بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
الرابع، الکفر، صفحه130، جلد دوم. الرابع الکفر. بحث در دو بخش سلبی و ایجابی نکاح بود. نکاح هایی که حرام است و نکاح هایی که جایز است. از جمله نکاح هایی که حرام است، دوازده سیزده مورد بود، گفتیم حرام نیست، بر مبنای نص قرآن و روایاتش هم متعارض بود. و از جمله نکاح هایی که می فرمایند حلال است و حرام است به نص قرآن، نکاح زانیه با غیر زانی و نکاح زانی با غیر زانیه، الا علی الشروط. و از جمله مواردی که نکاح حرام است، کفر.
این کفر یا در زوج است یا در زوجین است. اگر در هر دو باشد به ما ربطی نداره. اگر یهودی، مسیحیه ای را بگیرد یا مسیحی، با یهودیه ای ازدواج کند، هرچه یا هرچه، این مورد بحث ما نیست و ما نسبت به بحث اونها نمیتونیم حاکمیت داشته باشیم، مادامی که این ها رو قبول ندارن. بلکه بحث مربوط است به جو اسلامی. اگر هر دو مسلمان باشند، هر مذهبی از مذاهب و هر عقیده ای از عقاید و هر طایفه ای از طوایف باشند، کلا جایز است الا، الا در جایی که ازدواج موجب فعل الحرام گردد. چنان که استمرار زوجیت، اگر موجب فعل حرام گردد، بین الزوجین یا هر دو یا یکی، اینجا چه بخواهند زوج یا زوجین چه نخواهند، حاکم مطلق شرعی، باید طلاق بدهد. تا اینکه جلوی این منکری که در اثر استمرار ازدواج است، از بین برود.
یکی از چیز هایی که حرمت ازدواج می آورد و یا بطلان، چون سه جوره دیگه، ممنوعیت در بعد ازدواج، سه جوره. یک ممنوعیت اصلی است و یک ممنوعیت فرعی است و یک ممنوعیت وسط. ممنوعیت اصلی به این معنا که اصلا نشود ازدواج کرد، که اگر شما ازدواج کردیدف باطل است اصلا، این یک جوره. در مقابل، ممنوعیت عمل جنسی با زوج یا زوجین. در حال احرام، در حال صیام، در حال حیض، در حال نفاس، در حال چه، که این ممنوعیت مرحله مقابله. ممنوعیت وسط که باید طبق دلیل ما نفی و اثباتش رو بفهمیم، این است که اصل علقه زناشویی حرام باشد، اما تحقق پیدا کنه. حرام هست، اما تحقق پیدا می کند احیانا. این بر حسب تصورات و احتمال و احتمالات مراحل ثلاثه ممنوعیته.
خب، حالا با این مقدمه، کفر یکی از موانع ازدواجه. حالا، یا مانع اصل ازدواج است که محقق نمی شود. اگر عمل جنسی و مقدمات عمل جنسی انجام بگردد، بین مسلم و کافر، این اصلا زنا است؟ یا اینکه مقدمات زنا است؟ اصلا زوجیت نیست؟ یا نخیر، زوجیت حاصل می شود، اما این علقه زوجیت حرام است و حرام تر از علقه مقدماتی زوجیت عبارت است از جنسی. حالا، این مطالبی است که بعدا باید بحث کنیم. حالا، الکفر، این کفر موجب حرمت ازدواج است. در کدوم جهتش؟ باید بحث کنیم. عبارت علامه بزرگوار، و لا یجوز للمسلم ان ینکح غیر الکتابیه إجماعاً. مسلم چه شیعه باشد، چه سنی باشد، چه هرچه باشد، هرکه باشد، حرام است زن غیر کتابیه را ازدواج کند. غیر کتابیه، مشرکه هست، موحده غیر کتابیه هست. چون داریم، موحد که کتابی نیست و مسلمان هم نیست. موحد که کتابی است. اینجا، لا یجوز للمسلم ان ینکح غیر الکتابیه إجماعاً. اجماع مطلق ادعا فرمودن تا ببینیم چی میشه. {05:08} مطالعه کنیم که قرآن شریف چه می گوید راجع به این سلب و ایجابها. آنچه را قبلا گفته ایم و فهمیده ایم و نوشته ایم در سلب و ایجاب، جای خود محترم، ولکن ببینیم حالا چه باید گفت؟ چون انسان در هر حالی است انسانه. حالا، و لا یجوز للمسلم ان ینکح غیر الکتابیه إجماعاً. اگر یک مسلمان مؤمن عالم دقیقی فعالی، یک زن بت پرستی را ازدواج کرد و او را موحد کرد و او را مؤمنه کرد، این هم حرام است؟ خب بله دیگه، چون اجماعا دیگه. اجماعا که اجماع منقول نیست، اجماع محصل است. منتها اجماع محصل بین فقهایی که نوشته دارند و به دست آقایون رسیده. اما فقهایی که نوشته یا ندارند یا اگر دارند به دست آقایون نرسیده، درصدشون چقدره؟ بیشتره دیگه. پس این اجماع، اجماع محصل به معنی اطباق نیست.
ما یا اجماع منقول داریم، یا اجماع محصل داریم، یا اطباق داریم. مراد از اجماع اگه منقول است که به درد نمیخوره. اگر اجماع محصل است که در یک از ده نفر، به درد نمیخوره. اگر اجماع به معنی اطباق است، اون هم احیانا به درد نمیخوره. حالا، اگر هم بخواد اجماع به معنی اطباق به درد بخوره، یعنی کل فقهای اسلام تا هنگامی که شما میخواین اخذ آراء کنید، این ها قائل به این قول هستند. خب، این امکان ندارد اصلا. اثبات اصلا امکان ندارد. زیرا علمای اسلام مخصوصا در زمان های سابق که چاپ نبوده است، نوشته کم تر بوده است و دسترسی برای همه نبوده است، درصد علمایی که فتواهاشون … رو میشد به دست بیاری، این درصدش خیلی کم بوده. ده درصدی، پنج درصدی، بیست درصدی، اینطوری ها بوده. خب، حالا، و لا یجوز للمسلم ان ینکح غیر الکتابیه إجماعاً. دلیلش چیه؟ چرا نمی تواند مسلمان، یک مشرکه ای را این قید، یک مشرکه ای را باهاش ازدواج کند، یا نکاح دائم، یا نکاح منقطع با این قید که این مرد گمراه نگردد؟ اول. دوم: قید دوم، که این مرد، این زن مشرک را مؤمنه کند. چرا نتواند؟ اما، اگر یک مرد مسلمانی، یک زن فاحشه پرچمدار همه فن حریف و هر چه و هرچه، {07:54} این زن مشرکه ای که فاحشه هم نیست، با این فرض، فاحشه نیست، عفیفه هست، چیز فهم هست، در جوی نبوده است که این توجه کند، ازدواج کردی، ولی با این قید که او را به راه آوردی و بهترین موارد نهی از منکر است، این حرام، ولو منقطعا. اما نسبت به زن شیعیه، یا سنیه یا هرچیه، به شرطی که این عرض شود که معاذالله فاحشه باشد، غیر تائبه باشد، پرچمدار باشد، فاسق باشد، چه باشد، چه باشد، چه باشد، به صرف اینکه مسلمان است، جایز باشد با او ازدواج کردن. یا اگر از این مرحله هم بگذریم، زنی که فاحشه نیست، اما اخلاقش بد، عقیده اش بد، عملش بد، بد همش بد. فقط شهادتین جاری کرده است و منافقه. مگر نه این است که علما می فرمایند با زن منافقه ازدواج جایز است؟ قبول دارند. همه میگن، تمام میگن {09:01} الا اون کسانی که میخوان شکمی فتوا بدن، مثل اون جریانی که در هند و پاکستان هست که مرد غیر سید، نمیتونه زن سیده رو بگیره. که یکی از برادران مبتلا شد اگه اینجا تشریف دارن. {09:15} اونها رو عرض نمی کنیم. اما اصل مطلب رو میخوایم عرض کنیم که ازدواج کردن یک مرد مسلمان با زنی که همه فن حریف اما منافق است. منافق است و همه فن حریف، در بعد عقیدتی و در بعد عملی و در بعد چه، فرض کن فاحشه هم نیست، این جایز باشه؟ اما با زن عفیفه، نجیبه در بعد بت پرستی خودش، {09:43} هیز نیست، میز نیست، هیچی نیست. فقط این بت پرسته، با این ازدواج کردن حرام باشه؟ این سؤال البته بعدا طبق ادله روش بحث می کنیم.
بعد می فرماید که و فیها قولان. در کتابیه دو قول است. چه عقد دائم باشد و چه عقد منقطع باشد. چون ینکح فقط دائم که نیست، ینکح چه عقد دائم باشد، چه منقطع باشد، اگر توسعه بخوایم بدیم، حتی {10:17} در نکاح نیست؟ ازدواج یا با لفظ دائم است، یا با لفظ منقطع است، یا با خریدن. انتقال {10:25}خب، لکن در اون رو نمیگن. در اون که همه قبول دارن که زن مشرکه اگه کنیز انسان باشد، اشکال ندارد. اما اگر بخواد با او ازدواج کند، اشکال دارد، جالبه ها. زن مشرکه اگر کنیز باشد، شما اسیر کردید یا خریدید، اشکال نداره، همه کاری میکنه. اما اگر بخواهید با او ازدواج منقطع بکنید یا ازدواج دائم و بالاتر، این اشکال دارد. همه اینا زیر سؤاله.
و فیها قولان. نسبت به زن کتابیه دو قول است. البته دو قول، خب صحیح خیلی بَیِنش این است که با زن کتابیه به شرط این که عفیفه باشد، به نص آیه مائده می شود ازدواج کرد. ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ [المائدة: 5] آقایون بعضی ها میگن هیچ کدوم، بعضی ها میگن منقطعه، دائم کم میگن. میگیم آقا، مصداق اجلای، دائم است یا منقطع؟ دو مصداق داره. مصداق اجلاش دائمه، مصداق بعدی منقطعه. بنابراین، نکاح نص است در طبقه اول. ظاهر است در طبقه دوم. اگر تونستید ظاهر رو نسخ کنید به قرآن، خب مطلبی است. به حدیث که نمیشه. اما راجع به نص چی میگید؟ شما چرا بعکس دارید حرف می زنید؟ طبق بعضی از روایات. {11:48} اگر شما نکاح انقطاعی بکنید با زن کتابیه، اشکال ندارد. نکاح دائم اشکال داره؟ شما بر خلاف نص قرآن فتوا دادید، چون این وَالْمُحْصَنَات که عام است، ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ [المائدة: 5] که عام است در بعد نکاح، مصداق اجلای نصش عبارت است از نکاح دائم، شما نکاح دائم رو بیرون میزنید و نکاح منقطع رو عرض می شود که نگه میدارید.
و فیها قولان. خب، عرض شود که، اینجا یه مطلبی است که مقدماتا باید عرض بشه. مطلب محوری، در باب نکاح این است که، نه مرد، زن را و نه زن، مرد را منحرف نکند. چه عقیدتا و چه عملا. اگر در زناشویی، مرد زن را منحرف می کند، یا زن مرد را منحرف می کنند، یا هر دو با هم کمک می کنند در انحراف بیشتر هر دو، این نکاح از محرماته. فرق نمیکنه، زن مسلمان، مرد مسلمان. زن شیعه، مرد سنی. مرد شیعه، زن سنی. مرد مسلمان، زن کافر، مشرکه یا بعکس. در کل ابعاد، اونهاییش که میگید حلاله، اونهاییش که میگید حرامه، سر جمع اگر اضلالی و انحرافی از نظر عقیدتی، دینی، مذهبی و از نظر عملی در کار باشد، این نکاح، اصلا سر نمیگیر از اول و اگر هم نکاحی بین دو مسلمان حاصل شد، یکی از این دو مسلمان، آغاز انحراف کرد، یا ظهور داد انحراف که نبود، و موجب شد که در زندگی داخلی انحراف ایجاد شه و مخصوصا در مرد و در فرزندان انحراف ایجاد شه، چه اخلاقی، عقیدتی، عملی، این اگر قابل علاج است ما باید علاج باید بکنیم که خداوند فرموده است در آیه نساء ﴿وَاللَّاتِي تَخَافُونَ﴾ [النساء: 34] از نظر زنان، ﴿وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا﴾ [النساء: 128] برای مردان، چه مرد نشوز باشد، چه زن، باید علاج کرد. اگر علاج نشد، در اینجا یا بلا طلاق یا مع الطلاق که واجب است طلاق، باید که انفصال حاصل بشود. بنابراین، اونی که اصل محوری است در باب ازدواج، از نظر ایجابی، این است که، حداقل همدیگر را گمراه نکنند. از نظر سلبی این است که یا هر دو، یا یکی دیگری را گمراه کند، این یک مطلب.
مطلب دوم، در بعد گمراه کردن و یا هدایت کردن، مرد نوعا قوی تر است یا زن؟ مرد قوی تره دیگه، ولا سیما به اونچه که جاهلی هست که زن بدون اجازه مرد نمیتونه آب بخوره مثلا {14:39} ولی اصولا، مرد قدرتش بیشتر است از زن، در گمراه کردن و در هدایت کردن. الا رو کاری نداریم ها. بعضی وقتها این زن سوار مرد میشه و افکار مرد رو خراب میکنه، دزدش میکنه، چه میکنه چه میکنه، اون مطلب استثنایی است. ما در مطلب ضابطه ای و قاعده ای داریم بحث می کنیم. ضابطه و قاعده ای که اکثریت دارد، آیا سلطه مرد است بر زن؟ یا سلطه زن است بر مرد؟ خب سلطه مرد است بر زن و روی همین حساب که در سوره بقره ﴿أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ﴾ [البقرة: 221] الی آخر. {15:18} نمی تواند زن مسلمان با مرد غیر مسلمان ازدواج کند. أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. آیا می تواند مرد مسلمان با زن کتابی ازدواج کند؟ بله. چون يَدْعُونَ در اینجا اگر هست، ضعیفه.
می تواند مرد مسلمان با زن مشرکه ازدواج کند؟ بحثه، باید بحث کنیم. در آیات و روایات. ولکن از نظر اصل، اگر مرد مسلمان با زن مشرکه ازدواج کند و در او تأثیر داشته باشد، یا نه این در او و نه او در این، تأثیر داشته باشد و یه حرامی و جریان و {15:59} پیش نیاد، این مانع اصلی در اینجا نخواهد بود. چون ما، موانع ازدواج، یه موانع اصلی اصلی است که خوندیم قبلا، آیه قابل تغییر نیست. موانع اصلی اصلی است. مادر زن، خواهر، نمیدونم، خواهر زاده، برادر زاده، عمه، خاله، مادر رضاعی، عرض شود که، پسر رضاعی زن، در بعد نسب، در بعد سبب، در بعد چه، اون هایی که جریان اصلی است که قابل تغییر اصلا نیست. ولکن بعضی ها قابل تغییره، حرام هست، اما قابل تغییره. چرا حرام است؟ این مرد با این زن ازدواج کند؟ یا با اختلاف مذهب یا با …، چون أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. چون در اینجا، گمراهی ایجاد میشه، یا از این طرف یا از اون طرف، یا از {16:48}، چون گمراهی ایجاد میشه و جلوگیری هم در کار نیست، در اینجا هم ابتدایش حرامه و هم استمرارش عرض می شود که حرامه. یا انقطاع بلا طلاق یا با طلاق {17:00}
حالا، اینجا چند مورد دارد، ازدواج جنسین با هم. اگر مرد کافر است، ازدواجش با زن مسلمان کلا حرام. ﴿لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾ [الممتحنة: 10] کی؟ الکفار. المشرکین نیست ها. بله؟ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ، کیا؟ این زنانی که، زنان مؤمنه ای که از مهجر، از مدینه آمده اند به مدینه، امتحان کنید، جاسوس نباشند، چه نباشند، چه نباشند، ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ﴾ [الممتحنة: 10]، المشرکین که نیستش که. فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّار. کاری نداریم که در مکه مکرمه، غیر مشرک بوده است یا نبوده است، کم بوده یا زیاد بوده. چون بحث سر مکه و مدینه فقط نیست. بحث سر این است که می شود زن مسلمان، ازدواجش استمرار داشته باشد با مرد کافر، یا اینکه از آغاز ازدواج کند یا نه؟ بحث سر اینه. حساب روی این کلمه ای است که قید شده در اینجا، فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ، نه الی المشرکین. پس نمی شود زن مؤمنه با مرد کافر، چه به عنوان ارجاع که استمرار است و بالاتر عنوان ابتداء، علقه زوجیت بین هم داشته باشند. این آیه نص است و هیچ چیز در قرآن و سنت بر خلاف این وجود ندارد. بلکه این مطلب تعیین می شود بر حسب آیات بقره. ﴿إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾ [الممتحنة: 10] {ممتحنه: آیه 5}، کفار در عین حال. پس کفر در اینجا موضوعه. نمی شود این کفر رو مقید به شرک کرد که مراد از کفار در اینجا مشرکین اند. چرا؟ چون در اون موقع، در مکه مکرمه یهود و نصاری نبودن که. زرتشتی و صابری و مابری و این حرفها نبودند، فقط مشرکین بودند، خب باشند. قرآن وقتی که ﴿فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ﴾ [الممتحنة: 10]، درست است، در مکه الان مشرکین اند، کفار یا نیستن یا کم اند، یعنی اهل کتاب. اما چون موضوع حکم، الکفاره، و الکفار یعنی کسی که مسلمان نیست. مسلمان نیست، موحد باشد، مشرک باشد، کتابی باشد، غیرکتابی باشد. هرچی میخواد باشد. اونی که غیر مسلمان است نمی تواند با زن مسلمان ازدواج کند، این مسلم.
خب، اما بلعکس، آیا می تواند مرد مسلمان با زن کافره ازدواج کند؟ این بحثه. این زن کافره، یا کتابیه است به نص آیه مائده، می تواند. یا مشرکه است به اشاره آیه مائده. و تقریبا، احیانا گفته می شود به نص آیه بقره، نمی شود. سوره بقره رو باز کنید آقایون. عرض می شود که آیه چندم است من اینجا یادداشت کردم، عرض می شود که ﴿وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ﴾ [البقرة: 221] ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ … أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾ [البقرة: 221]. آیه اینه. حالا پیدا کردید .. بله؟ 221. بققره، 221. بله. {صحبت حضار} ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾ [البقرة: 221]. خیلی خب، حرام است که با مشرکات شما مسلمان ها ازدواج کنید. کافر است که نیست؟ مشرکات. اونی که محرم است، بنابراین این آیه با اون آیه قبلی اختلاف داره، اونجا کافره اینجا مشرک. ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴾ [البقرة: 221]. مبدأ این دو حکم چیه؟ لَا تَنْكِحُوا وَلَا تُنْكِحُوا، مبدأ، أُولَئِكَ کی؟ أُولَئِكَ یعنی زن ها رو میگه یا مرد ها رو میگه؟ هردو رو میگه. مرد ها رو میگوید که اگه مرد مشرک باشد، این دعوت الی النار می کند. زن ها رو میگوید، زن های مشرکه. اگه با زن مشرکه شما ازدواج کنید، این زن مشرکه دعوت الی النار می کند.
پس اگر دعوت الی النار نبود اصلا چه؟ اگر دعوت الی النار نبود، بلکه تقبل جنت بود، در اینجا باز هم این حکم باقی است یا نه؟ این یه سوال. ببینید، چون علت ذکر شده دیگه. وقتی که علت و یا حکمت اکثری ذکر شده است، اگر چنانچه در موردی با زن مشرکه ای انسان ازدواج کرد و او را دعوت به جنت کرد و مسلمانش کرد و می خواست این کار رو بکنه، این از أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ در بعد زن مشرکه، خارجه. در بعد زن کتابیه، اگر زن کتابیه که به نص آیه مائده، جایز است ازدواج کند انسان دیگه. ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ [المائدة: 5] محسنه است، کافره است و مسیحیه است، یهودیه است. محسنه است یعنی پالونش از نظر جنسی کج نیست. اما، این زن یهودیه یا مسیحیه که پالونش از نظر جنسی کج نیست، اما از نظر بدجنسی خیلی کجه. یعنی این یه راهبه ای است که مرتب دعوت به الی المسیحیه و این مرد را دعوت به مسیحیت می کند و او را در دامن نار می اندازه، باز جایزه؟ نه. اینها استثنائیاته.
پس ما یه ضابطه ی کلی داریم به حساب کلیت جریان. کلیت جریان در بعد مرد، این است که اگر مرد غیر مسلمان باشد، زن مسلمان را از نظر ضابطه ای دعوت الی نار می کند. و کلیت جریان بعکس، اگر زن مشرکه ای باشد، گاو پرسته، بت پرسته، آتش پرسته، هرچی پرسته، اگر با مرد مسلمان زندگی کند، این زن لابد جهت خیلی عالی دارد که داره با این داره ازدواج می کند. چرا مسلمان رو ول کرد؟ چرا کتابی رو ول کرد؟ این که با این زن مشرکه دارد ازدواج می کند، لابد یک جاذبه ای در کار بوده. ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾ [البقرة: 221] أَعْجَبَتْكُمْ است که داره با این ازدواج میکنه، و الا ترجیح مرجوح بر راجع یعنی چه؟ خب، در این زمینه که با این زن مشرکه ازدواج می کنه، پس این زن مشرکه از اول کانه سیطره ای بر این مرد دارد، با اینکه فاصله بین اشراک است و عرض کمی شود که بین توحید قرآنه. در اینجا هم ﴿أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾ [البقرة: 221]، {24:39} این یک سوال. {صحبت حضار } چون خیلی این زن زیباست میگیره. پس خیلی مراقب است که این زن، ازش ناراحت نباشه، چه نباشه. بنابراین در یک جهاتی دعوت اون رو می پذیره و الا أُولَئِكَ معنیش چیه؟ اگر یک زن مشرکه کور کچل سیاه افلیج رو بگیره… خب این یک بعد.
بعد دوم که پریروز یا دیروز بود که مورد سؤال اشاره ای قرار گرفت. سؤال، در این آیه می فرماید که ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ﴾ [البقرة: 221]. يُؤْمِنَّ چیه؟ ایمان در مقابل شرک چیه؟ دو بعده. یک بعدش، مسلمان شدن و یک بعدش، کتابی شدن. مگر کتابی در مقابل مشرک، مؤمن نیست؟ بله؟ چون مقابله دیگه. وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّی يُؤْمِنَّ. حتی ایمان اسلامی است؟ کی گفت؟ اینکه، گمان می شود که ایمان اسلامی، جفته. حتی دو مرحله است. آیه بعدی هم کمک می کنه {صحبت حضار} ببینید، وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّی يُؤْمِنَّ، يُؤْمِنَّ اعمه. این مطلق است. اعم از این که ایمان، ایمان بین راه باشد که نه شرک است و نه توحید اسلامی، مشموله. اگر توحید اسلامی است، مشموله. هر دو بعد رو حَتَّی يُؤْمِنَّ شامله و ناسخ در اینجا ندارد، بلکه موید دارد. موید چیه؟ موید عرض می شود که عبارت است از آیه مائده. مگه آیه مائده نص در این مطلب نبود؟ آیه مائده نص در این مطلب است و اینجا مطلق. اینجا مطلق است که حَتَّی يُؤْمِنَّ هم ایمان اسلامی رو میگیره و هم ایمان کتابی رو میگیره. پس من می توانم زنی که دارای ایمان کتابی است، بگیرم به اطلاق آیه. و از اطلاق به نص میریم. نص آیه مائده است که ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ [المائدة: 5]، اینجاش درست؟ دوم، ﴿وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ﴾ [البقرة: 221]، به مرد های مشرک، شما زن مسلمان رو به ازدواج ندهید، حَتَّی يُؤْمِنَّ. اون حرف رو اینجا میشه زد؟ نه، بله و نه. بله در بعد اول. ﴿وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا﴾ [البقرة: 221]، این ایمان که الان در مقابل شرکه، یعنی، اگر مرد مشرک برگشت یهودی شد یا مسیحی شد، این ممنوع بود. اما اینجا استثناست، نسخه. اینجا نسخه، چرا؟ برای اینکه ﴿لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾ [الممتحنة: 10] در بعد چه بود؟ کفر. شرک نبود، در بعد کفره. حتی کسی که مشرک نیست، اما کافره. کسی که مسلمان نیست، هرکس مسلمان نیست، کافره، بنابراین نمی شود زن مسلمان نه ابتدئاً و استمراراً، زن او بشه. پس روی حسابه، ما تحمیل نداریم ها، روی حسابه،.
در بعد اول ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ﴾ [البقرة: 221]، ما ناسخ نداریم. ولکن در بعد دوم، ناسخ یا به تعبیر دیگر مقید داریم، که ﴿وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا﴾ [البقرة: 221]. خب، میگیم حَتَّى يُؤْمِنُوا اگر ایمان اسلامی است، بسم الله. مشرک، ایمان اسلامی پیدا کرد، بهش زن مسلمان بدید. اما، اگر مشرک ایمان کتابی پیدا کرد، زن اسلامی میدهیم یا نه؟ به حساب این آیه بله. ولی به حساب اون آیه دیگر، نه. {28:26} ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ﴾ [الممتحنة: 10]. مهاجره از مکه مکرمه است، چون هجرت انجام شده و این سوره، سوره مدنی است دیگه. سوره ممتحنه، سوره مدنیه است. هجرت از مکه انجام شده. اکثرا آمده اند زنان و مردان مسلمان، بعضی ها موندن. بعضی از زنان مسلمان در اینجا موندن یا نتوانستن بیان، یا بالاخره قوم و خویش هایی داشتن اونجا، موندن و این زنان مسلمان که در مکه مکرمه، شوهر کافر داشتند یا کافر مشرک یا کافر کتابی اگر بوده، در اونجا حرام نبوده که. حالا داره حرام میشه. در مکه مکرمه، زن مسلمان، شوهر مشرک داشته باشد، حرام نبوده. آغاز اسلام بوده و کم کم باید این جریان بیاد. کما اینکه در شرایع سابقه. جناب نوح و جناب لوط، زن هاشون بت پرست بودن. از جمله نمونه هایی که در بعد ﴿أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾ [البقرة: 221] ما داریم اونه، به عنوان تأییدیه.
حالا، این قبلا که حلال بوده. بعد، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ﴾ [الممتحنة: 10]. خب، ممکن است بیاد بگه که من مؤمنه ام. زنی جاسوسه است و مشرکه است بیاد بگه من مؤمنه ام. و جای شبهه هم هست. این زن مسلمان که بلند نشده در اون هجرت عام رسول الله بیاد، خب جای شبهه هست و باید معلوم بشود که این عذر داشته، و الا اگه عذر نداشته باشه جای شبهه است. فلذا ﴿فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ﴾ [الممتحنة: 10] میدانم مؤمنه، اگه ندانم چی؟ اگه ندانم این زن مسلمان است یا مسلمان نیست، به چند جهت برمیگرده. یک جهت این است که ممکنه خطر داشته باشه. جهت دوم اینکه خب شوهر داره، برگرده به شوهرش دیگه. ولکن، ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ﴾ [الممتحنة: 10]، مشرکه. پس زن مؤمنه حرام است که استمرار زوجیت با مرد کافر داشته باشه. کافر، نص است در غیر مسلمان. یعنی چه کافر مشرک باشد و چه کافر کتابی. مطلق در اینجا نیست، نص است و الا اگر مراد مشرک بود، لفظ مشرک میخواست. فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّار، خب، لَا تَرْجِعُوهُنَّ اکتفای به نهی میکنه. ﴿لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ﴾ [الممتحنة: 10]، نه این زنان مسلمان حلال اند برای مردان کافر، ﴿وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾ [الممتحنة: 10]، اون ها هم برای این ها حلال نیستند. دوبله و سوبله در اینجا حرمت بین این دو مقرره. ﴿وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا﴾ [الممتحنة: 10]، خب در اینجا البته مطالبی هست که اینجا جاش نیست که این زن عرض می شود که مؤمنه ای که حالا، انفصال پیدا کرده است از شوهرش در هجرت، با این انفصال خب، حکم که صادر شد در اینجا چی میشه؟ طلاق میخواد یا نه؟ خب نمیخواد دیگه. لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ، این که حکم که آمد، این حلیت را در زوجیت بین این زن مؤمنه و کافر از بین برد. حلیت که از بین رفت، دیگه زوجیت از بین رفته و در اینجا دیگه طلاق معنا ندارد. اما، عده هست یا نه؟ یا عده وفات است یا عده طلاق است یا هرچه است، این بحث بعدی است که خواهد آمد. ولکن، حتما در اینجا عده است برای حفظ از ما، از نظر اختلاف.
خب، تا اینجاش، عرض می شود که، ازدواج مرد مسلمان با زن مسلمان هم مذهبی، با زن کتابیه هر دینی، با زن مشرکه هم، اشکال کجا داره آقایون؟ این مورد بحث خیلی هم مهمه. اگر شما یک زن مشرکه ای را، داره گاو میپرسته، یا صیغه اش کنی یا عقد دائم، به حساب اینکه اضلالی در کار نیست و می توانید شما این زن را برگردونید. یا اگر هم نتونستید، اگر نتونستید که این زن مشرکه رو برگردونید که مسلمان بشه، ایمان پیدا کنه، ولکن اضلالی در کار نیست. مانع از این ازدواج چیه؟ از نظر قرآن، من تا اینجا فکر می کنم که، سالهاست البته، مانع از ازدواج در این جریان اصلا در کار نیست. اما بعکس هست. بعکس اگر چنانچه مرد کتابی باشد و زن مسلمان، این آیه مبارکه سوره ممتحنه، نص است در این که این جریان حرام است. این مطلب اول.
خب، مطلب دوم این است که، آیا اگر چنانچه مسلمان با مسلمان، یا نه، مصداق خیلی بعیدی دارد، اگر چنانچه یک مرد یهودی یا یک مرد نصرانی، با یک زن مسلمان ازدواج میکنه، اما این زن مسلمان مثل، هاشمیه اصفهان است که مجتهد بود، فرض کنید، این زن، اون مرد و بچه هاش رو همه رو همه رو، مسلمان میکنه. آیا این ازدواج درست است یا نه؟ جای تأمل هست یا نه؟ ما از نظر ضابطه عرض نمی کنیم. زن قوی تر باشه. بله؟ زن قوی تر باشه. اگر زن قوی تر باشد در دعوت که یدعون الی النار، اگه باشه مال زنه. یدعون الی الجنه باشد مال زنه. اگر زن بسیار بسیار قوی بود و توانست با این ازدواج، مرد را برگردونه، مسلمان کنه یا هیچ کدوم. نه اون، نه این. و نمونه در هر جهت ما داریم. ببینید، ما نمونه، زن مؤمنه و مرد کافر، فرعون. عرض شود که، زن فرعون قبل از حضرت مریم سلام الله علیها، ذکر شده در قرآن کریم، ﴿وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ﴾ [التحريم: 12] خب، این شریعت الله بود. {صحبت حضار} ما نمونه هایی داریم ایشون میگه. ببینید، ما مرحله دوم رو داریم بحث می کنیم. امکان حلیت ازدواج بین مرد مشرک و زن مسلمان. زن مشرکه و مرد مسلمان. {صحبت حضار} اون وقت هم، زن فرعون از هنگامی که موسی در گهواره بود، ایمان داشت. از هنگامی که موسی در گهواره بود، از اون وقت ایمان داشت. {صحبت حضار} آیاتی که مربوط است به گرفتن موسی علیه السلام از توی دریا، از اون آیات، ما تلمیحاً و تصریحا استفاده می کنیم که این زن مؤمنه بود. حالا پهلوتون باشه، عرض می کنم و از کفر فرعون بیزار بود. ﴿وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ﴾ [التحريم: 11] عمله، ظلمه، فرعون چیه؟ {صحبت حضار}.
حالا، ببینید، ما این دو جور نمونه رو فعلا در قرآن شریف نص داریم. یک، زن عرض می شود که لوط و نوح که ﴿كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ﴾ [التحريم: 10] زن مشرکه {صحبت حضار} وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ. این ها کافره بودن، کافره و مشرکه. مشرکه بودن و خیانت بزرگی که در برابر دعوت توحید بود، عدم قبول توحید و {36:59} این رو بحث می کنیم. حالا ما دو شق در قرآن داریم که باید روش بحث کنیم، بایستی فکر کنیم. یک شق، زن مشرکه با مرد مسلمان خیلی خیلی مسلمان که دو نبی اند. به عکس، زن مؤمنه مانند زن فرعون با فرعون. این زن مؤمنه که زن فرعون بود و خداوند به عنوان مثال ذکر کرده. ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ﴾ [التحريم: 11] عملش ظلمه، فرعنه که فرعون است که … من رو نجات بده از هر دو بعد. هم بعد اصلی که فرعون است در بعد فرعنت عقیدتی و هم در بعد عمل که ظلم است. وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ که ظلم در بعد عقیدتی است از نظر فرعونی و بعد از نظر عملی است از نظر عرض می شود که ظلم. اینها در ثابت بوده. قرآن کدوم رو نسخ کرده؟ میخواید بگید آیات بقره نسخ کرده. آیات بقره فرمود که حتی یؤمن. یؤمن چی بود؟ یومن این بود که اینها از شرک بیان کنار، ایمان بیارن. اما اگه از شرک کنار نیومدن و ایمان نیاوردن و بر شرک خودشون باقی بودن، ولکن، این مرد مسلمان می تواند این زن رو بگیره و مؤمنش کنه. باز آیه نسخ می کنه؟ در یه بعد بله، در یه بعد نه.
در این بعد و لا تنکحوا المشرکات نسخ می کنه. حتی یؤمن {38:23} تکون نخورد، این زن از شرک بیرون نیومد، هیچی. ولکن، اولئک یدعون الی النار چی کار می کنه؟ اولئک یدعون الی النار، مرحله سوم است در این باب. چون این ها دعات الی النار اند، مرد کافر، زن مسلمان. زن مشرکه، مرد مسلمان. دعوت الی النار دارن. و چون دعوت اکثری الی النار در بعد مرد، کلیت دارد که مرد اقوای از زن است در بعد دعوت الی النار. و در بعد زن اون هم زن مشرکه، زن بت پرست که در بت پرستی بزرگ شده است و ازدواج کرده، در اونجا هم دعوت عرض می شود که الی الناره.
اما اگر دعوت الی النار نباشد، سه مرحله است. یا دعوت الی النار است، مسلمان هم با مسلمان نمیتوند ازدواج کند. اگر دعوت الی النار باشد، شیعه مرتضی علی با یک زنی که در این ازدواج، دعوت الی النار است، الی الفسق است، الی الفجور است، الی الزنا است، الی عرض شود الخمر، الی الفلان، این هم حرام است. حتی در بین مسلمانان. اما در اون بعدی که مرد مسلمان با زن مشرکه که حل شد. و عرض شود که مرد غیر مسلمان با زن مؤمنه. در این ابعادی که مورد بحث است، اگر دعوت، دعوت قطعی الی الجنه بود، این زن بسیار قوی است، مرد را دعوت الی الجنه می کند. و این مرد هم بسیار قوی است که این زن مشرکه رو دعوت الی الجنه می کند. پس این در مقابل ﴿أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾ [البقرة: 221] خواهد بود. اولئک یدعون الی النار، بوجه کلی قاعده ای. اما اگر این قاعده به طور کلی عوض شد که، اولئک یدعون الی الجنه. اما بعکسش، اگر زنان راهبه ها، خیلی زیبا، خیلی خوشگل، پول هم میدن، خیلی خوش بیان، خیلی خوش اخلاق، خیلی چه، میندازن توی طلبه های قم و چون طلبه های قم، طلبه های جای دیگه هم هستن، اینها وارد به ادیان نیستند، این زنهای راهب هات، میان مجانی و همه چی هم میدن و کم کم این طلبه ها رو دعوت به نار می کنند. ازدواج اینها درسته؟ آیا میتونیم استناد به آیه مائده بکنیم که ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ﴾ [المائدة: 5]، محصنه است، عفیفه هم هست، خراب هم نیست. خیلی عرض می شود که خودش رو هم حجاب کرده و فلان، اما دعوت الی النار می کند. پس ما دو محور داریم، یک محور، مشرک و مشرکه است. کما اینکه حتی یؤمن و حتی یؤمنَ. محور دوم که محور اهم است، عبارت است از اولئک یدعون الی النار. یا یدعون الی النار یا یدعون الی الجنه، یا لا دعوت الی النار و لا دعوت الی الجنه. این طرح مسائل است که عرض کردیم امروزف آقایون فکر کنید.
اللهم الشرح صدورنا بنورالعلم والایمان و معارف القرآن العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی والسلام علیکم و رحمت الله
اللهم صل علی محمد و آل محمد