جلسه چهارصدم درس خارج فقه

عقود (تجارت‌های حرام)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین، بحث ما در مکاسب محرمه، رسید به غنا. بر حسب ترتیب تفسره ی علامه حلی ،تفسرة الفقها، ما اینجا اینطور نوشتیم. عرض میکنم. بله، عرض میشود که، خط آخر، والغنا فی غیر الارث بالحق این هم از محرمات است. این عبارت رو معنی کنیم اولا و الغنا فی غیر الارث بالحق، بالحق به کدوم میخوره؟ اگر غنا به، اگر بالحق به غنا بخوره، غنا به بالحق، قرآن خوب میکند، حدیث خوب میکند، مرثیه امام حسین خوب میکند، خیلی عالی چه چه، که قلب انسان بیشتر توجه میکند به (؟) اگه اینو میخواد بگه، اینو قبول نداریم. که اگر غنای بالحق باشد، البته دو جوره، قبول داریم دو جوره. یه مرتبه این غنا جوری لهو است که مطالب حق لهو را از بین نمیبرد، بلکه باطلٌ علی باطل میشه. مثل غنایی که فقط برا رقصه، اونوقت اینو قرآن باهاش بخونن که در حقیقت به وزن رقص قرآن خوندن، این ظلمات بعض فوق بعضِ، درش شکی نداریم. مطلب چیز دیگه است. اگر چنانچه این غنا فی نفسه لهو، فی نفسه، و اگر غنای به باطلم باشد لهوٌ علی لهو. اما این غنای فی نفسه لهو را اگر باهاش آیات قرآن بخوانند، مثل ام کلثوم اخیرا توبه کرده بود آیات قرآن میخوند. اگر این صدای بسیار عالی که ممحد در رقص و ممحد در لهو نیست، اما فی نفسه لهو است و اگر چنانچه قرآن را با این صدا بخوانند، اینجوری نیست که اهانت به قرآن باشد، رقص بیاره، چه بیاره، در اینجا چرا حرام باشد، این بحثیست که ما خواهیم داشت. یه بحث مفصلی هم هست که در کل لهو ها ما بحث میکنیم. قمار باشد، زنا باشد، رقص باشد، موسیقی باشد،مال باشد، اولاد باشد، هر چه باشد. این بحث رو ما اینجا باید بکنیم.

میخوایم بحث کنیم دیگه الان، و الغنا فی غیر الارث بالحق، میگیم اگر غنا بالحق حرام است که قبول نداریم، خب در ارثم حرامه، مگه عروسی حرام رو حلال میکنه؟ عروسی که، پس کسانی که شب نهم ربیع رو میگن حلال و حرام شد، این حراما حلال شد. معذرت میخوام، علامه مجلسی در جلد هشتادو چندمه، یک حدیث خیلی مفصل از امام صادق علیه السلام نقل میکند، خیلی، دو سه صفحه است، که تمام حرام ها در شب نهم ربیع الاول حلاله‌. مجلسی رو عرض میکنم، بله. حالا، مجلسی میگد که در شب عید عمر که اینا تعبیر میکنن، روایت نقل میکنه، که تمام حرام ها در این شب، حلاله. خب این خلاف ضرورت همه ادیانه، چیزی که نقل فرمودن. حالا، در جلد هشتادو چندم، باید ببینم بهتون بگم. و الغنا فی غیر الارث بالحق، اگر بالحق به ارث بخورد، مطلب دومه، اگر بالحق به غنا بخورد، مطلب دیگریه. اگر بالحق به هر دو بخورد مطلب دیگریه. سه مطلب در اینجا. ما هر سه رو در اینجا بحث میکنیم، مقداری مختصر.

اگر و الاغنا فی غیر الارث بالحق، بالحق به غنا بخورد، که غنای بالحق در غیر ارث حرام باشد، پس غنای بالباطل به طریق اولی حرام است. اگر بالحق را به ارث بکنن، گاه ارث بالحق است، گاه ارث بالباطل، عروسی که حرام است. عروسی که یه زنی رو گرفته، گرفتن این زن حرامه مثلا، که بعید است مرادش اینطور باشه، حالا، احتمالات. اگر ارث، در غیر ارث بالحق باشد، این حرام است. اما اگر ارث بالحق باشد، در اینجا حلال است. ما کلا به این آقایون عرض میکنیم شما چرا غنا رو اصلا مورد بحث قرار میدید؟ اینم یکی از اشتباهات ما فقها رضوان الله علیناست، که مثلا در باب غنا، هی میایم سراغ لغت. مرحوم شیخ بزرگوار انصاری رضوان الله علیه، بسیار محقق بوده، بسیار دقیق بوده، بسیار شنا آور بوده در فقه، حال اگه بنده شنا در لجن بکنم، خب، تند راه نمیدم. هی اینور، اونور، اینور، اونور، سها اینطور میگه، مها اینطور میگه، قانون اینطور میگه، اون عالم اینطور میگه، شهرت اینطور میگه، بعد بحث میکنید. بحث بالا، بحث پایین، بحث. یکی از حرف های که شیخ بزرگوار انصاری اینه، می فرماید که غنا از سه حال خارج نیست، یا غنا مساوی با لهو است، یا اوسع از لهو است، یا (؟) از لهو است. مکاتب رو مطالعه کنید آقایون. غنا رو میگه سه جوره، یا غنا مساوی با لهو است، هر غنایی لهو است، نه هر لهوی غناست ها، هر غنایی لهو است، مساوی اینه. یا نه، غنا اعم از لهو است، میشود غنا لهو باشد، میشود غنا لهو نیست. یا نه، لهو اعم از غنا، که به عکسه در حقیقت. بعد ترجیح میدن، میگن ظاهر این است بعد از تحقیقی که ما میکنیم، از نظر لغوی، و از نظر روایتی این است که، غنا مساوی با لهو است. هیچوقت غنا حلال نیست. معذالک در ارث، در عروسی تحلیل میکنن. اگر غنای بالباطل نباشد، اگر غنای بالحق باشد، اگر در این غنا حرفای باطل نزنند، و حال اینکه این غنا در غیر عروسی حرام است، اما در عروسی حلال است. این یک بحثی که اینا فرمودن. بعدم فروعی دارد این بحث که باز ما صحبت خواهیم کرد. به شیخ بزرگوار انصاری و به دیگران عرض میکنیم، شما راجع به غنا چرا انقدر صحبت میکنید؟ اولا شما تخصص در غنا ندارید، تخصص در موسیقی ندارد، اینها نیست. چرا از لغویون نقل میکنید که غنا تحسین و صوت است، مع ترجیح، یک. غنا تحسین و صوت است مع ترجیح المطرب، دو. غنا ترجیح مطرب است، و، و،و الی آخر. اصلا ما احتیاج نداریم به معنا کردن غنا، ما غنارو میخوایم چیکار اصلا. اونی که محور حرمت است در قرآن شریف لهو است. با چیزهایی که به لهو انسان رو میکشانه. مثلا، در قرآن دارد قول الزور. قول الزور یعنی دروغ گفتن، دروغ گفتن، این حرامه. دروغ گفتن، دروغ رفتن، دروغ آمدن، عمل دروغ کردن، همش دروغ، که قول زور حرف دروغ است، اگر اشاره دروغ کند، اگر عملی کند که بر خلاف حق باشد، تمام اینها دروغه. اونوقت روایت دارد که قول زور یعنی الغنا. میگیم بله، روایت دارد قول زور یعنی غنا، اما آیا هر غنایی قول الزور است؟ اگر کسی با صدای چهچهه عبدالباسط شعر مرثیه بخواند، این مرثیه که، این قول الزور که نیستش که. این قول حق است. قول حق را به دل انسان بیشتر می نشاند، اگر صدا صدایی که مختص به رقص نیست. اگر صداییست که فی نفسه، اگر هیچی باهاش نباشه، لهوه. اگر حقی با او باشد، لهو بودن از بین میره، اگر باطلی با او باشد لهوٌ علي لهو میشه. اگر این گونه است، ما این غنا که ترجیح صوت است و تحصین صوت است و مطرب است و چه، اگر این غنا رو در آیات مقدسات قرآن بخوانیم، که رقص آور نباشد، اگه باشد که حرمة علی حرمه است. در آیات مقدسات قرآن این چهچهه ای که عبدالباسط میزنه، اگر در شعر باطل بخواند، واقعا غناست، واقعا  لهوه. اما این رو وقتی در آیات قرآن بخواند دل انسان رو بیشتر متوجه به حق میکند. ترکیب بهتری در قرآن حاصل میشود، و هیچ قرآن خوانی در طول تاریخ قرآن خوندن با صدای رقص قرآن نخونده. اگر کسی این کارو کنه که اصلا اهانت به قرآن است و اصلا گوش نمیدن، راش نمیدن. با صدای رقص که، این صدایی داشته باشد که این صدا واقعا میرقصونه و با همون قرآن میخونه که در حال قرآن برقصاند مثلا. با خوندن قرآن مثلا برقصن. ما باید روی کلمه ی لهو بحث کنیم، در قرآن شریف کلمه ی لهو تکرار شده، و یک محور بزرگش که از فردا بحث خواهیم کرد، سوره ی لقمان، وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚأُولَٰئِكَ اینو به عنوان آیه مادر بحث میکنیم. و آیاتی که لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم یا رجال الله فی حجارة و لا بیع ان ذکر الله و، و،و. اونها به عنوان عرض میشود که حاشیه این آیه. گرچه حاشیه هم متن خودش. ما رو لهو باید بحث کنیم. اینی که حرام است، در عروسی باشد، در غیر عروسی باشد، در خانه باشد، این لهو در قرآن خوندن باشد، در روضه خوندن باشد، در هر جایی، خیری یا شری باشد، لهو اگر باشد، این به طور مطلق حرام است که در لهو باید بحث کنیم ما، که چند بعد دارد لهو.

خب، یکی از چیزهایی که لهو است، صداست. یکی از چیزهایی که لهو است قصه های دروغی که میگن و انسان رو سرگرم میکنن، که با این قصه های دروغ انسان سرش گرم شه که دنبال حق، عرض میشود که نمیره. یکی از چیزی که لهوه مال است، انقدر انسان فرو برود در مال که اصلا به نماز و به چه و به چه توجه نکند. که این اعراضه. اولاد، اولاد انسان، مال انسان، نوشته انسان، داره تفسیر مبارک قرآن می نویسد، اونقدر رو این تفسیر داره کار میکنه، اذان گفت، هیچی، ناهار، هیچی، عصر غروب شد، هیچی، خب این لهوه. اینم مثل رقص (؟) حرامه. خود همین، اصولا ببینید، اگر انسان کار واجبی بکند که موجب ترک اوجب گردد، این واجب لهوه یا نه؟ لهوه دیگه. لهو ما یعرض عن الحقه. اعراض مراحل داره قبول داریم، یا دل را می میراند، یا انسان را وادار میکند که ترک اوجب بکند، یا وادار میکند ترک واجب میکند، یا وادار میکند فعل حرام بکند، یا نزدیک به حرام میکند، یا دور از واجب میکند، همه ی اینا هست. من مثالی که دارم عرض میکنم اون مثال آخریه، که این آدم انقدر محقق است، انقدر دقیق است، من رو تفسیر مثال میزنم تو خودمون ببینیم، احیانا با (؟) که این آیه انقدر مطالب هست که حالا داره می نویسه، می نویسه، وقت نماز گذشت، گذشت، نماز عمدا قضا شد، این تفسیر نوشتن لهوه، این کتاب تفسیر لهوه. چرا؟ برا اینکه،  الها عن الاوجب. و اگر درس های حوزه های ما، یه اشاره در رسالمون دارم، یکی از علل ممنوعش همینه. (؟) اگر درس های حوزه ی ما، حوزه های ما، به قول علامه طباطبایی رضوان الله علیه، از اول تا آخر جوری تدوین شده که اصلا مجالی از برای رجوع به قرآن نیست. تفکر در آیه، تفکرات در اصول، تفکرات در اقوال، تفکرات در چه، تفکرات در چه، نوشتن ها، دراست ها، تدریس ها، بحث ها، اصلا جوری اوقات حوزه گرفته شده است که من و شمای طلبه اصلا فرصت نمیکنیم به قرآن برسیم. این لهوه که، لهوه. فرض کنید واجب، اگر فرض کنید درس واجب، واحب تر از عرض میشود که، فرض کنید که ورود در این مهمه ای که (؟) تفسیره که نیستش که. قاعدتا با لباس رسمی که. حرام است انسان دست بزند به صورت و بدن و پا و چه دختر اجنبی، بله. (؟) هی دارن ذکر میگن. اینا دارن ذکر میگن، لا حول و لا… داره غرق میشه، لا حول و لا… خب دست بهش نزن. خب لهوه، لا حول و لای شما لهوه. نشستن شما لهوه، ترک شما لهو است، چرا؟ چون در اینجا یک، نجات دادن دختر حرام نیست. در دوران امر بین واجب و اوجب، یا واجب و غیر واجب، یا حرام و حرام تر، دوران امر بین محذورین که اهم و مهم (؟) اگر شما اونی که کمتر است وجوبش، عمل کنید، واجب بیشتر از بین بره لهوه. اونی که حرمتش عرض میشود که بیشتر است، عمل کنید، اونی که حرمتش کمتر است رها کنید، باز لهوه. اونی که اهم است از نظر حق، شما ترک کنید و اونی که مهمه. تا چه رسد به کاری که نه واجب است و نه مستحب است و نه چه. مشغول بشید در تحقیقاتی، در یحقیقاتی، در محقیقاتی، در فکرهایی، در نوشتن ها و کارهایی که هیچوقت شما را به حق صحیح نمی رساند. و این موجب میشود که شما در طول تاریخ درستون در حوزه، به قرآن نرسید، خب این لهوه. همش مورد لعنت خدا و رسول هستین، چرا؟ لهوه دیگه، لهوه.

خب، عرض میشود که یک بعد لهوه که باید درش بحث کنیم. قول الزور است، شفاعة سیئه است که قبلا اشاره کردیم. شفاعة سیئه، ذنب است، اثم است، ترک نهی از منکر است، ترک امر به معروف است، و، و، و. این یک. دو، اصولا در چیزهایی که خداوند واجب مقرر فرموده است، ما باید حالت آمادگی داشته باشیم اینهارو. در عمل واجب باید ما آماده باشیم دیگه. در عمل حرام باید حالت تعرضی داشته باشیم یا نه؟ در عمل واجب، باید حالت ایجابی داشته باشیم، کاری کنیم که آمادگی برای عمل واجب بشه. نگیم حالا که ظهر نشده، وقت وضو هم که نیست، آب دارم میریزم تو باغچه، بعد تیمم میکنم، نخیر. باید حالت آمادگی داشته باشیم. و در جریان حرام، هر چه حرام قوی تر و نزدیک تر به انسان (؟) باشه، انسان تحرکش باید بیشتر باشه. پس ما اضافه بر واجبات اصلیه و محرمات اصلیه، یک مقدمات واجب و مقدمات حرام هم داریم. اگر ما خود را آماده ی از برای واجب نکردیم، بلکه کاری کردیم که سحت شد، بلکه بدتر کاری کردیم که واجب جلوش گرفته بشه، اینا همش حرام شد‌. آماده نبودن، شل شدن برا واجب، کاری بشد که واجب ترک بشه در هر سه بعد، این حرامه. چون اصل اول این است که ما باید آماده از برای واجب بشیم. آیاتم زیاد داریم و سابقون الی مغفرة مقربه، سابقون، با دیگران حرف زد.

در محرماتم همچنین، خود محرم نباید انجام بشه. بلکه باید حالتی داشته باشیم که این محرم اصلا نیاد جلوی ما. اصلا نزدیک ما نشه این. فلذا در باب زنا، و لا تقرب زنا، چی میخواد بگه؟ (؟) یه چیزهایی که مقربه به زنا، نگاه کردن از روی شهوت، دست زدن، بوسیدن، چه کردن، چه کردن، تمام اینا مقرب، اینارو داره میگه. خود زنا رو نگفته. و لا تقربوا مال الیتیم نمیگه مال یتیم نخور، نه. میگه چیزهایی که انسان رو نزدیک میکند به مال یتیم، اونجام نه. در روایت داریم المعاصیهم الله فمن هذه الهمت اوشک عن (؟) معاصی غروق گاه خداست، نه اینکه اون نقطه ای که عصیانه، نه. اصلا نزدیک نشید، چون نزدیک به دریا شدید، یواش یواش تو دریا فرو میرید غرق میشید. خب لا تقربوا، در زنا لا تقربوا، و، و، و، الی آخر. حالا، این دل انسان باید که به نور حق آباد باشه، هر چه میشه. اما اگر این آبادی دل گرفته بشه، دل بمیرد از توجه به حق. این مردن دل از توجه به حق، از محرماته. چون دل است که انسان را وادار به خیر میکند و یا وادار به شر میکند.

حالا اگر یک کاری، یک کلامی، یک عملی، یک صدایی، دل را بمیراند، این لهو است یا نه؟ لهو است. لهو یعنی این است که انسان را باز دارد از کار واجب. اوجب واجبات این است که این دل مرده نباشد. اگر کاری کند انسان که دلش بمیرد از ربانیات، و از امور خیر، و از اموری که خاصه ی حضرت اقدس الهیست، خود این مردن دل، مردن تمام واجبات است، و زنده شدن تمام محرمات است، بر حسب مقدار مردن دل. اول بعدش مردن دل است، ومن الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم، اولین قدم در سبیل الله این است که دل را به حق (؟) این راه دل را به حق کُنْد کند. تاریک کند، یا سد کند و ببندد، این چه صدا باشد، چه رقص باشد، چه موزیک باشد، چه مال باشد، چه اولاد باشد، چه مکاسب باشد، چه الفرقان باشد، چه القرآن باشد، آقا داره قرآن میخونه، وقت نماز شد، نخون. قرآن بذار بخونه، این لهوه، این لهوه. که با حق ضد حق کار کردن. مسجد زرار همین بود دیگه، در مسجد زرار بر ضد اونچه در مسجد باید انجام بشه، عمل کردند. این ابعادی دارد لهو که ما باید که به طور کلی بحث کنیم و آیات لهو رو میخونیم و روش صحبت میکنیم.

خب، منتهی محور و آیه ام به عنوان مادر عبارت است از لهو. غنا باشد، نباشد. موسیقی باشد، نباشد. صدای خوب باشد، نباشد. تکون دادن بدن باشد، نمیگیم رقص، نباشد. هر چه که انسان را، دل انسان را بمیراند. بعد اول. یا به تمامه یا بعض. دو، هر چه انسان را شل کند در انجام واجب و تند کند در فعل حرام. سه، هر چه انسان را وادار کند به فعل حرام و ترک واجب، در این سه بعد هر سه لهوه. ولو دارای درکاتیست دیگه. کمانکه احتجاء الی الله دارای درجات است، بعد عن الله هم دارای درکات است. یه مرتبه قلب را به طور کلی میمیراند، فلذا در آیات قرآن، در دو آیه دارد که شما با کسانی که خوض در آیات خدا میکنند، ننشینید. کسی که خوض میکند در آیات خدا و میخواد رد کند و حرفای مزخرف بزنه و چه، و شمام قدرت ندارید رد کنید و نمیتونی رد کنی، نمیخوای رد کنی، شمارم انکم اذن مثلهم، انکم اذن معهم، انکم اذن مثلهم، ولو شما خوض نکردید، اما خوض مع الخائضین شده است در حقیقت.

حالا، در باب لهو که ام مطلب است ما باید بحث کنیم. این لهو، یا با صداست، غنا (؟) یا با عمل است، قمار. یا با موسیقی است، یا با حرکت بدن است، یا با شغلیست، مال. یا با برخوردیست، اولاد. هر نفی و اثباتی که لهو است، خب به قول مطلق حرامه. شما چرا چسبیدید به غنا؟ که این غنا رو هی بحث کنید، بالا و پایین و بالا، پایین. بعد با فیض کاشانی دعوا کنید، با کی دعوا کنید، اینو رد کنید، اونو اثبات کنید. این حرفا نیست. بنابراین ما روی خود لغت لهو و آیات لهو بایستی بحث کنیم، تا مطلب برامون تا اندازه ای روشن بشه. آیه ای که محور است در بحث لهو، آیه سوره ی لقمان، وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا الی آخر. خب این قیودی داره. ما قبل از اینکه قیود در آیه رو بحث کنیم، باید روی خود لهو مقدار بیشتری صحبت کنیم. حالا، غنا که صوت دیگه. این صوتی که لهو است، دارای چند بعد. یه مرتبه صوتیست که ممحد در لهو است. دل رو غافل میکند، دور از واجب میکند، نزدیک به حرام میکند، چه با حق مخلوط باشد، چه با باطل، چه نه حق و نه باطل. (؟) لهو، یا زنا؟ زنا رو میرسیم بله، هم (؟) یه جا میگه حلاله چون لهوه، میگه حرامه چون لهوه. در بعضی روایت دارد که حرم الغنا لانه من الهو، ما تشخیص موضوع، در تشخیص موضوع بحث نباید بکنیم ما. ما در مفهوم حکم باید بحث کنیم، حالا این ترتیب رو در نظر بگیرید که فردا… اگر موضوع مشخص نباشد حکم قربت نیست، اگه ندونی لهوه خب حرامم نیست. ندونی عرقِ خب حرام نیست.

حالا، این یک دلیل. ببینید، در موضوع لهو، ما فرض میکنیم همون غنا که آقایون بحث میکنن، این صدا اونقدر چهچه است و به به است و اونقدر طرب آور است و چه است و فلان است، بهمان، هر بلایی سرش بیاری لهوه، قرآن بخونی لهوه، بلکه لهوتره، بدتره، چون مسخره قرآنه. باطل بکنی بدتره، حق بکنی، حق رو مسخره کردی. اگر حرکت رقص بکنه، لهوٌ علی لهوه، اگه حرکت عادی بکنه، باز کاریش نمیکنه. هیچی لهو بودن این را که حالت اعراض است، از بین نمیبره، خب مسلما حرامه. این یه جور لهوه. یه جور غنا است که اینطور نیست. با یک صدای خیلی کمانکه  بعضی خواننده های زمان شاه علیه لعنت الله الانم خواننده ان ولی خوب میخونن، این همون صداست، شاید نفیس ترم هست. ولی شعرهایی میخونن که در جنگ تحریک میکنن. شعرهایی در محبت حق مثلا میخونن، بعضیا رو میشناسین شماها، شعرهایی در محبت امام حسین میخونن، در مرثیه میخونن، لا اله الا الله میگن مثلا. این لهو درجه یک، یعنی غنای درجه یک. اگر این غنای درجه دومه، یعنی لهویت صفره نه شصت و صد در صد. بله، اگر این صدا خالی از هر حق و باطلی باشد، لهو است. اما اگر با حق باشد، لهویت از بین میره. صدای مجرد لهوه، صدای مجرد جوریست که دل را میمیراند و شهوت را تحریک میکند و چه میکند، اما همین صدا را اگر با آیات قرآن این صدا توام باشد، یا با مرثیه امام حسین توام باشد، اشعاری که اشعاری که اشعار توحیدیست و معرفتیست و اخلاقیست و اینها، دل رو متوجه به حق میکند، اگرم طربی دارد، طرب فی الحقه، مگه طرب بده؟ حتما انسان همیشه اخمو باشد و گریه کنه؟ چجوری میشه گفت طرب بده. اون طربی که انسان رو به باطل میکشاند حرام است. طلبی، طربی که به باطل نمیکشاند، یا به حق میکشاند طوری نیستش که. این اشکال ندارد که.

حالا، این، اون اولی بود، اون اولی بود. ما اولی رو گذاشتیم کنار. عرض کردم اولی بود دیگه. اونی که بهش چسبیده لهویت، کنده نمیشه با هیچی، اون که بحث کردیم، گفتیم. میگم اون که رفت کنار. قسم دوم،  لهو جوریست که بعد دوم داره. ولی صد در صد اینطور نیست که هیچ علاجی نمیشه کرد، میشه علاجش کرد. استرسی که زیادی بخوره، آدمو میکشه، خورده خورده تقویت میکنه. اما استرسیه دیگه، اینجام لهو استرسی. این لهو استرسی، اگه یجوری که به هیچ وسیله ای که زمینه با او بشه، این از حالت لهویت نمیره کنار. خب لهوه حرامه دیگه. دلیلش خود لهو بودنه. یه مرتبه نخیر، این یه درجه پایین تره، یعنی اختصاص به رقص و اختصاص به میراندن دل ندارد. ولی خود این صورت جوریست که، هی، هی، جوریست که این دل رو میمیراند، خودش به نفسه. اما اگر زمینه بشود با آیات قرآن، با مرثیه، با چیزی که مذکره، مثل نیلبک که میزنن ها، نیلبک حوض میاره. در لبنان که بودیم به ما گفتن این نیلبکو ما داریم میزنیم، (؟) میزنیم و روضه هم در ضمن خونده میشه و گریه میکنیم. (؟) گریه چی مثلا، بر مرده گریه میکنن، حالا بیشتر گریه میکنن، مطلبی نیستش که.

عرض میشود که حالا، اگر چنانچه این لهو بعد دوم است، یعنی جوریست که اگر زمینه شود با حق، این اثر حق خواهد داد و بیشتر. اینجا بین فیض کاشانی و شیخ انصاری اختلافه. ما اختلاف اینجوری حق داریم. شیخ انصاری می فرماید که فیض کاشانی فرموده است که، اگر غنا، اگر غنا با خوندن حق باشد، مطالبی که حق است، ایشون گفتن این حق بودن این مطالب جبران میکند حرمت غنا رو و این غنا حرام نیست. شیخ انصاری می گوید نخیر فرقی نمیکنه. این غنا هر جا باشه حرامه. فیصله بین مطلب اینه، میگیم شیخ بزرگوار، اگر این غنا اولیه، این غنای اولی، که اگر با حق زمینه بشه، حق رو هم ضایع میکنه، خب فیض کاشانی نمیگه که حلاله که، فیض کاشانی غیر ممکنه اینو بگه. این فقیه محدث، عارف، عرض میشود که مفسر بزرگوار، آدم عالی این حرفو نمیزنه، چه برسه به. این که شیخ بزرگواره نمیاد بگه این غنا اگر توام با مطالب حق بود، چون تذکر آور است حرام نیست، اون این غنای اولی که نمیگه. چون غنای اولی اگر با حق باشد، حق را هم باطل میکند. حق را هم اهانت، اینکه نمیشه. پس اینم رفت کنار.

دوم، ایشون غنای درجه دوم رو میگه، اون غنایی که فی حد نفسه، بله. لهو است، حالا بگذریم از اینکه غنا کلا لهو نیست. حالا اگه غنا لهو بود. اون غنایی که فی حد نفسه، نفس است، لهو است، اما اختصاص به مجالس لهو ندارد. حالت اختصاصی صد در صد بالا هم ندارد.  این غنا، اگر قرآن بخواند مثل ام کلثوم که میخوند، برای زن ها یا هر چی، یا هر خواننده ای. که این غنا حرام که نیست بلکه ثوابم هست. فلذا روایت داریم، تغنو بالقرآن، رسول الله صل الله می فرماید، تغنو بالقرآن فانه من لذی تغن بالقرآن فلیس منا. قرآن رو با صدای قشنگ بخونید. یه جا رفته بودیم، به فاتحه ای دعوت کرده بودن، یه وقتی، که میرفتیم یه کسی داره قرآن میخوند، آدم مسخرش میومد به اون قرآن. چه قرآن، دری، وری، کج، کوله، یه جوری میخونه، ثوابه. قرآن رو بد خوندن ثوابه؟ ولی اینجور خیال میکنن ها. کثیف بودن ثوابه، کج بودن ثوابه، (؟) داشتن ثوابه. مثل اون شخص میگفتش که، پیش نماز سر محل ما خیلی عادله ها، نظیر ندیدیم. گفت چطور؟ گفت این صابونو با گچ تمیز… گفت این الاغه، این آدم نیست اصلا. این خیال میکنه خر بودن ثوابه، ندانستن ثوابه، کثیف بودن ثوابه، بد خوندن ثوابه. یه کسی با خط بد می نوشته عبارت بد (؟) درست نبود، این چرا همچین میکنی؟ اهل دنیا نیستی، پس خدا اهل دنیاست. خدا انقدر زیبا نوشته، ادبیاتش رو، فصاحتش رو، بلاغتش رو. بعضی اینطوری میشن، یعنی خیال میکنن نفهمیدن، ندانستن، خریت، کج بودن، کج خوندن، بد خوندن، بد صدا بودن، بد ترکیب بودن، اینا بده، اینا جزو بد، اینارو جزو خوب حساب میکنن.

حالا، تغنوا بالقرآن فانه من لذی تغن بالقرآن فلیس منا، قرآن لغته، عدده، فصاحته، بلاغته، در بالاترین قله بی نظیری، قشنگ بخونید. این چه قشنگیست؟ قشنگی که اینو بیاره به دل بچسبانه. گوش لذت ببرد و قلب لذت ببرد، روح لذت ببرد. حداقل گوش لذت ببرد. اگر گوش از شنیدن صدای پیغمبر لذت برد، کم کم میشه به قلب وارد بشه. اما اگر خود پیغمبر بزرگوار که بلاغانه جوری گفتش که ضمخت، ضمخت، گوش رو کرد، خب اینو گوش نمیدن اصلا. این بلاغانه این است که با کمال محبت، با عبارت درست، انا اولیاکم لاعلاء هدا، با کفار داره میگه ها، ما یا شما، یا ما، یا شما. در حقیقت، (؟) حالا اگه ابو جهل شد مطلب دیگریه، اون حساب دیگری داره. ولی کسی که روزنه امیدی از در هدایت اومد، با کمال ملایمت، برخورد خیلی عالی ادیبانه، لفظ خیلی عالی، تعبیر خیلی صحیح، نه که با ضمختی و گردن کلفتی و خشونت انسان با او برخورد کنه. این تغنوا بالقرآن اینه، و الا اون کسی که قرآن رو با صدایی میخواند که صدا مختص به رقص و مسخره است، خب این حرمت علی حرمت است، پیغمبر، یزیدم نمیتونه همچین حرفی بزنه، تا چه رسد پیغمبر بزرگوار که تغنوا بالقرآن فانه من لذی تغن بالقرآن فلیس منا، این بعد عرض میشود دوم، لهوه. که البته در آیات لهو گفتیم بحث میکنیم. که این اگر چنانچه این با حق باشد، حق است، اگر با باطل باشد، باطل علی باطل است. اگر اونکه میخونه نه حقه نه باطله. یه شعری میخونه، این نه راهنماست، نه قرآن خواننده است، اینجام جبران لهو که نکرد که، شما گفتین جبران لهو چی میکنه؟ اگر حق باشد جبران لهو میکند (؟) اینجا که اگر باطل است، حرام علی حرامه، اگر حق است حلال بالاتره. اگر اونکه میخوند نه باطل است نه حق است، نه راهنماست، نه مذل است، اینجا بر حرمت خودش باقیست. تشخیص موضوع با ماست، نه با لغویه، نه با مغویه، نه با فقیه، خب این تشخیص موضوع نیست. موضوع رو مردم عادی بهتر میتوانند بفهمند از غیر مردم عادی. مردمی که گوش به این لهوها و لغوها و این صداها و چیزها میدن، اینا بهتر میتونن بفهمن که دل را میمیراند یا نه. و الا این دلی که اصلا خودش مرده، صد سالش(؟) اگه زن لختم بره جلوش هیچی نمیشه، هیچیش نمیشه اصلا. در موضوعات احکام که موضوعات خاصه است، که حالت حکم داره، بله. مثلا، میگه حرامه کسی الخمر، باید بگه خمر، ولی آیا اینی که این داره میخورد، نمیدونه خمر است یا نه، اینجا نه. اینجا باید بدانه خمره تا حرام باشه، ولی الخمر حرامه، چون حکم به موضوعه دیگه، الخمر حرامه، المیسر حرامه، الچی، الصلاة واجبة، این باید موضوع رو بگه، معین کنه، برا اینکه موضوع (؟) اما مصادیق موضوع رو در مواردی که انسان گیج و گم است و نمیداند، این وظیفه فقیه نیست، عرض میشود که، بلکه وظیفه خود شخصه. این مرحله ی… جواب، عوام چه جور عوامیست؟ یک عوامیست که عوام کالانعام است، یک عوام متشرع. اگر عوام کالانعام متشرع نیست، اون زنارم حلال میکنه. اون میگد که ما حالا خسته ایم و پولم نداریم زن بگیریم، زنا میکنیم که بتونیم (؟) درس بخونیم مثلا. یا میریم فرض کنید لاتار بازی میکنیم، یا میریم فرض کنید که شطرنج بازی میکنیم، چون شطرنج که بازی کنیم فکرمون قوی میشه. این عوام (؟) ما که میگیم عوام، ما، مگه هر شادی حلاله؟ آها، ببینید، موضوع دست من(؟) دست عرف، عرف. یک عرف عالم فقیه حساب علم فقها هست، که نیست. یک عرف فاسق عرض میشود که اینطور (؟) انسان بما هو انسان، آیا دلش میگیرد یا نه؟ اون دلی که مرده است که هیچی. اون دلی که از بس موسیقی شنیده دیگه مرده، بشنوه، نشنوه مرده. یه دلیست که نه، این زیادی رفته، مثل قضیه خبیث ها، خبائث اینطوره ها، خبائث دارای سه بعده. یه مرتبه خبیث است به نظر مومن (؟) فلان، کاری نداریم. این به حساب تقوا و… یکی خبیث است به نظر کرمم میخوره، هر چی بدن، اونم نه. بلکه خبیث از نظر طبع انسان به ما هو انسان. اگر انسان به ما هو انسان، نه افراط، و نه تفریط، این عرض میشود که (؟) خوردنش یا هر چه، این حرام میشه.

در اینجام همینطوره، در باب لهو ما سه وضع خواهیم داشت که صحبت میکنیم. این یک، معلوم است که دل را میمیراند. خود انسان میفهمه دیگه. بل الانسان علی النفس بصیره این سر خدا رو نمیخواد کلاه بذاره که. خود انسان فی ما، معلوم است این از این مجلس که بلند شد، دل مرده. به، از واجب دور شده. به حرام نزدیک شده، به شهوات و هوس ها نزدیک شده. این معلوم است این مطلب. یه وقت اینطور معلوم است، این هر جور باشه حرامه. اگه این وسیله رو نداشته باشد این حالت رو داشته باشه، این حالت حرامه. باید کاری کنه حلال از بین بره. یه مرتبه نه، معلوم است که این نیست. مثل اینکه صدای عبدالباسط در قرآن انسان میشنوه، قبل از اذان، بعدم اذان میگه، نماز میخونیم. این معلوم است که لهو نیست. صدا هر قدر زیبا باشد، هر قدر چهچه داشته باشه، ولو که این چهچه نه تنها از بین میبرد مذکِر بودن قرآن را، بلکه به دل بیشتر مینشاند. اینم بعد دوم.

بعد سوم، نمیدانیم، نمیدانیم دل مرد یا نه. نمیدونه حالا معنا نداره، آدم دلش میمیره یا نمیفهمه؟ مثل این که شما بگی خوابیدم یا نه؟ تو که نمیدانی خوابیدی یا نه، میدانی که نخوابیدی، خوابیدی یا نه. حالا فرض کنید نمیدانه، این نمیداند که این دل را میمیراند، میرانده یا نه. نمیداند که او رو از حقایق دور کرده یا نه، نمیداند به شهوت نزدیک کرده. فرض کنید نمیدانه، اگه نمیداند، پس این لهو بودن باید محرز بشه. باید محرز بشود که این لهو است تا حرام بشه. وقتی محرز نشه کل ما فی حلال و حرام فهو لک حلال حتی تعرف الحرام منه بعینه. بله، یه مرتبه است که میراندن، دور کردن از حرام، نزدیک کردن به واجب، فعلیست. یه مرتبه نخیر، شأنیست. یه مرتبه جلسه اول این طور نشد، دوم طوری نشد، سوم میشه. یه مرتبه روغنی که به پا میمالن، اگر پا درد سختی هست، دکتر روغن به چهره مالید، اگه روز اول مالید فایده نکرد، این دلیل نمیشه، این تکرار میخواد. حالا، در باب لهوم یک بعد دوم این است که این در جلسه ی اولی چون نماز شب خوان است و مقید به واجبات است و مقید به ترک محرمات است و اینها… در (؟) اول اینکه لهو است و واقعا دل رو میمیراند، این دل انقدر روشن است که الان نمیره، ولی فردا، پس فردا کم کم میمیره و کم کم، اینم لهوه. ما یه لهو فعلی داریم و یه لهو شانی داریم. کمانکه، یک خود واجب داریم، یک مقدمه واجب. یک خود حرام داریم، مقدمه حرام. انسان باید در زندگی جوری باشد که، به طرف حرام نرود. از واجب دور نشود، دل نمیرد. این دل روشن تاریک نگردد، به تاریکی دل اضافه نشود. به روشنی دل اضافه بشه. خب این حساب میکنه دیگه، چون جنابالی قلبتون نورانیست و چنین و چنین و چنان، الان (؟) لختم این زن بیاد کاریش نداریم. ولی فردا شب اگه، پس فردا و پس اون فردا، اینو با چادرم شما نگاش کنید (؟) پس این مقدمه است در حقیقت.

و اما در معاملات مشکوک باشد و انسان شک دارد که چیزی هست یا نه، نه فعلیت دارد، نه شأنیت دارد، نه شأن نزدیک دارد، نه شأن دور باشد. مطلب یه پیرمرد صد ساله اگر این زن، یه دختر چهارده ساله بزکم کنه بذارید جلوش، نه برا دختر حرامه، نه برا پیرمرد، به نص قرآن. که عرض میشود که غیر اولی الاربة من الرجال. غیر اولی… همینطورم هست، ما یلهی عن الحق. یه موضوع، موضوع کلی داریم، موضوع جزئی، موضوع جزئی رو هیچکس نمیتونه بگه. ببینید، نسبت یه یلهی، نسبت به اون لا یلهی، نسبت به اون لا یلهی. ولکن موضوع اینجاست آقا ما یلهی عن الحق، همه میفهمن. یلهی… پس موضوع معین شد. موضوع ما… فلذا قرآن لهو داره، و من الناس یشتری لهو الحدیث، لهو قول(؟) اینو میفهمیم ما که آیا دل را میمیراند یا نه، نزدیک به حرام میکند یا نه، از واجب… اینو میدانیم. اما جایی که ماها شک کردیم، که خودشونم شک میکنه… در اینجایی که ما شک کردیم، یا شأنيت دارد یا نه. بعد سوم شأنيت ندارد، فعلیتم ندارد، نه الان دل را میمیراند، نه با تکرار. نه الان دور از واجب میکند، نه با تکرار. نه الان به حرام نزدیک میکند، نه با تکرار. اگه این نه ها بود، بسم الله… پس موضوع معینه دیگه، هم موضوع رو باید فقیه معین کنه هم نه. موضوع را به وجه کلی باید معین کنه. معین نکند که چی؟ حرام میشه چی؟

میفهمم، عرف حق ندارد این موضوع رو سوال کنه از مرجع. مرجع باید از عرف سوال کنه. ولی مصداق نه، مصداق. همین دیگه، همین که عرض کردم. مفهومی رو کلی، مصداق جزئی. جزئیات موضوع رو (؟) مفهوم کلی. آقا خمر این است که چنین است، چنان است، چنان است. این یه مفهوم کلی خمر است. اما اگه یه جایی بود که هم سرکه شیره بود هم خمر نمیدونه کدامه، نمیدونه این واقعا خمر یا سرکه شیره است، اینجا باز فقیه حکم مردد است. مردد است که خمر یا سرکه شیره، چون مردد است، حکم قطعی حرمت درش ما نمیتونیم بیاریم. حالا، ما فرق نمیکنه برامون، چه غنا باشد، این لهو، چه نباشد. غنا، اگر لهو باشد حرامه، نباشد، حلاله. منتهی لهو اون قبله ی اولیاست. یعنی اگر لهو باشد این راس محرمات است، بعضی اوقات قول الزوره، آقا شنیدن دروغ چطوره؟ شنیدن دروغ، دروغ. بله، باطلم، دروغ عرض میشود که، دروغ هم باطله (؟) ظلم، باطل. زور درست. اگر کسی باطل میگوید، صدام نداره ها، نه رقص داره نه صدا، باطل میگوید، دروغ میگوید، مذلم نیست، اگر باطل میگوید و دروغم میگوید و مذلم نیست، این لهوه؟ لهوه. اما شرکت در مجلس باطل حرامه. (؟) شنیدن دروغ حرامه، شنیدن غیبت حرامه، شنیدن باطل حرامه. اینا از بحث لهو خارج میشه. ما فعلا در بحث لهو هستیم که ان شاءالله فردا این سوره ی لقمان رو ملاحظه بفرمایید، که خصوصیاتی در آیه لقمان هست که اولا ما یشتری من لهو الحدیث، کسی خیال میکند که لهو حدیث یعنی گفتار لهو، ما میگیم نخیر، حدیث گفتار نداره، خدام حدیث داره، حدیث لهو الله بآیاته. نخیر، خدا، خدا، خود حدیثه. عرض میشود در سوره ی یوسف دارد که، حضرت یوسف میفرماید که، (؟) تاویل احادیث چیه؟ مگه این خوابی که میبینه لفظ داره؟ (؟) عرض میشود که آب انگوره لفظ درش این لفظه؟ این بحثاییه که باید بکنیم. بله. چه حدیث، چه واقعا بعدا به (؟) یا نه؟ من نمیدونستم بعدا برا من روشن شده. حدیث کلیت دارد در اینجا. در این آیه‌ بیشتر دقت بفرمایید، هم تفسیر و وارد میکنه، هم عرض میشود که کتابهای دیگری که در اختیارتون هست، بحث میکنیم.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.