پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دویست و نود و ششم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

تتمّه ای در بحث آیه صدقات بود که شاید حدود بیست روز است که در آیه بحث میکنیم، مدعی هم که نیستیم زیاده، بلکه ما کم هستیم که کم بحث میکنیم. و إلاّ آیات مقدسات قرآن، چون کلام الله است، حدی در معارف مقصوده آن ها نیست. با اینکه این آیه از آیات اقتصادیّه اسلام است. آیاتی که آیات معرفیه است و عقیدیه است اونها وضع بالاتری تبعا دارد، از نظر فقه اکبر و اما این آیه که بیان قسمی از فقه اصغر است که در باب اقتصادیات اسلام است، ملاحظه میکنید چقدر در خود آیه محوراً و چقدر در آیاتی که در سایر سور قرآن شریف هست، نظراً به این آیه، مطالبی. سوالاتی روز چهارشنبه کردم از برادران عزیز، این سوالات رو تکرار میکنیم، ببینیم جوابش چه میشه.

بحثمون راجع به غارمین بود﴿وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ  فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ [التوبة: 60] یک سوال این بود که غرامت و بدهی دارای سه طرف است. یک طرف طلبکار است و طرف دوم بدهکار است و سوم که طرف نیز خود دین است، خود ماله. در اینجا که غارمین یکی از موارد زکات است، آیا در اختصاص کسی است که بدهکاره، اون هم با این شرط که فی سبیل الله باشد و مُحرّماتی درکار نباشد، نه در اصل مقروض بودن و نه در مصرف مال، اینه فقط؟ یا نه شخص طلبکار رو هم شامله؟ چون غرم و بدهکاری، بین طلبکار است و بدهکار. وقتی میفرمایند که وَالغارمینْ یعنی فی الغارمینْ یعنی در راه این بدهی، این مال باید داده بشه. در راه بدهی این مال باید داده بشه، دو کس اینجا طرف اند، یک کس، بدهکار است که مسئولیّت دارد و یک کس هم که طلبکار است و خب ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ [البقرة: 245]کار بدی که نکرده است که. آیا شخصی که طلبکار میشه و قرض میدهد، کار خوب تری کرده یا کسی که در صورت صحّت و وجود شرایط صحّت، قرض میگیره؟ کسی که قرض داده دیگه. اونکه قرض میده این آیه درباره اوست مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا. درست است قرض گیرنده هم در مورد خودش کار درستی کرده. ولکن عمده‌ ثواب، مربوط است به قرض دهنده. آیا با این مقدمه میشه این حرف رو زد که وَالغارمین اولاً دارای دو طرف است. یک طرف بدهکار است و یک طرف طلبکار. چرا فقط طرف بدهکار رو بگیره؟ شما که بدهکارید، بدهی شما را باید داد که اگر بدهکار مورد نبود، بدهکار بدهیش بر مبنای عصیان بود و در مصرف عصیان بود و توبه نکرده بود که در قرض گرفتنش نه نیت پرداخت داشت، نه امکان پرداخت داشت، نه مصرف در راه صحیح بود، همش باطل. اما شخصی که این قرض را داده، کلاه سرش رفته، توجه نکرده، به عنوان قرض الحسن به اون طرف داده، در اینجا یک طرف ساقط میشه. یعنی فی الغارمین به این شخصی که بدهکار است، در راه رفع و رجوع بدهکاری او، ما نباید بدیم. اما به شخصی که طلبکارهم هست، ندهیم؟ شخصی که طلبکاره یک طرفه دیگه. بلکه طرف أهّمه. این سوال.

 جواب این است که اینجا فی الغارمین فرمود، غارم کیه؟ غارم بدهکاره. غارم که طلبکار نیست …  الان فقیر شده است یا نه؟ اگر فقیر نشده است که موردی از موارد ثمانیه زکات در اینجا نیست. نه فقیر است، نه مسکین است، نه چه است، نه چه است. اما اگر با دادن این مال فقیر شده است، باز از دو حال خارج نیست. یا طبق موازین و ضوابط شرعی نداده است، این مال رو اونطوری که رجحان دارد و یا جواز دارد، نداده است. احراز ظاهری نکرده است که طرف نیازمند است، نیت پرداخت دارد، امکان پرداخت دارد، مصرف صحیح دارد، اینها رو احراز نکرده است یا اینجور. یا نه، این آدم در عین اونکه خودش محتاج بوده است و زن و بچه اش نیازمند بوده اند، پول رو داده. خب اگر یکی از این دو صورت است، این آدم، بیخود خودش رو بدهکار کرد،ف همونطوری که کسی که  طلبکار کرده،. همونطوری که بدهکار، از طریق حرام بدهکار شد و به طریق حرام بدهی را مصرف کرد، حق غارمین شامل حال او نیست، به طریق اولی کسی که مشمول لفظ غارمین نیست و مورد غارمین نیست و این بیجا این پول رو اصلاً قرض داده، ما چرا به او بدیم؟

حالا اگر بجا داده است. آدمی است که موازین ظاهری شرعی رو مراعات کرده است و خودش رو حساب کرده است که از مصادیق این آیه است که﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ﴾ [البقرة: 245] به صورت مطلب دیده است که محتاج است و نیت پرداخت دارد و امکان پرداخت دارد و مصرف هم چنین است، چنان، داد. حالا که داد، فقیر شد یا نشد. اگر فقیر نشد، باز اینجا مشمول آیه زکات نیست، اگر فقیر شد جزء فقرا و مساکین خواهد بود دیگه، پس غارمین نیست. پس اینجور نیست که عنوان غارمین، شخص طلبکار را شامل بشود لاَ فقیراً وَ لاَ غَنیّاً لاً حَقّاً وَ لاَ باطِلاً. یک سوال. اگر آقایون نظری دارید، فکر کنید من استفاده میکنم. این یک. {صحبت حضار} نخیر اینطور نیست. من عقب تر از شما هستم. نخیر، غارم فقط، بدهکاره. غارم فقط، بدهکاره. وَالغارمین فقط بدهکارها هستن. کسی که عرض می شود که غرم دارد، غرمی است که لزام وجود اوست. یعنی گردنش گیره. طلبکار گردنش گیر نیست. غارم کسی است که گردنش گیره. خب این یک.

دوم، سوال، ببینید راجع به اون طوائف اربعه اولی، مطلب روشن بود، چون ل داشت ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ [التوبة: 60] پس ملک میشه. یعنی این فقیری که الان فقیر است و معذور است، فقیر شرعی ها، با اون بعدی که عرض کردیم. این فقیری که الان فقیر است و معذور است، به مقداری که رفع فقرش بشه دادیم، بعداً غنی شد، لازمه برگردونه؟ نه. چرا؟ چون ملکش شد دیگه، مگه ملکش نشد؟ دلیل میخواد. این آدم به حساب فقرش، اینجور نیست که موقتا بهش دادیم، آیه میگه لِلْفُقَرَاءِ، ل ملکیّت دیگه، اون مراحل أربعه اخیره رو عرض میکنیم، اون مقدم بر اینه عرض میکنم که لِلْفُقَرَاء،ِ مالش شد. وَالْمَسَاكِينِ، همچنین. عرض می شود که وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا، مالش شد. و عرض می شود که مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، باز مالش شد. این مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ اصلاً فقر درش شرط نبود موقعی که ما بهش مال دادیم. بله. حالا فقرا و مساکین که فقر درش شرطه. عاملین علیها که معلوم، عمل می کنیم. اما الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ که فقر درش شرط نبود. اگر این عنوان فقر هم بود، عنوان اضافه ای بود. مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، که این آدم پولدار هم هست و وضعش هم خوبه، اما بهش ما کمک مالی میکنیم که قلبش بیشتر توجه کنه. چون قبلا تألیف قلبی از نظر حجت و برهان شده. این چهارتا رفت کنار.

اما چهارتای بعدی چی؟ چهارتای بعدی، وَفِي الرِّقَابِ، مالش شد؟ در راه رقاب. در راه اینکه این رقبه آزاد شود، یا رقبه اولی، یا رقبه ثانیه. رقبه اولی که زمانش گذشته است، عبد و {09:22}  و زرخرید بوده و خب. رقبه ثانی کسی است که محبوس است در راه بدهی خودش، بدهی حق البته. کسی که در راه بدهی حق یا حقّاً یا باطلاً، این محبوسه و نجات یافتن این آدم از حبس، این الان رقبه اش گیره دیگه. رقبه اش بیشتر از اون عرض می شود که عبد زرخرید گیره. این برای نجات یافتنش {09:47} این پول چکی که شما به حساب چک، شما رو حبس کردند و  خیال دادن هم داشتی و زمینه پرداخت هم بوده است و مصرف در حرام هم نبوده است و تمام موازین شرعی بوده است. در اینجا اگر از مال زکات نصیب این آدم بدیم، فی الرّقاب است دیگه. خب ما دست خودش نمیدیم که، مال او که نیستش که. این مال او نیست، بلکه در جهت آزاد کردن این گردنی که در بند است و گیر است، در اون جهت نصیبی از زکات عرض می شود که داده میشه. حالا اگر این آدم عبد بود و آزاد شد، بعد پولدار شد، یا نه حُر بود و زندان بود به حساب مال نداشت بده، بعد اومد بیرون و پولدار شد. آیا باید پولی که از باب زکات داده شده است، بدهد؟ برگشت بدهد یا نه؟ فکر کنید آقایون. اینجا که ل نداریم ما که. کسی که اینطور فکر کند، بگوید بله در این راهه. در راه این است که شما رقبه تون آزاد شود، حالا آزاد شد، بعد رقبه تون کلفت تر {10:49} گردنتون و پولدار شدید، از اون زکات بده، هم پولدارتر شدین. یا فرض کنید الغارمین، بحثمون سر غارمین بود. شخصی که بدهکار است و بدهیش به طریق شرعی است و مخصوصاً در اون موردی که یک چیز اضافه ای بده و عرض می شود که خودش رو به حرج هم بندازه، حتی نمیتواند که این، اون بها رو بده. در اینجا این غارمه. عرض می شود که این غارمه. اگر ما از سهم زکات بدیم، در راه غارمین دادیم. اما اگه این آدم بعداً پولدار شد، حسابی هم پولدار شد مخصوصا در صورتی که آسان هم باشد براش این پول رو بده، این ندهد؟ {صحبت حضار} حالا قدم اولی که ما برمیداریم. میگیم اولاً، دلیل بر اینکه این مالک شده که نیست، بلکه دلیل است که این مالک نشده. بله، فقرا و مساکین و عاملین و مؤلف قلوبهم مالک شدند. اما آیا این فی الرّقاب مالک شد رَقَبِه؟ مالک که نشد. بلکه در راه آزاد کردنش دادیم. یا اینکه غارم، در راه اینکه بدهیش پرداخت بشه، بدیم. چون نمیتونه. نه رَقَبِه میتونه، نه این. خب این درحالی که عاجز بود رَقَبش رو آزاد کنه، مستحق بود بدیم و در راهی که غارم بود و بدهکار بود و نداشت بده، مستحق بود بدیم، حالا که عاجز نیست. حالا که رَقَبه آزاد است و میتوند بده، یا اینکه غارم کسی که بدهکار است، عرض می شود که مالی و چیزی دستش اومد، میتونه بده. خب، در اینجا شما باید حجتّی بیارید بر اینکه لزومی نداره بده. {13:10} یعنی، این آدم در راه آزاد کردن او، اگر فی الّرقاب بود و در راه، عرض رو بکنم، و در راه اینکه بدهیش رو بدیم، به این پول داده شد، اما الان که بدهکار نیست؟ {صحبت حضار} اگر جنابعالی بدهکار بودید و من بدهی شما رو دادم، هیچی هم نگفتم. بعداً که پولدار شدید باید بدید به من یا نه؟ بله، باید بدید. {صحبت حضار} ببینید، آقا چه مالی که مال شخص منه و چه مالی که مال بیت المال مسلمینه، مال بیت المال مسلمین که مسئولیتش بیشتر است از شخص من. {صحبت حضار}  ببینید، مالی که مال شخص من است مسئولیتش بیشتره یا مال بیت المال مسلمین؟ مال من، مال منه، مال بیت المال، مال همه است. مخصوصاً در اونجا که فقرا زیادند، مساکین زیادند، چه زیادند، چه زیادند. این آدم گردن کلفت شده، قشنگ میلیاردر هم شده، حالا اون یک میلیون که دادیم بره کنار، بنابراین فقیرها دارن از گرسنگی مثلاً میمیرن. {صحبت حضار} ببینید، ما اصرار در هیچ طرف نداریم میخوایم بحث کنیم. ببیند این آدمی که غارمه، در غارم داریم بحث میکنیم. این آدم، آقا یک میلیون تومن، ورشکست شد و در راه حق هم بود، نداره هم بده، میخواد بده، نداره. زن و بچه اش گرسنه اند. یک وقت نه، این زن و بچه اش رو میتونه اداره کنه که  الفقرا و المساکین هم نیست، ولیکن نداره بده. ما از بیت المال و از سهم زکات، ما دادیم، دادیم و این بدهیش برطرف شد، حالا میلیارد شده. الان که میلیارد شده، این آدم خودش که مالک این مال نشد که. چون فی الغارمین. شخصی هم که اون مال رو گرفت، به حساب بدهی او فی الغارمین ما دادیم. او مالک شد به چه حساب؟ مثل کسی که بنده بدهیش رو شخصاً میدم. طرف که طلبکاره، مالک میشه. اما این آدمی که من بدهیش رو دادم، بعداً که عرض می شود دارنده شد و مال داره، نباید بده به من؟ حالا، بیت المال مسلمین که أدقّ و أحراست و مسئولیتش بیشتر است از مال شخص، من که مال خودم را، واجب است حالا، مال خودم را واجب است به عنوان قرض به این آدم بدهم که بدهیش رو بده، آیا معنیش این است که بعداً که پولدار شد، نده؟ بیت المال مسلمین که أدقّ و أحراست. ولو ما هیچ حدیثی نداریم، هیچ آیه ای هم نداریم، اصلاً نداریم، ولی میخوایم حساب کنیم. آیا وضع قانونی این وضع اقتصادی، چیست؟ به این شخص که بدهکار بوده و ما از بیت المال دادیم، از بیت المالی که مال فقراست، مال مساکین است، مال ابنُ السبیل است، مال کی هست، مال مؤلّف قلوبهم، به این آدم بدیم، آیا الضرورات تُقَدّر بقدرها درسته یا نه؟ کسی بیاد بگه که خب در فقرا و مساکین همینطوره. در فقرا و مساکین و عرض می شود عاملین علیها و مؤلّفَ قُلوبُهِمْ، اینجا هم از الضرورات تُقَدّر بقدرها. اونجا نص داریم. ل، اینجا ل نداریم. در اینجا از الضرورات تُقَدّر بقدرها، نمیخوایم بگیم این نصّه. نه، اصولاً در مورد اضطرار است که بخشش میاد. اگر اضطرار موقعی بود و اضطرار بعداً رفت، باز اون بخشش میاد؟ نه. چه بخشش ابتدایی و چه بخشش استمراری. بنابراین نمی شود این حرف رو زد که این آدمی که بدهکار بوده و بدهیش رو از سهم عرض می شود که زکات ما دادیم، آدم بعداً داره، نباید بده. {صحبت حضار} بعد کی ازش بگیریم؟ موقعی که این بدهکار نیست، پولدار هم هست، طلبکار هم هست. ما اون وقت رو داریم میگیم. شما حساب رو توجه بفرمایید. این رو آقایون فکر کنید. این به این برمیگرده که مورد مصرف ما به چه عنوان میدیم؟ آیا به عنوان قرض میدیم یا به عنوان هبه، اگر به عنوان قرض بدیم، ما به عنوان غارمین میدیم. قرض نیست، هبه نیست، غارمین و ل هم در اینجا نیست. ملک نیست در اینجا. {صحبت حضار} خب مطلب دیگر. مطلب دیگر این است که، سوال سومی که من از برادران کردم این بود که این آدمی که غارمه و اگر غارم … و اگر غارم فی ….. فی حقٍّ است باید بدیم، اگر فی باطلٍ هست و توبه هم نکرده و توبه هم نخواهد کرد که نباید بدیم. اما اگر این آدم صد هزار تومن قرض کرده، فکر کرده پنجاه هزار تومنش رو میدم و زمینه پرداخت هم دارم و پنجاه هزار تومنش رو نه میدم و نه زمینه پرداخت دارم. آیا کلّ صد هزار تومن غارمینه؟ یا کلّش خارجه؟ یا پنجاه تاش داخله، پنجاه تاش خارجه؟ خب معلومه دیگه این پنجاه تاش داخله، پنجاه تاش خارجه. چرا؟ برای اینکه نسبت به اون مقداری که حق است، غارمین مشمول آیه است. نسبت به اون مقداری که باطل است، خب غارمین مشمول عرض می شود که آیه غارمین نیست. اما از این دقیق تر، اگر چنانچه این مال رو گرفته است حقّاً، نیّت پرداخت و زمینه پرداخت و امکان پرداخت ، ولی مصرفش دو جوره. یک مصرف حرام است و یک مصرف حلال. اون مصرف حرام رو ما نمیدهیم، از باب سهم غارمین. آیا حلال رو هم ندهیم؟ خب چرا ندهیم؟ اونی که استثناء شده کجاست؟ ما یک قاعده عامّه داریم که شخص بدهکار را  باید بدیم در زمینه ای که فی سبیل اللهِ، آیا این هم که در حرام مصرف کرده است، باز فی سبیل الله است؟ این دیگه فی سبیل الله نخواهد بود.

خب بعدش این دو عنوانی که آخر آیه به عنوان هفتم و هشتمه، قبلاً عرض کردم و الان تکرار نمی کنیم. وَ ابنِ السَبیلْ، عبارت است از اونجایی که ل است که چهارتای اول ذکر شده. فی سَبیلِ الله، اونجایی است که فی است، منتها فی سَبیل الله، عنوان عامّ فی است، در پل ساختن، مسجد ساختن، چه کردن، چه کردن، چه کردن، ولکن ابنِ السَبیلْ، ابنِ السَبیلْ کسی است که این در راه خدا زندگی رو میگذارند و پول نداره، اینطوری. در راه خدا زندگی میکند و پول ندارد و مقصر هم نیست در پول نداشتن، بلکه قاصر است در پول نداشتن. یا قاصر به اختیار یا قاصر بدون اختیار. قاصر بدون اختیار این است که وضع مزاجیش، وضع بدنیش جوری نیست که بتونه حاجات خودش رو به دست بیاره و این قاصره بلا اختیاره. گاه اوقات قاصر معَ الاختیاره. آدمی است که رفته دنبال معارف الهیّه تحصیل علوم قرآن و سنّت، برای اینکه احتیاج مسلمین زیاده و اگر بخواد وقتش رو مصرف کند در تجارت و زراعت و چه و این حرف ها، خب این زمین میمونه. در اینجا، این شخص مقصر نیست، قاصر هم نیست، بلکه به تکلیف اولی عمل کرده است. یعنی اولی الواَجِبینْ کدامه؟ این است که این خودش را از نظر معارف اسلامی تکمیل کند، تا بتواند دیگران را که نقصان دارند، عرض می شود این نقصان را برطرف کنه. بنابراین این مورده. {صحبت حضار} ببینید، وَ فی سبیل الله و فی ابنُ السبیل با هم فرق دارند. فی سبیل الله، فی مربوط به سبیل اللهِ، ولی ابنُ السبیل هم ل ابنُ السبیلِ، هم فی ابنُ السبیله. مثل اینکه در غارمین هم همینطور بود ها. به دلیل چی؟ به دلیل اینکه ما دو مالک داریم. یعنی دو جهت داریم در این اقتصاد اسلامی. یک جهت شخصه، یکی جهته. شخص کدومه؟ اون چهارتای اول شخص بود دیگه. چهارتای اول شخص بود. و از جهات، جهات بَیّنه ای که اشخاص باز درکارند، عرض می شود که فی الرّقاب بود و غارمین. اما اونجایی که رقاب و غارمین و فقرا و مساکین هم در کار نیست اصلاً، بلکه یک جهت خاصّه ای، جهت پل سازی، شخص در کار نیست، نه فی الرّقاب در کاره ، نه غارمین درکاره، نه فقرا. بنابراین، این جهت دو جوره، یک جهت است که اصلاً شخص در کار نیست، یک جهت است که شخص در کاره، شخص مالک نیست. اینجایی که شخص درکاره و مالک نیست، عبارت است از فی الرّقاب و الغارمین. اونجایی که شخص اصلاً در کار نیست، از فی سبیل الله قشنگ مطلب رو استفاده میکنیم. ابنُ السبیل هم همینطوره. ابنُ السبیل شخص درکاره، ولی این شخص که درکاره، گاه این شخص که درکاره مالک میشه مثل طلبه ای که دنبال معارف قرآن میره و چه و این حرف ها، معارف اصلی اسلامی، این مالک میشه. یک مرتبه نه، ابنُ السبیل کسی است که در راه سبیل الله زندگی میکند ولیکن این خودش شخصاً مالک نمیتوند باشد به جهات مختلفه که اینجا رو باید ما تفکیک کنیم و بحث کنیم. بعد هم این تلحیق آیه که﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾ [التوبة: 60] بعضی برادران بزرگوار که خیلی هم هستند، میفرمایند که خب این از کجا درمیاد که واجب باشد این الصَدَقات که شما الصَدَقاتْ رو به خمس هم گرفتید و به چه هم گرفتید و به چه؟ خب ذیل آیه ملاحظه بفرمایید﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ [التوبة: 60] این فَرِیضَهً چیه؟ فَرِیضَهً، الصَدَقَاته. فَرِیضَهً، أخذِه بر حسب آیه دیگر﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ [التوبة: 103] فَرِیضَهً، پرداخته. این فَرِیضَهً پرداخته، دو بعد دارد. یک بعد این مواردی که در آیه ذکر شده، غیر از این ها نیست. بعد دیگر، سوال، آیا این هشت این مورد یا شش مورد، شش مورد دیگه چون فی سَبیلِ الله و ابنُ السَبیلْ که اشخاص و جهته. این مواردی که  ذکر شده، به طور مساوی بین این ها تقسیم بشه؟ یعنی اگر هشت میلیون ما گیرمون اومد، یک دانه فقیر بود، یک دانه مسکین بود، صد تا عاملین عَلیها بودند و صد تا مؤلّفَ قلوبُهُم. مساوی تقسیم کنیم؟ اینکه نیستش که. اینکه فرموده است، نفرمود که مساوی تقسیم کنیم. کما اینکه در آیه خمس هم همینطوره﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ﴾ [الأنفال: 41] که نمیگوید به طور مساوی. هر کسی را به اندازه خودش. کما اینکه در باب{﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ﴾ [المائدة: 33] همه یکسانند؟ یعنی تمام این ها با جرائم گوناگونی که دارند، این همه فرق دارد این جرائم، آیا این ها برابر هستند در جزاء؟ تبعا اینطور نیست. بلکه نَحْوَ الجِنایِه است. در اینجا هم به مقداری که احتیاج هست، هم نسبت به جهت و هم نسبت به غیر جهت.

 این مباحثی بود که ما در باب زکات داشتیم. یک جمله ای رو ما تکرار میکنیم، قبلاً هم عرض کردیم این ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ [التوبة: 60] نمی تواند فقط اون زَکوات و اون حساب های معیّن باشه، حتماً خمس هم مشمولشه. چرا؟ برای اینکه اگر خمس مشمولش نیست و خمس مربوط است به سادات اونجوری که آقایون میفرمایند، ولو سادات اعمّ از طریق پدر و مادر، عرض می شود که اون وقت، زکات که نسبت به بعضِ امواله که نه ماله، یا نسبت به کلّ اموال است چنین که ما عرض میکنیم، این شش درصد است از کلّ اموال، مال نود درصد از فقرا. اونوقت چطور آقایون می فرمایند که ولله، عرض می شود که ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ [التوبة: 60] این چه علمی است؟ این چه حکمتی؟ این چه علمی است و این چه حکمتی است، اولاً علم در بعدی است و حکمت در بعد دیگر. وَاللَّهُ عَلِيمٌ، عَلیمٌ بِالحَاجات وَ الحَاجیّات وَ بِعَدیدِ الفُقرا و المُحتاجینْ. عالم است. حاجت چقدره؟ موارد حاجت چقدره؟ کیا محتاجن؟ و چقدر محتاجن؟ حکیم، حکیم به چه حساب؟ حکمت به معنای ربط دادنه. یعنی فاصله ها رو از بین بردن. جاهای خالی را پر کردن. حالا، از نظر اقتصادی ما جاهای خالی داریم. افرادی هستن که نان شبشون رو هم ندارند، افرادی هستن تو پول میغلتند و خفه میشن. پس فاصله زیاده. این فاصله ها باید کم بشه و اسلام از نظر اقتصادی فواصل رو بقدری کم کرده است که، که هنوز بعضی وقتها به نظر نمیاد که فاصله ای درکار هست. هم فواصلی که از نظر روحی و نفسی است که فقیر احساس نکند که من هیچ مال ندارم و حقوق ما را نمیدهند، بنابراین قیام کنیم در برابر فقرا. این فاصله نفسی از بین میره. فاصله زندگی هم که همه حاجت دارند که مکانی و لباس بدن، مکان بدن، زن بدن، شوهر بدن، غذای بدن به حدّ ضرورت داشته باشند. این حَکیمٌ، میگه بر محور علمی که خداوند به کیفیت حاجت و به کمیّت حاجت و به تعداد محتاجین و به مقدار محتاجین داره، این حکمت ایجاد میکند، یعنی این حفره ها را پر میکند، این فواصل رو برطرف میکند. آیا این زکات اینجوری است که همه فواصل رو کم میکند؟ همه حاجت ها رو برطرف میکند، حتّی حاجت هایی که مربوط به فقر و مسکنت و این حرف ها نیست؟ بنابراین إنَّمَا الصَّدَقَاتُ، شامل خمس هم خواهد بود.

مطلب دیگر این است که آیا می شود ما به طور کّلی انصبه زکات رو کنار بگذاریم، احتمال ما داریم دیگه، نصاب های زکات رو کنار بگذاریم، بگیم یک شش درصده مجموعاً و یک بیست درصده. بگیم شش درصد کلاً رفت کنار، و این ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنفال: 41] عرض می شود که میگد نصاب شد بیست درصد. یعنی زکاتی در کار نیست. این احتمال خیلی زور داره، چرا؟ برای اینکه ببینید تمام روایاتی که از أئمّه  علیهم السلام صادر شده، صدها روایت، نصاب های زکات رو مقرّر کرده. خب، آیه خمس کی نازل شد؟ آیه خمس در سال دوم رسالت نازل شد. هشت سال قبل از فوت رسول الله، تا چه رسد به زمان أئمّه. اگر که آیه خمس، نصاب همون زکات رو داره معین میکنه، می گوید دو و نیم درصد، نه. پنج درصد، نه. شش درصد، نه. یک گوسفند از چهل تا، نه. دو گوسفند از چهل تا، نه، اینها همه نه. بلکه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41] نصاب عبارت است از بیست درصد. پس نباید اینهمه ما روایت داشته باشیم. روایات قَطعیّهُ الصدوری که این ها دلالت اجمالی دارند و حداقل تواتر اجمالی دارند، برای اینکه نصاب های زکات موجوده. نصاب خمس هم معلومه، بیست درصد، نصاب های زکات موجوده. پس اگر چنانچه این خمس، درصد اخیر زکات را به عنوان ناسخ بیان میکنه که بیست درصد است، بنابراین به طور کلّی تمام این حرف هایی که از امام اول ما تا امام آخر ما، روایاتی که ذکر شده است، تمام این ها ﴿هَبَاءً مَنْثُورًا﴾ [الفرقان: 23] خواهد بود.

بنابراین مطلبی که میتونیم بگیم اینه که ما بیست وشش درصد حداقّل باید بدیم، یا نه، از اموال زَکَویّه نصاب هایی که مقرّره. البته بدون اون شرط هایی که آقایون تحمیل فرمودند و ما بحث کردیم و مراجعه بفرمایید. دو و نیم درصد در ماله، عرض می شود که چه طلا باشد، چه نقره باشد، چه اسکناس باشد، دلار باشد، پوند باشد، موند باشد، هرچه میخواد باشد، دو و نیم درصده. عرض می شود که راجع به غلات هم، خود غلات که درصدش معلومه. غلات که یا پنج درصده یا ده درصده و اگر از خود این غلات نبود، مشابه این غلات. برنج درصدش معلومه، جزو غلاته. برنج و عرض می شود که سایر حبوبات، نخود و نمیدونم فرض کنید لوبیا و عدس و ماش و این چیزا. اینها تمام غلاته و بر حسب آیه غلات، عرض می شود که زکات، شامل این هاست. بنابراین مشابهات این ها هم یا پنج درصده یا ده درصده.

راجع به أنعام ثلاث و حیوانات، مشابهاش را در نظر میگیریم. مثلاً راجع به گوسفند، گوسفند که زکات داره و درصدش معیّنه، خب عرض می شود که بز کوه هم همینطور یا فرض کنید که آهو هم همینطور. اونایی که هم ریخت و هم وزن با گوسفند هستند. یا بالاترش اگر گاو است، خب اسب هم همینطور، خب خر هم همینطور. اگر بالاترش شتره، خب زرافه هم همینطور، مرّافه هم همینطور.

اگر از همه این ها گذشت و مال التّجاره بود، خب مال التجاره عرض میشود که درصدش رو اگر از این موارده، عرض می شود که هفت گانه نیست که طلا و نقره جداست، اگر مشابه این موارد هفت گانه نیست که همون دو و نیم درصد خواهد بود. اگر مشابه این موارد هفت گانه است که یا پنج درصد است یا ده درصد است یا عرض می شود که نصاب های عرض می شود که حیواناته. اون وقت اضافه بر این، در این فواصل حدّ مثلاً چهل و یک گوسفند، یک دونه. صد و بیست و یکی، دوتا. این بین بین خمس دارد. اما اون حدّ، هم زکات دارد هم خمس. این هم زکات دارد، هم خمس که قبلاً عرض کردیم. اما این بین بین، بَیْنَ النُصُبْ این عرض می شود که خمس دارد و زکات نداره.

خب ما بحثی که اینجا موند، زکات فطره است. ما در همه جاهای اقتصادی اسلام، مثل اینکه با فقرا سر به سر گذاشتیم اصلاً. خداوند میخواد که اموال أغنیاء جوری مصرف بشه برای احتیاجات فقرا که فقری نمونه، در عین حال که تنبلی هم درکار نباشه. اما در باب زکات فطره، ملاحظه کنید. بنده اون مقداری که بحث کردم، فشردش رو در صفحه 131 توضیح نوین، اینجا ذکر کردیم و ادّله اش خیلی بسیط است، ما اشاره میکنیم.

زکات فطره، خب آقایون همتون واردین که حدودش چقدره، به اندازه سه کیلوگرم که یک منه. ولی از چی؟ یک من، کی بدهد؟ خب کسی که فقیر نیست. از کی بدهد؟ از خودش و از کسانی که به خرج او هستند. به خرج او هستند هم حساب دارد که باید بحث کنیم ما. شاید فردا هم، شاید پس فردا هم، شاید دو روزه این مطلب عرض می شود که کافی باشه. حالا، بحث اول، این سه کیلوگرم و یک صاع که یک من است، از قوت غالب مردم بدهیم یا از قوت غالب خودم بدهم؟ اگر من در یک شهری زندگی میکنم که نوع این شهر فقیرند و نان میخورند و مثلاً سبزی میخورند و یک خورده هم فرض کنید که بعضی وقتها گوشت گیرشون میاد، قوت غالب این ها سه کیلو نانه، اما قوت غالب فرض کنید این آدمی که میخواد بده، همیشه مرغ است و گوشت است و برنج است و عرض میشود که این حرف هاست. یعنی از قوت غالب مردم به فقرا بده؟ خودش هیچی درکار نیست؟ این غلط است. مَا تَقوتُ بِهِ عَیَالِه که در حقیقت، نصّ هم اینطوره از قضا. اکثر آنچه را که خودت و عیالات تو مصرف میکنید. اگر اکثر برنجه و من شمالی هستم، خب برنج باید بدهم. گندم یعنی چه اصلاً؟ چون گندم نمیخوره کسی، خیلی کم میخوره اصلاً. اگر اکثر گوشت است، خب من چرا گوشت ندم؟ اگر اکثر گوشت گندم است، چرا گوشت مرغ بدم؟ گوشت مرغ که صد و پنجاه تومنه. گوشت عرض می شود گوسفند فرض کنید دویست سیصد تومنه مثلاً. پس اکثر آنچه را که قوت من است و زندگی که من میکنم. خب این یک مطلب عرض می شود مورد اختلاف که ما داریم.

مورد دوم این است که خب کسی که در تحت عیلوله من هست، من باید زکات او رو هم بدم. آیا ما داریم مهمان؟ یا نداریم مهمان؟ کسی که نفقه اش بر من است. حالا یا بر من واجب است، یا بر من مستحبّه. ممکن است خواهری، برادری، دختر عمویی کسی رو شما آوردید در خانه تون یا در خانه خودش، زندگی او رو شما عرض می شود که، حاجتش رو میدید، چون احتیاج داره. آیا این به طور وجوب، واجبُ النَفقه شما که نیستش که، بلکه به طور راجحه. آیا فقط واجبُ النفقه را شامل است؟ یا نخیر،کسی در تحت عیلوله و رَقَبَه شماست؟ از نظر نصّ دومی است. کسی که در تحت عیلوله و رقبه شماست، بِحَقٍ البته. نه کسی که به زور اومده مهمون شما شده. شب اول شوّال است، به زور با لشکر جمعیت اومده مهمون شما شده، اصلاً حرام است این بخوره. اصلا حرام است این غذا بخوره. کسی که شما رودروایسی گیر کردید، دعوتش نکردید، سرزده اومده، بیخود هم اومده، اصلاً حرام است این غذا بخوره. اینطور نیست که هر کس مهمان شما باشه، ولو زور زورکی باشه، این چند بعدی باطله. اونی که ما نصّ داریم و میتونیم بهش اطمینان کنیم، عبارت است از اینکه کسی که به خرج شماست، بِحقٍّ. یا به عنوان وجوب باشد یا به عنوان رجحان باشد. بنابراین، اگر کسی فقط امشب آمد منزل شما، چند دقیقه به غروب، شب عید فطر، امشب آمده اینجا نشسته و چیزی هم نخورد، حالا یا روزه نیست، یا اگر هم روزه است، خونه اش میخوره. نشست تا اینکه عرض میشود که اذان گفتند، ایشون واجب النفقه شماست؟ نه. ایشون در نفقه شماست؟ {صحبت حضار} اگر مهمانی که شما دعوت کردید، بسم الله. من دعوت نکردم از تهران اومده، راضی ام، من راضی ام این آمده، بسم الله. بنده راضی ام  این آدم اومده، ولی راضی نیستم بخوره. این آدم نمیخواد بخوره. این آدم نیم ساعت به غروب شب عید فطر آمد، آمد منزل ما، فرض کنین یک چایی بهش دادیم یا ندادیم. این نه برای غذا اومده و نه ما برای غذا دعوتش کردیم، خب این آدم الان عرض می شود که غروب آفتاب شد و مغرب شد شب عید فطر در خانه ماست، رمضانه. خب این آدم من فطریه اش را چرا بدم؟ به چه حساب؟ {صحبت حضار} من اینجا رو دارم عرض میکنم، آقایون اینطور میفرمایند. چنان کسی که قبل از مغرب شب عید فطر، منزل شما آمد، قبل از مغرب منزل شما آمد، فطریه او بر شما واجب است. اینطور نمیفرمایند؟ اینطور میفرمایند دیگه، رساله را مراجعه کنید. {صحبت حضار} ما زور زورکی نمیگیم. ببینید، این آدمی که قبل از مغرب، حالا بالاترش هم عرض میکنیم، قبل از مغرب شب عید فطر آمد اینجا منزل شما، هیچی هم نخورد، یا سیره یا میره یا هرچی هست. این نخورد هم هیچی. این آدمی که حالا هیچی نخورد، آیا این واجب الچیز شماست، عرض می شود که مهمان شماست؟ مهمان به معنای خوردن که نیست. عصر هم کسی بیاد چایی بخوره مهمان شماست. هرکس بیاد منزل شما، نصف شب هم بیاد مهمان شماست ولو چیزی نمیخوره.  حالا این آدم که نه غذا خورده نه به غذا دعوت داره، نه افطاری خورده نه هیچی، خب این به چه حساب مثلا شما زکات نفقه اش رو، چیزش باید بدید زکات فطره اش رو؟ برای چی باید بدین؟ خودش باید بده. این هم یک مطلب. {صحبت حضار} سیر بود نخورد یا شما نخواستین بخوره. یا شما نخواستین بخوره یا سیر بود نخورد یا هردوانه بود. این آدم اومده. فرض کنین از ظهر هم اومده نشسته. از ظهر روز آخر رمضان اومده نشسته، تا نصف شب عید فطر، هیچی هم نخورد مثلاً. {37:03} نخورد دیگه. ما این روو داریم سوال میکنیم. میگن آیا کلاف تو چاه میفته یا نه؟ اگه افتاد چی؟ باید کشید چیزی ازش یا نه؟ حالا این آدم رو باید ما زکات فطره بدیم یا نه؟ خب آقایون بزرگوار میفرمایند، بله. میگیم چرا بله آخه؟ این چیکاره است؟ کسی که در تحت عیلوله شماست یا واجباً یا مستحبّاً به این. این در تحت عیلوله شما نیست. نه واجباً، نه مستحبّاً. هیچی هم نخورد. خب حالا، {صحبت حضار}

امشب اینقدر سیره است که داره میترکه حالا چیکارش کنیم؟ این نون خور شماست؟ این کجا نون خور شماست؟ آب خور شما هم نیست. این هیچی خور شما هم نیست. این آدمی که هیچی خور شما هم نیست، این به چه حسابی شما باید، این هم یکیش. روی این موارد آقایون فکر بفرمایید.

دیگر اینکه اگر کسی آمد و بحقٍ، این آدم یک ماه مونده و مهمان شماست، شما هم راضی هستین، نون خور شماست یک ماه. درسته؟ اگر شب عید فطر را نیامد، فقط یک ماه، مهمون شما بوده ها. یک ماه نون خور شما بود، فقیر هم بود،  اما اگر شب عید فطر رو نیامد. آیا باید زکات این رو بدید یا نه؟ چرا بله؟ و چرا نه؟ بله چرا؟ خب این که نون خور شما که نیست. خب یک ماه اینجا بوده، خونه شما مونده و ولی امشب که نیست. تحت عیلوله شما و نون خور شما کسی است که این در عرف بگن این نون خور آقاست. حالا یا مستحبّاً باشد یا واجباً. فرع دیگر، اگر این آدم عرض می شود که بحقٍ نون خور شماست. بحقٍ تحت عیلوله شماست. چند سال هم هست اینجا هست، درسته؟ اما خب شما زکات فطره او را ندادید، آیا واجب است در اینکه خودش بده یا نه؟ ندادید شما. اگر بر من واجب است که من صاحب خانه ها هستم و این آدم تحت عیلوله منه و نفقه اش، واجباً یا مستحباً بر من است، درسته؟ خب لزومی نداره گدا باشه که. نفقه اش، یا واجباً یا مستحبّاً بر من است، ولی من معاذ الله ندادم. حالا {صحبت حضار} ببینید جواب این مطلب اینه، ایشون میفرمایند که نخیر، اگه که صاحب خونه نداد، اون هم نده، میگیم نخیر. اگر من دارم از او میدم، من به جای او دارم میدم، من نیابتاً از او دارم میدم. پس اگر من نایب ندادم، یعنی از گردن خودش ساقط میشه یا نه؟ از گردن او؟ از گردن مهمان ساقط میشه یا نه؟  اگه من ندم، نه. اگه من ندم از گردن مهمان چرا ساقط بشه؟ چون اصل این است که زکات فطره بر گردن خود طرف بیاد اگه مکلّف است و عرض میشود که فقیر نیست. این آدم مکلّف است و فقیر هم نیست. {صحبت حضار} میفهمم ولکن همین نصّ را شما مراجعه بفرمایید بعد بحث کنیم. همین نصّ میگوید که این در بعد ثانی است. یعنی بعد اول این است که هرکسی به عهده خودشه. ولکن اگر مهمان بود خب شما بدید. {صحبت حضار} چرا، ساقط میشه. از قضا همه میگن این رو. اگر خود طرف بده، تکلیف از عهده شخص عرض می شود که صاحب خونه، ساقط میشه. {صحبت حضار} خب اینها مواردی است که آقایون ملاحظه بفرمایید، یه مختصراتی هست که بعداً هم وارد بحث خمس میشیم و کتاباش هم حاضره. عرض می شود که سوره انفال آیه چهلمه ظاهراً، آیه خمسه، ان شاء الله.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم

{صحبت حضار}