بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
در وسایل شیعه به گونه های مختلف و متضادو متحاتف راجبه اینکه دختر باکره پدرش ولی امر نکاح اوست یا نه بحث میکردیم ، از جمله روایت ششم صفحه دیویستو پونزدهم وسایل شیعه جلد چهاردهم، ان ضراره ان ابی جعفر للباقر علیه سلام قال اذا کانت المراتو مالکتن امرها طبیعو و تشتری و تحققو و تشهدو و تعتا من مالها ما شاعت فان امرها جائز، تزوج انشاعت بغیر اذن ولیها یا تزوج ، تزوجت باید باشه دیگه تزوج انشاعت …
تزوجم درسته ،بغیر اذن ولیها خب اینجا ولی رو مفروض گرفته که پدر ولی اوست ولاکن پدر ولی دخترست کلن بعنوان قاعده و ضابطه ولی دخترست در اجازه ازدواج اینجا استثنا خورده یا نه اصولن پدر ولایتون مایی بر دختر داره چنانکه بر پسرم داره مگر پدر بر پسر ولایتی نداره ؟منتها گاه ولایت در کل شی است گاه در بعضی اموره
ولایتی که پدرو مادر در بعض امور دارن نسبت به اولاد اینست که نباید اولاد برخلاف اونها کاریب بکنن که موجب عصبانیت ناراحتی بشه بلکه احسان نسبت به اونها واجبه این ولایت کلیست پس از این بغیر اذن ولیها از لفظ ولیها برخلاف اونچه گروهی گمان کرده اند از فقها در نمیاریم که پدر ولی در باب ازدواج است اینجا اثتسنا خورده و ان لم تکن کذلک فلا یجوزو تزویجها الا بامر ولیها ،
خب این روایت تقسیم کرده ، اگر رشیده باشد اذن پدر شرطه در باکره بحث دیگری و اگر رشیده نباشد اذن پدر شرطه منتها قیودی که داره اذا کانت المراتو مالکتن امرها خودپاست ، جوری نیست که حتمن زیر نظر پدر باید زندگی کنه نه میتونه زندگی کنه ، نه از نظر مادی عرض نمیکنیم از نظر اصل زندگی نه از نظر مادی ممکنست از نظر مادی داشته باشه ولی خودپاب نباشد مالکتن امرها خب این مالکتن امرها رو تبیین میکنه
تبیعو و تشتری میفروشد و میخرد این چه شرطیست ،اگر یک زن ، بعله میخوایم …رشد بگیره دیگه آیا بیعو شراع چه ربطی به ازدواج داره یک زنی که در باب بیعو شراع کلن عاجزه ، زنه پنجاه شصت سالن همینطورن دیگه بیعو شراع تو بازار اون ارقه هایی که تو بازارا هستن این در بیعو شراع قدرت ندارد اما در شوهر کردن خیلیم مقتدره این چطور اینم باز ولی میخواد چه ربطی دارد تبیعو و تشتری به اینکه مالکتن امرها اقا مالکتن امرها ابعادی داره
یه مرتبه خودکبا و خودپاست در امور غیر ازدواجی فایده نداره اگر کسی در امور غیر ازدواجی خودپا و خودکفاست ایا این دیگه خودش ازدواج کنه مانعی نداره خب در ازدواج صفیحه نمیتونه قدرت نداره نمتونه بفهمه ولاکن خودکفاست ملیونرست تاجرست چه است همه چی است این فایده نداره هرکدام باید مناسبت خودش باشه اگر کسی فرض کنید در علم فیزیک درجه اولستو پرفسور استو انیشتن است اما مثه عملم نمتونه کار کنه بگیم شرط اینکه ایشون عمله باشد یا معمار باشد اینست که مانند انیشتن فیزیک دان باشه ربطی نداره اصلن شما ربطو قاعل نیستی اصلن
شما مالکتن امرها رو دارین معنی میکنید تبیعو وصیت تشتری و تعقد و تعتق و تشهد نخیر تشهدم نیستش ببینید تشهد کجاست زن در چه صورت شهادتش قبوله اگه عادل باشه، حالا اگر زن عادل نباشه ولی رشید باشد در بعد ازدواج ولی میخواد ؟ چطور راجبه پدر نمیگید که تشعی یشهد راجبه پدر شرط نمیکنید عدالت رو اما راجبه این دختر شرط میکنید تشهد چون شهادت دادن برای زن دوتا باشن یا چهارتا باشن در صورت عدالت زنه پس تشهد یعنی چه اصلن
این عدالت شرط اینکه خودپا باشد این زن این زنیست که فرض کنید نمازم نمیخونه فرض کنید حالا روزه ام نمیگره مثلن ولی مومنه مومنست این زن بلده چجور شوهر کنه ، خوبم میتونه شوهر کنه شرایط شرعیم انجام میده خب اینجا تشهد نیست چون عادل نیست بنابراین بگید مالکتن امرها نیست .
و تعتا من مالها ماشاعت ، یعنی صفیحه نیست اینجام حرف داریم این زن در صورتی میتونیم مالشو بهش بدیم که صفیحه نباشه وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا زن باشد مرد باشد بزرگ باشد کوچک باشد اگر صفیح باشد چه صفاحت عقلی چه صفاحت شرعی فرق نمیکنه صفاحت عقلی اصلن کشش ندارد که مالشو درست مصرف کند صفاحت شرعی کشش دارد خیلیم شیطونه ولی در حرام مصرف میکند در هر دو بعد صفیحه و حق نداریم مال شخص صفیح را در اختیارش بذاریم چه صفاحت قصوری باشد عقلی و چه صفاحت ان تقصیرن باشد که شرعیست حالا در اینجا میگد که اگر این زن توتا من مالها ما شاعت ، از نظر مالی صفیح نیست .
اما از نظر صفیح هست اینجا چیکار میکنید به عکس اگر زنی از نظر مالی صفیحه ، یعنی مال دستش بدین کشکی خرج میکنه ملیونرم هست دستش نمیدیم اما از نظر ازدواج خیلیم عاقله آخه همه که در یک 0648 جمع نیستش که از قضا اینطور نیست از قضا اصلن باب تجارت ندارن زنا بنا نیست تجارت کنن
نه چه لزوم داره نخیر کسی در مال در فرض فرض کجاست چیه کجاست قشنگ وارده اما در تشخیص اینکه این زن به درد ازدواج میخوره یا این مرد خب نمیدونه اقا اگر کسی در فرض وارده قشنگ در فرش وارده حالا در ساختمانم وارده در زراعتم وارده در خانم وارده اینا فرق میکنه با هم پس اگر این توتان مالها باشه از نظر تصرف مالی رشیده است این ملازمت دارد که از نظر ازدواج هم رشیده باشه نخیر ما رشد از نظر ازدواج فقط میخوایم
اگر زنی از نظر ازدواج رشد دارد یعنی مجنونه نیست و صفیحه نیست اصلن ولایت در اینجا چنانکه دیرو عرض کردیم معنا ندارد و اگر چنانچه از نظر ازدواج صفیحه است لزوم ندارد پدر ولی باشه خب مادر ولیه عمه ولیه دایی ولیه ولیه عمو اون غریبه ها ،اصلن کل مومنینی که اینو میشناسن اگر این دختر با صفاحت بخواد ازدواج کنه باید جلوشو بگیرن
جلوی این دختر را که روی صفاحت باید نهی از منکر کنن الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ اگر یک دختری هست که ولی ندارد پدر ندارد این دختر میخواد با یک پسری ازدواج کند که روی موازین شرعی و روی موازین عرفی و عقلی غلطست صفاحتست جنونست آزاده ،چونولی نداره نه باید جلوشو بگیریم دیگه پس اینطور نیستش که ببینید فی کل ما فی هذه الروایه اشکاله ، وتوتا من ماذا ماشاعت فان امرها جائز ،اگه اینه پس شما توی صدتا دختر نمتونید یه دختر میتونید پیدا کنید که اینطوری باشه این یک
دیگر حدیث بعد ان الحلبی ان ابی عبدالله علیه سلام فی الجاریه یزوجها ابوها به غیر رضان رضاعن نوشته رضن منها ، این خیلی عجیبه گفتیم اقوال خمسه است این خیلی عجیبه این دیگه از اون تعصب های عربی خیلی احمقانه زمان جاهلیته که فی الجاریه جاریه دختر میگن نه اینکه کنیز جاریه دختره ، فی الجاریه یزوجوها ابوها به غیر رضن منها در میان عربها معمولست که حتمن باید پسر عمو دختر عمو ازدواج کنن و از منم زیاد سوال کردن در عراق که بودیم جای دیگه که بابا این دختر عمو را هرکس میاد بهش نمیده این پدر میگه باید به پسر عمو بدیم بابا این دختر عمو فریاد میکنه من نمیخوام حتا پسر عموهم فریاد میکنه من نمیخوام میگه حتمن باید بشه
حالا اگر پسر عمو میخواد و دختر عمو نمیخواد حاضرست خودشو بکشه از بین بره زندگی رو به طور کلی ترک کنه و زن این پسر عمو نشود در اینجا میگد که فی الجاریه یزوجها ابوها به غیرضا منها قال لیس لها مع ابیها امرن ، هیچ اختیار نداره
یعنی حیوانم نیست . اگه یه خروسی دنبال یه مرغی بره مرغه میتونه در ره ولی این نمتونه در ره این از مرغم بدتره عرض می شود که لیس لها مع ابیها امرن اصن هیچی صفر صفر اذا انکحها جاز نکاحهو و ان کانت کارهتن تقصیر با کیه نمیگیم تقصیر با حسین بن سعید ان ابی عمیر ان حماله اینا ادمای خوبین تقصیر با کسیست که هم متنو جعل کرده هم سند رو ولی یه ادم فاضل خب ادم عادیم این حرفو نمیزنه
یک مسلمان عادی فاسق یک مسلمان شاربول خمره زانیه فاسقم این حرفو نمیزنه نمیاد ازش تا چه رسد به اسنادهی صدوق صدوق البته گناه صدوقه نقل کرده اینو چرا نقل فرمودین شما در من لا یحضرول فقیه آخه من لا یحضرول فقیه یکی از اختصاصاتش اینه ایشون رساله نوشته رسالش من لا یحضرول فقیه بوده یعنی کسی که فقیه در نزد او نیست و او در نزد فقیه نیست به این کتاب عمل کنه ایشون فتاواش رو به همون تعبیر روایات روایاتی که ازنظر فتوا قبول داشته است ایشون نقل کرده اینجا یک اشکال به صدوق ما داریم و بعد
به اسناد ان الحسین بن سعید موثقه ولی نمتونیم بگیم حسین بن سعیدو نگفته اینو گفته نخیر چون سند جعله ولاکن دیگه من لا یحضرول فقیه که جهت نیستش که من لا یحضرول فقیه مال محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابیه قمیست که در ابن باوی که خودشه دفنه ولاکن اونای دیگه حسین بن سعید ان ابن ابی عمیر ان حمار ان الحلبی همه فضلا هستند و این اهانت است به این فضلا که بعنوان خیال میکنن که سند که درست شد دیگه راحتیم
دمبال چیزی نمیریم سند درستو شهرته نه آقا اون کسی که سند رو هم جعل میکند جعل سند اسون تر از متنه ،برا اینکه جعل سند فقط اسم میخواد بلد باشید فلان ان فلان فلان ولی متنو باید یه سرو رویی بهش داد که آدم احتمال بده که از منبع وحی و الهام وارد شده و اینو آقایون تا به حال به ما نگفتن و ننوشتن که بابا اگر سند صحیحه بود موثق از موثق موثق شما میگید متن درسته بابا هم متن را جعل میکنن هم سند را جعل میکنن هم هردو را جعل میکنند جاهایی که برخلاف کل موازینه این حدیث از اون حدیث هایست
بعد حدیث هشتم علی بن جعفر فی کتابهی ان اخیهه موسی بین جعفر علیه السلام موسی بن جعفر که علی بن جعفر که همینجا در قم تشریف دارن از روات بسیار بسیار بزرگ بودن ایشون قال سعلتهو ان الرجل حل سصلحو لهو ان یزوج ابنتهو به غیر اذنها قال نعم ، لیس للولد امرن الا ان تکون امراتن قد دخل بها قبل ذلک
فتلک لا یجوز نکاحها الا ان تستعمر ، این خبر هم جعله ، هم سندش و هم متنش احانت به علی بن جعفرست و موسی بن جعفرست تا اخرش مثه اونه ، خب این روایات حالا بر میگردیم به خود بحث در ایه تتمه ای دارد که امروز عرض میکنیم بعد منتقل می شویم به بحث دیگر
عرض می شود که ما از نظر کلی که راجع به زنو مرد نظر می دهیم همونطوری که در باب نکاح وفاق شرطه دیگه از اول اون دختری که میخواد شوهر کند و اون پسری که میخواد زن بگیرد باید حساب گر باشند حساب کنند
و روی حساب ازدواج دو روح در مرحله اولا و بعدن در حاشیه ازدواج دو جسم و در حاشیه هردو تشکیل خانواده واحد دادن همش باید روی محبتو عقلو فهمو بر مبنای ایمان باید باشد نه اینکه بر مبنای مالو جمالو اینها که بعدن وضع خراب بشه و به طلاق کشیده بشه و جارو جنجال این حرفا این مطلب اوله ،ولاکن اینطور خیال شده است که در باب طلاق اینطور نیست طلاق قهر کردن کتک کاری کردن داد زدن قال کردن از هم جدا شدن دو خانواده از هم جدا بشه ولی اینطور نیست
محبتی که در باب طلاق لازمست بیشترست محبت که در باب نکاح لازمه چطور در باب نکاح مخصوصن اگر پسر و دختری که خیشاوند نیستن و مستحبم هست که خیشاوند نباشن این خودش یه بحثیه پسرو دختری که با هم خویشاوند نیستن هرکدام از یه عائله هستند وقتی که این پسر و دختر با هم ازدواج کنند و زمینه بشوند در نتیجه در حاشیه این انضمام ازدواجی دو عائله با هم مربوط میشن
یعنی الفتی بین اینها ایجاد میشه ، اگرم قبلن الفت و محبت ایمانی احیانن در کار بود دوستی در کار بود العان الفت سببی هم در کار خواهد شد و این دو تایفه از هم خاهند بود پس بر مبنای محبت ایجاد الفت میان دو خانواده پسر و دختر هست
حالا آیا ایجاد الفت واجبترست یا به هم نزدن دو خانواده مهم ترست اینو سوال میکنیم ، ایا ایجاد الفت سببی که الفتهای دیگر را بین دو خانواده میارد این واجب ترست یا حرمت اداوت بین دو طائفه ای که با هم الفت پیدا کردن حرمت اداوت بر مبنای طلاق ، حفظ محبت بین دو خانواده ای که با هم اداوتم نداشتن اداوت داشتن که ازدواج نمیشد
دو خانواده که با هم اداوت نداشتن یا محبت داشتن زیاد نداشتن یا محبت کم داشتن اما با ازدواج ایجاد محبت بین هردو شده است حفظ این ایجاد این محبت واجبست ، لزوم ندارد ، ولی حفظ این محبت چطور حفظ این محبت واجبه ، اگر این محبت را حفظ نکنیم و به وسیله طلاق های ناهنجار این محبت را که به وسیله ازدواج ایجاد دشه است تبدیل به اداوت کنیم خطر بیشتر نیست آقایون بیشتره
پس طلاق هم مانند نکاح است یه مقدار بالاتر ولذا در قرآن شریف اون قدر روی طلاق دقت کرده است و اسرار دارد در عدم طلاق پله اول پله دوم پله سوم اخر سر وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا یا إِلَّا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ تا اونجایی این زنو مرد با هم زندگی حق دارن بکنند که حدودالله پایمال نشه ، کتک فحش دعوا غیبیت تهمت اینا نباشه
اگه بناست اینا باشه خوفه ، این خوف باید برطرف بشه اگر برطرف شد با عرض می شود که وَ الّاَتی تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ بسم الله ، اگر با اون هم نشد وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا ۗ تا این مرحله و اما إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ در دو بعدش که دیرو عرض کردم اگر استمرار این عرض می شود که نکاح و همسری این احکام خدارو زیر پا میزاره چه در محیط خانوادگی درونی و چه در محیط برونی در اینجا دیگه این ازدواج راجح یا ازدواج واجب ابتداعن و استمرارن این مبدل به چی میشه به حرام میشه
خب برای اینکه حرامی پیش نیاد و خوف وجود حرام از بین ربرود تا چه رصد تحقق حرام اینجا طلاق لازمست داده بشه ، این معنیش اینست که پسر دختر به تیپو تار هم بزنن و فحش بدن جیغو داد کننو اربده بکشنو شکایت کننو تهمت بزننو غیب این حرفا نیست بلکه در باب طلاق باید که اون جهاتی که موجبست اون وفاق و محبت دو خانواده از بین برد جلو اونها گرفته بشه که بعد از طلاق با قبل از طلاق تقریبن یکسان باشه اون وقت خداوند مقررراتی قرار داده
ببینید در این آیه ، بله ،نه ببینید ناراحتیه ولی ناراحتی به جایی نرسد که خلاف شرع انجام بشه ، ببینید این شریک با اون شریک با هم عقلشون نمیخونه اگر شرکت حرامه که مطلبی نیست اگه عقل این شریک با اون شریک نخواند خب شرکتو بهم میزنن با هم رفیقم هستن اینم شرکت دو نفر در زندگی اگر نمیشود جور نمیاد روح با هم جور نمیاد عقل با هم جور نمیاد جسم با هم جور نمیاد جور نمیاد اول نمدونستن اگر از اول میدونستن که نباید که ازدواج بشه کفع باید بشه ولی چون ندانسته یا اینکه تحقیق کردن نفهمیدن این کار انجام شد باید در بین کار رها کنند اب رو هرجا که بگیرید این عرض می شود که به نفعه
خب در اینجا این طلاق که حاصل میشه این اخرو دواع است از کی وقتی که چاره ای از برای استمرار زوجیت نیست که اگر استمرار پیدا کند حدود الله در اینجا پایمال میشد در اینجا طلاق واجبست مرد بخواهد نخواهد زن بخواهد نخواهد هردو بخاهند نخواهند واجبست در اینجا طلاق محقق بشه برا اینکه حدود الله در اینجا از بین نره
مگر استمرار زناشویی واجبترست از اینکه احکام خداوند در اینجا پایمال بشه ولذا خداوند مقرراتی غیر از اینکه عرض کردیم بیان فرموده در اینجا در اینجا وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ طلاق حاصل شد ، نه اینکه ان تریدون ان تطلقو کمااینکه دیرو عرض کردم ، طلاق دادید اگر طلاق دادید در زمینه صحیح وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ کاریم انجام نشده وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ کیه این نصف بعد از طلاقه قبل از طلاق که نیستش که قبل از طلاق که کله
قبل از طلاق اگرم بمیرد مرد کل این مهرو باید به زن بدهد نصف فقط در جاییست که طلاق داده است قبل از دخول فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ الا ، این دوتا الا در اینجا میخواد چیکار کنه ببینید ، خود جدا شدن مرد از زن ، قبل از اینکه عمل جنسی انجام بده معنی نمیده ؟
هم برای مرد معنی میده در اجتماع هم برای زن معنی میده اینها که با اون شراعطی که اسلام مخصوصن مقرر کرده است ازدواج حاصل شد اما جریان جنسی انجاام نشده است حالا بناست طلاق داده بشه جاییست که وجوب دارد طلاق یا رجحان دارد طلاق در اینجا برای هردو یک جو دیگری ایجاد خواهد کرد مخصوصن برای دختر برای پسر پسر بکارت از بین نمیره اون همیشه باکره دخترست که بکارت از بین میره هم بکارت جسمی و هم بکارت روحی ،
اگر بکارت جسمی از بین رفتست که قوز بالاقوزه واگر بکارت جسمی از بین نرفته است مثه اینجا باز یه قوزه چرا میگن این دختر اگر به درد زندگی میخورد خب طلاقش نمیدادن ، هم برای پسر در اینجا یه نکبتیست و بیشتر از برای دختر خدا داره جبران میکنه میگد إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ مگر اینکه این زن اون نصفی که واجبست بده و بایدم بده چون اینجا جای الا ان یخافا نیست که فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ نه اینجا طلاقه قبل از دخوله و طلاقم داده شده
بعد از اینکه طلاق محقق شده است فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ بعنوان ضابطه بعد اینجا زن رو جلو میاندازه بحساب اینکه مرد تشتیع بشه إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ زن از اون نصف هم بگذرد ، کسی بیاد بگد که خب بعله زن از این نصف میگذره مرد ولش کنه خب ولش کرده رشوه نمیده که این نصفی که این نیم ملیون تومنی که از یک ملیونمهر این زن مخصوصن اگرم استحقاق داره حاجتم داره این نیم ملیونی که در میبخشه این در باغ سبز نمیخوئاد نشون بده نمیخواد رشوه بده که منو ول
ول شده تموم شد حالا که ول شده طلاقم طلاق رجعی نیست که قبل از دخوله ، اگر رجعی بود خب در باغ سبز از این ور از اون ور ولی چون این طلاق باین است و رجوعی در کار نیست بنابراین این رشوه نیست که زن الا ان یعفون اون نصف خود را هم ببخش چرا ؟این بعد نسبت به زن داره ، أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ مرد بعد نسبت به مرد داره
این بعد زن نسبت به خود و مردست و بعد مرد نسبت به خود و زنست بعد زن نسبت به خودش هست بیشتر نسبت به مرد کمتر و بعد مرد نسبت به خود و نسبت به زن هردو هست چطور ؟ خب این زن نصفو بخشید چرا بخشید پس معلوم میشد که این عنادو اداعو چیزی که موجب فحشو دعوا و قالو قوقا و یا اون عیب عیبی داشته باشد این دختر که قابل ازدواج نباشدو اگه عیبیست که قابل ازدواج نیست به این حسبا طلاق داده خب چرا پولو نگه نمیداره خب پولو نگه داره که ازدواج نشد این خرج کنه پس این میخواد اظهار محبته
این محبتست که این دختر به دو حساب این نصف مهرو میبخشه یک ، این مرد که کاری انجام نداده چرا پول بده این یک ، و حالا اینکه خدا میگد که فنصفو ما فرضتم دو خب این پولو من بش میدم برا اینکه در جو خارجی معلوم باشد که این که من از این جدا شدم به حسابی نیست که من واقعن اشکال دارم یا اون واقعن اشکال داره نه من اشکال دارم نه او اشکال دارد اگر من اشکال داشتم خب پولو میگرفتم میرفتم اگه اون اشکال داشت من پولو به او نمیبخشیدم بنابراین فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ بحساب تلیینه جریانه یعنی این جریان طلاق که بقضا میاره اداوت میاره جو داخلی خراب جو خارجی خراب دوم ، أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ این الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ بحث کردیم این نمیشه والد باشه در چند بعد که تکرار نمیکینیم زوجه
احتمال سوم ،کسی بیاد بگد که این الذی بیده عقد النکاح هم پدر دخترست و هم شوهر این چنتا اشکال داره ،اشکال اول ادبیست الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ میان این دو نفر چنتا میتونن باشن یه نفر الذی یه نفره اخه الذانه نیستش که نفرمود او الذانه بایدیهما عقده النکاح ،الذی الذی یه نفره شما دارین یه نفرو دو نفر میکنید
اونم دو نفر یکی پدرست یکی شوهر منتها این دو نفر چنتا اشکال داره یک اشکال ادبی که الذی یه نفره اشکال دوم اگرم الذانه بود متناقض بود چرا برا اینکه او یعفو الذانه عفو پدر دختر چیست ،اینکه اون نصف را هم نگیرد ، عفو شوهر چیست ؟اینکه اون نصف رو هم بدهد درست متناقضه ببینید پس ازنظر ادبی این درست نیست از نظر معنوی هم درست نیست بنابراین باید یه نفر باشه اون یه نفر که الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ است این حتمن شوهره و اینکه زن را خداوند مقدم داشت برای تشتیعه مرده
میگه زن که زنست اولن ثانین عقده ایجابیه نکاح یک طرفه است طرفش به دست اوست ثانین اورو گفتیم الا ان یعفون مرد که ولو مشترکست با زن در طرف رضایت و قبول ،ولاکن مرد که هم مردست و قدرت مالی بیشتر دارد و هم بیشتر میتواند مردانگی کند و هم اگر تمام این مهر را به زن بدهد زن آبرومند خواهد شد اینطوره دیگه چون ضرریکه زن میکنه بیشتر از مرده جلوی ضرری که به زن میخورد بگیرد تمام مهر را به این زن بدهد و مخصوصن در حالی که در انون چهار احتمال این احتمال باشه زن اسرار میکند من نصف را نمیخواتم مرد اصرار میکنه همرو میخوام بدم تمام جو تاریک در این طلاق ایجاد میشود داخلن و خارجن به طور کلی از بین میره
حالا دونه دونه حساب میکنیم اگر زن ببخشد خب یه مقداری کدورت جو رو از بین برد اگر چنانچه مرد ببخشد اون نصف دیگر را که بخشش زن یعنی اون نصف رو هم نگیره بخشش مرد اینست که اون نصف دیگرم بده اگر تمام یک ملیون تومنو مرد بده اضافه بر این متعوهنم بشه و وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ در اینجا جو رو این جو شکنه
جوهایی که در السنه مردم و در افکار مردم ایجاد میشه علیه این پسر و دختر و مخصوصن علیه دختر این جو را به طور کلی یا به مقدار زیادی درصد این جو رو میکشند بعد تشدید ، أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ بعد عرض می شود که تشییعات بعدی ،و ان تعفو کی ،زن ؟ زن که تعفو نیست تعفو مذکره ، دو آیا پدر زن اینکه عقربو للتقواست دیرو عرض کردیم و ان تعوین شوهر اگر شوهر ببخشد که همه مهر را بدهد این عقرب لتقواست در بعد فراق از اینکه زن ببخشه سوال ،اگر زن نیمه خود را ببخشد نزدیکترست به وفاق و پرهیز از جو خراب یا شوهر ببخشد به کل مهرا بدهد نزدیکتره معلومه اگر زن ببخشد تقوا ایجاد میکند کدورت جو رو مقداری از بین میبرد اما به حساب ابعاد مکرره و زیاده ای که مرد دارد اگر مرد ببخشد بیشتر جو تصفی میشه میگن این مرد عنادی با این زن نداشت خب نشد زندگی کنن و لذا تمام مهرو این مرد داد مخصوصن اگر مردی که دستش خیلی پر نیست این مردی که دستش خیلی پر نیست و میانس و چه اگر تمام هرو داد این اقربو للتقوا تقوا در چی تقوای عبادتیه صحبت عبادت نیستش که نه این اقربست برای دور شدن از اون کدورات و اون قبارهایی که بدنبال این طلاق ایجاد میشه
اون قبارها رو بیشتر میشوید اینکه الذی بیدهی عقد النکاح بده پس تشتیع اول الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ است در دو بعد ، یک رجل بودن و دوم همانطوری که در اصل نکاح این رضایت شرطه در طلاق هم بیده عقده النکاح این اولن ، بعدن وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۚ سوم وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ ۚ این فضل بینکم بین سه تایی بود ،یا بین دخترو پدر بود بین شوهرو پدر بود ؟ بین سه تایی بود نه دیگه اون فضل زواج بین دخترو پسر بود اصن در اینجا غیر از دخترو پسر مطرح نبود کسی اصلن از اول تا آخر
از اول تا اخر پدر دختر نه اینجا نه در کل قرآن در کل قرآن پدرهای دختران اصلن مطرح نیستند که اینها فرض کنید که اجازه باید بدن و اگه اجازه ندادن نشد ، وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ ۚ این فضلی که از آغاز شروع شد و تا هنگام طلاق استمرار داشت بین دختر پسر فضل بود دیگه زندگی واحد بود با هم زندگی میکردن و لو جریان جنسی انجام نشده است این تفضلی بین این دو بود خب اگر دختر بگد حتمن نصفو باید بگیرن این نسیان فضله باید یه مهری محبتی اگر شوهر بگد که من همرو نمیدم باز نسیان فضله منتها نصیان فضله پسر این خطرش بیشترست از نسیان فضل دختر ،
إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ خب این سرجمع مطلبیست که ما از قرآن شریف با چند روز صحبتی که ولو تکرارهایی احیانن داشت و لازم بود چون بحث بسیار مهمه و این خود رنگ گرفته رنگ ثابت گرفته که حتمن باید پدر اجازه بده اگر پدر اجازه ندهد دختر اگر که ازدواج کند ولو صالحست رشیده است روی میزان است چه است چه است این ازدواج یا میگن باطلست یا اگر باطل نیست چیه
وانگهی مطلب دیگری که دیرو اشاره کردیم و دنبال اونه ولایت در جاییست که صفاحتی در کار باشه احیانن صفاحت ماله پدره پدر صفیحه پدر صفیح است و اگر مطابق میل پدر ازدواج کند این دختر ازدواج صفیحانست اما اگر میل پدر برد کنار کوتاه بینی نفهمی نادانی اون حماقتهایی که بعضی از پدرها احیانن دارن اگر او بره کنار و به طور آزاد با دید روشن این دختر بخواد ازدواج کند خیلی صالحه اینجام اجازه پدر شرطه پس تناقض میشه دختر میگه این پدر میگه اون
دختر میگه این برای اینکه برای زندگی به درد میخوره مخصوصن چیزی که اخیرن شده و بدم نیست ،که اگر پسرو دختری با هم ازدواج کنن اول یه عقد منقطعی بکنن و خوبم هست خیلی خوبه منتها به شرطی که به جای دیگه نرسه عقد منقطع کنن که همدیگرو بشناسن چنانچه در اصل عقد انقطاع همینطوره دیگه از اما باقر علیه سلام سوال میکنن اقا ما عقد منقطع بکنیم برای اینکه با هم محرم باشیم خلاصه نصف جریان جور در بیاد فرمود اصن خدا عقد منقطع برای همین قرار داده عرض کرد پدر اجازه نمیده فرمود اجازه پدر شرط نیست اصلن
برای اینکه پدرها اگه بدونن اجازه نمیدن حتمن ولاکن حواستون جمع باشه 3237 ایجارو حواستون جمع باشه نصف قضیه حاصل بشه و بقیه رو حالا در اینجا که دختر کاملن میدانه متوجه است یا به اندازه پدر میدانه یا بیشتر میدانه در اینجا ولایت صفیح بر عاقل و لذا خود فقهام قبول دارند خود فقها میگن که اگر پدر در اجازه ازدواج صفاحت کرد ولایتش در این موقع ساقطه
شما که اینو قبول دارید و میدانید ولایت روی اولویت درک است اولویت تشخیص مصلحت است اگر چنینست پس چرا کلن میگید اجازه پدر شرطه الا نخیر میگیم کل اجازه پدر شرط نیست کلن ازدواج دختر کافی نیست بلکه ازدواج از طرفین پسر و دختر بر مبنایی صحیح است که شرع روش صحه بگذارد جنون نباشد صفاحت نباشد جارو جنجال نباشد چه نباشد چه نباشد أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ در کار نباشد
بعد بحث های دیگری داریم که انشالله …
بله دیگه ، بله ، همینطوره بله مثلن فرض کنید که یک فرض کنید که شخصی که با این خانواده ارتباط داره و میشناسنش خیلیم وارده پدر نه مادر نه کی نه ولی این میدونه این پسر اون زنو بگیره خوبه این دختر با اون شوهر کنه خوبه و خوبیشم مصدق از نظر شرعه اونم ولایت به این معناست که همون به حساب وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ چیز دیگه نیست اصن اصل ولایتو اصن ریشه ولایتو ما دیرو بحث کردیم به طور مختصر که ریشه ولایت ولایت نیست که این تو سر اون بزنه کرشو خرشو کورشو نیست نه چشمت بازتر بشه گوشت بازتره بشه فهمت بیشتر بشه و نسبت به مالتو حالتو عقلتو علمتو چه و چه تو اگر کم داری این کم جبران میشه اما کسی کم نداره چی کسی کم نداره آدمی کسری ندارد باز ولایت داره این معنا ندارد