جلسه پانصد و هشتاد و دوم درس خارج فقه

محرمات نکاح

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

 ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ﴾ [النساء: 23] در این آیه و آیات بعدی یا آیه بعدی، نسبت به پونزده نفر از زنان، صریح تحریم وارد شده است. خب در اینجا موضوعاتی که نسبت به احکام اختلاف جنسی و تجاذب جنسی وارد شده است، روی موضوعات امهات و بنات و اخوات و غیر رفته. خب اینجا سه بُعد تصور میشه. یک بُعد اُمهات واقعیه و یک بُعد امهات رضاعیه و یک بُعد امهات دعیه. کما اینکه الان هم این خیال هست. صیغه خواهر برادری بخوانید، صیغه مادر فرزندی بخوانید، صیغه پدر، همه اش رو بخونید. ولی از نظر احتمال سه بُعده. یک بُعد واقعا اُمّ است ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ  وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ﴾ [المجادلة: 2] تا آخر. مادر که در کل ابعاد، مادر است، عبارت است از اونی که زاییده و این فرزند رو تحویل داده. چه این فرزند از طریق حلال باشد، از طریق زنا باشد، از طریق مزاجعت باشد، از طریق ضعف نطفه باشه. اگر فرض کنید که یک شخصی به حرام، نطفه خود را در رحم مادر قرار داد. از طریق حرام، حرامه دیگه و این بچه‌ای که از این زن متولد شد، این بچه‌، بچه حرامه دیگه. چون از طریق حرام درست شده. اما نسبت به این بچه، این مادر هست؟ یا مادر نیست؟ قطعا مادره. این رو مفصلا دیروز بحث کردیم. قسمت دوم، امهات رضاعیه که بعدا میاد. اینجا مراد از امهات، امهات شیرخوارگی نیست، چون بعدا میاد. اگر هم بعدا نمیومد، اُم یعنی کسی که انسان رو زاییده. اما شیر داده یا دعیه است و ادّعا هست این هم … مرحله سوم که بعد از شیرخوارگی است، عبارت است از اُم بودن ادعایی. در این زوایای سه‌گانه اُم بودن و فرزند بودن، آنچه در این آیه مراد است عبارت است از اُمی که والده است. و همچنین، بناتُکم. بناتُکم دختر شماست. دختر شما به هر جوری از جورهای {03:22} این از نطفه شما باشه. نطفه متصله، نطفه منفصله، نطفه دخول در رحم زناً یا اینکه نکاحاً یا هر چه. این صدق بنات می کنه. اما آیا اینجا بَنات رضاعیات هم می‌شود مراد باشند؟ که دومه و در مرحله سوم بَناتِ دَعیّات، کسی دختر خوانده.

 کسی تلفن می‌کرد از طلبه ها و گفت یک دختری رو ما آورده‌ایم در خانه‌ مون، این کوچولو بوده، خیلی کوچولو، بزرگ کردیم، حالا این مَحرَم است به ما؟ گفتم شما که طلبه‌ای این حرف رو چرا میزنی؟ آیا این از نطفه شماست؟ یا اینکه فرض کنید اگر دختر است، این دختر رضاعی شما هم غلطه که باشه. چون دختر رضاعی ما نداریم، فقط مادر رضاعی داریم و خواهر رضاعی داریم. این بَنَاتُكُمْ در اینجاست، اون کسی که از نطفه شما این تولد یافته و تعطیف وجودی او شده. چه حلال، چه حرام، چه منفصل، چه متصل، فرقی نمیکنه. اما کسی رو که انسان به عنوان دخترخوانده یا این دختر از شیر زن شما خورده است، این هیچ کدومش حلّیت ایجاد نمی‌کند. چون ما یک اصل داریم که مبنا اصل است و یک تلحیق داریم. اونی که اصل است، ﴿أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ﴾ [النساء: 23]، اینها اصله. خب، اگر چنانچه ما بعدا نداشتیم که ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23]، میگفتیم که اگر یک زنی به انسان شیر داد، مادر او میشه در بُعد حرمت ازدواج؟ ارث البته نه. در بُعد حرمت ازدواج و محرمیت؟ خب نمیگفتیم. و آیه فقط تلحیق میکنه که بعد بحث می‌کنیم. آیه فقط تلحیق می‌کند، دو تا از این زنان را که از نظر رضاعی هم حکم نَسَبی پیدا میکنند، فقط در دو بُعد. در بُعد میراث نه، در بُعد توارث نه. فقط در دو بعد. یک بُعد، حرمت ازدواج و لازمه حرمت ازدواج این محرمیته. چون حرمت ازدواج، حرمت دائمیه و ابدیه است. خب، بنابراین این بناتُکم همون اصله، دختری که از شما تولد یافته. به هر جور که باشه. البته در مواردی که شبهه باشد که بناتکم صدق نمی‌کند. اگر معاذالله با یک زنی، چند نفر بودند و از او دختری متولد شد، این آیا دختر این است؟ اون است؟ اون است؟ اون است؟ چطور میشه؟ میشه؟ البته اینجا بحثی هست. این چند نفر، این چند نفری که معاذالله زنا کرده‌اند با این زن و این بچه متولد شد و معلوم نیست این بچه مال کیه، یک قِسم معلوم است که این بچه مال این مادره. این بچه پسر باشد، با این مادر حق ازدواج ندارند، محرم هست و توارث در کار است. اما آیا این بچه نسبت به این چند مرد، می‌شود گفت که بِنتُکم؟ نمیشه. چون یک دختر، دختر چند مرد که نخواهد شد. دختر یکی از آنها خواهد شد. چون دختر یکی از آنها خواهد شد، بنابراین در اینجا حکم چه خواهد بود؟ آیا این پنج مرد می‌تواندد علی التبادل یا یکیشون با این دختر ازدواج کند؟ حرفیه دیگه. اگر علی التبادل باشه، اولی ازدواج کنه، بعد طلاق بده. دومی ازدواج کنه، بعد طلاق بده. تا پنج، قطعا یکی از اینها پدر او بوده و قطعا یکی از اینها حرام بوده. این بیّنه. پس سه مرحله‌ای است قضیه. مرحله اولی این است که این دختری که به وسیله چند مرد از این زن متولد شده‌اند، نسبت به این زن، دختر اوست یا پسر اوست. اما نسبت به این مردها، نسبت به این مردها، اگر تمام اینها با این دختر ازدواج کنند، علی التبادل و علی التوالی قطعا یکی از اینها، پدر این دختر بوده، شکی نداره. چون زنا بودن مانعه. ولی مطلب چیز دیگه است. مطلب این است که آیا یکی از این پنج مرد، اگر بخواد با این دختر ازدواج کند چون معلوم نیست دختر او هست یا نه می‌تواند یا نه؟ {صحبت حضار}

آیا شرط هست در ازدواج با کسی که جایزالازدواجه؟ یا شرط نیست؟ شرط هست؟ مثلا یک زنی که {08:2هفت}نیست، مثل زن زانیه. زن زانیه بر مبنای اینکه مرد غیر زانی می‌تواند با زن زانیه ازدواج کنه بر او مبنا. یک اشکال اینجا هست که این زن زانیه، اگر ازدواج کرد با کسی، عدّه نگه میدارهد؟ نه. عده که نگه نمیداره، بنابراین اگر گفت که من عرض می شود که در عدّه نیستم، این حرف قابل قبول نیست. بنابراین در اینجا یک مانع در کاره. احراز اینکه این زن در عدّه نیست چجوری میشه؟ از حرف خود زن؟ قابل قبول نیست. خود این مرد؟ نمیدونه. پس با این زن ازدواج نمیتونه بکنه. پس باید که آنچه را که موانع زوجیّت است بداند که نیست. خب اینجا، یکی از موارد زوجیت این است که این، دختر این مرد باشه. شاید دختر او باشه، شاید نه. می‌داند که نیست؟ پس با این دختر نمیتونه ازدواج کنه. اگر یک زنی را که نمی‌داند عمه اوست یا نه {صحبت حضار} دختر بودن، مانع واقعی است و نه مانع ظاهری. دختر بودن، مانع واقعی است. این مانع واقعی را واقعا باید بدونه در کار نیست. مثل اینکه زنی که در عدّه است، من نمیدونم در عدّه است یا نه. اگر نمیدانم در عده است یا نه، با همین حالت ندانسته میتونم ازدواج کنم با او؟ باید احراز کنم در عده نیست. این احراز چند جوره. یک جورش اینکه این زن مورد اعتماده و اگر گفت من قبول می‌کنم. در اینجا اگر چنین فرضی پیش آمد که خواست با این دختر ازدواج کند، محرز باشد که این دختر او نیست. و لکن که احتمال می‌دهد، احتمال نزدیک هم که دختر او هست، این ازدواج چجوری میشه؟ و این قضیه در کل این موارد هفت گانه هست.

وَأَخَوَاتُكُمْ، وَأَخَوَاتُكُمْ از پدر، از مادر، از پدر و مادر هر دو، فرق نمیکنه. اما اخوات رضاعیات رو این آیه نمی‌گیره. کما اینکه بنات رضاعیات و امهات رضاعیات رو نگرفت. بعدا تلحیقه، بسم الله. اگر بعدا تلحیق نبود، شما میتونستی بگی که این هفت ها، هم اصلیه وهم رضاعیه و هم دعیه، مادر خوانده و دختر خوانده و پسرخوانده و این حرفها رو نمیتونستی بگی. وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ. خب، اَخَوَاتُكُمْ هم بعضی وقتها یک دختری، خواهر دختر انسان هست، اما خواهر دختر انسان هست، نه پدر یکی است، نه مادر یکی. چکار باید کرد؟ خواهر پسر انسان هست، نه پدر یکی است و نه مادر یکی است. این پدر با او ازدواج کرده و بعد او رفته است، با مرد دیگری ازدواج کرده، از مرد دیگر دختری داره و این مرد اول هم پسری داره، نه از اون زن این پسر رو داره، از زن دیگه، این پسر، با اون دختر، اینها محرم نیستند. چون ارتباط به یک مادر و یا ارتباط به یک پدر، نخواهند داشت. پس اخواتکم اونی است که یا از طریق پدر شما، یا از طریق مادر، یا از طریق هردو، این حالت اُختیَت داشته باشد که این ارتباط به یک صلب است و یک رَحِم، یا اینکه هم صلب و هم رحم.

وَعَمَّاتُكُمْ اون روز اشاره کردیم که عَمَّاتُكُمْ، عمه خود انسان، عمه پدرش، عمه مادرش. اما عمه عمه چی؟ عمه عمه، بعضی وقتها عمه خود انسان و عمه باباست، سه جور. عمه عمه فایده نداره، خاله خاله فایده نداره. عمه پدر، عمه مادر، عمه جد، عمه جده. عرض می شود که {11:51} و وَعَمَّاتُكُمْ که اینها هم در همون بُعد اول است که اصلیه. اما رضاعی باز معنا ندارد. به دو جهت معنا ندارد. جهت اول این است که عمه انسان یعنی خواهرِ پدرِ انسان واقعا. نه اینکه مثلا از نظر شیرخوارگی. شیرخوارگی دلیل میخواد و بعدا هم دلیل نسبت به عمه شیرخوارگی و عموی شیرخوارگی ما نداریم. وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ، دخترِ عرض می شود که برادر انسان یا دخترِ خواهر انسان. این هم تمام موارد همون بُعد اوله. وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، خب این هفت تا تموم شد. این هفت تا که تموم شد حالا جای تلحیقه. یک مرتبه هست که بحث اصل است که بحث اصل راجع به این هفت تاست. بحث دوم، بحث تلحیقه، در تلحیق، خداوند دوتا از زنان را به عنوان شیرخوارگی تحریم کرده است ، جریان تبادل جنسی رو نسبت به اونها اعم از عمل جنسی یا نظر عرض می شود که شهوانی یا هر چه … وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، این رو ما بارها، ده ها بار بحث کردیم، صد ها بار هم بحث خواهیم کرد. چون در این حکم، ما برخلاف ضرورت فقهی شیعه و سنی بحث می‌کنیم و دو ضرورت اینجا در کاره. یک ضرورتی که قابل زوال نیست، ضرورت دلالت قرآن و یک ضرورت که قابل زوال هست و باید اضاله بشه و احتمال نمیدهیم درست باشه، احتمال نمی‌دهیم که علمای شیعه و سنی اینجا درست گفته باشند که اضافه بر مادران رضاعیه و عرض می شود که خواهران رضاعیه، بقیه هم، دختران رضاعی، عمه رضاعیه، خاله رضاعیه، دخترِخواهر رضاعی ، عرض می شود که {صحبت حضار} این هفت تا و از این هفت تا که بگذریم، پدر رضاعی، پسر رضاعی، برادر رضاعی، عموی رضاعی، دایی رضاعی {صحبت حضار}  

خب، در اینجا ما سه بخش داریم، در این آیات. یک بخش، بخش نَسَبی است که خب ذکر شد که هفت تاست. دو بخش، بخش رضاعی است. بعد بخشهای دیگر، بخش های سَبَبی است. ﴿وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾ [النساء: 23] الی آخر و بعد هم ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ [النساء: 24] که تا آخر. حالا در اینجا اونی که نَصّ آیه تحریم کرده است، مادرها و دخترها و دختر خواهر ها و دختر برادر ها و عمه و خاله های عرض می شود که اصلی است. اگر قرآن راجع به رضاعه و شیرخوارگی صحبت نمی‌کرد، ما میتونستیم ملحق کنیم؟ نه. اون مقداری را که ملحق کرده است، ما قبول می‌کنیم. نظیرش رو دیروز عرض کردم. مثلا دختر زنی که غیر مدخول بها است. این رَبیبه است. اما دخترش چی؟ دختر او ربیبه نیست {16:34} به دختر بلافاصله زنی که انسان باهاش ازدواج کرده عرض می شود که ﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾ [النساء: 23] دختر اون ربیبه است. {صحبت حضار}

ببینید، چند مورد اینها آقایون ذکر فرموده اند. مورد اولی که قدر مسلّم فقه گرفته‌اند این است که این هفت تایی که از نظر نَسَبی ازدواج با اونها حرامه، به جای اینها، هفت تای رضاعی هم حرامه. همه هم زن اند. بعد از مرد می روند به زن، پدر رضاعی، برادر رضاعی، پسر رضاعی، انوقت عروس رضاعی. یعنی اگر پسر رضاعی هست، زنِ پسر رضاعی هم، این عروس رضاعی است. زدند به چهارده تا. تا چهارده تا مطلب رو رسوندند، هم این دومش غلطه و هم سومش غلطه. چرا؟ برای دو جهت. یکی اینکه اگر شما پنج نفر را دعوت کردند اصالتا که ناهار منزل ما تشریف بیارید، بعد گفتند و آقا هم با آقا، و آقا هم با آقا، بقیه رو نگفتند، بقیه میتونن بیان؟ تلحیق دلیل میخواد دیگه. تلحیق نیازمند دلیله. همانطور که اصل دلیل میخواد، گفتن شما پنج تا، پنج تا شش تا نیست، مگر نسخ بشه. مگر نسخ بشه. در این آیه که نسخ نیست. همونطور هم اگر بخوان ملحقق کنند، مثلا فرض کنید، در باب تلحیق زنان پیغمبر ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ [الأحزاب: 6]، میشه گفتش که و اخواته چنین؟ خواهرهاش عرض می شود که عمه‌هاتون اند؟ همانطور که زنهای پیغمبر مثل مادران شما هستند، برادران پیغمبر مثل عموهاتون اند؟ خواهر ها مثل عمه هاتون اند؟ عرض می شود که نه. فقط أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ، قاطی نمی کنیم. این أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ در یک بُعد از سه بُعده فقط، یعنی ازدواج با اینها محرم اند، ببخشید، یعنی اینها عرض می شود که ازدواج با اینها حرامه. اما توارث هست؟ نخیر، محرمیت هست؟ بلکه نامحرمیت قوی تر است ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ [الأحزاب: 53] در یک بُعد اُمهات اند. پس مادر بودن، یعنی در حکم مادر است از لحاظ چی؟ از لحاظ حرمت ازدواج و از لحاظ محرمیت چی؟ اینها نامحرم تر اند. در اینجا، تلحیق فرموده است زنی که با شرایطی. اگر عرض می شود که زنی با شرایطی به پسری که پسر خودش نیست شیر داد، می گوید که اینجا این پسر، نسبت به این زن و نسبت به دختران این زن یا این دختر نسبت به پسران این زن، این عرض می شود که حُرّمت خواهند داشت که سه جوره ها. این زنی که شیر داده یا فرض کنید که یک پسری را شیر داده، این پسر نسبت به این زن حرامه  ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ﴾ [النساء: 23] اما اگر یک دختری از این زن شیر خورد، لکن، اگر یک دختری از این زن شیر خورد، این دختر رضاعی این زنه؟ این زن هیچ پسری هم ندارد. آقایون میگن دیگه. اگر این زن، هیچ نوع عرض می شود که پسری نداره، دختر داره البته، اگر یک دختر از این زن شیر خورد، این چه ارتباط با این زن داره؟ و چه ارتباط با شوهر این زن؟ آیا نسبت به این زن، دختر رضاعی این زنه؟ دختر رضاعی یعنی چه اصلا؟ چون حرمت رضاعی، حرمت ازدواجه. یعنی بین این دختری که از این زن شیر خورده با این زن، حرمت ازدواجه؟ یعنی این مادر رضاعی با دخترش نمیتونه ازدواج کنه؟ اینه؟ همچنین نسبت به پدر، آیا این دختر رضاعی این پدر است؟ نه. چون این نَصّ میخواد، تلحیق محتاج به نَصّه. یا اگر پسری از این زن شیر خورد و این زن هیچ پسری و دختری نداره، پسری از این زن شیر خورد، وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ، درسته. ازدواج این پسری که شیر خورده با این زن، حرامه. اما ازدواج این پسر با این مرد هم حرام؟ اینجا پسر رضاعی میشه؟ پس دختر رضاعی بودن، پسر رضاعی بودن، مادر رضاعی بودن، حساب داره. حتی خود مادر رضاعی بودن، مطلق نیست. اگر زنی به یک دختری شیر داد عرض می شود که، نه پسر، بین این زن و این دختر، عمومت رضاعی وجود ندارد. نمیشود گفتش که چون این دختر، دختر رضاعی این زنه، اگر این دختر شوهر کرد، این شوهر داماد این زنه. چرا؟ {صحبت حضار} این مبنا در بسیاری از جریانات ازدواج ریشه داره. ببینید، درست باریک بشید، این دختری را که این زن شیر داد، نه دختر رضاعی زن است، نه دختر رضاعی مرد است. اگر پسر بود، پسر رضاعی زن بود، ازدواج حرامه. اما دختر رضاعی این زن نیست. بنابراین چون حکم دختر این زن را ندارد، اگر این دختر شوهر کرد، شوهر این زن داماد، شوهر این دختر داماد این زن نخواهد بود. چه ارتباطی داره؟ در صورتی قص علی ذلک {22:36} که اصالت داشته باشه، نَسَبیّت داشته باشه. یا نَسَبیّت داشته باشه، یا سَبَبیّت قطعی. اما رضاعی که حالت تلحیق است، همونی که گفته فقط. این در چند جهته. یک جهت این است که فقط تلحیق نسبت به ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23]. أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ بین دو بُعد، یک بُعد داره. اگر به پسر شیر داده بر مادر حرامه، به دختر شیر داده بازم … این مطلب. أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، این زن سه جور شیر میده. یک مرتبه هست که به یک دختر و پسری که بچه اون نیستند، شیر میده. شد أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ. یک مرتبه پسر خودش داره، به دختری شیر میده، أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ. یک مرتبه دختر خودش داره، به پسری شیر بده، أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ. در این سه زاویه این مثلث أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ. اما عرض می شود که یک فرض دیگری در اینجا در کاره.  حالا، اینجا در أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ بحث می‌کنیم که آقایون اینجا رو هم آمدن. اگر این دختر و پسر، خواهر و برادر رضاعی هستند، توارث دارند در کار؟ نه. فقط حرمت ازدواج هست و محرمیت هم هست. اما اگر این دختر و پسر که خواهر و برادر رضاعی هستند، اگر یکیشون ازدواج کرد، بچه او بر این حرامه؟ فقط توقف بر خواهر میشه. این زن با این مرد، اینها خواهر و برادر رضاعی هستند که هر دو از یک زن شیر خورده اند یا یکیش شیرخوارگیش، شیرخوارگی اجنبی است یا اینکه هر دو شیرخوارگی اجنبی هستند. خب در این صورت، آیا فرزندان اینها نسبت به هم چجور اند؟ بچه این با بچه اون چجور خواهند بود؟ نمیشه گفت که بچه خواهره، بچه برادره. دخترِ خواهر انسان که بر انسان حلال نیستش که. دخترِ برادر انسان اصلا … که دختر خواهر، دختر برادر، نسبت به یکدیگر این حرام باشه و نوه و نوه و نوه تا آخر، آقایون تا هُم فیها خالدون رفتند دیگه. اما قرآن کریم می‌فرماید که وأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ. ببینید قرآن … مخصوصا اون جریانی که با یکی از برادران بسیار عزیز فقیه بحث کردم که نمیخوام اسم ببرم. آدم خاکی هم هست. یک موقع همدیگر رو دیدیم، بعد که فهمیدکه  شایسته مرجعیت سنتی هم خیلی، همدیگر رو دیدیم و خصوصی صحبت کردیم، گفتم تبصرة الفقهاء به نظر شما چطور بود؟ خیلی عالیه ولی خب مفصّل نیست، مختصره. گفتم برای فقها که مفصل لزومی ندارد که. گفت اصلا قبولش خیلی مشکله. چون بعضی وقتها برخلاف ضرورته. گفتم مثلا؟ گفت همین، شما منحصر کردید حرمت را، حرمت رضاعی را دو کس که امهاتکم و اخواتکم و بقیه فقهای شیعه و سنی، اینها تا هفت رفته‌اند و تا چهارده تا رفته اند و بیشتر رفته اند و از دختر رفته اند به پسر و این حرفها. گفتم خب آیه این رو میگه. ایشون گفتش که شاید تمثیله. گفتم تمثیل در چند جهت نیست. بعضی هاش رو نگفتم برای برادران و بعضی ها رو عرض کردم. تمثیل در چند جهت نیست. چرا؟ برای اینکه اگر مثال میخواد بیارد، یا باید ابناء بیاره که اعلی را بهتر بفهمیم، چون که صد آمد نود هم پیش ماست. بله؟ یا ادنی باید، عرض می شود که ادنی بیاره که اعلی رو بفهمیم. اگر اینجا فرموده بود که وَعَمَّاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ . اگر فرموده بود که وَعَمَّاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، بناتکم و اخواتکم داخل بود. اما وقتی که فرمود که أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ، از أُمَّهَاتُكُمُ ، عَمَّاتُكُمْ و خَالَاتُكُمْ استفاده نمیشه. اگر من گفتم که یک تومن دارم، دیگه صد تومن ندارم، اما صد تومن دارم، یک تومن دارم. اینطوریه دیگه. اگر میخوان که به عنوان مثال ذکر کنند و الحاق کنند به مثال موارد دیگر رو، باید مثال پایین باشه تا بالاتر ملحق بشه. چون مثال سه جوره. یا مثالی میارن که برابر است با ممثل. اگر حکمی رو اونجا ببرن چی میشه آقایون؟ قیاس. ما که اهل قیاس نیستیم. یا مثالی میارن که پایینتر از ممثله. مثل ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾ [الإسراء: 23]. فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ، این پایین‌تر از اصله. چون اگه اُف به پدر و مادر هم نگو، یعنی کتکشان هم نزن دیگه.  یک مرتبه بعکسه میگوید نزن، از نزن تو نگو در میاد؟ نخیر. اینجا اینه، اینجا وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ، این أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ، عماتکم در میاد؟ خالاتکم در میاد؟ خب درنمیاد دیگه. پس به عنوان مثال در این بُعد اول نمیتونه باشه و اگر بگید که وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، خب این دوره. از أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ که دورتر از دختره، چی درمیاد؟ از أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ، نه عماتکم و خالاتکم در میاد و نه بناتکم در میاد. چون بناتکم اَقربه دیگه. بناتکم به امهاتکم اَقربه. امهاتکم که اَقرب است، ذکر شده و اخواتکم که دورتر است ذکر شده. پس مثال نیست. چون اگر بنا بود مثال باشه، باید در این بُعد باشه، پایینتر را بگد تا بالاتر مُسَلّم باشد. اینجا، مادر پایینتر است از عمه و خاله؟ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ دلیل بر چه خواهد شد؟ دلیل بر هیچی نمیشه. این اولا. ثانیا اضافه بر اینکه باب تلحیق، باب اختصار نیست، همونطوری که در اصل باید بگوید که أُمَّهَاتُكُم، َبَنَاتُكُمْ، دونه دونه، بعضی ها رو نگذاره، وا نگذاره. در تلحیق مهمتره. این و اون هم، با شما دوتا. سوم و چهارم رو نگفت، دیگه بقیه نیست، اگر بود خب میگفت. ثالثا، ثالثا مگر بنای قرآن بر اختصار نیست؟ بله؟ اگر تفصیلی می‌دهد قرآن برای توضیح دادنه. حالا، اگر چنانچه یک مفصلی را فرمود که محدود است، محدود، میشود مراد از این مفصل محدود، غیر محدود باشه؟ نه. چرا؟ برای اینکه اگر این مُفَصّل محدود را مختصر کند و تمام مراد را شامل باشه، به دو بُعد بلاغت و فصاحته. اینطور نیست؟

 در اینجا، اگر مراد تمام مادران و خواهران و دختر خواهران و دختر برادران و عمه ها و خاله های نسبی، رضاعی هم مقابلش، اگر همه مراد بود میفرمود و هنّ من الرضاعة دیگه. و هنّ من الرضاعة، هم مختصر بود و هم شامل. چی میگید؟ اگر آدم عادی که فصاحت و بلاغت بلد نیست، بلد نیست اصلا، لاله اصلا، آدم عادی خیلی بیمعرفته، خیلی بی‌سواده و خیلی چی، امکان دارد که ده چیز بخواد، دوتاش رو بگه مفصل و حال آنکه میتونست هر ده چیز رو با یک کلام مختصر بگه. کدوم رو میگه اینجا؟ آدمی که نه سواد داره، نه بلاغت داره، فصاحت. قرآن که در بالاترین مراتب اعجاز و فصاحت و بلاغت است، امکان دارد چنین چیزی؟ {29:44} اصلا نصوص فرق می کند، ظواهر فرق می‌کند، ظاهر داریم، اظهر داریم، نص داریم، انص داریم. اونی که نصوصیتش به قدری روشن است و کالشمس فی رایئة النهاره، اینه که خب بعضی ها اینطور خیال می‌کنند، میگن بله، خدا بقیه رو ذکر نکرده که ائمه ذکر کنند. مثل اینکه خدا از خدایی بیوفته که امام حسین خدا بشه. میشه؟ بله؟ خدا تواضع کنه. نخیر. خدا که میگوید ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138]، ﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ [النحل: 89] نمیخوایم بگیم همه رو بگه، نخیر. ولکن در اونجایی که نمیخواد همه رو بگه، اگر هم نمیخواد بگه، اگر نمیخواد همه رو بگه، چرا … مختصرتر بود، مقتضای بلاغت و فصاحت این است که چی؟ با مختصر همه رو بگه. خدا قرآنش رو از بلاغت بی اندازه، از فصاحت بی اندازه، از دلالت عادی … دیوانه که ده جور غدذا میخواد، یه جمله ای بگه که هر ده تا. میگه ده تائه دیگه، هر ده تا. نمیاد بگه آبگوشتی که از گوسفند است و چنین است، بعد اشکنه ای، نه اینها رو نمیگه. هر ده تا رو میگه. دیوانه عقلش میرسه که با یک جمله مختصر هر ده تا رو بگه. نه اینکه این دیوانه دوتا رو مفصل بگه که بعد بقیه بیان برای این دیوانه مثلا اضافه کنند. خدا بیاد خودش رو از فصاحت، از فصاحت علیا، به فصاحت پایین، از پایین به بی فصاحتی، به غلط گویی بی اندازد خدا خودش رو که بله برای خاطر این است که ائمه اینجا. مثل قضیه ای که صاحب جواهر گفته، در باب طهارت. خیلی عجیبه، اگر یادتون باشه آقایون. در باب طهارت، صاحب جواهر میگوید که روایاتی که راجع به اندازه کُره و وزن کره و مساحت کره، اختلاف داره. احتمال دارد که این اختلافی که داره، همه اش هم روایات خوبه ها، برای اینکه ائمه نمیدونستند. ائمه وزن رو مطلع نبودند، مساحتم مطلع نبودن. خیلی حرفه ها. حالا صاحب ج.اهر بگه اشکال نداره، ما بگیم اشکال داره. مراجعه کنید دیگه، باب طهارت. این که روایات مسلمه‌ای که از ائمه علیهم السلام وارد شده، راجع به مساحت، دو در سه، سه در سه، سه در سه در سه، خیلی فرق میکنه، مثل این یک و صد میشه. از نظر وزن بالا و پایین داره. این روایات صحیحه است، چنین است، از ائمه صادر شده، ولی خب ائمه چون وزن رو خیلی حالیشون نبود مثلا، مساحت هم، چون موضوعاته. چون مساحت از موضوعاته، از احکام که نیست، حرف ایشونه. من خودم نمیگم معاذالله. چون مساحت از موضوعاته و وزن از موضوعاته، لزومی نداره ائمه از موضوعات مطلع باشند پس گفتند. خب سوال، خودش سوال کرده از خودش، سوال اگر در موضوعات این وارد نبودند و گفتند، چرا خدا تثبیت کرده؟ میگه خدا هم برای احترام ائمه تثبیت کرده. غلطه، خیلی عجیبه ها آدم شاخ درمیاره، همه جونش. خدا برای احترام ائمه این غلط رو تثبیت کرده؟ جواب، بابا اگر ائمه موضوعات را نمی دانند، چرا گفتند؟ آقا اگر گز رو با تربچه تمیز نمیده، چرا گفت؟ این تربچه است. خب نگه، اگه نمیدونست. ثانیا چطور موضوعات احکامی رو نمیدونن؟ ما دو موضوعات داریم. یک موضوع احکامی داریم، یک موضوع غیر احکامی. موضوع احکامی، باید بداند خمر چیست تا بگوید خمر حرامه. نداند چی میگه حرامه؟ این اولا. ثانیا، چطور ائمه که احکام را می‌دانند کلا از رسول الله صلوات الله علیه کتابا و سنتا، اینها موضوعات احکامی را نمی‌دانند؟ اگر نمی‌دانند، چرا گفتند؟ خب اگر هم نمیدانند، این غلط اول و گفتند، غلط دوم. غلط سوم، به خدا نسبت می دهید. میگید خدا برای احترام ائمه، حالا بعضی از شیعه های مرتضی علی اینطور میگن. میگن اینکه قرآن مثلا نگفته، خواسته است که ائمه مقامشون بره بالا و ائمه رو مجبور بشن مردم، یکی از پیرمردهای خیلی پیرمرد و خیلی به خیال خیلی ها عارف، گفت بله، برای اینکه چشمشون کور شه سنی ها برن در خانه ائمه، خدا نگفته. یعنی خدا چشم قرآن رو کور کرده، عرض می شود که {33:49} این حرفها چیه شما میزنید؟یعنی بچه‌ای میخنده و هر بزرگی گریه‌اش میگیره. خب، بنابراین دلیل چیست؟ به این آقا گفتم که خب اختصار، این تلحیق نیست و اخصر از این هست. حرفی که این آقای فقیه بزرگوار زد که من نمیگم چیه. این خب جیز شد دیگه، نص قرآنه دیگه. گفت خب این روایت یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب، این نصّه، خب با اون نصّ این آیه رو توسعه میدیم. گفتم اولا اگر این نص است، نص حدیث که نص قرآن رو که از بین نمیبره، نه توسعه میده و نه تضییق، این اولا. …  ثانیا این یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب، این نصّه؟ شما چرا یادتون نیست، مثل اینکه گیج شدید خیلی. این نصه؟ این مطلقه. هزار تا ما نص داشتیم که در مقابل نص قرآن بیخود بود. این {34:43} این مطلقه و چطور شد آقای بزرگوار، چطور شد آقای بزرگوار شما مطلق و عام قرآن را با مقید و خاص حدیث، تقیید و عرض می شود که تخصیص می‌کنید اما بعکس نه؟ {35:02} اون هم غلطه. این غلط تره. اگر قرآن مطلقی دارد، عامی دارد، شما با حدیث هرجوری، چرا میگید که حالا ظنی هم باشه کافیه. باحدیث مقید، با حدیث خاص، میاید مطلق و عام قرآن را در بُعد اول حتی، در بُعد دوم، بُعد اول نص در عموم، نص در اطلاق، بعد دوم ظاهر در عموم و اطلاق، شما تقیید مثلا چی میکنید. چرا بعکس نمیکنید؟ حق ندارد این آیه مبارکه که بالاترین مرحله نصّ است، بیاد این روایت مطلقه رو تقیید کنه؟ آخر سر گفت، چون آدم خاکی بود قبول کرد و گفت بله ولی خب مشکله، خیلی مشکله. گفتم، مشکله میدونی چجوری باید رفع شه؟ گفت چی؟ گفتم این مغز را از خرافات حوزه بیرون ببرید. این شهرت ها، این اجماعات، این گفته ها، نوشته ها، همه گفته اند، سنی گفته، شیعه گفته، اگر شما مغز را آزاد کنید از خرافات حوزه، صاف به قرآن نگاه کنید، مطلب عوض میشه.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی

والسلام علیکم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم