بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
صفحه 183 تفسیر رو آقایون باز بفرمایید، اینجا یک بحث محوری راجع به سبیل الله و ابن السَبیلْ داریم که بر تمام موارد پرداخت های مالی به وجهٍ عام در صدقات که واجب الإعطاء یا مستحبُ الإعطاء هستند، این سیطره و تسلط داره. ما یک مورد حتی نمی توانیم پیدا کنیم از موارد وجوب یا رجحان و یا جواز پرداخت مالی که از فی سبیل الله و یا از ابنُ السَبیلْ خارج باشه. و اینکه در آیه مبارکه زکات بعد از اون شش مورد، ﴿وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [التوبة: 60] در حقیقت بیان دو ضابطه است. یک ضابطه فی سبیل الله است که بعضی از موارد ششگانه، داخل فی سبیل الله است و یک ضابطه ابنُ السبیل است که قَدْرِ مسلّمْ ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ [التوبة: 60] اینها مصادیق بارزه ابنُ السبیل اند. بنابراین برای اینکه خوب بتوانیم بهتر راجع به این مسائل ششگانه، بحث و تحقیق کنیم، خوب است که اول راجع به فی سبیل الله و ابنُ السیبلْ مقادیر بیشتری صحبت شه که بعداً تکرار نخواهد شد، تا این موارد از برای ما روشن بشه. مقادیری از کتاب رو آقایون توجه بفرمایید، صفحه 183 و فی سَبیلُ الله هیَ ما سَعَهُ اتساع سبل الله المُحَلّقَهُ علی کافّهُ المَصالِحِ الاسلامیّهِ الواسعَه مهما کَانَ من ابرزها سَبیلُ دَعوَتً الی الله و الجَهَادْ أوِ الدِفاعِ فی سَبیل الله وَ لاکنهَا لَیسَت لتختَصَّ بِهِمَا وَ إنّمَا هیَ سبیلُ الله لاَ فقط ما ذکر من سبل الله و قد تَکونُ فی سَبیلِ الله هنا ضابطه عَامّهً بَعْدَ مواردَ منها خاصه وَ لاَ رَیبَ ان سَبیلِ الله هنا هِیَ السَبیلُ محتاجَه الی مال لیسَ لیحصل من غیر الصَدَقاتْ الّتی هیَ للفُقَراء وَ المَساکینْ فَلابد لسبیل اللهِ اذاً مِنْ فقرٍ وَ حَاجَهٍ کمَا للفقراءِ و المَساکینْ وَ کَما ان العَالمِ علیه السلام، عالم که ذکر می شود امام باقر صلوات الله علیه مراده، قال و فی سَبیلِ الله قومٌ یَخروجون َالی الجَهادْ وَ لیسَ عندَهُم مَا ینفِقونْ أو قومُ مِنَ المؤمنینْ لَیْسَ عِندَهُمْ مَا یَحجونَ بِه و فی جَمیعِ سُبلِ الخَیرْ وَ عَلیَ الامامْ أن یُؤتیَهُمْ مِن المَالِ الصَدقاتْ حَتّی یَغوو علیَ الحَجِّ و الجَهادْ اذ فاسته صادقه علی فی سبیل الله ک وابنُ السَبیلْ بَعدَها هیَ مِنَ المَصادیقِ الهامّه ل فی سبیل الله فَلفُقراءُ و المَساکینْ هُما فی غمّهٍ الاهمیه. ثُمَّ العامیلنَ علیها وَ من بَعدِهمْ بعدهُما وَ لَأنّهُم قد یخفونَ علی المومنین کونهم مِنَ المصادیقِ الصّادقهَ فی سبیل الله یذکرونَ تفصیلیاً و هولاء مُرتّبون ذکراً حَسَب رتبهم فَمَاداَمَ فقیرُ لا تَصلُ النوبه الی مسکینْ وَماداما هُما لا تَصِلُ الیَ العاملینَ علیها إلاّ اذا کانوا مِنهُمْا فهُم احری من غیر العاملین فقراء و مساکینْ. ثُمّ وَ مادامو هُمْ لا تصلُ الی المولفه قلوبُهم وَ مادامو هُم لاَ تَصِلُ الی فی الرّقابْ حیثَ المولفَ قُلوبُهُمْ هُمْ رقابُ اسری فیه وَ لَا للعَقیده وَ تحریرهُمْ أحرا من الرقاب فی ابدانهم. ثُمَّ الرقاب أحری منَ الغَارمین حیثُ الرقابْ هُمْ اسری بأنفُسِهِمْ وَ الغَارمونَ أسری بما غَرموا أو بما غُرموا وَ امّا فی سبیل الله فهِیَ ضابطه العامه تُحَلّقُ علی کَافّهِ سبل الله وَلذلکَ کررت لها فی لمحه الی الاستقلالها و اهمیتها. ثم و ابن السبیل هُوَ ابنُ سبیل الله فهُما تَعبیرانْ أن جَهاتِ سبیل الله وَ أشخاصِ السبیل {05:17} عامّتینْ وَ المَذکورنَ منْ قَبلُهُمْ بین فی سبیل الله و ابنُ السبیلْ {05:26} فی الرّقابِ و الغارمینْ هُما من· فی سبیل الله حیثُ لا یَملِکونَ صَدقه و أنفُسِهِمْ وَ انمّا تُصرفُ فی مصالحهم بمکَانِ فیه و البابون هم من ابناء سبیل الله ولذلکَ ذکروا بالله حیثُ یملِکُ الصَدَقهَ أشخاصُهم، إلی آخر.
این جا یک بحث هایی داریم که بر محور مراجعه عمومی و شامل، به آیات فی سبیل الله یا ابنُ السبیل یا سَبیلِ المؤمنین، بایستی بحث کنیم. اول که آخراً هم همینطور است، وسطاً هم همینطوره، در خدمت قرآنیم، از نظر نسبت های سه گانه ای که این موارد مذکوره در آیه زکات دارد. ملاحظه کنید، تمام این موارد ششگانه یا فی سبیل الله اند یا ابنُ السَبیلْ که ابنُ السَبیل هم ابنُ السبیل اللهِ. ما غیر سبیل الله در پرداخت های خودمون نداریم. و نه تنها در پرداخت ها، در تمام فعالیت هایی که مسلمان، در طول زندگی میتواند بکند و باید و شاید این فعالیت ها را بکند، همه اش یا فی سبیل الله است یا ابنُ السبیل است. که ابنُ السَبیل از مصادیق خاصّه فی سبیل الله است و فرقش رو اشاره کردیم، باز هم عرض خواهیم کرد. تمام این مواردی که اینجا ذکر شده و در جاهای دیگر، در انفال ذکر شده است، در خمس ذکر شده است، در اعطائات و انفاقات و إیتائات و صدقات گوناگون ذکر شده است، گرچه مصادیق خاصّه ای یاد شده، اما این مصادیق، یا فی سبیل الله اند یا ابنُ السبیل اند، خارج از این دو نیست. حالا فرق چیه؟ ببینید، اون راهی را که انسان در اون راه، مالی می دهد که تبعاً باید راه خدا باشد و راه شیطان نباشد، این دو بعد دارد. یک مرتبه راه، جهت است، یک مرتبه راه، شخصه. یک مرتبه است مال رو به شخص باید بدهی، شخص فقیر، شخص مسکین، شخص عاملینَ علیها، شخص مؤلفِ قلوبه. یک مرتبه به شخص نباید بدی. پل ساختن، مسجد ساختن، سلاح برای جنگ علیه کفار تهیه کردن، منافع عامّه، فواید عامّه که برای عموم مسلمین است، اینها ابن است، عرض می شود که ببخشید، فی سبیل الله است، ابنُ السبیل نیست. چرا؟ برای اینکه جهت است. گاه اوقات اون موردی که لازم است شما مالی بدهید، جهت است، وجهه عامّه دارد، مربوط به شخص و یا أشخاص خاص نیست، ملک شخص و یا أشخاص خاص نیست، بلکه ملک جهت است. مگه وقف اینطور نیست؟ ألیسَ الوقْفُ ملک للجهه أحیاناً ملک لاشخاص الخصوص احیاما ملک للجهه مَساجِدُالله، الحُسینیّات و مَا الی ذَلکْ مِن مَنافِعِ عامّهَ توقد لجهه الخاصّهٍ لصالحِ المُسلمینْ. این شخص مالک نیست و ما مواردی رو داریم که شخص نمیتونه مالک باشه اصلاً. بعضی وقتها شخص می تواند مالک باشد، بعضی وقتها شخص اصلا نمی تواند مالک باشد. مثلاً، اگر کسی را کشتند، اگر شخصی کشته است یا عمداً مَعَاذَالله یا خَطَئاً، اگر بنا بر دیه شد، این خون بها مال کیست؟ مال مقتوله. مقتول قبل از اینکه کشته شود که مالک این خون بها که نبود که. آیا مالک جان خودش بود که بتونه بفروشه؟ نه. مالک خون بها نبود. ولی وقتی کشته شد، این خون بها مربوط به کیست که ارث میرسد به وراث، مربوط است به مقتول. جهت، جهت مقتولیّت، شخص در کار نیست. این جهت مقتول بودن، منتهل یک جهت خاصّه است. جهت مقتول بودن که جهت خاصّه زید بن عمرو است، این مال او حساب می شود بعد از مقتول شدنش، بعدا به ورثه داده میشه. و حتی اگر انسانی نباشد که مقتول بشه، جنین قبل از ولوج روح باشد. کما اینکه این مسئله رو چند روز پیش سوال کردند. جنینی است که دو ماهه است، این مضغه است، اگر اسقاط شد، این وارث دارد، وارثش کیه؟ وارث کسی است که از بین برده است این جنین رو، یا زن، یا دکتر یا شوهر اگر این کار را کرده نیست. عرض می شود که حالا بعضی وقتها مالک جهت است، شخص خاص نیست یا أشخاص مخصوص نیستند و بعضی وقتها مالک افراده. حالا در این آیه ملاحظه کنید، دو بعد دارد و یا سه بعد. دو بعد محوری، اول{﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ [التوبة: 60] فِلْفُقَراء نیست، لِلْفُقَرَاءِ، به خودش بدید. بله، مگر اون مواردی که فقرا عرض می شود که سفیه هستند، مطلب دیگریه ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي﴾ [النساء: 5] این مطلب دیگریست.
ولکن اگر این مالک نباشد و فقیر سفیه نباشد و مال را درست مصرف می کند، لِلْفُقَرَاءِ، اصلاً عین مال، مال اوست باید بدید. وَالْمَسَاكِينِ، عطفه. وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا، عطفه. وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، عطفه. پس چهارتا مواردی که أشخاص اند، اینها سبیلُ الله اند؟ نخیر. إبنُ السبیلاند. چون إبْنُ السَبیلْ، شخص است. سبیلُ الله شخص نیست. فرق مهم محوری بین سبیلُ الله و إبنُ السَبیل این است که ابنُ السَبیل شخص است، حالا میخواد فقیر باشد، مسکین باشد، عاملینَ علیهَا باشد، مؤلّفه قلوبُهُم باشد، اما سبیلُ الله شخص نیست، جهته و لذا بله وَفِي الرِّقَابِ، وَالرّقابْ نفرمود. و وَفِي الرِّقَابِ، خود عبد مالک این بخش صدقه نیست، بلکه در راه آزاد کردن این عبودیّت و گرفتاری و بندگی است. پس این شد فی سبیلِ الله. این عرض می شود که إبنُ السَبیلْ نیست. إبنُ السَبیلْ چهارتایی است که قبلاً ذکر شد. وَفِي الرِّقَابِ، بعد آخرش وَابْنِ السَّبِيلِ. فِي الرِّقَاب، یک جهت از جهات ابنُ السبیله و جهات دیگر داریم که به وجهٍ عام از ابنُ السبیل استفاده می کنیم. بعداً وَالْغَارِمِين. وَالْغَارِمِينَ کیه؟ وَالْغَارِمِينَ دو احتمال دارد که بخش سوم میشه. ببینید، یک مورد است که فقط مالک جهت است که این فی سبیل الله است. یک مورد است که فقط مالک شخص است که ابنُ السبیله. یک مورد است که هم می تواند جهت باشد و هم میتواند شخص باشد. کی؟ وَالْغَارِمِين. و فی الغَارِمینْ نیست، الْغَارِمِين. هم عطفِ بالرّقاب می تواند باشد، هم عطف به ما قبل هم لرِّقابْ، ببخشید، غارمین. غارمین هم عطف به فی الرّقاب می تواند باشد که فی الغارمینه. فی الغارمین شد چیه؟ اینجا سبیلُ الله است، جهت است. اما اگر غارمین در احتمال دوم، عطف به چهارتای قبلی باشد، می شود لِلْغَارمین. هم فی الغارمین درست است، هم لِلْغَارمین. چطور؟ برای اینکه غارم دو جوره. یک بدهکاری است که به دستش بدی مصرف میکنه، اهمیت نمیده، نه بهش ندید، لِلْغَارمین نیست، این فی الغَارمینه. یک بدهکاری است که زحمت شما را کم میکنه، این منتظر است پولی برسد، بدهیش رو بده، اگه بهش بدیم، میده بدهی رو. این می شود لِلْغَارمین باشد. ولکن باز ل در اینجا ضعیفه و فی در اینجا قویّه. چرا؟ در جهت رفع و رجوع بدهی. فی الغَارمینْ بیشتره حقیقت.
وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ، فِي سَبِيلِ اللَّهِ ،عنوان عامّه ای است که تمام مواردی که مانند فی الرِّقاب است و مانند غارمین است، میگیره. و ابْنِ السَّبِيلِ، یک ضابطه عامّه ای است که تمام مواردی که چهارتاش ذکر شد که ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ [التوبة: 60]این ها أبناء السَبیل اند و أبناء السَبیل دیگر هم داریم که عرض خواهیم کرد. پس یک فرق مهم محوری شامل، بین فی سَبیلِ الله، بین سبیل الله و ابنُ السبیل، اینه، فی سبیل الله جهت است. حالا چه می تواند شخصی باشد چه نه. ابنُ السبیل فرد است.
راهی را که خداوند مقرّر کرده است در اون راه مال صدقات مصرف شه، یا به أشخاص داده می شود، ابنُ السبیل. یا به أشخاص کاری ندارد، فی الرّقاب است، فی الغارمین است، در ساختن پل است، در ساختن مسجد است، در چه است، در چه است، اینها شخص خاص اینجا مالک نیستند، بلکه جهت مالکه. این جهت، هرکس مشمول این عنوان و این جهت شد، در راه او داده میشه، نه به دست او. اگر کسی مشمول این جهت و این عنوان ها نشد، عرض می شود که نه. پس بعضی از عناوین هستند، عناوین عامّه هستند و بعضی از عناوین عناوین خاصّه. عناوین عامّه فی سبیل الله است. به دست او دادن نیست، مگه بعضی مواقع که مورد اطمینانه. و ابنُ السبیل موارد خاصّه است و لذا در ابنُ السبیل، لِ داره. لِلْفُقَراء، لِلْمَسَاکینْ که عطف میشه دیگه. لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ، عرض می شود که وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، به خود مولّفه قُلوبُهُم. عرض کردم مگر مواردی که اینها سفیه اند که سفه خودش یک مانعی است ولی اگر سفیه نباشند، به خود این ها عرض می شود که داده میشه. پس یک لِ داریم یک فی. لِ مربوط است به جهت عرض می شود که خاصّه، أشخاص که ابنُ السبیل اند و فی مربوط است به جهت عامّه که فی سبیل اللهِ. حالا این ترتبی که اینها دارد، معلوم. ما در قرآن شریف فی سبیلِ الله، البته نود و هشت مورد تقریباً داریم. ملاحظه بفرمایید، من یادداشت کردم اینجا. در قرآن شریف نود و هشت مورد فی سبیل الله داریم. یا سبیلِ ربّ است، یا سبیلِ الله است، یا ﴿يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ﴾ [الأعراف: 45] که همون سبیل الله است، بالاخره سبیل اللهِ، یا لفظ الله مذکور است، یا لفظ ربّ مذکور است. البته در متن کتاب نیست ها، من پاورقی یادداشت کردم در اینجا.
خب این عرض می شود که و امّا ابنُ السبیل چند تا داریم؟ هشت تا. ابنُ السبیل هشت جا بیشتر نداریم، به تعداد حسابه دیگه. فی سبیل الله نود و هشت مورد داریم. نود و هشت مورد فی سبیل الله است. اما ابنُ السبیل هشت مورده. چی میفهمیم؟ میفهمیم که سبیلُ الله أهّمه، فی سبیل الله جهته.آیا منافع عامّه مسلمین أهّم است یا منافع خاصّه؟ لاَ ریبْ، منافع عامّه مهمّه. اگر یک خانه ای مربوط به عموم باشد و عموم از این خانه استفاده کنند بهتر است، عمومی که نیازمنداند و فقیراند و جا ندارند؟ یا خانه ای که زید بن عمرو بدیم، درش رو ببنده، برای خودش و زن بچش مثلاً؟ همیشه منافع عامّه. چه منافع عامّه معنویّه باشد، تبلیغ عمومی مردم و چه منافع عامّه جسدی باشد، غذای بدن، لباس بدن، خانه بدن، مکان بدن، چه بدن. درست است، اسلام اینطور نیست که یک جهت را در نظر بگیرد، جهت دیگر نه. مثلاً فرض کنید که بلشوویک میگد فقط عمومی و اختصاصی میگد فقط خصوصی. اسلام نه عمومی فقط میگه نه خصوصی. اسلام در جهات مالی، هم جهت عموم را رعایت می کند، هم جهت خصوص. اما جهت عموم در دوران أمر بینَ العُموم و الخصوص، جهت عموم مقدّم است بر جهت خصوص. و لذا فی سبیل الله در قرآن شریف بیش از ده برابر ابنُ السَبیلْ است و برای ابنُ السبیلْ مصادیقی ذکر شده، این یک مطلب. دو، در هرجایی که ابنُ السَبیلْ ذکر شده است، موارد خاصّه و مورد عام فی سبیل الله ذکر نشده است. مگر اینجا آیه زکات و یک آیه دیگر فقط و در هرجا که فی سبیل الله ذکر شده است و موارد خاصّه ابنُ السبیل ذکر نشده است، اصلاً ابنُ السبیلْ ما نداریم. مگر در اینجا که فی سبیل الله و ابنُ السبیل باهمه. معلوم می شود سبیلُ الله چیزی است که شامل تمام موارد، شامل ابنُ السبیل هم هست ولی ابنُ السبیل، شامل سبیلُ الله نیست. ابنُ السبیل فرع است و سبیل الله محوره. سبیل الله محوره، در اصل این محور مربوط است به جهات، جهات شامل افراد هست ولی افراد شامل عرض می شود که جهات نیست.
خب حالا، یک آیه ما داریم، یک مطلب سوم. کسی بیاد بگوید که آیا این نود و هشت موردی که در قرآن شریف، فی سبیل الله ذکر شده و هشت موردی که ابنُ السبیلْ ذکر شده و ابنُ السبیلُ الله است، آیا ما سبیلُ الرسول نداریم؟ سبیلُ الأئمّه نداریم؟ سبیلُ المؤمنین نداریم؟ سبیلُ الیَتامی نداریم؟ سبیلُ العالم نداریم؟ جواب این است که هم نه، هم آره. نداریم بله. پیغمبر سبیل ندارد. سبیلُ الرسول، همون سبیلُ الله است. خودش در مقابل خدا چیزی ندارد که. تا چه رسد به أئمّه و مؤمنین. در مقابل خداوند این ها بابی ندارند. باب فقط بابُ الله است و هرکسی که در بابُ الله قوی تر است و بیشتر قدم برمیدارد و خدمت میکند، اون بیشتر فی سبیلِ الله است. اینجور همونطور که خداوند خودش واحد است، شریعتش واحد است، سبیل اش واحد است، عبادت نسبت به او عبادت واحده است، ایمان به او ایمان واحد است، اینجور نیستش که خدا سبیل ای دارد و محمد سبیل ای، ایمان به خدا ایمانی و ایمان به رسول ایمانی. نه. ایمان به رسول در بعد رسالت است، در بعد اینکه ایشون دستگاه گیرنده و فرستنده وحی است و إلاّ اگر رسول هم مَعاَذَ الله تخطّی کند از سبیلُ الله، خارج می شود از عرض می شود که این جریان الهیّات و ربانیّات.
اما این سوال پیش میاد، پس چطور شد در قرآن شریف ما سبیلُ المؤمنین داریم؟ سبیلُ الله نود و هشت مورده، ابنُ السبیل هشت مورده، چطور ما سبیلُ المؤمنین داریم؟ در سوره مبارکه نساء آیه 115﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النساء: 115] سبیل الله نگفت، این آیه منحصر بفرد در کلّ قرآنه. بله سبیلُ الطاغوت داریم، سبیلُ الشیطانْ و چه، حالا سبیل ایمان و سبیل رحمت رو داریم بحث می کنیم.﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾ [النساء: 115] اینجا گفت وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ، نه یُشَاقِقِ مُحَمّدً. محمد فقط در بعد رسالت منظور الیه است و این حاشیه عرض می شود که طاعت و عبادت مقام ربوبیّت است. وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ، یعنی بگه من در یک شقی هستم، رسول در یک شقی. رسول اونطور میفهمه من اینطور میفهمم. کما اینکه مُشَاقهُ الله همینطوره. خدا اونجور حرف میزنه من اینجور حرف میزنم، منظورم اینه به خدایی اگه باشه. وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى، یعنی مِن بعدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الرِسالَه، تَبَیَّنَ لَهُ الرّسولْ، تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى الله، تَعالی الّتی تَحملُها الرُّسُل، این تبیّن شده. منتها تبیّن دو جوره. یک مرتبه تَبیّنی رو قبول هم کرده، یک مرتبه تبیّنی رو قبول هک نکرده. در اینجا تَبَيَّن. خورشید که روشن است و چشم، انسان باز میکند میبیند، بعد چشم را ببنده، این تَبَيَّنَ هست یا نه؟ تَبَيَّنَ یعنی جلوی تَبَيَّنَ این آدم گرفته و مقصره.
حالا، وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى این یک، وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ. محور اصلی الله، محور رسالت کیه؟ رسول. محور اتّباعی مؤمنین. این 3 محور، سه تاست و دوتاست و یکی است. یکی است که الله است فقط، چون شریعت، شریعت الله است. دوتاست که الله است با وحی الی الرسول. سه تاست که مؤمنین هم مورد این وحی اند به وسیله رسول. پس این سه، یکی است و دوتاست و سه تاست و با هم نمیتواند اختلاف داشته باشد. بلکه ائتلاف به معنای حقیقت کلمه است و محور اصلی اللهِ. وَ مَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى، بعد نوبه کیه؟ المؤمنینه. مرحله اولی الله است که رسول رابط اللهِ، بعد از رسول، کسی بیاد بگه رسول رو دوست دارم، علاقه دارم، محبت دارم، ایمان دارم، احترام میکنم، ولی طریق مؤمنین و سبیل مؤمنین را میذارد کنار، مگر سبیل مؤمنین چیه؟ لاَ سبیلَ لِلْمؤمِنینْ إلاّ مَا سَبَّلَ الله بِالْوَحیِ عَلی رَسولِه. مگه غیر اینه؟ مگه مؤمن دو سبیل دارد؟ مگر در همه جا تهدید نشد؟ مَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ. مگر خود رسول دو سبیل دارد؟ یک سبیل خدا، یک سبیل خودش؟ نخیر. پسبیل مؤمنین چیه؟ سَبیلُ المؤمِنین عبارَتٌ أنِ السَبیلْ الّتی سَبَّلَهَ الله لَهُمْ بِوَحیٍ إلیَ الرَسولْ صلوات الله علیه. مگر غیر اینه؟ پس اگر یکی بیاد سوال کنه، بگه ما سبیلُ المؤمنین داریم، سبیلُ الرسول نداریم؟ میگیم نخیر سبیل الرسول نداریم. اصلاً در قرآن شریف هیج جا سبیل الرسول هیچ وجود ندارد اصلاً. و چرا سبیل المؤمنینه؟ برای اینکه رسول که همیشه تشریف ندارند، وقتی هم تشریف دارند که سبیل، سبیلُ الله است، معلومه. اما مؤمنین که در طول خط از نظر طول زمان و عرض مکان وجود دارند، اگر کسی با مؤمنین مخالفت و مُشاقّه کرد و این مُشاقّه با مؤمنین دو جوره. یک مرتبه، بنده مُشاقّه میکنم با علمای مؤمنین در فتاوایی، این مُشاقّه با سبیل المؤمنین نیست، چون اون ها سبیل ایمان را خطا کردند، وقتی که اون ها بر خلاف قرآن فتوا دادند، سبیل ایمان را خطا کردند. اما سبیل دوم مراده، اگر سبیل مؤمنین همون سبیلی است که خداوند مقرّر کرده، خداوند سبیل ثقلین را مقرّر کرده، ثقل اکبر، سبیل کتاب و ثقل اصغر، سبیل رسول و أئمه اهل بیت در فرع رسول.
کسانی که سبیل مؤمنین را که بر محور کتاب الله است و بر محور سنّت رسول الله است، مشاقّه کنند، یعنی با رسول مُشاقّه کردند و اگر با رسول مُشاقّه کردند، یعنی با الله مُشاقّه کردند. پس سبیل المؤمنین یک چیز خاصی نیست. اگر هم سبیلُ المؤمنین گفته شد، برای اینکه مؤمنین همیشه هستند و رسول همیشه تشریف ندارند. و اگر کسی هم با سنّت رسول الله صلوات الله علیه که ثابت است از اون حضرت، مُشاقّه کرد، این مُشاقّه با رسول کرده به عنوان رسالت و اگر با مؤمنین هم ﴿وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النساء: 115] مُشاقّه با مؤمنین است، به حساب ایمان و ایمان محور اصلیش عبارت است از وحیُ الله که ناظر است بر رسول صلوات الله علیه. نتیجه ای که ما میگیریم این است که ما سبیلی به جز سبیلُ الله، اصلاً نداریم. بنابراین، ما بیایم در مقابل سبیل خدا، سبیل آقا، سبیل سیّد، سبیل شیخ، سبیل آیت الله، سبیل حجتُ الاسلام درست کنیم؟ هیچ معنا ندارد. امام را ما حق نداریم در برابر خدا قرار بدیم. ولو یک در میلیاردها، ولو یک در به بی نهایت ها. تا چه رسد مؤمنین را، تا چه رسد کسانی که این ها معصوم نیستند، خطاکارند از نظر فکری، علمی، اخلاقی، عقیدتی، عملی خطا دارند در عین اینکه عادل هم مثلاً باشند، ما چطور سبیل قرار بدیم؟ مثلاً فرض کنید، جَعَلَ اللهُ کَعبَه بیتُ الحَرامْ قیامً لِلنّاس، ما بیایم این رو در قم درست کنیم؟ خب نمیشه، کعبه است. طواف دور بیت رو بیایم دور ضریح پیغمبر طواف کنیم؟ دور ضریح فرض کنید که امام حسین درست کنیم؟ خب نمیشه. توحید مقام ربوبیّت، در معبودیّت و در معرفت و در تشریع و در اتباعِ شریعت این در انحصار حق سبحانه و تعالی است. بنابراین هرچه غیر این باشد بدعت است. حتی اگر ما سبیل الرسول درست کنیم. با اینکه سبیل الرسول درست است در معنای سبیل المؤمنین. اما خداوند علت اینکه سبیل المؤمنین در اینجا فرموده است برای اینکه سبیل المؤمنین، همان سبیلُ الایمان لله است بواسطهَ الرسول. اگر ایمان به الله بواسطه الرسول، ایمان ضروریِ صد درصدِ موافقِ کتاب و سنّت باشد، اینجا مُشاقّه باشه غلطه. اما اگر چنانچه تمام مؤمنین مثل بعضی موارد، تمام فقهای فریقین، در باب مُحرّمات رضاعیّه فرموده اند که دوازده تا، چهارده تاست. این سبیل المؤمنین نیست. برای اینکه برخلاف کتاب اللهِ. اگر همه فقهای فریقین بر خلاف کتابُ الله فتوا داده اند که کتابُ الله دو مورد فقط ذکر کرده است ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23] فرموده با ادّله ای که در جای خودشه. ولکن فقهایی میان به حساب سنّت، به حساب شهرت، به حساب اجماع که فقها رأس مؤمنین اند، اینها قمّه مراحل ایمان هستند. اگر این فقها اجماع کنند حتی که اجماع هم معلوم نیست، چون همشون کتاب ننوشته اند، اگر اجماع کنند و حتی اطباق کنند و حتی ضرورت فقه اسلامی شیعتا و سنّتاً باشد که در باب مُحرّمات رضاعیّه دو تا نیست بیشتره، این سبیل المؤمنین نیست، سبیل الخطأ است. آیا اگر مومنی خطا کرد، من سبیل او را اتباع کنم ولو مؤمنین؟ اگر مؤمنی قاصر بود و به حساب قصورش خطا کرد، اتباع کنم؟ تا چه رسد که اگر مقصّر بود. اگر هم قاصر بود، هم مقصر بود یا هرچه بود، بالاخره فهمیدیم که بر خلاف کتاب الله رأی داده، منِ مقلّد از او تقلید کنم؟ تا چه رسد منِ مجتهد از او تقلید کنم؟ که غَلطٌ عَلی غَلَطٍ وَ ظُلُماتٍ بَعْضُهَا فوقَ بَعْضْ خواهد شد.
پس این سبیلُ المؤمنین کجاست؟ اون جاییست که این سبیل رو منِ اجتهاداً یا تقلیداً بدانم سبیلُ الایمان است، قصور نیست، تقصیر نیست. پس اون ضروریاتِ اولیّهِ اسلامیّه ای که موافق با کتاب الله است، این سبیل المؤمنین شد. اما اگر در اون سُبُلی که اختلاف دارند، یا اگر سبیلی را انتخاب کردند، همه اتفاق بر غلط دارند، البته همه نمیتونیم بگیم، چون ما مسلمون هستیم، اون فقهایی هم که کتاب ننوشتند، اونها هم مسلمون هستند، اونها هم آرایی دارند ما نمیدونیم آرائشون چیه. ولکن فرض کنیم اگر در میان کلّ مؤمنین تاریخ اسلام، اجتهاداً و تقلیداً در این مسئله ای که بر خلاف نصّ یا ظاهر قرآن است فتوا داده اند، این سبیل المؤمنین نیست. این خطاست. ما سبیل خطا رو چه قصوراً باشد و چه تقصیراً باشد، نمیتوانیم اتباع کنیم.
خب حالا، این مراحل فی سبیلِ الله و ابنُ السبیل در قرآن شریف، بعضی موارد سبیلُ الله را ذکر کرده، حج سبیل الله است، جهاد سبیل الله است، چه سبیل اللهِ. ابنُ السبیل هم همینطوره. ولکن فوارق اضافه بر اونکه سبیلُ الله جهت عامّه است و ابنُ السبیل جهت خاصّه است، فوارق دیگر داره. مثلاً، ما مالاً باید مجاهده کنیم فی سبیل الله و فی ابنِ السبیل، معلومه. مالاً، علماً، عقیدتاً، فعلاً، باید مجاهده کنیم، فی سبیل و سبیلِ المؤمنین. اما جاناً چی؟ هَلْ لَنَا أو عَلَیْنَا حَیاتً حیویه أنْ نجَاهِد فی سَبیلِ أبْنَاء السَبیلْ. برای اینکه ابنُ السبیل زنده بمونه، خودمو به کشتن بدم؟ نه. اما برای اینکه اسلام زنده بماند. جهت عامّه عقیدتی و عز مسلمین زنده بماند﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ﴾ [التوبة: 52] من میروم که بکشم. اگر هم کشته شوم، در راه کشتن کفر و در راه از بین بردن قوای کفر، من کشته میشم. این درسته. پس سبیلُ الله چند اهمیت دارد. یک اهمیت که این مربوط است به جهات عامّه مسلمین و جهاتی که خداوند راهی که خداوند ، این رو بحث کردیم، سبیلی که سبیلٍ منَ الله، سبیلی را که خداوند، برای قدم برداشتن در راه زندگی اسلامی مقرّر کرده است. قدم های عقلی، علمی، فکری، اخلاقی، عملی، مالی، حالی که خداوند مقرّر کرده است فرضاً یا ندوا، در طول زندگی ما برداریم، در هر وضعی از اوضاع هستیم برداریم، این سبیلِ الله است، وجه، وجهه عامّه.
و قدم های خاصّه ای که از برای سیرکردن این شکم، پوشوندن اون بدن، دادن خانه به اون شخص، یا چه، یا چه، مقرّر کردیم، این هم سبیل هایی است که خداوند در موارد خاصّه مقرّر کرده. اما آیا می شود بگیم که سبیلُ الله با ابنُ السبیل، جهادش یک گونه است، یک جوره؟ نخیر. چند جور فرق داره. یک، اون عامّ است أهمّه و این خاصّ است پایین تره. دو، این﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ … هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ﴾ [الحج: 78] یا در باب قِتال با دشمن، در باب قتال با دشمن، ما جان باید بدهیم برای اینکه سبیلُ الله محفوظ باشد. اما بنده جان خود را فدا کنم برای اینکه مش حسنعلی زنده بماند. حتی برای اینکه فلان مرجع تقلید زنده بمانه. نخیر، امام مطلب دیگری است. امام معصوم مطلب دیگری است. اون قمّه است. اون محور اصلی است.
اما من جان، جان من قیمتش با جان اون شخصی که بزرگترین مرجع تقلید است، من نوعی، عرض می شود که از نظر قیمت جانی این ها با هم فرق نداره، ولو از نظر قیمت معنوی و ارزش معنوی فرق داره. بنابراین منکه قتال فی سبیلِ الله میکنم، این قتال فی سبیلِ الله، کشته شدن و کشتن برای سبیلُ الله هست، اما برای ابنُ السبیل نیست. ولو اینکه آقا {32:15} میکنه دارن میکشنش، بنده برم من رو بکشن که اون رو نکشن. آقا رو دارن میزنن، برای اینکه آقا رو نزنن، من برم منو بزنن که آقا رو نزنن؟ نشد. بله من باید میانجی گر باشم، نگذارم بکشند، نگذارم بزنند، اما تا اونجایی که مرا نکشند. بله اگر مرا بزنند که آقا رو نکشند، مطلب دیگریه از باب دوران امر بین أهّم و عرض می شود که مهم. این یک بخشی بود که راجع فی سبیل الله و ابنُ السبیل لازم بود بحث بکنیم.
برمیگردیم به بحث دیروز و به طور تسَلسُل. ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ [التوبة: 60] دیروز عرض کردیم در فقرا و مساکین فقط سبیلُ الله شرطه، ابنُ السبیل. این فقیری که ابنُ السبیل است. این مسکینی که ابنُ السبیل است. پدر و مادرش گرسنگیه، تقصر هم نداره، در راه فساد هم اگر مالی بهش بدیم، مصرف نمیکنه. بنابراین نه عدالت در اینجا شرط است، نه ایمان شرط است، نه اسلام شرط است به اون ترتیبی که دیروز عرض کردم. فقط سبیلُ الله باید منظور گردد که اگر شما فقیری پیدا کردید که از مؤلّفه قلوبُهُم هم نیست، مؤلّفه قلوبُهُم بالفعل باید باشه. فقیری که اگر این گدای ارمنی رو شما یک دو تومن بذارین کف دستش، این دلش متوجه به اسلام میشه، اما به گداهای مسلمان چیزی بدید، خب این مسلمان هست، اینجا ترجیح دارد گدا ارمنی بعضی وقتها. بعضی وقتها غیر مسلمان که اگر فقیر باشد یا مسکین باشد، مال دادن به او، دو فقر را برطرف میکند. یک فقر جسمانی، شکم و یک فقر عقیدتی. عقیده او را تمایل می دهد و قلب او را تمایل میده و اصولاً این ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ [التوبة: 60] این صدقات و این اموالی که داده می شود در بعد اموال، این فقط برای سیرکردن شکم و بدن و مکان بدن نیست و حاجت بدن نیست. بله، حاجاتی دارد بدن، شکم بدن، لباس بدن، مکان بدن، ازدواج بدن، عرض می شود که معالجه بدن، اینها هست. این ها همه مربوط به بدنه. اما از نظر روح چی؟ این مال را انسان بدهد، که این علمش بیشتر، تقوای بیشتر، اخلاقش زیادتر، معرفتش بیشتر بشود که این زیادتره و مخصوصاً اگر به کافری انسان بدهد که به وسیله دادن این مال، یک مقداری دلش رو به اسلام توجه بده که بیاد گوش بده، این فرار میکنه. اما اگر شما یک سوری دعوتش کردین، مالی بهش دادین و سلامی بهش کردین، این دیگه فرار نخواهد کرد، می ایستد ولو برای اینکه شما چیزی بهش بدین، باز دوباره، مجدد بهش بدین. این گوش می دهد. بنابراین این سبیل الله مراحلی دارد و در هر مرحله از مراحل ششگانه ای که در اینجا ذکر شده است، دارای مراحلی.
خب ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ [التوبة: 60] کتاب رو آقایون توجه بفرمایید، صفحه 175، ثُمَّ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا هُم و عُمالُ اخذ الزکاه. اینجا یک حرف داریم ما،.اگر زکات، قبلاً عرض کردیم ولی اینجا هم محوری عرض می کنیم. اگر این صدقات فقط زکاته و خمس نیست، اون هم زکاتی که فقط به نه چیز تعلق مگیره، به همه چیز هم تعلق مگیره، اگر صدقات فقط زکات است در اینجا و خمس نیست و با اگر دوم، این زکات متعلق به نه چیزه، این پول کمی و مال کمی خواهد بود. اینالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا دارد، چرا خمس نداره؟ چرا در آیه منحصر به فرد خمس در سوره انفال﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41]}الی آخر، در اینجا وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا ندارد؟ خمس خودشون بعضی ها میان میدن؟ نفهمیدیم. آقا مال بیشتر رو اون کسی که بدهکاره، خودش میاره میده. مال کمتر رو نه؟ خب مال کمتر رو که بیشتر، زودتر میدن که. کسی که کمتر بدهکار است که زودتر مال رو میده، تا کسی که بیشتر بدهکار است. پس عَامِلِينَ عَلَيْهَا در صورتی که برای زکات اونجوری که به نه چیز تعلق میگیره یا به همه چیز ولی شش درصده، عَامِلِينَ عَلَيْهَا در اینجا لازمه؟ اما از نظر خمس که بیست درصده از کلّ امواله عَامِلِينَ عَلَيْهَا لازم نیست؟ این از ادّله ماست که إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ یعنی زکوات و أخماس با هم. چه زکات و خمس، یکی باشد و چه زکات و خمس، دوتا باشد. آیه مبارکه إِنَّمَا الصَّدَقَات تمام عرض می شود که مالیّات های مستقیم اسلام را اینجا شامل است. چه اسمش عرض می شود بیست درصد باشد، خمس. و چه اسمش دو و نیم یا پنج یا ده درصد باشد یا اینکه درصد دیگری باشد در عرض می شود که أنعام ثلاثه. این یکی از ادّله و براهین ماست که، و إلاّ یک جایی است که برای صد نفر بخوایم سفره بندازیم مطلبی نیست، برای دو نفر حتماً باید یک کلفت بیاریم. نشد. آخه مورچه خودش چیه که کله پاچش باشد؟ یک شتر میخوایم بکشیم، بِسمِ الله. خب چند نفر لازمه، اون مورچه خودش چیه که کله پاچش باشد. این زکاتی که شما مقرّر کرده اید با اون بدبختی و ناچیزیش، این عَامِلِينَ عَلَيْهَا}میخواد اولاً، ثانیاً مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ هست، اِبْنُ السَبیلْ هست، هست، هست. اما در خمس فقط شش مورد ذکر شده که اون شش مورد، سه مورد اولش که. خب، بنابراین این خود وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا، از جملهی ادّله قطعیّه است بر بعد اول که زکات و خمس اگر دو اند، هر دو منظورند در این عرض شود که إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ و اگر هم یکی اند که همون یکی که بیست درصد عرض می شود که آخرین حساب باشه. این، حالا، رتبه عَامِلِينَ عَلَيْهَا چرا بعد آمد؟ حساب داره دیگه. ببینید اول از شکمی ها شروع شده ها مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ بعده. اگر فقیر، فقیر مسلمان هم داریم بحث میکنیم، فقیر مسکین مسلمان گرسنه اند، هیچی ندارند، آیا این ها مقدّم اند؟ یا اون کسی که گرسنه هم نیست، فقط کار کرده؟ خب، اگر کار کرده پول بهش ندهید یعنی این فقیر نیست، چون اگر فقیر بود، جزء فقرا بود؟ یا فرض کنین غارمینْ خرج سالش رو دارد، اما بدهکاره. یا اینکه فِي الرِّقَابِ، فِي الرِّقَابِ که داره زندگی میکند با مولا های خودش، فقط این یک چیزی حاشیه ای است که مثلاً آزاد بشه. پس اینجا جریان أهّم رو مقدّم بر جریان مهم داشته. الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، بِسمِ الله. الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ که تالیف قلب شده است به حجت و بیان، اما اگر یک مقداری مال بهش بدیم، بیشتر توجه می کند، اون مهم تر است یا مسلمانی که الان دارد از گرسنگی میمیرد؟ شما اونی که داخلی است، اونی که وارد شده، اونی که ایمان آورده است، گرسنه است، بهش ندید مثلاً در دوران امر، ولی به اونی که بعداً بناست به ایمان توجه کند، به او بدیم مثلاً؟ بله. این مرحله بعدی است که مرحله چهارم از عرض می شود که ابنُ السبیله که به خود شخص باید داده بشه.
حالا، اینجا در کتاب ما اینطور نوشتیم: ثُمَّ العَامِلینَ عَلیْهَا هُم عمالُ ُاخذ الزکاه وَ هَذه یَلمَحُ بِما تُصِّرحُ به الآیَه خُذْ مِنْ أموالِهِمْ صَدَقَه. عرض می شود عمالُ مال میخواد، باید برن بگیرن. این دو مطلبه. عمال میخواد، دیگر اینکه زکات دست کی باید باشه؟ زکات دست رئیس دولت اسلام. اگر هرکس خودش بتونه زکات بده عمال میخواد چکار؟ شما، من، او، عرض می شود که خب میریم خودمون بگیریم مثلاً، دیگه عمال میخواد چکار؟ عمال میخواد که جهت عامّه داشته باشد که بعد در یک مرکز جمع شه. وَ هَذا یَلمَحُ بِما تُصِّرحُ به الآیَه خُذْ مِنْ أموالِهِمْ صَدَقَه أنًّ أمْرَ أخذَ الزَکاه لَیْسَ إلاّ لامامِ المُسْلِمینْ وَ لیسَ فوقَا جُزاف لِأنّهَا ضریبتٌ الاسلامیّهُ العامّهَ الکُبری الّتی بِهَا تُقامُ المَصالِحَ الاسلامیّهَ اقتِصَادیُهً و روحیّتاً وَ سِوَاهَا فَلابدَهً أنْ تَکونْ بِأیْدی قَادهِ المُسلِمینْ الصالحینْ. البته اگه دولت اسلامی ما داشتیم، نداشتیم که خب. اگر دولت اسلامی داشتیم و دولت صالح اسلامی داشتیم که این زکوات دست او آمد و درست مصرف کرد، بِسمِ الله. و اگر نداشتیم که نداشتیم و نخواهیم داشت مگر در دولت مهدی صلوات الله علیه، مطلب دیگری است. وَتَری کَیفَ یُتُصَاع الحول أداء الزَکاه بِصورَتٍ شَخصِّیهَ وَ هِیَ شَأنٌ حُکومینْ إذْ لَمْ تَکُنْ هُناک حُکومتُ العادلهُ تَستَحِقّ أخذِ الزَکاه. چرا؟ ما می تونیم خودمون زکات رو از کسانی که زکات به اون ها تعلق میگیره، بگیریم چرا؟ چون حکومت عادله ای که صد درصد علوی حکم کند و محمدی حکم کند و حیف و میل نکند و خرج قدرت و شهوت و میل نکند، مخصوصاً اون قدرت و شهوتی که به نام اسلام عرض می شود که ادعا میشه، مصرف بشه، بنابراین به خود کسانی که شایستگی دارند، بگیرند. وَ هل یُشطَرِطُ این بحث که در فقرا عرض کردیم، در فقرا و مساکین عدالت شرط نبود، فقط فی سبیلِ الله باشد، برحسب عرض میشود که مراحل. ابنُ السبیل .اشد و فی سبیلِ الله. وَ هل یُشطَرِطُ فی العَالِمینَ عَلیْهَا العِدالَهَ کسی بیاد بگه نعم، چرا؟ حَیثُ المَالْ لَیْسَ لَهُمْ. کسانی که مأمور أخذ مالیات اسلامی هستند، زکات و خمس و غیر، مال، مال اون ها که نیست، بخشی دارند ولی مال اون ها نیست. حالا که مال، مال اون ها نیست، باید مورد اطمینان باشند، مورد عدالت باشند. پس کسی بیاد ترجیح بده که باید عادل باشند، البته رد میکنیم حرف رو. حَیثُ المَالْ لَیْسَ لَهُمْ فَحسبَ و بَلْ و لِسائرِ الثمانیَه أیضاً فَلْیَکُنِ العَامِلِ أمینً و کَمَا فی الصحیح فاذا قَبَضْتَهُ فَلاَ تُوَکّلْ إلاّ نَاصِحاً شَفیقا امینا حفیظاً. ولکن بعد رد میکنیم این حرف رو. وَلکِنْ الاَمَانهِ والحفظ یَکفیانِ لِلْحِفاَظ علیَ الامالْ. ممکن است آدمی باشد عادل نیست، پشت سرش نمیشه نماز خوند، ولکن صددرصد امینه. ممکن هم هست آدمی عادله، ولی سرش کلاه میذارن. یعنی مال زکات رو گرفته، سرش کلاه میذارن. نمیخوایم بگیم مثلاً که فسق مالی میکنه. پس بَیْنَهُمَا اون وجه، اونی که در اینجا شرط است این است که عدالت در حفظ مال باشه و لذا خداوند حتی یهودی و مسیحی رو هم عادل خونده بعضی وقتها. در باب وصیت داریم ﴿أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ [المائدة: 106] در باب وصیّت. در باب وصیّت دو نفر عادل باید وصیّت شما را بشنوند و بنویسید و ثابت شه. اگه نبودند، أو آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ یعنی أو عَدْلاَنِ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ. پس عادل یهودی ما داریم. عادل مسیحی داریم. یعنی چه؟ یعنی مسیحی و یهودی که به شریعت مسیح و یهودی عمل کند و فسق نکند و این آدم مطمئنّی باشد. اینجوری نیست که عدالت منحصر به شیعه اثنی عشری باشه. نخیر، در سنّی هم داریم، در یهودی هم داریم، در مسیحی هم داریم و فسق و انحراف در شیعه اثنی عشری هم ما عرض می شود که داریم.
بله این وَکَما فی الصحیح فلان، بله، فَلاَ تَجِبُ العِدالتُ بَل لاَ تَکفی فی اَمَانتهِ الزَکات. عدالت کافی نیست، عدالت امام جماعتی، داریم که عامل گرفتن زکات باشه، کافی نیست. برای اینکه بعضی وقتها از دستش درمیره، یا خیلی امین نیست. آخه بعضی ها هستند مادامی که مال بهشون داده نشده، عادل اند، ولی مال که داده شد، دیگه از عدالت خارج میشن. مرحوم آقای حکیم رضوان الله علیه، این جمله أخیر ما میشد. ایشون در مستمسک العروه الوثقی در جلد اجتهاد تقلید مرقوم فرمودند، نوشتن که اگر یک مجتهدی، در مجتهد شرط است که عادل باشد، چه باشد، چه باشد، چه باشد مَنْ کَانَ مِنَ الفُقَها صاعنا لِنَفْسِه، حافظاً لدینِه، مخَالِّفا عن الهوی، فلان. ولی بعد میگوید که وَلَکنْ إذَا کَانَ هَذهَ المُجتَهِدْ الّذی تُشطَرِطْ فیه تَوَفُّر هذهِ شُروطْ العَمیقَ إذاَ أصبَحَ مَرجِعاً فَعَمَلَ علی ادری. چون خودش مرجع شده بود. اگر این مجتهد مرجع بشه و عدالت بمونه، بنده چه عرض کنم، عدالت درمیره.
و لذا در اون آیه مبارکه ﴿أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ﴾ [النمل: 62] پیغمبر بزرگوار آیه رو خوند. امیر المؤمنین نشسته بودن. امیر المؤمنین عرض کرد که راجع به کیه؟ فرمود مِثْلَکَ یا علی. غش کرد امیر المؤمنین. علی با اون مقام عدالت قوی غش کرد. بعد به هوش آمد، رسول الله فرمود که ولکن خدا تو رو حفظ میکنه. نه کشکی! خدا به تو کمک میکنه، چون تو در راه عدالت تمام قدرت خود را و تمام سعی و استطاعت خود را مصرف میکنی. بنابراین، کسانی که یک مدتی بودند، شیخ پیزوری، سیّد پیزوری، آخوند پیزوری، هیچی نداشت، فلان. بعد یک کرسی، صندلی، پاسدار، ماسدار، ماشین، از یزید، یزیدتر میشه، از شمر، شمرتر میشه. چرا؟ اینجا دو علت دارد. در بعد کلی یک علت است که این، گربه میگن خیلی وسواس داره. یک قطره آب بهش بخوره، هی خودشو تکون میده. ولی یه ماهی سرخ و قشنگ، کسی هم نباشه، تا دمش میره تو آب ماهی رو میاره بیرون. حالا در حرف زدن، در ادّعا کردن، مادامی که چیزی دست ما نباشد، همه ما مقدّسیم. هی هم غر میزنیم خورد، برد، کرد، نکرد، چیکار کرد، فلان. ولی مَعَاذَ الله اگه کرسی ای دست من ها و ماها بیفته، همه میره کنار. یکی از بزرگان اهل منبر که الان تشریف دارند تهران، میفرمود که این بچه های ما که میرن در اروپا تحصیل میکنن، چرا بی دین درمیان؟ می گفت برای اینکه این بچه در خانواده اسلامی خودش، درست تربیت اسلامی نداره که، این مثل این است که یک لباسی از یخ بپوشد در مقابل تنور قرار بگیره. آدمی که لباس از یخ کلفت بپوشه، هیچی هم پیدا نیست در مقابل تنور خب آب میشه. این هم که در یک خانواده ای است که ایمان صحیح که نگرفته. حالا ما دو بعد داریم. یک بعد …