جلسه پانصد و چهل و یکم درس خارج فقه

وصیت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ بحث محوری وصیت خود وصیت است از لحاظ حکمش و از لحاظ ابعادش و از لحاظ پایه هایی که وصیت دارد. این آیه که آیه محوریست گرچه کل آیات محورند اما در اون ابعادی که ما نظر داریم کتب علیکم لفظ کتب را بدون اینکه ما روی حوس و روی خیال گمان کنیم و گمان دهیم اشخاص را که از لفظ کتب و فهمیده نمیشود هم لغتن وجوب فهمیدهمی شود و هم عرفن عرفن را که عرض کردم اگر در یک جلسه ای از کسانی چیزی میخوان بگیرند از بعضی میگیرند و از بعضی قول میگیرند و به بعضی میگن که نوشته شد یعنی تمام شد پس کتابت این فوق وجوبه بلکه فوق فرضه ،‌

ما یک وجوب داریم یک فرض داریم بالاتر از وجوبه یک آن واجب و مفروضی که نوشته میشود یعنی قابل محو نیست انچه را که خداوند تثبیت میکند قابل محو؟ چون کتاب تثبیته دیگه کتب یعنی ثبت تثبیته کتب اوجد نیست که قابل از بین رفتن باشه بلکه کتب تثبیته کتابت تکوین تثبیت تکوین است کتابت تشریح هم تثبیت تشریعه

حالا ما لفظ کتب که در قرآن شریف درایم ملاحظه کنید در تمام جهات چه تکوینن و چه تشریعن این نه تنها وجوب است بلکه فوقل وجوبه مثلا در باب قصاص بقره صدو هفتادو هشت ، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى اگر چنانچه کسی را کسی عمدن کشت این لازم هست جبران بشه یا لازم نیست و لزومش چه حد است

آیا لزوم عادیست و وجوب عادیست نه این یک قانون کلیست که اگر کسی را عمدن کشتند این تعقیب دارد منتها تعقیب یا تعقیب جانیست جان در مقابل جان یا تعقیب مالیست، بله استثسناعاتی هست که در زمانی که مناسب باشد و ضرری نباشد و چه انسان بگذرد از این دم یا از فرض کنید قصاص دم یا قصاص مال بگذرد پس ببینید کتب ،‌فرض نیست وجب نیست

یا در عرض می شود که آیه صدو هشتادو سه همین سوره بقره يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ  صیام بر کل متشرعین در طول تاریخ شریعت واجب بوده کتابته قابل محو نیست بله چهره صوم فرق میکنه اما اصل صوم فرق نمیکنه،‌زمانش چهره اش حدش اینا فرق میکنه اما اصلش نه ،يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ  کاتب الله است و الله تثبیت کرده است صیام رو در کل شرایط این قابل عوض شدن نیست یا در همین سوره بقره آیه دیویستو شونزده كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ

در هنگامی که خب قتال همه اینها دفاعیس دیگه حالا اون موردی که خیلی بینه اگر دشمن به مسلمونها حجوم کرد آیا بر مسلمانها فقط مباح است که دفع کنند حجوم رو یا راجح است یا واجب عادیست نخیر این واجب جانیست ، برای حفظ جانهای خودمون و برای حفظ اسلام در خودمون این کتب است ببینید زمنیه استعلام کتب کجاست در تمام مواردی که در بعد تشریع یا تکوین در بعد تشریع که این ثابت استو صددرصد و قابل محو نیست اضافه بر اونچه استمرار دارد قبلم بوده و بعدن خواهد بود و قابل محو نیست این مرحله اولیای وجوب است

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ یا همین سوره آیه دیوستو چلو شیش قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ که بالاترین مزمت و سرزنش است نسبت به کسانی که کتب قتال ولکن قتال نمیکنند ، خب عرض می شود که در باب تکوین ، قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ  آل امران صدو پنجاهو چار قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ ۖ  کسانی رو خداوند مقرر کرده است کشته بشوند تو خانش باشه بیرون باشه جلوی بوم باشه نباشه در علم الهی و در قدرت  و تقدیر الاهی این باید کشته بشود به هرجور این رجحانه جوازه مثلا یا مثلا وجوب عادیه نخیر آیا اراده الاهی اصلن قابل انتقال است قابل محو است قابل کم کردن و قابل زیاد کردن ببنید در باب تکوین

در باب تکوین کتب علیکم … نه اینکه مثلن قدرالله یا قرر الله یا امر الله نخیر، و همچنین در سوره نسا آیه صدوبیستو هفت فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي ، يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ ۖ    بعد يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ  ، قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْفِي  ببینید مهر واجبه اما برای زن یتیمه واجبتره اگر دختری کسی رو دارد اگر میخواید ازدواج کنید مهر واجبه اگر اول قرار دادید اگه نه بعدن باید مهرولمثل داده بشه کمااینکه در آیات متعددی هست در باب نکاحم همینه و اما نسبت به دختر یتیمه این لازم تره دختری که پدر ندارد و شوهرم ندارد و شما میخواید ازدواج کنید در اینجا مهر کتب است فرض نیست صدوقاتهن نیست بلکه کتب است

چیز ثابت صددرصد همانطوری که عدل کردن نسبت به غیر یتاما واجبه نسبت به یتیم چیه فضل واجبه یعنی از عدل بالاتره ولذا در کل یتاما اقساط داریم قسط بالاتر از عدله و اگر چنانچه یتیم نباشد عرض می شود که دختری شوهر ندارد پدر ندارد این خب یتیم سحره اگر شوهر دارد یا پدر دارد یتیم نیست این مراحلش فرق میکنه ببینید کتب ، فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ

نه ما وجب، نه ما فرض، نه ما امرتم نه ما کتب لهن، یا از باب تکوین سوره توبه صدو بیست وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ  خدا رحمت کند مرحوم آقای حکمی رضوان الله علیه موقعی که از زندان دوم مکه اومدیم به نجف و خدمت ایشون رسیدیم این آیه خوندم فرمودن شما ناراحت نباشید برای اینکه این جهادهایی که شده و در به در این حرفا وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ  کتب در اینجا تثبیت الاهیست در تکوین ایا میتواند کسی جلوی این تثبیت الاهی را که عمل صالح مقرر کرده است برای مجاهدین فی سبیل الله بگیرد نخیر

این ثابت است ثابت قابل محو اصلن به طور کلی نیست. و همچنین وَلَا يَقْطَعُونَ وَادِيًا  که آیه بعدیست یا در سوره حج آیه چهار كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ

آیه صدو بیست یک وَلَا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ  ، یعنی مفروض است برای اینها تثبیت کتاب الاهیست که خداوند برایشون صلاح و عرض می شود که ثواب مینویسه. آیه حج آیه چهار كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ  ، أَلَمۡ تَرَ أَنَّآ أَرۡسَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ تَؤُزُّهُمۡ أَزّٗا  یا وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ  ببینید خداوند میفرسته شیطان رو جلوشو باز میزاره میفرسته که اون شیطان رو شیطان تر کنه بدتر کنه چرا برای اینکه این 0951 ببینید در تمام آیات تکوینن و تشریعن کتابت مربوط است به اونچه را که ثابت است صددرصد و قطعیست خب اینجا پس نمیشه کسی بازی در بیاره بگه کتب یعنی خدا نوشته ، خب خدا نوشته میشه پاکش کرد

حالا نوشته مباهه یا نوشته حرامه ،‌چیه نوشته مباحه حرامه راجحه ، نه دیگه هیچکس صددرصد نوشته شده است راجع به اون باب کتب نمیخواد میخوای انجام بده میخوای نه مرجوح همچنین راجح همچنین واجبام بعضی واجبا هستش که اینقدر محکم نیست که اگرم واجب انجام نشد خب بعد ممکنه جبران بشه اما نه كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ

این حضرم دو جوره که دیروز اشاره کردیم. گاه اوقات حضورول موت درونیست . و گاه اوقات حضورول موت برونیست حضورول موت درونی به یک بیماری مبتلاست که دیگه حالا یان بیماری جوریست که خوب شدنش معلوم نیست هرجا رفته هر دکتری هر دوایی هرچیزی ولی حال دارد که حرف بزند چیزی بنویسد کاری کند اینجا حضرل موته دیگه ولو بعدن نمیره چون حضورول موت چنانکه عرض کردیم یعنی امارات موت  علامات موت به طور عاقلانه موجوده این درونیست

برونی، برونی ادمیست قویستو جوانستو سلاحم داره چه داره چه داره ولکن در جبهست در جبهستو با عراق غیر عراق و چه خب این آنن و فانن ممکنست با خمپاره ای با چیز از بین بره این حضر الموته دیگه پس کسانی که در جبهه هستند حتمن باید وصیت بکنند چرا برا اینکه حضورل موت از نظر عوامل بیرونی هست گاه اوقات هم عوامل درونیست هم برونیست هم بیمارست که داره میمیره هم در جبهه جنگه اینجا حضرل موت در حقیقت دو بعدیه

پس حضورولموت این نیست که انسان احتمال میده این نیست که مرده نه این نیست که در مرحله اهتزار البته هیچی نمیفهمه این سه بعد نیست بلکه بعد  چهارمست از مربع محتمل در حضور موت ، كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا  خب ترک ، ترک یعنی اونچه را که مال او بوده و حالا که رفته گذاشته دیگه انسان مادامی که هست مال هایی داره این مالها چیه اونی که ظاهره مالیست که معلومه خانه ایست پولیست چنین است ،‌حق حقی که انسان برعهده کسی دارد از او طلب دارد یا حق سرقفلیست در اونجایی که درسته یا هرچی حقه اون حقوق مالیه ،یا خود مال و یا حقوق مالیه ترک هست یا نه؟

خب بله، سوم خفی، آیا انسان که زنده است هنوز هم که زنده است ارزش دارد حیاتش در بعد اسلام بله،‌اگه مردست هزار مثقال اگه زنست پونصد مثقال نمیتونه بفروشه ارزش داره ولی نمیتونه بفروشه آخه بعضی چیزا ارزش دارد مالیت دارد میشود فروخت خانم را لباسم را چه بعضیا ارزش دارد مالیت دارد خیلیم مالیتش قویه از مالیت اصلا نمیوفته چون ممکنه بعضی چیزا از مالیت بیوفته خانه دارم خراب شد زمین دارم چه شد بله، ولی بعضی از چیزا که مالیت دارد از مالیت هم نمیوفته و نمیشود فروخت

پس چند جور مال درایم مالیت دارد میشود فروخت مالیت دارد نمیشوود فروخت اینکه مالیت دارد و نمیشود فروخت هیچ وقت از مالیت خارج نمیشود هیچ کس ارزش و خون بهای او از او جدا نمیشه مگه مرتد باشه مطلبی نیست مسلمان که عرض می شود که مرد هزار مثقال طلا و زن پونصد مثقال طلا اونی که زندس البته جنینو عرض نمیکنیم جنین مرده نه اونی که زندست هزار مثقال طلا مرد و پونصد مثقال زن العان من هزار مثقال می ارزم یانه ولی نمیشه فروخت حرامه فروختنش

اگر مرا کشتند آیا هزار مثقال از بین رفت نه، روح از بدن جدا شد فرض کنید ترکتو ،‌ترکتو خون بها را خون بها که نمیشد که انسان قبلن بگیره و نمیشد قبلن جانشو هدر بده پول بگیره این خون بها این قیمت وقتی که من مردم از بینرفت اقایون نه ،‌با خود مرده هست خود مرده مال داره نه ،‌سوم سوم اینست که این رفت و هزار مثقال طلا قیمت خود را گذاشته بعهده کی بعهده قاتل عملی

اگر مردست که هزار مثقال و اگر زنست پونصد مثقال پس اینم ترکست بعضیا خیال میکنند ترک یعنی یه مالی دستشه خب وقتی که مرد مال دیگه نخیر، این مهمترست این یکی که مالیت اصلی دارد و نمیشود از مالیت خارج بشود و زمان مصرف مالیتش زمان حیات نیست ببینید یه چیزاییست که زمان مصرف مالیتش زمان حیاته تا من هستم این رو میفروشم اون رو میخرم  و میشود فروختو خریدو یجا هست که مالیت اصلی دارد ولکن این مالیت اصلی زمان فعلیت مالیت که به اینو آن داده شود در زمان حیات نیست

بلکه بعدن ممات است از برای ورثه ی طبقه اول باشند نه دوم نه سوم ،‌پس طرف اینم شامله، پس ترک شامل اموال عینیه و اموالی که حق مالیست . و  خون بهای خود انسان ، خون بهای خود انسان این هم جزو متروکات خود انسانه چون بهای ارزش خون انسان با خود انسان در زمان حیات بوده است و قابل انتقال نبوده است و قابل فروش نبوده است و قیمت فعلی نداشته است نمیشد خودشو بفروشه ولکن وقتی که مرد این به طریق اولا به ورثه او منتقل خواهد شد ان ترک

که وصیت کنه، بله . ما هم همینو داریم میگیم. حالا عرض میکنم این مقتول زدنش داره میمیره زدنش دگه حالا داره میمیره هنوز نمرده ، این همانجایی که هست دارم عرض میکنم. ببینید این یه بعدشو من عرض کردم بعد دوم عرض میکنم ببینید این دو بعده گاه زدنو فوری مرد دیگه وصیت معنان نداره ولی از متروکاتش هست یا نه از متروکات ، میفهمم از متروکاتش که وصیت نمیشد بشه اونو ما بحث نمیکنیم ما از متروکاتی که میشه وصیت بشه این آقا ، صبر کنید شما ببینید این آقارو زدن زدن یکی دو ساعت دیگه مییمره شکی نداره این حضورل موت هست یا نه بله ترکه هست یا نه بله چرا برا اینکه خون بهایی در اینجا تعلق گرفت به این ادم بر عهده کی قاتل

میگم از ورثه به ورثه از کی میرسه از هوا میرسه از این میرسه از این میرسه دیگه آخه به ورثه ماترک میرسه که . حالا ببینید . نه خب سوال خوبی فرمودید میگم این دو جقه دیگه ببینید  این خون بهای انسان که با اون خصوصیات که عرض کردم یه مرتبست که این انسان مرد بدون توجه خب مرد حالا که مرد این وصیت در ماترک خون بهای خودش ببخشید آدمیست کشتن و فرصتی از برای وصیت کردن و حالتی از برای وصیت کردن نسبت به خون بها نبود اون ما بحث نمیکنیم

اونجا اذا حضر الموت اذا حضر اینجا رو نمیگیره حضر اونجایی را میگد که این آدم حالت موت براش حاصل شده است و حالت وصیت دارد و نسبت به مالش یا حقش یا چه وصیت میکند اینی که شما دارید فرض میکنید این حالات براش اصلان نیست پس خارج از وصیت این ما که اینو عرض نمیکنیم ما اونجایی که امکان وصیت داره چطور ، این آدمو یه نفر عمدن زده که این ادم بمیره و قطعانم خواهد مرد این حضر الموت هست یانه ؟‌بله

خب این مالک خون بهای خود هست یا نه بله، وقتی که میمیرد این ملک منتقل میشد به ورثه یا نه بله اینی که منتقل میشه به ورثه در قسمتیش حق وصیت دارد یا نه بله خب وصیت میکنه، بله …

در ارثم همینطوره در ارثمکه به فلان کس دو ثلث میرسه میشه لازم کند که این نبخشه نه این میبخشه اونو بحث نمیکنیم ما بحث سر اینه  …

درسته ، صبر کنید حالا عرض میکنم چون للوادین لاقربینه نخیر اینا خودش بحثه که ایا میشود که انسان وصیت کند برای کسی و چیزی غیر از والدین و اقربین این بحث بعدیه ما اینجارو بحث میکنیم میگیم حالا این بند اول بحث بند دوم مطلبی دیگریه که ورثه چه میکنند

میگیم که این جزو ماترک هست یا نه چرا نباشه ماله دیگه این ارزش داره دیگه چرا ماترکه خب وصیت داره منتقل میکنه یعنی این هزار مثقال طلا که ارزش داره سیصدو سیو چند مثقال رو ایشون وصیت کنه اگر سیصدو سیو چند مثقال وصیت کرد برای یه جریانی کی میتونه از بین ببرتش ؟

صبر کنید اگه ورثه بود خب بسم الله اگه غیر ورثه بود باز اینو عرض می شود که مال اینا خواهد بود مگر اینکه صرفنظر کنند اگه صرفنظر کنند طوریه مثلا فرض کنید یه موصا لهی است این اقا وصیت کرده که از ثلث مال من این باغ مال موصا له ، اگر موصا له صرفنظر کرد درسته یا نه ، درسته دیگه بر میگرده به کی به ورثه

در اینجام همینطوره ،‌در اینجام اون کسی که بدهکارست کیه کسی که بدهکارست قاتله بله،‌ایشون وصیت کرده است که از این بدهی که قیمت دم است به فلانو فلان اگر فلان فلان صرفنظر کردند از بین میره یا اختلاف کردن یکی گفت من نه یکی گفت من اره اون گفت من نه خب مال او به عرض می شود که شخص قاتل خواهد بود اون گفت که من میخوام خب سهم اورو بهش میدن بنابراین چه فرق کرد اینجا ؟

بله ، اگه یه نفره ببینید فرق میکنه توجه کنید…

ببینید توجه کنید، توجه بفرمایید شما چون این در ثلث حقست که این وصیتو بکنه در دو ثلثم همینطوره در دو ثلثم اگه نخوان بگیرند طوریه ؟ طوری که نیست حالا در این ثلث در این ثلث که وصیت کرده است که این مقدار از این دم از این حق دم مال زید، زید چه وارث چه غیر وارث این زید که چه وارث است چه غیر وارث است خودش میتونه نگیره یا نه ،‌خب بله

ولی میتانن بهش ندن باید بدن بشه دیگه پس کتب علیکم در اینجا عرض می شود که اشکالی در کار نیست. این که ببخشد یا نبخشد مطلب دیگریه الزامی نیست که حتمن باید تو قبول کنی این مقدار خون بهارو و نتونه نه ،این در اصل ارثم اینطور نیست تا چه رصد در فرعش که ثلث باشه .

خب حالا این مرحله اولا که إِنْ تَرَكَ خَيْرًا  ، خیرن چیه ؟ خیرن در اینجا نفرمود مالن ، نفرممود حقن ، فرمود خیرن ، ما یک خیریست که این میت با خود میبرد بله، اعمال خیره اعمال صالح خب با خودش برده روح هم که خیره خب رفته بدنم که کسی نمیبرد قصابی دراز کنه که بفروشه پس اینا ترک خیرن نیست اولن ترک نیست ثانین خیرن نیست ترک یعنی برای کسانی که بعد از او هستند یا وارث رسمی هستند یا کسانی هستند که میشود بر اونها وصیت کنه

پس این خیرن، هم حق را میگیرد و هم مال را میگیرد و هم خون بهارا به شرط، به شرط اینکه شر نباشه، اگر شر باشه چی؟ کسی که حالا مالی داره اموالی را به رباگرفته اموالی را به حقه بازی گرفته اموال مردمو گرفته الان مال او حساب شده سندم به اسم اوست ولی مال مردم این ترک خیرنه،‌میتونه وصیت کنه اینجا ،‌نه بعنوان ارث و نصیبهای ارثی به ورثه میرسد میتونه وصیت کنه چون مال خودشه مال خودش نیست ، در زمان حیاتم نمیتونه تصرف مالکانه بکنه تا چه رسد که وصیت کند که بعدلموتش دیگران تصرف مالکانه کنند

این خیرن نیستش که این شرنه این مالی که در اینجا هست چون مال او نیست این شرنه،‌این یک بعد، دو ما تفسیر میکنیم این آیه اگر قبل از آیات ارث است دو بعد خواهد داشت یک بعد در زمانی که آیات ارث نازل نشده است .

هر مقدار مالی که مال خود شخص اگر بگذارد و بمیرد خیره دیگه، یه آدمی که پنجاتا وارث داره فرض کنید ده تا وارث داره گرسنه هم هستند اگه این ادم صدهزارتومن گذاشت صدهرازتومن خیر نیست ولو کم میرسه کم بهترست یا نبود ؟

این خیره دیگه چرا ، برای اینکه خب این مال بودنش از نبودنش لاشک بهتره پس ترک خیرن در اونجایی که هنوز آیات ارث نیامده است اگر مال خود اوست ترک خیرن هست نه اینکه مال دین است مال دزدی است مال چه است اونا نه مالیست که صددرصد حلاله بودن این مال برای این ادم حلاله استمرار این مال برای این ادم حلاله همش حلاله که خیرن بر مبنای شرعی و ایمانیست در اینجا خب همش خیره اما ، بعد از آیات اومدن آیه دیگر، بعد از اینکه آمد آیات ارث شما چند نفر وارث دارید ، در طبقه اول یا هر طبقه ای فقیرند گرسنه هستند و شما مال کمی دارید آیا این مال کم در اصل خیره ولیکن در اینکه از ثلث وصیت کند بر دیگران باز خیره ، بله ، خیر که نیستش که

میخواهید چند ظرف ابگوشت گذاشتیم برای پنج نفر کافیه برای پنج نفر خیره اما اگر پونزده نفر دیگه بیان اینرو شرکت بدیم این شر خواهد شد ، برا اینکه اینا نیمه سیر میمونند و گرسنه خواهند موند در این مالول ارثی که این مالی که ترکه است اگر چنانچه آیات وصیت نیومده هرچه هست خیره یکی صنارم برسه خیره

ولکن آیات ارث که آمد اینجا تقسیمش خیر نخواهد بود اگر ثلث را وصیت کند از این سیصد هزارتومن صد هزارتومن برای اینو اون دیویست هزارتومن برای اینای که میمونه چیزی نخوهد بود کسری میاد از اینا کسری میاد آیا از اینهایی که کسری میاد که وصیت کند در ثلث این بازد خیر است ؟‌این کسری در اینجا خیر نیست ببینید کسری اصلی باشه

اگر کسری اصلی باشد مطلبی نیستش که هنوز آیات ارث نیامده و اینقدر رسیده خب بیشترین گرسنه این باشه ولی این مقدار رسیده اما در صورتی که آیات ارث آمده است خب اون تحمل ندارد این چیزرو ،‌صدتومن صدهزارتومن وردارید برای دیگران دیویست تومن میمونه پس این خیرن نیست پس در بعد نزول آیات ارث با توجه به این جهت که خب دو ثلث حق قانونی ارثه ،‌اما اگر یک ثلث بخواد از این مال کم خارج کند به این حساب این خیرن نخواهد بود وصیت خیر نیست و این مال خیر نیست نه مال خیر است نه وصیت خیر است در بعد این تصمیم به نسبتی که آدم میکند بنابراین كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا

مالن حقن یا اینکه عرض می شود که خون بها اگر این رو کشته باشند ، ان ترک خیرن الوصیت در چه در همین مال دیگه، قبل از آیات ارث در کل بعد از آیات ارث در ثلث ،‌خب إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ  برای کی، آیا وصیت کند برای دین این وصیت نمیخواد که این دین که للوالدین والاقربین بالمعروف حقن الی المتقین نیستش که وصیت کند برای نمازهایی که نخونده است روزه هایی که نگرفته است این خیلی حساسه این مطلب ها نمازهایی که نخونده است روزه هایی که نگرفته است و عرض می شود که حق هایی که برعهده اوست این باید انجام بشه حق عبادتیه

نمازو روزه و این حرفا عرض میکنیم، خب این للوالدین و الاقربینه ، این مورد وصیت نیستش که ، اگر چنانچه این مدیون باشد از نظر مالی در بعد حج صلات صوم از دو ثلث میبرد از وصیت نمیره کاری به وصیت نداره درست توجه کنید

آخه بعضی از چیزهاست که از اصل مستثنا میشه بعضی چیزاست که وصیت کردن از اصل مستثنا نیست از ثلث مثستناست آیا اگر نماز اگر روزه و حتمن حج، چون حجو باید نیابت کرد ، حتمن حج که خب این یک واجب مالیست ، آیا این حجی که واجب مالیست ایرو وصیت از ثلث بکند ؟‌نه اصلن وصیت نمیخواد یا اگر وصیت کند وصیت از چیه از اصل ماله چون دینه یعنی جزو دینه مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ  این جزو وصیت نیست چرا چون وصیت للوالدین ولاقربینه پنجاه هزارتومن صد هرازتومن سیصد هزارتومن بردارید از این مال و بدید که حج برن برای آقایی که مرحوم شده این للوالدین ولاقربینه،‌نه اینکه علل للوالدین ولاقربینه بنابراین در باب دین مالیه عبادتی ، نه دین مالی غیر در دین مالی غیر عبادتی که خیرن نیستش که ،‌اگر دین مالی من یه میلیون بدهکارم این یه میلیون که بدهکارم در ضمن مالهای من این یه میلیون نه مورد وصیت است نه مورد ارث است اینکه هیچ

اما در بین مالی که به کس در دین عبارتی که به شخص بدهکار نیستم بلکه اگر خودم بودم باید خودم برم خرجی داره و اگر من مردم کسی دیگر بجای من ،  با شرایط تحقق استطاعات در اینجا من میتونم که وصیت کنم از ثلث من حج بروید حج واجب رو نه،‌چون آیه میگد که این کتب للوالدین ولاقربین است اینکه نه والدین است نه اقربینه الاست بنابراین این باید وصیت کنید که از اصل مال بدهند.

وصیت به اصل مال میخوره ها وصیت به ثلث نمیخوره سفارش کنید حالا لفظ وصیت بگید یا نگید این باید از اصل مال اگر بدانند ورثه که ورثه این دین مالی عبادتی را بدون وصیت از اصل باید بدن آقایون فرق میذارند آقایون میگن اگر وصیت کنه از ثلث اگر وصیت نکنه از اصل ما عرض میکنیم چه وصیت کند و چه وصیت نکند از چی از اصله چون در اینجا وصیت مربوطست که للوالدین ولاقربینه بالمعروف حقا الی المتقین تا چه رسد به نمازو روزه

در نماز روزه ما سه چار روز بحث کردیم که این استیجاری نی اصلن نمازو روزه اصلن استیجاری نیست  و آیات و روایاتی و عدله ای بر این مطلب ما داریم که نمازو روزه اصلن استیجاری نیست هیچ معنا نداره اصلن یه عمل لغویست که یه کسی مرده و با مال او نمازهایی که نخونده روزه هایی که نگرفته منتها در حج استثناست که خودش یه دلیل عدله خاصه ای داره

خب بنابراین تقسیم میشه این ماترک این ماترک آنچه دینست دین به مردم ، وصیت میکنه وصیتم کرداز عرض می شود که دو ثلثه ،‌ انچه دین یعنی اصله ماله انچه دین مالیه بر مبنای عبادتست چه وصیت کند و چه وصیت نکند به حساب للوالدین ولاقربینه این عرض می شود که باید که از دو ثلث بره نه اینکه از ثلث مستثنا بشه خب حالا کتب علیکم كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ  بالمعروف به کجا میخوره؟

کتب بالمعروف واجب کرده است کار خوبیست بالمعروفه ، إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا  إِنْ تَرَكَ خَيْرًا  بِالْمَعْرُوفِ  خب مال خیره در قرآن چند جای متعدد داریم که لفظ خیرو بر مال اطلاق کردن اعم از اینکه مال شما باشد مال شما نباشد قصب باشد چه باشد چون انسان بهش علاقه دارد بهش میگن خیر ولکن این خیر بالمعروف باشد یعنی مالی که نزد شماست این مال حلال باشد که بالمعروفه اگر مال حلال نباشد چیه این بالمنکره بعد الْوَصِيَّةُ بِالْمَعْرُوفِ  خود وصیت باید بالمعروف باشه اگر  چنانچه پدرو مادری رو انسان میگذاره پدر غنیه غنیه غنی مادر فقیر فقیر فقیر طلاقشم داده هیچیم نداره

خب در اینجا ایا بالمعروف است که شما از ثلث که وصیت میکنید به پدر بدید و به مادر ندید به پدر زیاد بدید مادر کم بدید ، نه این بالمعروف نیست ببینید بالمعروف وصیت میکنه للوالدین والاقربین ، للوالدین والاقربین بالمعروف پس هم کتب بالمعروف هم ترک بالمعروف خود ترکم بالمعروفه دیگه اگر ترک مالن بالمنکر این مال خودش نیست خیرن که مال است بالمعروف الوصیته بالمعروف للوالدین والاقربین هم بالمعروف بعدش حقن علی المتقین اینجا بحث میاد سر والدین اقربین

عرض می شود که اون دسته اولی که باید مورد محبت قرار بگیرند کین در میان کل کسانی که به انسان مربوطند والدین چرا ، مگر نه اینست که والدین و اولاد طبقه اول ارثند پس چرا شما فرق قائلید چرا اول خداوند فرمود للوالدین بعد فرمود که للاقربین علت داره، چون ایا نوعن والدین بهتر بیشتر احتساج دارند یا فرزندان ؟

خب والدین پیر شدن از کار افتادن عرض می شود که چه هستند اینا نیازمندند نیازمندند به این اینکه خب یه مالی به اونها برسه اولن ثانین والدین به فرزند احقن یا فرزند به والدین ،‌خب والدین چون والدین زحمت کشیدن این فرزندو بزرگ کردن چه کردن چه کردن ولذا در آیات ارث داریم لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ، آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ ، نَفْعاً

خب اونی که نفعش به انسان بیشتر میرسد از نظر تربیت و ایلاد پدرو مادرند از نظر صرف مال پدرو ماردند بنابراین پدرو مادر شما عرض می شود که زیر نظر بگیردی و چون اینطور خیال بود در بین جاهلیت که پدرو مادر چیه به فرزند باید برسه نخیر پدرو مادر اگر اقوا نباشند حداقل مثل فرزندان هستند اما در اینجا که للوالدین  مقدمست به چندین حسابه تربیت کردن شمارو بزرگتون کردن مال مصرف کردن ، حالا فقیرند حالا احتیاج دارند نوعن اونایی که احتیاج دارند عرض می شود که والدین هستند

مگر فرزندانی که کوچک هستند مطلب دیگریست اون استثناییه ، خب بعدش والاقربین والدین اقربول اقربینند این شکی نداره حتا از فرزندانم ولکن الاقربین که دراینجا فرموده است ایا مراد طبقه اولست که مثلا در طبقه اول والدین هستند اون وقت کسانی که در طبقه اول با والدین هستند هم ارثند فرزندانند فرزندان فقط نوه ها نه ،‌نوه ها چون یک فاصله خوردن دیگه اینا نخیر اگر شما طبقه اول ندارید بازم والدین و اقربین در کاره نه دیگه

وقتی که طبقه اول رو ندارید والدین که در کار نیستند ، بعد میره سراغ اجداد چون اقرب اشخاص جد طبقه اول خواهند بود و نوه های طبقه اول بعد جدای طبقه دوم و نوههای طبقه دوم بعد همینطور میاد بالا پس اقربین نسبت داره نمیشود حساب کرد که فقط والدین اونایی که بلاواسطند و اقربین کسانی که بلاواسطه فرزندان شما هستند

بعداین بحثو باید کرد که آیا اقربین در بعد نسب است عقربین در بعد سبب است اقربین هردووانه است اقربین در دوستیم هست اقربین در ایمانم هست اقربین درحاجتم هست ، اینا همه اقربینند دیگه .

آیا تمام این مراحل هست یا نه؟ اون مال رو این مطلب فکر میکنیم آیا اقربین در کل خب اونی که همه قبول دارند اقایون چه در مفسرین و چه در فقه میگن اقربین از لحاظ نسب ، سبب رو قبول ندارند که زن نسبت به شوهر شوهر نسبت بهزن مورد وجوب این وصیت نیست و این خیلی عجیبه مخصوصا زن مخصوصا زنی که اینها میگویند که از اعیان ارث نمیببره این زنی که تو این خانه نشسته از اعیان ارث نمیبره شوهر مرد یک هشتم فرزند داره، یک هشتم میبرد یک هشتم اونم از منقولات از خونه باید بره بیرون دیگه .

از خونه باعث میشه بره بیرون این زنی که اصل رحم اوست و اقربول اقربین اوست و اقربها هم از او متولد شده اند خواهرها و برادرا از او متولد شده اند این زن جزو اقربین نیست این خیلی عجیبه خب معلومست که این اقربول اقربینه یعنی از پدرو از مادرو از همه این یا اقربست یا برابر اونهاست برای اینکه از زن فرزند درمیاد پدرو مادر دست شدن از زن درست میشه و چه درست میشه پس بنابراین این عرض می شود که سبب رو هم شامله

منتها اقربین سببن زنست نسبت به شوهر و شوهرست نسبت به زن خب بعدن مراحل دیگریست که باید فکر کنیم انشالله