی؟ با وقود نور که صلاة، چی کار کنیم؟ ما نماز را کاملاً حفظ کنیم نگهبانی کنیم، از غیر صلاة، از قذارات، از بُعدها، از ظلمات، تا صلاة هم ما رو حفظ کند.

مگه در صوم اینطور نیست؟(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) [بقره: آیه ۱۸۳]

این تقوا از کجا میاد؟ از شما نمیاد، شما روزه رو درست بگیرید تا روزه هم شما رو درست بگیرد. در جهاد هم شما با اعداء خدا، با نفس اماره بالسوء درست کشتی بگیرید تا اون قشنگ زمین بخورد. اینطوریه دیگه.

اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ وَالْإِيمَانِ وَمَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَوَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَتَرْضَاهُ، وَجَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَلَا تَرْضَاهُ.

وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ.