پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و شانزدهم درس خارج فقه

محرمات نکاح

الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

مسئله ﴿وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ﴾ [النساء: 23] اون طوری که فکر کرده بودیم، تمام شد. برادران خودشون نظر قبول بود، می پذیرند و اگر نبود هم همون حرف سابق. ببا یک مقدمه کوتاهی بحث گذشته فقه را که در باب متعة النکاح بود دنبال می کنیم. فقیه هرقدر عالم و اعلم و تقی و اتقی و متتبع باشد و استعداد و کوشش و کاوش اش زیاد باشد، احیانا فتوای او بر مبنای کتاب و سنت، رنگ عوامل درونی و یا برونی به خود میگیرد که این رنگ ها فتوا رو خراب میکنه. احیاناً شخص فقیه میل دارد باطنا روی جهادتی که حکم فلان مسئله، چنان باشه. با دید میلی که دارد و با او ترکیز شده است، اگر به ادله نظر بیفکند، آنچه را که دلیل دلالت می کند، نمی بیند. بلکه در قالب دلیل، آنچه را که خود می خواهد، می بیند. و یا درحال تردید خواهد بود. چنین فتوایی نه از برای او شایسته است و نه از برای دیگران. احیاناً عوامل درونی که عرض کردم و احیانا عوامل برونی است. فقیهی که مخصوصاً دارای شهرت فتوا و مرجعیت فتواست و بر کرسی فقاهت و مرجعیت نشسته است، اگر احیانا در مسئله ای نظرش عوض شد و این عوض شدن مسئله، غوغایی در میان حوزه ها و در میان مردمان و مقلدان ایجاد می کند، خب ممکن است این مانع خارجی موجب شود که سکوت کند در این فتوا. فتوای جدید را نگوید، بلکه سکوت کند در فتوا. احیانا یاد کردن بر حکم الهی یا کم کردن از حکم الهی، حکم الهی را آن گونه که شاید و باید فتوا ندادن، در اثر عوامل درونی و برونی اتفاق می افتد که چنان فقیهی هرقدر عالم باشد و هرقدر تقی باشد، اگر طرفی که از او تقلید می کند و یا به حرف او در درس اعتماد می کند و یا در کتاب، این از موقعیت و از مصونیت قطعا ساقط میشه.

 نظرم هست در باب طهارت و یا نجاست خمر. مرحوم آیت الله بزرگوار مقدس اردبیلی رضوان الله تعالی علیه در زبدة البیان که آیات الاحکام است و در میان آیات الاحکام شیعه منهای آنچه را می دانید، بهترین آیات الاحکام، زبدة البیان است، در اونجا فتوا می دهد که خمر، طاهره. البته این مطلبی که حالا عرض می کنم در اونجا نیست و در جای دیگر نقل شده که به ایشون عرض شد، شما که خمر را طاهر می دانید و فتوا می دهید به طهارت خمر، خب مقلدین شما می خورند. اگر هم نجس باشد و هم حرام دو تا حجابه.  اما شما که میگید نجس نیست، پاک است. ولو حرام است، مقلدین شما می خورند. در جواب دو جمله فرمود که ما پرورش میدیم این دو جمله رو. جمله اول این بود که وقتی من فهمیدم از نظر آیات و روایات معصومین علیهم السلام که خمر طاهر است، من بگم نجس است مصلحتی؟ مگر میشود مصلحتی حکم جعل کرد؟ مصلحتی نه می شود حکم جعل کرد، نه می شود حکم را برداشت، نه می شود کم کرد و نه می شود زیاد کرد. این فسق علمی است، بلکه فسق ایمانی است. این فسق علمی و فسق ایمانی است که انسان، شخص فقیه برخلاف آنچه را که از ادله شرعیه فهمیده است، برخلاف او بگه،  یا زیاد کند، یا کم کند.حرف دوم ایشون که باز پرورش میدیم به تعبیر اوسع، این است که اگر طهارت یک حرامی این وسیله است و بگیم حرام را مردم بخورند و مصرف کنند، خب مال دزدی هم، مال یتیم هم، مال غصب هم، اینها نون غصب، پلوی غصب، گوشت غصب، مال یتیم، اینها پاک است، اما حرامه. حرمت مال یتیم که پاک است، بیشتر است از حرمت بول و غائط اگر کسی بخوره معاذالله.

خب برگردیم. راجع به این مسئله ای که مورد بحث ما بود که مادر زن هم مانند ربیبه است، خب غوغا ایجاد میکنه. البته مرجعیت گوینده اونچنان نیست که سر و صدا زیاد در میان مقلدین باشه. در میان کسانی که انتظار دارند ما به جرم استناد به قرآن مطلب تازه ای رو بگیم، بعد شروع کنن داد و قال کردن، خب بکنن. انسان از سه حال خارج نیست در فتوا دادن. یا خود را درنظر می گیرد، زیرا که از او تبعیت می کنند، درنظر می گیرد. یا هر … در نظر می گیرد. و لو … اوقات اشتباه هم بکنه، معصوم که نیست. ولی از طریق صحیح وارد بشه. اگر خود را و میل خود را و علل درونی را آنچه را خودش می پسندد در نظر بگیرد، پس حکم خدا نیست. اگر آنچه را مردم می پسندند درنظر بگیرد، حکم خدا نیست. هر دو الحاد در حکم است. اگر هم خود را و هم خدا را در نظر بگیرد ، اشراک در فتواست. اگر هم مردم را و هم خدا را درنظر بگیرد، اشراک در فتواست. توحید در کل مراحل باید باشه. هم در مرحله عبودیت باید توحید باشد، در مقابل الحاد به اشراک. در مرحله علوم اسلامیه باید توحید باشد که بر مبنای کتاب الله و آنچه را کتاب الله می پذیرد. اما اگر کتاب الله کلا رفت کنار و چیز های دیگر جاش اومد، از نظر علمی الحاد است و حوزه ملحد خواهد بود و اگر کتاب الله، کمرنگ یا پررنگ دخالت داشت، اما چیز دیگر هم با او شریک بود، و لو با او منافات داشت، و لو کتاب الله او را قبول نداشت، نپذیرفت، اینجا اشراک علمی است. در فتوا هم چنینه. احیانا گاه انسان تقی است، نقی است، عالم است، زکی است، چه هست، چه هست، بر حسب موازین ظاهری و آنچه را مردم نوعا می پسندند و می فهمند. اما اگر فتوایی داد مطابق آنچه را میل دارد و این میلش رنگ داد به ادله و محور انا بود و محور هوَ نبود، این الحاد در فتوا است و اگر چنانچه نخیر، آنچه را که از ادله می فهمد با آنچه را که من می خواهم مخلوط شد و مطلبی اضافه یا کمتر از آنچه خداوند حکم داده است بدست آمد، این اشراک در  فتواست. امیدواریم ما در هر سه بعد موحد باشیم. هم در بعد خداپرستی و هم در بعد علم و هم در بعد فتوا. و لو  ابوجهل های معمم و غیر معمم، معده گوسفند بر سر ما بریزند، چنانچه بر سر رسول الله صلوات الله علیه ریختند. و لو مانند رسول الله بیرون کنند از محیط هایی که علمی حساب می کنند.

منتقل می شویم به مسئله متعه. در مسئله متعه مطالب را حضور برادران چند ماه پیش عرض کردم. مطالب دیگری هم عرض می کنیم و بحث می کنیم. نکاح که البته دارای سه بعد است و در هر سه بعد رضایت طرفین و صلاحیت طرفین شرط است. هم رضایت طرفین شرط است و هم صلاحیت طرفین و این تهمت بسیار وقیحه ای است به اسلام نازنین که در کنیزی که انسان اسیر می کند و یا دیگری اسیر کرده است و کنیز رو انسان می خرد، بدون رضایت او جریان جنسی و جریان زوجیت انجام بشه. همچین چیزی ما در اسلام نداریم. این یک لکه ننگی است که به اسلام زده اند و یک ظلم بزرگی است که مثلا فرض کنید که یک دختر زیبای رعنای دلربایی را که شما در جنگ با مشرکین اسیر کردید، یا دیگری اسیر کرده است، شما اون اسیره رو بگیرید، یا از اون کسی که اسیر کرده بخرید، اون وقت شما که نه، اون کسی که می خرد، آدم کورِ کچلِ همه جور خراب، این دختر را که زیبا و رعنا و دلرباست و خیلی نازنین و خوب، این آدم کورِ کچلِ بوگندوی هشتاد ساله، این دختر پونزده شونزده ساله زیبای رعنای دلربا رو، بدون رضایت او ببره. حیوانات این حرف رو بزنن می کشیمشون، حیوانات. اگر وحشی ها این حرف رو بزنن، چرا نسبت به اسلام داده میشه؟ برادران، از نظر عقاید هم همین طوره. از نظر عقاید هم نسبت هایی به اسلام عزیز داده می شود که شیطان این نسبت هارو وارد کرده است و سلمان عن ابیذر عن المقداد عن عمار برای ما روایت کرده اند به عنوان اصالت پیدا کرده است. مگر در باب ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ﴾ [النساء: 29] که همین یک آیه، مبدأ بسیاری از احکام است، حتی خیارات. کل خیاراتی که ده تاست، دوازده تاست، چهارده تاست، بیشتر است، کمتر است، تمام از تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ استفاده می کنیم، کما اینکه در باب مکاسب ما عرض کردیم. خب، مگر تجارت فقط تجارت مالی است؟ اگر رد و بدلی بین دو نفر شود، هم تجارت مالی است، هم تجارت حالی، تجارت نیست؟ اگر شما یک کیلو ترب که بفروشید به ده تومن، این تجارته، ترازو لازمه. اما یک زنی که می خواهد زن شما بشود، شمای نوعی و مخصوصا عقد دائم، یا عقد منقطع، زنی که می خواهد زن شما بشود و شما دوتا وحدت پیدا کنید، در اینجا رضایت شرط نیست؟ در اینجا هم مال تبادل می شود، هم دو نفر انسان با هم تبادل می شوند، دو نفر انسان در هم مدغم می شوند و در هم {11:41} می شوند، یک فرد ایجاد می شود. ازدواج، تحویل دادن دو فرد است به یک فرد. یا سه فرد است به یک فرد، یا چهار، یا پنج. اگر یک زن می گیرید، دو فرد تبدیل به یک فرد میشه. دو، سه فرد تبدیل به یک فرد میشه. سه، چهار. اگر چهار زن کسی توانست بگیره و عدالت رو انجام داد، هم مرد عدالت کرد، هم زن ها عدالت کردند درمورد رجحان، در اینجا پنج فرد، تبدیل به یک فرد میشه. خب، در باب تجارت جریان نکاح، چه نکاح دائم باشد و چه نکاح منقطع باشد و چه کنیزه باشد، خب اینجا چطور میشود گفت ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ﴾ [النساء: 29]  نیست؟ تِجَارَةً هست یا نیست؟ عقد هست یا نیست؟ ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ [المائدة: 1]، عقده یا نیست؟ خود خریدن یک زنی، یک عقد نیست؟ اسیر کردن یک زنی، پیمان نیست؟ منتها اولی طرفین باید راضی باشن، در اسیر کردن، من که اسیر دارم راضی ام، اون که اسیر میشه راضی نیست، ولی خداوند راضی است که این اسیر بشه و در مدرسه داخلیه شبانه روزی اسلام، در بیت مسلمان قرار بگیره، تا کم کم این زن یا این مرد، آداب و اخلاق و اطوار اسلامی رو دریافت کنه و مسلمون بشه که در جای خودش اون بحث شده است و بعدا اشاره خواهد شد. حالا در باب سومین ازدواج که ازدواج و ارتباط زناشویی و جنسی صد درصد است، بین یک زن و مرد، در بعد سومش که کنیز باشه، آقایون نوعا ما آنچه را که دیدیم در فتاوا، در کتاب های استدلالی، غیر استدلالی، رساله ها، غیر رساله ها، میگه رضایت این زن شرط نیست، از کجا آوردی این حرف رو؟ چرا شرط نیست؟ بالاخره در ازدواج، رضایت طرفین باید شرط باشد، چون تِجَارَةً است. پس عَن تراضٍ باید باشه و  اگر این دلیل هم نداشتیم، اگر ما این دلیل را هم نمی داشتیم، اصل مبنای اخلاق سلیم و صحیح عاقلانه اسلام،ی مقتضی این بود. آیا امکان دارد که شما با کسی برخورد کنید، با یه دست یواشکی بکشیدش جلو، با لگد پرتش کنید؟ پس نکشید جلو اون رو، مگر برای کتک زدن. در باب زکات نمونه داریم. در باب زکات نسبت به ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ [التوبة: 60]، الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ کسانی است که دل هاشون متوجه به اسلام هست، اما آنچنان نشده. یک بخش از هشت بخش زکات رو به اونها بدید. چرا؟ برای این که بیشتر نزدیک بشن. نه این که کافر است بدید، نه، کسی که دلش به اسلام توجه داره، مسلمان شده یا نه. کسی که دلش به اسلام توجه دارد، اما دو چیز است که موجب است که درست مسلمان نشود. یک چیز، ترس از اون دوستان که اون مزایای مادی و اجتماعی و اینها بره کنار اگر مسلمون بشه و دوم، خب هنوز ﴿َلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ [الحجرات: 14] هنوز وارد نشده است در وی. در اونجایی که اتجاء به اسلام دارد و نقطه اولای درخشان تعلف قلب و ارتباط قلب به اسلام هست، برای این که به نقاط دیگر وارد شود و موانع ظاهری و باطنی برطرف شود و سلب و ایجاب درست شود، اینجا بخشی از مال الزکات به او میدیم. این رو داریم، بعد میگیم که شخص مشرک نجس است. عجیب. شما با یک دست کشیدی جلو، یواشکی پول دادی، بعد میگی نجسه؟ مثل بول و غائط و {15:24} و خون و سگ و خوک و این چی شد؟ این اسلام نیستش که. اگر هم ما دلیلی نمی داشتیم بر طهارت کفار کتابی و مشرکین، می گفتیم خب این تناقضه. با یک دست جلو کشیدن، با لگد پرت کردن.

حالا در این باب، دختری را که انسان اسیر کرده است در جنگ با مشرکین، یا در خانه مسلمانی هست میخواد انسان بخره، مثلا بعد خرید دیگه، می خواد این رو با خریدن فقط، یا با اسیر کردن فقط. با اسیر کردن فقط، یا با خریدن فقط، میخواد زنش بشه و رضایت در کار نباشه، این زن امکان داره مسلمون بشه؟ این زنی که فریاد می کنه، داد می کنه، بابا اگر هم من کلفت بخوام بشم، من زن این آقا نمیخوام بشم، اصلا نمیخوام نگاش کنم. خیلی خب مجبورم کلفت بشم که آداب اسلامی رو از نظر قول و فعل و چه یاد بگیرم، بسم الله. در یه مدرسه خرابه خروبه ای که نم دارد و چنین دارد و چنان دارد و گرسنگی دارد ولی من آدم بشم، بسم الله. این قبول، ولکن این، زن این آدم بشه و اضافه بر اون که خادمه این بیت است، زن این آدم بشه و جریان جنسی انجام بگیره که هیچ وحشی ای قبول نمی کنه. هر مرغی، هر خروسی رو قبول نمی کنه. هر خرخاکی ماده ای، خرخاکی نری رو قبل نمی کنه. مرغ عشق شما دیدین، ما در نجف که بودیم مقداری مرغ عشق داشتیم، مرغ عشق برای کسانی که پیر شدن و حال ندارن، براشون خیلی خوبه. این مرغای عشق، اینقدر باهم معاشقه می کنن، ولی من دیدم، اینطور نیست که هر مرغ عشق نری با هر مرغ عشق ماده ای باهم گلاویز بشن، اینطور نیست. اینها انتخاب می کنن. خروس ها انتخاب می کنن، مرغ ها انتخاب می کنن، خرخاکی ها انتخاب می کنن، خرها انتخاب می کنن. هر خر نری با هر خر ماده ای نیست. چطور می شود شما به شریعت اسلام به عنوان فقاهت فتوا بدهید در کتب استدلالی و غیر استدلالیه که بله این زنی که اسیر کردید هرچه باشه، زن درجه اول زیبای دختر یزدگرد چنین و چنان، هرچه، اونوقت با یه مرد پیر کور کچل مریض هشتاد ساله فلان و فلان، این مجبوره، مجبور هست و لو هرجور شده است، این غلط است.

ما در بعد بحث های خودمون می خواهد لا اله الا الله رو قشنگ نقش بدیم. اونچه بر خلاف شریعت ربانیه است، بر خلاف تربیت ربانیه است، بر خلاف تربیت انسانیه است. این رو بزنیم کنار، و لو دلیلی نداشته باشه. {صحبت حضار}در کنیز، هم مثمن است که می‌خریم، هم بایع است خود را میفروشد در ازدواج. باید بفروشه. اگر، ببینید اگر یک کنیزی رو اسیر میکنم، مثال خیلی بیِنش، رفتیم در جنگ با مشرکین و یک کنیزی رو یک پیرمرد هفتاد هشتاد ساله، کج، یه وری، فلان و فلان، اسیر کرد مال خودش شد، صبر کنید صبر کنید، اینجا چی میشه؟ اینجا رضایت این زن شرط نیست در بُعد دوم، بُعد اول رو کاری نداریم ها. در بُعد اول، این کنیز در خانه این آقا باشد تا کم کم مسلمان شه، بسم الله. ولکن در بُعد دوم که ارتباط زناشویی تنگاتنگ است بین این کنیز جوان و این پیرمرد، این رضایت شرط نیست؟ آیا اسارت، عقد است؟ ببینید، اسارت عقد نیست، بیع هم عقد … . اگر اسیر کردند زنی را، این اسیر کردن، رضایت و عقد از طرف زن نیست، بلکه بُعد دوم دارد. اسارت موجب است که این زن، کنیز این آقا باشد و در خانه شون مثل سایر کلفت ها مثلا کار کند. در اونجایی هم که اگر انسان کنیزی رو بخره، طرف میفروشه، کسی که میگوید من فروختم این کنیز را به شما به هزار دینا و اون میگه خریدم، این فروختن، انکحت است؟ فروختن انکحت نیستش که. و الا اگر  فروختن انکحت است، یه خری رو بفروشن، خر ماده ای رو، پس بنابراین همه کاری میشه کرد، یه اسبی رو همه کاری میشه کرد. {صحبت حضار}

ببینید ما میگیم در ارتباط جنسی بین زن و مرد، رضایت مرد شرطه، زن شرط نیست؟ این رو داریم بحث میکنیم. {صحبت حضار}  آقا شما داری میخری برای چی؟ برای اینکه این کلفت من باشد و ازدواج بکنیم، میگیم اولیش درست، دومیش غلط. اینها رو داریم بحث میکنیم. این رو داریم با فقها، با عوام، با فقهای شیعه و سنی، میگیم این رضایت شرطه ولو ما، نه اوفوا بالعقود داریم و نه تجارة عن تراض. نداریم .. {صحبت حضار} استفاده‌ای که او میخواهد بکند از کنیز، مثلا یک کسی، جنسی رو میخره، میخواد استفاده کند از این جنس، استفاده حرام، آیا در این خریدن استفاده حرام هم مجاز است در این؟ بله؟ یا جایز نیست؟ استفاده‌ای که اون رغبت دارد حلالش، حلال. حرامش، حرام. حالا استفاده ای که از این کنیزی که اسیر کرده است یا میخرد و میخواد بکنه، اونی که رغبت دارد حرام است، خب شرع جلوش رو میگیره. اونی که رغبت دارد حلال است، خب شرع جلوش رو نمیگیره. این رو شرع جلوش رو گرفته، به ادله لفظیه کتاب و سنت و همچنین به ادله فطریه و عقلیه.

 خب این سه بُعد در باب ازدواج و لذا کنیز، زنی که منقطع است، زنی که دائمه است، همه اینها ارث بر اند. ما قبلا این رو تصریح کردیم که زن منقطعه هم ارث بره، کنیز هم ارث بره، منتها شرط داره. ببینید، اگر انسان زن دائمه دارد و زن منقطعه دارد و کنیز دارد، دائمه ارث میبرد و این دو تا نه. چرا؟ برای اینکه ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ [الأحزاب: 6] رَحِم، مال این زن است؟ یا اون کسی که از این زن میاد بیرون؟ خب رحم اصل مال این زنه دیگه. کسانی که اولوالاَرحام‌اند، صاحب رحم‌اند که از رحم فروعی میاد و اصولی میاد، این زن که اصل اولوالاَرحام‌ است، بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ. اولوالاَرحام طبقه دوم، پسر انسان، نوه انسان، پدر انسان، جد انسان، همه ارتباط به رحم پیدا میکنند. اینهایی که در بُعد فرعیه ارتباط به رحم پیدا میکنند، بعضهم اولی ببعض. اگر شما پدر دارید و جد و فوت فرمودید، به جد نمیرسه، به پدر میرسه. اگر شما پسر دارید و نوه دارید، مادامی که پسر شما هست، به نوه شما نمیرسه، چون ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ [الأحزاب: 6]  {صحبت حضار} اولاد که میرسه، اولاد شکی نداره. اولا شما، از دائم باشد، از منقطع باشد، از کنیز باشه، علی حد سولئه. پسرشون ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ [النساء: 11]، دخترش هم، نصف. اون هیچ فرقی نمیکنه. چون اونها که عرض می شود که خب در رحم بودنشون برابرند، همه شون از رحم اومدند بیرون. اینطور نیست که پسر عقدی از رحم اومده بیرون و پسر صیغه‌ای از کله اومده بیرون و پسر کنیز از اونجای دیگه اومده بیرون. این که نیستش که. همشون از یک رحم اومدند بیرون. ولکن این اولو الارحام، ﴿أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ [الأحزاب: 6] در باب ارث، یکی از مخالفت‌هایی که ما با بسیاری از فقها داریم، همینه. کسی که نزدیکتر است از نظر اصل اول رحمی، یا اصل دوم و بقیه رحمی، نزدیکتر است به میت، در باب میت داریم بحث میکنیم، بَعْضُهُمْ أَوْلَى. بنابراین اگر زن عقدی دائم دارد و منقطعه دارد و کنیز دارد که حالا کنیز نیست، حالا مثال داریم میزنیم برای تقویت سایر … فقهی، در اینجا فقط زن دائمه ارث میبرد. چرا؟ برای اینکه زن دائمه از اولوالارحام بودن نزدیکتر است به انسان؟ یا منقطعه؟ خانه مِلکی به شما نزدیکتر است؟ یا خانه اجاره‌ای؟ خانه ملکی، خانه اجاره‌ای، خانه‌ای که نه ملک است و نه اجاره‌ای گفتن آقا یک ساعت بشین، کدوم نزدیکتره به شما؟ خانه ملکی. در اینجا اگر سه‌تایی با هم جمع شدند، زن دائمی ارث می برد، بقیه نه. اما اگر چنانچه زن منقطه با کنیز جمع شد، منقطعه میبرد، کنیز نمیبرد. اما اگر فقط منقطعه داشتیم، منقطعه ارث میبره، چرا نبره؟﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ﴾ [النساء: 11]، اولاد چه منقطعه، چه دائمه و چه کنیز. ازواجکم، ﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ … وَلَهُنَّ الرُّبُعُ … فَلَهُنَّ الثُّمُنُ﴾ [النساء: 12] ازواج، ازواج چه دائمه باشند، چه منقطعه باشند، چه کنیز. بعد اینجا عایشه حرفی زده است که با این که فقیه هم نبوده، سفاهت کرده در عنوان فقاهت. ایشون گفته است که زن، نقل میکنند {24:30} که عایشه گفته است که اصولا عقد منقطع، زناست. اگر کسی زن منقطع بگیرد، این زنا کرده. چرا؟ استناد کرده به آیه مومنون ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ، إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ﴾ [المؤمنون: 5-6] میگه اینها ازواج نیستند. میگیم خب، جناب عایشه، قبلا از ازواج اند  و حالا نیستند؟ شما که قبول دارید که عقد منقطع اول حلال شد که. بعد در ده قول اختلاف دارید، شما سنی‌ها. خب اول که حلال شد، ازواج بودند، حالا ازواج نیستند؟ من خودمم در قم و من غیر خودمم در تهران؟ اول ازواج بودند، خب این … ازواج میکنه.

 حالا برگردیم، در جایی که زن منقطعه فقط دارد، چرا ارث نبرد؟ هر چند تا داشته باشد، تقسیم. {صحبت حضار}  ببینید، آیا کنیز و عبد، اینها مالک هستند یا نه؟ ما عرض میکنیم مالک‌اند، برخلاف آنچه که برادران فقیه میفرمایند. مالک‌اند. چرا مالک نباشند؟ مالک اند اینها. این مالک، منتها مالک خودش، بله نیست. چون ملک دیگری است. ولی مالک مال هست. اگر کنیزی برود، عرض  می شود که فرش ببافه، چه کنه، چه کنه،  {صحبت حضار}  حالا مال حاصل میشه براش دیگه. بر اثر اینکه این کنیز زن این آقاست، مادامی که این آقا زنده ‌است، مالک مال آقا نیست، وقتی آقا مرحوم شد، این کنیز زوجه اش هست یا نه؟ ازواجه دیگه. زوج یعنی چه؟ زوج یعنی قرین. قرین در جنس، یعنی زن و مردی که با هم کارهای جنسی انجام میدهند {صحبت حضار}  اونجایی که مقابل اومده، بسم الله، اونجارو قبول داریم. ولی اونجایی مقابل نیومده چی؟ مثل چی؟ مثل حج عمره ﴿وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ﴾ [البقرة: 196] میفهمیم که حج اونی است که درش منا و عرفاته ولی عمره نه. ولکن وقتی فرمود ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ [آل عمران: 97] این حج چیه؟ هردو است. کاظرف و المجرور، اذاجتمعا افترقا و اذافترقا اجتمعا. چون اصل حج چیه؟ اصل حج، زیارت البیته. مگه در عمره زیارت البیت نیست؟ اصل حج زیارت البیته. اینجا هم همینطوره، اینجا هم اگر در مقابل قرار گرفت، بسم الله. مقابل، قرینه است. اما اگر مقابل، عرض می شود که ﴿وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ﴾ [النساء: 12] چی؟ ازواجکم. این ازواج که فرمود، نفرمود که ازواجکم الدائماة، ازواجکم المنقطعاة، ازواجکم الاماء. نخیر، ازواجکم. زوج و زوجه. زوج و زوجه، یعنی نر و ماده‌ای که با هم جفت‌اند در جریانات مجانست، در جریان جنسی و حلاله. اینهایی که جفت‌اند در جریانات جنسی و حلال که شارع قبول دارد، اینجا ارث طرفینی است. هم زن به مرد ارثش میرسه و هم مرد به زن ارثش میرسه، بر حسب همون حسابی که در آیه مبارکه ارث وجود دارد {صحبت حضار}  نشد، اینجا ذکر خاصه بعد از عامه. اما اگر یکجا فرمود که ازواجکم، هیچی نگفت. اگر یکجا فرمود که ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾ [النساء: 24] فقط، {صحبت حضار}  شش تا معنا داره. خب اینجا أو، چی میخواد بگه؟ میگه اگر ازواجکمی که به نظر شما هست که دائمات است، یا بعد منقطعات است، نبود، اینی که به خیالتون ازواجکم نیست و ازواجکم هست، این رو داخل میکنه. چون خیلی از جاها هستش که آدم خیلی کمرنگ خیال میکند که فلان فرد داخل این عامه. برای اینکه معلوم بشود که فلان فرد هم داخل این عامه، او مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ، تازه او مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ، هم مخصوص امه نیست، بلکه متعه رو هم میگیره که این مطلب خلافی بین شیعه و سنه، سنی است و در این مطلب عرض می شود که معارکه آراء زیاده.

حالا، خلاصه مطلب که جواب برادران این است که آیا زوجیت حاصل است در کنیزه‌ای که راضی است زن شما باشه؟ منتها عقد ازدواج کنیزه غیر از انحکت و زوجت است که اون رو هم ما قبول نداریم. حالا، اگه قبول کنیم، عقد ازدواج کنیزه چیه؟ این است که این میخواد این کنیزه رو بخرد، خرید، کنیزه این فروخته شدن را در دو بُعد قبول دارد. اگر در دو بُعد قبول ندارد، این خریدن و فروختن اصلا درست نیست. مخصوصا بُعد ازدواجی. در بُعد ازدواجی باید رضایت در کار باشد. وقتی رضایت در کار بود، رضایت این زن کنیزه و خود این بیع که انجام میشه، هردو جای عقد نکاح رو میگیره، بلکه خودش عقد نکاحه. عقد نکاح، گاه لفظی است، گاه عملی است، گاه کتبی است، گاه اشاره‌ای است. مگر اشارت الاخرس، عقد و نکاح نیست؟ عقد نکاح یعنی پیمان ازدواج. منتها پیمان ازدواج دو جور. گاه اوقات پیمان ازدواج با کلفت بودن اوست، گاه با کلفت بودن او نیست. پیمان ازدواج، با خادمی بودن اون در باب عرض می شود که امائه. اما در غیر اماء اینطور نیست. کما اینکه بینهما عموم من وجه. ممکن است {صحبت حضار}  اتفاق چی دارند؟ اگر مرد و زنی با هم زنا میکنند، با هم این کار رو میکنند، بر چه مبناست؟ بر مبنای اخدان است، بر مبنای {30:25} ازدواج نیست. چون اگر مبنای ازدواج باشه، شرط داره.  مَهر معین باشه {صحبت حضار}  مهر معین باشه، مدت اگر منقطع است معین باشه، حامله نباشه، در عده نباشه، شوهر دار نباشه، اینها هم اش شرطه. اگر تمام این شرایط موجود، مثلا زن و مردی هستند، این سابقه هم داره که قبلا یا شما یا دیگری فرمودید، اگر زن و مردی هستند که هیچ مانع از ارتباط جنسی بین این دوتا نیست، هیچی. نه این زن حامله است، نه زن پنجم عقدی است و نه چه است و نه چه است، هیچ مانعی در کار نیست. فقط مانع این است که باید عقد ازدواج در کار باشد. ما میگیم عقد ازدواج چند جوره. یا به لفظ است، یا به کتب است، یا به اشاره است، اگر لال باشه. یکی از برادران خود من لاله، گفتم شما زن گرفتی من یادم نیست، بچه بودم، چه کار کردی؟ گفت من گفتم اینطور و اون هم گفت اینطور، تموم شد دیگه. پدرم هم که از وعاظ بسیار بزرگ ایران بود این مطلب رو قبول داشت، حالا یا تقلیدا یا اجتهادا من خبر ندارم، چون خیلی کوچک بودم وقتی که فوت کردند. حالا این عرض می شود که مُتعه. متعه که بین الامرین است. متعه بین عقد دائم است و عرض می شود که کنیز، که کنیز ما نداریم دیگه، کنیز نداریم مگر اینکه جنگی با کفار و مشرکین بشود و چه شود و چه شود.

حالا ما در بُعد متعه میخوایم صحبت کنیم. سوال، آیا عقد دائم الزم است یا عقد منقطع؟ .. کیان هر دو رو قبلا بحث کردیم، باز هم بحث میکنیم، شرایطی که متفق علیها هستند و شرایطی که مختلف فیها هستند. حالا در اصل عقد منقطع، ما در باب بیع که خب، بیع های گوناگونی داریم. بیع دائم، بیع موقت، بیع موقت این بیع شرطه دیگه، اسمش بیع شرطه. همون طوری که بیع دائم داریم، بیع موقت هم داریم منتها جنسی که به بیع دائم میخرند گران تر است، به بیع موقت ارزانتر است. چون بعد از یک سال، قیمت احیانا ممکنه بره بالاتر و چه و چه. خب، همونطوری که اشخاص {صحبت حضار}   نه خیلی فرق داره. این در جاش بحث شده، قاطی نکنید مطلب رو، بزارید حرف خودمون رو بزنیم ما. اون در جای خودش ، رحم، بحث شده. ما اینجا رو داریم بحث میکنیم. بیع دائم یا بیع موقت. احیانا نه بیع دائم است، نه بیع موقت، اجاره است. این خانه را میخرند کلا، همیشه مال منه، مگه اینکه بفروشم. یا این خانه را من میخرم پنج ساله، خانه اولی که ما در قم اجاره کردیم، دو ساله ما خریدیم، نیم میلیون تومن قیمتش بود، ما دویست هزار تومن این خانه رو خریدیم دو ساله. سر دو سال هم طرف اومد {33:27} گفتم یا بنشینیم یا بریم. گفت نخیر، پول ندارم یا پول، گفتم پول ندید، فردا این خاله مال ماست. انوقت هم قدرت با ما زیاد بود البته. اول انقلاب بود. بیع موقت، این طور نیستش که کلاه بگذارند. این خانه‌ای که پنج میلیون می ارزه بر حسب سنینی که شما در نظر بگیرید، طرقیاتی که در نظر میگیرید، اختیاراتی که در خانه هست در نظر میگیرید، این باید که قیمت عادلانه این خانه به حساب یک سال، دو سال، سه سال در نظر گرفته بشه. اینجا نه رهن است، نه مهن است، خریده، خریدید شما. سوم، اجاره است. بیع است، بیع در بُعد اول بیع اصلی است، بیع دائم یا بیع منقطع که بیع شرط است یا اینکه اجاره. خب، این هر سه مورد احتیاج مردم هست دیگه. مگر همه پول دارند که خانه بخرند؟ نه. بعدش منتقل میشود به اینکه پول کمتری که خانه‌ای رو انسان بیع موقت کنه. مگر همه پولی دارند که بتونند بیع موقت کنند؟ نه، اجاره. هر سه مشروع است و هر سه انسانی است و هر سه بر حسب احتیاجات مختلفه مردمه.

حالا خرید و فروش خوراکی یا لباس یا مکان اهم است در ضرورت‌های زندگی و احتیاج زندگی. اشخاصی هستند که صنار ندارند در بساط، ولکن حاضره لباسش رو، مباسش رو و هر چه هست بفروشه، بتونه یه ازدواج موقتی مثلا بکنه. این یک جریان ضرورت داخلی است. فقط ضرورت خارجی نیست. این ضرورت داخلی که جدا باشد، دارا باشد، پیر باشد، جوان باشد، حالا {35:01} این یک ضرورت است. این ضرورت رو اسلام که تمام احتیاجات رو به طریق حلال برآورده کرده است، باید برآورده کنه که مقداریش تکراره که اگر ما آیه‌ای و روایاتی در ازدواج موقت نداشتیم، به دو علت میگفتیم ازدواج موقت شرطه. علت اول ﴿أَنْكِحُوا الْأَيَامَى﴾ [النور: 32] است. انکحوا مگه دارد که دائم باشه؟ آیات نکاح و ازدواج مگه دارد که دائم باشه؟ بله، اونهایی که درش طلاقه یعنی دائم. اونهایی که درش طلاق نیست، پس اون آیات ازدواج و صِرف ازدواج رو دارد، چه میخواد دائم باشد، چه میخواد منقطع باشد و حتی چه میخواد عرض  می شود که ملک یمین و کنیزه باشد با اون شرایطی که عرض میکنیم، این اولا. ثانیا، اگر این هم نبود، فرض کنید این هم نبود، فرض کنید همانطوری که مثلا ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾ [النساء: 24] اگر این نبود، منتقل میشدیم از این دلیل خاص، به دلیل عام، فرض کنید دلیل عام نبود، فقط دلیل عام بگد که شما نکاح دائم بکنید و به ما نرسید نکاح منقطعه، اما نکاح منقطع یک ضرورتی است یا نه؟ بله. وانگهی به عام دوم ما رجوع میکنیم ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ [المائدة: 1] آیا پیمان قرارداد بین زن و مردی برای ازدواج و جریان جنسی اگر موانع شدیدی نداشته باشد، از عقود هست یا نیست؟ اگر عاقلانه باشد، غرض نباشد، ضرر نباشد، چه نباشد، مثل عقد بیمه. عقد بیمه ای که در زمان اول اسلام نبوده، تازه آمده و عقود دیگری که احیانا میشه. عقودی که با تلگراف میشه، با تلفن میشه، با تلویزیون میشه، با چه میشه، با چه میشه، خیار مجلس هست یا نه؟ مجلسش همون مادامیه که تلویزیون نشون میده. مادامی که تلویزیون صحبت میکنید، مادامی که تلگراف حضوری داره انجام میشه. این توسعه یا تضییق احیانا در موضوع است و در حکم نیست، چنانکه مفصلا در مقارنات الفقهیه که ترجمه عرض می شود که فقه پویاست، این رو مفصل ما نوشتیم که این طور نیستش که حکمی به اسلام اضافه بشه یا حکمی کم بشه. این توسعه در موضوع است یا عرض می شود که تضییق در موضوعه. حالا، اگر ما در بُعد اول، دوم، سوم، آخر رو به رو می‌ایسته، هیچ دلیل لفظی فرض میکنیم ما نداشتیم. نه أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ [المائدة: 1] داشتیم، نه ﴿أَنْكِحُوا الْأَيَامَى﴾ [النور: 32] داشتیم، نه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ﴾ [النساء: 24] داشتیم، هیچی نداشتیم، آیا این یک ضرورت زندگی نیست که هر مردی نمیتواند ازدواج دائم بکنه؟ مخصوصا حالا که همه چی گرونه، خودتون هم زیادی هستید. آنقدر چیز‌ها گرون است که خود انسان هم زیادیه. خب بعضی ها که دارند، مطلبی نیست. خب آیا اون کسانی که قدرت ندارند ازدواج دائم کنند، ازدواج موقت هم نکنند؟ کسی که نمیتواند خانه بخرد، اجاره هم نکند؟ بره تو خیابون بخوابه؟ تو بیابون بخوابه. این یک ضرورتی است که حتی اگر ما دلیل لفظی از اسلام نمیداشتیم بر فرض محال، چون محاله دیگه. چون ﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ [النحل: 89]، بر فرض محال اگر دلیلی از اسلام کتابا و سنتا به ما نمیرسید در باب ازدواج منقطع، میگفتیم حتما بوده است، به ما نرسیده. چون اگر بگیم که نبوده است، نرسیده، اسلام ناقصه. اسلام این جنبه ضرورت اجتماعی که اینقدر ضرورت دارد و اینقدر مورد حاجت است، در جهات گوناگون که فردا خواهم عرض کرد اگر زنده موندیم، این رو کلا مراعات کرده.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی.

والسلام علیکم

اللهم صل علی محمد و آل محمد