پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه پانصد و پنجاه و دوم درس خارج فقه

وصیت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

دنباله بحث وصیت علامه حلی رضوان الله علیه میفرمایند که ویبدع بالاول فالاول فی غیر الواجب ، ما نوشتیم بل بالاول الاولی،‌عرض می شود که خب یک واجباتیست انسان از نظر مالی در زندگی دارد و استمرارش واجبات مالی بعدلحیات است . در زمانی که انسان زنده است اگر کسانی مورد استحقاق بخشش های مالی او هستند بعضی ارجحند بر بعضی آیا ارجح مقدمست یا مرجوح ارجح مقدمه ، بنابراین ترتیبو نمیشه حساب کرد گفته با فلان کس اینقدر با فلان کس اینقدر ترتیب داده ،‌اما اگر مال رو بخوایم تقسیم کنیم نمیرسد به بعدی ها به اولی میرسد به دومی میرسد به سومی اصلن نمیرسه .

حالا به سومی که محتاج تره ندیم خب باید بدیم. اون گفته است این خلاف وظیفه عمل کرده مثله واجبو اوجب در واجبو اوجب اگر یک اطیه مالیه واجبه ای باشد و یک اطیه اوجب باشد اگر ما واجب رو اول ذکر کردیم و اوجب رو بعد و این اطیه مالیه برای هردو کافی نبود کدوم مقدمه اوجب مقدمه دیگه در مستحبم همینطوره وصایای مستحبه مالی کرده است حساب این نیست که ویدع بالاول فالاول فیه الواجب نخیر هم در واجب و هم در غیر واجب یبدعو اولا و الاوجب اولا در مستحبات اوجب در واجبات ،

بعد اینم بحث کردیم اون روز حالا تتمشو عرض می کنیم ولو اوصی بجز ماله فصبع اینو قبول نکردیم مفصل بحث کردیم و سهم از صوم و شی از ست، این چه حرفیست که اگر کسی وصیت کرد که جزعی از مال مرو بدید صبعه این بحث کردیم درست نیست نه عشره نه صبعه تکرار نمیکنیم و سهم از صوم ، اگر کسی وصیت کرد که سهمی از مال مرا به فلانی بدید نه اینکه وصیت در ثلثه مثلن یک ملیون ثلثشه سه میلیون مالشه یک ملیون ثلثه  اگرم وصیت کرد که سهمی از ثلث مرا بدهید میگد این سهم صومه، مگه سهما همه صومنه

سهم تمام داریم نصف داریم ربع داریم ثلث داریم دو ثلث داریم صوم داریم یک سیو دوم داریم ، این کسی که چهار  تا زن داره خب هر زنی اگه یک زن تنها باشد و فرزند در کار باشه یه هشتمه چارتا باشه یه سیو دوم اینارو داریم خب علامه بزرگوار به چه حساب میفرماید والسهم الصوم، بعله اگر در یک عرفی چنین باشد که نبوده است و نخواهد بود در عرف چنین باشد که شما سهمی از ثلث مرا به فلان شخص بدهید از این فهمیده که صوم گفتنم نمیخواست ولاکن چنین چیزی ما نداریم اصلن

بخشی سهمی از مال مرا از ثلث مرا به فلان شخص بدهید خب این بخشی از آنرا عرض می شود که سهمی از مال مرا بدین یعنی بخشی از اون رو خب بخش از اون چرا میگید صوم اگر بخش از نظر بخش شرعیست بخش شرعی در انسبه میراث فقط صوم نیستش که اگر کمترو میخواید بگید کمتر یک سیودومه اگر اوسط میخواید بگیرید باز اوسط صوم نیست ما از کل کل که در ایجا مراد نمیتونه باشه چون بخشی از ثلثو بدین اینکه کل نیست بعد از کل چیه ، دو ثلث است .

نصف است دو ثلث است نصف است ثلث است عرض می شود که ربع است صوم است و یک سیودومه چرا شما فقط عرض می شود که صوم رو میگیرید و شی از ثلث، چیزی از ثلث مرا بدین میگه سدسه این حرفا حرفای قابل قبول نیست. خب بعدش بله ما نوشتیم اللهم الا ان یعنی بالسهم ما فرضه لا من الثلثین این حرفیه اگر گفتش که شما سهمی را به این شخص بدهید وصیت کرد اگر مرادش از سهم مافرضهو لا من الثلثنه چون ثلثین سهامی دارد و ثلث نه دیگه

خب این داره وصیت میکنه از ثلث میگد همون فرائضی را نصیبهایی که خداوند از ثلثین معین کرده است سهمی از او بدید خب در این سهم اذا فی الثلث دون سواه معلومه ولاکن این سهم چه لزوم دارد که مثلن یک صوم باشه،‌اون سهم هایی که نصیب هایی که در ثلثین هست که ورثه ارث میبرند این سهم خاصی که نیستش که مگر شما وسطو در نظر بگیرید مطلبیست

بعد میفرماید و لو اوصا به مثل نصیب احدالورثه صحت من الثلث ، مثلن فرض کنید که وصیت کرد که از این مال من البته کل مال ثلث فقط در اینجا میشه وصیت بشه، اگر وصیت کرد به مثل نصیب احدالورثه یکی از ورثه نصیبش چقدره ، به مثل او به این شخص بدید.

علامه میفرماید صحت من الثلث قبول داریم از ثلث قبوله زیادتر از ثلث نمیشه باشه ، ولاکن اگر چنانچه نسبت به اقل ،‌اگه قرینه داشته باشیم که این نصیب احد من الورثه نصیب اوسطه اوسط میدیم نصیب اعلاست اعلا میدیم نصیب ادناست ادنا ،‌اگه قرینه نباشه چه کنیم قرینه نیست میگد بنده عرض می شود که ثلثم فقط یک ملیونه شما به فلان شخص از این ثلث به اندازه سهم یکی از ورثه ما سوال میکنیم ، سهم یکی از ورثه شما مراده یا سهم یکی از ورثه به قول مطلق

فرق میکنه دیگه اگر مراد اینست که این ادم دختر دارد پسر دارد پدر دارد مادر دارد زوجه دارد چه این ورثه که هستند محدودتر میشه این ورثه که هستند ثلثین دارد ثلث دارد چه دارد چه دارد شما از ثلث من به مقدار نسیب یکی از این ورثه بدهید ما چیکار کنیم مختاریم یا نه آیا مختاریم که کمتر بدهیم نصیب کمتر بیشتر بدهیم نصیب وسط

میگیم اینجا فرق میکند یه مرتبه عرفو عادت حد وسط است ما وسطو میگیریم یه مرتبه عرف عادت حد اقل است خب اقلو میگیریم عرف عادت حداکثر است اکثر میگریم عرف عادتی نیست اگر عرف عادتی نیست مثه وکالته جنابعالی وکیلید که از مال من مصرف ده روز روضه خونی فلان جا بکنید معلوم نشده چقده زیاده کمه این مختار هستم یا نه

در اینجا شما که وصی هستید از طرف من وکالت دارید وصایت دارید که به مقدار نصیب یکی از ورثه من یکی از ورثه من ثلث یکی نصفه یکی چقده شما مختارید هرکدومو خواستید انتخاب کنید گر زیادی رو انتخاب کردید چون قرینه نیست در کار اگر زیاد انتخاب کردید نمیشه گفتش که به ورثه ضرر زدید نخیر چون وصیت شده دیگه

اگر کم انتخاب کردید نمیشه گفت کمه چون شما به طور مطلق این وکالت داده و وصیت کرده منتها یه مطلب است اگر چنانچه اون شخصی که مورد وصیت است که به مقدار نصیب احدالورثه به او بدید اگر استحقاق بیشتر دارد خب نصیب بیشتر میدید استحقاق کمتر دارد کمتر متوسط متوسط اینجا باز قرینه خارجیست یا قرینه داخلی رو در کار داریم یا قرینه خارجی یا هیچکدوم اگر هیچکدوم نباشد در این جا شما مختارید میخاید نصیب اوسط یا نصیب ادنا یا نصیب اعلا رو بدهید

ایشون میفرماید که ولو اوصا به مثل نصیب الاحد الورثه 0909 قبوله دون زیاده ولا قرینه تعیین قدر النصیب ما میگیم و الاقرب هنا النصیب اوسط مطلقا ، اقرب نه اینکه متعیینه نصیب اوسط، نه کم رو نه زیاد رو 0923 این دومیشه  ام ورثتهی چون اینکه میگه نصیب یکی از ورثه یا ورثه که من درام یا کل ورثه

چه ورثه که من دارم وسط چه کل ورثه باز وسط اون جهات که ارز کردم مربوط به قرائنه ، خب بعدش فان لم یجد او اجازو کان الموصی له که عهدم اگه از ثلث بیشتر نبود طبعن موصا له مثل یکی از اینها خواهد بود که به اندازه نصیب یکی از اینها ارث خواهد برد

خب بعد ولو نصی الوصیو وجهن رجع میراثا،‌ببینید یه مرتبه است موصی باید یه وصیتی بکند یا واجبست یا راجح این وصیت نکرده میشه از ثلث چیزی داد ، اگه واجب باشه مطلبیست راجح باشد دلیل نداریم ولی مطلب اینجا نیست مطلب اینست که منه موصی وصیت کرده ام ولد به شما وصی شما وصی بعضی از موارد یادتون رفته وصیت کردم فلان مقدار به فلان شخص فلان مقدار برا فلان جهت اینارو وصیت کردم

شما یا ننوشتید یا نوشتید گم کردین بلخره شمای وصی از این پنج مورد یه مورد دو مورد یادتون رفت حالا که از این پنج مورد یک مورد دو مورد هرچی یادتون رفت اینجا دو رای است یه رای علامه بزرگواره میگد رجع المیراثا چون یادش رفته ،‌حالا که یادش رفته است که وصیت نسبت به چه کرده است ، و مقدار چقدر است بنابراین رجع میراث ، حرف دوم اینست که چرا رجع میراثن ببینید مگر اینجا نصبت به شخص ثالث که منفی است وصیت نکرده، خب کرده

اگر وصیت کرده است پس از ثلث ثالثی مالک خواهد بود.چرا میگد اصلن ببینید بنده فرض کنید به شما وعده دادم که پولی بدم یادم رفت چقدر حداقلو باید بدم دیگه نمیشه گفت که لازم نیست بله یادم رفته چقدر اینجا اون وجه مورد وصیت مالی رو یادش رفته نمیدونند که باید که حوزه علوم قرآنو ترتیب بده یا فیضیه رو ترتیب بده یا مسجد جمعه رو ترتیب بده اینو نمیدونه ولی میدونه بلخره یکی از این موارد هست

مواردی رو یادشه خب بسم الله مواردی که یادش نیست این موارد یادش نیست چرا رجع میراثن این مالک دارد ، واجبست که این وصی مصرف کند منتها بعضی وقتا معین است چقدر و در چه مورد بعضی وقتا معین نیست در چه قدر و چه مورد اونی که معلوم نیست چیه فی سبیل الله دیگه برا اینکه وصی که وصیت کرده است طبق اجازه شرع است دیگه

چون فی سبیل الله است کلن نمیشه تخلف کنه دیگه چون کلن فی سبیل الله است مقادیری از چیزی فی سبیل الله معلومست و روشن خب از ثلث میده و مقادیری که از فی سبیل الله معلوم نیست سبیل اللهی که بهترستو محتاج احتیاج بیشتریست در اون راه مصرف میکنه پس این رجع میراثن دراینجا به هیچ وجه من الوجوه راه نداره

منتها مراحل فرق میکند مثلا ثلث این آقا یک ملیونه ، ایشون شیشصد هزارتومنش رو معینه فلان جا فلان جا فلان جا ، چارصد تومن مونده این چارصد تومن رو میدانم همش من وصی منه وصی میدانم که این چارصد تومن بقیه رو وصیت کرده برای جهدی من الجهات ، این جهت من الجهات برام معلوم نیست خب کلن معلوم نیست ولی بعضن که در کل وصیت ها است معلومه فی سبیل الله من در فی سبیل الله ارجح مصرف میکنم ، رجح میراثن یعنی چی

خیلی حرفه ها، علامه بزرگوار که اعلم علمای فقه سنتن و شیعتن علل اطلاق بوده این فرمایش صفر میفرمایند و قیلم در مقابل ندارند این خیلی عجیبه ، بل اذا کان وجهن من وجوه القربه اخض به اصلها فلا یرجح میراثا لثوبت اصلها روایتم داریم اینجا روایتم داریم در پاورقی و 1340 یکی شاید باشه 1356 بر خاصی معلوم نیست بله، بر خاصی معلوم نی حالا که بر خاص معلوم نیست ما لا یدرک کل لا یدرک کل چرا برا اینکه قطعن وصیت در بر کرده بر خاص این که وصیت بر بر کرده یک بر خاص است که خصوصیت در نظر نیست یک بر عامست که نه هست . در بر عام مصرف کنه پس الا ای الحالن این رجع میراثن این حرفیست که خیلی عجیب

مطلب دیگر و یعملو بالاخیر من المتضاده معلومه، بنده وصیت کردم فلان مقدار مال به فلان شخص طبق میزان شرع البته فلان مقدار مال به فلان شخص بدید بعدن وصیت کردم یا لفظن یا کتبن وصیت ثابته بعدن وصیت کردم که این مقدار مال رو به شخص دیگر بدهید . اولی قبوله دومی قبوله یا بینهما خب معلومه دومی قبوله چون دومی نقض کرده

بله، اگر دومی نقض اولی نیست اول وصیت کرده است صد هزارتومن به فلان اقا بدین ثلثم بوده بعد وصیت کرده صد هزارتومن به این آقا بده منافات نداره که هردو رو ما میدیم مگر اینکه در وصیت دوم اولی رو نقض کنه بگه این صدهزارتومن که گفتم به آقا بدین به آقا ندین به دومی بدین این همون حرف اولیس ، که تضادو تباری

اما اگر اول وصیت کرد مالی به کسی بدید بعد وصیت کرد مال دیگری را که از ثلث گنجایش داده به کس دیگر اینا با هم تواین و تنافی هرگز ندارند و هردو رو ما باید که عمل کنیم . فان لم یتضادا که معلومه دیگه فان لم یتضادا اینجا اشکال نداره ولو قصر الثلث بدع بالاول فالاول اینجام فرق میکنه. متاسفانه در بعضی رساله ها من دیدم خیلی عجیبه که نمیگم کجاست

اگر وصیت هایی کرده این از ثلث بیشتره میگه اول فل اول نظیرش رو اول عرض کردیم چرا اول فل اول ، برا اینکه اگر وصیت کرده مستحبن این مال رو به فلان ، و مستحبن به فلان و واجبن به فلان اگر وصیت آخر وصیت بعدی واجبه مالیست که واجب بوده است این وصیت کنه چرا بل اولو فل اول اول که مستحبست ، ایرو ما مقدم میداریم بعدی رو واجبست نه ،‌ممکنست علامه بفرماید که چون وصیت بعدی اگر منافات با اول داره اولی رو نقض میکنه

میگیم در صورتی نقض میکند که یکسان باشند اون مستحبه این مستحب منافات داشته باشه ، اما اگر دومی واجبه اولی مستحبه و اگر ثلث را بخوان مصرف کنند در وصیت برای اولی دومی دوتایی کافی نیست بلکه برای دومیست خب در اینجا چرا ما اولی رو مقدم میداریم چون اوله نخیر اون یکه اولویت دارد وجوبن ولو بعده

حتا اگر اولویت از استحبابن ولو بعده اون مقدم است این مربوط به اون نیست من در بعضی رساله های خیلی معروف من دیدم که اون اولی رو بعد دومی بعد سومی این چه حرفیه آخه اونی که واجبست باید مقدم باشه

ولو خودش تصریح کنه بگه این واجب را نه این مستحب را بله میگیم نه بیخوده برای اینکه این جنف است در وصیت خب مطلب دیگه، و تثبت الوصیه بالمال به شاهداٍ و شاهدٍ‌ و مراتین و شاهدٍ و یمین و اربع انسا ،‌دونه دونه وصیت باشه ثابت نشه فلان کس مرده از کجا بدانیم که وصیتی به مال کرده حالا وصیت به غیر مال مطلب دیگریه و ساده تره ،‌وصیت بل مال کرده از کجا بفهمیم میگد که به شاهدن ، و شاهدن ومرعتین

اگر فرمود به شاهدن دیگه شاهدن ومرعتین چیکارست ،‌امرعتین چه باشد چه نباشد شاهد کافیه دیگه امرهو چیکارست میگه شما چه یه تومن بدین چه یه تومنو پن هزار بدید خب یه تومن در هر دو صورت است و یثبت الوصیت بل مال به شاهدن و شاهدن  و مرعیتن و شاهدن و یمین اینا چیه ، و اربعه نساع ،‌اربعه نساع چرا ،‌اربع نسا اگه یقین آور است خب ستاشم میشه دوتاشم میشه اگر یقین آور نیست شهادت چهار زن نه در باب امور جنسی و نه در باب امور مالی الا فی ما یستدره که در باب شهادات و قضاع ما داریم

خب ما اینجا چند تا حرف داریم ، علامه بزرگوار دوتا مطلب دارن اینجا مطلب اول ستا مطلب دارن مطلب اول اینست که میگن وصیت باید به کتابت باشد ،‌و شاهد ، ما میگیم شاهد میخواید چیکار، کتابت خالی مگه کافی نیست . اگر خطو امضا و مهر طرف را میشناسیم و صددرصد است و یقین داریم این دیگه شاهد میخواد چیکار

اگر شاهد باشدو خط وصایت نباشد ممکنه درش گیر کنیم شاهد ممکنست عوضی شهادت بده ممکنه بمیره ممکنه یادش بره ممکنه چه پس اگر شاهد باشد کتابت نباشد گیرو گورهایی داره عرض می شود که ولاکن اگر شهادت باشه کتابت باشه و شاهد نباشد اگر کتابت صددرصد و روشنست خطو امضا روشنست این چرا اثبات نمیکنه

مگر قرآن شریف که فرمود که كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ توی الْوَصِيَّةُ خورده شهادت ، یعنی باید وصیت کنند، و این باید باید معلوم باشد . معلوم بودنش به کتابت روشن ترست یا به شهادت حالا هردو رو جمع کنید حرفی نداریم ولاکن اگر کتابت باشد شهادت نباشد شما میگید نه ،‌اگر شهادت باشد کتابت نباشد میگید بله

اگر هردو باشد که خب هردو میگیم بله ، پس چرا شما تقیید میگید در باب عقودم همینطوره در کل عقود آقایون میفرمایند که لفظ در کارست  شرط است حتمن باید صیغه در کار باشد نخیر فقط در باب طلاقست که در اونجا به دلیل نص قرآنی و وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ پس این فرمایش اول رو ما قبول نداریم

ثانین ، شما در شاهد میگید شاهد و قسم، شاهد و ضن ، شاهد و چه ببینید من یادم نره اول به شاهدن ، یک ، شاهدن امرعتین ،‌سه شاهدن و یمین و به نسا اینارو قبول نداریم بعد مطلب دیگر دارن و تقبلل واحد و حرف آخر این خیلی عجیبه

کجا شاهدین باشه و شاهد ومرعتین شاهدین نیستش که ،‌نخیر،‌حالا این مطلب رو و تقبلل واحد بل ربع این خیلی حرفه یعنی همش خیلی حرفه ،‌ایشون میفرمایند که اگر چهارتا زن شهادت دادند ثابت میکنه بسم الله خیلی خب ولاکن اگر یک زن شهادت داد اگر چار زن شهادت دادن که فلانی وصیت کرده است که صد هزارتومن به فلان جا مصرف کنید فلان شخص میدیم میگد اما اگر یک زن شهادت داد ما یه ربعشو میدیم بیست پنچ هزارتومن دو زن پنجاه هزارتومن سه زن هفتادو پنجهزارتومن هیچ زن هیچی

این چی شد، آقا اگر یک زن شهادت است که همه رو بدید اگر شهادت نیست بعضی یعنی برای بیست پنج هزارتومن شهادته نفهمیدیم آقا اگر این شهادت درست است در همش درسته اگر درست نیست در صنارشم درست نیست دیگه بینابین ما نداریم که تقسیم کنید مثلن در باب امور جنسی مخصوصن اگر چهار شاهد مرد شهادت دادند کلیفل مکل صد تازیانه پس اگر دو مرد شهادت دادن پنجاتا اگه یکی بیست پنجتا ،‌اگه یه زن ده تا میشه همچین حرفی زد

وقتی که نص است در این که باید چار شاهد عادل مرد باشد در امور جنسی اگر سه شاهد عادل باشند و ده هزار غیر عادل همه رو باید خابوند کتک زد صحبت این حرفا نیستش که ما بیایم تقسیم کنیم چیکاره اید شما دارین تقسیم میکنید در امر مالی اگر علیه من ثابت شد به شهادت درست که من انقدر بدهکارم به فلان شخص محکومم باید بدم اما اگر به شهادت درست که شاهدین عدلین باشد درست نشد یک شاهد ننصفش میشه ،‌خب یه شاهد کاره ای نیست یه شاهد نصف مبلغو درست میکنه نه ، یک شاهد نصف شهادته نصف به درد نمیخوره نه نصف شهادت به درد میخوره نه با نصف شهادت نصف مبلغ درست میشه

بنابراین اگر یک زن شهادت داد ربع ثابت میشد این از کجا در اومد پس شما بیاید بگید که اگر یک زن عادل شهادت داد ربعه اگر زن غیر عادل صومه ،‌اینطوری میشه دیگه اگه اصل شهادت صومه

خیلی حرف عجیبه، و تقبلل واحده فی ربع ما میگیم بل لا تقبل ابدن کما اشبه من شهادتن غیرل مقرر فل آیه و لثابته بکتابه حیثو نص یثبتول وصیه بما اسبق یا وصیت ثابتست یا نیست اگر وصیت ثابت است اونچه را که وصیت کرده اگر ثابت نیست هیچی صنار نمیدیم چون ما اگر صننار بدیم به ورثه ضرر زدیم شما به چه حجت شرعی از پول ورثه کم میکنید به کسی که یک زن شهادت داده که یک ملیون بدهکاره این آقا این زن شهادت داده که یک ملیارد بدهکاره

چون یک زنه میگین دیویستو پنجاه عرض می شود که ملیون بدیم ، دیویستو پنجاه میلیون چرا شما از مال ورثه به کسی میدی وصیت در اینجا ثابت نیست اگر وصیت ثابت بشه به شهادت این مطلب معلومه اگر نه که هیچی

عرض می شود که بعله، خب راجبه عبد صحبت میکنن ایشون و لو اعتق عبدهو و لا شیع له اتق ثلثو ، خب اگر چنانچه عبد را اطق کرد ، لا شیع له یعنی عبد هیچی نداره اگر عبد چیزی دارد مطلبیست اگر عبد چیزی نداره لو اعتق عبدهو و لا شیع له اتق ثلثو ثلث عبد در اینجا اطق میشد چرا برا اینکه دو ثلث دیگر از کجا از اصل که نمیشه داد

اذ لا احق لهو الاهو اللهم الا ان تضر الی اخر بعد …

بله، از مجموع که ثلث حساب میکینم این بیشتر از ثلثش نیست خود عبد اگه پول داره باقیشو میده میخره اگه نداره چی؟‌بحث سر اینه .

و لو رتبهم بدع  بل اول فل اول .. مسماها الی آخر اینم که و تصرفتاتول مریض من الثلث و ان کانت منجزه اینجا مسعله اختلافیست یادمه آقای بروجردی رضوان الله علیه حدود یکماه بحث میکرد در منجیزات مریض ،‌برای اینکه این سوال ما داریم منزجات مریض اگر کسی در مرض موته اگر در مرض موت است دو جور تصرف داریم . یکجور تصرفات وصیتیست که در این بحثه یک جور تصرفات حالت حیاتیست مگر کسی که در معرض موت است نمیتواند تا مادام که زنده است مصرف کند به طور عادلانه این که بحث نیستش که پس بحث در کجاست بحث در منجزات مریض است نسبت به ثلث اگر این آدم سالم است تا ثلث قبول ، اگر مریض است در مرض موت در ثلث هم بعضی میگن قبول بعضی میگن غیر قبول خب چرا غیر قبول اینکه خلاف نص قرآنه قرآن میگد إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ  یکی از ابعاد حضور موت مرضیست که منتهی به موته خیلی عجیبه ها

نص قرآن شریف كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ   الی اخر حضور موت یک بعدش عبارت از اینکه مرضیست که به موت میکشاند خب ، حالا اینجا منجزات نداره این مریض این مریضی که در معرض موت است و خواهد به این مرض ظاهرن مرد این منجز نیست اگر وصیت کنه از ثلث ، چه حرفیه این خلاف نص قرآن شریفه

بلکه از معارض خیلی بینه است در اینجا ، و تصرفاتول مریض منل ثلث و ان کان منجزه بعله بل انها منجزتون من الکل ان کانت منجزه ان لم یکن مرضن نفسین البته اگه جنون نباشه مهما کانت بدنین ،‌بدینه نوشته اینجا ،‌بدنین ممیتا ، شرط ان لا تضر بلورثه و لیست منجزتن حتا منل ثلث ان کان نفسین معلومه دیگه مراتبش مختلفه

اگر این ادم مجنونه یا صفیحه در حسب بر حسب جنون که اصلن وصیتش غلطه ، بر حسب عرض می شود که صفی بودن وصیت باید به اجازه دیگری باشه اگر گیری و گوری در کار نیست و شرعن این وصیت درسته در مرض و در غیر مرض درسته از چی ؟ از ثلث از اصل که نیستش که اگه گیری نباشد از ثلث درست است به هر حالی باشه و اگر گیری داشته باشه چه از ثلث و چه به طریق اولا از اصل این درست نخواهد بود.

عرض می شود که بعله، حمل الاقرار فان کان متمن فی کذالک ،‌اگر چنانچه شخص موصی ، اقرار هایی بکند میگد که حالا در حال مرض موت یا غیر اقرار میکن که من فلان مقدار به فلان شخص بدهکارم فلان مقدار به فلان شخص اینهارو قبول کنند ورثه اینده یا قبول نکنند ورثه اینده این کاری به وصیت نداره این اقراره گاه وصیت میکنه، اگر گیری در کار نباشه وصیتو قبول میکنیم با شاهدو با چی حالت عادی

اما اگر نه ، این آدم اقرار میکنه که من که اینقدر مال دارم فلان مقدار به فلان شخص و فلان مقدار به فلان شخص بدهکار هستم اقرارو قبول میکنیم یا نه اینجا میگیم متهم نباشه بعله چرا ، کسی بیاد بگد آقا این مگه مال خودش نیست این مال که مال خودشه و اقرار العقلا علي انفسهم جائز مگه اقرار الا نفسه نیست بله ، اگه جنون نداره، صفیح هم نیست . آدم عاقلیه متهم باشه یا نه فرق نمیکنه آدم عاقلیه متهم به دروغ گویی باشه یا نه ولاکن آدم عاقلی هست بر مبنای عقل بدون اجبار بدون اسرار بدون چی میگد فلان مقدار به فلان شخص بدهکارم ، قبوله یا نه ،‌بعله

پس چرا اینجا قید میزنند که اگر متهم نباشد، جواب، یه مرتبه مال یک بعدیست یه مرتبه دو بعدی اینجا دو بعدی اموال انسان که داره میمیره و میگذاره دو بعدیه یک بعد مربوطه به من مادامی که هستم بعد دوم مربوط به بعدیا پس این مال دو تا صاحب داره چون این مال دوتا صاحب داره یک صاحب بلفعل یه صاحب بعدی این صاحب بلفعل مال باید صاحب بعدی رم بکنه پس اگر اقرار بیخودی کرده متهم بود ضرر به بعدیام است پس از اقرار العقلا این خارج خاهد بود.

این غیر اونجاییست که عرض می شود که مال مربوطه به منه و ورثه ایم ندارم چیزیم در کار نیست یک بعدیه ،‌در یک بعدی اگر من متهمم باشم مادامی که مجنون نیستم و صفی نیستم اینو قبول میکنند چون اقرار العقلا علي انفسهم جائز اما در اونجا که دو بعدیست این مال رو حتا شخص عرض می شود که موصی و صاحب مال حق ندارد اصراف کند به دو علت .

حق ندارد تضلیل کند به دو علت تبدیل اصراف حرام است به دو علت یک بعلت اصراف تفصیر دو کس دیگم هست شریک داره این مال شریک داره که بعدی هام از این مال بعنوان ارث باید استفاده کننتد بنابراین اینجور نیستش که شخصی اقرار کند که این مال مال او این مقدار مال او و متهمم هست اگر متهم باشد مورد وثوق نباشد قابل قبول نیست مگر اینکه با شهادت مقبوله ای عرض می شود که این مطلب ثابت بشه

خب بعدن مطالبی داریم که ظاهرن باب وصیت تمام میشه بعدن میریم به باب نکاح که معرکه آرا است خیلی در همه مسائل اینطوره