پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه پانصد و پنجاهم درس خارج فقه

وصیت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین


علامه بزرگوار میفرماید که ولا یقمن الوصیو الا مع تفریط بینه، برا اینکه وصی که طبعن باید موصوقون به باشد و در جریان وصایت امینست پس مقسن است ولو مزد بگیره چه فرق میکنه اگر کسی مالی را به امانت نزد شما گذاشت و مقداری از منزلتون رو اشغال کرد و شما مزدم از او گرفتید امینید خائن که نیستید بالاتر ازاین در صورتی که مزدیم نگیرید و امانت بدون مزد باشه حالا در اینجا وصی گاه حقول عمل برای انجام جریان وصایت میگیرد و گاه نمیگیرد .

اگر نگیرد که خیلی روشنست که امینه صددرصد ، خب اگرهم بگیرد امینه اگر کسی مزد وصایت بگیرد خانه ای که شما اجاره کردید اجاره کردید و پول هم میدهید اما خانه نزد شما امانتست یا نه این خانه که نزد شما امانتست اگر خیانتی نکنید شما محصن هستید محصن هستدید در دو بعد یک بعد اینکه این خانه رو حفظ میکنید دو اجارم به صاحب خانه میدهید شما در دو جهت محسن هستید نسبت به صاب خانه اصل خانه رو شما حفظ میکنید الا معل خیانه که مطلب دیگریه و مزد هم اجارم به او می دهید .

شخص وصی هم که یا با یک قرارداد مالی وصی شماست یا قرارداد مالی در کار نیست بلخره امینه پس محسنه، اگر خاعن باشد طرف بعله اما اگر خاعن نباشد محسنه حالا که محسن شد پس اگر چنانچه مقداری از مال الوسایه یا کل مال مورد وصایت از بین رفت بدون تقصیر وصی این عرض می شود که ضامن نیست.

اما اضافه داشتیم قبلن اضافه این بود که امین بودن شخص کافی نیست امین باشد و بتواند امانت را حفظ کند اما اگر امینست نماز شب خوانست عادلست اعدلست اما عرضه حفظ مال شمارا ندارد این آدم در این که مال شمارو نگه دارد حفظ کند در این جهت خائنه،‌خائنه و شما حق ندارید مالتون رو امانت به کسی بدهید که عرضه نگهداری نداره باید دو جهت بر او باشه یک عرضه و قوه نگه داری مال شمارو داشته باشه .

دوم موصوقن بهم باشد . یکی از ایندو کافی نیست. اگر عرضه دارد موصوقون به نیست خب خیانت اگر موصوقن بهست عرضه ندارد خیانتم بعد دوم گاه خیانت مستقیمه گاه خیانت غیر مستقیم کسی که عرضه ندارد مال شمارا پهلوی خودش حفظ کند و اشخاصی که میخوان مال شمارو ببرن میان ببرن و این عرضه حفظ ندارد این آدم خاعن است در قبول امانت گاه خاعن ست در خود امانت که مقصر است گاه خائنست در قبول امانت که مقصرست در قبول امانت

یا مقصرست در قبول امانت یا مقصرست در حفظ امانت اینو آقایون نفرمودن ما عرض میکنیم در باب وصایت همینطوره اگر کسی را که من به او اطمینان دارم که این مال مورد وصایت رو درست مصرف میکنه صنار بالا پایین نمیکنه در این بعد امینه اما عرضه ندارد حفظ کند عرضه چون ندارد حفظ کند به اون مقداری که عرضه دارد حفظ میکنه اما چون عرضه ندارد این مال رو از دستبرد کسانی که دست میبرن حفظ کنه پس این خیانت کرده است در قبول وصایت.

کسی هم که این ادم بیعرضه موصوقون به رو وصی  کرده است اگر میدانست که این عرضه نداره خود این بی عرضگی بود که اینو وصی کرده و اگر نمیدانست که عرضه ندارد این شخص وصیه امینی که خیانت در مورد وصایت نمیکنه اما عرضه در حفظ این مال وصایت ندارد خود این عرضه نداشتن این خیانت است در قبول وصیت

این مطلبی که ایشون فرمودن با این توضیح مطلب دوم ، ولهو ان یستوفیه دینه میگیم چرا لهو فرمودید اگر یک مالی شما نزد من دارید و من به اندازه اون مال از شما طلب دارم و شما تشریف ندراید فوت فرمودید من جایز است که این مالی که نزد خودم هست بعنوان دینم بگیرم یا واجبست خب واجبست لهو چیه دیگه . مگر اینطور بگیم که این لهو تجویز بعد زا احتمال حضره، شایدم خیال کند که این شخص مرده حالا من در مالش بیام تصرف کنم پس نمیشه میگیم اینا جا نداره که اقا وقتی که این آدم صدهزارتومن به من بدهکاره و صدهزارتومنم از مال وصایت او نزد من هست دین مقدمست یا وصیت است یا ارث ، اول دینه بعد وصیت است که وصیت در ثلثه بعد ارثه ، پس لهو دیگه یعنی چه

پس این توجیه رو هم نمتونیم بکنیم باید اینجا بگیم علیه ، و لهو ان یصتوفیه دینه به شرط اینکه البته شرط داره این استیفای دین فرق میکنه یه مرتبه این اقا فقط به من بدهکاره و مال ایشون هم وافیست که من دینمو وردارم کس دیگه شریک ندارم خب استیفا میکننم یه مرتبه …

به کی ببخشه؟ پس بنابراین شما طلبی که از اشخاص داری لازمه نی بگیرد این استثناییه استثناییه رو نمیتونیم قاعده کلی بش بدیم که در استثنایی قاعده کلی نیست بله در موارد خاصه حتا واجبست ببخشه احیانن یتیمی دارد فقیری دارد اگه بتونه واجبه اما قاعده کلی اینست که من مال خودمو بایید بگیرم یا نه مال خودم لهو نیستش که مال خودمو باید حتمن بگیرم الا جاهایی که عرض می شود که یا حرمت دارد یا رجحان دارد نگیرم یا چه

خب این در صورتی که اون طلبی که دراد دیگه شرکایی در کار نیست اما اگر این آدم فرض کنید که مقدار مالی گذاشته و کسانی طلب دارن کسانیکه طلب دارن طلب همه اینجا نمیشه دریافت بشه کافی نیست باید مصالحه کنه و با سایر دیان هم حساب کنه روی حساب هرکدام درصد به حساب مال خودشون شما یه ملیون اون یه ملیون اون صدهزاتومن هرکس به حساب درصد طلب خودش از اون مالی که وافیست برای کل دیون نیست میگیره این هست .

بل علیه بجای لهو شرط المحاسبه الصالحه مع ساعر الدیان او یقترض مع الملاعه ،‌اینجا خیلی حرف درایم ما لهو ان یقترض مع الملاعه ، این آدم وصیت کرده اون مقدار که وصیت مالی کرده است باید مصرف بشه اون مقدار که وصیت مالی نکرده است که بین وراث تقسیم میشه پس چی موند که ایشون جایزست قرض کند از مال موصی مع الملاعه کلمه کلمه معنا کنیم . این که جاعزست این شخص وصی که در مورد ثلث یا اقل از ثلث یا هرچه مورد وصیت قرار گرفته این جایزست که از این مال ثلث قرض کند برای خودش معل ملاعه ، سوال

ملاعه کی؟ یعنی با استقراق آیا چون مال موصی کافیست از مال موصی میتواند قرض کند ؟ یعنی اگر از مال موصی بردارد این ضرر به وصیت نمیخورد ضرر به دیان نمیخورد ضرر به ورثم نمیخورد وسعت دارد مال موصی میخوایم معنی کنیم دیگه احتمالاتو عرض کنیم وسعت دارد مال موصی که ضرر به دیان نمیخورد ضرر به وراث نمیخورد ضرر به وصیت ها نمیخورد این مال اوسع است از اینها

به این حسابه ، میگیم مورد نداره اصلن چرا ؟برای اینکه اون مقداری که وصیت مالی کرده است ثلث است ربع است خمس است هرچه این باید عمل کنه اگر وصیت کرده این مقدار مال فلان شخص اون مقدار مال فلان شخص اون مقدار مسجد بسازید این مقدار چنین خب اینجا ملاعه چیه یعنی از مالی که وصیت کرده مال مردمه من باید به مردم بدم اگر خودم قرض کنم قرض از کی کردم قرض از کسی که مال اونه اون باید راضی باشه اگر راضی نباشد که به هیچ وجه نمیشودئ که بگیره قرض

اگر راضی باشد در هر وجهی میتواند پس بنابراین زمینه ندارد علامه بزرگوار اینکه میگین مع الملاعه اگر ملاعه یعنی غنی بودن و گنجایش داشتن مال شخص موصیست کدوم مالو شما دارید میگید سه مال بیشتر نیست مالی که مربوط به دیانه خب این ملاعست مالی که مربوط به ثلثه وصیت کرده کمو زیاد نمیتونی بکنید کمو زیاد بکنید خیانته ، مالی که دو ثلثه دیگرست مربوط به ورثست اوننم ملاعت در کار نیست پس مع الملاعه در این باب هیچ معنا ندارد

دو ، مع الملاعهع یعنی بنده که وصی هستم میتوانم با عدم احتیاج قرض کنم اشکال دوبله شد شما با احتیاجم نمیتونی قرض کنی ازمال کی؟ با عدم احتیاج که بالاتره ما در باب قرضم بحث کردیم شما در صورتی حق داریم قرض کنید که سه شرط داره یک نیازمندید دو نیت ادا دارید سه امکان ادا دارید آقایون یکیشو فقط ذکر فرمودن آقایون فقط نیت ادا ذکر فرمودن نخیر دو شرط دیگرست

یکیش شرط سلبی و اصلیست که اقا بنده نیست دارم که یک ملیون از شما قرض میکنم ماه دیگه بدهم نمیتونم بدم ده هزار نمتونم بدم خب این مال مردم خوریه پس هم نیتول ادا شرطست هم امکانل عدا اگر نیتول ادا ندارید امکان دارید فایدش چیه شما مفت خوری داری میکنید ملیاردها دارید نمیخواید بدید اگر نیتل ادا دارید امکان ادا ندارید مفت خوریه اگر هردو را ندارید که دوبله مفت خوریه

خب اضافه بر این دو شرط باید شما نیازمند نباشید به قرض کردن مالی چرا رو بندازید به مسلمان این سوال جایزه سوال گداییه منتها گدا دو جوره یک گداییست که مجانی از کسی شما میخواید مالی بگیرید این در صورتی جایز است که شما محتاج باشید ضرورت داشته باشید و نتونید به دست بیارید.

بعد دوم گدایی نیست من این مال رو از شما قرض میکنم که در وقت مقرر بدم ولی محتاج باشید وقتی محتاج نباشید چرا سوال کنید اگر شما محتاج نیستید ضرورت ندارید این سوال شما حرامه خب پس ملاعه ی دوم اشکالش بالاتره چه باید کرد پس آیا به نظر برادران میرسد که او یقترض مر ملاعه مورد داشته باشد.من یه فکر کردم آقایونم فکر بفرمایید اونکه اگر یکی از موارد وصیت فی سبیل الله بله،‌نه اینکه به فلان شخص برسد اشخاص باشه که نمیگیره یکی از موارد مورد وصیت اینست که این مقدار مال سالانه ماهانه فی سبیل الله رنگم نداره فی سبیل الله مصرف شود سوال…

حالا عرض میکنیم داره یا نه، نشد ،‌نه، فی سبیل الله اگه به اشخاصه یعنی محتاج باشن اینا که محتاج نیستم الان من دراصل زندگی محتاج نیستم فرق میکنه ها ؛ کسی که در اصل زندگی محتاجست به او میبخشیم یا به او قرض میدیم ما دومی رو داریم بحث میکنیم اگر کسی در اصل زندگی نیازمند نیست چه من وصی و چه شما آیا فی سبیل الله شما را میگیرد که قرض کنید یا ببخشم ولی مرا نمیگیرد قرض کنم این یه مورده فقط پس کلی فرمایش علامه درست نیست

سه بعد داره اون دو بعدش یکی غلطی دیگری غلط اندر غلط سومیش فی سبیل الله ولهو ان یغترض او یغترض مع الملاعه ملاعه کی ،‌ملاعه خودش نه ملاعه مال موصی، مال موصیم ملاعت در کدوم بعد از اون سه بعد باید خارج بشه از دین نیست از سهمول ارث ورثه نیست از وصیت ثلث بخشش به اشخاص نیست بلکه وصیت ثلث در بعد فی سبیل الله ، اگر وصایایی کرده یا یه وصیت کرده وصیت کرده است که این مال من فی سبیل الله مصرف گردد یکی از بهترین مصرف فی سبیل الله قرض دادن است حتا در باب قرض ما داریم اگر شما مالی را هبه کنید به یک نیازمندی خوبه قرض بدید هیجده برابر خوبه چرا برای اینکه هبه کردن تنبل بار میاره ولو حالا این هرچیم میدوه گیر نمیاره ولی دیگه کوشش نمیکند و کاوش نمیکند که بره دنبال کار خیلی معقولانست این روایت که شریعت اسلام مفت خور درست نمیکنه که اگر شما اون پولی که عرض می شود که میدهید به کسی که زحمت بکشه اگه توانست بده خب بده نتوانست نده

این قرض تبدیل به هبه میشه آخر سر این جلوی تنبلی رو میگیره اما اگر شما هبه کنید به کسی این تنبل بار آوره حالا معل ملاعه اگر این مال مورد ثلث وصیت عنوان فی سبیل الله دارد عنوان تملیک نیست اعمست از تملیک هبه و قرض دادن و چه اگر عنوان چنین ندارد خب اقرب اشخاص خود وصیه مخصوصن اگر وصی مزدم نگرفته وصیست که مجانن جریان مورد وصایت رو عمل میکنه مزدم نگرفته مزدم بگیره همینطوره بلخره این یک مسلمانیست از مسلمانها

مثالش اگر کسی به بنده فقیر یک مالی داد گفت مصرف فقرا گردد من مستثنام آقایون میگن بله آقایون فتوا میدن که این ظاهرش دیگران میگیم چرا ظاهرش دیگراه بلکه ظاهرش منم اول ، اگر به دست من میخواین به فقرا چیزی بدن اگر من فقیرتر از دیگرانم یا مانند دیگران فقیرم خب چرا به من نرسه چه ظاهری ظاهر به عکسه حالا در باب وصیت به ثلثم اگر یک موردش یا کل مورد ثلث فی سبیل الله است خب این قرض کردن من فی سبیل الله است فی سبیل الله من قرض میکننم منتها به شرطی که این فی سبیل الله جوری نباشد که سایر سبول رو بگیره

خب او یقوم پایین میگد که الی نفسه ما یقترضوهو من سلعتن عند سلوع اعتراضه یک مالیست زمینیست فرشیست هرچی این مورد ثلثه این فرش فی سبیل الله باید مصرف بشه خب منکه این فرشو میخوام قرض کنم نمیخوام بنشینم بنده میخوام قیمت این فرش رو قرض کنم کار کنم میگه یقوم الی نفسه وصی حق داره دیگه وصی اگر چنانچه فلان جنس را وصیت کرد موصی که فی سبیل الله است یا اون جنس رو فی سبیل الله میشه مصرف کرد یا نه این آدم نمیخواد رو فرش بشینه شکمش گرسنست خب این رو تقویم میکند و قیمتشو فی سبیل الله مصرف میکند یا به طوری که از بین میرد هبه است یا به طوری که میماند این عرض می شود که قرضه

بعدم یه بحثی که قبلن کردیم ما تکرار نمیکنیم که اگر چنانچه وصی ولی باشد مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ تکرار نمیکنیم برخلاف فتاوای آقایون ، خب مطلب دیگر و ان یوصی مع العلم ، خب اینو قبلن اشاره کردیم اگر مرا وصی قرار داد و به طور مطلق بود باز اذن میخواد آقا جنابعالی به طور مطلق وصی من هستید معنی  مطلق چیه ، یه مقید داریم یه مطلق مقید اینست که شما وصی و دیگری نه ،‌تعیین نکنیمم 1740 مقیده اما اگر شما را به طور مطلق وصی کرد یعنی حق وصی کردن دیگریم دارید حق وصی کردن دیگری در زمان حیات و حق وصی کردن دیگری بعد از مماتتون دارید پس اذن نمیخواد که

ما یه اذن سریع داریم که شما وصی من و خودت حق دارید درزمان حیات وکیل بگیری و حق دارید که بعد از ممات برای بعد از ممات وصی بگیری این معل اذنه که علامه میگن ما عرض میکنیم که نخیر معل اذن دوجوره یک معل اذنی که سریحه اذنست که عرض کردیم یه معل اذنست که شما آقایون نمیفرمایید خب ، آیا مستفاده از وصایت مطلقه اذن نیست ؟ اگر به شما خانه ای اجاره دادن قید نکردن که فقط خودت باید بشینی یعنی منفعت این خانه رو در اختیار شما گذاشتن ماه انقدر خب من میتوننم دیگریم بیارم خب قید که نکرده بله اگر قید کرد که الان قید میکنند که به شرط اینکه به دیگری اجاره ندی بسم الله اما اگر چنانچه قید نکرد به دیگری اجاره ندید اشکال نداره مگر اینکه عرف عام اینجا باشه اگر در یک جوی هستید و اجتماعی که قاعده اینست که مادام که نگفته است به دیگری حق داری اجاره بدی این حق اجاره به دیگری ندارید و خودتون اون مطلب دیگریست

ولاکن نمیشد به وجه کلی گفتش که حتمن باید اذن صریح در کار باشد و ان یوصی مع الاذن لا بدونه الا فی طریق الوصایه که عرض کردیم الشامله لعدم صریح الاذن و کما فی اجارتا و سوا خب و لا یتعد المعزون و تولا الحاکم من لا وصیه له به من اذن داد که اگر مردی فلان شخص را وصی کن بسم الله یا نه ، اگر مردی کسی که آیت الله باشه وصی کن به غیر آیت الله نمیتونه چون فرق میکنه ،‌اذن ، یا اذن میدهد به شخص خاص تعدی غلطه یا اذن میدهد به صنف خاص تعدی غلطه

اگر به صنف خاص گفتش که شما حق دراید وصی کنید اشخاصی که چنینند اینا در معارف قرآنی واردن این پولارو به اینها بدین طلاب مصرف کنند ، در راه معارف قرآن این دیگه نمیتونه به اصولی بده برای اصولیو برای عرض می شود که کی و این حرفا نمیتونه بده و اما اگر که اذنی اصلن در کار نبود فقط خودش دیگه وصیت کند که بعد از منم فلان آقا وصی باشد که در مال نخیر منقطع باشه وقتی منقطع شد در اینجا چه از اول وصی معین نکرده است یا وصی شخصی معین کرده است که اذن انتقال وصایت به دیگری نده دراینجا و یتول الحاکم من لا وصیه له چون من لا وصیه له دو بعد داره دیگه ، یکی وصی داشته و این وصی میمیره و دیگه حق ندارد دیگری وصی کنه دیگری که نخیر 2035 وصی نداشته

سوال این یتول الحاکم من لا وصی له به چه حسابه مگه وصایت لازمه وصایت برای کسی لازمست که عرض می شود که ان ترک خیرا، خب بیاد بگه که بله ان ترک خیرا ولی وصیت نکرد عرض می شود که كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ  الی اخر این آدم این واجب رو عمل نکرد ترک خیرنم هست در اینجا میگد که خب حالا که وصی ندارد حاکم وصی میکنه وصی بر چی معین کنه ، وصی معین کند که این شخص وصی از طرف حاکم در ثلث نظر بده چی نظر بده ،‌تعیین نکرده دیگه این آدمی که تعیین نکرد در چی چی نظر بده مگر اینکه ثلث این آدم لازم بوده است که مصارف خاصه ای بشود و این مصارف خاصه رو ایشون وصیت نکرده اونجا حاکم شرع این کارو انجام میده وصایتو انجام میده حاکم شرع این کارو عرض می شود که انجام میده

اما اگر ان ترک خیرا در کار نبود و یا وظایفی که در بعد ثلث باید انجام بده در حیات انجام داد این آدم در زمان حیات ثلث مالش را للوالدین والاقربین بالمعروف پخش کرد و تقسیم کرد این دیگه وصی نمیخواد که حالا که وصی نمیخواد با اینکه ترک خیرنه وصی نمیخواد بنابراین اینجا عالم عرض می شود که حاکم متولی وصایت است یا اینکه وصی تعیین کند این معنا ندارد.

خب مطلب بعدی و تم بالوصیه بالثلث فمادون ولو ضادت وقف الضاعد الا اجازت الورثه این ثلثو ازکجا در میاریم ما خب روایات دو دسته است سه دسته است یک دسته روایات که اکثرستو به آیات میخوند ثلث ، فقط وصیت در ثلثه ، دسته دیگر که نمیشه دسته دیگر گفت بعضی روایات میگد که در کل مالتان وصیت کنید این مخالف آیات وصیت بود عجیه ها روایت از امام که بعد از وفات پیغمبر است و بعد از انقطاع وحی است که انسبه مواریث معین شده است در سوره نسا بگد شما حق دارید وصیت کنید کل مالو تو روایت داریم خب این قبول نیست ما به زیادو کمه روایت نگاه نمیکنیم اگر این روایت صدتا روایتم بود برخلاف نصوص آیات میراث بود قابل قبول نبود .

این دو ، سوم روایاتی که میگوید بیش از ثلث ما روایات بیشتر از ثلثو به دو علت قبول نمیکنیم، یکی علت نص و یک عالت ظاهر

علت نص روایات متضافعه ای که شیعتن و سنتن واردست از رسول الله صلوات الله علیه و ائمه معصومین علیه سلام که وصیت فقط در ثلث است.

و اما از نظر آیات خب ببینید آدم وقتی که زنده استو خرج میکنه خرجهای اساسیش بیشتره یا خرج های احیانی فرعی؟ اساسی دیگه . بنابراین اینطور نیست که خرج های احیانی فرعی بیشتر باشه یا برابر باشه نخیر کمتره کمتر از برابر با ثلث میخونه دیگه گفتن ظاهرن نه نصن، نصن روایات ظاهران آیاتی که میگه مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ یوصی بها، یوصون بها،  تُوصُونَ بِهَا یوصا بها  أَوْ دَيْنٍ   وصیت و دینو خارج میکنه بعد اینه که بناس نصف بمونه یا ثلث بمونه یا کمتر بمونه چیزی نمیمونه برا ورثه عمده ورثن

این نسابها و نسبتهایی که در میراث ها خداوند مقرر کرده بعد از دینست که دین از اصله، و ثلث است که ثلث کل ماله خب اگر چنانچه بعد از دینی نیست یا دین هست بعد از دین نصف را وصیت کند یا بیشتر و بقیه رو ورثه اینکه رشده کدامه اینه که رشدست ورثن ورثه زنو بچه که پدرو مادر و اینها اینا رکنن اون خرج اصلی که خرج محوریست شما چطور میتونید اورو برابر بدونید با اونچه را که وصیت میکنه

وصیت این حاشیه است ما یک قانون داریم یک حاشیه اصولن وصیت چرا باید بشه برا اینکه اون کسانی که احیانن نصیب ارث بهشون میرسه براشون کافی نیست طبقه اول باشند چه باشن هرچه باشند چون کافی نیست بنابراین یک حاشیه ای و یک تبصره ای مقرر شده است که اون تبصره چی میتونه باشه تبصره میتوند که کمتر باشد از اون مالی که از برای ورثه تقسیم میشه .

مطلب دیگر حالا بر این محور که وصیت فقط در ثلث با شراعطی که در موصیو وصیو مورد وصیت است اگر که این در بیشتر از ثلث وصیت کرد 2530 مگر اینکه ورثه همشون بالغند و همشون اجازه میدن که بابا این سه ملیون که گذاشته یه ملیونو دیویست که وصیت کرده ما در دیویستم اجازه میدیم مطلبی نیستش که .

اگر همشون بالغ باشن اما اگر بعضی بالغند بعضی بالغ نیستن بالغها در سهم خودشون حق دارند نسبت به مازاد انثلث اجازه بدن. در سهم سغا چطور نمیتونن کسی بیاد بگه خب سغارم وصی و اینها ولایت داره ، یا فرض کنید پدر جد بنابه رد داریم بنا بر ضرر که نداریم که مگر ولایت بر اضرارست ، ولایت برا نفع است اونم یتیم ، بنابراین به هیچ وجهی من الوجوه در وصیت بیش از ثلث اگر کسی از ورثه بالغ نیست نمیشود ولایتی حکومتی نسبت به اون ها اینکارو انجام بده که بله شمام که بچه هستید بله نخیر نمیشه

حتا اگر که این پدر باشه مثلن اگر جد باشه مثلن کسی که ولایت داره بر اون ولایت خیلی نزدیک دارد ولایت عرض می شود که نسبی دارد این ولایت بر اضرار که ندارد ولایت بر نفع دارد حداقل نه نفی و نه عرض می شود که ضرر ، خب این مربوطه به اون مازاد ان ثلثه حالا مازاد انثلثی که وصیت کرده با اون شراعطی که قبلن گفتیم اگه شرایط نباشد که هیچی اگر مازاد انثلث لو کلیه و طبع مورد وصیت شایسته ایست اگر اذن دادن ورثه بسم الله اگه ندادن نه اگه بعضی بله بعضی نه نسبت به بعضی که اذن دادن قبوله بعضی که اذن ندادن نه اما اگر از اول وصیت مازاد ثلث غلطه اثلن یا اصلش غلطه یا مازد انلثلث غلطه یعنی این مال تحمل وصیت مازاد انلثلثو ندارد و اگر این ورثه هم قبول کنند قبول صفاحتیست

با شرایط دیگر که قبلن بحث کردیم و تکرار دیگه نمیکنیم ،‌بنابراین و تمض الوصیه بالثلث فمادون ولو ضادت وقف ضائد الا اجازت الورثه طبعا البالغین الراشدین بعد آخرش نوشتم اذن فلترد الروایات القائله القائله به جواز الوصیت حتی النصف او الی الکون،‌پایین کما رواحو عمار ساواتی ان صادق علیه السلام قال الرجل احق بماله مادام فیه روح ان اوصا بهی کله فهو جاعد من لا یحضرو الفقیه صفحه پونصدو بیست هفت ما عرض میکنیم به ابن بابویه بزرگوار و دیگران این روایت که قطعن با کتاب الله مخالفه چرا نقل میکنید اصلن

آقا یه مرتبه بحثه انقلط دارد قلط دارد این رده، یه مرتبه برخلاف کل آیات ارثه ، اگر قبل از نزول آیات ارث باشد خب بسم الله اما بعد از نزول آیات ارث بیاید شما جوری وصیت کنید که زمینه ای برای ارث نگذارید پس این روایت قطعن دروغه شما چرا اینقدر بی مهری داری نسبت به کتاب الله که روایتی که برخلاف نص گرونه آیات ارث است شما دارید نقل میکنید و من لایحضرو الفقیهم که مال ابن واحد قمیست ایشون این کتاب رو بعنوان چیز نوشته رساله است یعنی بجای اینکه فتوا بده روایاتی را که مطابق نظر او قابل قبول استو قابل عمل اونهارو نوشته و لذا سند هم اولش ننوشته

ما میگیم ابن بابویه بزرگوار شما این روایت که نقل کردین برخلاف نص کتاب الله است چرا این روایت رو نقل کردین.  بله.

نه این دارد که ان اوصا بهی کله ،‌اینجا رو توجه کنید روایتو، مام بعدل موت داریم میگیم دیگه بله این قبل روایتو نگاه کنید اونم حق هست نه اینکه حقی ندارد ولذا قبلل موت این آدم بیاد مالشو مصرف کند تبدیل کند اصراف کند به این اون ببخشید حق ندارد اینا حق دارند. ما بعد از موت داریم عرض میکنیم که قوی تره روایتو ملاحظه کنید.

ان اوصا آخه ان اوصا بعدم نگاه کنید ان اوصا بهی کله فهو جائز اینو ما داریم عرض میکنیم عرض می شود که اذن فترد روایات قائله القائله بجواز وصی حدنصف او الی الکل ثم متواترته الثلث تصدق اذ طلاعه آیات الارث این دوتا طلاقو میگه یکی تواتره که اگه آیات ارثم نبود قبول میکردیم اطیعو الرسول و دیگر اینکه طلاق آیات الارث آیات میراث همانطور که عرض کردیم آیا چند درصد رو مورد میراث میشه قرار داد مورد عرض می شود که ثلث

کمتر از پنجاه درصده طبعن این کمتر از پنجاه درصد ظهور در حدود ثلث است و روایت متواتره نص در اصل ثلثه، خب و یملک الموصی به بعد الموت، منجزاً و قبله متزلزلن معروف چرا قبلهو من وصیت کردم که بعد از مرگ من این خانه رو به فلان شخص بدین وصیتم برنگشتم حالا نمیتونم این خانه رو بفروشم نه، متزلزلن ملک اونه، یعنی مادامیکه من هستم ملک او نیست ولی متزلزلن ملک اوست ولاکن بعد الموت منجز میشه دیگه بعدلموت دیگه بروبرگرد نداره

والقبول ما میگیم بل و عدم الرد ،‌رد نکرده کافیه ، اذ لا یشترد کمات قبلا الا عدم الرد یقدم الواجب من الاصل والباقی من الثلث ، ما دو جور تعهدات مفروضه الی المیت داریم یکی واجبات مالیه مستقیمه داریم اونی که خیلی روشنه دیون، دیون که واجبات مستقیمه مالیه است این میره کنار من بعد وصیتن او دین که این دینه، یک واجبات غیر مستقیمه مالیه داریم بلکه اونم مستقیمه مالیه مثل حج ، مثه زکات مال زکات بدهکارم مال خمس بدهکارم حج عرض می شود که نرفتم باید برم خب این حج من چه باشم چه نباشم خرج داره دیگه پس اینهام دیون نیست یک دیونیست که للخلق است یک دیونیست که للخالق است

کل این دیون باید به طور کلی عرض می شود که استثنا بشه خب حالا کدومش از ثلث است کدوم از اصلیه دیونی که دیون  مالیست چه صددرصد چه درصد این از اصله اما اونی که دیون نیست، دیون نیست عرض می شود که اگر هست امور غیر مالیست این از ثلثه طبعن مثلن بنده وصیت کنم که من حج نرفتم به جای من حج برن از چیه از اصله دیگه ثلث چرا

این دینه دیگه، اما اگر وصیت کنم که به فلان شخص این مقدار مال بدین واجبم نیست به او بدهم نه به او بدهکارم نه زکاتست باید به او بدهم نه خمس است نه دیست نه فلان اینجا طبعن از ثلثه پس ثلث اونیست که مربوط به اختیار منست اما اونی که مربوط به اختیار من نیست چه من بگویم چه نگویم حتمن باید داده بشه مثل دیون رسمی ، مثل زکات مثل خمس مثل کفارات مثل دیات مثه چه اینا تمام از اصل خارج خواهد شد پس این حرفی که فقها میفرمایند اگر وصیت به حج نکند از اصله اگر بکند از ثلثه این درست نیست حج فرق میکند

یه حجیست که باید انجام بشه وصیت بکند یا نکند باید از اصل باشه ، یک حجیست که لزوم نداره انجام بشه اگر وصیت نکند که هیچ اگر وصیت بکند این از ثلث خواهد بود این تقسیم تقسیم بسیار شایسته ایست که علامه بزرگوار فرمودن. و یقدم الواجب من الاصل والباقی من الثلث بعداینجا مطالبیست که فردا زنده بودیم خواهیم عرض کرد که اگر کسی وصیت کنه از ثلث از ثلث وصیت کرد ولی ثلث وافی نبود از ثلث وصیت کرد در هرصورت ولی این ثلث وافی نیست آیا این ترتب و درجاتی که موارد وصیت دارد همه رو باید با هم انجام بدیم منتها به حساب نسبت پس این نسبت یا نه

مقدم داریم و معخر در اینجا معرکه آرا است که بعضی انتقاد میکردن بر رساله بعضی از بزرگان مرحوم که باید صحبت کنیم انشالله