جلسه سیصد و چهاردهم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (خمس)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

تتمّه مسائل خمس رو از عروهُ الوثقی خواهیم خواند، اما یک سوالاتی است که من میخوام عرض کنم حضور برادران که در هفته آینده که تعطیل هستیم، روش فکر بفرمایید. سوال هست، سوال از کلّه، گرچه همه بحث‌های ما سواله و نوعاً هم جواب نداره مگر اینکه رأی برگرده، فتوا برگرده.

یک سوال، آیا این سال که مقرّر کرده اند از برای خمس به چه حسابه؟ که اگر در طول سال شما مخارج عادی شرعی خود را انجام دادی، بعد سر سال اضافه ای آمد، شما خمس از کلّ را چنانکه ما عرض می‌کنیم، یا خمس از باقی‌مانده را چنانچه برادران دیگر فقیه می‌فرمایند، بدهید. سال چه حساب دارد؟ دیروز عرایضی عرض کردم که اصولاً هرکس درآمدش سالیانه نیست. بعضی‌ها درآمدشون روزانه است، بعضی ها هفتگی است، ماهیانه است، بعضی ها فصلی است، بعضی‌ها سالیانه است، کسانی که درآمدشون روزانست، خب هر روز میتونن خمس بدن اگه اضافه هست، هفتگی همینطور، ماهیانه همینطور، فصلی همینطور و سالانه همینطور. سالانه یک ضابطه ایست، ضابطه نسبت به کسانی ست که این‌ها درآمدشون سالانه است.

اگر درآمد سالانه است و معلوم نیست که خرج چقدر است، کم میارد یا زیاد میارد یا برابر است، برای اینکه حساب قاطی نشه، بهش مهلت دادن که شما سر سال حساب کنید. پس این قاعده کلّی نیست.

ببینید، همانطور که {فأنَّ لِلّهِ خُمُسَه} یک ضابطه ایست، از صدهزار تومن، بیست هزار تومن، اما این ضابطه استثنا دارد به حساب{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ}بعضی وقتا بیست هزار تومنه، بعضی وقتا ده هزار تومنه، بعضی وقتا هیچی، بعضی وقتا طلبکارم میشید شما. پس ضابطه از دست نمیره، آیا سال هم همینطور است؟ سال به عنوان ضابطه است، امهال دادن بله، ولی این مهلتی که داده‌اند، به عنوان ضابطه است برای هر کس سال؟ یا نه در بعضی موارد هست که سال کافی نیست برای مَؤونه؟ همانطور که در باب خمس عنوان ضابطه بود، بالا و پایین و برابر داشت، در باب سال هم همینطور، مطلب جدیدی ست دارم عرض می‌کنم.

مثال، اگر من حساب سالم رو کردم امروز و روز سالم بود. حساب کردم، حساب کردم و فرض کنید که مثلاً صدهزار تومن مونده، این صدهزار تومن رو یا کلّش رو خمس بدم یا بعضشو به حساب اینکه خمس از اون درآمده. اما فردا من یک خرج 50 هزار تومنی دارم، فردا، خود فردا، خود فردا یک عمل جراحی دارم من یا دیگری که مربوط به منه، یک خرجی دارم که همین پولی که الان اضافست و شما میگید از سال اضافه اومده باید خمسشو داد، همین پولو فردا باید بدم، فردا این درآمد رو من ندارم، تا یک ماهم ندارم، تا دو ماهم ندارم، بفهمه تا یکسالم ندارم، اصلاً سال بعد سالی است که من زیادی نمیارم، اگر کسری نیارم زیادی نمیارم، اگرم زیادی بیارم الان نیست، اگرم الان هست جوری نیست که به این مقدار کافی باشه، این مثال رو شما در نظر بگیرید. منی که الان از یک میلیون تومن برام صدهزار تومن مونده و روز آخر سال شده و شما میگید به حساب مهلت در این روز آخر سال باید حساب کرد، خب من حساب کردم، این صدهزار تومن رو من میدم ولو دویست تومن باید بدم چون صدتومنش خرج شده، حالا این صدتومن رو من باید خمس بدم؟ حساب فردا رو نکنم؟ اگر همون خود فردا من یک ضرورت زندگی دارم که باید این صدهزار تومن رو بدم تازه مقروضم بشم، حالا خمس بدم من؟ آقایون همه چی می‌فرمایند؟ بله؟ این خمس دارد. خب این سوال رو من دارم.

(صحبت حضار)

-می‌فهمم همون باقی مانده رو عرض می‌کنم.

ببینید، این صد تومنی که الان هست چه بیست تومنش رو بدم و چه کلّش رو؟ جوریست که من فردا صدتومن و یا بیشتر خرج دارم. ببینید، من این صدتومنی که الان دارم، چه همشو بدم اونطوری که بنده عرض می‌کنم، چه بیست تومنش رو بدم، هشتاد تومن بمونه ولی فردا من فرض کنید دویست تومن خرج دارم، این مثال جایی میزنیم که، فردا من یک خرجی دارم که این خرج ضروری ست و لازم است عمل جراحی ست من دویست تومن باید بدم، خب این آیا با آیه بقره جور میاد؟{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ} من زیادی دارم؟ زیادی از سال هست ولی مگه من امسال میخوام بمیرم؟ آقا زیادی از زندگی که نیست. {يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ} زیادی از ساله، کی گفت اینو؟ این زیادی از زندگی من نیست، مخصوصاً فردا. فردا که من دویست هزار تومن خرج دارم، الان صدتومن دارم، یا همه صدتومن رو طبق این رأی بدیم که از کلِّ مَا غَنِمْتُمِه یا بیست تومنشو بدیم، هشتاد تومن بمونه، ولی فردا من باید که قرض کنم بذارم رو این، اینو آقایون جوابشو بدید و حسابشو بفرمایید، این یک مطلبه.

(صحبت حضار)

-سال بعدی ندارم. سال بعدی من ندارم.

 ببینید، سال بعدی من فردا ندارم، تازه اگرم سال بعدی داشته باشم، من فردا باید کار کنم، کار کنم تا سال دیگه تا یک مقداری اضافه بیاد جبران بشه. ندارم، من فردا باید دویست هزار تومن به بیمارستان لازم …….. بدم، قرضم که، در صورتی من قرض باید بکنم که خودم نداشته باشم، زیادی نداشته باشم. عرض می‌شود که اگر زیادی ندارم، خب قرض می‌کنم. اما خب من اینجا زیادی دارم یا ندارم؟ هست{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ} من زیادی بر زندگی سال گذشته دارم، اما زیادی بر زندگی روزمره خودم ندارم، پس این سال شما چیه؟ آیا سال رو اینطور میشه معنا کرد که سال هم مثل خمس یک ضابطه ایست، همونطور که خمس بعضی وقتا خمس کل داده میشه، بعضی وقتا کمتر داده میشه، بعضی وقتا هیچ داده نمیشه، همینطور هم هست راجع به سال، بعضی وقتا شما سر سال که حساب کردی، فردا یک خرجی دارید که ندارید بدید، اینجا دیگه سال معنا ندارد که، برای اینکه{يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ} من اضافه ندارم، اضافه بر زندگی ندارم. این حرفو میشه زد؟ اصلاً اون حرف دیگه رو میشه زد تا اینو بشه زد یا نه؟ این یک سوالی ست که از برادران داریم، شما از فقهای عزیز سوال کنید و یک مطلبی هم هست که این بحث ما گرچه عددمون از نظر صورت کمه اما زاینده روده، یعنی انفجار اندازه، ما در وسط اقیانوس هستیم، ما در کناره نیستیم، در وسط اقیانوس موج میندازیم، خب موج شکن ها موج رو بشکنن اگه میتونن. حالا این موجی ست، امواجی ست که در مسائل فقهی ما داریم. در اصول فقهیّه، در قواعد فقهیّه، در ضوابط فقهیّه، در فروع فقهیّه، ما این سوالو داریم، سوال که گناه نیستش که، اونم سوال از کسانی که خودشون می‌گویند ما وارد هستیم، شما اگر واردید جواب بدید؟ اگر بر محور قرآن باشد که خب قرآن مطلب دیگر می‌گوید و شما مطلب دیگر دارید، خب این یک سوال.

بعد تتمّه‌ای که راجع به مسائل عُروه هست، ما مقداری بحث می‌کنیم و هفته آینده که تعطیل است آقایون در مطالعاتشون استمرار میدن یک مطلبی بود که نجف از آقای خمینی سوال کرده بودند که چطور است شما تفسیر قرآن بگید، ایشون گفت هفتاد سال مطالعه لازم داره. گفتند پس بنابراین شما اینکار رو بکنید، گفت دیگه حالا عمر ما گذشته.

مطلب دیگر این است که به ایشون گفتند تعطیلی ها باید چکار کرد؟ حرف خوبی زد، دومیش خیلی خوبه، اولیش هم خوب بود، چکار باید کرد؟ گفت اصلاً مُلاّ شدن در تعطیلیه چون بیشتر تحصیلیا کمتره دیگه. آدم خیال می‌کند وقتی تعطیل شد نفس میکشه و راحت میرم میخوابم نخیر، اصلاً کار بیشتر در تعطیلی ست. در تحصیلی یک برنامه خاصّی است درس گفتن و یا درس خوندن است و مطالعه درس خاصّه، اما در تعطیلی باید متن کار انسان باشه، چرا؟ اولاً در تعطیلی شما آزادید، ثانیاً تعطیلی‌ها بیشتره. یعنی در سال که ما صد و چند ساعت درس داریم اگر کسی نمیره، کسی چیزی نشه، کسی فلان نشه، ما صد و چند ساعت درس داریم، در مقابل حدود  سیصد چهارصد ساعت ما اضافه داریم و این اضافه بیشتر از سیصد، چهارصد. این اضافات رو باید ما روش فکر کنیم.

حالا تتمّه‌ی فرمایشاتی که برامون سیّد دارند، من به حاشیه‌ها کاری ندارم، چونکه به حاشیه ها بخوایم ور بریم زیاد مطلب میشه، شما خودتون مراجعه کنید. عرض می‌شودکه در متن صفحه 441 ام عُروَهُ الوثقی، 441 ام، عرض می‌شود که مسئله 50، إذَا عَلِمَ (اینو خوندیم دیروز ما) إذَا عَلِمَ أنْ مُورِّثُهُ لَمْ یُؤدّه خُمسَ مَا ترَکَ وَجَبَ إخراجهُ ( منتها اخراجُه دوبله است، هم مال اونو بده هم خودشو. مال خودشو چون مَا غَنِمتُمه بالفعل، مال او رو چون از مَا غَنِمتُم نداد) سِواعُ کَانتِ العین (باید أکانت باشه) سِواعُ أکانتِ العین الّتی تَعلَّقَ بِهَ الخمس موجودهً فیها (خود اون عینی که باید خمس رو بده باشه یا خود اون عین نباشه بالاخره این ماله، از این مال باید خمس رو بده، بدل) أو کَانَ الوُجودْ عِوَضُهَا بَلْ لَو عَلِمْ بِاشتِغالِ ذِمَّتِهِ بالخُمس وَجَبَ إخراجُهُ مِن تَرَکَتِهِ مثلُ سایر الدیونْ.

درسته، این مالی که الان به دست من وارث رسیده، این خمس نداره یا خمسش رو داده، ولکن خمس های دیگری از مال‌های دیگری که کلاً از بین رفته و مصرف شده بدهکاره، من وارث باید بدم یا نه؟ خب بله. برای اینکه جزو دیونه دیگه{مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ} حالا دین یا به خالق است که مهم‌تر است و یا دین به خلق است، این شکّی ندارد.

مسئله 51 که اینجا بحث داریم، لاَخُمسَ فی مَا مُلِکَ بالخمسْ أوِ الزّکات (چند تا حاشیه داریم) لاَخُمسَ فی مَا مُلِکَ بالخمسْ أوِ الزّکات أوِ الصَّدَقَه المَندوبَ وَ إن زَادَ عنْ مَؤونهِ السَّنَه. خب ما چند تا سوال داریم. میگیم که این خمسی که، این زکاتی که شما گرفتید، اگر به اندازه مؤونه سنه هست، لاَخُمسُ یعنی چه؟ خب به اندازه مَؤونه سنه خمس نداره دیگه. اگر به اندازه مَؤونه سَنه بیشتره، خب چرا گرفتید؟ پس در هر دو صورت باطله. این لاَخُمسَ شما درست نیست، اینکه شما میگید که لاَخُمسَ فی مَا مُلِکَ بالخمسْ أوِ الزّکات أوِ الصَّدَقَه المَندوبَ وَ إن زَادَ یعنی دو بعد داره، یکی لَمْ یَزِدْ، یکی إنزاد. میگیم اگه لَمْ یَزِدْ که پنجره باز کرد گفت وَجَب، آقا فقیر نباید خمس بدهد، گفتن نداره دیگه. خمس مربوط به اونیست که زیادی از مؤونه سَنه داره یا از اصل غنیمت یا از زائد. پس این گفتن نداشت و اگر زیادی از مَؤونه سنه، یک خمسی را به شما دادند، زکاتی رو دادند، صدقه‌ای رو دادند، حالا خمس و زکات رو عرض می‌کنیم، خمس و زکات واجبه رو دادند که این زیادی از مَؤونه سنه است. در اینجا آقایون بحث می‌کنند، آیا در این زیادی از مؤونه سَنه خمس هست یا نه؟ میگیم ثَبّتِ العَرش ثُّمَ انْقُشْ، مگه حق داره کسی که عرض می‌شود که مؤونه سنش رو بهش میدید، بیشتر بگیره؟

(صحبت حضار)

آخه، ببینید، عاملینَ عَلیها را قبول داریم، عاملینَ علیها در اونجایی که عملش متقضی بِسم الله، اما فقرا، مساکین اینا رو چی میگید؟ اینا کلّی داره میگه، میگیم در فقیر و مسکین داریم بحث می‌کنیم. در فقیر و مسکین که از باب فقر و مسکنت خمس دادند یا زکات دادند، آیا بیش از مؤونه سنه به او میتونن بدن؟ خب نه. اونی که استحقاق دارد مؤونه سنه است، اونم تازه با شرائطی، به شرطی که اگر مؤونه سنه به این آدم بدید، بقیه نمونن همینطور. اگر میتوانید مؤونه سنه به همه این‌ها بدید، بسم الله. اما بیشتر از مؤونه سنه بدید غنی کنید، با مالی که به فقیر می‌دهند به حساب فقر، مسکین در باب مسکنت او را غنی کنیم که زیاد بیاد، اصلاً غلطه اصلاً، این اولاً.

ثانیاً، اگر این غلط انجام شد، خب بحث ندارد که، اگر جایز بود که از باب خمس یا از باب زکات واجبه بیشتر از مؤونه سنه بدهند، خب چرا زیادش خمس نداره؟ مگر زیادیش جزء مَا غَنِمْتُمْ نیست؟ خب مَا غَنِمْتُمْ چند جوره، یا مَا غَنِمْتُمْ از کسب ید است و زحمته یا مَا غَنِمْتُمْ به حساب فقر است و مسکنت است و چه است و چه است و این چه فرق می‌کند اینجا؟ پس این فرمایش ایشون در چندجاش اشکاله. من دوباره عبارت رو میخونم لاَخُمسَ فی مَا مُلِکَ بالخمسْ (البته من حاشیشم بخونم بد نیست) هفت، مرحوم آقای حکیم رضوان الله علیه می‌فرماید که الأحوَط إنْ لَمْ یَکُنْ أقوا وُجوبُ الخُمسْ فیها وَ فی رَّدِ المَظالِم وَنحْوِها. یک ایراد ایشون حرفش کمتر داره، اون ایراد این است که اگر چنانچه بشود به این آدم بیشتر از مؤونه سنه داد، أحوط است که خمس داره، بلکه أقوا ما میگیم قویُّ قولاً واحدا. ولی ایراد اولی که به ایشون وارد است و به……… وارد است این است که زیاد از مؤونه سنه چطور بهش بدیم؟ تا اینکه بحث کنیم که بر زیادی خمس هست یا نه.

 عرض می‌شود که این مال این. خب حالا بقیش باشه، بعد لاَخُمسَ فی مَا مُلِکَ بالخمسْ أوِ الزّکات أوِ الصَّدَقَه المَندوبَ. آقا در صدقه مندوبه چرا خمس نیست؟ صدقه مندوبه جزو مَا غَنِمْتُمْ نیست؟ خب این مثل میراث است و مثل هبه است و مثل هدیه است و مثل عرض می‌شود که صداق است و این حرف ها، وَ إن زَادَ عنْ مَؤونهِ السَّنَه نَعَمْ لَوْ نَمَتْ فی مِلْکِهِ فَفی نِمائها یَجِبْ کَسَائِرِ النِمائاتْ. نعم اینجاست. بله، اینی که اگر زیادی اومد درش خمس نیست چه خمس باشه چه زکات، اگر نماء کرد و نماءش بیش از مؤونه سنه بود، یعنی سرجمع حساب کردیم نماء مازاد از مؤونه سنه بود یا مقداریش، از اون مقداری که مازاد است از مؤونه سنه بدیم. میگیم چرا در اصلش نیست در فرعش هست؟ این حسابه دیگه، آقا در اصل این مالی که به عنوان صدقه مندوبه به این آدم داده شده، این خمس نیست، اما در استفادش هست. در اصلی که محور اولی است، شما استثنا می‌فرمایید به چه حساب؟ اما در فرعش.

مسئله 52، إذَا الشتریَ شَیءً ثُمَّ عَلِمَ أنَّ البایعْ لَمْ یُؤدِّه خُمْسَه کَانَ البَیعُ بِنّسبَتِ إلَیَ مقدارُ الخُمسْ…….. فَإنْ أملاحُ الحاکِمْ یَرجِعْ ألَیه بِثَمَنْ وَ یَرْجِعُ هُوَ عَلی البایِعْ إذَا أدناه وَ إنْ لَم……..  فَلَهُ أنْ یَؤخَذَ مقدارَ الخُمس مِنَ……… وَ کَذَا إذَ انطَلَقْ إلَیه غیرِ البِیعْ مِنَ المُعاوضاتْ وَ ….. إلَیه…… یَبقی مقدارِ خُمسِهِ علی مِلکِ أهله.

خب، حالا دونه دونه مطلب، عرض می‌شود که اگر شما یک مالی رو خریدید، این مال رو صاحب مال که بایع است خمسش رو نداده، پس خمس به عین این مال تعلق گرفته. وقتی خمس به عین این مال تعلق گرفت، چه باید کرد؟ آیا این معامله باطل است؟ خب می‌شود گفت معامله باطله، می‌شود گفت معامله خیالیه، می‌شود گفت معامله صحیحه، می شود گفت معامله باطل نیست چرا؟ برای اینکه منکه این پارچه را خریدم، کلّ پارچه را خریدم، در صورتی که وحدت مطلوب باشه البته، یا کلّ این پارچه رو ما میخوام یا اصلاً پارچه نمیخوام. در اینجا وحدت مطلوب هست یا نه؟ بله. اما وقتی خمسش متعلق حقّ دیگری بود و من حقّ تصرف در اون رو ندارم، پس معامله در این صورت باطله. خیار در اینجا نیست. یا خیاریست، در جایی که تعدد مطلوبه، من این 50 متر پارچه رو خریدم و علاقم این است که 50 متر همش خریده باشم، اما اگر 10 متر که خمسه مال دیگری درآمد، اینجور نیست که به طور کلّی نخوام این معامله رو، بله بین میخوام و نمیخوامه، در اینجا خیاره، خیار کلاً در اینجاهاست. خیار در جاییست که تعدد مطلوبه، یعنی اصل معامله رو میخوام و فرع معامله را هم صددرصد نمی‌خوام، اینجا به من خیار میدن، اختیار میدن، میخوای برگرد، اگه نمیخوای، اگه نمیخوای برنگرد.

در اینجا اگر من تعدد مطلوب دارم برای این پارچه‌ای که گرفتم، خب خیار است. چرا؟ برای اینکه آقا اینکه خمسش مربوط به دیگری است و باید داده بشه، اگر شما میخوای بدی خب بده، بقیش رو به ما بده.

مرحله سوم این است که نخیر معامله درسته، نه باطل است که بعد وحدت مطلوب باشه و نه خیار است که بعد تعدد مطلوب باشه. چرا؟ برای اینکه این مال که نزد اون آقا بود مگه نباید خمسش رو بده؟ درسته؟ حالا که منتقل به من شد، من خمسش رو میدم، خب باقی پول رو از او می‌گیرم دیگه ولی این حرف خیلی درست نیست. چرا؟ برای اینکه چه در مبنای وحدت مطلوب و چه بر مبنای تعدد مطلوب بالاخره قسمتی از این مال، مال من عرض می‌شود که نخواهد بود.

(صحبت حضار)

-جوابتون این است که، فرمایش شما این است که مثلاً فرض کنیم که این مالی که به من به ارث رسیده مخمسّه، پس مال مُخمّس به دست من رسیده، شما میگید خمسش نباید بدم؟ اینو

(صحبت حضار)

-عرض می‌کنم. اینجا دو خمس به این مال تعلّق میگیره، وقتی که مال مورّث بود، خمس تعلق می‌گرفت و باید بده، داد. وقتی مال من شد خمس دوم تعلق می‌گیره چون مَا غَنِمْتُمْ الان مال منه، دیروز جوابتون من دادم.

(صحبت حضار)

-خمس عین مال رو پاک میکنه.

(صحبت حضار)

ببینید، توجه کنید، این عین مال نیست؟ خمس خود عین مال رو مورّث داد، چهار خمس دیگر پاک پاکه. بله؟ ولی این چهار خمس که به من رسید، تازه اینجام خمس داره، اینجام خمس این چهار خمس مال من نخواهد بود. پس توجه کردین؟ چرا؟ برای اینکه من از بابت مورّث نمیخوام بدم. یک مرتبه من از بابت مورّث میخوام بدم، ببینید، مورّث این 5 میلیون تومن که به من رسیده، خمس اصلاً نداده، درسته؟ من اینجا دو خمس باید بزنم. یک، از این 5 میلیون تومن یک میلیون تومن خمس میدم به حساب مورث، بعداً چهار میلیون میمونه، از این چهار میلیونم، 800 هزار تومن من خمس میدم به حساب خودم.

(صحبت حضار)

-اینجا رو توجه نکردید.

ببینید، این آدم که مدیونه، مورث مدیونه دیگه، چه از عین این مال چه از غیر این عین، مدیون که هست{مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ} مگه دین رو نباید داد؟ درسته؟ حالا، چه عین مطلب باشه چه نباشه.

فرض کنید عینش در کار نیست، اما دین درکاره. این دین که درکاره، من از این مالی که می‌گیرم باید به عنوان بدل اون دینی که اون داره بدم دیگه، به حساب اینکه دین به‌طور مطلقه.

خب، عرض می‌شود که بعد، إذَا کَانَ مسئله 53، إذَا کَانَ عِنْدَهُ مِنَ الأعیانْ الّتی لَمْ یَتَعلَّق بَهَ الخُمسْ أوْ تَعَلَّقَ بِهَا لاکّنَهُ …….. (خمس نداره، یا داشته و دادن) فَنَمَتْ وَ زادَتْ زِیَادهَ المُتصلهَ أو مُنفَصِلَه وَجَبَ الخُمسُ فی ذَلِکَ النِماء. حرف خوبیه، حاشیه هم که زده شده است خیلی قبول نمی‌کنیم. حاشیه مال آقای حکیمه. ایشون می‌گوید إذَا کاَنَ مُنفَصِلاً أو مُحِبُّ المُنفَصِل کَالصوفِ وَ الثَّمَرِ عَلَی الشَّجَر أمَّا غِیرُهُ فَلاَ خُمسَ فیه. میگیم چرا فَلاَ خمسَ فیه؟ شما مالی که خمسش رو داید یا خمس بهش تعلق نمی‌گیره، اگر درآمدی داشت و این درآمد با استثنای مؤونه سَنه اضافه بود، اینجا مرحوم سید طباطبایی می‌فرماید که چه نِماء متصل باشد و چه نماء منفصل باشد، باید خمسش رو داد. حرف درستیه. گوسفندی بزرگ شده، 2 من 5 من شده، باید خمس 3 منو داد، متصلّه. یا اینکه پشم است یا زاییده یا چه این نماء منفصله، نماء چه متصل باشد چه متصل باشد، مگر جزو مَا غَنِمتُم نیست؟ پس چرا آقای حکیم مقیّد کردند به متصل؟ فَأمَّا لَوِالرتَفَعَ قیمَتهَ السوقیّه مِنْ غَیرِ زیادَهٍ عینیهَ لَمْ یَجِب خُمسُ تلکَ الزیّادَه لِعَدَمِ تَکسُّبْ وَ لاَ صِدقُ حصول الفائدَه. اینو قبول نداریم. مرحوم طباطبایی در عروه میفرماید که اما اگر نه، نِماء متصل و منفصل نیست، نه گنده شده نه زاییده، عرض می‌شود که بلکه این قیمت سوقیش بالا رفته، فرشی بوده که وقتی به من رسید، این هزار تومن قیمتش بود ولی حالا گذشت و شد دو هزار تومن، هزار تومن اضافه است، این هزار تومن اضافه رو ایشون میگن خمسش نباید داد، چرا؟ ِلِعَدَمِ صِدقِ تَکسُّبْ.

سوال، مگر غنائم فقط تَکَسُّبه؟ غنائم فقط تَکَسُّب نیست که، تَکَسُّب یک مورد از موارد غنائمه{وَاعْلَمُوا أنَّمَا غَنِمْتُمْ} مگه ارث تَکَسُّبه؟ ارث که تَکَسُّب نیستش که خود ارث که

(صحبت حضار)

-باشه، عین در نزد خودم باقی بگذارم. ببینید، حساب سر اینه.

 اگر چنانچه اون اضافه‌ای که داره، اضافه بر شأن زندگی منه، اگه اضافه نیست که جزء مؤونه سنه است، اونی که زائد بر مؤونه سنه است داریم بحث می‌کنیم. ببینید، اگر این قیمت سوقیش که فرش دو هزار تومنی شد ده هزار تومن، ولی من فرش ده هزار تومنی تو خونم مناسب نیست، فروختم هشت هزار تومن گیرم اومد، این هشت هزار تومن گیرم اومد، مؤونه سنم استثنا شد، مقداری موند، این مقداری که موند صاحب عُروه می‌فرماید که این خمس نداره چون تَکَسُّب نیست. دیگری می‌گوید خمس دارد چون تَکَسُّب شرط نیست. ما عرض می‌کنیم که خب تَکَسُّب مگه مناته؟ تَکَسُّب منات نیستش که. مَا غَنِمْتُمْ، این مَا غَنِمْتُم خود شما مگه قبلاً نفرمودید که میراث مَنْ لاَ یَحتَسِب خمس دارد، مگه نگفتین شما؟ میراث مَن لاَ یَحتَسِبْ شما گفتین خمس داره، خود صاحب عُروه گفتند. این تَکَسُّب نبود که. پس بنابراین شما چسبیدی به غیر تَکَسُّب این حرف درست نیست.

(صحبت حضار)

قبلاً خمس دادی، این فرشی که شما فرض کنید که خریدید به هزار تومن، منتها این پولوشو خمسشو دادید، درسته؟ این فرش خریدی حالا هزار تومنه و بعداً این فرش شد فرض کنید ده هزار تومنه، اینجا دو حاله، یا اینکه این 9 هزار تومن اضافه جزء مؤونه شماست که زندگی شما مناسب با اینه، ما اینو بحث نداریم که. یک مرتبه نه جزء مؤونه شما نیست، شما یک آدمی هستی که فرش هزار تومنی، دو هزار تومنی لازمه، بقیش زیادیه، اینکه بقیش زیادیه، این نماءه. منتها نماء تو بعد سومه. یا نماء متصلّه یا نماء منفصله یا نماء سوقی است. این نماء سوقی اگر تو جیب شما چیزی گذاشتند و در رفتند و نفهمیدید کیه، این تَکَسُّب نیست، پس خمس نداره؟ اینکه نیستش که، گفتند یک آقایی عید بود عرض می‌شود که این جیبش خالی بود، رفت بازار، بازار هم دزدها می‌خواستند جیب ها رو بزنن ولی خب حواسشون جمع بود که پاسبان اینور ایستاده، اون ورم ایستاده و نمیشه به این زودی جیب‌ها رو زد. این آقا که دو تا جیب خیلی گنده داشت مثل ماها، یک پولی رو از جیب یک پولداری زد، اون یارو دزده، کرد تو جیب آقا، آقا همینجور که راه میرفت دید جیبش سنگینه، دست کرد دید پوله، سفت پولا رو گرفت گفت من این پولا رو خرج نمی‌کنم، میرم خونه بشارت میدم بعد میرم عیدی میخرم، سفت پولا رو گرفت بعد که از بازار اومد بیرون اون طرف که پولا رو گذاشته بود جیبش باز دوباره زد، رفت خونه دید پول نیست، ای وای، فغان، فریاد، زنش گفت چیه؟ گفت دراومدم پول تو جیبمه بعد اومدم بازار دیدم نیست گفت همون وقتی که شما رفتی بازار نبود، حالام که اومدی نیست.

حالا در صورتی که یک پولی رو حالا دزدیدند، یک پولی رو به طور صالح، به طور صحیح در جیب انسان بگذارند و این پول رو بخشیدن به آدم، هبه کردند، بخشیدند، خب این تَکَسُّب نیست، شما که غیر تَکَسُّب داری اینجا حسابه. ما این سوالات رو البته زیاد از فقهای عزیز داریم و بحث امروز رو به اینجا ما عرض می‌شود ختم می‌کنیم و مطلبی که مربوط به صدیقه طاهره (س) است و روز آخر است دو هفته دیگر هم تعطیل است ما مطالب اضافه‌ای نمی‌خوایم برای آقایون عرض کنیم ولکن ما دوجوری صحبت می‌کنیم.

یک جور تأثّر بسیار عمیقی که از اونچه نسبت به أهل بیت عصمت و طهارت حاصل شد و یک بعد بیان حقائق.

سوال، این وَماَ أصْنَعُ بِفَدَکٍ و غیرِ فَدکْ که امیر الؤمنین فرمود خیلی درست، فدک باشه، نباشه، پول باشه، نباشه، سهم امام بیاد، نیاد، شهریه به شما بدیم، ندیم، شما که علاقه مند به بحث قرآنی هستید، خب شرکت می کنید هرجا هست، ماَ أصْنَعُ بِفَدَکٍ و غیرِ فَدکْ، خب اگر مطلب اینجوره، پس چرا زهرا (س) که همون بعد عصمت را دارد، برای خاطر گرفتن فدک رفت مسجد و اون خطبه رو خواند، بعداً ورقه هم بهش دادند، بعد تو راه عمر آمد ورقه گرفت پاره کرد، بعد سیلی زد به صورت زهرا (س) اینا چیه؟ این بعد سیاسی دارد، البته بعد مالی هم دارد، برای اینکه{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} مال رو باید حفظ کرد، اما آیا مال مهم تره یا عرض؟ اگر بخوان مال منو بگیرن و من ندم و به عرض من صدمه بزنن. عرض یک شخصی که دارای اون مقام عزیز و اون مقام عظیم است که چک زدن به او چک زدن به اسلام است، اینجا مال مهم تر است یا عرض؟ خب عرض مهم‌تره و روایت ما داریم که خیرُ المَالْ مَا أحرزَ بِهِ العِرضْ. بهترین مال اونی مالی است که انسان عرض خودش را، شرف خودش را، ناموس خودش را با اون مال حفظ کنه. تا چه رسد عرض مقام مقدس عصمت حضرت زهرا (س) و امیرالمؤمنین عرض و عظمت این بیت طاهره را حفظ کردن، اونوقت در مقابل، زهرا (س) دست حسن و حسین و می‌گرفت میرفت در خانه‌های مهاجرین و انصار که این فدک مال منه، پیغمبر به من داد چرا کمک نمی‌کنید؟ این یک بعد، تا این حد. و بعداً که اون خطبه غرّا رو در مسجد النبّی القا می‌فرمودند و نچ نچ مهاجرین و انصار بود ولی بعداً عمر از دست حضرت گرفت و پاره کرد و سیلی زد و خونی کرد چشم نازنین زهرا رو، این مرحله دوم، خب این چه جور جمع میشه؟ مالی که با اون مال باید عرض را حفظ کرد، این مال اگه کلّ دنیا هم بود در مقابل ذره‌ای از عرض و احترام به فاطمه زهرا (س) این ارزشی نداشت، این بعد سیاسی داره. بعد سیاسی اینه که پس فردا نیان بگن که ابوبکر و عمر و عثمان خب این‌ها مومن بودند، در مکه هم به پیغمبر ایمان آوردند، استدلال اینجور، کسانی که در مکه با اون وضع ید با اون خطر، با اون ضرر، با اون حبس در شعبه و با چنین و چنان ایمان آوردند، اینا که علم غیب نداشتند که بعداً اسلام قوت خواهد گرفت که، علم غیب که نداشتند، شما که دارید میگید که این‌ها چنین و چنان بودند، اینا که علم غیب نداشتند که اسلام بعداً قوت خواهد گرفت، بعداً پیغمبر به مدینه بره، تشکیل دولت میده، بعداً مکه رو فتح میکنه، نمیدونستن، پس این‌ها خالصاً و مخلصاً ایمان آوردند. پس اون هشتاد و چند نفری که در مکه مکرمه ایمان آوردند باید ایمان این‌ها بدون نفاق باشد و خالصاً و مخلصاً باشد، وقتی هم که با پیغمبر اکرم به مدینه رفتند، ابوبکر که با پیغمبر در غار رفت و عمر و عثمان و غیر رفتند جزو مهاجرین، عرض می‌شود که در مدینه منوره پس این ها اگر مقام خلافت رو گرفتند رو بی ایمانی نبوده، از طرف اون‌ها داریم صحبت میکنیم، یک مقدار هم اضافه می کنیم که اگر خراب شد، درست خراب شه. این روی بی ایمانی و روی نفاق نبوده است. بنابراین مصلحت چنین مقتضی بود، شورای مصلحت چنین اقتضا کرد که خلافت به دست ابوبکر باشه اولاً، بعدم عمر باشد، بعدم عثمان. چه می‌شد؟ اینجا کلاً حق ولایت نابود میشد. تو این مغزهایی که نوعاً شعور توش نیست، نوعاً فکر ندارند، نوعاً حساب نمی‌کنند، دقت نمی‌کنند، همشون رآء ان، نظر به اکثریت می‌کنند، نظر به هو و جنجال و  سر وصدا می‌کنند، بله خب زهرا یک دختری است، امیر المؤمنین هم یک آدم 25 ساله ایست، خب یک پیرمردی که سنش دو سال کمتر از رسول الله (ص) هست و یک آدم پیرمردی است که شصت و عرض میشود یک سال از سنش میره، او کجا و علی بن أبی طالب که 25 سالشه کجا. اونوقتم اگه قوم و خویشش بیاد جامو بگیره، میگن قوم و خویشاش جاشو گرفتن مثلاً. به این ترتیب این رنگ می‌کردند، بزک می‌کردند و توجیح می‌کردند جریان اسب خلافت رو. در اینجا فاطمه زهرا (س) چرا برای گرفتن فدک، نه برای فدک، برای که اینو میخواد ثابت کنه، خلیفه‌ای که به صنّار مال بنده، ارث فاطمه یا هبه فاطمه را غصب می‌کند، آیا خلافت رو غصب نمی‌کند؟ طریق اولا.

کسی که از صد تومن نمی گذرد، از فرمانداری فلان شهر این می‌گذرد؟ فرمانداری و ریاست و مقام و خلافت پیغمبر بزرگوار اسلام که درجه اول مقامات در بین مسلمین است، اگه همه دنیا رو هم صرف نظر کنن و خلافت به دست بیاری این براش چیزی نیست. مگه در زمان شاه وکلای مجلس چکار می‌کردند؟ وکلای مجلس تجارت می‌کردند حالا کاری نداریم. یعنی مقادیر زیادی زیادی زیادی پول مصرف می‌کردند، خیلی بیشتر از مقدار حقوقی که از مجلس می‌گرفتند چرا؟ چون عنوان وکالت مجلس یک عنوانی بود که تمام منافع رو، تمام عنوانات رو، تمام خصوصیاتش استفاده می‌کردند.

حالا، ابوبکر که رسیده است به مقام خلافت، خب مردم مسلمان نوعاً که دارای تحلیل و دارای قدرت تفکر و دقت که نیستند، حساب می‌کردند که خب بله خب این خلافتو گرفت و مصالحی بود چنین. ولی وقتی که به فدک فاطمه زهرا (س) که بَلا قَد کَانَتْ فی أیدینا فَدَک، همه مسلمون ها قبول دارن، فدک در دست زهرا و علی (ع) بود، و از این فدک استفاده میشد و به نفع مسلمین کار می‌کردند. عرض اگر بود که قبلاً نمیشد دستشون باشه.

زهرا (س) تنزّل فرمودند که مِهلَتُ أبی. ببخشید عرض، آیات ارث تمسک کردند، تنزّل فرمودند. این دو مرحله ایه یا سه مرحله ای. یک مرحله بخشیده، مرحله دوم نبخشیده ارثه، مرحله سوم نبخشیده نه ارثه، من و علی بیخود تصرف می کردیم و بیخود ادعا می‌کردیم و شهادت ما، شهادت ما درست نیست. حتی ما رو صاحب ید نمی‌دانند.

بابا یکی از عمارات ملکیت ید است، این در دست زهرا بود، در دست علی بود، چطور شما از ید این‌ها خارج کردید؟ ارث باشد که مال این‌هاست………….

مهله باشد که در زمان حیات پیغمبره، پس اینکه زهرا (س) اینقدر مایه گذاشتند، اینقدر زحمت کشیدند، اینقدر ناراحتی عرض می‌شود که و نابه سامانی دیدند، برای گرفتن فدک نبود، این فدک در حاشیه جریانه. برای اینکه اثبات کنند در طول خط اسلامی ما ابوبکر که مقام خلافت رو گرفت، شما دور ندانید که این غصب کرده، خب بله ایشون مومن بود در مکه مکرمّه، اما مگه هرکس مومن بود در مکه مکرمه در مدینه هم حتماً مؤمنه؟ مگر طلحه و زبیر که با پیغمبر بزرگوار در جنگ‌ها شرکت کردند، آخر، آخرسر تو زرد درنیومدن؟ طلحه و زبیر دیگه. طلحه و زبیر که با پیغمبر چه جنگ‌ها کردند، چه عرض می‌شود که کفاری رو کشتند، چه کردند، ولی آخر سر جوری تو زرد دراومدن که رفتند دنبال عایشه و علی رو ول کردند، اینجور نیست که اول چنین بود پس تا آخر هم عرض می‌شود چنین باشه. بلکه ما مطلب دیگه ای داریم در اینجا. البته این بحثی که در مسجد الحرام شد ولی تبلور یافته‌اش و جوری که اونجا میشد عرض می‌شود که از من سوال کرد یک نفر از برادران اهل تَسنّن که از فارغ التحصیل های عرض می‌شود که دانشگاه مدینه منوره بود، می‌فرستادند که سوالاتی بکنند چون جلسه درس ما 15 شبکه بود شاید پونصد، ششصد تا از بلاد مختلف اسلامی بود و می‌فرستادند که ………… کنند، سوال کرد که شما نظرتون راجع به آیه غار چیست؟{إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا} من در آیه غار حدود چهل پنجاه صفحه نوشتم مراجعه کنید ولی اشارتاً چون مناسب با امروز ماست، گفتم یَا أخی آیَهُ الغَارْ لَیْسَتْ فَخرً لِصَاحِبِ الغَارْ إنْ لَمْ تَکُنْ غَارْ گفت چطور؟ گفتم برای اینکه ما به چند جای آیه می‌تونیم تمسک کنیم، اونیکه{إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ}هِ کیه؟ هِ جناب ابوبکر است؟ که سکینه رو برای ابوبکر فرستادم برای پیغمبر نه؟ صاحب سکینه اصلی که پیغمبره. یا باید پیغمبر فرستاد برای ابوبکر نه، یا برای هر دو. برای هر دو که غلطه. بر ابوبکر هم غلطه. اینجا برخی از مفسرّین سنّی لاسبیل گذاشتن، تناقض،………. تناقض، دیوونه شده اصلاً،…

خب بعد سوم این است که عَلیْهِ پیغمبره، چرا؟ برای اینکه{إِلَّا تَنْصُرُوهُ} کیه؟ پیغمبر.{فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ} کیه؟ پیغمبر.{إِذْ أَخْرَجَهُ} کیه؟ پیغمبر.{إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ} ثَانِيَ اثْنَيْنِ کیه؟ پیغمبر.{ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ} کیه؟ پیغمبر.{ لِصَاحِبِهِ} هَا کیه؟ پیغمبر. {لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ} بابا اون هفت تایی که پیغمبر است این هشتم پیغمبر است دیگه. اینم دلیل دوم.

 هفت ضمیری که هُ هُ همش پیغمبر است و محور است در جریان دخول در غار و خروج از غار در ابتدای هجرت، محور پیغمبر است، ابوبکر در حاشیه هست. هرکی، علی هم بود در حاشیه بود. ابوبکر در حاشیه است.

خب، حالا{فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ} سوال، آیا اینجا پیغمبر ترسید یا ابوبکر یا هر دو؟ ابوبکر. کدومشون بیشتر محتاج به سکینه بودند؟ ابوبکر. پس چرا خدا سکینه رو برای پیغمبر فرستاد؟ در آیات دیگه{هُوَ الّذی یُنّزلُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ} خداوند سکینه خود را بر پیغمبر و بر مومنین می‌فرسته، در اینجا یا ابوبکر بالاتر از پیغمبر بود سکینه نمی‌خواد؟ خب این ترس اون کرد یا مساوی پیغمبر بود پس هردو، یا پایین تر از پیغمبر بود و مومن بود، اگر مومن بود خب اینجا جاشه، پس اون ایمانی که شایستگی دارد، نداشت. البته این خُل شد طرف، داغون شد و داد و قال و فلان، گفتم تو از من سوال کردی و منم جواب دارم میدم، من راجع به آیه دارم بحث می‌کنم{وَ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا} عَلَی کی؟ پیغبر{وَأَنْزَلَ علَیهِ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ کَلِمَهُ الله} الی آخر. تمام این ضمائم راجع به پیغمبره. فَآیَهُ الغَارْ لَیْسَتْ افتخاراً لِصاحِبِ الغَار بَل……… گفت راجع به علی چی میگید شما؟ گفتم ما باز حرفی نداریم. عرض می‌شود که در قرآن شریف راجع به امیر المومنین شراع نفس دارد، آیش چیه آقایون؟

(صحبت حضار)

{أَفَمَنْ يَشْری}{نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}{وَمِنَ النَّاس}{وَمِنَ الناس مَن· يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}عینَ صاحِبُ الدّار مِنْ صاحِبِ الغارْ. صاحِبُ الغَار ترسید برای حفظ جون خودش رفت قایم شد، ولی صاحبُ الدّار که جای پیغمبر خوابید، دانست که میخوان پیغمبر رو بکشند، رفت جا پیغمبر خوابید. و لذا امیر المومنین عرض کرد یا رسول الله اگر من جای شما بخوابم، شما سالم می‌مونید؟ فرمود بله، بلند شد پیغمبر رو بوسید گفت الان نفس راحت میکشم. الان خوشبختم که بجای شما من شهید میشم. اهل بیت اینجورن، علیش اینجوره، فاطمش اینجوره، حسنش اینجوره، حسینش اینجوره، چرا امت اسلام با این‌ها این کار رو کردند؟ چرا کاری که با مشرکین نمی‌کردند، با منافقین نمی‌کردند، با مکذّبین به آیات الله نمی‌کردند، اون خانه زهرا (س) که گفت هیزم بیارید، گفتند که در خانه کسی است و گفت باشه، گفت در خانه دختره پیغمبره گفت و عند، باشه، باید آتش زد دختر پیغمبر رو برای اینکه ما بتوانیم مقام خلافت رو غصب کنیم، تا بتوانیم مقام خلافت رو غصب کنیم، دختر پیغمبر رو باید پهلو شکست، باید درِ نیم سوخته زد، پیغمبر بزرگوار وقتی آیه تطهیر نازل شد بر حسب اکثر روایات، 12 ماه، روایتی است 4 ماه ،40 روز داریم، عرض می‌شود که روایت دو ماه داریم وووو . هفت هشت تا روایت داریم، 12روایت ماه داریم.

-18 ماه

12 ماه یا 18 ماه؟ من یادم نیست نوشتم، 17 ماه در تفسیر، تا 17 ماه ظاهراً داریم. تا 17 ماه پیغمبر، هر ماهی 30 روز و هر روزی 5 وقت نماز، 5 ضربدر 30 ضربدر در هفده کنید ببینید چقدر میشه. در این تعداد پیغمبر وقتی آیه تطهیر نازل شد، هر وقت میرفت نماز می ایستاد در خانه علی و فاطمه، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أهْلِ بیتِ النُبوَّه . چرا؟ چرا باید خرفهم کنه اینا رو؟ گفتن نداشت آخه چرا؟ چه ارتباطی دارد این آیه با خانه علی و زهرا؟ چرا برای چی؟ میخواست خرفهم کنه. بابا این خانه ایست که پیغمبر در طول 17 عرض می‌شود ماه در هر نماز ایستاد عَلَیْکُمْ یَا أهْلِ بیتِ النُبوَّه ، بدان أهْلِ بیتِ النُبوَّه است. در این خانه که جبرئیل بدون اجازه وارد نمیشه، پیغمبر می‌ایسته سلام میکنه، تو لگد میزنی به در این خانه و در رو آتش میزنی و پهلوی زهرا رو میشکنی و محسنش سقط میکنی.

من در کتاب وحی کودک یادمه نوشتم در ……. که یک ثلث از ستارگان آسمان سقط کردند، سقوط کردند، این اشاره است به جریان سقط محسن (س)، با اون ضربه ای که اون اژدها زد در رحم کودک، نبوئت هَیّلِد با اون ضربه ای که اون اژدها با دم خود زد، یعنی اون ضربه ای که به پهلوی زهرا (س) خورد، ثلث ستارگان آسمان سقوط کرد، دو پسر بیشتر نموند، اگر اون هم مونده بود سه پسر بود، از سه پسر سه نسل بود و این نسل ستارگان آسمان هستند، اون‌هایی که سیادت به تمام معنای کلمه دارند.

السَّلامُ عَلیک یا اُمِّهَ الزهرا أیَّتُهَا المَظلومَه المَنکوبَ المَقصوبَ المر….. صَلوات الله و سلامهُ علیکه وَ علی أبیکِ و علی بَعْلِکِ وَ علی بَنیکِ وَ علی أحفادِکِ.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد