بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
بحث راجع به جمع بین اُختین بود که دارای چهار مرحله است. مرحله اولی که دو خواهر باهم زوجه انسان باشند. این معنی. مرحله دوم این است که یکی از آنها زوجه حاضر انسان باشد و دیگری در عده رجعیه است که المعتد رجعیة زوجة و ما از آیه مبارکه بقره استفاده کردیم که ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ﴾ [البقرة: 228]. اما طلاق، طلاق بائنه. {01:07} که بحث نیست. اگر یک زنی رو انسان طلاق داد و عده ندارد و بعدا بلافاصله خواهرش را بیارد که اشکال ندارد اصلا. این عده نیست در اینجا و بینونت کلی است. عده دارد این زن در طلاق خلع یا طلاق مبارات، اما چون طلاق بائن است از این جهت طبق آیات و روایات، بدون هیچ اختلافی، نه در ادله و نه در مستدلین فقهای شیعه و سُنی، در بین عده غیر یک عده بائن است در طلاق خلع یا مبارات میشود که انسان خواهر این زن رو باهاش ازدواج کنه. با اینکه امکان دارد در بعضی از موارد این خواهر رو که طلاق داده است و طلاق خلع و مباراته، ممکن است رجوع کند فی ما بَذَلَت، وقتی که رجوع کرد فی ما بذلت، عده منقلب به عده رجعیه میشه و در این عده رجعیه، دیگه نمیتوند خواهر او رر بگیره. اما اگر قبلا، قبل از اینکه رجوع کند این زن فی ما بَذَلَت که اینجا طلاق، طلاق بائنه، اگر خواهر او را گرفت، دیگر اینجا رجوع فی ما بذلت معنا نداره اصلا. حتی اگر رجوع فی ما بذلت کرد برخلاف میزان صحیح، عده رجعیه نخواهد شد. چون معنی عده رجعی شدن این است که خواهر دوم را که گرفته است قبل از رجوع فی ما بذلت، خواهر دوم در عده رجعیه بگیره، این هم مرحله سوم.
مرحله چهارم که اَقوای از مرحله سوم است، این است که این زنی که طلاق داد، اصلا عده ندارد. مثل صغیره، غیر مدخلوا بها، یائسه، عده ندارد اصلا … و مانند اوست جایی که عده دارد اما عده بائنه. عده بائن صد درصده. یک مرتبه هست که بائن درصد است و یک مرتبه بائن صد درصده. بائن درصد اون بائنی است که میشود رجعی گردد. مانند طریقه سوم که رجوع فی ما بذلت میشه. اما اونجایی که بائن صد درصد است چه؟ مثل طلاق غیر مدخلوا بها، بائن صد درصده. دختری رو گرفته، زنی رو گرفته، دخول نشده و بعد طلاق داد یا مدت تمام شد، بلافاصله خواهر او را میگیرد. اینجا یعنی بائن صد درصده، به هیچ وجه من الوجوه قابل رجوع نیست. و همچنین عرض می شود که صغیره و همچنین یائسه. خب یک نمونه دیگر عبارت است از اینکه یک زنی را ازدواج کرده است به ازدواج منقطع، خب وقتی که ازدواج منقطع کرد، اگر وقت این تمام شد یا وقت را بخشید و این زن جدا شد، در اینجا بائن است یا نه؟ خب بله. رجوع ممکنه؟ نخیر. به هیچ وجه رجوع ممکن نیست، چون انفصال در عقد منقطع، انفصال قطعیه صد درصد است. نه خلع است، نه مبارات است، نه رجعی است. عده دارد، اما نه عده رجعیه است، نه عده خلع است، نه عده مبارات است، بلکه بینونت صد درصده. اگر بخواد مجددا این زن رو برگردونه باید عقد جدید بکنه. خب چطور شده است که آقایون در اینجا کلا فتوا دادهاند که اگر خواهر را طلاق داد، مادامی که این خواهر، طلاق نه، اگر وقت خواهر تمام شد یا وقتش رو بخشید در عقد منقطع، در ضِمن عده اون خواهر، نمیتوان اون خواهر دیگر رو بگیرد. چرا؟ این خیلی عجیبه. برحسب آیات و بر حسب روایات خیلی عجیبه. مثلا در روایات، مراجعه بفرمایید شما، در روایاتی که در طلاق خلع و مبارات ائمه علیهم اسلام، از رسول الله صلوات الله علیه نقل میکنند که در این جا ازدواج با خواهر دوم این مختلعه و مبارئه جایز است، {05:25} همه اش میگه چون بائنه، چون بائنه. خب این چون، چون تر است در این مثالی که داریم میزنیم. اون بائن است، بائن درصد، بائن صد درصد نیست. ممکن است این بائن بودن از بین برود با رجوع عرض می شود که فی ما بذلت. اما در اونجایی که انفصال به طلاق نیست، بلکه عقد منقطع است و این عقد منقطع زمانش رو یا بخشید یا تمام شد، آیا این زنی را که زمانش تمام شد یا بخشید، در اینجا امکان رجوع است؟ نه. اختلاع است؟ نه. اینجا که صد درصد بینونت است، شما میگید که نمیشه. اونجایی که بینونت درصد است میشه؟ چی شد؟ آخه صد کمتر از نوده مثل اینکه؟ نود بیشتر از صده؟ اگر مُعَلل نبود باز هم حرف داشتیم. حالا که در اینجا معلل است. شما به یک دونه روایت چسبیدید.یک روایت ضعیفه، نحیفه در وسائل الشیعه شما چسبیدید به این روایت و فتوا دادید. اگر چندین روایت صحیحه، چه، چه هم بود نمیشد قبول کنیم، چرا؟ چون مخالف نَصّ قرآنه. اگر در قرآن شریف آیه بقره که ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ﴾ [البقرة: 228] نبود، ما المعتد رجعیة زوجة رو قبول نمیکردیم. برای اینکه این زوجه نیست. جمع بین اختین، در زوجیت است. خب زوجیت دو مرحله دارد. یک مرحله صد درصد دارد که واقعا زوجه اوست. دو تا خواهر نمیشه زوجه او باشند. یک مرحله نیمه کاره است که یکیشون واقعا زوجه و دیگری در عده است، دیگری که در عده است که به خواهر رجوع کند. چون میتواند در این عده رجعیه به این خواهر اول رجوع کند، پس خواهر دوم رو در این عده نمیتونه بگیره، جمعه. جمع به این معناست. چون میتواند، چون میتواند. شما چطور آمدید این فتوا رو دادید؟ و همه اشون این فتوا رو میدن و یک حدیث داریم. بعضی ها یک حدیث هم نداره که این رو دهها بار عرض کردیم. در باب مُحرمات رضاعیه نص آیه هست، یک دونه حدیث در شیعه و سنی نداریم که کُلّیّت بده. مراجعه کنید. فردا که وقت وسائل الشیعه است که بحث کنیم. فردا که آخرین روز بحث فقهی و تفسیری ما است که پس فردا هم راجع به ولی امر صحبت خواهیم کرد ان شاء الله بع جای جمعه که نیستیم، عرض می شود که فردا روز وسائل الشیعه است. وسائل الشیعه رو مطالعه کنید، در باب محرمات رضاعیه، ده حدیث داریم، هر ده حدیث {07:56} یک تعبیرشه، یَحرُمُ من الرضاع ما یحرم من النسب، تعبیر دوم. مطلق هست یا نه؟ عزیزم چرا شما مطلق حدیث را ترجیح میدهید بر نص آیه؟ چرا بعکسه کاراتون شما؟ چطور اگر آیه مطلقی داشته باشد یا عمومی داشته باشد، شما با حدیث مقید یا حدیث خاص، تخصیص و تقیید میدهید؟ {08:23} ولکن در یک بُعد فقط میشه تخصیص داد، تقیید. در بُعد اول و دوم، نه. اگر مطلق و عموم آیه، نص در اطلاق و عموم باشه، تخصیص و تقیید پذیر نیست. اگر مطلق یا عموم آیه ظاهر مستقر در اطلاق و عموم باشد، تخصیص پذیر و تقیید پذیر نیست. اگر مُحمَل در اطلاق و عمومه، ضابطه است، قابل هست، با چی؟ با حدیث ثابت. شما هر سه رو قاطی کردید و میگید که اگر قرآن شریف مطلقی داشت یا عامی داشت، ولو در بُعد ظاهر {09:00} با حدیث تقیید می کنیم و حدیث هم مُقَیّد نیستید که علمی باشه. ولو خبر واحد باشد و علمی نیست و چون میگید ظَنّ هم اینجا حُجّیت داره. خب چرا بعکس نکردید؟ بعکس که قرآن شریف نص فوق نص فوق نص است که ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23]} نص است و شما این نص را مقید این حدیث قرار بدهید اقلا. چرا بعکس کردید؟ چرا مطلق را ناسخ نسخ قرار دادید؟ خیلی عجیبه ها. مگه شما اصول نخواندهاید؟ شمایی که شونزده سال، بیست سال، سی سال اصول میگید، مغزها رو پوک میکنید، چرا مغز خودتون پوک نشده؟ اگر پوک میشد مغز شما، این حرف رو میزدید؟ که بابا مطلق را تقیید میکنند با نص، عام را تخصیص میدهند با نص. دمرو که نیست، چرا دمرو اینجا کردید قضیه رو؟ ما با همه فقهای شیعه و سنی دعوا داریم در اینجا، دعوای علمی البته. چرا همچین کردید؟ قرآن شریف که نص است در اینکه فقط مادر رضاعی و خواهر رضاعی حرامه، شما دو تا رو هفت تا کردید، هفت تا رو چهارده تا کردید، بعد بردید بالا، بعد بردید بالا، پسر رضاعی، پسر خواهر رضاعی، پسر برادر رضاعی، پسر نمیدونم چی رضاعی، همین طور کردید. دلیتون چیه؟ برخلاف کتاب و سنت فتوا دادید. کتاب که نص است در این دو و سنت هم یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب. این قابل تقیید نیست؟ فرض کن نباشه. فرض کن ما هزاران حدیث متواتر، مگه ما تواتر نداریم در باب رد الشمس؟ خب قبول نمیکنیم. چون اهانت به مقام عصمت امیرالمومنین و امامتش هست و عدالت امیرالمومنیه، مگر قبول میکنیم؟ مگر متواتر تر از قرآن ما داریم؟ خب در اینجا شما ده حدیث دارید. در وسائل الشیعه، مرحوم شیخ حر عاملی رضوان الله علیه که جِدّیّت کرده، جمع کرده، جمع کرده، جمع کرده، در وسائل الشیعه که ده تا حدیث که اسنادش هم متشابهِ. حالا نباشه. ده حدیث متواتر. این تواتر رو قبول میکنیم، در بُعدی که قرآن میگوید که مادر رضاعی و خواهر رضاعی. شما چرا میایید و میگید که این یحرم من الرضاع و ما یحرم من النَسَب، این مطلق است و این مطلق کالنص است، صد درصد است. {11:10} اول مطلق است، ظهوره. بعد نص است. چون نص نباشه که نمیتونه آیه رو از بین ببره، نص است، مرحله سوم. حالا که این حدیث نص است، با نص حدیث که تمام موارد نَسَب و رضاع رو میگیره، ما آیه رو نسخ می کنیم. میخواید نسخ کنید قرآن رو؟ فقط یک حدیث در سنی ها ما داریم که سنی ها تبعیت کردند و شیعه ها هم از اون تبعیت کردند، برخلاف قرآن، برخلاف سنت. حدیث این است که پیغمبر بزرگوار عمهای داشتند و عرض می شود که به این عمه هم نگاه میکردند مثلا. روایت اینطوره. سوال شد که یا رسول الله این عمه رضاعی شما مگه مَحرمه؟ فرمود بله، عمه رضاعی است. خب دروغ گفتند،. به پیغمبر بزرگوار دروغ نسبت دادند، برخلاف کتاب و سنت که پیغمبر اولیا به عمه رضاعی خودش نگاه میکرد. گفتند آخه این مگه نامحرم نیست؟ فرمود عمه رضاعی است. خب دروغ گفتند. هم متن جعل میکنند، هم سند جعل میکنند، هم هر دو رو جعل می کنند و خودش یک افتخاری بود جعل کردن. چرا؟ ببینید، آیه نمیتونستند جعل کنند. چون قرآن ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [الحجر: 9] نمیشه جعل کنند، زیاد کنند، کم کنند. اونها هم گفتند، بیخود گفتند، حرفه. اما حدیث، حدیثی که مز نداره دیگه. قرآن مرز داره. چون قرآن حروف شمرز داره، آیاتش مرز داره، کلماتش مرز داره، ترتیبش مرز داره، نقطهاش مرز داره، … همه اش مرز دار، تمام مرزه که از صدور رِجال به طور متواتر و متواتع این نقش در نوشتهها است در طول تاریخ اسلام. ولکن حدیث مرز نداره. جون حدیث مرز ندارد یک یهودی اومد محدث شد، نصرانی محدث شد، مشرک محدث شد، خر پرست محدث شد، شد، شد، آدم خوب محدث شد، آدم بد محدث شد. آدمهای بد محدث بودند، حدث ایجاد کردند در اسلام، رِخنه ایجاد کردند در حصن اسلام، اونقدر جعلیات ما خواهیم خوند، در وسائل الشیعه که تبلوره، در کافی که تبلوره، در من لا یحضره که تبلوره، در استبصار که تبلوره، در تهذیب که تبلوره، چهار کتاب از چهارصد کتابه مع ذلک اونقدر مزخرفات در این کتاب هست که آدم گیج میشه. چون مرز نداره و حافظ بودن قرآن عنوانی نبود خیلی. حافظ بودن. قرآن خواندن، قرآن یاد دادن، مثلا چون هست دیگه، اما محدث بودن، فلانی محدثه. قال فلان، عن فلان، عن فلان، متن جعل و سند جعل یا روی حماقت یا روی لامذهبی. روی حماق، روی لا مذهبی، روی خوش باوری، اونقدر جعل کردند، برخلاف عقل، بر خلاف عدل، بر خلاف حس، بر خلاف حساب، بر خلاف کتاب، بر خلاف سنت، همین طور جعل کردند و ما با کمال قوت به معونه کتاب الله، در مقابل تمام فقهای شیعه و سنی در طول تاریخ، حالا اونایی که این طوری گفتند و به دست ما نرسیده، ما کاری نداریم، اونهایی که گفتند. اونهایی که گفتند و کتاب نوشتیند و رساله نوشتند و کتابهای اسلامی نوشتند، شما چرا مُحَرّمات رضاعی رو اینقدر بالا بردید و اینقدر مُفَصّل کردید؟ که مرحوم علامه حِلّی در تَبصره با اینکه مختصرگویی داره، در باب رضاع، فروعی و فروعی و فروعی که بعد خواهیم بحث کرد.
خب بعدا عنوان دیگری که علامه دارد. و کَذلک بِنتُ اُختِها و بِنتُ اَخیها، دختر خواهر زنت رو بخوای بگیری، با اجازه او باید باشه و دختر برادرِ زن، باید با اجازه او باشه. در پاورقی گفتیم، کما رواه فریقان عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم منها ما فی فتح الباری، که جلد یازدهمه، صفحه 64، بسند عن جابر قال نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان تنکح المرأة علی عمتها او خالتها و عن ابی هریره رضی الله عنها جمیعا عنه صلوات الله علیه قال، لا یجمع بین المرأه و عمتها ولا بین المرأه و خالتها. چی شد؟ مطلق شد. خب اِذن هم نداره در اینجا. خب آقایون فتوا میدن که اگر شما دخترِ خواهر یا دخترِ برادر عیالتون رو میخواید ازدواج کنید، اگر او اذن بدهد درسته. اما اگر اذن ندهد باطله. حدیث که این رو نگفت. حدیث میگفت کلا، چه اذن بدهد و چه ندهد، نه. پس سه مطلب ما در اینجا داریم. یک مطلب آنکه از این حدیث استفاده میشه و احادیثی هم در عرض می شود که احادیث شیعه هست که دخترِ خواهرِ زن و دخترِ برادرِ زن را … باشه. این رو قبول نداریم. دوم، نمیشود اگر که زن اجازه نده. اما اگر اجازه بدهد میشود. سوال، اگر اجازه بدهد میشود یعنی چه؟ یعنی حالا که میخواد این دختر خواهر یا برادر رو بگیره، حالا اجازه بده؟ یا اگر حالا اجازه نداد، این رفته یه جایی، سَفری و زنش هم اینجا در قمه. دختر خواهر این زن رو در آمریکا گرفت، دختر برادر این رو درآلمان گرفت، مدتی هم با هم هستند، بعدا اگر این زن اجازه داد چی میشه؟ قبلا زنا بود حالا حلال میشه؟ یا نه؟ این اجازه به کجا میخوره؟ در عقد فضولی اجازه به کجا میخوره آقایون؟ در عقد فضولی ما دو {16:22}، یکی عقد مثل بیع. فلان کس مال شما را فضولتا فروخت به دیگری. شما اگر اجازه دارید و اجازه دادید که این اجازه مربوط به از اول است؟ پس از اول انتقاله. این کاشفه. ناقِل کجاست؟ نقل … به دست خودتونه. ناقل اون است که میگید بله، من این بیع را که شما یکسال پیش خانه من را فروختید، این بیع را تجویز می کنم از حالا. قبلش نه. قبلش هر چه بوده است، نه. خب حالا در اینجا چه جوره؟ در اینجا اگر اجازه بدهد این زن شما که دخترِ خواهرش را یا دخترِ برادرش را ازدواج کردید، اگر اجازه نسبت به از اول باشد، از اول خوب خواهد بود یا نه؟ بله. پس بنابراین شرط اصیل در صِحّت عقد نیست. اینطوری میشه دیگه. چون اگر اجازه، شرط اصلی در صحت عقد باشد، اجازه هم که به اول عقد بخوره، اون رو از اول تصحیح نمیکنه، چون شرط اصلیه دیگه. اجازه اش رو بعد اومده، اجازه از اول نبوده که. مثل اینکه انسان یک زنی رو ازدواج کنه باهاش، راضی هم نیست، بعد یک سال دیگه راضی شد، تا این مدت یک سال چیه؟ زنا بوده دیگه. اینطوریه دیگه. حالا اینجا اگر اجازه این زن که نسبت به آغاز عقد است، از اون وقتی که عقد که اینها قبول دارند، همه میگن درست هم هست، همه هم میگن درسته .اگر این اجازه موثر است در اینکه عقد از اول درست باشه، مخصوصا با تصریح اینکه بگوید من از اول که شما این رو گرفتید، من راضی هستم، این از اول درست میشه یا نه؟ بله. زِنا که نبوده؟ نه. حرام نبوده؟ نه. پس اجازه شرط اصلی حِلّیّت نیست. شرط دوم، یک شرط اصلی حلیت است که اگر نباشد یا اصلا نباشد در مدتی، اصلا عقد نبوده. این که نیست. اگر شرط فرعی حلیت است، چه خواهد شد؟ معنی شرط فرعی حلیت این است که این شرط حلال بودن عمل جنسی است. و الا خود اصل ازدواج، کما اینکه نظایرش و بعدا خواهیم آمد. ممکن است با کسی عمل جنسی، زن خودش انسان، عمل جنسی کردن حرام باشد، اما زنشه. زنا نیست. در حالت حیض، در حالت نِفاس، در حالت اِحرام، در حالت صوم، در حالت نذر، حرامه {صحبت حضار} اگر اجازه در صحت اصل عقد شرط است که دلیل میخواهیم و نداریم، مطلبی است. اما اگر اجازه در گذرا بودن که حلیت هم میاره. ببینید دو بُعده. یک، عقد درست. اما زنِ طرف بودن حرام که عمل جنسی حرامه. یک مرتبه نخیر، عقد هم نادرست و اون هم نیست. ما دو مطلب داریم دیگه، روایات دو مطلب رو ثابت نکرده و نمیتونه ثابت کنه به چند {صحبت حضار} ببینید، روایت این بود که نهی ان تنکح المرأة علی عمتها، خود از این، نکاح هم منهیه، نکاح هم حرامه. این نکاح حرامه، منتها با احادیثی که {19:35} میکند، میگد این منهیه مگر اینکه اجازه دهد زن. پس خود این نکاح حرام است. حالا خود این نکاح حرام است، کاری به عمل جنسی نداریم. خود اینکه زَوَجت نفسی ایاها، اگر خود این حرام است، این حرمت دو بُعد داره. یک بُعد حرمت این است که باطله اصلا. از اول نمیشه. یک بُعد حرمت این است که نخیر، باطل نیست. حرامه. باطل نیست، ولکن این ظنی بودن و لا سیما عمل جنسی انجام شدن، این حرامه. و این نظایر ما زیاد داریم. ما حجتمون اضافه بر اینکه کتاب الله و سنت است، اضافه بر، حرف خود آقایون هست. میگیم اگر این زن اجازه داد این عقد یک سال پیش بر دختر خواهرش یا برادرش رو اجازه داد و این اجازه مربوط به از اول بود، از اول زنش خواهد بود؟ یا بچه {20:21} والدالزناست؟ {20:22} نخیر، بچه ها ولد الحلال اند، عمل هم حال بوده. خب، میشه واقع رو عوض کرد؟ {20:29} واقع گذشته رو برداریم، مستقبلش کنیم. مستقبل رو حالِش کنیم. حال رو ماضیش کنیم. این که نمیشه. حالا این عقدی که قبلا واقع شده است یا این عقد گذرا بوده است و حرام بوده، یا گذرا نبوده است و حرام بوده. آخه از این دو حال خارج نیست دیگه. یا گذرا بوده است و حلال بوده، زنشه ولی نمیشه زنش باشه در جریان جنسی. یا اصلا گذرا نبوده، حلال نبوده، گذرا نبوده، اصلا عقد کَلا عقده. اگر عقد کَلا عقد است، چی چی رو اجازه میکنه؟ اجازه میکند که از اول زنش باشه؟ پس بچهها وَلَد الحلالاند و اعمالی هم که کرده اعمال حلاله. نمیشه گفت که این اعمال، قبلش که اجازه بیاد، حرام بوده این کارها، بچهها وَلد الزِنا اند. اجازه که اومد به قبل خورد، بچههای ولد الزنا، ولد الحلال شدند. این زناها حلال شد. خب زِنا که حلال نمیشه، زنایی که زنا بود گذشت، اینکه حلال نمیشه.
وانگهی مطلب دیگر. اگر ما نُصوصی داریم. داریم در بعضی روایات داریم، روایات متخالفه البته. تفصیلی عرض خواهیم کرد در وسائل الشیعه فردا انشاء الله. … اگر روایت داریم که بدون اِذن زن، حرام است که انسان ازدواج کند با دختر خواهرش یا دختر برادرش، این دو بُعد داره. اینطور نیستش که هم عقد نخواهد شد و هم عمل حرامه، نخیر، دو بُعد داره. یکی اینکه عقد تحقق پیدا میکنه، اما جریان زناشویی حرام است تا اجازه بده، اگر هم اجازه داد، اونایی که قبلا خیال میشد حرامه، حلاله. خب، پس بنابراین این بین اعم و اخصه. آنچه را که ما میتوانیم بفهمیم، فقط صِرفِ حُرمَته، مگر حرمت ملازم با بطلانه؟ ما نظیرش زیاد داریم دیگه. حرمت جریانی، ملازم با بطلان اون جریان است؟ نه. اگر در نماز کسی نظر کند به نامحرم، در آنچه نظر دیگران است عرض می کنم ها، اگر در نماز کسی نظر کند به نامحرم، حرامه یا نه؟ بله، مُبطل است صلاته؟ نه. بنده میگم مبطله، دلیل دیگری داریم. و این تلازم نیست. مثلا فرض کنید که در لا یرتمس الصائم وللمحرم، حرمته دیگه. پذیرفتیم حرمته که صائم و مُحرِم اگر ارتماس کنند، این حرامه. خب چرا شما میگید که شخص صائم اگر ارتماس کند حرامه اما باطل نمیشه؟ شخص محرم، شخص محرم اگر ارتماس کند میگید حرامه، اما باطل نیست … ولکن در روزه میگید باطله، چرا؟ {22:56} از حُرمت، بطلان درنمیاد. اگر بطلان باشد، هم حرمته، هم بطلانه. اعم و اخص، اعم و اخص مطلق اند. اما اگر حرمت باشد، حرمت اعم از اینکه صحیح استو، صحیح است و حرام؟ نخیر، باطل است و حرام. در اینجا هم روایاتی که، اگر قبول کردیم که ثابت هم نیست، اگر قبول کردیم که حرام است ازدواج دختر خواهر یا دختر برادر بدون اذن زنی که شما دارید، بیشتر از این ثابت نمیکند، اگر هم قبول کردیم و پذیرفتیم که قطعیه صدورش و دلالتش، فقط دلالت دارد بر حُرمت ازدواج، اما بطلان چی؟ بطلان ما دلیل نداریم. اولا، ثانیا. ثالثا، اولش که حدیثهای قبلا بود که آمد. ثالثا، در قرآن شریف خداوند مُحَرّمات رو ذکر کرده دیگه. حتی زنی که زانیه است، بر حسب آیه نور و آیه مائده، زنی که زانیه است و تائبه از زنا نیست و شما زناکار نیستید، ازدواج شما با او چه دائم، چه منقطع، به مِلک یَمین شما هم اگر به عنوان جنسی باشه، این حرامه. اون رو هم ذکر کرده. اونی که نَسَبی در کار نیست، مساهرهای در کار نیست، رضاعی در کار نیست، سه تا اصله دیگه. این سه تا اصله. اونی که نسبی نیست، مساهره ای در کار نیست، رضاعی در کار نیست، ذکر کرده. چرا این نسب رو ذکر نکرده؟ نَسَب اَقدَم است یا نه؟ نسب اقدمه. ببینید، دختر خواهر زن ارتباط مساهرهای داره دیگه، بله؟ دختر خواهر زن چون سهره دیگه. این مرد که داماد است، یعنی این زن رو گرفته. به حساب اینکه این مرد، شوهر این زن است، پس دختر خواهر این زن، اِذن میخواد، پس دختر برادر اذن میخواد، پس مساهره است. در بُعد نَسَب، مُحَرّمات رو ذکر فرمود هفت تاست. در بُعد رضاع ذکر فرمود دو تاست. در بُعد مساهره هم ذکر فرمود چند تا است که حالا بحث خواهیم کرد. درسته؟حتی بالاتر از این سه بُعد، در ابعاد دیگر هم عرض می شود ذکر فرمود. اگر کافره است، نه. اگر زانیه است، نه. اگر زانی است، نه. اگر چه است، نه. یک اشاره یا تا چه رسد تصریح، یک اشاره یا تصریح راجع به بطلان و حتی حُرمت ازدواج با دختر خواهر زن، یا دختر برادر زن، یا بقیهاش که ایشون ذکر میکنند، اصلا وجود نداره. فوق قضیه این است که حرام است و باطل نیست. اگر خیلی زور داشته باشد این ادله، میگه این حرام است و باطل نیست. پس اینکه ایشون میفرماید، وکذا بِنتُ اُختها و بنتِ اَخیها الا مع الاذن عمته و الخاله ولو عَقَد مِن دونِ اِذنهما بَطَل. میگیم نخیر بَطَل، فرمایش شما بَطَل. این اولا، میگیم باطل، حلال هم هست. ثانیا خیلی حدت کنین، میگیم حرام است و بطل نیست. {صحبت حضار} جواب دادم دیگه. ولکن فی بطلانه تعمل ظاهر لان حرمته ان ثبتت هی اعم من … بله؟ اللهم الا ان یکون ممنوعا من اصله و لکن المنعة هنا لیست اصلیه بل هی مربوطة بعدالاذن والحرمة اذا کحرمة وقت فی اوقات الحذر و مما ان یعده ان اذانهما یحلل بعد النکاح دون حاجة الی {26:13} نمیخواد. کما یحل وقت الحلیلة بعد منعة من حیض او نفاس او احرام او صوم و ما اشبه. خب، و من بعمة ما در همه اینها حرف داریم آخه. چون قرآن در تمام اینها نظر داره دیگه. نظر نفی و اثبات داره. ومَن زنا بعمته او خالته حرمت علیه بناتهما ابدا. چرا؟ اگر کسی به عمهاش یا خالهاش، معاذالله زِنا کرد، دخترش حرامه. چرا حرامه؟ این دختر ربیبه است؟ آخه باید یا ربیبه باشه، یا مادر زن باشه. مادر زن که نیستش که. با مادر این کار غلط رو کرده. این جا ربیبه است؟ آقا دخترِ دخترِ زنی که به او دخول شده است حرام نیست، بله، دختر زن که دخول شده، به عنوان ربیبه، حرامه. ولی ﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ﴾ [النساء: 23] مِنَ النِساء که نفرموده که. مگه قرآن، مگه خدا بلد نبود مِنَ النِساء بگه؟. ﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾ [النساء: 23]، نِسَائِكُمُ کیه؟ زن خود آدمه دیگه، نه زن مردم. اگر عمه آدم شوهر داره و خاله آدم شوهر دارد، این زنِ مردمه یا این زنِ این هم هست؟ خب نسائکم. خب، قرآن میگه مِنْ نِسَائِكُمُ، شما میگید نخیر، زن شما هم نیست، عمه شماست، خاله شماست، اگر با این عمه یا خاله کاری انجام شد، این چه اِلحاقی است آخه؟ مگر خدا بلد نبود عبارت رو بگه و این هم شامل بشه؟ کما اینکه در ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ﴾ [النساء: 22] {نسا، آیه 22} فرمود دیگه. خب در اونجا اعم بود دیگه. زنا کند، زنا نکند، در حال حرام، در حال حلال و در هر چی، اونجا هم از قضا حرف داره. اونجا هم میگن که، {27:52} این خیلی عجیبه ها. اگر پدر انسان به یک دختر نامحرمی از روی شهوت نگاه کرد، نکاح نیست ها، هیچ جور نکاحی نیست. نه عقده، نه عمله، نه حلال، نه حرام. از روی شهوت یک نظری کرده یک دختری، پسر نمیتونه این رو بگیره. چرا؟ چون روایت داریم. میگیم چیشد؟ مگه این نکاحه؟ نگاه کردن، نکاحه؟ خیلی عجیبه ها. وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ، آخه خدا به چه زبونی حرف میزنه با ما بی زبون ها، با ما زبون نفهم ها؟ ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾ [النساء: 22] خدا گذاشته که بقیه بگن؟ این حرف، عرض می شود که پری روز عرض کردم که بعضی ها میگن که خدا این دو مورد رو ذکر کرده، ﴿أُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [النساء: 23] رو ذکر فرموده، بقیه رو نگفته و گذاشته که ائمه بگن. اینجا خب ائمه هم نگفتن که. نه پیغمبر فرموده، نه ائمه فرمودند. یَحرم من الرضاع ما یحرم من النسب. پس اون هم خیاله که شما کردید، ولایتتون خیلی باد کرده. این ولایت باد کرده به درد نمیخوره. این ولایت دیگه خلاف ولایت است. حالا در اینجا. در اینجا که عرض می شود که اگر انسان با عمه خودش معاذالله، یا با خاله خودش معاذالله، عمل جنسی حرام، حرامه دیگه، انجام داد که از مَحارم اند، دخترش حرام. خب چرا دخترش حرام؟ برای اینکه و من زنا بعمته و خالته حرمت علیه بناتهما بل لا تحرم لانهن لسن اذا من ربائبکم اللاتی فی حجورکم من نسائکم، بله خب استناد ما به حدیث ضعیفی است که اسمش قرآنه دیگه. چون کتاب عرض می شود که قرآنه و چون ضعیف است، قابل قبول نیست. و لَیس مِن النساء حتی تشمل {29:31}کما و ربائبکم لیست لتشمل بنات … بهن و متعارص الروایات معروضة علی الآیه . نتیجه الحل والحرمه کما .. الآیه. روایات متعارضه. روایات بعضی می گوید که اگر با عمه و خاله چنین شد، دختر حرامه، ولی میگه حلاله. میگیم اونی که میگه حلاله، موافق آیه است. اونی که میگه حرامه مخالف آیه است. پس میشه قرآن اصلا محور نیست که اصلا مراجعه کنند به قرآن. بابا مراجعه کن به قرآن، بدبخت. و لو مَلِک الاُختَین، حالا مِلک بحثی است که الان وجود نداره. ولی استفاده فقهی ما در اینجا داریم. ولو ملک الاختین فوقع احداهما حرومت الاخری جمعا. خب، این جمع بین اختین، در سه بُعد حرام بود دیگه. عقد دائم، عقد منقطع، ملک یمینی که درش جواز جریان عمل جنسی هم باشه، چون منفصل میشه. ممکن است یک زنی مملوکه انسان باشه که شوهر داره. زنی مملوکه انسان است، شوهر نداره و حاضر نیست زن شما باشه. پس قابل انفصال عرض می شود که هست. حالا ایشون عنوانش اینه، و لو مَلِک الاُختَین فوطئ احداهما حرمت جمیعا. میگیم چرا؟ مالک دو خواهر است، این مالک دو خواهر بودن، اولا میشود یا نه؟ به حساب شما نمیشه. چرا؟ برای اینکه مالکیت انسان به دوتا خواهر، مگه تجمعوا بین الاختین نیست؟ اگر کسی دو خواهر رو عقد کرد و کاری هم نکرد، این عقد درسته؟ سواله دیگه. درست نیستش که. مگر ﴿أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ﴾ [النساء: 23] در عمل جنسیه فقط؟ ممکن است با هیچ کدام عمل جنسی نکند. با یکی بکند، با دیگری نکند. نخیر، تجمعوا در زناشویی و این زناشویی سه بُعده. یک بُعد عقد دائم است و یک بُعد منقطع و یک بُعد زناشویی بر مبنای مِلکیّت این دو دختر است. خب، پس ولو مَلِک الاُختین، دروغ شد. به حساب شما دارم میگم، به حساب شما آقایون فقها. به حساب اون آقایون فقهایی که میگن که اگر زنی را مالک شد و شوهر نداشت البته، زنی را مالک شد و شوهر نداشت، این عمل جنسی با این {31:40} جایزه. عقد گاه عقد دائم است، گاه عقد منقطع است، گاه بزرگتر از هر دو است. بالاتر از عقد دائم و منقطع، مالک بودن این زن است که شوهر هم نداره. خب در بُعد سوم، مَلِک الاختَین نخواهد شد، این یک، اشکال اول. اشکال دوم، حالا، لو مَلِکَ الاختین و هنوز کاری انجام نداده، این دو اُخت را مالک شده و شوهر هم ندارند فوطئ احداهما، یکی از این دو رو عمل جنسی انجام داد، دومی میگه حرامه. چرا؟ چون جمعه. آقا مگه جمع در وطئ فقط حرامه؟. علامه بزرگوار شما در سفر بودین و این فرمایش رو کردین؟ یا در حله بودین؟ چون ایشون مدرسه سیاره هم داشت دیگه. یادتون نبود چی فرمودید؟ آخه چی دارید میفرمایید شما؟ ولو ماک الاختین فوطئ، اولا ملک {32:24} به حساب خودتون درست نیست. چون مالک دو خواهر نمیشه شد، این جمعه، اولا. جمع در این است که اینها زن اند، عرض می شود که در بُعد زناشویی. فوطئ احداهما، اگر با یکی از این دختر که مالک اس، وطئ انجام داد، دومی حرام میشود. یعنی چه؟ وطئش فقط حرام میشه؟خب نخیر، اصلا جمعش حرام بود. یا نه، دومی از مِلکیّت خارج میشه؟ چرا؟ اگر فرض کردیم که جایز بود، ببینید، اگر فرض کردیم که جایز بود که این دو دختر را قبل از وطئ مالک باشد، فرض کردیم، که قبول نداریم، ولکن اگر یکی رو وطئ کرد، دیگری از ملکیت خارج میشه؟ یا دیگری از زناشویی خارج میشه؟ قابل فصله دیگه. از زناشویی خارج میشه دومی. مگر نمیشود انسان مالک یک دختری باشد که زنش نباشه؟ شوهر. مالک یک دختری باشه که زنش نباشه، شما میگید، راضی نیست. مالک یک دختری باشه زنش باشه. پس سه بُعده. پس شما این ابعاد رو فراموش فرمودید. فلو وطئ اتمه و لم تحرم اولی. میگه اگر دومی را هم بعد کرد، گناه کرده، اولی حرام نمیشود. بله، اولی خب چرا حرام بشه؟ اولی از اول حرام بوده. حرام نمیشود چیه؟ از اول، مگر این طور بگیم، حرفی که ما میزنیم، ما عرض میکنیم که اگر دو تا خواهر را مالک شد، با یکی علی التعیین، عنوان زناشویی و دیگری علی التعیین، عنوان مملوکی. اشکال ندارد که. مگر اشکال داره؟ بله، اگر این دو خواهر را مِلکِش هست و ملک هم در بُعد مملوکیت است و هم در بُعد زناشویی، این چه وطئ بکند و چه نکند، حرامه. اما قابل فصله. قابل فصل به این معنا که، دو تا خواهر را در بُعد مملوکیت خریده است و هر کدام شوهری دارد، چطوره؟ اشکالی نداره؟ چرا؟ برای اینکه مالکیت، ملازمت با زوجیت ندارد. یا دو تا خواهر رو دارد، یکی رو خرید است که عنوان زوجیت ندارد و دیگری عنوان زوجیت دارد و خریده است باز جمع نیست، جمع در جریان زناشویی نیست. اونی که ممنوع است جمع در جریان زناشویی است. چه جریان زناشویی که اصل وطئ است در کار باشه، واگر اصل وطئ هم در کار نیست، این دوتا رو خریده منهای زناشویی. یکی رو خرید بهعلاوه زناشویی، دیگری رو خریده منهای زناشویی. اونی که محور است در حُرمت جمع، عبارت است از زناشویی.
بعد مطلب دیگر و یَحرمُ علی الحر فی الدائم ما زاد علی اب حرائر. اینجا هم من خسته شدم، هم شما ولی یک مطلبی رو عرض کنم که واقعا خنده داره. در قرآن شریف میفرماید که، ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ﴾ [النساء: 3] بعضی از مفسرین متجدد یا غیر متجدد، اومدن اینجوری معنا کردند، مثل اینکه دلشون میخواسته که چهارتا کمه، بیشتر باشه. میگن مَثْنَى، دوتا، دوتاست که میشه چهارتا. ثُلَاثَ، ضرب میکنند. مَثْنَى، دوتا دوتا. نه دوتا ضرب در، ما یک دو تا دو تا داریم یه دوتا ضرب در دوتا. اینها ضرب در رو گرفتند. مَثْنَى یعنی دو ضرب در دو، چهار. ثُلَاثَ، سه ضرب در سه، نُه. چهار و نُه؟ سیزده. رُبَاعَ، چهار چهارتا شانزده تا. شانزده تا با سیزده تا، چند تا میشه؟ بله؟ {صحبت حضار} بیست ونُه. حالا این یک حرفی است که حتی احتمالش خنده داره. اگر خدا میخواد بگه بیست و نه، چرا این کارهارو میکنه؟ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ. یعنی چه؟ آقا چقدر پول داری؟ دو تومن، پنج تومن، ده تومن خب یکدفعه بگو پونزده تومن، آخه این مسخره است. خل هم این حرف رو نمیزنه. دیوانه هم اینطور نمیگه. آقا دیوانه صد تومن داره. میگیم آقا جون، آقای دیوانه، {36:28} چقدر داری؟ پنجاه تومن، سی تومن، بیست تومن، آخه این در دیوانگی هم دیوانه است. شما نسبت به کتاب الله دارید میگید که افصَح بیان و اکمل بیان و ابلغ بیانه. مَثْنَى وَثُلَاثَ، اولا. ثانیا، آخه مَثْنَى یعنی دوتا دوتا، نه دوتا ضرب در دوتا. مثلا فرض کنید که ما روز عید شیرینی تقسیم می کنیم به این عده ای که هستند، چطوری تقسیم می کنیم؟ میگیم این دوتا، دوتا. یعنی دوتا آقا، دوتا آقا نه اینکه آقا چهارتا، آقا چهارتا. دوتا ضرب در دوتا که نمیگه. میگه دوتا دوتا. این دوتا دوتا در مقابل افرادی که هستند دیگه. در این آیه هم که خطاب به کل مومنینه، وَإِنْ خِفْتُمْ فیها، کیا؟ همتون. أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَی فَانْكِحُوا، همتون، مَثْنَى دوتا دوتا. ضرب دیگه نیست. دوتایی اون رو قاطی دوتایی این نمیشه. وَثُلَاثَ سهتا سهتا سه تا، وَرُبَاعَ چهارتا چهارتا چهارتا. نه اینکه دو دو تا، چی؟ شما چهاتا، سه سه تا، یکی همه رو جمع کنه، میشه مثلا بیست و نه تا. حرف چیه میزنید شما؟
حرف دیگه. حرفی میگن که اینکه بیشتر از چهار زن عقدی نمیشود گرفت، این دلیل نداره، چون اثبات شیء نفی ما ادا نمی کنه. گفتن ها. در تفسیر ها گفتن که اگر خدا فرمود، حالا حرف اول رو قبول شد. دوتا دوتا یعنی شما دو، شما دو، شما دو. یا شما سه، شما سه یا شما چهار. خب بیشتر رو نگفته، نهی هم نکرده. بیشتر رو نگفته، ولی نهی هم نکرده، خب بنابراین ما به حساب اصالة الجواز. کل شی ء حلال حتی یرد فیه نهی. روایت داریم و آیات داریم، اصالة الحل ایم دیگه. اصالة الهدم نیستیم که. اصالة الهدم وهابیهان. من یادمه منا رفتم، دیدم که آباد شده، ساخته اند. بعد دفعه دوم رفتم دیدم خراب کردن. رفته بودم مسجد شجره، بغل مسجد حدیبیه. به اون خادم مسجد گفتم که چرا خراب کردند؟ گفت شیخ اعظم دستور داده خراب کنند. گفتم چرا؟ گفت میگد چون زمان پیغمبر این هم نبوده، بنابراین باید خراب کرد. گفتم از قول من به شیخ سلام برسون و بگو باید انتحار کنی. چون خودت هم زمان پیغمبر نبودی. اصالة الهدم … ساعت دستش نگیره، نخوره، هر چی گاوه، هرچی گوساله است خوردنش حرامه، زمان پیغمبر نبوده آخه. چون زمان پیغمبر نبوده، میوه ها، گوشت ها، فلان. حالا، این جور است که ما اصالة الحل ایم. چون اصالة الحل ایم، خداوند این مقدار رو فرموده که مَثْنَی وَثُلَاثَ وَ رُبَاعَ، بقیه رو که نهی نکرده. چون بقیه رو نهی نکرده میشه و دلیل علی ذلک هست که پیغمبر اکرم نه تا زن با هم داشت. بیست و شش تا زن گرفت و عرض می شود که با سیزده تا عمل زناشویی انجام داد و وقتی هم فوت کرد، نه تا. خب پیغمبر بالاتره یا ما؟ اگر برای پیغمبر جایزه، برای ما هم جایزه. {صحبت حضار} حالا، ما میگیم که اگر مثلا صاحب خونه گفتش که جلو هر آقایی دوتا شیرینی بگذار، یا سه تا یا چهارتا، پنج تا میشه گذاشت؟ بابا مال اینه، وقتی مال اینه، گفته یا دو تا یا سه تا یا چهار ت.ا دیگه بیشتر نگفت که. پس این اصالة الحل در اینجا نیست. بله زمان قبل از اسلام تا ده، پونزده زن، بیشتر، بیشتر گرفتند، حلال بوده. حتی زنها رو آدم نمیدونستند. اسلام اومد تحدید کرد، ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا﴾ [النساء: 3] اون هم رو حساب خودش که بعضی ها گفتن که در این آیه وسط آیه عرض می شود که ثُلث قرآن افتاده. چون قرآن دارای شش هزار و ششصد و چند آیه است. خب، اگر ثلث افتاده، دو هزار و دویست تا آیه. دو هزار و دویست آیه از وسط این آیه افتاده، فقط اون محشی چیز فهمیده کفایه، آقای مشکینی {40:13} و فقط مرحوم آشتیانی فهمیده صاحب کتاب القضا. فقط اینها فهمیدن، کسی دیگه نفهمید که. دو هزار و دویست و چند آیه، آقا عقل تو سقوط کرده، نه آیه، آیه سقوط نمیکنه که. آخه چطور شد این قرآنی که همه حفاظ بودن، هزاران هزار نفر حفاظ قرآن بودن، اینجا بین این آیه از وسطش دوهزار و دویست آیه که ثلث قرآنه، افتاده و هیچ کس نفهمیده ولی شما فهمیدید. باز خدا پدر عمر رو چه عرض کنم، خود عُمَر رو چه عرض کنم. عمر رفته بود منبر و این آیه رو خوند، ﴿مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ﴾ [التوبة: 100] یک واو اضافه کرد. چون خودش از مهاجرینه، خواست بر انصار مقدم باشه دیگه، یا رو خریت این کار رو کرد، یا روی شیطنت. حالا در هر صورت. {40:58} مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ {صحبت حضار} این واو رو انداخت، مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ چرا؟ مطلب رو گفتم ولیکن در لفظ اشتباه کردم که چون خودش مهاجر بود، خواست انصار تابع شن. یک نفر {41:18} یا خلیفة رسول الله این واو؟ واو رو چه کار کردی؟ آقا یدونه واو رو، یه دونه واو رو یک عرب بیلمز فهمید، اما دو هزا و دویست آیه رو، تمام علمای اسلام نفهمیدند، تمام ائمه نفهمیدند؟ بابا شما لزوم ندارد وقتی نمی فهمید، بگید که افتاده. کسی که راجع به قرآن کار رو نکرده، چرا جواب میده اصلا. کسی که راجع به چشم پزشکی درس نخونده، اصلا نمیدونه چشم بالاست یا پایینه، اونوقت این نظر بده؟ آخه نمی فهمه خب. شما خیال میکنید چون کفایه رو بلدید، مکاسب رو بلدید، جواخر رو بلدید، در قرآن هم حق دارید نفی و اثبات کنید؟ این چه حماقتی است که شامل حال ماست؟
اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی
والسلام علیکم