جلسه پانصد و چهل و ششم درس خارج فقه

وصیت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

بحث ما در این مسعله در باب وصیت بود که اگر کسی خودرا ضربه ای زد که این ضربه موجب کشتن اوست موجب مردن اوستا یا بعد از این ضربه که مصداق بسیار بینه حضر الموت است اگر وصیت کرد این وصیت تبعن در ثلث نافظ است یا نه؟

کل فقها رضوان الله علیهم و حفظهم الله تعالی موجودینشون تا اونجا که ما اطلاع داریم میفرمایند که این وصیت نافذ نیست. استدلالشونم به یک روایتیست که از نظر سند صحیحه است در صفحه هشتادو پنج در پاورقی صحیته ابی ولاد المرویه به طرق المشارش الثلاثه، خب خیلی محکم شد دیگه ، به این روایت استناد کردن بر اینکه این شخص وصیتش درست نیست.

ما اینجا دو عرض داریم به برادران عزیز فقیه، عرض اول اینست که شما صحت این حدیث را از نظر روات و از نظر اینکه مشایخه ثلاثه نقل کردن تضمین میکنید و بعد به این حدیث استدلال میکنید خب چرا به قرآن مراجعه نفرمودید؟ که اون روز عرض کردن در اخر بحث که كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ واجب هست یا نه ، بله شما میخواید واجب رو از وجوب بردارید بعد بگید که اگرم وصیت کرد فایده نداره پس این وصیت تبعن هیچ اثری نخواد داشت و حرام خواهد بود دیگه اگر یک وصیتی حرام باشد فایده دارد ، نه ،‌اگر یه وصیتی واجب باشد راجح باشد مرجوح باشد مباح باشد که حرمت نداره این باید بش عمل کرد دیگه اما اگر یک وصیتی که نباید بش عمل کرد اگر بش عمل کنید حرام است این وصیت کدامیکی از احکام پنجگانه رو داره معلومه که نه واجب است نه راجح است نه مباح است نه مرجوحست و اینجا که اگه وصیت مرجوحم باشد خب اینو باید عمل کرد بهش دیگه

خب از آیه مبارکه ما این مطلب رو به خوبی استفاده میکنیم که عند حضور الموت وصیت واجبه مصداق عجلا و اعلای حضور الموت از جمله مصادیقه از جمله مصادیق اعلا و اجلای حضور موت اینست که خودکشی کرده طرف ولی هنوز زندست خودکشی کرده اما خواهد مرد این حضر الموته پس این مصداق اجلا و اعلاست این یک

دو فرمود کتب علیکم بر این ادم واجبست در این حضور موت که اجلای مصادیق حضور موت است که احتمال بقا هم ندارد باید وصیت کنه، شما خوب این حدیث رو عرض بر قرآن میکنید این آیه رو اگر بخواید با حدیث نقض کنید آیه رو نقض که نمیشه کرد میخواد آیه رو تخصیص کنید یا تقلید کنید آیه رو تخصیص و یا تقیید به یک مصداقیست که نص است

عام را و یا مطلق را که دارای مصادیق مختلفه هست مطلق را در مصداق صددرصد نص و عام را د رمصداق مطلق صددرصد نص نمیشود تقیید کرد و نمیشود تخصیص داد چون معنی اطلاق این نیستش که تمام افراد یکسانند که قید نداره

معصوم که با قرآن مخالفت نمیتونه بکنه، و از قرآن صحه یعنی ، مگر در باب نص ایا میشود حدیث قرآنو نسخ کنه خب نه این از مسلماتهکه حدیث که قرآنو نمیتونه نسخ کنه خب این روایت دوتا کسالت داره ، کسالت اول علارقم اینکه از نظر سند صحیح است برخلاف نص آیه وصیت است چون عمومات و اطلاقات که دارای مصادیقی و افرادی هستند نسبت به کدوم مصادیق و افراد میشود تقیید یا تخصیص زد ممکنه باشه ممکنه نباشه اونکه صددرصد هست چی ؟ اونی که صددرصد هست و مطلق در اون نصست و عام در اون نصست اورو که نمیشه خارج کرد اگه خارج کنید باید نسخ باشه و روایت که ناسخ قرآن نیستند .

حالا در میان حضورول موت ، حضورول موت دارای این مصادیقه مصداق درونی مصداق برونی مصداق صددرصد مصداق درصد اینجا از مصادیق صددرصد حضورول موتست چطور، در این إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ مصداق صددرصد حضورول موت رو شما میخواید ببرید بیرون یعنی شما اونیکه مورد تنصیص عامست و تنصیص مطلقست میخواید بزاری بیرون دو حال دراه یا میخواد نسخ کنید یا تخصیص ،‌تخصیص که غلط است نسخ کنید روایت که نمیتونه قرآنو نسخ کنه این مرض اول

مرض دوم، اگه این مرضم نداشت اگر این گیرو روایت نداشت خود روایت اگر این گیر روایت نداشت خود روایت متناقضه متوجه شدید روایتو ببینید قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول ، من قتل نفسهو متعمدا فهو فی نار جهنم خالدا فیها ، حالا فرض کنید قبول کردین ولی اینطور نیست کسی خودکشی کنه در نار جهنم همیشگیه نخیر این دروغه بعد خواهیم گفت این یک گناه بزرگی کرده است و این گناه بزرگ اینطور نیست که خلوت در جهنم بیاره که از جهنم بیرون نیاد اینو بحث خواهیم کرد

حالا میگیم فرض کنید قبول من من قتل نفسهو متعمدا فهو فی نار جهنم خالدا فیها فرقم داره، چه قبل از وصیت باشد چه بعداز وصیت ، روایت میگد که اگر وصیت کرد و این کارو کرد وصیت درسته ، اگر قبلن خود را کشت بعد وصیت کرد این وصیت درست نیست میگیم اینکه اون وصیت درست است این درست نیست برای چیه برا قبلو بعده یا برای این مطلبیست که شما دارید میگید که اگر کسی خودرا کشت در نار جهنم است و کلیت داره

من قتل نفسهو متعمدا فهو فی نار جهنم خالدا فیها، چه قبل از وصیت چه بعداز وصیت اگر سوالی کنیم خب چرا ادم وصیتش اثر نمیکنه میگه خب اخه وصیت باید نفعی داشته باشه این وصیت که یا واجبست یا راجحست باید نفعی از برای شخص داشته باشه کسی که خالد در نار جهنم است و از جهنم بیرون نمیاد وصیت فایدش چیه اصلن پس وصیت بیخود کردهاین وصیت نه واجبست نه راجحست این وصیت حرامه یه کار غلطیست .

خب اگر این طوره پس این تفسیر بعدی چیه ملاحظه کنید قیل لهو ارایت ان کان اوصا بوصیته ثم قتل نفسهو متعمدا من ساعته تنفضو وصیته اینو ما داریم سوال میکنیم، اولن وصیت کرده هنوز جهنمی نشده بعدن قتل نفسه، جهنمی شد حالام وصیت به درد میخوره قال فقال ان کان اوصا قبل ان یحدث قبل ان یحدث یا یحدث حدث فی نفسه اینطوری درسته قال ان کان اوصی قبل ان یحدث حدث فی نفسه من جراحتن او فعل لعله یموت اجیزت وصیته اگه وصیت قبل از این است که خودکشی کنکه میگد اجیزت،

فی الثلث و ان کان اوصا بوصیته بعد ما احدث فی نفسی من جراحتن او فعل لعله یموت در اینجا چی لم تجز وصیته،‌میگیم چرا در چند جهت چرا ما داریم یک چه فرقست که خودکشی قبل از وصیت باشد یا بعد از وصیت باشه جواب همون جمله اوله چون این ادمی که خود رو کشته این خالد در نار جهنمه، چون خالده که توضیح میخوایم بدیم چون خالد در نار جهنم است و از جهنم بیرون نمیاد پس وصیت کند بعدن یعنی چه ،‌اینجا خب قبلنم یعنی چه اگر خودکشی موجب خلود در نار جهنم است به طور مطلق که شما دارید میفرمایید چه وصیت قبل بکند چه وصیت بعد بکند خب این چه فرق داره با همدیگه ؟

اگر قبلن وصیت کرد و خودکشی نمیکرد وصیت به درد میخورد نفعی چون این وصیت که واجبست نفعی برا انسان داره …

صبر کنید بینم، قبل از اینکه خودکشی کنه این وصیت کرده، حالا این وصیت اثرش چه خواهد بود میگیم وصیت باید واجب عمل کرد بهش دیگه اگر کسی واجبی رو عملکند که عمل این واجب براش رحمتی دارد و لطفی دارد درسته اگر این واجبو عمل کرد بعدن این خودکشی هبت که نمیکند هبت کرده چرا برا اینکه خالده اخه ، هبت چیه اگر کسی پنجاه سال نماز شب خوندو همه کارا رو کرده بعد مرتدد شد هبته یا نه ؟ شما که اول حدیث اینکه شما که میگید اگر کسی خودکشی …

نشد اصلن تموم شد هیچی دیگه نیست پس ثواب چیه هیچی دیگه نیست …

ببینید قبل از اینکه مرتد بشه تمام واجبتو مستحبات انجام داد بعد مرتد شد چطوره اینجا فایده داره اصلن چه فایده داره ؟ اخه اینجا یک چیز در میانه ،‌بله،‌خالدا فیهاست اخه ، ببینید اول مطلب رو ببینید اول حدیث که اینه مگه اینطور نبود که من قتل نفسه متعمدا فی نار جهنم خب چه قبل از وصیت چه بعد از وصیت مگر وصیت خلودو از بین میبره مگه یکی از واجبات کسی که مستحقه بقاع فی النار است اصلن بیرون نیاد مگر یه دونه عمل بده این از بین میره خلود چطور میشه همچی چیزی اصلن خلافه ضرورته

پس ببینید مطلب اول که خلود در نار جهنم مقتضای خودکشی عمدیست خب چه قبل از وصیت باشد چه بعد باشد در هر صورت خلوده ، وقتی که در هر صورت خلوده پس این وصیت میکن که چی، این واجب رو انجام بده کاری انجام میده ، نه دیگه هبت شد این جهنمیه چه واجبو انجام بده چه نده هرکار ککند این هبت انجام شد بنابراین چه فایده داره این اولن

ثانین  میگیم که این خلود در نار جهنمو این اقای راوی اشتباه فرموده بیخودم تهمت زده به امام صادق علیه سلام بر حسب نص قرآن  وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ الی اخر سه بعده این قتل متعمد نیست که قتل متعمد چیه یه روایت است از امام باقر علیه سلام در اینجا یعنی لایمانه ،‌متعمدن اینه ببیینید قتل سه جوره، یا قتل خطعیست یا قتل ان علمنه یا ان  تعمدن سه جور قتله برخلاف اونچه معمولست که میگن یا قتل خطعیه یا تعمدی نخیر ، قتل خطعی زده نمیدونسته ادمه ادم مرده قتل خطعی بود

قتلی که نخیر قتل خطعی نیست میدانسته است زید بن فلان استو مومنستو چه هستو این حرفا ولی برای ایمان نکشته اونو دعوا داشتن زده کشتتش این وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً نیست چون این موضوع عرض می شود که اشعار به علیت داره دیگه اگر میگفت من قتل رجل متعمدا ولی من قتل من مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً کسی که اهانت کند به مرجعی از روی عمد یعنی میداند مرجعست به حساب مرجیت نه به حساب انسان بودن موضوع خودش رنگ میده به حکم رنگ میده در اینجام وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً یعنی متعمدا لچی ،‌لشخصه یا لایمانه امام باقر دراینجا یه استنتاجی فرمودن یعنی لایمانه یعنی اگر کسی مومنی را بکشد چون مومنست ، این چیه مرتده دیگه یعنی بدتر از ارتداده اقا چون مومنستو من میدانم مومنست یه مرتبه من نمیدانم مطلب دیگه ای شد یه مرتبه نه این مومنست و أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ این این قتل، می کشد این انسان رو که بگوید ربی الله اگر کسی مومنی را به وصف ایمان و برای خاطر ایمان میدانند مومنست و چون مومن است میکشه نه چون مالشو دزدیده نه چون زدتش نه چون دعوا داره نه چون چی داره نخیر چون مومنست میکشه این مرتده

خب کسی که مرتد بشه که وصیت یعنی چه و ارث یعنی چه و ثلث یعنی چه و ملث یعنی چه اصلن این موصی باید مومن باشد پس این آیه ربط به این موضوع ندارد در دو بعد یک بعد اول ، اگر کسی زد دیگری را کشت اون دیگری مومنست ولی لایمانه نکشته به جهت دیگه کشته این سه بعدی که قرآن میگه نداره آیه اینه دیگه ببینید  …

بله، حالا خودشو نداشتیم ما ، ببینید عرض می شود که وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ سه تا کسی که مومنی را بکشد این جزاش جهنم است . خلوده ، لعنه قضبه این برای من قتل مومن لایمانه هست اما دو بعد دیگر داریم خارجه ، یک بعد که نزدیکه به اینه مومنی را میکشد لا لایمانه برای جهت دیگر ، این نه خالدن فیهاست نه قضب الله علیه نه لعنه چون مومنن از خود وصف مومنن در میاریم که به حکم رفتد رو قتل مومن و الا اگر قتل انسان بعنوان انسان چنین حکمی داشت چرا مومنان داشت بله ، من عارض ان مرجع اعلا چنینه، حالا پایینترم چنین نخیر دیگه این که گفت ان مرجع اعلا یعنی مرجعیت اعلا حکمو قویش کرده در اینجا در اینجام غلظت حکم ادم کشی بر حساب چیه مومننه ، مومننم هم باید مومن باشد و هم قاتل بداند مومنه و روی مبنای که اون مومن و این میداند که مومنه این را کشت و ایمانه،‌

این چیه؟‌این بدترین مرتده و گاهی اوقات مرتده و ادم کشی نداره ولی نه این میکشد ایرا چون مومن است این عرض می شود که جَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ اول خَالِدًا فِيهَا عرض می شود که وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ این چهار پنج عرض می شود که تهدید نسبت به این ادم است که این اصلن جهنمیست و بیرون نمیاد این یک بعد ، عرض می شود که کسی که خود را بکشه اینطور نیست این یکه دوم وسطه بینهما اگر کسی یک مسلمانی رو کشت مومنی رو کشت لا لایمانه ، اینم محکوم به همینه نه اینم بقا داره نخیر سوم خفیف تر اگر کسی خود را کشت دعوا داره با خودش میکشه نه چون مومنه خودشو میکشه نه اینکه خیلی خنده داره اخه

اگر کسی ناچار شد روی حماقت روی چه خود را کشت خود را لامانه میکشه تا مصداق اون آیه بشه نه اگه با ایمانه با ایمانش اختلاف داره خب مرتد میشه ، بنده چون مومنم برا خاطر که مومنم خودمو بکشه خب مرتد میشم معاذالله اینکه نیستش که

دوم، ایا من چون خودم با خودمد دعوا دارم خودم مال خود را خورده ام اینم که نیست نه عرصه برش تنگ اومده و این کار احمقانرو کرده پس این دو بعد دورست از آیه که شما دارید استدلال میکنید پس این آیه وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ اصلن ربطی به موضوع ما اصلن ندارد

پس شما که این روایتو از مشایخ ثلاثه نقل کردی و شما مشایخ ثلاثه که روایت نقل کردین امام صادق تهمت زدید به امام صادق توجه نفرمودید دقت کنید به آیات ، همینطور کشکی آیات رو بهم نریزید یا رسول الله صلوات الله علیه در یه مجلسی وارد شد دید آیاتو رو هم میریزن هی مثل این کتاب که آیات همینطور رو هم ریخته و اون شب من در جلسه مفسرین اشاره کردم هی رو هم ریخته اسمشو نمیبرم و برای اینکه زبانم ناپاک میشه رو هم ریخته آیاتو دیویست سیصد تا آیه برا اینکه ولایت مطلقه فقیه را عین ولایت الله ثابت کنه این احمق

پیغمبر فرمود که لا تنصرو قرآن نصدقن بابا قرآن خرما گندیده نیست دقن یعنی خرما گندیده بدبخت دور ریختنی این ها دیگه نمیچینند بابا آیات قرآن نصدقه نکنیند همینطور بریزید رو هم و هر مطلبی که شهوت شمارو اقتضا میکند این رو باید بگید .

خب از این مسئله گذشتیم در این مسعله دو قول است یک قول قول الله است یک قولم قول رسول و اعمه است و کسانی که کتاب و سنتو رو بناست دقت کنند و توجه کنند. و لذا ما نوشتیم فصحیحته المعارضت القران غیر صحیحه، البته صحیح اول صحیحه سندیست غیر صحیحه یعنی متن صحیح نیست برا اینکه اون کسی که متن غلط را جعل میکند سند بلد نی جعل کنه اقا سند جعل کردن اسون تره یا متن، سند که اسون تره،‌کسی که میخواد جعل کنه اون یهودی اون مسیحی اون هرچه که میخواد علیه اسلام مطلبی را از مقام وحی جعل کند خب این هم سندشو میداند ما رجالی هستیم دیگه ، ما تا سند صحیح نباشه قبول نمیکنیم دیگه توجه نداره که ما به متن توجه نداریم خب این هم سند را جعل میکند سلمان ان ابیذر ان مقداد ان کی متنم جعل میکنه خب حالا دوتاش صحیحفرض کنید منهای توجه به قرآن اگر سند صحیح باشد و متنم بر پایه عقلم باشه اما اگر برخلاف قرآن باشد چی میشه؟‌ما اینو قبول نمیکنیم دیگه نوشتیم فصحیحته المعارضت القران غیر صحیحه اضافتا الی تعارض شتریها، گفتیم تعارض شطریها چطور برا اینکه اگر خودکشی خلود فی نار می آورد خب چرا دو قسمتش کرد اگر خودکشی قبل از جرح باشد ببشخید اگر خودکشی قبل از وصیت باشد یه حکم

اگر خودکشی بعد از وصیت باشد یه حکم این تناقضه دیگه برا اینکه محور بر بله و نه محور در خولد نار بودن و خلود نبودن چیه اینست که این عرض می شود که اگر خودکشی کرده است خالد فی الناره اگر خودکشی نکرده است خب خلود نداره ولاکن شما این محور اصلی رو که خودکشی موجب خلود فی النار است میگید اگر قبل از وصیت باشد این خودکشی عرض می شود که موجب خلود فی نار استو وصیت غلط و اما اگه وصیت قبلن باشد این خودکشی که موجب فی النارست موجب خلود فی النارست این اثری ندارد

این چه حرفیه شما میزنید بله، دو قسم، دو بخش ، نحویها و 2039 یعنی به جانب ولو تقدم صحت ایشون میگه کماله تاخرت بما بینا دو فار بینهم ، مطلب دیگه ببینید این وصیتی که انسان میکند و واجبست دو بعد داره دیگه ، دو بعد که خیر به موصی می رساند غیر از این است یک بعد اینکه به واجب عمل کرده به واجب خودش منتها بعضی وقتا انسان به واجب عمل میکنه و اشتباه شده بنده واجبست که برم فلان کار رو بکنم فلان نتیجه رو بگیرم رفتم فلان کارو کردم نتیجه نگرفتم واجب عمل کردم که یه مرتبه نه خیر دوبلست یعنی بنده این واجب را عمل کردم اثری هم که خدا میخواهد داشت در اینجا بنده که وصیت میکنم از ثلثم که به حوزه علوم قرآن اینقدر خدمت بشه اینجا کار خیره دوبله کردم هم کار خیر که کتبرو عمل کردم وصیت کردم حالا بعدن اگه نکنم این کار خیرو کردم و اگر بعدنم عمل بشه این خیرون الا خیر و نورون الا نوره این برای من نتیجه دارد یا نه ،‌بعله

خب حالا کار خیری که من برای بعد الموت میکنم اگر بیشتر نیازمندم برای بعد الموتمیکنم اگر بیشتر نیازمندم لازم ترست یا کمتر نیازمندم اقایون توبه توبه برای کسی که  گناهکارتر است لازمترست یا برای کسی که گناش  کمتره، کسی گناه کارترست. وصیت کردن که دارای دو خیره یک خیرش اصل وجوبه وصیت است که من عمل میکنم اصل دوم وصیتی که طبق موازین شرعی کردم که این مال مصرف در خیر بشه بعد از موت من ، اگر معاذلله من خودکشی کردم من بیشتر نیازمندم به خیر این وصیت یا کسی که خودکشی نکرده ؟ من

چون من که نیازمند ترم اولم، منی که نیازمندتر هستم در دو بعد اصل وجوب وصیت ونتیجه وصیت در بعد دیگر حضر الموت منم قطعی تر از همه است من جلوتر هستم از تمام کسانی که اینها عرض می شود که وصیت به خیر میکنن چطور من که جلوتر هستم نیازم بیشترست چون گناهم بیشترست حضورول موت برا من قطعی ترست برای من اثر ندارد مگر شما بیاید روایتو تکرار کنید بگید اثر ندارد چون جهنمی هستیم میگیم چه فرقی میکنه چه قبل از وصیت باشد جهنمی شدن چه بعد از وصیت ایا اگر معاذلله من خودکشی کردم جهنمی شدم با وصیت جهنمی از بین میره ؟ نفهمیدیدم

مگر یک واجب رو انسان عمل کند این خلود فی نارو از بین میبرد این خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ همه از بین میره ،‌همش خلافه ضرورته اگر ما به خود اجازه فکر کردن بدیم که اجازه نمیدن حوزه ها خب اینطوری میشه که چقدر مطلب خراب در میاد . اگه اینجا  فکر کردن نداشته باشد تو حوزه ها نمیایم میریم حمالی میکنیم .

خب بعله، من یقتل نفسه ،‌بعله خب ، اون نه مومنن دارد این خصوصیتش اینست که   کانَّما قَتَلَ النَّاسَ میاد ، خب اینجا چند مرحلست، یا مرحله مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا، کانَّما قَتَلَ النَّاسَ که بیشتره،‌یا مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا نیست. بلکه مومنا لا لایمانه بله کانَّما قَتَلَ النَّاسَ درسته یعنی چه، چون از یک فردست افراد میان بیرون

بعله، شاید باشه ، واقعن که نکشتن برای اینکه کانما چرا ، که اولن در جای خودش باید بحث کنیم که برای اینکه خب یه نفر است که هزاران نفره مگه ادم اول یه نفر نبود یه ادمو میکشت به این حسابه.

نمیشه عزیزم، اصلن نمیشه عزیزم شما چرا فکر نکرده صحبت کردین عزیزم اگر بنده مومن هستم مومن هستم یا نه خب بله اگر مومن هستم اوقاتم تلخه چرا مومنم خودمو میکشم این نمیشه تناقضه این این که نمیشه ،‌نشدنیست اصلن. عجب حرفیه. انا لله ،‌یخورده فکر کنید.

مثل اینکه همون افکار حوزوی در مغز شما هنوز هست.

اون مال متعمدنه مگه نبود ایجا اینجا متعدمن نیست که اینجا خسته شده عاصی شده داره خودشو میکشه ، این بعد سومه، باید و تصحو الوصیته للحمل بشرط وقوعهی حیا و لزمیه دون الحی قبلا عرض کردیم که نخیر بله ، بله وصیت للحمد بسم الله وصیت میکنداین ادم حضر الموته ، یه بچه ایم در رحم زنش وجود داره خب نمیداند که این بچه یعنی یقین ندارد که این بچه نابود خواهد شد و احتمال عاجعست که بچه متولد بهش وصیت میکند بر این بچه وقتی متولد شد چنینو چنان، چه اشکالی داره

بله اگه بداند میمیره که معنا ندارد که ولی اگر به طورعادیست که خب این بچه متولد میشه برای این بچه وصیت میکند خب مطلبی نیست صحبت ما سر قضیه دومه ولزمیه دون الحربی ما میگیم نخیر ، کما تقدم لزمیه میشه وصیت کرد با شرط، اگر شما برای کافر ضمی که تحتو شعاع دولت اسلامست وصیت خیری بکنید که جلب قلب بشه از محدث قلوب بشه خب خوبه اگه نباشه چی معنی نداره

برای یهودی سر محل بنده وصیت کنم ولی این نوه من از گرسنگی داره مرحوم میشه ، خب این نمیشه اگر برای زمی شما وصیت میکنید در صورتی که از باب الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ باشد، خب درحربیم همینطوره اگر کافر حربی به معنای سخیفش البته ، چون دو معنا داره کافر حربی یک معنا کفاری که با ما جنگ ندارن ولی تحت زمه ما نیستند. این اقایون میگن حربی اینکه حربی نیستش که این نه زمیه نه حربی یک کافری در حال جنگست با ما حالا ما نسبت به کافر حربی به اصطلاح آقایون که تحت زمه اسلام نیستند در آلمانه با ما جنگم نداره مثلن در روسیه با ما جنگ نداره این کافر عرض می شود که غیر زمیه غیر حربیه بلفعل اگر من براش وصیتی بکنم جلب اسلام میشه اشکال داره؟ شما میگید حربیه ،‌بالاتر از این میگیم ما اگر قشون کشیدن کفار حربی با ما دارن جنگ میکنند اگر ما یک خدمت مالی یا چه به اینها بکنیم جنگ رو رها میکننند مخصوصا وقتی ما زور نداریم بله ،‌جنگ رو رها میکنند تخفیف میدن این واجبست یا نه

شما که میگین حرامه که شما چرا بین زمی و حربی فرق قاعل شدین کافر زمی که تحت زمه شماست و در تحت شعاع دوملت اسلامه مگر این کافر زمی همیشه میشه وصیت کرد نخیر کافریست که عرقشو میخوره زناشو میکنه چشم میکنه ولی تظاهر نداره اینو میدونیم هیچ ارزشم ندارد شما وصیت کنیم وصیت کنیم بیشتر عرق میخوره بیشتر زنا میکنه پول بیشتر میده این وصیت فایده داره نه پس وصیت اصولن بر محور اینست که رجحان داشته باشد برای فلان مومن نماز شب خون چه چه وصیت میکنم اما وصیت که میکنم این پول مصرف راه حق نخواهد شد

نماز شبم میخونه ها مومنه ولی یه ادمیست که اینجوری این پول اصراف میشه تبدیل میشه این وصیت در اینجا حرامه ، پس صحبت مومنو زمیو کافرو حربیو این مطالب در اینجا نیست اصلن. اگر نوعیتو میخواید بگید ،‌بگید نوعن  اینطوره بنابراین این ، خب به عبارتی باید خودم معنا کنم خب وتصح الوصیته للحم بشرط وقوع الحیا و لزمی من الحربی کما تقدم اذا کان تالیفا لقلبه که قبول داریم صحیحه للحربیه احرا، وقتی که تعلیف قلبی زمنی رو انسان با پول میکنه تعلیف قلبی که خودش نزدیکه زمیه، خب تعلیف قلب کسی که محاربه چی اون احراست دیگه حیصو ترک یترکو محاربه اسلام و فان خسر الی الاسلام دون زمی لتی تحت من الاسلام اینی که گفتم معنی میکنم مال بعده .

ذلک، و لخصوص زمی او غیر الحربی ما دلیل داریم از قرآن ، که شما وصیت برای غیر حربی حتا برای حربی اگر چنانچه چون مرحله ظاهره  حتا برای حربی اگر نفع داشته باشه میتونید بکنید قولو تعالی ، لا ینهاکم الله ان الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ، کین اینا ؟‌این هم زمیست که در تحت زمیه اسلامه هم حربیست که در آلمان سکونت داره ولی مقاتل فی دین با شما نکرده شمارو از خانتون بیرون نکرده چه نکرده این به قول آقایون فقها چه خواهد بود در این سه

زمی است ، نه ، برای اینکه راجبه زمی که این حرفا نمیگد مستحق کیفیت است نه، حربی مشغول با جنگه که خب نه میفرماید که لم یقاتلو فی الدین، حربی بلفعل نیست و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم ، پس سوم چیه سوم اونیست که شما آقایون فقها حربی میدانید ولی مشمول حرب نیست مثل کل کفاری که در ایران نیستند کل کفاری که در ایران نیستند دو دسته اند یک دسته در حال حرب با مسلمینند در داخل یا هرزگووین یا کجا کجا یه دسته نخیر جنگ ندارند با شما اینهایی که جنگ ندارن با شما به اصطلاح شما حربی هستند به اصطلاح ما نه زمی اند و نه حربی شما چی دارید میگید شما میگید که اگر زمی باشد فقط وصیت میشود کرد اینکه زمی نیست به نص آیه میشد بر یان وصیت کرد چرا أَنْ تَبَرُّوهُمْ آیا مبرت کردن نسبت به این کفاری که نه زمی هستند نه حربی بلفعل شما میگین حراسمت ، وصیت مربت است یا نه

شما که در حال حیات به اینها خدمت مالی کنید چه وصیت کنید بعدلممات هردو مبرات است شما میخواید بگید این مبرت که وصیت کردن برای کافری که زمی نیست به اصطلاح شما جنگم با شما نداره این وصیت حرامه خدا میفرماید که نخیر اینطوری نیستش که لا ینها ،‌خدا نهی نمیکنه شما نهی میکنید ،شما داری نهی میکنید شما علامه بزرگوار و دیگران نهی میکنید میگید وصیت برای زمی نکنید به اصطلاح خودتون قرآن میگد وصیت برای زمی بکنید که ببخشید شما وصیت برای حربی نکنید ولی قرآن میگد برای این حربی که در حال حرب نیست خدا که نهی نمیکنه بلکه رجحان داره چون أَنْ تَبَرُّوهُمْ آیا  مبرت کردن فقط حرام نیست.

یا رجحان دارد مبرت کردن رجحان دارد احیانن رجحان وجوبی دارد در اینجایی که این کافری که در بلاد خودشون هستند و با ما حرب ندارد و تحت زمه نیستند درست این محور بحث است بین خدا و آقایون علما خدا میفرماید که لا يَنْهاکُمُ  بعد أَنْ تَبَرُّوهُمْ  آقایون علما که اینجا علامه بزرگوار میفرمایندو دیگران میگن که نخیر این حرام است وصیت کنید درش چون زمی نیست .

چه کنیم حالا الامرو الیکم إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ قسط این اصلن .این قسطه بالاتر از عدله اگر شما مبرت کنید به کفاری که با شما در حال جنگ نیستنو دعوا نیستن  این قسطه ولاسیما اگر تعلیف قلوب بشد که این مطلب بالاتره و إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ  هرچه ، إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ اینجا ، أَنْ تَوَلَّوْهُمْ ۚ که تولی به باطنی تولی ظاهری تولی ظاهریست دادن مالست در حال حیات یا وصیت کردن وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ پس سه بخش شد یک بخش کسانی که عرض کردم با ما جنگ و دعوا ندارند هیچ هیچ جنگو دعوا ندارن نه مخالف نه موافق اگر مبرت کنیم تعلیف قلوب میشود مطلبی نیست کسانی که با ما در حال جنگند اگه در حال چنگه بهش کمک کنید که کمک علیه خودتون کردید. کسانی که زمی هستند که مطلب معلومه ما یه مقداری ازاد تر میشیم درافکارمون از تقالیدمون و از  فتاوامون و از شهرتو اجماعو چه این حرفا اگه آزاد ، لخت بشیم واقعن خیلی خوبه لخت بشیم اون وقت وقتی بی حجاب بشیم همه حجابا از بین میره

مطلبو قشنگ میفهمیم و میبینیم چه معرکه ایست بر بین الله و بین لهم که اگر من زنده ماندم این کتاب چیز رو خواهم نوشت انشالله که قال اللهو الیقولون الفقها بین کتاب و السنه

خب کافیه .