جلسه چهارصد و نود و چهارم درس خارج فقه

عقود (عبادات استیجاری)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

بحث ما که ادامه پیدا کرد در جریان صلاه و صوم واجب استیجاری برای میت، به حساب این بود که در ارکان اجاره، این است که نفع شایسته ای به شخصی که پول میدهد، برسد. چه نفع دنیوی باشد و یا اخروی باشد و یا هر دو باشد، نفعی که میشود در مقابلش پول داد. اگر اصلا نفعی ندارد که هیچ. اگر هم نفعی است که در مقابلش عقلا پول میدهند که این اجاره سفیهانه است. اما اگر نفعی دارد این اجاره که عقلا در مقابلش پول میدهند، چه نفع اخروی باشد و چه نفع دنیوی، این درسته. راجع به صلاه و صوم واجب که فوت شده است تقصیرا، از شخص مکلفی که چه وصیت کرده باشد، چه وصیت نکرده باشد، چه میخواسته است انجام بده و نشده و چه نمیخواسته است انجام بده، ما برای او از مال او، یا غیر مال اوف یا تبرعا صلوات و صوم های فوت شده رو انجام بدیم، مفصل در اون سه چهار روز عرض شد که کتابا و سنتا و از نظر ضابطه اصلیه مستفاد از کتاب و سنت و عقل و فطرت، این زمینه اصلا ندارد. حتی راجع به تخفیف اون شخصی که ترک صلاه و صوم کرده است، تخفیف برای اون باشه، بله با دعا اگر زمینه داشته باشد بسم الله. اما اگر زمینه تخفیف برای این آدم نباشد که اونجور تارک صلاه است و اونجور تارک صوم است که مشمول شفاعت و مشمول دعا نمیتواند بشود، وقتی پیغمبر نشود که اون رو شفاعت کنه و خدا اجازه نمیده، میشود که فرض کنید که بنده بیام یک پولی بگیرم و برای اون نمازهایی و روزه هایی که انجام نداده است رو انجام بدم؟ نمیشه. استثنائی هست، ولی استثناء منقطع است نه متصل. چون استثناء متصل در جایی است که مستثنی منه طبق دلیل حکمش چنین است و استثناء میدهیم افرادی رو که حکم ،جوری دیگر میشه. پس حکم در مستثنی منه فرضا و رفضا، قطعی صد د صد نیست که ما استثناء میزنیم. جائنی القوم الا زید. جائنی القوم، نه اثباتا و نه سلبا ضرورت صد درصد ندارد. قاعده ای است که خبر میده، همه قوم آمدند، زید یاد، مطلبی نیست. اما اگر بخواهد مطلب مستحیل جلوه داده شود، استثناء، استثناء منقطع است و حکمش هم متفاوت است.

 در استثناء متصل ما مستثنی را از مستثنی منه، واقعا استثناء میکنیم، جائنی القوم الا زید. ولکن در استثناء منقطع، نه جدا نمیکنیم، بلکه تاکید میکند صد درصد بودن مستثنی منه رو. جائنی القوم الا حمار. حمار که جزو قوم نیست. اگر گفته بود جائنی القوم، هیچی نگفته بود، خب میگفتیم ممکنه بعضی ها نیومده باشند. میخواد بگوید که جائنی القوم صد درصد، یک نفر هم استثناء نیست، می گوید جائنی القوم الا حمار. مستثنی منقطع، مستثنی منقطع، یعنی این مستثنی جزو افراد مستثنی منه نبوده است تا محکوم به اون حکم باشد اولا و بعد استثناء کنیم. نخیر، اگه میخواهید بگید کسی از قوم اومده، باید بگید حمار آمده. مثل ﴿لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 29] تجارتی که باطل نیستش. میخواد بگه تمام اقساماکل مال بالباطل حرامه. پس حصر شد در مستثنی منه. در مستثنی حصر نیست، حصر در مستثنی منهِ. در استثناء منقطع، حصر در مستثنی است. جائنی القوم الا زید، میگه فقط زسد، عمرو دیگه نیست. حصر در مسثتنی است. اما در استثناء منقطع، حصر در مستثنی منه.ِ هستش برای بیان این که مستثنی منه، در این حکم ایجابی یا سلبی، صد درصد است، می گوید جائنی القوم الا حمار.

خب حالا، حکمی که قابل استثناء نباشد اصلا، بر دلیل مقبولی از عدله { 05:30} معنا ندارد اگر بشود استثناء منقطع است. حالا در باب عبادات واجبه که ما داریم بحث میکنیم، در باب عبادات واجبه برای میت یا حی، استیجار کردن، غلط اندر غلط اندر غلط، الا الحج، الا الجهاد، الا الامر بالمعروف و نهی عن المنکر، الی الدعوه الی الله، تمام واجبات کفائیه است. واجبات عینیه نیست. مگر بعضی مانند حج. حج واجب عینی است بر ﴿الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ [آل عمران: 97] ولی امر، نهی و دعوت الی الله، اینها واجبات کفایی اند. حالا کاری به کفایی بودن و عینی بودن نداریم. ولکن اینهایی که مستثنی شدن که رو حج میخوایم امروز بحث کنیم، اینهایی که مستثنی شدن، در داخل مستثنی منه نیستند، بلکه خارج اند.

 حج، در باب حج، حج یک واجب اجتماعی است. یک عبادت سیاسی و اجتماعی است که باید گروه مستطیعان، سالی یک مرتبه در کنگره جهانی حج بیت الله، شرکت کنند. خب، ﴿مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ [آل عمران: 97] سبیلی، اگر قدرت بدنی دارد و قدرت مالی هم دارد و راه هم باز است، اگر بسته است میتواند باز کند، حرجی نیست، بالاتر عسری نیست، این مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا بر فرد فرد کسانی که اون شرایط براشون موجود است، باید این حج رو انجام بدهند. این یک {07:15}

دو. بنده از نظر مالی و از نظر راه استطاعت دارم خیلی هم راحت، بدن استطاعت نداره، البته حالا این هم منفیه تقریبا. چون اینقدر وسیله راحت هست که بدن هم اینجا مطرح نیست. {صحبت حضار} دیگه در حال حیات که غلطه، ممات رو بحث می کنیم. ما هم حالت حیات رو بحث می کنیم، هم ممات رو، حالا عرض می کنیم. به طور کلی، ببینید، ما وارد این بحث میخواهیم بشیم و همین امروز هم خارج بشیم، چون یک استثنائی است که استثناء منقطع است که حالا روش بحث میکنیم که اگر کسی سوال کند که اگر واقعا اشکال و ایراد دارد استیجار صلاه و صوم واجب برای میت، خب برای حج هم همینطوریه؟ میگیم نخیر، خیلی فرق داره. حج، ببینید، اگر شما نماز بخوانید، این نفعش از برای من و از برای اجتماع نیست برای خودتونه. اگر شما روزه بگیرید، نفعش برای من و اجتماع نیست برای خودتونه. اما حج اینطوری نیست. در باب امر به معروف، نهی از منکر، جهاد، حج، نفع این عمل واجب، نفع اجتماعی است. ﴿قِيَامًا لِلنَّاسِ﴾ [المائدة: 97] است حج. هر چقدر افراد بیشتر باشند و با شرایط بهتر و زیادتری، این قیام از برای ناس مکلف به حج و ناس مسلمان، در برابر نسناس قوی تر میشه. و لذا اگر چنانچه بنده مال دارم، اما حال ندارم. شما حال دارید، مال ندارید. در اینجا حج در دو بُعد استطاعت ایجاد کرده. من، استطاعت مالی. شما، استطاعت بدنی. من مال را به شما باید بدهم که شما بروید برای حج. هم به حساب من است و هم به حساب شماست. به حساب شماست، این حرف جدیدیه ها. هم به حساب من است، هم به حساب شما که اینجا بین الهلالین مطلبی عرض کنم. حالا  فکر کنین روش، مطلب جدیدیه. ما مطلب جدید در مقابل فقه سنتی زیاد داریم، از جمله این، از جمله خود همین مطلب. چطور؟ اگر بنده آدمی هستم که مستطیع نیستم از نظر مالی و شما از نظر مالی مستطیع هستید، اگر چنانچه شما پول رو به من دادید که من حج رفتم، حج را برای شما انجام میدم. اما بعدا اگر من مستطیع شدم، باید حج انجام بدم؟ این رو میخوام سوال کنیم. همه میگن بله. ما اجازه داریم { 09:41}چرا؟ ﴿مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ [آل عمران: 97] یک راه از راه هاست. یکی از راه های استنابه است. مگه نیست؟ سوال دارم میکنم ها. یکی از راه های استنابه است. شما به یک جوری باید فلان جا برید. بابت خودتون برید، بابت اون برید، بابت دیگری بری، بالاخره رفتید. اون کسی که رفت در کنگره، کنکره حج شرکت کرد و خودش استطاعت مالی ندارد و بعدا استطاعت مالی پیدا کرد، دوباره باید بره؟ کما اینکه در باب عرض می شود که کسی که در حال حَرَج است، ما این حرف رو زدیم. این رو ما شک نداریم. کسی که استطاعت دارد، اما حرج است. ضرر نیست، یسر هم نیست. به زحمت فوق العاده، این رفت به حج و برگشت، هیچ ضرری هم بر او وارد نشد. آقایون کلا فتوا میدهند که اگر بعدا  مستطیع شد باید بره. ما عرض می کنیم نخیر نباید بره، به نص قرآن ﴿فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ﴾ [البقرة: 184] رفتی دیگه. رفته تازه بیشتر هم بارک الله داره. این کار خیر، عالی تر است از کسی که مال داشته باشه و رفته، تا این آدمی که مال هم نداشته، به طور حرجی هم رفته{ 10:50}در کار نیست. حالا این هم یکی از مسائلی است که شما {صحبت حضار}

اینجا رو گفتم من سوال میکنم شما فکر کنید. شخصی که نیابتا رفته، قدرت بدنی داشته، قدرت مالی نداشته، شما پول دادید رفته. چون حج حالتش اینه، حج حالتش این است که من حج رو که انجام دادم، برای شخص من مفید ولواز نظر عبادت، بله، خب توی خونه هم میشه. برای عبادت و {11»26} ولکن، از نظر اون  ُبعد سیاسی و نفع سیاسی که ایجاد میکند از برای مجتمع مسلمونها، من برم، شما بری، یا هر دو بریم. { 11:36} کاری نداریم. البته این سوالی بود که بین الهلالین ما عرض میکنیم.

 برگردیم به حرف مون. در باب حج، حج یک عبادتی است که این عبادت بر محور استطاعت، حرجا حتی اگر باشد، این انجام بشود به نفع عالم اسلامی است. حالا  اگر انجام میدن و اون خصوصیات حج را و اون فواید حج رو انجام نمیدن، مطلب دیگریه. ولی اصل حج، چنینه. خب، بنابراین چند فرض، پنج شش تا فرض، راجع به نیابت از حج. یک، بنده هستم. قدرت مالی دارم. قدرت بدنی هم ندارم. دلم میخواد حالم خوب شه خودم برم مکه. گرچه اگر من مایوس شدم، باید کسی رو وادار کنم که از طرف من بره مکه که اگر بعدا من خوب شدم، خودم هم باید برم مثلا قبول کردیم. {صحبت حضار} استطاعت رو انتقالش میده. کسی از نظر مالی استطاعت دارد، بدنی نه. این رو واجب برش { 12:55}طبق سنت {صحبت حضار درسته، ولکن سنت قطعیه، تفصیل قائل شده. میگد اگر تمام این شرایط هست، بر خود من واجب است که بروم. اما اگر تفصیل { 13:35} تفصیل که اگر من مال دارم، اما حال ندارم. اینجا خودم واجب نیست برم، ولی واجب است دیگری را با این مال بفرستم. چون حج، یک سیاسیه دیگه. واجب است دیگری رو با این مال بفرستم. منتها خصوصیت داره. یه مرتبه هست، من نا امیدم از اینکه خوب بشوم، نا امید کلا. جوری است که اصلا نا امیدم کلا و احتمال اینکه کم خودم خوب بشم برم مکه، بسیار کمرنگ و ضعیفه. در اینجا، روایات و کل فتوا مطابق روایات، میگد باید حتما نائب بفرسته. حالا ما مواردی داریم عرض میکنیم که دونه دونه روشن بشه چیه.

حالا مورد اول. آدمی است که مال دارد و حال ندارد و این آدم احتمال میده که حالش خوب بشه. اینطور نیست که مایوسه یقینا. مایوس است که کلا خوب نشود، احتمال میده. همینطور در حال احتمال، مال هم دارد در حال احتمال، مال رو هم حفظ می کند، استطاعتش رو حفظ می کند، ولکن یک مرتبه سکته کرد و مرد. ولی وصیت هم احتیاتا کرده. احتیاتا وصیت کرده که اگر مرگ {14:47} دست داد و من حج نرفتم، به جای من کسی را بفرستید. پس این، تقصیری نکرده است. {صحبت حضار} این وجوب را وصیت می آورد، ولی به شرط اینکه جایز باشد نیابت. اون اصل رو باید در نظر گرفت دیگه.  در صورتی با وصیت میشود کاری رو انجام داد که نفعی از برای میت داشته باشد. تا اینجا درسته، چون ما بحثمون سر اینه، در صلاه بحثمون {صحبت حضار}  این مصادیقی که من دارم میشمرم، اون مصداق اجلاش رو من اول عرض کردم. این مصادق اجلی، مسلم در  مُسَلَم از مصادیق روایات متواتره و سنت قطعیت که در اینجا نیابت حی از شخص میت که حج رو انجام نداده، درست. درست بودنش خیلی روشنه اینجا. چرا؟ چونکه این عبادت، عبادت سیاسی است، این آدم خودش نمیتونسته، فرصت هم نشده، {16:18} مرده و به جای اون بفرستیم. به جای اون بفرستیم، اگر ثوابی به روح اون میت برسد، چه اشکالی دارد؟ روایات متواتره قطعیه، این مطلب رو تجویز کرده و تنفیذ کرده و اون اشکالی که در مستثنی منه بود، دیگه وجود نداره. در مستثنی منه بود، صلاه من به درد شما چه؟ صوم شما به درد صلاه من چه؟ از نظر عقلی. از نظر ایات و روایت و چه، هم معلوم. ولی در اینجا، {صحبت حضار} فرض کنید که این آدم واجب نبوده است. میگیم چطور واجب نبوده؟ واجب بوده در واقع، این نمیدونسته. چون این نمیدونست میمیره. این واجب بوده است براش این حج رو انجام بده، چون استطاعت المایی که قابل تبدیل و نیابت است در کار بوده، ولی حالا ما به وجوب و عدم وجوب، کاری نداریم. اصل این نیابت درسته یا نه؟ این یک مصداقش. مصداق دومی که {17:19}. بنده قدرت مالی داشتم و قدرت بدنی نداشتم، احتمال هم نمیدادم که خوب شم اصلا، خب احتمال {17:30}  احتمال نمیدادم که اصلا به طور کلی من خوب بشم. حالا واجب چیه؟ واجب این است که من نایب بفرستم یا نه؟ بله. {17:37} {صحبت حضار} از مسائل مُسَلمه، مسلم، مسلم اینه. اولیش رو بحث نداریم که وجب و غیر وجوب. که اگر کسی با استطاعت مالی نه حالی، اون هم عرض میکنیم بعدا، اگر کسی با استطاعت مالی و نه حالی، احتمال هم میداد که خوب شود و با احتمالی که می داد، ببخشید، احتمال نمی داد خوب بشه. این چه احتمال، چون اولی احتمال نیست. احتمال نمیداد خوب بشه. حالا که احتمال نمی داد خوب بشه، باید نایب بفرسته؟ از مسلماته، باید، از مسلماته. باید در زمان حیاط خودش. آخه این بحث این است که هست یا نیست؟ این ور مراجعه کنید، قطعا در فقه ما هست. {صحبت حضار} شما جایی رو الان گرفتید که استطاعت کلی داشته و ترک کرده. ما اون رو بعد عرض میکنیم. حالا اونجاهایی که باید صحبت بشه عرض می کنیم اولا. اونها رو عرض می کنیم.  پس این دوم، که استطاعت مالی بوده و حالی نبوده.

 سوم هم استطاعت مالی بوده، هم استطاعت حالی بوده، بعد حالش از بین رفت، نتوانست انجام بده. این آدمی که ثبت علیه الحج، این یه مطلب روشنه، این یه مصداق روشنه. ثبت علیه الحج و این، حج را انجام نداد. حالا، یا احتمال می دهد که بالاخره انجام بده قبل ال، قبل الموت. یا نه بعدا براش انجام بدن. از دو حال خارج نیست دیگه. اگر چنانچه این آدم، احتمال می دهد خوب شود. ببخشید، احتمال می دهد که حج را خودش انجام بدهد، چون استطاعت هر دوش موجوده، ولی یه مرتبه افتاد و مرد، آیا واجب برش بوده یا نه؟ این رو دیگه همه قبول داریم. اینجا هم، ما نائب میگیریم براش. برای اینکه این وجوب چه وجوبی است؟ این وجوب، دو بعد دارد. یک بعد، عبادتی. یک بعد، دِین مالی. در دین مالی، باید پرداخت بشه یا نه؟ و لذا ما یکی از اشکلاتی که ما در باب صلاه و صوم داشتیم و قبلا هم عرض کرده بودیم اینه، آیا اگر کسی مرد و صلاه و صوم واجب ترک شد، آیا این دین مالی است که باید ادا بشه که از مال او، چه وصیت کرده، چه وصیت نکرده، کسی رو استیجار کنیم؟ میگیم نخیر. صلاه و صوم، غیر مالی است. مگه منی که نماز میخونم پول می خوام؟روزه میگیرم پول می خوام؟ صلات و صوم در صورتی دین مالی است که بخواهند کسی را استیجار کنند. این {20:18}. چون بخواهند کسی را استیجار کنند، نسبت به عبادتی می توانند استیجار کنند که دین مالی باشد و صلات و صوم در حال حیات دین مالی نبوده. پس وقتی مرد، این مدیون است از نظر مالی نبوده. یکی از اشکالاتی که در آنجا داریم، عرض می شود که اینه. ولی در حج این طوری نیست.

{صحبت حضار} پس اگر این روایاتی که الان من دیروز میدیدم در {21:07} اگر این روایت در کاره، قابل قبول نیست. چرا؟ برای اینکه صلات و صوم چه دینی است؟ چه دِینی است؟ دین مالی که نیست. دین حالی است، خود شخص باید انجام بده، به کسی دیگه چه ربطی داره. کسی را بخوان استیجار کنند، به چه حسابی استیجاری کنند؟ که صلاه او، به جای همون حرفهایی که تکرار شد. بنابراین ما یکی، دو تا، سه تا، بیشتر، کمتر روایت داشته باشیم، نمیتونن مطلب رو حل کنه. ولی در باب حج میشه. در باب حج میتونه حل کنه. چرا؟ برای اینکه این واقعا دین مالی است. چون کسی که خودش میخواست بره، آیا خرج مالی داشت یا نه؟ آیا با مرگش خرج مالی از بین میره؟ نخیر. خرج مالی و دین مالی موجوده، منتها چون خود اون طرف مرده، به جای اون یک نفر رو تعیین میکنن، منتها، بله؟ {صحبت حضار}  پس این یک چیزی است که جهت مالی هم در حال حیات داره، نداره؟ {صحبت حضار}  وقتی در مکه است،  این عمل رو که میخواد انجام بده، میخواد برهمنا و عرفات و اینها یعنی خرج داره یا نداره؟ نداره؟ پیاده میاره؟ {صحبت حضار} شما حج معمولی رو حساب کنید. حجی که درش خرج هست که نهصد و نود و نه در هزار اینطوره. حجی که درش خرج هست، این مشتمل است بر دِین مالی و دین حالی. دین حالی رو به تنهایی رو نمیشه انجام داد. دین مالی رو نمیشه. ولی دینی که هم مالی است و هم حالی، در اینجا خب پس این مدیونه. این دینی که در باب حج از نظر مالی هست باید ادا بشه. این یکی از ابعادی است که مرجحه، … پس ما یک نفر رو می گیریم که این به نیابت اون طرف حج بره. ولی اگر به نیابت اون شخص مقصر حج رفت، که اون شخص مقصر است که حج رو ترک کرده، آیا کافی از واجب اون خواهد بود یا نه؟ تخفیفی است. یک نفر رفته، یک نفر که قدرت حج نداشته، مخصوصا این شرط در روایت هست که اگر چنانکه {23:22} کسی که حج واجب رو ترک کرده، اگر نائب میگیرم، نائب {23:30} یعنی کسی که حج نرفته. کسی که مستطیع هم بوده، حج نرفته، ما از مال او شخصی که ترک کرده است حج رو، ما این رو بگیریم. یعنی چی؟ یعنی یک نفر به جای اون شخص که حج رو ترک کرده، این عبادت سیاسی اسلامی رو انجام داده. پس مقدار زیادی از اثرات و منافع اجتماعی او حاصل خواهد شد بعد از موت اون. منتها این آدم دعا کنه، استدعا کنه، تقاضا کنه از خداوند که از مال اون و با وصیت اون، ببینید، از، مثل اینکه، یک مرتبه من مال خودم را خودم به کسی میدهم، یک مرتبه وصیت می کنم که بدهند. البته اگر خودم بدهم خیلی بهتره. اگر وصیت کنم، این دنباله اونه،  چون به وصیت من دادند. در اینجا هم اگر وصیت کند که این حج را انجام بدهند ولوو خود تقصیر کرده است اما وصیت کرده است که پله های دوم را قدم بردارند و به جای این حج را انجام بدهند، ولو خود تقصیر کرده است، اما وصیت کرده است که پله دوم رو قدم بردارند و به جای او انجام بدهند. این اثری برای او داره، ولی نه مثل اینکه خودش حج انجام داده باشه، این یک. دوم، اگر هم برای او اثری نداره فرض کنید، فرض می کنیم دیگه. فرض می کنیم برای اون شخص که مرده است، هیچ اثری ندارد، اما اثر برای مجتمع اسلامی دارد، پس منفعت دارد. اما صلاه اینطور نیست. در صلاتی اگر من نماز برای او خوندم، برای او اثر ندارد، برای اجتماع هم که اثر ندارده، زحمت من را زیاد میکنه. {صحبت حضار} اگر چنانچه جلوی نماز استیجاری گرفته بشه، بیشتر تشویق میشن نماز رو بخونن و روزه رو بگیرن بعکسه قضیه. اگر ول بشه همینطور که هست و بوده که خب نماز ها رو نمیخونیم و روزه ها رو هم نمیگیریم و ما مالی رو وصیت میکنیم که این پول رو بدن و بیشتر هم بدن و برامون نماز و روزه بخونن. زحمت مردم رو زیاد میکنیم، صنار بهشون برسه و این آقا بدون زحمت و راحت رفته. پس بعکسه. {صحبت حضار} مستحب نه واجب. چون نیابت به معنای وجوبه دیگه. ببیند، کسی که حج را واجبا ترک کرده، ما کسی رو نائب بگیریم، استنابه کنیم که به نیابت او انجام بده. در این نیابت، دو مطلب ما داریم. یک، آیا اگر به نیابت او انجام داد، نفعی به حال اون خواهد داشت یا نه؟ میگیم خواهد داشت یا نخواهد داشت، کاری به این نداریم. ولی این شخصی که با مال این میت حج میره به وصیت او، نفعی به حالت اسلام در بعد سیاسی عبادت دارد؟ بله. در اجاره فقط نفع الما شرط است. فقط نفع الما. پس باب حج یک بابی است که قابل استثناء هست و اینکه قابل استثناء است ما طبق نصوص {26:26}  که شاید به حدود صد روایت برسد از شیعه و سنی، این مطلب بلامنازع و بلامخالف، اما، ما این مصادیقی که خواستم عرض کنم، از جمله مصادیق، یه کسی که حج نرفته، تو پول قلت میخورده، قدرت داشته، ولی حج نرفته، دلش هم نمیخواست کسی حج بره، بعد از مرگ هم نه، حالا هم نه، هیچ هیچ هیچ، بعد نائب بگیره. این چی میشه؟ این نه خودش رفته، نه دلش میخواسته، نه در زمان حیات، نه بعد الموت، حاضر هم نبوده که مالش مصرف بشه، ولی ورثه میخواستن که مثلا اون رو راحتش کنن، کسی رو گرفتن که حج بره. این چه فایده ای برای اون داره؟ هیچی. نه کرده و نه خواسته، وصیت هم نکرده. نه اصل نه فرع. میگیم در اینجا، در اینجا هم اگر این کار انجام شد، نفعی به حال اون شخصی که این کار رو انجام میدهد و در بعد عالم اسلامی نفع موجود است. نه نفع مالی. نه، یک نفر حج نرفته حج میرود، یک. اگر این هم نفعی به حال این نباشد، نفعی به حال عالم اسلامی در بعد اجتماعی دارد، و لذا حج، امر به معروف، نهی از منکر، حالا عرض می کنم،  جهاد، دعوت الی الله. مثلا بنده برم واجب بود که امر به معروف و نهی از منکر بکنم به عنوان وجوب کفایی و این وجوب کفایی در من متعین شد که من که نکردم جاش خالی موند. بله؟ ولی وصیت کردم یا وصیت نکردم حالا. اون مورد روشنش، وصیت کردم که من این امر به معروف و نهی از منکر در مواردی که لازم بود ترک کردم، شما بعد از من پولی به فلانی بدید که این امر و نهی رو در موارد وجوب کفایی تقدم کند و تحقق بخشد. این چه اشکال دارد؟ این یک چیزی است که به نفع عالم اسلامی است، امر و نهی. در باب جهاد هم همینطوره. در باب جهاد، من نرفتم. اما بعد از اینکه من مردم، از مال من به کسانی که قدرت مالی برای جهاد ندارند، بدید برن جهاد. یا اینکه باب دعوت الی الله. من در دعوت الی الله کوتاهی کردم. لازم بود. درسته در تمام موارد، توی پرونده من نمی نویسن که امر کردم، نهی کردم، جهاد رفتم، حج رفتم. این رو کاری نداریم ولی مثل صلاه نیست. مثل صلاه و صوم نیست. این یک نفع اجتماعی دارد. یعنی خداوند به برکت اینکه این آدم وصیت کرده است که این نفع اجتماعی رو به خود نرسوند، دیگران برسانند با مال او، این نفع اجتماعی در امر یا نهی یا جهاد یا حج انجام شد، یک گوشه ای از ثواب این، او را خواهد گرفت که اگر هم نگیرد، خواهد گرفت، ولی اگر هم نگیرد، این یک نفع اجتماعی است که شامل حال مسلمانان در بعد اجتماعی خواهد شد. این مطلبی است که سرجمع، در این استطاع میفهمیم.  اما در مستثنی منه، به خلاف این موارد استثناء، ما هنوز در این مطلب متأکدیم و شک نداریم که صلاه و صوم استیجاری واجب، درست نیست.

 تتمه بحث رو اقایون یک تبصره الفقهاء بدید ما مطرح کنیم مسائل باب اجاره را {صحبت حضار} ولی امر به معروف و نهی از منکر، این وجوب کفایی دارد دیگه. حالا اگه وجوب کفایی داشت، من این وجوب کفایی رو ترک کردم. یا اینکه این کفایی {29:53} شده احیانا، یا افراد کم بودن.{ 29:56} یا من ترک کردم، بعد اگر من وصیت کنم، چون مورد خاصه، وصیت کنم من که کسی انجام بده. حتما یک کاری کردم برای بعد از موت. اما اینف اینطور نیست که صد درصد وظیفه واجب{ 30:09}

عرض می شود که در باب اجاره ما بحث کردیم به همین حساب بود و  از اینجا شروع شد فالیکن کل منها معلوما لهما قدر الاطمئنان و عدم الغرر، غرر نباید در کار باشه. {30:30} اینکه آقایون شرط کردن که از جمله ی شرایط جواز اجاره و بیع و عقد و چه، اون مکلف باشه، اولا ما در خود تکلیف بحث داریم، این یک. بعدا اگر کسی مکلف به احکام شرعیه، صلاه و صوم و این حرفهاست که قدم اول است، نیست. اما گول هم نمیخوره. یک بچه ده ساله، نه ساله، از یک آدم فرض کنید که بزرگ و رسیده، بهتر{ 30:54} این اشکال ندارد در معاملات. چون غرر رو شارع نفی کرده. در قرآن غرر، سفاهت، ظلم و اینها رو عرض میشود که عدم رضایت طرفین، اینها رو مطرح کرده. {صحبت حضار} منتها غرر وضع خاص است در تمام آیات گول. و سفاهت اعمه. این سفیه ممکنه بعضی وقتها گول بخوره، بعضی وقتها نه. ولی مغرور اون است که همیشه گول بخوره {31:25}. پس بینهما عموم مطلق میشه در حقیقت.

خب، اما راجع به یتیم، خب ما نص داریم ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ﴾ [النساء: 6] یتیم حتی اگر به حد نکاح هم برسد، حق ندارد ولی، مالش رو بهش بده. چون رو یتیم حساب های خاصی رو قرآن کرده. اما راجع به عرض می شود که غیر یتیم نه، عرض می شود که ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ﴾ [النساء: 5] هر کی میخوان باشن و هر چی میخوان باشن. ولاجاره کالبیع تتحمل سلف ولتسیه کالنقد دون الکالی بالکالی و تحت {32:03} الربا کما فی سائر المعاملات. این رو از آقایون من سوال میکنم، فکر کنید. البته ربا معاملی رو آقایون فقط در  بیع فقط حرام میدانند. اما ربای معاملی رو در اجاره و در شرکت و در مضاربه و در چه و در چه، حرام نمیدونن. و حال اینکه به نص آیات ربا و دو آیه ﴿وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ [البقرة: 188]، ﴿لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ [النساء: 29]، در همه جا مفت خوری حرام است. نه فقط مفت خوری در معامله بیع حرامه. نخیر، در اجاره هم حرامه، در نکاح هم حرامه، در چه هم حرامه، در همه جا، در طلاق هم حرامه، طلاق که طلاق باین باشه و مالی رد و بدل میشه، در اونجا هم اگه بخواد ربا باشد، حرامه. مثلا میخواد طلاقش بده زن رو و زن مطالب طلاقه، میگد اون مهری که من از تو گرفتم، به تو میدهم. منتها این مهر پهلو من باشه مدتی، صد تومنه، بعدا صد و بیست تومن میدم. معامله میکنیم، این بیست تومن اضافه، این ربای معاملی است. چون معامله بین طرفینه.  در باب اجاره کسی سوال کند، {صحبت حضار} و لذا این نکته رو عرض کردیم که این قرض نیست، معامله است. اگر میفروشد بیع را. فرض کنید این جنسی رو که صد هزار تومن می ارزد، میفروشد به اون طرف در باب همون طلاق، طلاق خلع، میفروشد به شش ماهه میفروشد به این مبلغ. این ربا معاملی است دیگه. آقایون قبول دارند همه اش ربای معاملیه. و این ربای معاملی رو عرض می شود که آقایون در باب اجاره، حرام نمیدانند. در ابواب دیگه، فقط در باب بیع، حرام میدونند. حالا در باب اجاره، ربا چطوری تصور میشه؟ خب ربا به اینجوره دیگه، مثلا بنده یک خانه ای رو اجاره کردم، فرض کنید دوازده ماهه، ماهی ده هزارتومن. همین الان این خانه رو، مجاز هم هستم ها، مجاز هم هستم که این خانه را از طرف موجر، این اجازه رو دارم که اجاره به کسی دیگر هم بدم. همین حال، کاری هم نکردم، اجاره دادم به کسی دوازده ماهه، ماهی دوازده هزار تومن. حالا این دو هزار تومن چیه؟ این دو هزار تومن، مفت خوری است در بعد ﴿لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ [النساء: 29] و ربای معاملی است. آقایون ربای معاملی رو فقط در باب بیع حرام میدانند و در ابواب دیگر نه. اون هم با اون خصوصیاتی که عرض می شود که وکیل باشد {34:30} ولکن به وجه عام، ادله حرمت ربا، چه به لفظ ربا چه به لفظ اکل مال بالباطل، این در کل مراحل، حرام میدوند. حالا در باب اجاره خصوصیاتی است که ما ان شاء الله باید که از فردا بحث کنیم.

{صحبت حضار} نه، سرقفلی اگر واقعا عاقلانه باشه و ارزش داشته باشهف چرا ربا باشه؟ در همه خصوصیات باید بحث کنیم. در باب اجاره مسائلی است که بعضیاش خیلی نو ظهوره، باید روش صحبت کنیم.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی والسلام علیکم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد