بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین .
فی النفقات، نفقاتی که در باب زوجیت هست، دارای سه مرحله است، اگر توسعه بدهیم لفظ نفقات رو. مرحله اولی و ثانیه رو قبلا بحث کردیم و فعلا مرحله ثالثه است. مرحله اولی عبارت است از صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ [النساء: 4] مُفَصّل بحث کردیم، هم در مهریه ازدواج دائم و هم منقطع. بُعد دوم عبارت است از بخششهایی که از طرف مردان نسبت به زنان بعد از طلاق باید تحقق پیدا کند که ﴿وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ﴾ [البقرة: 236] یک آیه و ﴿حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ﴾ [البقرة: 241] آیه دیگر باز مفصل ما بحث کردیم. البته این مَتِّعُوهُنَّ بعد از طلاق است. قبل از طلاق تمتیعی در کار نیست، بلکه دو چیز واجب است به زن داده بشود که یکی مهریه است و یکی نفقات یومیه است که امروز باید بحث بشه. این دو آیهای که مربوط است به تمتیع و دو آیه محوری است، راجع به بعد از طلاق است. یکی از کارهایی که تلخی طلاق را کم میکند و ارتباط بین مرد و زن مُطلقه را استمرار میدهد که امکان برگشت درش باشد و اگر هم امکان برگشت دروش نباشد، اون اختلاف و تنازع و تاریکی که ایجاد شده است، برطرف کند یا کمتر کند، عبارت است از اینکه اضافه بر مهریهای که لازم بوده است بدهد و داده، یک اضافهای هم بدهد. وَمَتِّعُوهُنَّ، این ربطی به مهریه ندارد و ربطی هم به نفقه ندارد و ربطی هم به شیرخوارگی فرزندی اگر در کار است ندارد، بلکه یک جریان مستقل و جدایی است. وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ. دو آیه است. یک آیه حقا علی المحسنین است و یک آیه حقا علی المتقین است. در حقا علی المتقینش مطلب بَیّن تر است از برای ما. چون خلاف تقوا، تقوا است و حرامه، یک. دوم حقا علی، از حقا علی المتقین یا حقا علی المحسنین، وجوب تمتیع استفاده میشه. منتها آیا این تمتیعی که باید نسبت به زن مطلقه بشود، یک مبلغی اضافه بر مهریه واجبه به او داده بشود، این بر چه مبناست؟ قبلا عرض کردیم و اختصارا عرض میکنیم. بر مبنای این است که فلان کَس چقدر دارایی دارد؟ یا ندارد؟ نخیر بر این مبنا نیست. اون مبنا مربوط است به نفقات یومیه و مربوط است به مهریهای که مقرر میکنه. اما راجع به تمتیع که یک مال اضافهای است که به زن بعد از طلاق داده میشه عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ. موسع کیست؟ موسع یک آدمی است که احیانا پولی هم چندان نداره، اما دستش بازه، این موسعه. مُقتِر کسی است که احیانا پولداره، اما دستش بسته است. دستش بسته است به این معنا که خرج کردن براش خیلی مشکله. کسی که و لو پولدار است و خیلی هم پولدار است، اما خرج کردن براش مشکله، میگه عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ. نه علی القطیع قدروه. عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ. کسی که دستش بازه، به اندازه دست باز بودنش باید تمتیع کند به این زن. کسی که دستش بسته است، به اندازه بسته گی دست، باید که بده. پس {صحبت حضار} ببینید عَلَى الْمُوسِعِ، نه علی الوسیع نه علی القطیع. عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ، کسی که وسعت میدهد در زندگی، یارو پولی هم نداره. کسی که {صحبت حضار} چرا؟ برای اینکه این تمتیع که میکند از واجبات که نیست. ما یک واجبات اصلیهای داریم در باب پول دادن به زن که دو بُعده. یک بُعد، مهریه است و یک بُعد نفقات یومیه است که امروز بحث میکنیم. یک واجب فرعی داریم. واجب فرعی بر مبنای فرع است، بر مبنای اصل نیست. واجب اصلی که دو بُعدی است، یکی مهریه است که قرارداد میکنند و یکی هم نفقه یومیه است و این بر مبنای اینکه هر مقداری که میتواند، هر مقداری که دارد. اما واجب فرعی که تمتیع است یعنی یک کادویی به این زنی که طلاق داده است میدهد که وجوب اصلی نه در بُعد مهر دارد و نه در بُعد نفقه. {صحبت حضار} ببینید، عَلَى الْمُوسِعِ. خود موسع، معنا رو میرسونه. کسی که وسعت میدهد، قَدَرُهُ. حالا پول زیاد دارد یا نه. عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ ، کسی که سخت میگیرد و دستش بسته است، قَدَرُهُ. یعنی {06:44} نه قدر الما. ببینید، قدرالوسعة از نظر مال نیست و قدر ال عرض می شود که فقر از نظر مال نیست، عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ، حساب داره وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ. آدمی که موسع است، مهر را وسیع داده است، خرج را وسیع میکند، و لو زندگیش وسیع نیست، این علی عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ. یعنی این تمتیع هم که میکند، به اندازه دست بازیش. وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ ، کسی که در زندگی دستش بسته است، در بعضی موارد دست رو باید باز کند حتما، که در خَرج یومیه. اما در این تمتیع که میکند، این کادو و مال اضافه بر برنامهای را که به زن بعد از طلاق میدهد، قدر الاقتار، علی الموسع قدر الایساع و علی المقتر قدر الاقتار. از قدر الاقتار پایین نیاد که هیچی نده و کمتر بده، بالا هم نیاد که اجبارش نمیکنیم {07:46} حتما باید باز بشه. ﴿حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ﴾ [البقرة: 236] و ﴿حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ﴾ [البقرة: 241].
از قضی این آیات، از آیاتی است که بهش عمل نمیشه. البته یکی از برادران تشریف آوردند اینجا از کسانی که در نجف با هم مانوس بودیم از نظر … زنی رو طلاق داده بودند ایشون، فرمودند که من تمتیع کردم. دیدم که این ریشه داره، ریشه تفسیری داره. من تمتیع کردم به مقداری اضافه بر مهریه و حتی اضافه بر آنچه را که در خانه به کولش بستم، مقداری هم تمتیع کردم. این آیه از آیاتی است که بهش خیلی خیلی کم عمل شده و از این آیات ما متعدد داریم مثلا: ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُو لو الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُو لوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾ [النساء: 8] به این آیه هم عمل نشده. ابن عباس در خبری می گد که از آیاتی که بهش عمل نشده اینه و حال اینکه خداوند تاکید میکند و امر میکند و عرض می شود که انذار و تحذیر دارد نسبت به {08:48}
خب، خب در اینجا {08:50} که به خیلی از آیات عمل نشده، خیلی خیلی زیاد. حالا در این بُعد مختصرِ محدود. امروز بحث ما راجع به نفقات است، نفقات دارای ابعادی است. اصلا اصل نفقه رو معنی کنیم. انفاق یعنی چه؟ نفقة الدّابه، یعنی حیوانی ترکید از بین رفت. از بین رفت. انفاق، از دست دادن و در مقابل چیزی نگرفتن. یعنی {09:19} ما یک اعطا داریم، هبه داریم، مَهر داریم، چرا یک انفاق داریم. لفظ انفاق، محدود است به معنای خودش. این هبه نیست که ما اول … چون هبه، احیانا هبه مُعَوّضه است، شرطا. احیانا هبه معوضه است، عموما که ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ [النساء: 86]. بیع، اجاره، هبه، صدقه و چه، یه مرتبه نخیر، انفاق. خود لفظ انفاق معنای خاص خودش رو داره. انفاق، یعنی از بین بردن. از بین بردن دوجوره. یکی مال رو آتش میزنه، این نه، این اعدامه. این انفاق غلطه. یک مرتبه نه، مالی را در راهی مصرف میکند یا به کسی میدهد و در مقابل چیزی نمیخواهد و نمیتواند هم بخواهد. این انفاقه. حالا {صحبت حضار} این انفاق که میکند، این یک فرض الهی است که انسان این مال را باید بدهد و در مقابل چیزی از طرف نخواهد. حالا طرف چیزی بدهد یا چیزی ندهد. بله از خدا هم میخواد انسان. چون خداوند مقرر کرده اگر این امر رو انجام دادید و این حرام رو ترک کردید، عرض می شود که ما به شما لطف میکنیم، محبت میکنیم، در دنیا، در برزخ، در آخرت که اون مطلب دیگری است، انفاق در بُعد خَلقی نه در بُعد خالقی. در بُعد خالقی که انفاق معنا نداره که. ما با خدا انفاق کنیم؟. یا به امر خداوند، جان را انفاق کنیم، مال را انفاق کنیم، حال را انفاق کنیم در راه خداوند بدهیم و هیچی خدا نده. نه در بُعد خالقی نیست، بلکه در بُعد خلقی است. یعنی شما اگر مالی را مامور شدید که ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾ [البقرة: 195] در راه خدا بدهید و انتظار نداشته باشید. اگر یه عده هستند که بعضی برای شما نافعاند و بعضی برای شما نافع نیستند، بعضی ها نافع تراند و بعضی ها چه و چه، شما حساب نکنید کی به من محبت بیشتر میکنه، کی به من سلام بیشتر میکنه، چی فایده برای من بیشتر داره، نخیر. انفاق باید چشم به هم بذارید و اون موردی که مورد امر الهی است، انجام بدهید. اگر فرض کنید که یک مُشت زن هستند که بعضی جواناند، بعضی پیراند، بعضی زمین گیراند، بعضی زیبا هستند، بعضی چناناند و همشون فقیراند، حساب نکنید اونی که بیشتر به درد من میخوره، اون رو پول بیشتر بدیم. این انفاق نیست. انفاق یعنی مال در بُعد خلقی دادن و هیچ چیز در نظر نگرفتن. نه فعلا از او در نظر بگیرید چیزی و نه بعدا. بله، اگر خداوند علیه او وظیفهای مقدر کرده است که در بُعد انفاق شما هم کاری بکنید، به شما ربطی نداره. بر زن خداوند وظیفهای مقرر کرده است که وظایف زنانگی خود را انجام بدهد در بیت زوجیت و نشوز نداشته باشد، شما هم باید انفاق کنید و نه آنکه شما انفاق کنید که اگر او انجام … در تَتَمه خواهیم عرض کرد. اصل انفاق … نفقه، نفقه مالی راست که شما انفاق کردهاید. حالا در بُعد مال فکر می کنیم. در بُعد معرفت هست، در بُعد قدرت هست، در بُعد چه هست، حالا در بُعد مالی داریم بحث میکنیم. نفقاتی که خداوند مقرر کرده است بر اشخاص در بُعد مالی، یعنی … که خداوند دستور داده است برسد. نه از دست دادن که اعدام کردند، نابود کردند، آتش زدن که تبذیر است، حرامه. ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ [الإسراء: 27] اسراف هم که حرامه. نه، به جا دادن، ولی به اونجایی که شما این مال رو میدهید، از او انتظاری نداشتن اصلا. خب این انفاق.
انفاق دارای مراحلی است. مراحل نزدیک داریم، مراحل دورتر داریم، دورتر داریم، دورتر داریم در بُعد انسان ها، بعد در بُعد حیوان ها، بعد در بُعد نباتات، در بُعد جمادات. به تعبیر دیگر اونجاهایی که خالی است و نیازمند است که مالی در اونجا مصرف شود، به مقدار مقدور و ممکن باید مصرف شود، اینطور نیستش که بادی به هر جهت باشد. حالا این اولا در بُعد انسانها، انفاق در بُعد انسانها. بعدا در بُعد حیوانها، بعدا در بُعد نباتات، بعدا در بُعد جمادات و هر بُعدی از ابعاد هم دارای مراحلی است. در بُعد انسانها، نزدیکترین افراد به انسان که زن است، فرزند است، پدر است، مادر است و خواهرش، برادرش و و کسانی که هر کدام نزدیکتراند و نیازمندترند. این بُعد اول نسبت به کسانی که نزدیکاند از نظر سببی یا از نظر نسبی، هر کدام نزدیکتراند و نیازمندتراند، انفاق که فعلا در بُعد زوجیت میخوایم بحث کنیم. دو، کسانی که با انسان ارتباط نسبی و سببی ندارند، مساکینَ اند. چون در قرآن شرف آیاتی داریم که در این موضوع بسیاره. اَقربین، مساکین، بالاتر، فقرا. مساکین، ابناء السبیل. موارد خاصهای که هست. این موارد خاصهای که هست که نیازمندی مالی دارند در بُعدی، در بُعد خاص بودن، فقیره است، مسکینه است، ابن السبیله است، چه است و چه است.
مرحله بعدی، جهاد. الان مثلا جهت دعوت الی الله فقیر مالی. این جهت دعوت الی الله که شخص نیست ها، شخص خاص نیست. این جهت دعوت الی الله که فقیر مالی است، در بُعد سلبی که سلب کفر است و انحراف است و در بُعد ایجابی که ایجاب معرفت الله است و دین الله است، در این بُعد مصرف کردن، همهاش انفاقه. انفاق انفاق انفاق انفاق، اون هم نسبت به من و شما و من ها و شماها که باید انفاق کنیم، باز دارای دو بُعده. یک بُعد، مالی که دارم، حالی که دارم، علمی که دارم، قدرتی که دارم، وسیلهای که دارم، باید برای این مراحل مصرف بشه. بُعد دوم ،ندارم، ندارم، من مال ندارم، قدرت ندارم، چه ندارم، چه ندارم که انفاق کنم در این موارد خاصه یا عامه، اما میتوانم تحصیل قدرت کنم یا نه؟ بله. اگر بتوانم تحصیل مال کنم بدون عُسر و بدون حَرَج، این توان رو باید مصرف کنم تا انفاق در موارد خودش بکنم. کما اینکه در باب حج چنینه. در باب حج بودن مال شرط نیست، بلکه بودن استطاعت. اگر من بتوانم مالی را بدون حرج و بدون عُسر تهیه کنم که بروم حج، باید بروم حج. در باب خمس، اگر بتوانم مالی تهیه کنم که بتوانم خمس بدهم و مورد حاجت هم هست دعوت الی الله خمس، باید. در مورد زکات، در مورد خمس، در مورد جهاد، اگر بتوانم خود را جوری آماده کنم که در بسیج خاص یا در بسیج عمومی در جنگ علیه اعداء شرکت کنم، باید. یعنی تمام نیروهایی که هست که تبلور دادن و اگر نیرویی هست ولکن نتیجه از این نیرو نگرفتم، نتیجهای از این نیرو بگیرم در کل ابعاد که فعلا بُعد مالیش مورد بحث است که مال تهیه کردن برای انفاق کردن در موارد مختلف که بُعد اول زن و فرزند انسان است و ابعاد دیگر که تمام چاله چولهها را از نظر علمی، عقیدتی، از نظر اخلاقی، از نظر نیرو، از نظر فهم، از نظر مال، از نظر هر چه، تمام چاله چولهها رو تا مقداری که امکان دارد ﴿تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ﴾ [المائدة: 2] بشود تا اینکه این چاله چوله ها کم بشه و فاصله ها عرض می شود که تا اونجایی که امکان دارد این برطرف بشه. این یک وظیفه کلی و اصلی.
حالا در بُعد انسان ها اینطور و بعد حیوان ها. ببینید، این که کسانی که شما باید نفقه به اونها بدی به یک تقسیم، دو دستهاند. چه انسان ها، چه حیوان ها، چه نباتات، چه جمادات. به یک تقسیم، دو بخش اند. یک بخش در … زنی که زن شماست، فرزندی که فرزند شماست، حیوانی که مال شماست، درختی که در خانه شماست، خانه ای که مربوط به شماست، نفقه خوار شما هستند. این بخش اول که بخش خصوصی است. بخش دوم بخش عمومی. بخش دوم عرض می شود که اون مرد، اون زن، اون فرزند، مال شما نیست، اون خانه مال شما نیست، اون حیوان مال شما نیست، اما دست کسی است که یا نمیخواهد و یا نمیتواند که نفقه او رو بده. شما که میتوانید باید بدهید. اگر فرض کنید که یک نفر آدمی نمیتواند خودش رو سیر کند، نمیتواند یا میتواند و نمیکند، داره میمیرد. این آدمی که داره میمیره، نه فرزند شماست، نه زن شماست، نه پدر و مادر شماست، کَس شما نیست، در بخش اول که بخش خصوصی است، نیست. بخش دوم است. اینجا لازم است اگر بتوانید شما او را از مرگ نجات بدهید. و لو مقصره. لازم است که او را از خطر نجات بدهید. بله، اضافات زندگی و {19:30} زندگی و درخشش زندگی، نه. اون حداقل زندگی است که نمیرد و به خطر مبتلا نگردد، و لو عرض می شود که مقصر باشه. در این دو بخش تمام فعالیتهای انفاقی در کاره که ما فعلا انفاق مالی رو داریم عرض میکینم. چه در بُعد انسان با انسان، انسان با حیوان، انسان با نبات، انسان با جماد، چه در بُعد ملک خصوصی که ملک که عرض میکنم، مِلک عام مراده. اونهایی که در اختصاص شما هستند، تحت ولایت و رقابت شما هستند، تحت الحفظ شما هستند، شما باید از اونها پاسداری کنید، این مرحله اولی است و مرحله دوم هم در صورت توان و به مقدار توان نسبت به اونهایی که نه ملک شما هستند. برادر فلانی است، پدر فلانی است، مادر فلانی است، زن فلانی است نیازمنداند و او انجام نمیده، یا نمیتونه انجام بده، شما اجازه دارید، مسلمانید که ﴿تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى﴾ [المائدة: 2] در تمام مراحلی که کسری هست و نقصان است باید که انجام بشه.
نسبت به زن حالا بحث میکنیم. زن نفقه خوار انسان است. آیاتی که در قرآن شریف نسبت به زنهای مطلقه، میفرماید واجب است که انفاق کنید، چنان که در تبصرة الفقهاء … ما مفصل بحث کردیم در باب انفاق. عرض می شود که مثلا آیه هفت، سوره طلاق ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ﴾ [الطلاق: 7] این غیر از ﴿عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾ [البقرة: 236] نه، لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ. فرق کرد. {صحبت حضار} ببینید، ذُو سَعَةٍ، ع=غیر از عرض می شود که علی الموسع. بین موسع و ذُو سَعَةٍ، عموم و خصوص من وجهِ. بین موسع، کسی که ذُو سَعَةٍ است، موسع نیست. {صحبت حضار} ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ﴾ [الطلاق: 7] حالا چه معسر باشد چه مقتر باشد و چه دستش تنگ باشد و چه دستش باز باشد. اگر کسی {22:25} اینجا بُعد انفاقه، بُعد تمکین نیست. در بُعد تمکین، اونی که دستش باز است، به اندازه بازی دستش، و لو کم داره. اونی که دستش بسته است، به اندازه بستهگی دستش. چون اون واجب عرض می شود که دوم است و واجب اول نیست. ولی اینجا در واجب اول داره بحث میکنه. واجب اول بعد از طلاق، لینفق ذُو سَعَةٍ، کسی که سعه مالی دارد و لو بخشیده باشه، باید از سعه مالی بده. ﴿﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ﴾ [الطلاق: 7] بله، قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ. ولکن ﴿فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ﴾ [الطلاق: 7] به مقداری که خدا بهش داده. پس این درست، عموم و خصوص مِن وَجه است با اون آیهای که مربوط است به تمتیع. عرض می شود که ﴿وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ﴾ [البقرة: 236] چه ذُو سَعَةٍ باشه و چه قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ باشه. {23:25} حالا این مُقتر، چه مُقتر ذُو سَعَةٍ باشد و چه مقتر قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ. این فرق {23:38} که دو منطق است در حقیقت. حالا ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ﴾ [الطلاق: 7] کجا؟ باب، باب طلاقه. اصلا مربوط به طلاقه. حالا سوال، اگر هم ما آیهای نمیداشتیم و دلیلی نمیداشتیم بر اینکه زن مادامی که در خانه شوهر است، خرج یومیهاش رو باید شوهر بده، اگر نمیداشتیم. این مثل اون خواهد بود که ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾ [الإسراء: 23]، از فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ، ما استفاده میکنیم به او لویت قطعی، اگر دلیلی هم نداشتیم که اُفّ که نبود، یعنی تو سرش هم نزن دیگه. {24:17} در اینجا زنی که طلاق داده است، در بُعد دوم هم تمتیع لازم است و هم انفاق لازم است. اما زنی رو که طلاق نداده است، این انفاق لازم نیست؟ از اینجا به وجه بَیّن استفاده میکنیم که نفقه دادن به زنی که در خانه انسان است و این طلاق نیافته، واجبه. و همچنین آیه ﴿وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ [البقرة: 233] خب، عَلَى الْمَولودِ لَهُ، در باب هم طلاق بود و هم غیر طلاق. ولی اون وجه خیلی بَیّنش که مصداق اعلی و اجلی اش که در باب طلاق بود که وقتی که و اِلّا این، اگر چنانچه هنوز طلاق نداده، خب معلوم است که رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ هست. وقتی که طلاق داده دیگه نگه حالا که طلاق دادم از من جداست و چیز های دیگر، نخیر. وَعَلَى الْمَولودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، مادامی که حامله است و مادامی که به این بچه باید عرض می شود که شیر بده، خب بعد مطلب دیگریه.
خب البته استثنائاتی هست که بحث میکنیم. این به وجه عام نفقه لازمه، حالا نفقه چیه؟ نفقه مراحلی داره. سه مرحله است. یک مرحله بخور و نمیر. چون نفقه فارسی یعنی خرجی. نه این است که به این مالی رو ببخش، بخواد بره آمریکا، حتما برو. نخیر، خَرجی. خب، چون لفظ نفقه اونیه که مصرف میشود، نه اینکه اگر زن بخواد که این خانه رو به اسم او کنه، بکنه. این نفقه نیستش که. نفقه یعنی خرجی اونی که میره، از بین میره، نه اینکه میمونه. چون نفق، همون انفساخ است دیگه، به طور کلی که عرض کردم از نظر لغوی {صحبت حضار} بله؟ اونم هست. منتها سَکَنه چجوری است؟ سکنه ای که ملک زن باشه، این نفقه نیست. سکنه اینکه بنشیند زن؟ بله. مینشیند و هر چه مینشیند، اون استفاده نشستن، کم کم به طور تدریج از بین میره. و لو اجازه، اگر زن دیگری است یا زن خودشه، نمیتونه در خانه خودش باشه، جایی رو اجاره کنه. این هم نفقه است. این تملیک نیست، این ماندنی نیست. بنابراین نفقه بهترین تعبیر و بازگرداندن فارسیش عبارت است از خرجی. خرجی اونی که میمونه نیست. لباس خرجی است، خانهای که استفاده میکنه خرجی است، غذای روزمره خرجی است و اینها.
حالا این خرجی که ترجمه صحیح نفقه است، دارای سه مرحله است. یک مرحلهاش، مرحله بخور و نمیره. نون خالی هم میشه داد، نون خرجیه، نون خالی. یک کسی بود در … آخوندی بود که فوت کرده و خیلی هم میلیاردر بود، ولی نون میخرید، قسمت میکرد، میریخت تو گنجه، درش رو هم قفل می کرد. روزی یه تیکه نون. این یک خرجیه. این یه خرجی. یک مرتبه نه. خرجی عالی انسانی است. خرجی بخور و نمیر نه، خرجی عالی انسانی است. اینکه نفقه زن را باید داد، یعنی تو با این زن زندگی میکنی و زندگی عادی رو شما میکنید، نه حد ادنی و نه حد اعلی، نه افراط و نه تفریط. سه مرحله عادی است. نه اسراف و نه تبذیر و نه ابطار که طرف رو بکش، فقط یک لقمه نون بده که این نمیره، بخور و نمیر فقط باشه. پس این بُعد اول که عرض می شود که نفقه و خرجی در حد ضرورت اقل است، این نه، به طور عادی. خب مرحله مقابل که این تفریطه. مرحله افراط که بله خرجی این زن، خب این زن نمیتونه دائما تو خونه باشه، هفتهای یک مرتبه بره قم و ماهی دو مرتبه، سه مرتبه یا سالی دو سه مرتبه بره مشهد، بعد چکار بکنه؟ بره مادرش رو آمریکا ببینه، بره خواهرش رو مثلا استرالیا ببینه. این هم مرحله تفریطه، این خرجی نیست. خرجی، مرحله وسط که خیر الامور اوسطها، معمولی، به طور معمولی. منتها به طور معمولی آقایون باز بحث دارند. این به طور معمولی، یا به طور معمولی مستمر است یا احیانی. به طور معمولی مستمر، خانه مستمر، لباس مستمر، غذا مستمر، اما دوا مستمر نیست، پزشک رفتن مستمر نیست احیانی است، دوا مستمر نیست، عمل جراحی کردن مستمر نیست. آقایون در این بُعد دوم بحث دارند، کما اینکه در تقریرات آقای خویی و دیگران این مطلب هست و بالا و پایین و این ور و اون ور و نفی و اثبات. خب، حالا این در بُعد وسط که خرجی معمولی است، آیا خرجی معمولی مستمر، خرجی است فقط؟ یا اگر این زن که خودش هم چیزی نداره، حالا در اینجا بحث میکنیم، این زن که خودش هم چیزی نداره، اگر بیمار شد و مرد میتواند خرج کند که این بیماری رو معالجه کند، این برعهده نیست؟ نفقه نیست؟ نفقه چیه؟ نفقه باید همون خرجی مستمر است فقط؟ … نفقه یعنی خرجی و خرجی، یا خرجی مستمر است همونی که عرض کردیم، یا خرجی احیانه. در خرجی احیانی، حتما مکه ببر و حتما کجا ببر نیست. ولکن در خرجی احیانی که ضرورت زندگی است و از نفقه مستمر هم بالاتره. اگر شما یک هفته هم به این زن غذا ندهید، ممکنه سبزی بخوره و نمیره. اما اگر شما دو روز تاخیر کنید در عمل جراحی خطرناک، این خب میمیره. پس این خرجی غیر مستمر احیانی، احیانا بالاتر است از خرجی مستمر. نمیشود از لفظ نفقة که انفاق بر این زن باید کرد به حساب اینکه زن خانه شماست، نمیشه استثناء کرد، اونی که عرض می شود که احیانیه. این دیگه نیازمند به دلیل خاص نیست. وقتی که فرمود که باید انفاق شود بر زن، یعنی خرجی. خرجی این زن، مثلا کسی، گفتند که این شخص نزد شماست، زندگی ایشون به عهده شماست. زندگی ایشون به عهده شماست، نه حد افراط و نه حد تفریط، حد وسط. آیا زندگی ایشون به عهده شماست، اگر بنا شد در یک حادثهای داره میمیره و شما میتوانید که نجات بدید از مرگ او رو که بیمارستان ببرید و چه، این جزو زندگی او نیست؟ این متن زندگی است. زندگی یک متن دارد که اصل بقای حیات انسان است و بقای سلامتی انسانه. یک فرع دارد که خب به طور عادی غذا و عرض می شود که لباس و مکان و اینها. این هم، مثلا در باب نفقه بالاتر داریم عرض میکنیم. انسان پدری دارد، مادری داره، مادر انسان مُرده، پدر. پدر انسان مرده، مادر و این پدری که مونده یا مادری که مونده، قدرت مالی ندارند. حالا این پدر محتاج به زن گرفتنه، پول هم نداره. این مادر هم محتاج به شوهر کردنه. اینجا غیرت ها عرض می شود که میاد جلو و جلوی حکم شرعی رو میگیره. این مادر، نیازمند به شوهر کردن است و این پدر، نیازمند زن گرفته. این پدر سی سالشه و این مادر هم عرض می شود که پونزه، عرض می شود که سی سالشه، چها سالشه و این پدر قدرت دارد. آیا نفقه همون بخور و نمیره؟ یا نفقه خوردن و لباس و مکان . این حرف هاست؟ نخیر. مهمتر از این، مراتب داره. یک مرحله، جانه. مرحله دوم، جانی است که احتیاج ازدواجه. احتیاج جنسی از احتیاج خوراک و غذا و لباس و مسکن، اونایی که جواناند میفهمند که مهمتره. ما هم که جوان بودیم، میفهمیدیم. حالا داریم نقل میکنیم. {صحبت حضار} خب اگر چنانچه پدر قدرت نداره که ازدواج بکنه، شما باید ازدواجش بدید. {صحبت حضار} عرض شود که من پدر و مادر رو گفتم، ولی گفتم که پدر تنها باشد، مادر تنها. اگر پدر تنها باشد، مادر تنها باشد و نیازمند به ازدواج باشند، در اینجا خب نفقهاش بر فرزند واجب میشه دیگه. {صحبت حضار} مقصود، نفقه اینجوری نیستش که، این میخواستم این مطلب رو عرض کنم که انحصار به این نباشه که غذا و لباس و مکان، نخیر. مهمتر از غذا و لباس و مکان، دو چیزه. یکی ازدواجه در صورت ضرورت. یکی هم اصل جان انسانه. {صحبت حضار} برای اینکه مَنِ اسْتَطَاعَ خودش. ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ﴾ [آل عمران: 97] این خارجه. چرا؟ مثلا پدر، فرزند به پدر اینقدر مال بده که خمسش رو بده، نخیر. چون خودش، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ﴾ [الأنفال: 41] مَنِ اسْتَطَاعَ. اگر خودش استطاعت دارد یا بالفعل یا قدرت؛ اما دیگری اون رو به حج بفرسته نه. {صحبت حضار} این مسئله خوبیه. اگر پدر مستطیع باشه از نظر مالی، استطاعت از بین رفته {33:27} حَرَج بر پدر مشکل است اگر پسر بتواند که رفع حرج او رو بکند، باید او مال رو پسر بدهد. {صحبت حضار} البته این مباحث کلی است که عرض کردیم.
خب پس نفقهای که باید شوهر به زن بده که اصل مطلب و محوی بحث ماست، نقطه اولی است، این حد وسط است. نه اینکه اون حد ادنی است که تفریط باشد و نه حد اعلی است که خب، نفقه یعنی خرجی. خرجی، اونچه که مصرف میشود. مصرف روزانه، مصرف ماهانه، مصرف سالانه، مصرف چه، مصرف، این مصارف عرض می شود که باید داده بشه. کما اینکه یکی از نفقات معمولی قراردادی نسبت به دختران، جهیزیه است. چون اگر دختری جهیزیه نداشته باشه، نمیان دنبالش. متعدد {34:25} دختر جهیزیه نداشته، رفته خونه شوهر، بعد که این جهیزیه نداشته، طلاقش داده، برگشته مثلا یا عقد کردند و عروسی نشده. نمیخوایم بگیم که این در بُعد اول واجبه، ولی در زمینهای که چنین شده است فعلا، در بلاد عربی اینطور نیست البته. در بلاد غیر عربی اینطوره که اگر دختر و لو پدرش کناس باشد، حمّال باشد، هرچی میخواد باشه، این باید چیزی داشته باشه. اگر چیزی نداشته باشد، این دختر باهاش ازدواج نمیکنند، میماند همین طور. پس این جهیزیه نفقهایست که پدر، این نفقه عمری است. ما یک نفقه روزانه داریم، نفقه فصلی داریم، نفقه عمری داریم. این عرض می شود که نفقه عمری است که اگر پدر بتواند باید به دختر خودش بدهد. کما اینکه پسری که میخواد ازدواج کند، این پسر یک نفقه عمری دارد که ازدواج کردنشه، یک نفقه عادی دارد. نفقه عادی رو که باید بده، مادامی که فرزند خودکفا نیست. نفقه عمری، این پسر که میخواد ازدواج کنه، خرجی داره. نه حد افراط، نه حد تفریط، حد متوسط و عادلانه و درست. این پدر اگر بتواند باید بده، اگر نتواند که این مطلب دیگری است.
خب این در بُعد عرض شود که نفقه زنان، زنان و فرزندان و پدران، مادران و چه که. مرحله بعدی در بُعد حیواناته که قبلا هم اشاره کردیم. اگر انسان حیوانی رو تملک کرده، خریده. گاوی، گوسفندی، مرغی، گنجشکی، قناری، مناری، بالاخره این حیوانی رو این عرض می شود که در اختیار داره، نفقه این واجبه. این حیوان اگر آزاد بود، خب میرفت در مِلک خدا میگشت و میخورد. هم آبش، هم دونش، هم سبزیش، هم. ولی وقتی که شما این رو حبس کردید، نمیخوایم بگیم حرامه که، حالا اینی که شما حبس کردید و در اختیار شما هست، اونی هم که باید حبس کنید، حیوانات اهلی. اگر یک گوسفند خودش آزاد باشه، گرگ میخورتش، نمیشه. این حیوانی که یا باید شما در تحت اختیار بگیرید یا رجحان دارد، بالاخره میتوانید در اختیار بگیرید، این نفقهاش با شماست. نه در حد اعلی و نه در حد ادنی، به طور معمولی که اگر شما به گاوتون، گوسفندتون، اسبتون، الاغتون، بزتون، مرغتون، گنجیشکتون، نفقه ندهید، حاکم شرع باید شما رو اجبار کنه و اگر شما ندارید بدید، علیه شما میفروشه. میفروشند و پولش رو به شما عرض می شود که {36:52}. نباتات هم اینطوره. شما درختی کاشتید، سبزی ای کاشتید، یا کاشته است، خریدید. اگر نمیتوانید که آب یا کود یا چه، اونی که نفقه حیاتی است برای این نبات، بدهید، باید بفروشید، دیگری این کار رو بکنه. نباید درخت بمیرد از بی آبی. نباید این نباتات از بین بروند از بیآبی. در دو بُعد باید به این نباتات رسیدگی بشه. یکی بُعد ذاتی است، یکی بُعد فرعی. بُعد ذاتی این است که این نباتاتی که در اختیار شما هستند و ملک شما هستند، شما باید انفاق کنید برای ابقای حیات اونها، یک، بُعد اولش. بُعد دوم، اگر شما کاری کنید خشک بشه، شما مالتون رو از بین بردید. مگر اضاعه جایز است؟ ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ [النساء: 5]مال برای قیامه. اگر این مالی که برای قیام در زندگی است، برای انتفاع از زندگی است، شما این درخت را از انتفاع از زندگی بی اندازید با اینکه میشه انتفاع کرد. از سایهاش، از اکسیژنش، از میوهاش، از چهاش میشه استفاده کرد. یا از اول این کار رو نکنید یا اگر کردید باید که نفقه عرض می شود که نبات رو در بُعد اول و در بُعد دوم بدهید.
جماد هم همینطور. جماد هم نمیخوایم به حساب شعور پیش بیایم که ﴿إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ [الإسراء: 44] این جای خودشه. ولکن این کفشی که شما پا میکنید، لباسی که تن میکنید، خانهای که درش زندگی میکنید، این مال شما هست یا نه؟ مال رو باید حفظ کرد یا نه؟
من یادمه یک موقعی چهل سال پنجاه سال پیش، یک عدهای ما رو برده بودن طرفهای خراسان، اونجا منبر میرفتیم. من کفشام خاک کشیده بود و کفشارو با آب زدم و پاک کردم. گفتند ما پای منبر ایشون نمیرم چون خیلی متجدده، کفش هاش رو پاک کرد. خب بعضی ها اینطوری اند دیگه. حالا این کفشی که شما دارید، اگر این کفشو با واکس و تمیز کردن و مرتب کردن نگه دارید، خب بیشتر میمونه. بیشتر میمونه، در دو بُعد نفع شماست. یکی اینکه خب زیباست، خدا که با زیبایی مخالف نیست، وَ اِن الله جمیل و یحب الجمال. این خوبه، میخواد زیبا باشه انسان. بُعد دوم خب میماند. اگر این کفشی که شما فرض کنید پونصد تومن پول دادید، اگر درست نگه دارید، خب برای کفش دوم، برای چند ماه بعد، چند سال بعد پول میدی. پس برای حفظ مال، نفقه این کفش بر شما واجبه. نفقه اش واکسه، نفقه اه اش پینه دوزیه، نفقه اش چنینه، نفقه اش این است که کفش که مال بیرون است تو خونه پاتون نکنید، گِل باهاش عرض می شود که لگد کنید {صحبت حضار} آره دیگه نفقه به این معنایه دیگه. ما نفقه اول رو نگفتیم، نفقه اول بحث دیگره، بحث معرفتی است که توی این میفهمد، این ریگ میفهمد، این دیوار میفهمد. دیواری که در خانه شما اگر ولش کنید خراب میشه، پس فردا باید دو برابر خرج کنید، این از باب اسراف و بالاتر از باب تبذیر است. {صحبت حضار} حالا اون مطلب دیگریه، ما در او بحث وارد نشدیم. این کلی ابواب نفقات است که مثل اینکه در ضمن مطالبی هست از نظر فقه اصغر، باید این روو ان شاء الله بحث کنیم.
اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم ووفقنا لما احبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی
دیروز عرض شود که، عرض کردیم که بحث دوم را منتقل کردیم به تتمه معاد و استمرار بحث …