جلسه سیصد و سی و ششم درس خارج فقه

بلوغ و تکلیف

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

آنچه به ضرورت از نظر عقل و کتاب و سنت ما استفاده می کنیم، عقل منات تکلیف است و جنون منات لا تکلیف.

شخص مجنون که مقابل عاقل است یعنی ماده دریافت و قدرت دریافت حق را که قبول کند و باطل را که رد کند، ندارد

 (علیکم السلام)

این فرودگاه تکلیف ندارد.

فرودگاهی که دره و دریا و جای نامناسب از برای فرود هواپیماست، اگر هواپیما همون بالا بگردد و جای دیگر فرود بیاد و اینجا فرود نیاد خیلی از برای هواپیما بهتر است. تکالیف حضرت حق سبحانهُ و تعالی،  فرودگاهش در میان احیا عبارت است از صاحبان عقل که بتوانند دریافت کنند این فرودگاه ها بطور سالم، اون هواپیماهایی که وارد میشن در این فرودگاه ها، بتوانند دریافت کنند و این دریافت دو بعدی است. یکی دریافت کنند تکالیف واجبه را که این دریافت ایجابی‌ست و یکی دریافت کنند محرّمات را که دریافت سلبی ست. خوب ها را بپذرند و عمل کنند و بد ها را از نظر تکلیفی و علمی بپذیرند و ترک کنند. این عقله.

برادران اگه احیاناً مطالبی تکرار است، ضروریست. چون بحث، بحثی‌ست که ظاهراً اولین بار است که ما داریم بحث می‌کنیم و همچمنین سایر علماء اسلام در اصل منات تکلیف، آن جور که باید بفهمیم، نه آن جور که فرموده اند. عقل مقابل جنون است. کسانی هستن که خارج از عقل و جنون اند، یعنی از هر دو محور خارجند و زنده هم هستن، بچه یک ساله، بچه یک ساله نه دیوانه ست و نه عاقل. عاقل نیست چون دارای اون نیرویی که زشت و زیبا را تمیز بدهد و قبول کند و عمل کند نیست و به طریق اولا جنون ندارد، چون جنون روی عقله باید {ثَبّتِ الأرضْ ثمَّ الغُش}.

عقلی باید باشد تا تاریک گردد، یا کلا که جنون که اطباقی است یا بعضاً که جنون اِدواریست یا اَدواری. مثل حروف مقطعه قرآن که از مرحله دلالت خارج بود، نه محکمات بود، نه متشابهات، طفلی که تمیز ندارد، حالا در هر سنی، طفلی که بین زشت و زیبا را تمیز نمی دهد، این طفل نه عاقل است و نه مجنون. این ضلع اول مثلث تکلیف. که اولیش از تکلیف نیست، نه لاتکلیف است نه تکلیف، نه تکلیف است به حساب عقل چون عاقل نیست، چون عقل دریافته دیگه. عقل نیروی دریافت صحیح است که بپذرد و ناصحیح است که رد کند. این طفل غیر ممیّز عقل را که نیروی دریافت صحیح است ندارد، پس این نه مکلَّف است به حساب عاقل بودن، نه لامکلّف است به حساب زوال تکلیف به حساب اینکه عقل زایل شده، ندارد که زایل بشه این مرحله اولاست.

مرحله دوم، این طفلی که نه عاقل است نه مجنون است، معنی نه عاقل، نه مجنون این نیستش که نیروی عقل درش وجود ندارد اصلاً، ماده عقل وجود نداره. ماده عقل وجود دارد نمی تونه مصرف کنه. یعقلون نیست. تعقل نمی تونه بکنه، کسی پول دارد اما نمی تونه مصرف کنه، این پول داره. کسی هم پول ندارد می تونه مصرف کنه، کسی هم پول دارد، هم می تواند مصرف کنه، عقل اینه.

 عقل وجود دارد اما در مرحله تعقل و در مرحله مصرف نیست. خداوند انسان ها را عاقل می آفریند ولی به این معنا که این ماده ی عقل و ماده ای که وسیله تمیز خیر و شر است دارد، اما نمی تواند این ماده را بکار ببنده. این مرحله قبل از تمیزه.

 مرحله دوم، مرحله تمیزه. یعنی این ماده عقل را، ماده دریافت را، می تواند عملی سازد. پس یک عقل شأنی داریم و یک عقل فعلی داریم. عقل شأنی ماده عقل است، عقل فعلی است که این ماده را می تواند بکار ببندد. یعنی از مرحله لا تمیز ، در حال عاقل بودن، به مرحله تمیز که بکار بردن عقل است به این مرحله می رسد. این مرحله تمیزه.

 طفل ممیز، طفل ممیز که به حد بلوغ احُلم، به حد جنابت، به حد حیض، به حد 15 ، به حد چند نرسیده، این طفل که مرحله دوم رو دارد طی می کند یعنی مرحله دوم عقل رو، که مرحله دوم عقل یَعْقِلِه، به کار بستن عقل است و تمیز دادن زشت و زیباست، اونجاییکه تمیز زشت و زیبا را دارد، اونجا زمینه تکلیف است طبعاً.

 برادران عزیز فقیه که در رساله‌های عملیه و یا در کتب استدلالیه، فقهییه، متون غیر متون مرقوم میفرمایند از شرایط مثلاً فرض کنید صلاه یا زکات یا چه، یا چه از امور تکلیفیه، عقل است و تکلیف است، ما از اونا سوال می کنیم چرا فرمودید عقل است و تکلیف است؟ خب عقل که خودش میزان تکلیف است عقل است و تکلیف است یعنی چه؟ هر جا عقل است تکلیف است و هر جا تکلیف است عقل است کدوم عقل؟ عقل در مرحله دوم.

عقلی که بتواند زشت و زیبا را تمیز بدهد، چه زشت زیبای بشری محسوس و چه زشت و زیبای از طریق وحی حق. افرادی هستند که برهنه، برهنه باشد یا لباس بپوشه تمیز نمیشه،  همچنین چیزای دیگر تا چند سالگی، ولکن به حدی اگر برسد که زشت و زیبا را تمیز بدهد تکلیف بشری دارد مرحله اولا، مرحله ثانی.

 مرحله ثانی تکلیف الهی، چون تکلیف بشری قبله، حسّیه دیگه. تکلیف الهی بالاتره از تکلیف بشریه. شما اگر بچه 3 ساله، بچه 4 ساله دروغ بگوید، دزدی کند، چه کند، چه کند، تأدیبش می‌کنید، آیا این مثل جماد است مجنونه؟ اگر مقصر هست خب تأدیب معنا داره، اما اگر قاصر مطلق است که زشت و زیبا را اصلا تمیز نمیده برای چی میزنی؟ این تأدیب کردن در صورتیست که این بچه تمیز بدهد، اگر تمیز داد بین زشت و زیبا را، تمیزش کم بود یا هر چه بود، تقصیر کرد و بر خلاف تمیز زشت و زیبا تخلف کرد، شما تعدیل میکنید. این پله اول تکلیف.

 پله اول تکلیف این است در برابر امور حسی و در برابر امور بشریِ مرئی این مکلف است. بچه 1 ساله مکلف نیست، بچه 2 ساله نیست، 3 ساله نیست، بچه فلان.

بچه ای که چند ساله شد، پا گذاشت به حدی که عقل را مصرف کند و تمیز بین زشت و زیباهای بشری حسی بدهد، در کجا شما می توانید از اون مواخذه کنید، بازخواست کنید؟ اونجایی که بد را دانسته و عمل کرده و خوب را باید را دانسته است و ترک کرده در محیط خانوادگی  و در هر محیط دیگر این مرحله اول تمیزه.

مرحله دوم تمیز این است که به قدری می تواند تمیز دهد بین زشت و زیبا را که خدا و لات و عزّی، اسلام و کفر، عدالت و ظلم، اونی که بر محور وحی است. بتواند دریافت کند وحی را و بتواند تمیز بدهد باید ها و نباید های وحی را، پس بتواند ادراک مسئولیت کند، نسبت به باید ها و نبایدهای وحی. خب این تکلیف معنیش چیه؟ مگه فرودگاه هواپیماهای وحی غیر از زمینه عقل است، عقلی که بتواند تعقل کند و دریافت کند و تمام آیات قرآن راجب عقل همینه.

ببینید ما استدعا داریم از کل برادران فقیه که یا مراجعه بفرمایند یا مجدد مراجعه بفرمایند به چی؟ به آیات قرآن راجع عقل و تکلیف. به روایت راجب عقل و تکلیف. اینجور نباشد که متحد المعال تکلیف یعنی 15 سال پسر و 9 سال دختر یا چه و چه و چه.

 حتی روایت دارم اختلاف دارد، چنان که دیروز عرض کردم حضورتون، بیشتر روایاتی که در باب تکلیف بحث داره میگه 13 ساله. دختر 13 ساله، پسر 13 ساله. بعضی روایت 9 ساله، 15 ساله، اول دختر رو میگن بعد پسر رو. بعضی روایات 8 ساله، 7 ساله، بعضی روایت هر دو 10 ساله. بعضی روایات 9 ساله، 15 ساله، بعضی روایت دختر حیض شود و پسر بتونه زن بگیرد. هفت هشت جور تعبیر ما داریم در باب تکلیف.

 ما اولاً در خطبه اولا باید به آیات مقدس قرآن راجع به عقل و بلوغ، راجع به بلوغ بحث کردیم مقداری. راجع به عقل ملاحضه کنید، عرض می شود که 49 مرتبه عین قاف لام با سِیَم مختلفه در قرآن شریف ذکر شده.

 حالا شما ملاحضه کنید هیچ جای قرآن خداوند تکلیف نمی کند کسی را که عقل دارد نمی تواند بکار ببرد و هیچ گاه خداوند مذمّت نمی کند کسی که عقل دارد و نمی تواند بکار ببرد، بلکه دارد و می تواند بکار ببرد و لذا ملا حضه کنید، {يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ}دریافت کرد. تونسته ان دریافت کنند کلام خدارو ولی عوض می کنند.

{أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}أفَلاَ عَقَلَکُمْ نیست، عقل را چرا بکار نمیبندی؟ آقا مال داره، گرسنگی داره میمیره آقا چرا این مال مصرف  نمیکنی؟ نمیپرسه چرا مال نداری؟ خب ندارد، چرا مال را مصرف نمی کنی؟{كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}.

زمینه دریافت و زمینه تعقل از براتون ما فراهم می کنیم. خداوند عقل را داده، استعداد تعقل هم داده، زمینه تعقل هم داده، با وجود این سه زاویه ای که محور فرودگاه تکلیف است، بنابراین خداوند عرض می شود که سوال می کند و توبیخ می کند و سرزنش میکند کسانی که این کار رو نکنند.

{أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ} نمیشه {أَفَلاَ تَعْقِلُونَ} راجب به کسانی که دیوانه نیستند و به حد تکلیف آقایون نرسیده اند، اما طفل ممیز هستند، تمیز اول بله و تمیز ثانی خدا را می شناسد، پیغمبر را، حداقل، خدا را، پیغمبر را، معاد را و این ها رو می شناسد، صرف اینکه با عقل خودش، با دریافت خودش، به ماده عقلی بتواند این ها دریافت کند، صرف اینا کافی نیست برای اینکه خداوند مزمت کند {أَفَلاَ تَعْقِلُونَ} مدح کند کسانی را که یَعقلون یا {كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}. آیات برای اینه. خداوند این آیات را بیان می کند که زمینه ی از برای دریافت حقایق، اگر شما عقل دارید، اما زمینه برای تعقل ندارید خودتون، یا در خارج زمینه تعقل برای شما درست نمی کنند شما معذور هستید. {وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}{قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ{{وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ{{ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون}{فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ}به کار بندازید این عقل رو. { إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلَا تَعْقِلُونَ} {إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون}{وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ}تا آخر. {وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ}

پس اگر کسی بتواند دریافت صحیح و غلط را بکند، پس صحیح را بپذیرد و غلط را ترک کند علماً و عقیدتاً و عملاً، این ممکن است از اصحاب جنّت باشد اگر عَقَلَ. از اصحاب سعیر باشد اگر لایَترُک، چه کار داریم به 15 سال و 14 سال، حیض بشه و میض بشه و نشه، بُعد اول تکلیف که تمام تکالیف عرض می شود که عقلی را و معرفتی را که اصول معارف است شامل است….. یَعقِلُ، بتواند دریافت کند، اگر می تواند و توانایی را مصرف نکند این مورد مزمّته{وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ}{وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا} الی آخر.

خب، این راجع به آیات، بلوغش و عقلش. یک اشاره به سن ندارد. راجع به کل تکلیف عرض می کنیم ها. یک مرتبه راجع به تکلیف مرحله ای عرض می کنیم که در صوم، در صلاه، در حج در چه، در چه، یک مرتبه نه تکلیف وجه العام. این تکلیف به وجهٍ عام، بلوغ، یعنی بلوغ عقلی، عقل، عقلی که بشود مصرف کرد که دریافته. عقل از اعقاله دیگه، اعقال مال شتره، وقتی که اعقال به شتر می بندند این آزاد نمیشه بره اینور و اونور، این مرتبط میشه.

 اون وقتی که اون انضباطی که در این مجالات خیر و شر و صحیح و ناصحیح انسان می تواند خیر را بگیرد و شر را ترک کند از نظر عقلی و معرفتی، بعد از نظر عرض می شود که علمی و عقیلتی و اخلاقی و عملی، در این مجالات فرودگاه شرع است. بلوغ، بلوغ عقلی، عقل تمیز است در مرحله دوم. تمیز در مرحله دوم، طفل ممیز در مرحله ای که اضافه بر تمیز امور حسی و عادی انسانی رو، مادی رو، امور الهی رو هم بتواند تمیز دهد، بتواند دریافت کند.

 روایتم همینطوره. روایات عقل وجهل رو برادران دیگر فقیه باز ملاحظه بفرمایند. منحصر نکنند به مباحث عقلی و مباحث فلسفی و این‌ها، نخیر. حالا من بعضی روایات رو براتون خوندم و بعضی رو براتون می خونم حالا.

ببینید در جلد، جلد اول جامع الاحادیث شیعه، استاد بزرگوار آقای بروجردی رضوان الله علیه، صفحه 343، معانِی الاَخبار ، معانِیَ الاَخبار از کتاب هایی است که من به آقایون عرض می کنم حتماً تهیه بفرمایید. چون خیلی حل می کند معزلات اخبار رو و مرحوم صدوق رضوان الله علیه تنظیم کرد این کتاب رو برای اینکه بعضی اخباری که تقطیع شده، تیکش افتاده، تیکش هست، اینا گیج می کنه آدم رو. وقتی که از امام معصوم سوال میکنند حضرت می فرماید که این تیکه افتاده و اون تیکه چنینه پس مطلب درسته. اخباری که نادرستیش از نظر عقلی و علمی پیداست به حساب تقطیع این بیان میکنه.

صدوق در معانِی الاخبار و همچنین در کتاب خصال با این سند بسیار مفصل که حدود ثلث صفحه است، عَنْ علی امیرالمؤمنین علیه السلام، قالْ، قالَ رسول الله (ص) إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْعَقْلَ مِنْ نُورٍ مَخْزُونٍ مَكْنُونٍ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ، حالا اون معانی که در جای خودش دارد ما با این معانی فعلاً، اَلَّتِي لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، معلومه. مبدأ خلقت رو هیچ کس نمی دونه. اون ماده اولیه را که از ماده اولیه عقل و جسم و مسم و هرچه هست، هیچ کس نمیدونه.

لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مَلَكٌ مُقَرَّبْ، فَجَعَلَ اَلْعِلْمَ نَفْسَهُ وَ اَلْفَهْمَ رُوحَهُ وَ اَلزُّهْدَ رَأْسَهُ وَ اَلْحَيَاءَ عَيْنَيْهِ وَ اَلحِكْمَةَ لِسَانَهُ وَ اَلرَّأْفَةَ هَمَّهُ وَ اَلرَّحْمَةَ قَلْبَهُ، البته در روایات عقل و جهل ملاحظه کنید 75 لشکر عقل دارد و 75 لشکر جهل دارد اون مراحل عالیه است ولکن این مرحله اولا را ما داریم بحث می کنیم.

 ثُمَّ حَشَاهُ، عقل رو، حَشَاهُ وَ قَوَّاهُ بِعَشَرَةِ أَشْيَاء، بِالْيَقِينِ وَ اَلْإِيمَانِ وَ اَلصِّدْقِ وَ اَلسَّكِينَةِ وَ اَلْإِخْلاَصِ، بالفعل نه ها، بالشأن. می تواند با دریافت صحیح و تمییز صحیح این ها رو حاصل کنه، وَ اَلْإِخْلاَصِ وَ اَلرِّفْقِ وَ اَلْعَطِيَّةِ وَ اَلْقُنُوعِ وَ اَلتَّسْلِيمِ وَ اَلشُّكْرِ، ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ.

 أَدْبِرْ معنا داره، أَقْبِلْ هم معنا داره. اَدبِر امّا یَجِب اَن تُدبِر. نه از خدا ادباره که، این که غلطه که. خدا امر  کنه که پشتتو به من بکن، این نیست. اَدبِر انّی بنده اینطور خیال کردم. نخیر اَدبِر، چون عقل که تمییز است یعنی تمیز می دهد بین خیر و شر رو، پس باید اقبال کند به طرف خیر و ادبار کند به طرف شر. پس این از نظر تمیز خیر و شر را می‌شناسد، از نظر قدرت عملی می تواند به خیر اقبال کند و از شر ادبار کند. این توانایی ها در مرحله تمییز و علم و عقیده و عمل در کار هست.

اَدبِر اول، چون سلب جلوست دیگه، {لاَ إلَهَ إلّا الله} اول سلبه، اول عرض می شود که تخلیه است بعد تحلیه. اَدبِر، یعنی اَدبِر اَن کُلِّ شَرٍّ که می شناسی.

فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَل، أَقْبِلْ الی کلِّ خیر. اَدبِر الی شیطانِ و شیطانات و اَقبِل عَلی الرِحمن والرَّحمانیات، ثُمَّ قَالَ لَهُ تَكَلَّمْ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لَيْسَ،

 این بیان فطرت عقلی است ها نه اینکه واقعا یه عقلی اونجا وایستاده بود و عرض می شود که صحبت می کرد.

فَقَالْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لَيْسَ لَهُ ضِدٌّ وَ لاَ نِدٌّ وَ لاَ شَبِيهٌ وَ لاَ كُفْوٌ ، تو قرآن کُفُوً نه دیگه، وَ لاَ عَدِيلٌ وَ لاَ مِثْلٌ اَلَّذِي كُلُّ شَيْ ءٍ لِعَظَمَتِهِ خَاضِعٌ ، هم فطرت گویای به این سخن است و هم عقل بر محور فطرت.

خَاضِعٌ ذَلِيلٌ فَقَالَ اَلرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْكَ وَ لاَ أَطْوَعَ لِي مِنْكَ وَ لاَ أَرْفَعَ مِنْكَ وَ لاَ أَشْرَفَ مِنْكَ وَ لاَ أَعَزَّ مِنْكَ بِكَ أُوَحَّدُ وَ بِكَ أُعْبَدُ وَ بِكَ أُدْعَى وَ بِكَ أُرْتَجَى وَ بِكَ أُبْتَغَى وَ بِكَ أُخَافُ وَ بِكَ أُحْذَرُ وَ بِكَ اَلثَّوَابُ وَ بِكَ اَلْعِقَابُ ، آخرشه مطلب ما.

بِكَ اَلثَّوَابُ وَ بِكَ اَلْعِقَاب، چرا؟ چون تمییز می دهی و تمییز ربانیّات رو می توانی بدهی. فَخَرَّ اَلْعَقْلُ عِنْدَ ذَلِكَ سَاجِداً فَكَانَ فِي سُجُودِهِ أَلْفَ عَام، گویندش بهتر می دونه.

فَقَالَ اَلرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اِرْفَعْ رَأْسَكَ وَ سَلْ تُعْطَ وَ اِشْفَعْ تُشَفَّعْ فَرَفَعَ اَلْعَقْلُ رَأْسَهُ فَقَالَ إِلَهِي أَسْأَلُكَ أَنْ تُشَفِّعَنِي فِيمَنْ خَلَقْتَنِي اونی که عاقله، ولو اون کسانی که  عقلشون پاره سنگ می بره، تُشَفِّعَنِي، نه اینکه برن مجانین. فَقَالَ اَللَّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ لِمَلاَئِكَتِهِ أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ شَفَّعْتُهُ فِيمَنْ خَلَقْتُهُ فِيهِ، الی آخر.

 خب، عرض می شودکه، حدیثی دیگر، در صفحه 347 من انتخاب می کنم اون احادیثی که محور بحث تکلیف عقله.

 مُحَمدِ بنِ علیٍ بن فارسی فی روضه الواعظین عَن ابنِ عَباس عَن إنّه قالْ، ابن عباس که از شاگردان امیر المومنین در تفسیر بود و از اصحاب رسول الله (ص) بود، اگر از او چیزی نقل شه ظاهر مطلب این است که نقل از منقولٌ مِنه.

اَساسُ الدّین العَقل، اساس کدوم دین؟ اساس دین در کلّ ابعاد. در قبول دین در عقیده‌ی دین در عمل به دین، عقله. ببینید هیچ جا اشاره ندارد به اینکه حالا عقله بعد چیز دیگه ای هم هست، عقله و 15 سال، عقله و نمی‌دونم بلوغ النکاح، عقله و {آنَسْتُمْ رُشداً} اینا نیست. أساسُ الدّین العَقل وَ فُرضَتِ الفرائض عَلی العَقل، بَیِّنه دیگه، وَ رَبُّنَا یُعرَفُ بِالعَقلْ ویَتَوَسَّلُ إلَیهِ بالعَقلْ.

حدیثی دیگر، دعائِمُ الاسْلام عَنْ أمیر المؤمنین (ص) أنّهُ بَلَغَهُ عَنْ عُمرْ،أَنَّهُ أمَرَ بِمَجنونِه زَنَتْ لِتُرجَمْ، فَاَتاهُ، امیرالمومنین اومد و فرمود که خلاصه این دیونه رو میخاد که ….. کنه، زن دیوانه رو. فَقالْ امَا عَلَمت اَنَّ الله عَزَّ وجَلّ رَفعَ القَلَمَ عَنْ ثَلاثَه، عن النّائمْ حتّی یَسْتَیقِظ وعَنِ المَجنونْ حتّی یُفیقْ وَعَن الصَّغیر حتّی یَکبُر وَ هَذِهِ مَجنونهٌ قَدْ رُفِعَ عَنهَا الَقلَمْ.

خب جنون رفت کنار، چی در مقابلش میاد ؟ عقل. اینجا که فرمود وَعَن الصَّغیر حتّی یَکبُر، ممکنه یکی استدلال کنه، بگه وَعَن الصَّغیر حتّی یَکبُر، خب صغیر همونی‌ست که ما فهمیدیم یعنی مادون 15. میگیم نه خیر اول مطلبه، صغیر یعنی صغیر، یعنی از نظر عقل صغیره، یعنی نمیتوند زیبا، زشت و زیبا را تمیز بدهد این صغیره. صغیر در بُعد عقله نه در بعد جسم، بحث جسمی نیست، بحث تکلیف، بحث معرفت و عقل است. این مربوط به جسم نیست، جسم گنده، کوچک، مال زیاد، کم، اینا نیست. پس صغیرو شما به اون معنایی که اجتهاداً یا تقلیداً از فقها و فقه گرفتین اون مطرح نیست.

حدیثی دیگر عرض می شود که کافی. حدیث مفصله، فَقالْ ابنُ السَّکیتْ، تتمه حدیثه، تَالله مَا رَأیْتُ مِثْلَکَ قَطُّ، فَمَا الْحُجَّهُ عَلَی الخَلْق، الیُومْ قَالْ، فَقَالَ عَلیهِ السّلامْ، العَقلْ یُعرَفُ بِهِ الصّادِقُ عَلَی اللهْ ….. ببخشید، فَیُصَدِقهُ وَالکاذِبُ َعَلَی اللهْ فَیُکذِّبُه، قَالْ فَقَالْ ابنُ السِّکیتْ هَذا وَاللهُ هُوَ الجَوابْ، منات عَقلی.

حدیث دیگر و آخر ظاهراً، اصول کافی، هُشَامِ بنِ الحَکَمْ، قَالْ قَالَ لَی أبو الحَسنْ موسَی بنِ جَعفر علیه السلام، یا هُشام اِنَّ الله تَبارَک وَتَعالی أکمَل لِلنّاس الحُجَج بَالعُقول، أکمَلَ،  أکمَلَ بَالعقول خب بعد از کمال چیه؟ بعد کمال ضلاله دیگه، شما بعد از عقل میخواین یک شرطی دیگری از برای حجت و از برای منات تکلیف درست کنید.

یا هُشام اِنَّ الله تَبارَک وَتَعالی أکمَل لِلنّاس الحُجَج بَالعُقول، هر قدر اختلاف در ابعاد گوناگون تکلیف اقتصادی و جسمی و نکاحی هست اما در این بعد آیاتاً و روایتاً ووو اصلاً اختلاف وجود دارد که منات تکلیف عام عبارت است از عقل تمیز از بعد دوم.

 اِنَّ الله تَبارَک وَتَعالی أکمَل لِلنّاس الحُجَج بَالعُقولْ وَ نَصَرَ النَبیّینَ بِالبَیانْ وَ دَلَّهُمْ عَلی رُبوبِیتهِ بِالْأدِلَهْ، یَا هُشامْ إنَّ للهَ عَلَی النّاسْ حُجَّتینْ، حُجَّهْ ظاهِرهْ وَحُجّه باطِنَه فَأمَّا الظاهِرَه فَالرّسلْ والأنبیاء وَ الأئمه علیهم السلام وَ أمّا الباطّنه فَالعُقول. این مال اینجا.

 حالا بحثی که دیروز اشاره کردیم، فقیه روایتی هستند و به قرآن مراجعه نمی فرمایند یا کم یا به روایاتی که راجع به به منات تکلیف بحث کرده که مقداریشو خوندیم که باب عقل و جعل در کافی، مخصوصاً در شرحی که مرحوم مجلسی رضوان الله علیه برای باب عقل و جعل کرده است که بسیار در مرآهُ العقول بسیار بسیار کتاب قیّمی است و مفسره.

اگر این طور نیست پس به روایاتی که خودش در باب تکلیف است مراجعه کنن من دیروز اشاراتی عرض کردم که از نظر اصل تکلیف بلوغ، عقل، از نظر مقطع های گوناگون تکلیف، در بُعد نکاح، بلوغ النّکاح، در بعد صوم، قدرت بر صوم که  روایت داریم 13 ساله، عرض می شود که در بعد مالَش را به او بدهید، اگر یتیم است که عرض می شود که {حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا} اگر یتیم نیست، نه بلوغ النکاح میخواد نه ایناس رشد، صرف عرض می شود که عقل کافیه، جنون نباشه در حقیقیت. روایات این دو بُعد رو هر دو بیان می کند.

حالا صفحه 350 از جلد اول جامع الاحادیث که دنباله همین بحثی که کردیم باب یازدهم، بابُ اشتراطِ التَکلیف بِالبلوغ وَ بَیانُ حدِّه فِی الغُلام وَ الجَارِیَه وَاسْتِحبابْ تمرین ،

ما حدیثا رو میخونیم تا روی هم رفته سرجمع مطلبی که بدست میاریم بتونیم بیشتر باور کنیم یعنی بیشتر که از قرآن خب باور بیشترمون هست ولی خب کسانی روایتی هستن در حوزه های ما .

صَدوقْ فَی فَضائلِ الأشْهُرِ الثّلَاثَه عَن مُحمد بنِ إبراهیم إسحَاق تا إِنَّ الصَبی،… إِنَّ الصَبیَّ لاَ یَجْری عَلیهِ القَلم حتّی یَبلُغ، معنی کنید، اگر با مفاهیم گذشته می خواهیم معنا کنیم بله یعنی مادون 9 سال و مادون 15 سال، اینا لا یَجری عَلیه القَلم ، ولی نه، إنَّ الصَبی لا یَجری عَلیه القَلم حتّی یَبلغ، یَبْلُغو که قرآن گفت {لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ} پس بلوغ در اینجا محوره، حتی یَبلغَ حدَّ التَمییز شرعیاً طبعاً دیگه نه حد تمیز ظاهری.

دو، کافی، با سند، حَمزه بنِ حَمرانْ، قالْ سَئلتُ أبا جَعفر الباقر عَلیه السَّلام قُلت لَه مَتی یَجِب عَلَی الغُلام، غلام پسر رو میگن دیگه، أنْ یُؤخذَ بِالحُدود التامَّه وَیُقامَ عَلیه وَیُؤخذ بِها فَقالْ إذا خَرجَ عَنهُ الیُتمْ وَأدرکْ قلُتُ فَلِذلِکَ حَدٌّ یُعرَفُ بِه، فقالْ،  حالا فَقال رو می خونیم.

خب یُتم، از او بره. و اَدرَک، بعد از یُتم اَدرَکه. اینجا دو جوره. یه مرتبه مراد از یُتم به این معنا که این بچه یتیمه، این بچه تا کی یتیم است؟ تا وقتی که بلوغ نکاح نشده و ایناس رشد نشده، اما اگر بلوغ نکاح شد میشد خرج عنهُ الیُتم. در بعد اول بلوغ نکاحه و اَدرَک {آنستُمْ مِنهُم رشداً}میگیم بله، ولی این روایت راجع به یتیم داره بحث میکنه، غیر یتیم حکمش با یتیم فرق دارد. راجب به یتیم نه سه آیه ابتلاغ در سوره نساء دو شرط ذکر کرده اما راجب به غیر یتیم این دو شرط اصلاً وجود ندارد.

سوال کرد که  فَلَذلِکَ حَدٌّ یُعرَفُ بِه، فَقالْ إذَا احْتَلَمَ أوْ بَلَغَ خَمسَ عَشَره سَنَه أوْ أشْعَرَ أوْ أنْبَتَ قَبْلَ ذَلِکْ أقیمَتْ عَلَیهِ الحُدودُ التامَّه وَ أخَذَ بِها وَأخِذَت لَهْ.

این مال پسر، 15 سال یا اینکه أشْعَرَ أوْ أنبَتْ، إشعار که صورتش مویی در بیارد مقداری، أوْ أنبَت، یک مقداری کمی که  إنبات قبل از إشعاره، یا در عانه او، در محل عورت او یا زیر بغل او مو در بیاره، أقیمَتْ عَلَیهِ الحُدودُ التامَّه وَ أخَذَ بِها وَأخِذَت لَهْ، آیا این سن منات کلّ تکلیف است؟ نه، سن منات تکلیف خاصّه. در جرائمی که انجام می دهد، أقیمَتْ عَلَیهِ الحُدود، اگر قبول کنیم. حالا این اگر عرض می‌کنیم، ولکن آیا در کلّ تکلیف؟ نخیر بحث در کلّ تکلیف نیست چون سوالم این بود.

سوال، یَجِبْ …. اَن یُؤخذ بِالحُدود، نه ….. لِیُصَلیّ

ممکن است 7 ساله، 8 ساله، 6 ساله باشد، چون بالغ است باید نماز بخونه باید حج بره، اما حدود که غلاظ و شداد است مطلب و وضع بیشتری و شرایط زیاد تری دارد، در این حد اگه بپذیریم حد 15 سال برای این جهته.

فَقالْ إذَا احْتَلَمَ أوْ بَلَغَ خَمسَ عَشَره سَنَه أوْ أشْعَرَ أوْ أنْبَتَ قَبْلَ ذَلِکْ أقیمَتْ عَلَیهِ الحُدودُ التامَّه وَ أخَذَ بِها وَأخِذَت لَهْ، ُقلتُ فَالجارِیهَ، دختر، فالجَاریَه مَتی یَجِبُ عَلیهَا الحُدودُ التّامَهْ وَ تُؤخَذْ بِهَا قالْ إنَّ الجَارِیَه لَیسَتْ مِثلَ الغُلامْ، إنَّ الجَارِیَه إذَا تَزوَّجَتْ، دختر 9 ساله تَزوَّجَتْ داریم اصلاً؟  نداریم که.

إنَّ الجَارِیَه، نه اینکه إذَا تَزوَّجَتْ، ممکنه کسی بگه خب بچه دختر یک ساله رو میگه تَزوَّجَتْ، تَزَوّجْ نیست اینکه، اون عِلِیّت صیغه نکاحه. تَزوَّجَتْ یعنی دَخَلَ یَدخُلُ بتونه بشه، بچه 9 ساله نمی تونه بشه.

إنَّ الجَارِیَه إذَا تَزوَّجَتْ وَ دُخِل بِها، ببیند معنی کرده که ما رو عام فهم کرده که تزوَّجت یعنی َدُخِل بِها. نه تزوَّجت  …… فقط که مادر زن حلال میشه إنَّ الجَارِیَه إذَا تزوَّجَتْ وَدُخِلَ بِها َوَ لَها تِسعُ سنین، چرا گفت تِسعُ سِنین؟ با اینکه قبل از تسعُ سِنین ممکنه دُخِل بِها ولی جرمه، جریمه است.

 تِسعُ سِنین حداقله. منتهی در حجاز و اونجاها، پس این فرمود که ولَها تِسعُ سنین شرط نیست. حالا اگر چنانچه نخیر این دختر عرض می شود که تِسعُ سنین نباشه، بیشتر باشه، 12 سالشه ولی دُخِل بِها هم نشده، این نمیشه یعنی، جوریست نمیشه، دختره مثلاً آلمانیه که قدش چند سانته ولی دُخِل بِها در اون معنا نداره اصلاً. پس این تسعَ سنین اولا در محیط حجازه، محیط گرمسیره، ثانیاً شرط سنّی برای اصل تکلیف نیست، بلکه شرط سنی به حساب مقارنه با دُخِل بِهاست و  تَزَوّجَتِه و اون هم در بُعد أقیمَتْ عَلَیهِ الحُدوده نه در بعد اصل تکلیف. ببینید، این ها در بعد اصل تکلیف اصلا صحبت نمی کنیم، چون تکالیف مختلفه.

وَ دُخِلَ بِهَا وَ لَهَا تِسعُ سَنینْ ذَهَبَ عَنهَا الیُتْم وَ دُفِعَ إلیْهَا مَالَهَا وَجازَ أمرِها فِی الشِراءِ وَ البِیْع وأقیمَتْ عَلیهَا الحُدود التامّهَ وَ اُخِذَ لَهَا یا وَ اُخِذَ وَ بِهَا قالْ وَالغُلامْ لاَ یَجوزُ أمرهِ فِی الشِراءِ والبَیعِ وَلاَ یَخرُجُ مِن الیُتمْ حَتّی یَبْلُغَ خَمسَ عَشَره سَنَه أوْ یَحْتَلِمْ، ما صحبت یُتم نداریم، در یتیم اینطوره اما در، قَبل ذلِک.

حدیث بعد، یَزیدِ الکُناسی عَنْ أبی جعفر الباقر (ع) قَالْ الجَارِیهَ إذَا بَلَغَتِ تِسعَ سِنین، عرض کردیم در بعضی روایات دارد دختر تِسع و پسر 15، در بعضی  هر دو 13، در بعضی دختر حیض، پسر احتلام، نکاح، ابعاد مختلفی است. حالا این از روایت تسعه.

قَالْ الجَارِیهَ إذَا بَلَغَتِ تِسعَ سِنین ذَهَبَ عَنهَا الیُتمْ وَ زُوّجَتْ وَ أقیمَ عَلیها الحُدودُ التامّهَ، کجا داره حرف می زنه؟ اونجایی که تسع سنینش مثل دختر 15 ساله اینجاست. اونجاست دیگه، کلا نیست.

وَ لَهَا قالْ قُلْتُ الغُلام إذَا زَوّجَه أبوه وَ دَخِلَ بِأهلِهِ وَ هُوَ غیر مُدرکَ أیقام علیه الحدود وَ هُو عَلی تِلکَ الحَالْ قالْ فَقالْ اَمّا الحُدودُ الکامِلَه التّی یُؤخَذُ الرِّجالْ فَلاَ، حدود کامله یعنی حدّ زنا، حد قتل، چو یُدرک نیست. یعنی تمییز در اون بعدی نیست که، چون تکالیف مختلفه دیگه، چون تکالیف در بُعد عقل و در بُعد دریافت مختلفه، این دریافتش به اون حد نیستش که اگر فرض کنید که زنا اگر چنین، اگر چنان، این یک مثلاً یه جذبی داره.

 وَلکِنْ یُجَلّد فِی الحُدودِ کُلّهَا عَلَی مَبلَغِ سِنّه فَیُؤخَذُ بِذلِکْ ما بَینَهُ وَ بَینَ خَمسَ عَشْرَه سَنه، البته ما این روایت که می خونیم مبنا این نیست که تمام مطالب رو بخواهیم اینجا بحث کنیم. ما دو  مطلب بیشتر نداریم، مطلب اول که اصل موجب تکلیف بلوغه و مطلب دوم مراحل مقطعیست راجع به تکالیف مختلفه.

حدیث بعدی، طَلحِه بنِ زید عَنْ أبی عبدِ الله علیه السلام، قالْ أنَّ أولادَ المُسلِمینْ مُوسومونَ عِندَ الله، حساب شده اند، اولاد مسلمین نزد خدا حساب دارند.

 شافِعٌ وَ مُشفَّعٌ فإذا بَلَغوا اثنَتیْ عَشَرَه سَنه، اینجا حدیثه 12 ست، اولاد مسلمین مذکر و مونت که ندارد که، همه اولادن دیگه{یُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ  لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ} اولاد ، اونی که متولد میشه، چه دختر و چه پسر. اینجا هر دو رو میگه 12 سال، ببینید.

قالْ أنَّ أولادَ المُسلِمینْ مُوسومونَ عِندَ الله شافِعٌ وَ مُشفَّعٌ فإذا بَلَغوا اثنَتیْ عَشَرَه سَنه کَانَتْ لَهمُ الحَسَناتْ فَإذَا بَلَغوُا الحُلُمْ کُتِبَتْ عَلَیهِمُ السَیّئات. حسنات واجبات، واجب. اما إذَا بَلَغوُا الحُلُمْ ، حلم دختر حیض شدن است، حلم پسر محتلم شدن است. این دختر 9 ساله نه، پسرم تازه 15 سالش اگه حلم نباشد نه.

توحیدُ الصَّدوقْ، عَنْ طلحه بنِ زید، نَحوَه، الَجَعفریاتْ، قالْ یَجِبُ الصَّلاهُ عَلَی الصَبِیّ، حالا الصَّلاه، ببینید، از تکالیفی که موازات صد در صد  دارد با تکلیف اول نمازه. بقیه اینطور نیست، صوم اینطور نیست، عرض می شود که جهاد اینطور نیست. بعضی تکالیف موازات دارد با قدم اول در تکلیف که خداشناسی، پیغمبر شناسی، معاد شناسی که مرحله اولا است که مرحله تکلیفه که فرودگاه شرع می تونه باشه، اولین قدمی که، طفلی که عقل رو می تواند عرض می‌شود که به کار ببندد، صلاته. صلاه مؤونه‌ای ندارد جز یه مقداری عرض می‌شود راست و خم شدن و الفاظ رو گفتن. این لزومی ندارد که سن مثلاً به اون حد بالا برسه.

فلذا روایت این رو میگه، الجعفریات، بأسنادِه عَنْ علی علیه السلام، قالْ یَجِب الصَّلاه عَلَی الصَبیّ إذا عَقِلْ والصُوم إذا أطاقْ وَالشَّهاده والحُدود إذَا احتَلِم، سه تا شد، پس 3 بعدی شد تکلیف.

یعنی بعد اول که خطبه اولی است ملازم با اصل تکلیفه. یَجِبُ الصَلاه علی الصَبیّ إذا عَقِل، دختر، پسر إذا عَقِل. جنون نباشد، غیر ممیز نباشد، تمیز اول کافی نیست. تمیز دوم لازم است که بتواند دریافت کند معارف الهی را در حدل عَقَل. والصُوم إذَا أطاق، شما که میاید میگید دختر 9 ساله روزه بگیره، پسر 14 ساله نه، شما دارید ظلم می کنید، شما از نظر فتوا دارید ظلم می کنید و مبنا هم ندارد این فتوا، مبنای صحیح ندارد و نمی شود چیزی که برخلاف عدل است و برخلاف عقل است و بر خلاف حس است، دختر که ضعیف تر از پسر است طبعاً مونث ضعیف تر از مذکره، این رو دیروز قبلاً مفصل عرض کردم. دختر که ضعیف تر از پسره، شما بگید دختر این تکلیف بدنی که بنیه بدنی لازم دارد، نه بنیه عقلی، نه بنیه چه.،این تکلیف بدنی که بنیه بدنی خوردن و آشامیدن لازم دارد، دختر که ضعیف تر است 9 ساله حتما بگیر، پسر که قوی تر است تا 15 سالش نشد نگیر، الحَمدُاللهِ الذّی قَدَمَ المَفضولْ عَلَیَ الفاضل میشه و این سوال از کلّ علمای فقه هست، سنتاً و شیعاً که چرا این حرف رو شما زدید اصلاً؟

-…..که نمی گن واجبه

-نوعاً، بحث نوعه

ببینید، بچه ای که 9 سال میشه من دیدم دیگه اطلاع دارم کاملاً، از نزدیک اطلاع دارم، که بچه ای که 9 سالش تموم شد به زور این سحری بخورننش، از خواب بیدار کنن، چه، جونش بالا بیاد روزه رو بگیره. اینو فرض می کنن که روزه رو باید بگیره، چرا؟ برای اینکه 9 سالش شده.

-(صحبت حضار)

-اطاقه نه، صحبت اطاقه نیست. نخیر. این مشکل است براش اما اطاقه نیست. یعنی صد در صد قوا، نمیمیره، مریض هم نمیشود. نه میمیرد و نه مریض میشه اما صد درصد قوا رو هم مصرف نمی کنه. یه 90 درصد، 95 درصد، ولی پدر صاحب بچه در میاد. این دختر باشه باید بگیره، پسر باشه نه، این چی شد؟ شما چرا بر این واجب کردید که نیروش کمتره؟ ولی اون که نیروش زیادتر است شما واجب نکردید؟ حتی اگر مستحب  هم بگیرید شما میگید صوم….. قبول نیست؟ چرا؟

حدیث دیگر، عیّاشی در تفسیر عیّاشی، عَنْ عَبدالله بنِ سَنان، عَن أبی عبد الله علیه السلام، قالْ سَألتُهُ وَ أنَا حاضِرْ عَن الیَتیم مَتی ، خب یتیم بحث بالاست و کاری به اصل تکلیف نداره.

عنِ الیَتیم مَتی یَجوزُ أمرُه فقَالْ حین یَبلغ أشُدَّه، این درسته، یتیم أشُدَّ می خواد 3 شرط بوده که هم شِّد عقلی است که مرحله اولا است که اول تکلیفه. هم شَّد جسمی است که مرحله نکاحه، {بَلَغُ النِّکاح} در قرآن دارد، هم شَّد اقتصادی است که {آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا} اَشُده، این اَشُد در یتیم شرطه در بقیه شرط نیست. در بقیه یک شرط در اصل تکلیف شرطه. ولکن در یتیم، عرض می شود که، مَتی یَجوزُ اَمرُه، فلذا نفرموده که مَتی یُکَلَّف. یتیم رو سوال نکرد مَتی یُکَلَّف. مَتی یَجوزُ اَمرُه، یعنی در خرید و فروش و اجاره و معاملات، کی می تواند دستش باز باشد، عمل اقتصادی انجام بدهد؟ این در یتیم که 3 شرط داره ولکن در غیر یتیم یک شرط دارد. در غیر یتیم فقط عاقل بودن، ممیز بودن، اما بلوغ عرض می شود که نکاح و {آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا} درش در کار نیست.

(صحبت حضار)

خصوصیت یتیم اینه، چون یتیم پدر را که والی امرشه از دست داده، بنابراین باید جبران بشه. نه فقط جبران شه به مثل اینکه پدر هست، نه، هم جبران بشه به کمکی که پدر می کرده و هم بالاتر جبران بشه که احساس فقدان پدر نکنه. به این حسابه. که و لذا {وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}اگر شما مال یتیم رو قرض، قرض الحسنه بگیرید. ولی یتیمید، ولّی یتیم، قرض الحسنه که بد نیست که، به روح پدر و مادرش، ولی اگر مال یتیم رو قرض الحسنه بگیرید این حرام است{بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن}نیست، احسن این است که مال یتیم رو به جای قرض الحسنه به کار بندازید و از برایش استفاده بشه ولی از برای، از طفل خودتون، از طفل خودتون شما می تونید قرض الحسنه بگیرد. توجه کردید؟ پس یتیم یک مضاعفتی دارد که غیر یتیم نداره.

عرض می شود که، بله، سَألتُهُ وَ أنَا حاضِرْ عَن الیَتیم مَتی یَجوزُ اَمرُه، تکلیف نیست. این ابعاد بعدیه.

 فَقَالْ حَتّی یَبْلُغَ أشدُّه قالْ وَما أشّدهُ قالْ الاِحتلام، این یک. این همه أشّد که نیست، احتلام که یک شَدّه. اون شَّدِ قبلی رو که شَدِّ عقلیست که منات تکلیفه ذکر نکرده چون معلوم بوده و شَدّ بعدی که قرآن شریف می فرماید که {آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا}اون محور شَد را که مرکز وسط است ذکر کرده.

 قالْ الاِحتلام قُلتُ قَد یَکونَ الغُلام ابن ثمانی عَشَره سَنه وَلا یَحتَلِمْ أوْ أقل أوْ أکثر، 18 سالش هم میشه، محتلم نشده یعنی به حد احتلام نرسیده، حالا زن گرفته باشه یا نه، به حد احتلام نرسیده.

قالْ إذا بَلَغَ ثَلاثَ عَشَرَه سَنَه کُتِبَ لَهُ الحَسَن، کجا رفت؟ از یُتم خارج شد. رفت تو بلوغ. اگر 13 سالش شد، محتلم بشود، نشود، حیض بشود، نشود، 13 سالش شد، کُتِبَ لَهُ الحُسْن و کُتِبَ لَهُ الحَسَنْ وَکُتِبَ علیهِ السَیّء وَ جازَ أمرُه إلاّ أنْ یَکونَ سَفیهاً أوْ ضَعیفاً. سفیه باشد، عاقله پاره سنگ برمیداره عقلش، ضعیف باشد، مجنون باشد.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد