پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دویست و پنجاه و دوم درس خارج فقه

نماز (ذکر زن حائض)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

این ششمین جلسه ایست که ما در قصد نماز و روزه و نقش آن دو به ادله قرآنی بحث می کنیم.امروز که آخرین روز بحث است،پاسخ بعضی از برادارن را که در طول 40 سال داده اند عرض میکنیم.بیش از 40 سال است که نظر بنده در قصد نماز و افطار صوم با کل فقها تقریبا فرق دارد مگر در بعضی از جهات که چند روز پیش عرض کردم.از چهل سال به بعد حدود 20 سال قبل یکی از علمای تراز اول قم که حدیثیست و اخیرا چند ماه قبل یکی از علمای اصفهان که قرآنیست این دو برادر عزیز پاسخ،سوال ،اشکال به بعضی از مطالب کتاب مسافران کردند.پاسخهای آن برادر حدیثی را ما در کتاب مسافران عرض کرده ایم،به ایشون هم جوابی ندادیم،اما بماند پاسخ اون برادر پژوهشگر قرآنی،باکمال احترام سوال و یا اشکال اول ایشون در این جمله است،که در اینجا ایمان واجب است با وضو،روبه قبله،در همان مدت نماز، خدا را یاد کنند و فرمودند دلیل چیست،اولا از نظر قرآنی زن حائض و زن  نفساء معذور است از اصل نماز و از اصل روزه،و اگر کسی سوال کند که از اصل روزه چرا مغذور است ،برای اینکه وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى، اذی یا هر چیز بیماریست و طبق نسوس آیاتی که بحث شده شخص بیمار اگر روزه براش ضرر دارد،روزه براش حرامه،همچنین شخص حائض و شخص نفساء،در حال بیماری و نقاهت و ضعف است و روزه براش مضره بنابراین روزه در این دو حالت براش حرامه، و اما نماز،نماز چون باید با طهارت باشد، یا طهارت کوچک که وضوست و یا طهارت بزرگ که غسل است،و زن حائض و نفساء طاهر نیستند،مرد هم در حال جنابت مانند زن ،در حال جنابت نمی شود نماز بخواند، باید غسل کند یا وضو بگیرد،اگر حدث اصغراست وضو بگیرد،اگر حدث اکبر است غسل کند،بعد نماز بخواند و لکن زن حائض و زن نفساء که هم ردیف با جنب ها هستند،چون جنب ها کسانی هستند که دورند از انجام فریضه صلوات و دورند از انجام فریضه صوم،چون جنب می تواند غسل کندو اگر غسل نکند نمازش باطل است،بلکه حرام است،اما حائض و نفساء مادامی که در حال حیض و نفاس باشد قدرت بر غسل ندارند و غسلشون هم به درد نمی خورد،چون در حال طهارت نیستند،طهارت کبری که غسل از حیض است و غسل از نفاس است…، این بر مبنای اشارات قرآنی،که آیه وضو،آیه مائده که طهارت …. می کند واجب کرده است وضو و غسل را،این وضو و غسل را اگر کلا معذورند،مثل حائض و نفسا که کلا نماز نیست و اگر بعضا معذورند بعضا، و در روایاتی چند که سنت قطعیه است چون درست است که قرآن محور اصلی احکام فردی و اجتماعی و عبادی و غیر عبادی و لکن واطیعوالله و اطیعوالرسول است واطیعوالله فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ و اطیعو الرسول…..،احیانا اگر حکمی فردی در قرآن نفی و یا اثبات نشده است،اما از لسان رسول به طور مسلم صادر گشته است،ما واجب است بپذیریم بله،اگر در قرآن اطیعوالرسول نبود،ما فرمایش پیغمبر رو هم قبول نمی کردیم،ولکن چون اطیعوالرسول و اطیعو الله است، ما فرمایش را در صورتی که قطع و مسلم باشد قبول می کنیم حالا،هفده رکعت بودن نماز، دو و سه و چهار،دو صبح،سه مغرب،چهار ظهر و عصر و عشاء،این سنت قطعیه کامله هست،بنابراین این را قبول می کنیم حالا،فرض کنید که احادیثی در ایجاب چیزی و یا در تحریم چیزی هست،مخالفت هم با قرآن ندارد بلکه با اشارات قرآن احیاناً موافق است،این احادیث اگر مخالف نداشته باشد ما قبول می کنیم ولو کم باشد،چرا،برای اینکه قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ ،حجت رساء خدا دو حجت است، یک ثقل اکبر و یکی ثقل اصغر،ثقل اکبر که قرآن است و ثقل اصغر سنت است،حالا اگر در روایات متعدد مطلبی تبیین شده ، یا ایجاباً و یا تحریماً، و در قرآن نص بر این ایجاب و یا تحریم نیست، اگر این حرف درست نباشد باید اختلاف روایت در کار باشد و لکن اگر اختلاف روایت در کار نیست،روایات متضافر تثبیت کرده است،تحریم ویا ایجاب چیزی رو که با قرآن مغایر نیست بلکه به قرآن اشاره دارد در این صورت باید قبول کنیم ،مثلا در جلد یکم از وسائل شیعه صفحه 586، عن زرارة ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قال : إذا كانت المرأة طامثاً فلا تحلّ لها الصلات،دوم عن الرضا ( عليه السلام ) قال : إذا حاضت المرأة فلا تصوم ولا تصلّي ، لأنّها في حدّ نجاسةٍ ، فأحبّ الله أن لا يعبد إلاّ طاهراً ، ولأنّه لا صوم لمن لا صلاة له،سوم عن سماعة بن مهران قال : سألت أبا عبدالله ( عليه السلام ) عن المستحاضة ؟ قال : فقال : تصوم شهر رمضان إلاّ الأيّام الّتي كانت تحيض فيها ، ثمّ تقضيها بعد. بعد نهج البلاغه از امیرالمونین علیه السلام،اما اینکه شخص حائض وقتی حائض اس وضو بگیرد و روبه قبله بنشیند و نماز بخواند،صفحه 587، عن عبيدالله بن علي الحلبي ، عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) قال : وكن نساء النبي ( صلى الله عليه وآله ) لا يقضين الصلاة إذا حضن، ، ولكن يتحشّين حين يدخل وقت الصلاة ، ويتوضّين ثم يجلسن قريباً من المسجد ، فيذكرن الله عزّ وجلّ. حدیث دیگر، عن زرارة ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قال : إذا كانت المرأة طامثاً فلا تحلّ لها الصلاة ، وعليها أن تتوضّأ وضوء الصلاة عند وقت كلّ صلاة ، ثمّ تقعد في موضع طاهر فتذكر الله عزّ وجلّ ، وتسبّحه ، وتهلّله ، وتحمده ، كمقدار صلاتها ، ثمّ تفرغ لحاجتها. حدیث دیگر، عن زيد الشحّام قال : سمعت أبا عبدالله ( عليه السلام ) يقول : ينبغي للحائضأن تتوضّأ عند وقت كلّ صلاة ، ثمّ تستقبل القبلة وتذكر الله مقدار ما كانت تصلّي ،ینبغی رو بعضی خیال می کنند که استحبابه نخیر،حتی در لغات هم با ادبیات و با فقهیات و با اصولیات اختلافات زیاده،کراهت شدت حرمت است،ینبغی شدت وجوب است،اینجا نباید گفت وجوب هادیست،ینبغی، ولا ینبغی این مشهوره نه اصلا ممکن نیست، حدیث دیگر،عن محمّد بن مسلم قال : سألت أبا عبدالله ( عليه السلام ) عن الحائض تطهر يوم الجمعة وتذكر الله ؟ قال : أمّا الطهر فلا ، ولكنّها توضّأ في وقت الصلاة ، ثمّ تستقبل القبلة وتذكر الله تعالى.درسته یوم الجمعه غسل واجب است ولی غسل بر ایشان حرام است،تتوضا فوق امر است،یکی توضعی است یکی توضا خبره،چنین شد،حدیث دیگر، عن معاوية بن عمّار ، عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) قال : تتوضّأ المرأة الحائض إذا أرادت أن تأكل ، وإذا كان وقت الصلاة توضّأت واستقبلت القبلة ، وهلّلت ، وكبرت ، وتلت القرآن ، وذكرت الله عزّ وجلّ. این تعداد از این متفق العلیه است هیچ اختلافی ندارد بنابراین درسته تواصل نداریم ولی تداول داریم،اولا تدوال داریم ،ثانیا این حدیث متداول که وظیفه داده است زن را در حال حیض و نفاس هم همینطور،وضو بگیرد و بنشیند و به اندازه وقت صلات ذکر بگوید، این عرض شود که کلمات واحده وجوبه و حتی یک حدیث ضعیف مخالف هم ندارد،بله برخی ها فکر کردند ینبغی وجوب موکداست،خوب این عرض می شود که مربوط به سوال اول،اما قرآن،آیا قرآن نهی می کند زن حائض را از نماز،کجا نهی می کند،بله امر داریم،آیات و اقیموالصلوة خطاب است به کل مکلفین،زنان،مردان که نماز رو اقامه می کنند،منتهی نسبت به زنان حائض و نفساء اقامه نماز اصلی حرام است طبق این احادیث،و لکن به جای اقامه نماز اصلی وضو گرفتن،رو به قبله نشستن،ذکر گفتن در وقت نماز و به اندازه نماز بنابراین یا قرآن نه موافق است نه مخالف ،اگر نه مخالف است نه موافق قبول می کنیم چون سنت ثابت است،و لکن  قرآن اشاره دارد و آیات وجوه صلات کلیت دارد،استثنا نکرده است زنان حائض و نفساء رو ،بله استثنایی که دارد استثنا از اصل صلات است و لکن از اینکه ذکر صلاتی ،وقت صلات با وضوی ظاهری مقابل قبله این روایات متأکداً ثابت کردیم… بنابراین ما استناد به سنت کردیم بر وفق قرآن یا نه مخالف قرآن نه موافق قرآن ، مطلب دیگر گرچه روزه هم اضافه بر حیض و نفاس، همیشگی و همیشگی نبودنش با وجود بیماری حرام است در این صورت با لا الاه منافات دارد این مطلب عرفانی است، ما گفتیم لا اله الا الله باید نقش پیدا کند در کل عباداتمون،معاملاتمون، اعمال فردیمون و اجتماعیمون،حالا در دو رکن رکین عبادت که نماز و روزه است،روزه بخش لا اله است الصوم افضل الاعمال و انا اجزای به، صوم افضل اعمال است منهای نماز به دلیل و انا اجزی یعنی من خودم جزای صومم، صوم نفی شهوات است،نفی خوردنیهاست،نفی مشتهیات اولیه است،وقتی نفی مشتهیات شد بنابراین این انسان رو به نفی عبودیتها،به نفی توجه های خیر خدایی جلب می کند ولکن صوم عرض می شود که عامل نفی است و الا آخر، صلات هم عامل اثبات است هم آره و نفی است،لا اله الاالله در بخش بخش نماز تقسیم شده و لکن لا اله در بخش صوم تقسیم شده حالا درست است بخش صوم سالی یکماه است و لا اله صوم در یک ماه است و لکن لا اله الا الله در صلات است و در شب و روز 5 مرتبه لا اله الا الله، لا اله الا الله،منتهی لا اله اضافه دارد که در سال یکماه این لا اله خواهد بود،مطلبی دیگر این برادر عزیز که شنیدم حافظ قرآن هستند و خدا حفظشون کند مرقوم فرمودند در صفحه چهارم که و من کان منکم مریضاً نیست ،ما استنادکردیم به آیه 185،آیه 185 فمن کان من مریضا هست، فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ در آیه قبلی 184،بنابراین این اشتباه در توجه ممکن است کسی حافظ قرآن باشد و چنین لفظی رو با لفظ مشابه اشتباه کنند خوب معذورند ایشون، ولی ما معذور نیستیم، وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ  يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ، بعد در صفحه پنجم ایشون می فرمایند که در روزه ،عبارت ما اینه،در روزه نیز چنان است، که نبودن آب در سفر اضافه بر سختی های دیگر موجب عسر و ضرر برای روزه دار بوده است،که اگر عسری نباشد چنان حکمی هم نخواهد بود،ایشون فرمودند نه روزه چه ربطی به وضو دارد و این غیاث است،نخیر غیاث نیست،مانظیر آوردیم،اولا در روزه عرض می شود که کسی که در حال سفر است،در وضو در حال سفر است، فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً، دنبالشیم عرض می شود که وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً،فلم تجدوا ماء عدم وجود آب است چون آب در سفر نبوده است،قول نبی رو آوردیم غیاث نکردیم برای اینکه آیه مورد رأسمون قویتر است بر این دلالت،از نظر دلالت آیه مورد رأسمون قویتره، وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ  يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ، این و لا یرید بکم العسر می گوید که یسر عمل واجب،واجب است،عسر عمل واجب حرام است بنابراین اگر سفری باشد که روزه مسبب عسر باشد این روزه حرام است،در حضر هم اگر عسر باشد حرام است،پس یسر هم در سفر و هم در حضر روزه واجب است و عسر هم در سفر، ببینید این غیاث نیست تنظیره ،که نظیر لازمه بیاد اما ما به عنوان تقویت مطلب نظیر آوردیم،همان طوری که برای شخص مسافر احیانا آب نیست، فَلَمْ تَجِدُوا آمده، اینجا هم برای شخص مسافر عرض می شود که روزه رو نفی کرده،چرا،نفی وضو برای شخصی که در سفر است نفی معلل است، نفی اینکه آب نیست،همچنین نفی روزه از برای شخص در سفر نفی معلل است منتها اونجا علت ذکر شده که فلم تجدوا ،اینجام علت ذکر شده يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ، عسر است که موجب است ،خوب پس ایشون مرد محترمی هستند،قرآنی هستند،البته قرآنی ها هم بعضی وقتها اشتباه می فرمایند و انشاالله خدا ما رو از اشتباهات نجات بده،مطلب دیگر در صفحه ششم،نوشتند که و هنگامی که در زمین زدید من تفسیر کردم آیه وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ ، رو اینطوری گفتند، و هنگامی که در زمین زدید {که سفری یا حضری زیانباری داشتید}، ایشون فرمودند که این کجای آیه است،آیه درباره نماز صحنه جنگ است،و اذا ضربتم یعنی اگر زدید در زمین،حالا اگر زدید در زمین جنگی باشد،تجارتی باشد،سفر باشد،این می شود،محور پایکوبی در زمین است در کار مشکل،در آیه عرض می شود که ذکر جهاد شده،در این آیه،در آیه سوره بقره، فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا،حالا این مطلقه، چه سفر باشد چه حضر،چه در سفر چه در حضر،اگر ضرب فی الارض بود و خوف بود، قصد از کیفیت صلات است به اندازه ای که خوف را برطرف کند،عرض می شود که در صفحه 7 مرقوم فرمودند که در قرآن لفظ بخوانیم نداریم،رکعات در قرآن رکعات، وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ‌،اوقات و تعداد در نماز را از کجا آوردید،اوقات نماز را از قرآن آوردیم،آیاتی وقت نماز صبح را بین طلوع فجر و طلوع شمس،آیاتی وقت نماز ظهرین را از ظهر تا غروب،آیاتی وقت نماز عشاعین را از مغرب تا نیمه شب،معین کرده،و اما تعداد،تعداد رو چون که عرض کردیم از سنت قطعی آوردیم،اگر ما سنت قطعیه را حذف کنیم اصلا نباید یک رکعت هم بخوانیم،اقیموالصلوة یک رکعت نماز نیست هستش بنابراین ما از سنت قطعیه 17 رکعت استفاده کردیم و این از مطالبی است که در قرآن نه نفی شده است نه اثبات،در صفحه 9،بنده نوشتم تأویل هم که اختصاص به رسول الله صلی الله و سلم و امامان معصوم هست،در اینگونه موارد ضمینه ای ندارد،تأویل دو بخشه،یک تأویل کلی است که وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّه،تأویل یعنی ،حقیقت، مرجع ، مبدأ، حقیقت صد در صد احکام را،اشیاء را فقط خدا می داند درسته،ولکن این وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دو بعد داره یکی بعد باب استیناف است یکی باب … ، اگر باب استیناف باشد می شود که وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّه،تمام شد، وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا، این تأویل کلی و لکن اگر باب… که یعنی یک لفظ چند معنا می تواند باشد پشت سر هم بدون تنافی اگر واو،واو استیناف بگیریم این عرض می شود که تأویل مناسب خداست و لکن اگر… بگیریم بخش می کند، وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا،یعنی همه چیز از جانب خداست،چه آن را بدانیم چه آن را ندانیم،ولی یعلمون بعد تأویل فرض کنید،آیا حروف مقطعه قرآن تأویل دارد یا نه ،دلالت یا تأویل داره،یا دال است یا تأویل دارد،اگر نه دال است نه تأویل دارد پس بیخوده،دال که نیست،الم،الر،این همه دال …..،اشاره ای است رمزی به حقیقتی که بیانگرش اشاره وحیانی است،اشاره وحیانی دوبعد است یکی اشاره وحیانی در لفظ الر،دیگر اشاره وحیانی به معنای مشارالیه،معنای مشارالیه عرض می شود که به فرمایش امیر المومنین صلوات الله علیه که مفاتیح الکنوز القرآن الحروف المقطعه مفاتیح الکنوز القرآن، کلیدهای گنج های قرآن است،همونطور که مکرر اشاره کردم این مقطعه هم اشاره به علوم غیب موضوعی دارد هم علوم غیب حکمی دارد،علوم غیب حکمی که احیانا در قرآن اومده، مثلا 17 رکعت نماز درسته در نص قرآن نه نهی شده نه اثبات،از همین حروف مقطعه …،پس  … دو بعد دارد،یک بعد علمی عرض می شود که نصوص قرآن یکی اشاره به قرآن،نصوص قرآن برای کل مکلفین است حتی متشابهاتش ولکن اشارات قرآن رمز خاص پیغمبر است اولا و با تعلیم به معصوم علیه السلام رمز خاص برای معصومین است بنابراین تأویل قرآن هم معصومین نمی دانند هم می دانند،نمی دانند کلاً می دانند بعضاً ، این هم مربوط به تأویل،(…..)اختصاص،هیچ کس غیر معصوم تأویل قرآن را نمی داند،تأویل حروف مقطعه کی داره غیر معصوم هیچ کس،بله اختصاص تأویل کل تأویلات خداست،اختصاص بعضی تأویلات معصومه،ولیکن غیر معصومین هرگز تأویل نمی داند چون تأویل یعنی ارجاع،ارجاع خود به حضور و مبدأش ، به نتیجه اش،مبدأ را مبدأ خود کی می داند….می داند،بله،تأویل کلی کل تشریعیات و کل تکمیلیات صد در صد در دست خداست و لکن ،تأویل تشریعیات احیاناً در دست معصومین هست و این دو تأویله،یا تأویل مقطعه یا تأویل احکام،مثلا حکم است مبدأش چیست چه می دونیم،منتهاش چیست چه می دونیم،خودش چیست چه می دونیم ، بنابراین این که اختصاص به خدا دارد یعنی بعضی از تأویلات رو خدا تعلیم کرده است به معصومین که در بعد وحیانی بودن و در بعد رسالت و در بعد عصمت و امامت بایستی بدانند تا شریعت رو کاملا تبیین کنند،(پس باید بگیم مشترک بین خدا و رسول)مشترک بین خدا و رسول نه،مثلا خدا که وحی کرد به پیامبر ،خدا قل هو الله و احد را میداند پیغمبر هم می داند شریکه آیا،نخیر،خدا معلم است پیغمبر متعلم،شرکت بله،ما با خدا شرکت در اصل وجود داریم ولکن در نحو وجود نخیر ،وجود خدا مغایر با وجود ماست یا وجود ما مغایر با وجود خداست، ولکن هر دو وجود داریم حالا،خدا علم تأویل دارد،علم تأویل را بعضاً تعلیم می دهد به معصوم ولکن،وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ  إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ،پیغمبر تأویل قرآن رو می دونست نخیر،قرآن رو خدا به او یاد داد،اما علم خدا ازلی،ابدی،سرمدی و خودی و کلیست و لکن علم رسول علم رسالتی،وحیانیست،خلقیست، پس شریک نیست،اگر شراکت بگوییم بله هم خدا علم دارد هم رسول،اما علم خدا کجا،علم خدا خداییست،معلمیست،علم پیغمبر متعلم است ،بشری و خلقیست،اینجا مرقوم فرمودند که در خط ماقبل آخرصفحه 9،و مگر ممکن است که سختی روزه و اتمام نماز در وطن قصد را واجب یا حتی جائز کند،ولی روزه یا نماز تمام در …. حرام باشد،بله برای اینکه ما به طریق اولا ….. نداشته باشیم،مثلا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ یعنی اف نگو به پدر و مادر،آیا لا…محسوب میشه نخیر لا… با ….قطعی هست حالا اونکه سختی روزه و اتمام نماز در وطن قصد را واجب و یا حتی جائز کند،ولی روزه و نماز تمام در سفری که ….ندارد حرام باشد،نمونش هست که مثلاً  عَلَی الَّذینَ یُطیقونَهُ فِدیَةٌ طَعامُ مِسکین،کسانی که روزه برشون حرجی است ولو مسافر نیستند درخانه شان روزه برش حرجیه،روزه واجب نیست مستحبه،حرجیه یعنی جان به گلوش میرسه،و لکن کسی که گردن کلفت است و خیلی هم سیر است و خیلی هم خوب است ،چهار فرسخ بره یک روز راه بره،این هیچ چیزیش هم نمی شه روزش حرامه،چطور برای کسی که هیچیش نیست روزه حرامه،ولی کسی که جان به گلوش میرسه روزه مستحب باشه،خوب عرض شد،عرض می شود که در صفحه 11،که تنها از کیفیت جماعت نماز …. کاسته می شود،چرا…. می گید،نماز دارای هم کمیت است هم کیفیت،این آیه 102 سوره نساء ،آیا کمیت را کاسته است،و آیا کاستن از کمیت رکعات موجب ازالت خوف است ،فقط وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ جماعة،جماعت کیفیتی است از کیفیات،کیفیت 4 رکعتی،سه رکعتی،دو رکعتی،منتسب بر کیفیت یک رکعتی که بعدش سجده شده با تفسیری که در رساله هست،کیفیت دوم،فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا،اگر بترسید نماز رو ایستاده با رکوع و سجود بخوانید عرض می شود که فرجالا در حال پیاده رفتن یا دویدن،پیاده رفتن و دویدن نقض کیفیت است،پس نقض کیفیت نداریم بنابراین،اصل این است که کلا نماز با کل کیفیت ها و کمیت هاش انجام بشه،مگر به دلیل،فقط دلیل خوف کیفیت خودی که ایستادن و رکوع و سجوده و کیفیت غیر خودی که جماعته ،این کیفیات را ،به اندازه ضرورت و ازال خوف برطرف می کند،عرض می شود که بله در صفحه 12،درست است که روایاتی با عنوان هشت فرسنگ آورده اند،من نوشتم درست است ایشون فکر کردندکه من قبول دارم نخیر،درست است یعنی روایت می گوید ولی روایت نادرسته،درست است فلانی حرف غلطی زد ولی قبول نداریم،درست است در روایاتی هشت فرسنگ آمده است ولی قبول نداریم،می گوییم هشت فرسنگ،تقریباً یک روز راه نه هشت فرسنگ قبول داریم نه یک روز راه قبول داریم،بلکه خوف رو قبول داریم،درست است معنیش تصدیق نیست،این روایت آمده اما چون بر خلاف قرآن است قبول نمیکنیم،آنچه مال قرآن است قبول می کنیم،در صفحه سیزدهم،ولی در عین حال قصد نماز در سفر هشت فرسنگی امروز بر خلاف قرآن است،بله قصد نماز در سفر 8 فرسنگی،80 فرسنگی ،8000 فرسنگی،بر خلاف قرآن است چرا که در قرآن فقط خوف آمده فرسنگ نیامده،نه فرسنگ ملاکه،نه متراژ سفر،نه مدت سفر،فقط خوفه،اگر خوف باشد ولو درخانه باشید نماز کیفیتش کم میشه،ولکن اگر خوف نباشد،نه هشت فرسنگ،نه یک روز راه ،نه صد روز راه،در قرآن ملاک نیست،قرآن فقط خوف را ملاک کاستن از کیفیت خودی و یا کیفیتی غیری قرار داده است، بعد در پاورقی نوشتیم شماره یک ،عقل وسیله ای برای دریافت احکام کتاب وسنت است و ذکر آن به عنوان یکی از ادله درسته،بله همینطوره،ادله یعنی ادله تشریعی،آیا عقل مشرع است،اجماع مشرعه،شهرت مشرعه،ضرورت مشرعه،سیره مشرعه ،اینا کاشف از شرعند،بنابراین شرع اصلی قرآن است و یک مشرع فرعی سنت است،حالا اگر کاشف مخالف با مشروع امر باشد قبول نیست،اگر عقل مطلبی آورد بر خلاف قرآن قبول نیست،بنابراین ما می گوییم عقل دلیل است اما دلیل مستقل نیست،یعنی کاشفه، دلیل مستقل یعنی مشرع،عقل مشرع نیست،آخرین سؤال، در صفحه 14،و بالاخره در قرآن اشاره ای هم به سفر برای قصد …. نشده،خوب برای قصد در حال خوف ما دو آیه داریم،از برای قصد سفری هیچ آیه ای نداریم،هیچ اشاره ای نداریم، اینکه سفر موضوع حکمی از احکام باشد اصلاً نداریم،این نه موضوع وجوب است نه موضوع حرمت است،نه موضوعات دیگر است،این مطلب مسلم است ثابت است،عرض می شود که عرایض ما در پاسخ این برادر کافی بود ولی اگر باز فرمایشی دارند ما عرض می شود که گوش می دهیم،(…)این از توجیهاته بله،این از توجیهاته ولکن آقایون این توجیه رو اصل گرفتند،این عقل رو،قرآن رو ،سنت رو،اجماع عرض کردیم،حتی،در واقع اجماع بر خلاف نص قبول می کنند،مثلاً صاحب جواهر در باب نماز جمعه،می گوید که در آخر بحث،می گوید که آیات سوره جمعه،دلیل قطعیست بر وجود نماز جمعه بدون شرط،روایات هم حدود 200 روایت،دلیل است بر وجوب بلاشرط،و لکن چون آیه و روایات بر خلاف اجماع منقولند،و اجماع منقول حرام است،آیه و روایت می گوید واجب است،اجماع می گوید حرام است،ما بین بین را میگیریم،می گوییم عرض شود که واجب تخییریست،ما بحث که می کردیم من گفتم که این واجب تخییری هم بر خلاف کتاب است،هم بر خلاف سنت است،هم بر خلاف اجماع،حالا،وقتی کتاب وسنت هست اجماع چی کارست،وقتی کتاب و سنت ،یا فقط کتاب یا سنت دلیله بر تعینی ،اجماع حق داره تعیین کنه،اجماع کاشف نیست،کاشف و مکشوف باهم تناقض دارن این غلطه ،بسیاری از فقهیات ما متأسفانه اینطوره،به اجماع استناد میشه بر خلاف نص کتاب،یا به کتاب مراجعه نمیشه اگر مراجعه بشه توجیح میکنن،ولکن توجیح کتاب تقبیه چون قرآن خودش وجیحه،قرآن که خودش وجیحه ،اوجه وجیحاست از نظر لفظ وعبارتها،توجیح برای چی،توجیح روایتی که بر خلاف قرآن است ،با قرآن نمی خونه،اگر شد توجیح می کنیم ،تبیین می کنیم طوری که ولو برخلاف ظاهر قرآن باشد اگر هم قابل توجیح نباشد،توجیح نمی کنیم و رد می کنیم،(…..)نخیر،عقل یا مطلق است یا غیر مطلق،(منظور از مطلق یعنی چی)،مطلق یعنی هیچ اشتباه نداره،اگر عقل مطلق است شرع تائید میکنه،مشرع نیست،شارع هم نمیگه احیاناً،شارع در روایات داریم دو دو تا چهار تا مثلاً،چیزی که بین و واضحه،توضیح واضح که درست نیست غلطه،در عدلیات غیر مطلقه گاه شارع تأیید میکند با تطمیع،گاه تأیید می کند تماماً، گاه تکذیب می کند،عقلی که غیر مطلق است اشتباه میگه ولکن،اگر اشتباه باشد شارع میگه این درست نیست،عقل شما غیر مطلق است،وحی مطلق عقل غیر مطلق رو کنار میگذاره،در مثلثی بر خود میداند این ضلع اول،ضلع دوم قبول میکند درسته،عقل غیر مطلق است و لکن احیاناً درسته،سوم،غیر مطلق است درست راه رفته ولی مقداری راه مانده تکمیل می کند،بنابراین بعد تکاملی،بعد نقضی و تأییدی ،بنابراین عقل دلیل نیست،عرض می شود که مشرع نیست،یعنی چیزی که عقل های غیر مطلق نمی توانند دریافت کنند این شارع،مثلاً تمام عقلا جمع بشن جن و انس نماز صبح دورکعته چه میدونه چرا دورکعته اختلاف دارن،عقلا در مطالب عقلانی غیر مطلقه اختلاف دارند ولیکن وحدت داشته باشن،اتحاد داشته باشن که کل عقلا میگن نماز صبح دو رکعته ،ظهر چهار رکعته،عصر چهار رکعته،(پس داریم چیزهایی که در قرآن بیان نشده گذاشتند به عهده عقل)عقل مطلق(پس احتیاج نیست بیان بشه)بله به خاطر اینکه قرآن مبینه،مبین چیه آنچه مخفیست تبیین می کند،آنچه بر همگان روشن است تبیین نمی خواد که توضیح واضح میشه

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته