پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و بیست و دوم درس خارج فقه

نکاح منقطع – عیوب مبطل نکاح

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

به مناسبت این فرمایش علامه بزرگوار رضوان الله تعالی علیه که در عقد منقطع اگر کسی قبل از دخول مهر را بخشید در این صورت نصف مهر ثابته ما عرض کردیم که این حرف اصلا درست نیست به چند جهت. فرمایش ایشون این بود که ولو وهبها المده قبل الدخول ثبت نصف. تکرار نمیکنیم فقط اشارتا ثبوت نصف مهر اولا در عقد دائم است ثانیا قبل از دخول عندالطلاق است و در باب بخشیدن تتمه مدت عقد منقطع طلاق اولا نیست ثانیا عقد دائم نیست ثالثا فما استمتعتم به منهن به مقدار استمتاع بایستی این مهر بخش بشه و حساب بشه تا الی آخر.

شبهه ای روز آخر حضور برادران عرض کردم تکرار میکنم و اون جوابی که من فهمیدم در مبنای آیات حضورتون عرض میکنم. لفظ طلاق و انطلاق آزاد کردن و آزاد شدن و رها شدن است. حالا این البته اعم است از باب نکاح و غیر طلاق. طلق فلان یعنی آزادش کرد زندانش کرده حالا آزادش کرده.

و اما در باب نکاح ما داریم عرض میکنیم در باب نکاح که دارای سه بعد است یک نکاح دائم است و دوم نکاح منقطع است و سوم ملک یمینه کنیزست در هرسه بعد از اتصال جدایی هست. جدایی بعد النکاح در عقد دائم خب معمولا طلاق میگن و جدایی بعد النکاح در عقد منقطع میگن بخشیدن مدت که عرض کردیم که این بخشیدن مدت معنا ندارد مگر اینکه طرفین قبول کنند. اگر طرفین بخشش تتمه ی مدت را در عقد منقطع قبول کردن اینجا طلاق نیست آقایون میفرماین و چون طلاق نیست بنابراین احکام طلاق رو ندارد. الطلاق مرتان در الوهله مرتان نیست عرض میشود که در طلاق در به طور غیر مواقع باید بشد تا صحیح باشد در باب بخشیدن تتمه مدت نیست و غیر علی ذلک.

ما اینجا عرض کردیم که لفظ طلاق از نظر لغوی اولا اختصاص به دار النکاح ندارد تمام جداسازی ها بعد از اتصال طلاق است و انطلاق. طلاق فاعلیست انطلاق تعصب پذیریست و در باب عرض میشود که نکاح هم خب یک ارتباط نکاح دائم است که طلاقش جدا کردن از نکاح دائم است و بر حسب معنا و مبنای عامل های طلاق در باب بخشش مدت عقد منقطع هم او رو وقتیکه آزاد کرد بقیه وقت رو بخشید او هم قبول کرد خب این هم طلاقه دیگه لغت عربی طلاق

و در باب کنیزه هم همینطوره. اگر کنیزه ای که هم ملک این شخص است و هم ارتباط جنسی دارند که زن این شخص است در بعد کنیز مملوک بودن اگر او را بخشید در هر دو بعد بخشید نه در یک بعد. اگر در هر دو بعد بخشید یا فروخت یا هرچه اینجا باز طلاقه یعنی جداکردن این زن است که با او ارتباط جنسیش حلال بود در مبنای مملوکه بودن در دو جهت یکی ملک اوست و یکی زن اوست اینجا هم طلاقه. این اشکالی که ما عرض کردیم.

سوال سوال اینه جواب بله صحیح است از نظر مبنای لغوی چنین است که طلاق در مقابل هر گونه نکاحی اول دوم سوم اما اگر ما از استعمالات قرآن کلا استفاده کردیم که طلاق در باب نکاح اختصاص به عقد دائم دارد اگر این مطلب را فهمیدیم پس اصطلاح شرعی قرآنی خواهد شد. اول نظائرش رو عرض میکنم بعد خود آیات طلاق رو.

مثلا لفظ صلاه در اصل از صلا است گیرانه گیرانه نور. گاه گیرانه نار داریم و گاه گیرانه نور. صلاه گیرانه است گیرانه نور است وسیله ی روشن کردن بین عبد و معبوده خب صم هم اینطوره خب جهاد هم اینطوره ذکر هم اینطوره نماز و غیر نماز اونکاری که انسان در راه خدا و به نیت قربت الی الله میکند این صلا است وقودست و تاریکی ها و ظلمت ها رو بین عبد و معبود به مقدار عمق نیت و به مقدار شایستگی و صلاحیت کار از بین میبره این اصل صلاته. اما در قرآن شریف برای مکلفان برای غیر مکلفان بحث نمیکنیم. و طیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه صلاه او غیر صلاه ماست سجود ندارد رکوع ندارد وضو ندارد غسل ندارد چه ندارد قبله ندارد. صلاه اونها همون صلاه لغویست که از وقول النور است.

اما نسبت به مکلفان کلا صلاه در قرآن مصطرح است به همین ارکان محصوصه و در کل قرآن جریان چنینه یا لفظ صم صم یعنی خود داری صیام یعنی خودداری طرفینی خودداری از کلام خودداریه از خوابیدن خودداریه از خوردن خودداریه از رفتن هر خودداری این صم اما صم در مبنای اصطلاح خاص قرآن شریف وقتی استعمال میشود همون خودداریه مخصوص است از امهات شهوات اون هم بین طلوع فجر صادق تا مغرب الشمس.

این اختصاص را ما بر مبنای اصطلاح خاص قرآنی استفاده میکنیم وضع هم نیست وضع شرعی نمیخوایم بگیم وضع شرعی نخیر. شرع مقدس میگد این صمی که به معنی خودداریست ما در یک بعدی این خودداری را از چیزهای معینی در زمان معین واجب کردیم اسمشم صیام است در قرآن شریف. جهاد همچنینه و ازین قبیل عباداتیکه نمیخوایم وارد اصطلاحات اصولیه بشویم که وضع عرض میشود که اعم است یا وضع اخذ است حقیقت شرعیه داریم یا حقیقتی که داریم اینارو کاری نداریم اصلا.

چرا فرق داره صیام مفاعله است ولیکن صم مفاعله نیست صیام یعنی طرفینی یعنی کل طرفین. و لطف قضیه خود صیامه که من روزه میگیرم روزه هم مرو میگیرد اینو در باب بحث کردیم حالا در باب طلاق هم چنینه

لفظ طلاق خود طلاق طلقت طلقتم این در قرآن شریف فقط استعمال شده است در جداشدن زن در عقد دائمی از مرد در همین عقد. اما جدا شدن زن از مرد در غیر عقد دائمی چه بعد دوم نکاح باشد که نکاح منقطع است و چه بعد سوم نکاح باشد که کنیز هست در اونجا اصلا لفظ طلاق ولی انطلاق هست. انطلاق بسم الله در قرآن ندارد البته انطلاق ولی لفظ طلاق لفظ طلقتم این در اصطلاح قرآنی در اختصاص جدا شدن زن از مرد است در عقد دائم.

حالا ملاحظه بفرمایید در قرآن شریف مثلا و اذا طلقتم النساء سوره بقره قرآن داشته باشید آقایون و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسکوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف بقره آیه دویست و سی و یک. ببینید اذا طلقتم النسا اگر مراد از طلقتم صرف جدا کردن زن باشد اعم از عقد دائم یا عقد منقطع یا ملک یمین اینجا جور نیست چرا؟ برا اینکه و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن وقتیکه اواخر عده ی این زن شد فامسکوهن بمعروف مگر این امکان دارد در غیر عقد دائم. در عقد منقطع اگر وقت بخشیده شد که باعنه دیگه پس امسکوهن چیه؟ در غیر عقد دائم حالا مثال میزنیم که معمول بین ماست و موجوده در عقد منقطع که اگر یکساله عقد کرده است این زنو برای خودش و قبل از اینکه یکساله به پایان برسد با توافق که صحیح است این بقیه مدت عرض میشود که بخشیده شد مرد بخشید و زن هم قبول کرد خب بعد هم اگر این زن عده دارد اگر دخول شده ولکن میشود قبل از تمام العده مرد رجوع کند به این زن بدون مهر؟ نه این زن اجنبیه است. عده ایشون بر این است که عقد دومی انجام نشود چه در بعد اول دائم یا دوم منقطع یا سوم ملک یمین به عنوان جنسی انجام نشود.

چون عده دارای دو بعد است یک بعد مربوط به مردیست که او رو طلاق داده یک بعد هم مربوط به آزاد شدن است که بعد بتواند ازدواج کند در اینجا و اذا طلقتم النسا فبلغن اجلهن فامسکوهن یعنی چه؟ در عقد دائم در عقد منقطع امسکوهن معنا ندارد. در اینجام که کنیزه اگر کنیزی را در هر دو بعدش بخشید را فروخت و عده داشت این کنیز چون عمل جنسی انجام شده عده داشت آیا قبل اینکه عده تمام شود امسکوهن معنا دارد مهر برمیگردد برگرده؟

و در عقد منقطع که مطلب روشن تره وقتی مدت بخشیده شد تمام شد گرچه این زن عده ای خواهد داشت از بر ازدواج بعدی اما قبل از اینکه تمام بشود عده امکان دارد برگشتن بدون عقد؟ پس در اینجا طلقتم استعمال شده است در چه در جداشدن در عقد دائم. آیه دوم همین سوره آیه دویست و سی و دو و اذا طلقتم النسا فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن

ببینید زن رو طلاق داده زنو طلاق داده وقتش داره تمام میشه بعضی وقتها این مرد ها رو غیرت عربیه یا هرچه اذیت حساب میگیرن که نه این زنو صبر میکنیم اون روزای آخر عده اش که شد داره تموم میشه برمیگردیم رجوع میکنیم رجوع میکنیم که این زن دیگه نتونه شوهر کنه هی رجوع میکنیم نتونه شوهر کنه خب این در کجا امکان دارد همون رجوعه دیگه. رجوع در صورتی در عده این زن امکان دارد اونیکه عده داره که بشود رجوع کرد بدون عقد این هم دوم.

عرض میشود که آیه دیگر دویست و سی و شش همین سوره لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن آیه روبخونید لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فریضه و متعوهن علی الموسع قدره و علی المقتر قدره متاعا بالمعروف حقا علی المحسنین و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فریضه فنصف ما فرضتم الا ان یعفون او یعفو الذی بیده عقده النکاح و ان تعفوا اقرب للتقوی و لا تنسوا الفضل بینکم ان الله بما تعملون بصیر.

این در طلاق از عقد دائم است به چه دلیل؟ به دلیل نکاتی در خود آیه و به دلیل کل آیاتی که لفظ طلاق که استعمال شده نسبت به عقد دائم البته در باب طلاق ما تفصیل بیشتری خواهیم داد.

بعد سوره احزاب آیه ی چهل و نه سوره ی سی و سه یا ایها الذین امنوا اذا نکحتم المومنات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لکم علیهن من عده تعتدونها بله آیه چهل و نه سوره احزاب آیه چهل و نه بله. عرض میشود که خب قبلش چی بود حالا آیه چهل و نه بله بله بله یا ایها الذین امنوا اذا نکحتم المومنات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لکم علیهن من عده تعتدونها فمتعوهن و سرحوهن سراحا جمیلا خب سرحوهن کجا میاد؟ اگر زن را قبل از مس طلاق داده سرحوهن سراحا جمیلا چیه؟ آزادش میکنه آزاد شد دیگه. این زن به طور کلی آزاد شد دیگه دیگه آزادش کنید یعنی چه؟ خب اینکه نمیتوند که برگرده

اولا عده ندارد این زن که قبل از عرض میشود که قبل از عمل جنسی طلاق داده است عرض میشود که فما لکم علیهن من عده تعتدونها فمتعوهن و سرحوهن سراحا جمیلا بالمره در اینجا عده ای در کار نیست آزادشون کنید کجا میگن آزادشون کنید مطلب دومو میگم. خب اینجا خودش آزاد هست دیگه برا اینکه این عده ندارد آزاده به چه حساب میفرمایند که آزاد کنید برن شوهر کنند و دیگه گیرشون نندازید

این مرد ها خیال میکردند که اگر عقد دائم شد چه قبل از دخول طلاق بده چه بعد از دخول طلاق بده استمرار دارد که که میتواند بره باز دوباره عرض میشود که زنو برگردونه البته در یک بعدش که قطعا نمیتونه برگردونه اینا خیال کردند در بعد دوم هم نمیتونه. اگر دخول شده بود و در حال عده بود این زن رو نمیتواند بعنوان اذیت برگردونه بله به عنوان رجوع در عده میتواند برگردونه اینا خیال کردند که در اونجا که میشود بعنوان اذیت برگردوند یا بعنوان غیر اذیت برگردونن خیال میکردند که اگر طلاق قبل از دخول هم داده بشه در اینجام باز عده رجعیه هست و مثلا میتواند. سرحوهن جاش فقط اینجاست و الا سرحوهن معنا نداره.

عرض میشود که بله و همچنین آزاد کنید بله میخواد بگه طلاق باعنه خیال نکنید که این عرض میشود که در عده شماست و میتونید قبل از تمام عده برگردونید که تتمه مطلب قبله. خب در آیه ی دویست و سی سوره بقره فان طلقها فلا تحل له من بعد حتی تنکح زوجا غیره این دیگه ضرورت کل صد در صد است در میان کل مسلمین که این فان طلقها فلا تحل فلا تحل در عقد دائم است در عقد منقطع نیست. در عقد منقطع خب صد مرتبه این زن رو عقد منقطع کنه بگیره دیگه محلل لازم ندارد.

بعدش فان طلقها فلا جناح علیهما ان یتراجعا خب بحث طلاق تموم شد. تمام آیات طلاق بالمره این مطلب رو میرسونه بنابراین طلاق و احکامش در اصطلاح شرعی قرآنی مخصوص است به اونجا که جدا کند زن رو یا جدا شود زن از شوهرش در عقد دائم. بنابراین اگر چنانچه طلاق نبود بخشش مدت بود در اینجا قبل المهر و بعدالمهر یک فرق دارد که قبل از دخول اگر قبل از دخول این زن را بخشیده یا قبل از دخول این زن رو آزاد کرده است یا فروخته بگید نصف مهر، نخیر نصف مهر در این چهار بعد مثال بعد دارد.

چهار بعده دیگه یکی عقد دائم و قبل از دخول این زن رو طلاق دادن یکی هم عقد منقطع و قبل از دخول این زن رو عرض میشود که بخشیدن یکیم ملک یمین در هر دو بعدش ملک یمین در هر دو بعدش که چه دائم باشد چه منقطع باشد اگر تطوعی داشته باشد در جای خودش. در میان این سه چهار تا مورد فقط یک موردو قرآن تنسیه میکنه که اگر طلاق دادید قبل از عمل جنسی نصف مهر رو باید بدید. خب این چه ربطی دارد به عقد منقطع و چه ربطی دارد به بالاترش عرض میشود که ملک یمین؟ که علامه بزرگوار در اینجا اینطور میفرماین و ظاهر مطلب اینست که نوع آقایون اینطور میفرماین چون اگر دو وجه بود میفرمود الا احد الوجهین.

منتقل میشیم به فصل سادس فی العیوب باب نکاح دائم و نکاح منقطع اصول مطالب رو عرض کردیم حضور برادران و علیکم ان تفرعوا. عیوب در باب عیوب ما اولا این تقسیم رو عرض کنیم حضور برادران تا وضع عیوب نسبت به عیب مرد یا عیب زن روشن بشه. عقد نکاحی که انجام میشود یا بعدا معلوم میشود که عقد اصلا تحقق پیدا نکرده پس انفساخ خیال کردن نکاح شده و بعدا معلوم شد که نخیر ارکان اصلی نکاح بعضیاش نبوده و اینجا انفساخه فسخ نیست. انبطاله ابطال نیست.

مثل اینکه زنی زن مسلمانی ازدواج کرد با یک مرد غیر مسلمان خیال میکرد مسلمانه ظهور مطلبش که مسلمانه خیال میکرد مسلمانه بعد معلوم شد مسلمان نیست در اینجا طلاق در کاره فسخ درکاره؟ زوجیت حاصل نشده است تا طلاق باشه تا فسخ باشه. اینجا انفساخ هست این مرحله اولی که اصولا حق باطل بشه حالا عقد باطل باشد یا به حساب اینکه بعضی از ارکان عقد در اینجا نبوده مثل مثالی که عرض کردم یا نه ارکان اینکه زن و مرد هر دو مسلمان یا مرد مسلمان زن هرچی میخواد باشد این ارکان موجوده اما رفته است یکی از برادران میفرمودن که الان تشریف دارن رفته است با یک دختری ازدواج کنه اینو یکی دیگرشو نشون دادن خوشگل تر بوده بعد عقد که حاصل شد بدترکیبه شد چون عقد نشده است اصلا چرا؟ برا اینکه اونیکه زیباتر بوده و ایشون دیده اونو میخواسته بعد روزی که رفته عقد کنه اون بدترکیب رو یا اینکه غیر اونو آوردن و این عقد حاصل نشده عقد از بیخ درست نیست انفساخه اینجا فسخ نیست.

پس در مواردی که عقد اصلا حاصل نشده انفساخه و فسخ نیست و بحث عیوب دیگه در کار نیست عیب داشته باشد نباشد از حورالعین باشد بی حورالعین باشد هر چی میخواد باشد اونی رو که مورد نظر بوده است اون نبوده ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع این یه مرحله. در بعضی مراحل که نه اینم نیست همان را که میخواستست همانه به همون جماله به همون کماله به همون خصوصیاته. شرایط رکنی اصل از نظر اسلامی موجوده اما یک شرطی کرده گفته من با شما در صورتی ازدواج میکنم که شما بیست ساله باشید بعد معلوم میشود بیست و پنج ساله است سی ساله است و اینجا اگر وحدت مقصود باشه گاهی اوقات تعدد مقصوده گاه تعدد مطلوبه گاه وحدت مطلوبه.

در اینجا که وحدت مطلوبه به این آدم میگیم خب اگر چنانچه ایشون مثلا بیست سال بیشتر داشت شما این عقد رو حاضرید ولو نیمه کاره میگه اصلا یکساله رو حاضر نیستم یک درصدم راضی نیستم نمیخوام وضعم اینجوریه در اینجا اگر عقد شد بر این دختری که پسندیدستو چنین و چنان بر مبنای بیست سال و شرط بیست سال کرده یا شرط صریح کرده است یا مبنا اینجوره قبلا صحبت کرده قبلا صحبت کرده من یک زن بیست ساله میخوام به این حساب به این حساب خب بعدا ایشون بیست پنج سالشه سی سالشه این عقد اصلا انفساخ هست این که واقع نشد که اصلا چرا؟ ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع.

اما مرحله چهارم مرحله چهارم اینست که شرط میکنم که لیسانس داشته باشه بیست سالش باشه چنین تهرانی باشه کجا باشه خب این شرطارو میکنه اما تعدد مطلوبه یعنی من این دخترو دیدم پسندیدم از جهات اصلی زیر بنایی ازدواج اما از نظر روبنایی این شرط و اون شرط و اون شرط شرطها هم شرعی اینجا که شرطها شرعیه خب اگر تخلف شرط شد یا تخلف اتوموتیکی اختیاری خب بعضیا تخلف اتوموتیکیه یعنی این زن که تهرانی نیست بیست سالشم نیست لیسانس هم نیست نمیتونه بعد اینکه عقد شد بیست سالش کنه خودشو لیسانس کنه خودشو تهرانی کنه این تخلف اتوماتیکی.

یک تخلف اختیاری تخلف اختیاری اینست که با این زن ازدواج میکند و شرط میکند که شما در این خانه ای که من اینجا ساختم بیایید اگر نیایید یک شرط از بین رفته اینجا تخلف اختیاریست. چه در تخلف غیر اختیاری و چه تخلف اختیاری اگر وحدت مطلوب است که انفساخ است عقد در کار نیست اما اگر تعدد مطلوب است اینجا خیاره در کل عقود هم اینطوره. در کل عقودیکه مبانی شرعیش درسته و شرط شرعیش درسته و اصل عقد درسته اگر تخلف شرط شد یا اختیارا یا اتوموتیکی اونجا که میتواند اونجاکه نمیتواند.

اگر تخلف شرط شد در اینجا چه زن شرط کرده باشد زن خیار فسخ دارد مرد کرده باشد مرد خیار فسخ دارد. معنی خیار فسخ اینست که اصل عقد انعقاد پیدا کرده درست شده است منتهی چون رضایت کامل در کار نیست تجارت عن تراض تجارت عن تراض باید باشد و مهم ترین تجارت تجارت تبادل نفسین است که در ضمن مالین است و حالین است و چه. این یکی از موارد بسیار درخشان و مشخص باب تجارتا عن تراضه باب خیارات هم همینه.

تمام این چهارده خیاری که آقایون ذکر فرمودن حالا زیاده کم تمام این خیارات یک دلیل داره تجارتا عن ترازض که در باب تجارت ما بحث کردیم. در اینجا هم اگر شرطی کرده است زن یا مرد و این شرط مشروعه که بتواند انجام بده طرف و چه نتواند تخلف اتوموتیکیست باقی اینطور نبوده اگر وحدت مطلوبست عقد واقع نشده اما اگر تعدد مطلوبست عقد به عنوان مطلوب واقع شده ولکن اون کسی که شرط کرده و شرط انجام نشده است اختیار فسخ دارد میتواند فسخ کنه اگر فسخ کرد این انفساخ نیست انبطال نیست بلکه عقد تا اینجا هست و از اینجا جدا میشود.

سوال خب طلاق احکامی داره طلاق باید در طور غیر مواقعه باشد طلاق باید سوم نباشد سوم باشد که بعد هیچی نیست و و و. خصوصیات و امتیازاتی در باب طلاق هست که در جاش خواهد آمد. آیا اگر این با اختیار فسخ این زن یا این مرد بخواد اختیار فسخ رو انجام بده و فسخ انجام بده این فسخ هم طور غیر واقعه میخواد؟ خب نه این طلاق نیستش که طلاق نیستش که. مثل زنی که شوهرش مرتد شد اگر شوهرش مرتد شد باید شوهر صبر کنه موقعی مرتد بشه که طور قبل از غیر واقعه باشه. نگرش داره ترمز کنه شوهر اونوقت مرتد نه دیگه این شرط طلاقو نداره در باب ارتداد احدالزوجین که اینجا انفساخ حاصل میشه این بطلان نیست انفساخ حاصل میشه بدون فسخ.

گاهی اوقات انفساخ حاصل میشه بدون فسخ مرد مرتد شد یا زن مشرکه شد مهم ترش مرد مرتد شد گاهی اوقات انفساخ حاصل میشه با فسخ انفساخ بدون فسخ حاصل شود در مواردی یا انفساخ با فسخ حاصل شود در مواردش این حکم طلاق رو ندارد. طور مواقع بودن لازم نیست

در عدد طلاق هم نمیاد اگر این زن را دو مرتبه طلاق داده بعد عرض میشود که خیار فسخش فرق کرد طلاق سوم نمیاد. الطلاق مرتان فامساک الی آخر فان طلقها فلا تحل فان طلقها فانسفخ که نیست. بنابراین احکام طلاق مربوط به خود طلاق است و احکام انفساخ مال خود انفساخ است و احکام فسخ مال خود فسخ است بله فسخ در حکم طلاق است به حساب های یعده. بعد ازینکه این مرد فسخ کرد این ازدواج را این زن باید ازون زمان عده بگیره اما طور غیر مواقع در این جا شرطه. در بعضیها حکم طلاق در این بعدم نیست مثل ارتداد.

اگر مرد مرتد شد زن باید عده طلاق بگیره؟ در صورتیکه عمل جنسی شده باشه اگر عمل جنسی شده است و شرایط عده در کار است آیا اگر مرد مرتد شد زن باید که عده طلاق بگیره. طلاق این نه انفساخ است نه فسخ است نه طلاق است بلکه ارتداده وقتی ارتداد شد در مرتد اسلام چه حکم میکند؟ اسلام حکم میکند که این کسی که مرتد شد از حالا حکم مرده رو دارد هم اموالش تقسیم میشه و هم زنش عده وفات میگیره. پس اینارو از هم جدا کرد مکتب تفکیک در فقه هم باید انجام بشه. نه اینکه مکتب تفکیک منحصر به این باشد که بعضی برادران که بعدا دنبال خواهند شد انشاالله اگر عرض میشود که تقیه نکنن.

چطور شما فلسفه و عرفان و خرفان و عدد و فقه و اصول و عقیده و اینو تفکیک کنید از کتاب الله و سنت رسول الله نرید تحمل کنید ما در کل فقه هم این مکتب تفکیک داریم شما تفکیک کنید قضیه طلاق رو و فسخ رو و انفساخ رو عرض میشود که اینهارو.

حالا اینجاکه در باب عیوب ما بحث میکنیم یک عیوب اصالتیست و یک عیوبیست که بر مبنای شرطه. یک عیوبیست که در زن چاهار عرض میشود که چاهارتاس ظاهرن یا بیشتره. عرض میشود که در مرد چاهارتاست و در زن هفت تا چون زن شرایطش بیشتره دیگه. شرایط زیبایی امکان ازدواج استمرار زناشویی زن خب این بیشتر از مرده. مرد بعضی وقتا غرض توصلست اما زن غرض توصله نیست در زن هفتاست تا کجاش درسته بحث میکنیم ولکن در مرد چهارتاست.

اما معنی این عیوبی که در مرد چندتاست و در زن چندتاست و موجب اختیار فسخ میشود در زن اگر عیوب در مرد باشد اختیار فسخ میشود در مرد اگر چنانچه عیوب در زن بود در اینجا اختیار فسخه معنیش این نیست که منحصر به اینهاست نخیر اگر هم شرطی کرد که خارج از این عیوبه شرط کمالی کرد که نفی اون کمال نقض این عیوب نیست شرط کرد لیسانسه باشه شرط کرد اونو گفتم شرط کرد این شرط باز دو بعد یک بعدش عقد باطله اگر وحدت مطلوبست و یک بعدش اختیار فسخ داره.

اینکه‌ آقایون بزرگوار عرض میشود که عیوب رو ذکر میفرمایند و اونهارو نمیگن یعنی عیوبی که همه مردم چنینن اگه عیب باشه میتونن نخوان ذکر کند ذکر نکند اگر کور باشد مرد اگر اون جریان نداشته باشد اگر چنین باشد مرد اگر چنین باشد چنان و زن چنین چنان. اون چنین و چنانی که اگر در مرد باشد چاهارتا در زن باشد هفتا اینو گفتن نمیخواد اگر کسی زن بگیره شرط میکنه کور نباشه خوب این معلومه دیگه باید کور نباشه اگر کسی شوهر میکنه شرط میکند که آلت داشته باشه نه شرط میکند که این خسی نباشه اینو شرط نمیکند. یک چیزی شرط نباید کرد غلطه کسی که میاد عبا میخرد شرط است که سوراخ نباشه خب معلومه اگر این عبا سوراخ بود و پوسیده بود خب معلوم است که این عیب است و خیار در این جهت.

بعضی از شرطها انشراط است بعضیا شرطه بعضی از شرطها مبناییست که این شرط باید باشد اگر کسی این شرطو نخواد خله واقعا. اگر کسی عبا میخره و این شرط در مغزش نباشد که سوراخ نباشه عرض میشود که پاره نباشه این اصلا معامله باطله چون این سفاهته این معامله. پس بعضی از شرطهاست که شرطهای عمومیست کل کسانیکه عاقل هستن و معامله میکنن این شرطو بهش مقیدن که این زنی که میخواهد این جوان بیست ساله بگیرد این زن دیگه صد ساله خب نباید باشه این جوان داره میترکه از شهوت میخواد زن بگیره خب صد ساله میکشه اونو همون شب اول خب این شرط بین است دیگه. یک شرط هایی که بین است دیگه این عقد بر مبنای اون شروط هست و محتاج ذکر نیست.

اما شرطهایی که فرق میکنن یه کسی بیست ساله میخواد یه کسی بیست و دو ساله میخواد یکی لیسانسه میخواد یکی بیسواد میخواد میگه بیسواد باشه که نتونه حرف بزنه من هرچی میگم همونو انجام بده اینها شرطهاییست که از صلب شلب سلیقه ها مختلف است و نظرات گوناگونه اما اگر شرط هاییست که عموما دارند اون شرط ها باید که محقق بشه. حالا این عیوبی که در اینجا علامه بزرگوار مقرر میفرمایند بر همین مبناست که چیزهایی که طبعا باید بشه نگفتا طبعا نباید باشه هست طبعا باید باشه نیست نباید باشه هست عیبه باید باشه نیست عیبه عیب در زن عیب در مرد. اون عیبی که عیب های همگانیست و همه دانیست همه میدانند که این عیب نباید باشه در باب ازدواج. اگرم کسی پیدا شد که براش فرق نکنه میگن خیار فسخه.

مثلا یه کسی یه زنی میگیره این زن کور در میاد ارزونم میگیره چون کوره دیگه ولی نمیدونه کوره بعدا معلوم شد کوره میگه غرض توسله خب ارزون ترم شد این یه مطلبیه این انفساخ نیست باطلم نیست چرا؟ برا اینکه تعدد مطلوب است در اینجا یک مطلوب حاصل است که انجام میشه یه مطلوبم که نباشد مثلا نباشه این استثناس. ما در وضع کلی داریم بحث میکنیم.

اینجا ما قبلا نوشتیم در تبصره الفقها هنا قویه ذکوره والعنوس بحیاتیهم التی یتبنا الزواج قاعده ازدواج اینست که مذکر چنین باشد و مونث چنین کلا هی خیار فسخ لکل منهما فی موارد خاص خیار فسخ شرط نمیخواد شرط کردن که چیزی نیست شرط نکرده بر مبنای اینکه این عیوب نباشد این خیار فسخه اما خیار فسخ بر مبنای شرط در غیر اینه شرایطی میکند شرعیه هفتادتا صدتا بیشتر کمتر شرط کنیم که شرعی هم هست و در اونجا اگر شرط تخلف کرد واقعا یا تخلف کرد اختیارا از مشروط علیه در اونجا خیار فسخ است.

پس نمیخواد بگد خیار فسخ در باب نکاح دائم یا منقطع منحصر به این است نخیر خیار فسخه اتوماتیکیه بدون شرط در این چند مورده ولو خیار فسخ جاهای دیگرم عرض میشود که هست فالاربعه المذکوره الرجال هی القاضیه علی رجولتهم این مرد نیست مرد ریش و سبیل داره اما خب مردانگی نداره خب فایدش چیه این زن زن گرفته نخواسته ریش و سبیل ببینه که فالاربعه المذکوره الرجال هی القاضیه علی رجولتهم او اشرطهم رجولیه ان ذکرتها اصلا نداره این معاشرت به معنای خیاره فسخ اختیار فسخ دارد و میتواند فسخ کند و فسخ خواهد شد.

الا ان ترض الزوجه اوهو من قبیل اوهو و من قبیل الانثی اکثر فکما یذکر ثبت فهناک فیما بینهما عیوب اخری که اینو قبلا عرض کردیم عیوب دیگریست که واقعا عیب نیست یا عیب کمیست یه خورده ابروش کجه ابرو عیوب نیست که همه درن یا عیب نیست ولی ایشون شرط کرده این عیوب اخری اعمه چه واقعا عیب است چه به نظر ایشون عیبه چه نه این شایستگیست که ایشون میخواد و اون شایستگی در کار نیست اینجا بین وحدت مطلوب است تعدده.

و هناک فیما بینهما یعنی بین عیوب مرد و عیوب زن که موجب فسخه اینجا به معنی ایجاب نیستا سببه که اختیار فسخه عیوب اخری حین بین وحدت المطلوب و باطنا عند تخلف الامر چه تخلف اتوموتیکیه خارجی باشه بدون اختیار چه تخلف با اختیار باشد او تعدده فخیار الفسخ فالخیار فی تلک الاربعه فهذه سبعه و هو بصورت رسمیه. شرط نمیخواد ثم فی غیرها خیار عند تعدد المطلوب او بطلان دون حاجت الا فسخ عند وحده فزواج هو کثائر المعاملات والهو اخری لانه معامله نفسیه اذا فی شروطه عقلا والکذاماته اعلی وتخلفاته اشجی بدتره سخت تره سایر المعاملات فانکم.

اللهم اشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا 

السلام علیکم

اللهم صل علی محمد و  آل محمد