جلسه دویست و چهل و سوم درس خارج فقه

نماز (سجده)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

چنانکه برادران توجه دارید ما کل فروع سجده رو مورد بحث قرار نمیدیم امهات مسائل فقهیه با این دو قیدیکی اینکه محور قرآنی داشته باشد چه خصوصا و حتی عموما و اطلاقا و دیگری اینکه معرکه آرا باشد بین الفریقین ما و حتی بین هریک از دو فریقه شیعه و سنی ازجمله این مسائل ما یسجد علیه است صحبتهایی کردیم و تتمش رو باز روایت داریم میخونیم تتمه رو عرض میکنیم حضور برادران. ما کتابا برحسب آیاتیست که اصل سجود را بیان میفرماید عرض کردیم سجود علیه بطور مطلق از آیات استفاده‌ میکنیم اما سجود الیه مقید است به شطر المسجد الحرام و سجود له مقید است به حضرت حق سبحانه وتعالی و اگر سجود لهی ازبرای غیر الله داریم این بعنوان سجود عبودیتی و سجود احترامی بلکه مسجود له الله است عبودیتا و مسجود له مثلا آدم است و یوسف است شکرا این لحن به حساب انتفاع قبلا عرض کردیم

حالا ازنظر آیات مسجود علیه مطلق است و البته درصورتی که مسجود له الله باشه حالا ملاحظه بفرمایید وقتی مسجود له الله است و این ایجابی در این سجده ازنظر حالت هندسی سجده که پیشانی روی زمین گذاشتن است اگر این نه شرکی و نه ریایی در این سجده جز الله نیست پس مسجود علیه هرچه باشد باشد هرچه باشد مسجود علیه باشد این مخلوق خداست و اگر بر مخلوقی از مخلوقات حق سبحانه وتعالی سجده میکنیم این مسجود علیه است نه له نه الیه مسجود علیه است مطرح نیست کسی عبادت کند نکند احترام در حد عبادت نه اونا ما کاری نداریم که ما که سجده میکنیم و پیشانی را بر ارض میگذاریم این به حساب سجده لله است و عرض میشود که عبادت لله است و روی این حساب مسجود علیه فقط نباید مخلوق دیگری باشد و نباید نجس باشد و نباید خبیث باشد از این مثلث که خارج شد هیچ اشکالی ندارد ازنظر روایت متواتره از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که شیعه و سنی نقل کردند و مورد قبول است جعل هی الارض مسجدا و طهورا اونهم بحث کردیم.

و اما بحث سوم بحث سوم روایاتی که از طریق ائمه اهل بیت علیهم السلام وارد شده است و این روایات تقریبا پونزده راوی دارد از چند امام علیهم السلام که یک وحدت تعبیر دارن و یک اختلاف دارن وحدت تعبیر اینست که بر ارض و ما انبتت الارض سجده کنیم الا ما اوکل او لبس این اوکل او لبس قدر مسلم استثنا از مسجود علیه است اونچه در لبس هم حالت بالفعلی که هستش انچه را براش سجده میکنیم که بالفعل ملبوس ماکول باشد و بالفعل ملبوس باشد بعدا راجع به روایت اولی که ما بحث کردیم اگر این علت قابل قبول باشد یک طرف اگر قابل قبول نباشد طرف دوم

طرف اول اگر این علتی که من مکرر میکنم چون زمانها و در نوشته ها و در فتواها مورد استناد است باید با برادران بیشتر ما صحبت کنیم اقای قمی فقیه البته در علل هم نقل کرده شیخ طوسی رضوان الله علیه هم در تهذیب و استبصار مثلا نقل فرموده تتمه اول عبارت که هشام ابن حکم انه قال لابی عبدالله علیه السلام اخبرنی عما یجوز السجود علیه و عما لا یجوز قال السجود لا یجوز الا علی الارض او علی ما انبتت الارض علیک سلام الا ما اوکل او لبس اوکل چی میخواد اوکل برای اینکه به ماضی میخواد بحث کنه خورده شده خورده شده خورده شده خورده شده نانی را که پلویی را که آبگوشتی را که کبابی را که اوکل خورده شده بعد چی میشه خب بعد نباتات است که اگه به خود ماکول که اوکل پس مراد اوکل چیه یعنی بالفعل ماکولیت اونیکه بالفعل ماکولیت دارد اما اونیکه بالفعل ماکولیت ندارد ممکن است ماکول شود اونیکه قبلا ماکولیت داشته الان ندارد اینارو خارج کنید الا ما اوکل او لبس اوکلش که معلوم یعنی بالفعل این خوردنی باشد خوردنی انسانها به طور معمولی گل گاوزبون نه گل گاوزبون که خوردنی نیست دوا و نمیدونم حالت اضطرار و این حرفا که خارج نیست بحالت عادی مردم بخورن ولی خب خربزرو مردم میخورن هندونه هم میخورن علفو‌میخورن اوکل دوا دوا مثل فرض کنید که برگ کاسنی ببینید برگ کاسنی مثال میزنم برگ کاسنی که ازش کاسنی میگیرن برای خاصی آیا برگ کاسنی برگی دارد خورش کنن ولی کاهو رو چرا اخه در شرب بحثه ما در اوکل داریم بحث میکنیم اوکل شرب نیست مثلا فرض کنید حالا الا ما اوکل او لبس بالفعل ملبوس باشد ایا این نمد ملبوس است بالفعل قبلا فرض کن بوده قبلنم نبوده قبلا پشم بوده که پشم رو یکسره مالوندن شده نمد پس قبلا ملبوسم نبوده حالا که ملبوس نیست بعدا اینا ملبوس نمیشه یعنی پشم ها رو از هم باز کنن و بریسند و بعد تنبون و عبا درست کنن این حرفا

اخه همه نیستن که اونوقت هم شما همینو میپوشید یا قبا درست میکنید پس بالفعل پس بالفعل که نیست الا ما اوکل او لبس خب فقال له جعلت الا علتو ملاحظه کنید فقال له جعلت من علت فی ذلک علت گفته میگیم حکمته حکمتم در اکثر موارد باید باشه دیگه حالا این حکمت که در اکثر موارد موضوعه اگر موضوع دیگری داریم که برابر با اینه یا موضوع دیگری حکمت در او بیشتره ملحق هست یا نه اما اگر موضوعی دیگری حکمت درش کمتره ملحق نیست این اما اگر یک موضوعی داریم که این حکمت شصت درصدش دارای صددرصده یا نخیر این حکمت در این شصت درصد بالاتر است این به طریق اولی ملحق هست اونم به طریق اما اگر این حکمت درصدش کمتر از حکمت در این موضوع خاص است اونجا ملحق نمیشه میشه

حالا قال لان میگیم علت این حکمته مثلا لان السجود خضوع لله عزوجل قبول خب سجده عبادتیم هست نه صدق کلی فلا ینبغی عن یکون ما معنی میکنیم ما میخوایم معنی کنیم خراب شده الا میگد لا ینبغی یعنی مرجوحه یعنی مرجوحه پس بنابراین بر هرکه را که شما میگید نباید سجده کرد این مرجوحه لابد شما مکروهه نه لاینبغی به این معنا لاینبغی شایستگی یعنی حتما نباید ازقضا یکره یعنی حتما نباید ینبغی هم حتما باید لا ینبغی هم حتما نبایده ما حالا کمک میکنیم به این برادران در اون معنی که میل دارن الا ینبغی یعنی حتما نباید چرا حتما نباید عن یکون فلا ینبغی عن یکون علی ما یوکل و یلبس چرا؟ یوکل و یلبس اینجا بالفعل ماکول باشد و بالفعل ملبوس باشد نه انچه که قبلا بوده است بعد نه نه آنچه بعدا امکان دارد نه آنچه بالفعل عرض میشود که خود ابریشم است این طاقه ابریشم است یا فرض کنید کتان است یا پنبه نه بالفعل ماکول باشد و ملبوس باشد خب چرا؟

فلا ینبغی عن یکون میرسیم نخوندیم حالا نه نخوندیم همرو میخونیم پونزده روایت داریم که ماکول و ملبوس استثناست روایاتی از مستثنی دوتا پنبه مستثناست نه دوتا چی مستثنی اونارو‌ اشاره کردم حالا میخونیم ما فقط یکی نمیخونیم بقیرو حالا قال علت میخواد ذکر میکنه قال لان السجود خضوع لله عزوجل چه خضوعی خضوع عبودیته دیگه والا هر خضوعی حرامه اگر ما نسبت به مومن خضوع کنیم احترام کنیم این حرام است نه خضوع عبودیتی یا خضوعی که مانند خضوع عبودیتی بشد اگه سجده کنیم بر امام رضا عبودیتی ولی احترامیست که تصدیق رب العالمین است و حرامه حالا لان السجود خضوع لله عزوجل فلا ینبغی عن یکون علی ما یوکل و یلبس خب چرا لان ابناء الدنیا عبید ما یاکلون و یلبسون عبیدو معنا میگیریم یا بنده اینها هستند بعنوان اولوهیت ربوبیت یا بندگی مثل کسی که بنده زرخرید خب لان ابناء الدنیا عبید ما یاکلون و یلبسون سوال معنی دومو چه میکنید اون وقتی که بنده های زرخرید بودن و لازم بود اطاعت کنن از صاحبانشون این عبد بودن حرامه آقایون اگه حرامه اینجا حرامش اونجا حلالش چه فرق میکند اما عبید به معنای عبودیت بگیریم درسته یعنی کسی در حدی اخلاص دارد نسبت به مال و طلا و خوراک و پوشاک و فلان که میپرستد حالا یا میپرستد که عبودیته یا احترام می کند در حد عبودیت یا نه احتیاج دارد مگر ما مواد عالم احتیاج نداریم ما کلا در این مثلثی که تقسیم کردیم یک اهل دنیا به وجه عام نسبت به موارد احتیاج از مواد دنیا یا عبید به معنای پرستنده هستن یا عبید به معنای احترام کننده در حد پرستشن حرامه یا عبید به معنای این که خب ما لازمش داریم احتیاج داریم مثلا امیرالمومنین صلوات الله علیه که فرمود انا عبد من محمد کار حرام نبود نه خب تواضع خضوعه چون محمد معلم او بود آنچه را علی علیه السلام دارد به اراده حق سبحانه وتعالی از محمد صلوات الله سلام علیه و آله گرفته حالا در این سه بعد ابنا دنیا کدومن؟ ایا ابنا دنیا که کسانی هستن که عبادت میکنن دنیویات را ما که عبادت نمیکنیم ما داریم نماز میخونیم اگر ما سجده کردیم بر جایی عبادت کردیم اون چیز رو حالا اون عبادت کرد ما که نمیکنیم این اول.

دوم اگر بعد دوم است که عبید اهل دنیا به قدری احترام میکنند به مال دنیا که ما یوکل بالفعل و مایلبس بالفعل به قدری احترام میکنن که در حد عبادت الله عه ما که نمیکنیم خب حرامه ما اگر پیشانی به زمین میذاریم نه زمین را احترام میکنیم به حد عبودیت و بالاترش و نه انکه زمین را عبادت میکنیم بلکه خداوند دستور فرموده است که ما پیشانی را از پست ترین چیز در بعد عرض میشود که مکانی بگذاریم.

سوم سوم اینکه اهل دنیا اینا دوست دارن دنیا را خب اگه انسان‌ دنیا رو برای شیطان دوست داشته باشد بد اما اگر دنیا رو برای خدا دوست داشته باشد شما پولو دوست داشته باشید برای خدا که مصرف در راه خدا بکنید عیب دارد یا راضی عمر را مال را حال را چه را برای خدا آنچه را که برای خدا دوست دارید که در راه خدا مصرف کنید که بد نیست حالا فرض کنید بعد سوم و ضلع سوم مثلث عبید اهل دنیا این است که دنیا رو دوست دارد نه عبادت میکند و نه احترام در حد عبادت دوست دارد چون دوست دارد براش سجده میکند ما که اینطور نیستیم ما چون مهر را دوست داریم بهش سجده میکنیم خب از مهر بیشترم هست نخیر ما چون میخواهیم امر خدا را اطاعت کنیم سجده میکنیم مهر باشد زیلو باشد فرش باشد برگ باشد کاغذ باشد تیشه باشد قیر باشد مثلا برف باشد هرچی میخواد باشد اینی که باشدکه عرض میکنم بطور کلی داریم بحث میکنیم که بعد

خب لان ابناء الدنیا عبید ما یاکلون و یلبسون و الساجد فی سجوده فی عبادت الله عزوجل آقا اهل دنیایی که فرص کنید دنیا پرستند آیا سجده هم برش میکنن بله ممکن است یکی چیزی را بپرستد و بر او سجده کند ما که اینطور نیستیم ممکن است کسی از اهل دنیا چیزی رو احترام کند و بر او‌ سجده کند ما که اینطور نیستیم و ممکن است در بعد سوم کسی از اهل دنیا دنیا را دوست دارد و سجده نمیکند چون دوست دارد نه چون خداوند فرمود سجده کنید اشکال نداره وانگهی در بعد اول و دوم اهل دنیایی که چیزی از دنیا را سجده میکنن برای عبادت ما که نیستیم ما برای خدا داریم عبادت میکنیم اهل دنیای دوم که فرض کنید سجده میکنن مالی از اموال دنیا رو برای احترام مام که اونطور نیستیم ما سجده میکنیم چون خداوند امر فرموده است پس چرا زیاد می کنید اینها رو با ما والا اگر این علت عمومیت داره که حالا دنباله رو بخونیم

فلا ینبغی ان یضع جبهته فی سجوده علی معبود اهل الدنیا الذین اضطروا بها معبود اهل دنیا که اهل دنیا به او مغرور شده اند یا مفسد در بعد اول یا در بعد دوم یا در بعد سوم ما از هر سه خارجیم. ما اگر به زمین خاک یا سنگ سجده میکنیم نه به حساب اهل دنیاییست که میپرستن مسجود رو ما که نمیپرستیم و نه به حساب اهل دنیایی که این معبود را احترام میکنن در حد پرستش مام که یا به حساب بعد سوم است که نه شرک است و نه حرام است مرجوحه که چون احترام قائل است به این خوراکی به این پوشاکی زنی که میگیرد احترام قائل است زن نباید احترام کرد خوراکی رو نباید احترام کرد احترامه

حالا ولو بعضیا خیلی غریب میشن میگد که این رو انقد دوست دارم که من بحساب دوستی نه به حساب اولوهیت نه به حساب احترام در بعد الوهیت بحساب دوستی پیشانی میذارم رو اینم ممنوعه ممنوع است اگر شما به حساب دوستی بر امام رضا بیفتید و سجده کنید این حرام است اما ما که اینکارو نمیکنیم که ما میفتیم به زمین پیشانی را که مرکز انسانیت ما به زمین مینهیم هرچی میخواد باشد اون مسجود علیه ما به استثنای نجس به استثنای خبیث به استثنای مال مردم هرچه باشد معبود اهل دنیا در بعد اول در بعد دوم در بعد سوم برای ما نیست والا اگه علت عمومیت داشته باشه اگر شما بخواید بگید این علت و این حکمت عمومیت داره سجده نباید بشه نه ایستادیم پیشانی به دیوار نه اینکه پیشانی بر زمین چون شما پیشانی رو بر هرچه بگذارید بالاخره عابدین او عابدن و محترمین او محترمن و محبین او محبن به من چه ربطی دارد.

پس این علت صددرصد باطله یعنی یک درصدم قابل قبول اگر میخواید قبول کنید علت رو اصلا سجده نکنید اگر نمیخواید قبول کنید بنابراین علت نیست برای اینکه ما یوکل بالفعل و ما یلبس بالفعل اینو من سجده برش نکنم در نماز برای اینکه این ماکول بالفعل و ملبوس بالفعل این مورد حب اهل دنیاست و معبودیت فلانی. این در چند جهتش اشکال است و ما ازبرای تبرئه ساحت مقدس امام صادق علیه السلام که در بالاترین مراحل عصمت هستن بعد رسول الله امام صادق نفرمودن اگه فرموده باشن که ایشون از فاسق هم بدترن از هر جاهلی هم جاهلترن چرا خیانت کرد این راوی و این رو چسبوند به روایت و از باب دوستی خاله خرسه نسبت داد به ساحت قدس معصوم علیه السلام ما اگر فلان روایت از امام نیست ولی نمیشود باشد برای اینست که امام باید امام باشد و معصوم باشد اما اگر نفهمیم معنای عصمت امام رو و روی نفهمی هرچه را نسبت به اون حضرت بدیم خب این ما امام رو قبول نکردیم و درست نشناختیم این مرحله

من گرفتم باشه آقا استثنا میگد چون آخه ببین گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدن کله مسگری بابا مسگره گناه نکرده اهنگره در بلخ گناه کرده بابا فلان کس که پول را میگیرد عرق میگیرد میخورد و میخوراند قمار میکنه و فلان پس ما این همین حرف اینه آخه میگد چون ماکول بالفعل و ملبوس بالفعل معبود اهل دنیاست پس سجود خضوع و عبادت الله شما این کارو نکنید چه ربطی به هم داره اصلا بابا اگر مثلا بت پرستا این گاوپرستا این گاوپرستا گاوو انقد احترام قائلن اونقدر احترام قائلن که شیرشم نمیخورن و نمیکشن در هند چقد دعوا میشه کشت و کشتار که این گاوو نباید کشت اما شما که مسلمانید و این گاو رو خب میخواید گوشتشو بخورید پس شما نکشید بخورید چون اونها اونقد عبادت میکنن گاوو که نمیکشن پس شما نکش این حرف نشد که اگر اهل دنیا به ماکول و ملبوس سجده میکنن یا در بعد اول یا احتراما در بعد ربوبیت بعد به این کاغذ به این ماغذ من سجد میکنم که او مسجود له من نیست مسجود له علیه منه این راوی نفهمیده مسجود علیه را با مسجود له قاطی کرده اونم برای ما حسن و حسین هر سه دختران نه حسنه نه حسینه نه سه تاس نه دخترن نه

حالا این روایت اول که مقداری حسابش بعد میگد که وراء فی العلل عن علی ابن احمد اینم سند صحیحه وراء الشیخ باسناده عن هشام ابن حکم عرض میشود که هرسه روایت از هشام ابن حکم است و او که چه که جعل کرده هشام نیست بنده خدا هشام آدم فاضلی بوده ادم فاضل که از امام مطلبی رو میشنود اضافه کنه خب این یک

حدیث دوم صفحه پونصد و نود و دو وسائل الشیعه جز سوم و باسناده عن هماد ابن عثمان عن ابی عبدالله علیه السلام انه قال السجود ببینید اینی که عرض کردم جواب برادران عزیز که ما همین روایتی که میخونیم بنده اینجا در پاورقی یادداشت کردم که پونزده راوی هستن که از ائمه ما با اختلاف روایات کلمتا واحده تواتر و یا تفاضر معنوی دارد این جهت که عرض کردم الا ما اوکل او لبس بالفعله پونزده راوی رو اون روز نمیدونم خوندم یا نخوندم تتمه

حالا روایت دوم اینه و باسناده عن هماد ابن عثمان عن ابی عبدالله علیه السلام انه قال السجود علی ما انبتت الارض ارض که مسجله انبتت هم اضافس الا ما اوکل او لبس بالفعل اوکل او لبس گندمی را که شما از بوته گندم کردید کی میتونه بخوره آدم که نمیتونه بخوره خب خر میتونه بخوره اگه خشکسالی ولی ادم که گندم نپخته و نساییده رو که نمیتونه بخوره ما اوکل بالفعل ماکولیت داره لبس شما ابریشم را از پوزش باز کردید یا نکردید ولی هنوز لباس نشده و همچنین کتان و همچنین عرض میشود که پشم و همچنین پنبه قبل از اینکه این ملبوس باشد یعنی بشود پوشید بشود پوشید بعنوان پوشش معمولی نه اینکه مثل کسی که میگیره عوض کنه این الا ما اوکل او لبس پس استثنا تا اینجا کجا استثنا نسبت به ماکول و ملبوس بالفعل است اونم ماکول و ملبوس بالفعل در حالت عادی نه در حالت اضطراری اونم ماکول و ملبوس نوعی نه اینکه تو شهر یه میلیونی دونفر میخورن بقیه نمیخورن خب در لبنان هم یه ملوخیه نامی هست که مزرعه درست میکنن ملوخیه سبزی این سبزی رو ما پنج سال لبنان بودیم نتونستیم بخوریم اونام میخورن بهترین و خوشمزه ترین خورشتی اما اگر ایرانی بره اونجا یا اون ملوخیه بیاد اینجا ملوخیه رو جلوی حیوانات میندازیم ما نمیگیم اون بده گاهی اوقات  خوبه ولی وقتی که برای ما اوکل نیست نمیشود خورد اصلا یعنی خیلی از سبزیا رو امکان دارد انسان بخوره ولی اونو نمیشه خورد اصلا حالا اون ما اوکل است مثلا خب ما سجده میکنیم مطلبی نیستش که و فی العلل عن محمد ابن الحسن عن الصفا مصله و روا الشیخ مصله در اینجا شیش تا روایت شد اگر بخوایم تعداد تعداد نمیگیم حالا این شیش تا از شیش کتاب بزرگان فقها ما و رباط بزرگوار ما نقل فرمودن و در حضورشون تصحیح فرمودن که الا ما اوکل او لبس بالفعل

سه و فی القصاب باسناده عن الاعمش عن جعفر ابن محمد علیهم السلام فی حدیث شرائع الدین قال لا یسجد الا علی الارض او ما انبتت الارض الا الماکول والقطن الکتان به جای ملبوس گفته قطن کتان امده ولی قطن کتانو معنا میکنیم نه قطن کتان به قول مطلق نه هم به کتان که بالفعل ملبوس باشند به دلیل روایت قبلی اگر هم شک دارید ما قدر مسلم رو میگیریم ما باید که نص مسلم مورد قبول و اطمینانی در کار باشن تا بتواند اطلاق آیات سجده را و اطلاق روایت متواتره سجده را تقیید کند همون طوری که خود مطلق قطعیست کذلک مقید هم باید قطعی باشد و در اینجا اگر اختلاف روایات بود در قطن کتان چه کنیم پس در قطن کتان اختلاف روایت هست که آیا بالفعل بسیاری روایات که شیشتا تا اینجا خوندیم آیا مطلق اینجا مطلقه خب مطلق را ما تبیین میکنیم به معین اگرم تناضع نداشته باشن باز قدر مسلم ورود نص از ائمه علیهم السلام عبارتست از قطن کتانی که بالفعل ملبوس باشن اما اگر بالفعل نباشن این

نخیر علت داره او علی الارض او ما انبتت الارض الا الماکول که این یکیشه صبر کنید و القطن والکتان القطن والکتان بقرینه شیش هفت تا روایت قبلی و روایت بعدی اونی که مسلم است و بر ما ثابت است اینست که بالفعل ملبوس باشد اما اگر بالفعل نباشد دلیل نداریم.

بالفعل اینم بالفعله ماکولم بالفعل صبر کنید حرف زدیم حرف را بزنیم طرفای اصلی بزنیم الماکول اینم برنج الان در حالی که خشکه ماکوله بله بالفعل بله اون استثناعه هیچ کس خاکم خب آبستنا میخورن خاکم ماکوله بهش سجده نکنیم نه ببینید عرف عادی رو ‌باید در نظر گرفت اونی که بطور عادی علیک السلام ماکول است خب ولذا ما به این روایت از یک نظر تصدیق و ازنظر دیگر شک از نظر تصدیق قطن وکتان از جمله چیزهایی هستن که ممکن است ملبوس بشوند پس در حالت ملبوس بودن ممنوع است اگر در حالتی که قطن کتان ملبوس نشده است قطن کتان هست ولی وقتی که ملبوس شد این قطن نیست کتان نیست مگه میشه خب نباشه ولی هستش دیگه اگر بگد جنس با بقیه زمین نداره هیچ حالا میخونیم

حدیث چهارم و باسناده عن علی علیه السلام فی حدیث الاربعیه قال لا یسجد الرجل علی کص حلمه و لا شعیره و لا علی لون مما یاکل ولا علی قسمتیش رو قبول میکنیم قسمتیشو نه به سند همون ادله قبلی اونیکه قبول میکنیم ولا علی لون مما یاکل یاکل بیشتر از فعل بالفعل استفاده نمیشه ولا علی القطن قطنم که یاکله اما عرض میشود که صدر حدیث لا یسجود بالفعل علی کصه چرا یاکلو ولا ابشعیر والیاکل شعیرو نپختشو الاغ میل میفرماین ولی ما میل نمیفرماییم گندمم همینطوره گندم رو ما در حالی که نپخته است و نساییده است اصلا نمیتونیم بخونیم دندونمون میشکنه نمیشه خورد اصلا خوراکی بنابراین ما و شعیر را تقیید میکنیم به پخته و شعیر پخته به دلیل روایت قبلی و فوق مطلب اینه که ما یک نص مسلمه ثابت بدون شک لازم داریم بر اینکه آنچه از جنس خوراکیست قبلا بعدا حالا اینو نداریم آنچه از جنس پوشاکیست است قبلا بعدا حالا اینم نداریم ما ماکول بالفعل داریم و ملبوس بالفعل داریم بیشتر از این فوقش اینست که تعارضی در دلیله

نص چی میگه خب ما اوکل او لبس خب صبر کنید من فهمیدم چیو میخواید بفرمایید در باب اطلاق و تقیید باید بین مطلق و اون که بیع بخواد بکنه تناضع باشه بله ما دو جور تناضع داریم یجور تناضع مطلق میگه بله مقید میگه نه این تناضع بینه یه مرتبه نه مطلق میگه بله دراین حدود مقید میگد که عرض میشود که بله در حدود کمتر اینطوریه این از یه طرف دلیلش چیکار میکنیم دلیل نمیخوام تقیید کنیم میگیم اون قدر ثابت تقیید که نمیخوایم بکنیم ببینید روایات میگد الا ما بزارین بزارید روایاتی میگوید بطور خصوص الا ما اوکل او لبس ازین میفهمیم روایت میگد که الا الماکول والملبوس بالاتر رفت روایت میگد که الا علی عرض میشود که اون قدر ثابت بین کل روایات کدام است اونیکه بالفعل ماکول باشد کمااینکه اونیکه بالفعل ماکول باشد بقیش در این چیه اختلاف تعبیره یجا بطور مطلق میگد که این باید اوکل و لبس باشه یکی میگه که عرض میشود که حنطه و شعیر حنطه وشعیر امکان این مطلب هست و امکان خیلی بالاست که مراد از حنطه و شعیر یعنی حنطه و شعیری که اماده برای خوردن است قطن وکتانی که آماده برای پوشیدن است چرا میگیم آماده برای اینکه اونیکه مسلم است برحسب روایت تقییدم نمیکنیما نمیخوایم تقیید کنیم اونیکه برحسب ادله برای ما نص است و از باب لا تقف ما لیس لک به علم اینجا علم است اگر شک کردیم بین فرض کنید پنجاه و شصت و هفتاد و فلان هزار نفر اومدن مختلف گفتن ولیکن پنجاه که قدر مسلم است بقیش شکه چون در بقیه اختلافه اینجام در بقیه اختلاف تعبیره در اونچه که بالفعل ملبوس نیست و بالفعل ماکول نیست اختلاف تعبیره در این مطلقات و مقیدات.

حالا پنجم محمد ابن یعقوب در کافی عن الهبین ابن یسار و قرید ابن معاویه فاضلین جمیعا عن احدهما قال لا بعث بالقیام علی المصلی من الشعر بالرسول کسانی خیال میکردن که انسان روی مصلی شرع یا اشکال داره اینطور خیال میکنن اذا کان یسجد علی الارض و ان کان من نبات الارض فلا بعث فی القیام علیه و سجود علیه پس اینجا تلویحا شعر و توق را استثنا میکنن ما اینجا عرض میکنیم برحسب مقیدات روایات شعر و توقی که بالفعل ملبوسند اما شعر و توقی که بالفعل بالفعل ملبوس نیستن دلیل نداریم اگر این روایت بخواد دلیل باشد این روایت روایت است ما با یک روایت یا دو‌ روایت که معارض هم دارد و تنهام در میدان نیستن چطور اینو معامله علم با اینها بکنیم.

ششم عن ابی الفضل عن ابی العباس فضل ابن عبدالملک از فضلای اصحابه اونیکه وحدت دارند روایات روی چشم همه اونیکه روایت اختلاف دارن چه در تقییدو در تقصیصی که تناضع است یا تناضع نیست از حالت علمی مارو خارج میکنه علم نداره چه اشکال داره شما علم داری حالا در اینجا صحیحه دیگه ولذا این قسمتو قبول نمیکنیم خب این روایت یتیمس در این باب برای اینکه قبول نمیکنیم.

خب عرض میشود که روایت دیگر شیشم بله لا یسجد الا علی الارض او ما انبتت الارض الا القطن والکتان همون که قبلا گفتیم الا القطن والکتان این قیدی که در روایات داشت الا ما اوکل او لبس ببینید اون روایتی که میگد الا ما اوکل او لبس چرا گفته اوکل و لبس اگر فعلیت اکل فعلیت خوردن و فعلیت پوشیدن شرط نیست چرا بالفعل گفت؟ آقا اگر شما ده نفر پرسیدی میرسیم حالا نبات الارضه که نخیر از نبات الارض استثنا متصل داره ازقضا استثنا متصل معناش همینه عرض میشود لا تسجد الا علی الارض او ما انبتته الا الماکول والملبوس الا القطن والکتان  قطن وکتان که قطعا نبات الارضه کتان میروید آقا انسانم نبات الارضه نیست والله انبتکم من الارض نباتا همه قرآن در مقام بیانه هذا بیان لناس خب حالا اونم احتیاج نداریم ما ملاحظه کنید

این روایت شیشم لا یسجد لا یسجد الا علی الارض او ما انبتت الارض الا القطن والکتان این همون قطن و کتان در آیات خاص عرض کردم اگر من ده نفر از شما رو دعوت دارم میخوام بکنم برای منزل میگم اقای فلان و اقای فلان بقیه رو ‌نگم بعد بگم ده تا این نسخه برای اینکه من که میخوام بگم کی باید خانوما دعوت کنه منزل ما بیان اگر از حالا اراده ده بزنم چرا دوتا گفتم اصلا بلد نیستم حرف بزنم پس نه ممکن است حالا اراده دوتا دارم بعدم جیبم یخورد پرتره خب هشتام اضافه میکنم در اینجا امام یه مطلب میخواد بفرماید اونی که مستثنی یا مقید است که ما اوکل او لبس یا مطلقه خب همه جا باید مطلق بگه اونجا که مقید گفته خود اون قید ثابت میکند که تمام موضوع لایجوز الا ما اوکل او لبس عه یعنی وسیع تر ازین نخواهد بود بنابراین وسیع تر ازین هم میشه.

هفتم و عن محمد ابن یحیی باسناده قال قال ابو عبدالله علیه السلام السجود و علی الارض فریضه و علی الخمره سنه راحت کردن سجود علی الارضه فریضه یعنی ضابطس فریضه ولی در قرآن سنته دیگه فریضه و سنت فریضا و علی القمه سنت قمه چیه خمار این روسری روسری زنها که مردها در بلاد عرض میشود که روسری دارن ما دوسال در اونجا مبتلای به روسری بودیم قیدش چیه کاری به اونها خب اگر سجده میکند بر این چارقدی که سر میگذارد بر این سجده کند سنت است نمیخوام قبول کنیم ما ولی خب اینم یکی از روایاته.

هشتم وراء الصدوق مرسله الا انه قال و علی غیر الارض سنت همرو چیز کرد که سجود بر ارض فریضس خاک زمین سنگ زمین چه زمین چه زمین و بر غیر ارض هرچه میخواهد باشد سنت است این روش مسلمین است ما نمیخوایم اینو به طور مطلق قبول کنیم چون استثناعه دیگه استثناعه الا ما اوکل او لبس بالفعل و روا تقدم

نهم محمد بن الحسن فی اسناده ابن مسلم محمد مسلم عن ابی جعفر باقر علیه السلام قال لا بعث فی الصلاه علی و و همچنین چیزهایی که از عرض میشود که از اجزای حصیر درست میکنن و کل نبات الارض الا التمره بر خرما نه بر تمام نباتات ارض سجده کنید بر خرما نه خب بر کتان بله بر قطن بله بر ابریشم بله بر گندم ممکن است نباشه امکان داره استدلال میکنیم با امکان ممکن است این میشه استدلال قبول کردیم ما میگیم الا التمره و کل ما اوکل بالفعل قبوله الا التمره و ماشاء التمر بما اوکل بالفعل بالفعل از رو روایت ما لبس و اوکل استفاده کردیم میخواید اضافه کنید دلیل داره ما که نداریم.

دهم عن ابی عبدالله علیه السلام حسین بن الی از فضلای اصحاب عن ابی عبدالله علیه السلام قال ذکر ان رجل عطا اباجعفر باقر علیه السلام و ساله عن السجود علی و الخصبه و الدوا قال نعم قال خصبه این عرض میشود که از نیستان میکنن اون اسمش چیه

یازده عن حسن ابن علی ابن شربع فی صحه العقول که از کتب عن الصادق علیه السلام فی حدیث قال و کل شی یکون اذا الانسان یکون اذا الانسان بالفعل نیست آقایون یکون اذا الانسان حالا مطلقم هم بگیرید مقید میشه و کل شی یکون الانسان فی مطعمه او مشربه او ملبسه باید گفتش که او ملبسه چرا برای اینکه ملبس که رضا نیستش که و کل شی یکون الانسان فی مطمعه و مشربه که مطعم و مشرب هردو رضاس بله خب مقید میشه به روایت بالفعل یادتون نره و کل شی یکون الانسان فی مطمعه او مشربه او ملبسه یعنی یکون ملبس الانسان فلا تجوز الصلاه علیه پس بنابراین یکون ملبس الانسان یکون چیه یعنی بالفعل حداقلش اینه بالفعل ملبس انسانه ولی بالفعل ملبس نیست بعدا ملبس خواهد شد ملبس است ملبس که نیستش که فلا تجوز الصلاه علیه و لم سجود الا ما کان من نبات الارض اشکال نداره من غیر تمر قبل ان یسیر مرضولا نص روایتی که قطن کتان داشت دو قسم کردیم یکی قبل ان یتیق مقبولا یکی بعد مقبول هم دو‌قسمه یه قسم نخ درست کردنه یه قسم نخ را پارچه درست کردنه ملبوس بالفعل اینکه نخ پارچه شده پس سه بعد داره کتان بالفعل بعد نخش کردن بعد پارچه کردن بعد لباس کردن چاهار تا مادامی که کتان است نه وقتی که نخ شد باز ملبوس نیست بالفعل وقتیم که پارچه شد پارچه رو‌ کسی نمیپوشه بعد که پیراهن تنبون شد اونوقت است که ممنوع میشه الا ما اوکل او لبس الا ما اوکل او لبس اونیست که قدر نص است در بعضی روایات و قدر متیقن است در روایات دیگه بله چی فرمودین ما اوکل اخه اوکل بالفعل بالفعل داره میگه ما اونی که مرکز کارمون است ما اوکلست بقول مطلق علیک السلام

حالا عرض میشود که ببینید قبل ان یسیر فاذا سارق الضنب فاذا سارق الضنب غصب لباسی نه غصب نخی علیک سلام فاذا سارق الضنب فلا تجوز صلاه علیه الا فی حال ضروره این یک باب باب دیگر این چند دقیقه که وقت هست بعضی از روایات باب عن جواز السجود اختیارا علی القطن والکتان و الشعر والزو و کل ما یلبس او یوکل

روایت اول زراره از ابی جعفر باقر علیه السلام قال قلت اسجدوا علی الزفت یعنی القیل فقال لا بعدا هم چار پنجتا روایت داریم که اسجد علی الزفت پس دو‌ روایت متعارف داریم لاتسجد علی الزفت اسجد علی الزفت اسجد تجویزه لا رو حمل بر مرجوحیت میذاریم میچسبه به پیشانی ادم مخصوصا در جایی که گرمه مثلا اینطور بشه

حالا قیر قیر بعضیا قار بعضی قیر قیرم بوده از اولم بوده بر قیر و بر قار هردو یه معنا داره علی ببینید قلت اسجد علی الزفت یعنی القیر قیر همون قیری که معروفه فقال لا و لا علی السوف کلسوف سوف کلسوف کدوم سوفه سوفیست که بالفعل سوفه و لا علی السوف اونم همینه دیگه سوفیست که نه اصل جرم سوف ولو این فرش از سوفه این فرش که از پشمه بر این سجده نکن یعنی این ملبوس بالفعل نیست و‌ نخواهد شد اصلا و قبلا هم ملبوس نبوده قبلا این پشمو برداشتن و عرض میشود که نخش کردنو و بعد عرض کردم معنی میکنیم سوفه دیگه قبلا گفت و لا علی السوف الکلسوف سوف کلسوف یعنی لباسیست که توزیع مطلب لباسیست که در حال پوشش است یعنی میپوشیم سوف کلسوف نه کل سوف این یه قدم بالا رفته نه لباس لباسیست که مورد پوشش است این لباسی که مورد پوشش است برش سجده نکنیم و لا علی السوف سوف رو‌ شما معنای مطلق میکنید مطلق نظیر قاطع ندارد دیگر و لاعلی شیء من الحیوان میگیم و لاعلی شیء من الحیوان چرا ماکول بالفعله؟ نه ماکول به شانه بسم الله بعد میگه و لاعلی طعام طعام ماکول بالفعله و لاعلی شیء من توار الارض علی شی من توار الارض خوراکیارو میخواد بگه والا خب تمام درختای بید و درخت چنار و درخت منار و درخت توار الارض پس ثمار یعنی میوه ها میوه هایی که انسان میخوره نه میوه هایی که انسان نمیخوره برای هندونه ابوجهل سجده کنیم یا نه ابوجهلم نمیتونه بخوره هندوانه ابوجهل که تلخه و قابل خوردن نیست این که از ثمار خوراکی نیست پس ثمار خوراکی در اینجا مراده ازقضا برسه تلخه ازقضا برسه تلخه شما خوردید یا نه شما هندونه ابوجهل نخوردید هندونه سلمان خوردید و لا حبش من فی هاش

حدیث دوم عن حمران عن احدهما علیهم السلام قال کان ابی یصلی علی الخمره بر اینکه سرش میذاشت اینطور میکرد و برش سجده میکرد یجعلها علی الطنفسه و یسجد علیها فاذا لم تکن خمره جعل حسا علی الطنفسه حیث یسجد راجحه قضیه راجح است که بر عرض میشود که ریگ یا بر شن یا بر چه انسان سجده کنه و مرجوح است بر فرض کنید که پارچه یا غیر پارچه و حدیث دیگر قال ابوعبدالله علیه السلام دعا ابی بالخمره خمره فاخذ کف المن حسا و جعله علی ثم سجل اونوقت روایاتی که راجب کتان میخواد