جلسه چهارصد و ششم درس خارج فقه

عقود (تجارت‌های حرام)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین، مرحله ی اخیر ما در باب شطرنج این بود که در سوره مبارکه حجرات میفرماید يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ به اولویت قطعی این مطلب رو ثابت کردیم که اگر من چیزی بگویم، کاری بکنم، حکمی بکنم، که نود و چند درصد از مکلفین به حرام می افتند، خود این حکم کردن حرامه. ولو بعضی به حلال بیافتند که حلال واجبم که نیست. خود حلالی که راجح است و چنین است و فکر قوی میشه و فلان. ولکن اگر من حکم بدم که اگر در شطرنج برد و باخت نیست و از حالت قماری بیفته، بقیه رم نمیگم ها، این بقیه رو بگم مطلبیه. اگه بگم این مثلث هیچکدام نداره، نه برد و باختی در کار است، نه قمار در کار است، نه اون چهار جهتی که قرآن شریف میفرماید نداره، اینشم تازه آب میخوره، نمیشه گفت. ولکن سومی رو نمیگم اصلا. وقتی سومی رو نگفتم ، مقلدین من چه خواهند کرد؟ در میان میلیون ها مقلد من، اگر من گفتم شطرنج برد و باخت مالیست، اگر نداشته باشد و حالت قماری نداشته باشد، اشکال ندارد، آیا اکثریت قریب به اتفاق به حرام میافتند یا نه؟ خب بله. برا اینکه سومی رو شما نگفتین، اگرم میگفتید بحث داشت. اینجام قاطی میشه. اینجا، اینجام شطرنج بازها عملشون قاطی میشه. بعضی از، اینجا قوی تر است تازه، چرا؟ برا اینکه کل شطرنج بازها اگر همشون فرض میکنیم، اگر همه ی شطرنج بازها صددرصد نه برد و باخت مالی در کاره، نه عنوان قماره. ولکن اکثریت مطلقه یا کلا، یا اکثریت مطلقه یا کلا، اون عداوت و بغضاء و یصدکم عن ذکرالله و عن الصلاة درش موجوده. بنابراین به حرام می افتند نجس لیعلمون، بعضی وقتا نجس یعلمونه، بعضی وقتام نجس لا یعلمون، چون نگفتن که اون چهارمی رو، اون سونی رو نگفتن. اون مانع نداره اصلا. چون اونو سکوت کردن و مانع نداره اصلا، بنابراین نتیجه اینطور خواهد شد در خارج. داره دیگه، خود اینها، خود اینهام در (؟) وارد، نه لهویت. این إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ بشریش، وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ الهی. اینو باید بعد باید بحث کنیم، چون هم دیروز صحبت کردیم هم حالا اینو بعد در خدمتون عرض، صحبت میکنیم. خب، مطلب دیگه، سوال، ببینید، اگر چیزی واقعا حرام است، ذاتاً حرام است، و من قضایا التی قیاساتها معها، که استثناء ندارد. پس چرا اینجا استثناء؟ الا فی القبح والحافر (؟) ما داریم در باب  جهاد دیگه، مگه نداریم؟ اگر مسابقه ی در دوندگی باشد، خب، اسب دوانی یا هرچه دوانی باشد، حافر تیر اندازی یا هرچه اندازی باشد. که البته توسعه پیدا میکند در بحث موجود ما، اگر مسابقه ی در جریاناتی که تقویت و استعداد جنگی از برای مسلمان ایجاد میکند، در اینجا مانعی ندارد. چطور مانعی نداره؟ مانعی ندارد، چطور مانعی ندارد؟ که رهان در اینها مانع نداشته باشد. خب، اینجا دو مطلبه عرض میکنیم، جای دیگه سه مطلب. مطلب اول این است که درسته این حرف درسته، اگر فرمودند لا تظلم استثناء ندارد که. یا اینکه تا تاکلوا ربا، استثناء ندارد. (؟) استثناء ندارد، این قبوله. ولکن اگه موضوع عوض شد چی؟ اگر موضوع عوض شد، میسر حرامه، اما آیا مسابقه ی در اسب دوانی برای تقویت (؟) مسابقه ی در دوندگی، مسابقه ی در تیر اندازی، مسابقه ی در شنا، مسابقه ی در اموری که انسان رو در جنگ بر ضد دشمنان قوی میکند، این اصلا میسر است؟ موضوع عوض شد، میسر نیست این، لهو نیست، میسر نیست. این اولاً، که بحث خواهیم کرد، بنابراین این استثناء، استثناء منتقطع است. ظاهرش استثناء متصل است، که قمار حرام است کلا، الا فی الحب و الحافره و (؟) حمار تو (؟) نبوده اصلا. حالا میخوایم هنوز بحث کنیم دیگه، اجازه بدین، اینکه گفتم یکی درسته همینه. فرمایش شما رو عرض میکنم الان. مام همینو داریم میگیم دیگه. الانو کاری نداریم، ما که الانو کاری نداریم، ما اصل مطلبو داریم بحث میکنیم. اصل مطلب، الان باشه، نباشه. هر چه میخواد باشه، اصل مطلب. که در مسابقه ی در آلات جنگی که سابقا خوف بوده، و حالا وسیع تره. سابقا حافر بوده، اسب بوده، حالا عرض میشود که ضد هوایی هست، زمینی هست، چه، ببخشید، حالا وسائل تحت البحری هست، فوق البری هست، جوی هست، اونوقت مسابقه در اسب دوانی بوده، الان مسابقه در هواپیما دوانیست، در تانک دوانیست، در زیر دریایی دوانیست، چه فرق میکند؟ برا اینکه هر زمانی مناسب وضع جنگی اون زمانه. اگر امام معصوم فرمودند الا فی الخوف، این همون کفشهایی که اونوقت بوده کفشهایی که الان هست؟ اگر فرمود فی الحافر، فقط حافر فرس‌ بوده، شتر نه مثلا، الاغ نه اونوقت؟ بیشتر فرس بوده. یا حالا، حالا که عرض میشود که وسائل نقلی همون وسائل حیوانی که نیست. در وسائل حیوانی انسان بره جنگ کنه، اول کشته میشه، اصلا این مسخره است. وسائل نقلیه، هوایی و دریایی و زمینی، در کل وسائل نقلیه هوایی و دریایی و زمینی که تقویت میکند قدرت جنگی رو، چون در جنگ چنینه. در جنگ عرض میشود که خطرهای هوایی هست، هواپیماهای چه. خطرهای زمینی هست، تانک های چه. خطرهای زیر دریایی هست، زیر دریایی های که چنین میکنند. پس این سه تارو ما یه مرتبه جمود میکنیم بر حرفیت نفس، نفس، حوف، حافل، فلان. یه مرتبه نه میفهمیم، نمیگیم مراد از خوف دویدنه. حالا یا دویدن تو زمین، یا دویدن تو آب. دویدن تو آب شناوریه، اونم هست. شناوری اگر بلد نبودن برادران ما که شنا میکردن در شت هایی که بین عراق و ایرانه، خب خیلیاشون از بین میرفتن، یا خفه میشدن. در دویدن روی زمین، در دویدن توی آب، شناوری، یا نه دویدن شخصی، بلکه دویدن با مرکب دیگر، مرکب دیگر یا اسب باشد، یا هر حیوان دیگر. و در وضع موجود ما چه مسابقه ی در عرض میشود که وسائل هوایی یا وسائل زمینی یا وسائل دریایی. تمام اینها رو این عرض میشود که شامل میشه. یا فرض کنید که (؟) تیر اندازی، اگر سابقاً تیر اندازی اون تیرهای چوبی بود، حالا که تیرهای چوبی مسخره است، حالا عرض میشود که وسائل اتوماتیکی اسلحه، چه وسائل اسلحه اتوماتیکی اسلحه کور، چه وسائل اسلحه اتوماتیکی اسلحه چشم دار. چشم دار، با شمشیر است، با نیزه است، که اونوقت مثلا اینها نبود. و اونی که کور است، که با فرض کنید که ضد هوایی میزند، یا ضد زمینی میزند، زمین به هوا میزنه، هوا به زمین میزنه، هر چه. در این مسائل، چن نفر که اینا دارای توپن، با هم مسابقه کنن، کمانکه نشون که میدن در تلویزیون، صورتی از جنگ بین ایران و عراق رو، این مسابقه است خوش. مسابقه است بین ایران اصلی، عراق فرضی. یا ایران فرضی، عراق فرضی مثلا. نمیخوایم بگیم این چجوره. مسابقه در توپ اندازی، آیا توپ من بهتر میرسه یا شما. طیاره من زودتر میرسه یا شما. تانک من زودتر میرسه یا شما. زیر دریایی من… این سومیش که عبارت باشد از نسل، یعنی اسلحه. اسلحه هر جور اسلحه، اسلحه اتوماتیکی باشد، سرد باشد، گرم باشد، اسلحه ای که، باید(؟) باشه دیگه. وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ الی آخر، خب اینها هست. تمام اینها به حساب جنگ علیه کفار، عبادته اینها، این کجاش لهوه؟ کجاش میسره؟ خب ما دو جور میسر داریم دیگه، یه جور میسر که انسان رو به آسانی به حرام بیاندازد، اینو داریم بحث میکنیم. یه جور میسر که انسان را به آسانی به واجب بیاندازد. اگر انسان خودش، هر چی بدوئه، هر چی بزنه، هر چی چیکار کنه، این سخته، تا. اما اگه مسابقه باشه آسونه‌. اگر شما خودتون تنهایی درس بخوانید بدون مباحثه، بدون مسابقه فکری و علمی، چندان ترقی نداری. اما اگر مقابل دارید مباحثه میکنید، درس میدید، درس میگیرید، بحث میکنید، اینجا فکر شما تبلور پیدا میکند و این موجب میشود که اون فکرهای اصیل شما بروز کند. حتی کسی که درس میده اینطوره. ما کسی رو نداریم محتاج به درس گفتن نباشه اصلا، یه کسی یه چیزی رو حفظ کرده، همونو میگه،  هی میگه، هی میگه، فایدش چیه؟ این ترمزه. اما اگر کسی که به نوشته ها و گفته های قبل اعتماد دارد، ولی صد درصد نیست. اونجا فلان حرفی که بهت زدن حالا بهتر میگن. فلان حرف غلطه، فلان حرف مثلا چنینه. خود تدریس کردن تبلور میده مطالب رو، مخصوصا گروهی که حاضرن یا غائبن مطلب رو میشنون و اهل(؟) هستن، اهل بحث هستن، اهل نظر هستن، اهل فکر هستن. حالا، این میسر یک بعدش میسر الی الحرام است، طبعا حرام است. یکی میسر الی الحلال است. اگر ما فرض کنید، به عنوان تدریس و بحث یک مطلبی رو سوال کنم بگم هر کس بلد بود انقدر میدم، این میسر هست یا نه؟ شما به طبیعة الحال هیچ داعی ندارید که رو این مطلب ما فکر کنید. شمای نوعی. اما اگر گفتید که اگر کسی مطلب را درست گفت، من ده هزار تومن میدم. خب این ده هزار تومن به درد میخوره برا طلبه، خب میره فکر میکنه. مکاسب و کفایه و مفایشو میذاره کنار، فکر کنه به این مطلب. مگر این میسر نیست؟ ولی میسره چیه؟ میسر الی الواجب است، میسر الی الحلال است. ما یک میسر الی الحرام داریم که حرام است، و یک میسر الی الحلال داریم حلاله. حالا، ما پنج جور میسر داریم، پنج جور وسیله داریم. یک وسیله به سوی واجب، یک، دو، به سوی حرام. سه، به سوی مستحب. چهار، به سوی مکروه. پنج، به سوی مباح. ما کار با مباح نداریم. کارهای مباح و واجب و مکروه و مستحب و چه، داریم. ما در میسر واجب و میسر حرام داریم بحث میکنیم. میسر راجح، میسر راجح، میسر واجب. میسر راجح و میسر واجب به طور اخص، همه چی استثناء شده. پس این که استثناء شده است، این استثناء منقطع است، یا استثنای متصله یه عبادته. مثل اینه که بنده و جنابعالی مسابقه بدیم در نماز شب خوندن. آقا در ظرف ده شب هر کدوم بیشتر نماز شب خوندیم، یه سوار فلان جا. حالا سور، مور، سورم نباشه حالا. این چند بعد داره. یا واقعا یک قرارداد مالیم هست یا نیست. اصلشو داریم عرض میکنیم. مسابقه و مغالبه بین دو نفر در یک کاری که انسان رو بیشتر به خیر می‌رساند و حریص میکند انسان رو که به عنوان مغالبه به خیر زودتر برسد، این که به حرام نرسونده انسان رو. اگر واجب باشد به واجب رسانده، اگر مستحب باشد به مستحب رسانده، پایین ترش اگه مباح باشید، یا مرجوح باشد، بله حرام نرسونده. بله، اگر به واجب برساند، میسر واجب، به حرام برساند، حرام. به مستحب میسر مستحب، به مرجوح، میسر مرجوح، با مباح، میسر مرجح، مباح. هر کدوم حکم خودشو داره. حالا این چنتایی که مربوط به حربه، در قرآن شریف میفرماید که وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ امرِ یا نه؟ بله. اعداد داشته. یک اعداد عادی داره، معمولا من کاری کنم که جون داشته باشم، بتونم راه برم ، بتونم بدوام، بتونم تیر بزنم، بتونم چیکار کنم، معمولا، این یه معمولشه. یه معمول این است که تحریک میکنه اینهارو. در مسابقات اینطوره. در مسابقات آلات جنگی، چه آلات جنگی سلاحی، چه آلات جنگی وسیله نقلی، چه آلات جنگی وسیله شناوری، دویدن، اینا اگر به حال خودمون باشد که این خیلی عادیست. اما اگر نه، اگر به حالات خودمون فقط نیست، بلکه به حساب این است که من در جنگ تقویت بشم. یا جنگم نیست، اگر دشمنی، دزدی به خانه من حمله کرد من قوت داشته باشم، خوبه دیگه. بنده در جایی زندگی میکنم که ممکن است بیان در خونه رو بشکنن، بیان تو خونه چنین کنن. اگه من قوه داشته باشم، قدرت داشته باشم، نیروی عرض میشود که بدنی داشته باشم و چه، و دست به سلاحم قوی باشه، سلاح سرد یا گرم، که از خودم دفاع کنم، در یه جایی که جنگل آمازونه، بدتره، خب این که خوبه، اینکه واجب است که. اینکه راجح است حداقل. و اینکه واجب است. حالا، این دو جوره، یه مرتبه است که، این تقویت نیروهای دفاعی، یا تقویت نیروهای حجومی، دفاع در مقابل ظالم با حجوم بر شخصی که در مقام جنگ ما داریم، این یه مرتبه است به طور عادیه، خب به طور عادی، مثل کارهای دیگر به طور عادیه. جنگم که حالا نیست، یه مرتبه نخیر، باید مسابقه کنیم. سباق (؟) سباق خیر، سباق حافر، مسابقه انجام بدهید سربازان اسلام در تیر اندازی، در نارنجک اندازی. مسابقه انجام بدین در دویدنی که روی مین نرید، کمتر روی مین برید. مسابقه انجام بدید در شناوری. مسابقه انجام بدید در عرض میشود که پروازهای هواپیماهای جنگی. یا مسابقه قرار بدید در کارهای دیگر که مربوط به جنگه، این واجب است. در بعد استعدادی و اعدادی واجب است، در بعد فعلی کلیت دارد. اگر بسیج (؟) باشد کلیت دارد. و اینکه انقدر وسعت پیدا کرده است یاد دادن استعمال اسلحه، کار بسیار بسیار عالیست. چون ایران دید جریان رو، پس این گفت کار باید بشه. باید همه یاد بگیرن که چجور باید اسلحه، من در لبنان یادم است که وقتی جنگ شد بین کتائب و بین شیعه ها مخصوصا، خب معمول آخوندها این بود که کاری بکنن(؟) اینها دیگه. ما با دوستان بودیم، که یکی از پسر بزرگم بود و چنتای دیگه، گفتیم میریم (؟) مقابل کتائب است، و ما یک شلیک میکنیم به ساختمان کتائب. ما این کارو که کردیم، دست من زخم شد. که خیلی شدید بود. و آخوندا تو راه افتادن، آخوندا تو راه افتادن و شروع کردن که بله مام بودیم مثلا. ما استعداد حربی رو باید داشته باشیم، این عمامه و ریش نباید مانع باشد از چیزی که خداوند بر ما واجب کرده است. مگر پیغمبر بزرگوار ما جنگ نمیرفت؟ مگه علی خودش جنگ نمیرفت؟ مگه ریش و عمامه مانع جنگه ، مگه مانع حرکته؟ به آقای خمینی گفتن شما چرا انقدر حرف میزنید، استغفر الله علیه، آخه مرجع تقلید انقدر حرف نمیزنه. فرمود بابا امیرالمومنین که مرجع همه مراجع بود انقدر حرف زد که یه قسمت مختصرش نهج البلاغه است. یعنی مرجع باید باید لال باشه؟ باید کر باشه؟ باید معذرت میخوام چه باشه؟ هر کی بی حس تر و نفهم تر و بیشعورتر و بی عرضه ترو نفس (؟) نمیتوه بکشه این زاهدتر است. این چه تر است. هر کی جاهل تر باشه این، بیشعورتر باشه بهتر است؟ بحثمون رد نشیم. ببینید، این استثناء که راجع به خوف و حافر و عرض میشود که (؟( است، استثناء منقطع است. و متصل نیست.(؟) این من در جلد مائده دارم بحثشو، براتون حالا عرض میکنم. در جلد مائده عرض میشود که، راجع به همین خمر و میسر که بحث کردیم، صفحه دویست و هیجده. جلد مائده رو هر کس داره، مجلد تاسع که شیش و هفت داره. اینجا آقایون ملاحظه خواهید فرمود مفصل، و ضابطة الاصیلة فی حرمة المیسر کمالخمر هی حصیله عداوه والبغضاء و یصدکم عن ذکرالله و عن الصلاة و كما يربع ان كنا عنه عن ذكر الله هو الميسره مغفرة الدركاته في رحم و سواء و بالته الخاصه و سواها. اونوقت بعد بحث کردیم راجع به این ثلاثه، (؟) این آقایون مراجعه کنید (؟) بده خوندن. اگه نباشد که ما بحث نمیکنیم، میگیم هست. اگه نباشه بحث نمیکنیم که. در نباشد که اینطور نیست که، باشده. ببینید، این چیزی که آقا توجه نفرمودن که این جریان دیگر رو، و فقط فرمودن اگر اکل بالباطل نباشه، مالی در کار نباشه و قمار نباشه، حلاله، اینو دارم عرض میکنم. و الا فقیه دیگه. اگر چنانچه شطرنج، نه این است، نه آن است، نه آن است، نه آن است، نه آن است، بر فرض محال. این  مطلب دیگه ای شد که اصلا نیست. توی صد تا شطرنج نود و نه تاش اینطوره. اینطور باشه، به همون آیه عرض میشود که، آیه سوره ی حجرات استدلال میکنیم. وقتی که در خارج اینطوره. آقا وقتی که در خارج، آقا از این نهر کسی آب بخوره اشکال نداره، چون مال مردم نیست. ولی من میدونم نود در صد انقدر میخورن میترکن، چیکار کنم؟ بگم بخورید؟ میفهمم، (؟) کشور اسلامی بدبخت دارم عرض میکنم. با اون قید که نداره. این چند مرتبه عرض کنم، با اون قید که نداره. حالا این بحث رو بذارید ترتیب رو عرض کنیم. ببینید، در این سه تا که، اطاعته این، در این سه تا که طاعت است، پس این اشکال از بین میبره. پس چرا این سه تا استثناست؟ چون من القضای لتی قیاستها مها که این حرام وقتی که خمر و میسر، وقتی میسر حرامه، چرا از میسر استثناء میکنید؟ این عرض میشود که این سه تا رو؟ میگیم اینا میسر نیست، میسر الی الحلاله، میسر الی الواجبه. اگر میسر الی الواجب است، واجب است. الی المستحب است، مستحب است. الی مباح است، مباح است. و چه، و چه. این اولاً. ثانیاً، ببینید، اصولاً عالم تکلیف و عالم دنیا میدانه، میدان مسابقه است، میدان عمل است، میدان کاره. يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ کدح دو جوره. یک کدح که فردیست، یک کدح اجتماعیست. فردی رو آدم خیلی داعی ندارد که چنین و چنان باشه. ولی اگه مسابقه در کار بود چی؟ ببینید در این سه بعده. یه مرتبه من تنها دارم زندگی میکنم، چه لزومی دارد من تنها زندگی کنم. علمم انقد فلان… یه مرتبه نه با هم، با همم یا مسابقه میذاریم یا نه. اگر مسابقه نذاریم، واقعش هست، که این فلانی بهتره پس منم بدم جلوتر. ولی سومی مهم تره. سومی،  چند نفر با هم مسابقه علمی بذارن، هر کس کتابی بهتر راجع به امیرالمومنین نوشت چنین. در نجف که بودیم، یه مبارات کتابی گذاشتن راجع به امیرالمومنین. من علی بن (؟) نوشتم، که از سیاسی رد شد، از نظر عرض میشود که طرز کتاب درجه اول شد. ولی از نظر سیاسی عراق رد شد. که عراقم هر وقت کتاب، در هر کتابخونه ای بود، کتابخونه رو درشو میبستن. اگر مباراتی در کار بود، مسابقه، اگر مسابقه ای در یک کار خیری در کار بود، خب این مسابقه که مسابقه الی الخیر است. و ما اصلا آیات راجع به مسابقه، عرض میشود که و مسارعه ما زیاد داریم. از جمله ملاحظه کنید، در قرآن شریف، سابقوا الی مغفرة من رب اسبقوا نیست، اعملوا نیست، سه بعد داره، یه مرتبه نه کاری کنید که غفران رب شامل حال شما واقع بشه. دو، سه، سرعت کنید، بدویید. باید این هست، ولی اینم نیست، سابقوا، سارعه زید و عمر ضارب، دوتاییه، طرفینی. سابقوا، سابقون (؟) ای مجتمع، باید میدان زندگی شما میدان پیشروی باشد، میدان مسابقه باشد. نه اینکه اصل خیر را من خودم تنها. نه اصل خیر را میبینن دیگران انجام میدن. اینو در مسابقه بذارید. در علم، در فضیلت، در عرض میشود که اونچه را شریعت مقدس از ما خواسته، باید مسابقه بگذارید. خب، یکی از مغفرت من ربنا جنگه دیگه. یکی اعلم شدنه، (؟) شدنه  (؟) شدنه، اقدس شدنه، (؟) شدنه. برا ما مسابقه بذارید. مسابقه بذارید که تا اینکه وجعلنی للمتقین اماما، این چرا فرق میکنه. چرا از دعاهای متقین میگیم. وجعلنا للمتقین اماما، خدایا ما رو رهبر متقین قرار بده. گاه رهبر معصومه، گاه غیر معصومه. اگر معصومه که ما ادعای، تقاضای عصمت نمیکنیم. در بعد غیر معصوم. در بعد غیر معصوم و جعلنا للم… نه اینکه متقین قرار بده ما را، نه، ما رو رهبر متقین قرار بده. این رهبر متقین شدن و در راس و زاویه تقوا قرار گرفتن، این با غیر مسابقه نمیشه. پس این مسابقه الی مغفرة من ربکم واجب است. سوره پنجاه و هفت، آیه بیست و یک. سوره ی بقره، آیه صد و چهل هشت،  فستبقو الخیرات، استباقه، استباق افتعاله. افتعال این خود را به زحمت انداختنه. خود را به زحمت ننداز، بهتر بدویی، بهتر شنا کنی، بهتر اسب دوانی کنی، بهتر طیاره دوانی کنی. این، در کارهای خیر، چه کارهایی عبادتی معمولی باشد، و چه کارهایی عبادتی جمعی باشد، که مومن تمام کارهاش عبادت است، فستبقو الخیرات، آیا از خیرات غلبه در جنگ نیست؟ قوت داشتن در جنگ نیست؟ پس ما ماموریت دارین که مسابقه داشته باشیم در این وسائل جنگی حداقل. در جاهای دیگر هم همین. در اجتهادات مسابقه، هر کس(؟) اون پله اول اجتهاد کافی بود، نخیر، دوم، سوم، چون بالاترین. بالاترین مراحل اجتهاد، مرجعیت، چه در بعد علمی، و چه در بعد تقوایی، تا اینکه از بالاترین مردم پیروی کنن، و لا یجوز الابتداء بالنکرة، معرفه باشند. معرفه اعرف المعارف باشند تا از او تبعیت کنند. سوره ی دیگر وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ که سه دسته اند. یه دسته سابق بالخیراتن، خود انبیام مسابقه دارند، انبیاء تسابق دو بعدی دارند، یک تسابق در عصمت بشری، یک تسابق در عصمت الهی، که زمینه است، زمینه اش عصمت بشریست. و منهم، عرض میشود که ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ آیه (؟) ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَا فَمِنۡهُمۡ سابق بالخیرات و منهُم مُقتَصِد، ببخشید، نه، نه، فَمِنهُم ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ سه دسته آن. اون دسته ای که ورثه قرآنی کیانند؟ سابق بالخیراتن. سابق بالخیرات یعنی در تسابق خیرات عصمتی، در تسابق خیرات عصمت، عصمت بشریت، عصمت ربانیه، در تسابق عدالت از همه جلوان، یعنی محمد صلوات الله علیه از همه جلوست، و علی و فرزندان معصومش از تمام انبیاء در بعد خیرات به قول المطلق جلو هستن، کاری به وحی نداریم، وحی، به آدمم وحی شد، ولی آدم کفش امیرالمومنین باید افتخار کنه جفت کنه جلوش. کمانکه عیسی بن مریم علیه السلام در انجیل برنابا گفت که ای محمد، خدا با تو باد و تو کجایی که من کفش را جلوی پای تو جفت کنم، این افتخار برای عیسی باشه. ولی سابق بالخیرات رسول الله صلوات الله علیه وَمِنۡهُمۡ سَابِقُ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ پایین نمیارم، قرآن پایین آورده. و عصی آدم، به هیچکس خدا نگفته، به آدمم گفته. سوره نوح آیه صد وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ، سابق، سابق، یعنی در میدان سرعت به سوی حق بر همه سبقت دارن. اینا مقربن، بقیه اصحاب یمینن. بقیه که با (؟) رفته کنار. همچنین سوره بیست و سه، آیه شصت و یک، أُولَٰئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ  اصل خیر رو نمیگه ها، اصل مغفرت، نه، يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ آخه مسارعه بدون مسابقه نمیشه. هر چه انسان سرعت کند در تقدم، در جلو رفتن، در تیر اندازی، در چه، در چه، اگر (؟) در کار باشد، رقیبی در کار باشد بهتر میدوئه، برا اینا که میدوئن ها، اگه آدم عادی باشه، چه لزومی داره انقدر بدوئه که نفسش بند بیاد. ولی وقتی رقیب داره اونقدر میدوئه، تا اونجا که امکان داره میدوئه. أُولَٰئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ. آیه دیگر سوره آل عمران آیه صد و چهارده وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَٰئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ. آیه نود سوره ی بیست و یک إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا آیه دیگر بیست و سه شصت و، ببخشید، سه صد و سی و سه وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ ببینید، در کل این آیات ما امر به مسارعه و مسابقه داریم، خیر هر قدر قوی تر باشد، مسابقه و مسارعه در خیر قوی تره. خب، آیا سباق الخیر، سباق الحافر، سباق النفع مسابقه نیست، مسابقه است. امر داریم ما خب. این امرم اینطور نیست که ما فردی از افراد مستثنا منه استثناء شده، نخیر، اصلا از مستثنا منه نیست، یعنی از میسر نیست. میسر الی الباطل نیست، میسر الی الحقه. سوال، این استباقه بله، بعد،استباق، منتهی استباق (؟) استباق خیر رو ذکر کرده. اصلش بله، بله، ولکن اینها (؟) درسته. حالا، مطلبی که خواستم عرض کنم اینجا، بعد از که،  قرآن شریف که میفرماید که انما الخمر و المیسر یا إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ خب این میسر نیست؟ بله، میسر الی الحقه. سوال، سوال اینکه، خب اگر چند نفر با هم مسابقه در یک جریان علمی یا عبادتی، یا کارهایی که خدا میخواد، انجام بدن، عداوت ایجاد نمیشه؟ عداوت، بغضاء، ایجاد نمیشه؟ اولاًمیگیم نه، ثانیاً جواب داریم، ببینم، اگر دو نفر با هم قرارداد کردن که ده شب هر کس بیشتر خوند، عداوت ایجاد شه، این عداوت بر نماز شبه. اگر بنده ببینم کسی بهتر از من حرف میزنه، بهتر مردم رو دعوت الی الله میکنه، غصه بخورم، من آدم نیستم. من خودمو خواستم نشون بدم، نه حق رو. واقع مطلب اینه دیگه، چون ما گرفتار هستیم. بابا کسی دیگر که بهار از ما مردم رو دعوت الی الله میکند، بیانش بهتر، مطلبش بهتر، استعدادش زیادتر، و قدرت بیشتری مصرف میکنه، من غصه بخورم چرا من نرفتم، من، من که ایمانم ضعیفه. اگر کسی به حساب ایمان ضعیف درش عداوت ایجاد شه، تقصیر خودشه. تقصیر اون کار که نیست، تقصیر نماز که نیستش که. آیا تقصیر پیغمبر بزرگوار است که دعوت الی الله کرد، و فی قلوبهم مرض فضادهم لا مرض. اول مرض کفر داشتن، پیغمبر که اومد، کفرشون دوبله شد‌. این دوبله شدن کفر با آمدن پیغمبر صل الله مقصره؟ خدا مقصره؟ تقصیر خودشه.  عیسی بن مریم میفرماید که، در اناجیل مختلفی، که منت نیامده ام تا صلح ایجاد کنم، بلکه آمده ام تا شمشیر در بین بیافکنم، زیرا وقتی من دعوت میکنم، گروهی منکرن، گروهی مومن. منکر و مومن با هم دعوا میکنن. مقصود مومن دعوا نیست، بلکه میخواد بگه واقع مطلب اینه، ما تا نیومدم خب، همه یکتان، کان الله امة واحده، ولی وقتی من آمدم ، عده ای قبول میکنن، عده ای قبول نمیکنن. حالا، در باب مسابقه در عبادات، و در اعمالی که مرضی خداست، و از نظر فرد مصلحت دارد، یا از نظر اجتماع مصلحت دارد، اگر کسی اوقاتش تلخ شه که فلانی بهتر از من دوید، فلانی بهتر از من شنا کرد. چون اوقاتش برا کار الهی تلخ شده، عداوت کرده، بیخوده. اولیش که نیست، نه عداوت، نه بغضاء. اگرم باشه بیخوده. اگرم عداوت و بغضاء در کار خیر حاصل شه بیخوده. اگر چنانچه بین ده پونزده نفر گفتم هر کسی جواب داد، چنین، و اونچنین شد، دیگران دشمن بشن با او؟ اگر دشمن بشن این دشمن علم اند، دشمن راه حق اند. این حسادت روزی حماقت است، و روی کمی ایمان است، پس دشمن نمیشه. مومن دشمن نمیشه. مومن  که مسابقه میکند در کاری که قوی بشد در جنگ، در چه، اون دشمن نمیشه. بلکه، ما یه حسرت داریم، یه غبطه. غبطه باید، غبطه، اِ اون برد پس منم (؟) ببرم. اما حسرت، نخیر، اون نباید ببره، ولو من بی عرضگی نشون بدم اون نباید ببره. و نسبت به این چنین کنم، چنان کنم. خود این حسرت اگه مغزشو بشکافی، این خودش کفر است یا کفران به نعمت حق (؟) این مرحله اول. مرحله دوم چی؟ و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلاة عجیب. اگر ما مسابقه در خیر نذاریم سد عن ذکر الله است؟ سد در عن الصلاة است؟ بابا تو مسابقه در نماز شب داریم، سد در نماز شبه؟ اینکه جلوتر میبره. ما مسابقه در نوشتن کتاب راجع به امیرالمومنین داریم، این سده؟ اینکه جلو میبره مارو که. مسابقه که مارو جلو میبرد به حق، اینکه سد عن ذکر الله و عن الصلاة نیست. بنابراین این حرف غلط است اگر عمقشو بشکافی، این حرف بسیار غلط است و پوچ است و اصلا پایه ندارد که خب، در این چند جایی که فرمودن مسابقه کنید اشکال ندارد، چرا؟ منتهی حرف در اینجا میاد. اینا قماره؟ قمار که نیستش که. همینو میخوام عرض کنم. اینا قماره؟ کی میگد اسب آلت قماره؟ آخه هیچکس احتمال این مطلبو میده؟ شناوری آلت قماره؟ مگه آقایون نمیگن اگه آلت قمار نباشد و لهو نباشد، و چه نباشد، نیست. خب اینا که هیچکس احتمال این مطلبو نمیده که طیاره دوانی، اسب دوانی، تانک دوانی، شناوری، دویدن، اینا آلت قمار است؟ آلت قمار که نیستش که. خب، اینا که آلت قمار نیست اگر پولی در بین باشه، ما فرض بالا رو داریم میگیم ها. بنده با فلانی تیر اندازی میکنیم بدتر از جنگ، هر کدوم برد، اون هزار تومن من بهش میدم، من میدم ها. سومو کاری نداریم، سوم مطلب(؟) بنده اگر او برد هزار تومن میدم، اگر من بردم اون هزار تومن بده. این اکل مال بالباطله؟ حالا این، اینکه (؟) بحثو داریم میگیم. این اکل مال بالباطل که نیستش که. آیا بیخودی این آدم پولی گیرش اومد؟ نه. در راه خیر بهتر در اینجا، خب پول بیشتر میگیره. نمیخوام مثال بزنیم. اما کسانی که کفایه میخونن از کسانی که انصاری میخونن، بیشتر پول میگیرن یا نه؟ اگه درست باشه. خب، پس اون اکل بالباطل نیست، اون اضافه است. نه خب بیشتر میخوره دیگه (؟) عقلایی باشه، بله. حرف از عقلایی شد. یعنی اگر انسان به کسی تعلیم کرد مطلبی را، در مقابل میتونه پول بگیره یا نه؟ اگر کسی بالاتر از تعلیم مطلب، جوری کرد که در این مسابقه اون آدم برنده که شد، بهتر دونده شد، بهتر شناور شد، بهتر چه شد، بهتر دشمن میکشه. این مورد نداره؟ کی میگد که در اینجا، حتی بعضی فقهام گفتن اشارةً. اگرم نگفتن مطلبی نیست. اینجا چیه؟ قمار است؟ نه. میسر است؟ نه. لهو است؟ نه. اکل بالباطل است؟ نه. بلکه تشریعه. بنابراین بعضی از مشاعرت هایی که آقایون احتیاط میکنن، چرا احتیاط میکنن؟ بنده با شما شرط میکنم، خب، اگر در فاصله دوازده ساعت هر کدوم قرآن را تمام کردن اون دیگری هزار تومن بده. هزار تومن که باطل نیست، من کار کردم، من کار کردم. شما کار میکنید، هر دو به کار افتادیم، این حد بالاش. حالا حد پایین ترش. چون سه حد داره. حد پایین تر این است که شخص ثالثی پولی بگذاره. در این مسابقاتی که، کاری به مسابقات دو و مو چیزی که کاری به جنگ نداره، نداریم ها. فوتبال مثلا، فوتبال کاری به جنگ نداره. اون مسابقاتی که مربوط به تقویت بنیه است و استفاده جنگی ازش میشه و حساب اعداده است. در اونجا، اگر سومی پول بذاره، این کجاش قماره؟ کجاش قماره؟ این سومی که پول میذاره، در هر صورت اینجا باید پول بده. اینجور نیست بعضی وقتا پول بگیره، بعضی وقتا بده. چون در قمار بعضی وقتا میبازه، بعضی وقتا میبره. ولی آدمی که یه پولی گذاشته اینجا، گذاشته برا برندگان. این قمار نیست، برا اینکه این نمیبازد، و نمیبرد. همیشه میدهد چیزی رو. برد و باخت در کار نیست، اولاً. سومی رو دارم عرض میکنم. اون مطلب دیگه شد. اون مطلب دیگه شد. ما اون مطلب نگفتم که، مطلب دیگه شد. ما داریم دونه دونه میگیم. اول این بود که(؟) باشید که هیچ دلیلی بر بطلان نیست. دومش که پایین تره، که سومی پولو گذاشته، میگه این پولو من گذاشتم فقط برا هر کس برنده است. این برد و باخت نیست. اون دو نفر مبالغه برد و باخت مالی ندارن، مال دیگری بوده. این چه اشکال داره؟ سوم. سوم اگر که نخیر، نه خودشون پول میذارن، نه این دیگری. فقط مغالبه است. یعنی این برد براش کف میزنن، اون نبرد کف نمیزنن. این برد دستشو بلند میکنن، اون نبرد… این چون در ره خیر است چه اشکال داره؟ در هر سه بعدش اشکال نداره. در این سه بعد چه پول از طرفین در کار باشد، چه پول از طرف ثالث باشد، چه به طریق اولی’ پول اصلا در کار نباشد، به چه حسابی این باید حرام باشد؟ این نه قمار است، نه میسر است، نه لهو است، نه کذب است، نه به سوی حرام است، بلکه به سوی حلاله، بلکه بعضی وقتا واجب است. واجب است که ما قدرت پیدا کنیم، تا بتوانیم در جنگ بر اعداء غالب بشیم.و این وجوب را در مسابقه بهتر، اگر مسابقه خودشون خالی باشد که کسی داعی ندارد که، داره؟ (؟) خیلی داعی نیست. اما کسی که دو احتیاج داره، هم میخواد قدرت بدنی پیدا کنه، هم قدرت مالی. بله. این هم قدرت بدنی رو زیاد میکند، هم قدرت مالی رو. میگه من میدوام و بهترم میدوام، بهتر دوید هزار تومن بهش بدید. دادن این پول چه اشکال دارد؟ دادن این پول تشویق است و تایید است از برا رسیدن به مطلبی که، از ما به طور فردی یا به طور اجتماعی، عرض میشود که خواستن. این هم این بحث به طور، ولو تکرارهایی شد ولکن چون حرف هاییست که خب بیشتر زده نمیشه و جرات در گفتن این حرف‌ها احیاناً نیست. اولی همه رو حل کرد، اون اولی که پول من بدم به شما، یا شما به من. دلیل بر حرمتم نداشتیم. پس چرا دیگر چه فرق میکنه؟ خب، خب، این، این قماره، قماره. بله قماره، واضحه. چه ربطی به اینا داره اصلا ؟ بله. مثل اینکه دو تا خروس با هم جنگ میکنن، اگه اون خروس غالب شد، خروس تو (؟) اگه معلومه قماره دیگه، شکی نداره. من خیال کردم اون جهت چیزو میفرمایید. خب، سر جمع مطلب این است که، ما در باب غنا، در باب موسیقی، در باب رقص، اگر اینها میسر است، به سوی باطل حرام است. لهو است، حرام است، لغو است که اشارةً بحث کردیم، حرام. منتهی حرمت لغو عرض میشود کمتره. لهو است، حرام. و اما اگر تردید داریم، حلال. یقین داریم اینها نیست، به طور قطعی حلال خواهد شد. بحث بعدی در تفسرة الفقها اینو مراجعه بفرمایید. (؟) تفسره. برا اینکه کل ما فی حلال و حرام فهو لک حلال حتی تعرف الحرام منه بعینه فتدع. بله؟ بله. (؟) این، اکثر اگر حرامه، باید از اون حلالاشم که مخلوطه، دست برداریم. حالا این چه در عمل باشه، چه در فتوا، چه فرق میکنه؟ چه در عمل باشه، بله؟ نه اکثر عرض میکنم. از این شبه غیر محصوره، شبه محصوره و غیر محصوره. اگر صد چیز است نود تاش حرامه، نود و نه تاش حرامه، یکیش حلاله، ما اینو درست نباید بزنیم اصلا، چرا؟ این حتمیت میاره. در کجا؟ این چند جوره. یه مرتبه است که من مرددم، این برای من یا لهو نیست، یا نمیدانم لهوه یا نه. چون این شخصیه دیگه، نوعی که نی، ما نوعی رو گفتیم که (؟) شخصیه. برای شخص من، این در صورتی حرامه حرامه که بدانم لهوه. اگر ندانم حرام است، چرا این حرام باشه؟ ندانم لهو است، چرا حرام؟ بله؟ اینجا میگه قیاس نکنید، این باید اجتماعی شه. عرض میشود مسئله بعدی عبارت است از، عرض میشود که، حَجاء المومن، بله، حِجاء المومن. حِجاء المومنین اولاً، بعد حفظ کتاب ضلال و (؟) غیر نقض است. بعد تعلق (؟) اینا رو بحث کردیم مثل اینکه بله؟ نه، اینارو بحث نکردیم. حِجاء المومنین و حفظ کتب (؟) فلان و تعلم السحر (؟) الشعوذه والقمار،بعدشم وال(؟) خب حالا حجاء المومنین. بینه دیگه حجاء المومنین حرامه. این بینه. حفظ کتب ضلال (؟) غیر نقضم مقداری صحبت میکنیم، اونجاییش که لازمه. و تعلم السحر (؟) الی آخر.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.