جلسه ششصد و نود و سوم درس خارج فقه

حدیث ثقلین

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله  الطاهرین

مبدا کل شرعیات ما طبعا  شرعیاتی که تعصبی ست برای یقین حاصل کردن به  اونها که شرعیات تعصبی احکامی ست ما دو دلیل قوی داریم یک دلیل کتاب و یک دلیل هم سنت که در بحث قبلی آیاتش روگوشزد کردیم و روایتش رو  که روایت ثقلین است مقداری بحث کردیم در میان روایات متواتر ما که درجات و مراحل گوناگون دارند شاید در رتبه اول و یا حداقل در رتبه دوم حدیث ثقلین تواتر دارد حدیثی که در رتبه اول است یا در تواتر مانند حدیث ثقلین است حدیث قطعات هفده گانه نماز است که همه  مسلمین قبول دارند بدون اختلاف استثنا و حدیث دوم که حدیث دوم که تاریک به اون حدیث است در بعد اعلای تواتر حدیث ثقلین است  که به هفت یا هشت تعبیر نقل شده اند منتها  اون تعبیری که نسبت به کتاب الله و سنت رسول الله یا عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اکثریت دارد این رو محور قرار میدهیم و بقیه رو حائل

انی مخلف فیکم الثقلین

یا

تارک فیکم الثقلین

احدهما اثقل من الآخر اکول من الاآخر اکبر من الاخر اکم من الآخر اعظم من الاخر افضل من الآخر     و این تعابیر اما اون تعبیر تفصیلی کتاب بر سنت یا عترت که اکثریت دارد و در نوع احادیث ثقلین هست عبارت است از

احدهما اکبر من الاخر

 که اثقل  شامل تمام مراحل افضلیت کتاب بر عترت است  حالا مقدماتی را در بحث اول عرض کردیم و مقدمات دیگری هم باید عرض کنیم تا این که حدیث ثقلین رو که هیچ جا ما نمیبینم نه بحث کتبیش و نه بحث شفاهیش به طور مفصل شده باشد بحث می کنیم

انی تارک فیکم الثقلین

این تارک یا مخلف عنوان میراث رسالتی ست میراث مالی که نیست میراث یا  میراث مالی ست یا میراث احوالی علمی مقامی اینجا انی چون گوینده ش  پیغمبر بزرگوار صلوات الله و سلام علیه است در اعلا مراتب  رسالت و نبوت و وحی و عصمت و فضیلت و علم  و از این  قبیل ها بنابراین

انی تارک یا انی مخلف فیکم الثقلین

 یعنی پیغمبر که دارای یک یا دو شخصیت است این یک و  یا دو شخصیت را که بعد از مرگش به وصیت و خلافت می نهد یک یا دو یک پیغمبری پیغمبر رسالتش و نبوتش که فوق رسالت است بر مبنای  وحی اخیر ربانی ست وحی ربانی  هم وحدت دارد و هم حسن نیت دارد وحدت دارد که وحی خدا وحی است وحی بر موسی  وحی است وحی بر عیسی وحی است وحی بر آدم وحی است  وحی بر خاتم النبیین وحی است همه وحدت دارند از لحاظ اینکه وحی است و  اشاره رمزیست از طرف خدای یگانه اما همین وحی که وحدت دارد در بعد اصلی حسن نیت هم دارد گاه وحی کتاب است و ۸گاه وحی سنت است نظیر چنانچه وحی خداوند بر آدم وحی است وحیش بر نوح نیز وحی است وحیش بر سایر انبیای اولوالعزم وحی است وحی بر خاتم النبیین وحی است فرق ندارد از نظر ماده از نظر معنا از نظر عظمت و  اهمیت و از نظر شمولیت این وحیها وحی خدا زاهد است اما فرق دارد مثل  سخنران عالم با تقوای شایسته ای که در میان گروهی سبک سخنرانی میکنه در میان گروهی سنگین تر در میان گروهی دیگر سنگین تر همش سخن اوست و همش درسته اما  مراتب فرق میکنه این از این در وحی ای که خداوند بر خاتم النبیین صلوات الله و سلام علیه فرموده است گرچه وحدت دارد اما ما دو بعد مینگریم یک بعد وحی قرآنی است و یک بعد وحی سنت وحی سنت با وحی قرآنی وحدت دارند هر دو وحی خداست اما هم از نظر لفظ هم از نظر معنا با هم تفاوت دارند تفاوت نه اختلاف داشته باشند نه دوییت و تضاد داشته باشند از نظر مرتبه با هم اختلاف دارند آیه مبارکه که دلالت بر این مطلب می کند

انا انزلنا علیک الکتاب یتلی علیهم

آیاتی برای اثبات این دو وحی در قرآن شریف وجود دارد از جمله آیات آیه ای ست که مضمونش اینه  الان متن آیه کاملاً یادمه خداوند قران را بر تو نازل کرد

انا انزلنا علیک الکتاب لتحکم بین الناس بما اراک الله و لا تکن بخائنین خصما

ببینید ما محققا این قرآن را بر تو نازل کردیم که حکومت کنید به وسیله این وحی ولاکن حاکمیت پیغمبر در انحصار نص قرآن است در انحصار  ولایت  قرآن که  نه حاکمیت پیغمبر اعم است از وحی قرآن و وحی سنت

لتحکم بین الناس بما اراک الله

 اگر حاکمیت رسول الله صلی الله و الله علیه و آله و سلم در بعد رسالتی در انحصار قرآن بود  عبارت مختصر تر و دال تر و جامع تر این بود

انا انزلنا علیک الکتاب لتحکم بین الناس به لتحکم بین الناس بما اراک الله

اراک الله

 اراک الله اراده الهی را دوبعدی کرده است یک بعد اصلی که کتاب است و یک بعد فرعی سنت  و همچنین آیات

اطیعوالله و اطیعوالرسول الی المنکم اطیعوالله فی محکم الکتاب اطیعوالرسول و اولی الامر منکم

اطیعوالرسول رسولی اولی الامر منکم رسالتی و با الهام  رسولی که این دوتای بعدی یک بعد دارد یک اطیعوا دارد و بعد اول هم یک بعد دارد  بعد اول که طاعت الله فی کتاب است بعد اصلی و متنیست بعد دوم که طاعت الله است فی طاعت رسول اولا و فی طاعت اولی الامر ثانیا این بعد حاشیه ای از نظر آیات مقداری بحث کردیم که بعضی از آیات دو بعدی مقرر کرده است طاعت الله  را طاعت الله در اصل و طاعت الله در فرع و قسمتی از آیات یک بعدی فرض کرده است

و اعتصموا بحبل الله جمیعا

حبل الله است که قرآن است

و همچنین

آیات دیگر که وحدت در مطاعیت احکام اسلامی رو در خصوص قرآن مقرر کرده است مثلاً

و الذین یمسکون  بالکتاب انا لا نزیع حضر فی الکتاب

آیا فرق است  بین آیات نخیر چون تمسک به کتاب تمسک به سنت  نیست در فرع هست چرا برای  اینکه از آیات کتاب است که آیاتی که تمسک به سنت را امر

اطیعوالله و اطیعوالرسول

 و از آیات کتاب است که تمسک به عترت را  که حامل معصوم سنت اند   مقرر کرده پس دو یا یک  یک است یا دو  که اگر از یک فقیه جامع الشرایط قرآنی و سنتی سنت  سوال کنید ادله  شرعیه  چند تاست جواب هم یک و هم دو یک کتاب الله دو کتاب الله و سنت رسول الله چون سنت رسول الله هم مورد امره طاعتی  در آیات گوناگون البته سنت رسول الله دارای دو بعد است یک بعد سنتتی که از خود پیغمبر اکرم صلوات الله علیه قولا یا فعلا یا تقریباً یک سنت دست دوم است که به وسیله ائمه معصومین نقل میشه سنتی که به  وسیله ائمه معصومین نقل می شود درش تقیه هست اما سنت پیغمبر که درش تقیه نیست این ملاحظه کنید در بحث هایی که بعدا راجع به فرق بین کتاب و سنت و سنت و قول امام  سنت و قول امام و روایت داریم چون سه بعدی ست بعد اول مستمسک ما که مستمسک اصلی ست که کتاب است و بعد دوم تعبیر به اعتراض شده است در روایاتی و تعبیر به سنت شده است در روایات دیگر آیا اکبر و اعظم و اصغر اثقل و اکول و اکم  که کتاب الله است در مقابلش  عترت است در بسیاری از روایات ثقلین و در مقابلش سنت است    آیا فرق است بین سنت و عترت یا نه هم فرق است و  هم فرق نیست فرق نیست چون عترت حامل معصوم سنت است و لذا در برخی از در روایات ثقلین کتاب الله و عترتی و در بعضی کتاب الله و سنتی و فرق است چرا برای اینکه  سنتی را که از پیغمبر  بزرگوار داشته باشیم روایت پیغمبر اکرم در احکام سلبی و ایجابی و  این حرف ها داشته باشید تقیه درش  نیست اما ممکن است ائمه  علیه السلام به طور قطع مطلبی را نقل می کنند از پیغمبر اکرم اما عنوان سنت است یا سنت سنتی که تاریک به کتاب الله است سنت مطلق است و نه سنت تقیه دار و لذا  در روایات است که اگر ما چیزی گفتیم با کتاب الله و سنت رسول الله مقایسه کنید اگر موافق بود با کتاب الله و سنت قبول کنید اگر موافق نبود  قبول نکنید چون عنوان تقیه دارد بنابراین این سنتی که در حدیث متواتر ثقلین نقل شده است سنت در بعد اول است سنتی که تقیه ندارد چون سنتی که تقیه دارد مخالف است سنتی که قطعا قول امام زمان است خودم شنیدم  ولکن  وقتی که با کتاب و سنت یا با کتاب فقط مقایسه می کنیم برخلاف کتاب است یا اختلاف کلی دارد پس اگر سنت است در بعضی از روایات که سنت رسول الله اگر عترت است عترتی که حامل سنت است نه عترتی که حامل  روایت هستند و در بعد دوم بعد از کتاب الله ما سه چیز داریم یک سنت دو قول عترت سه روایت  آیا از این سه چیز کدام محور دوم احکام قرار گرفته سنت  قول عترت  نیست عترت است عترت مطابق سنت است

عترت بما عتره

حامل سنت اند اما عترتی که به ما تقیه می کنند حامل سنت نیستند

عترت بما عتره

 مساوی هستند با سنت و لکن عترت در برابر تقیه چی عترت در برابر تقیه موافق سنت نیستند پس در این سه بعدی اونی که  بعد دوم و تاریک به کتاب الله قرار گرفته است عبارت است از سنتی و یا عترتی نه قول عترتی یعنی آنچه را که سنت رسول الله بدون کم و زیاد  نقل کردند اما اگر عترت مطلبی را پیغمبر نقل  کردند و تقیه دارد این عترت  عترت مقید است عترت در حال تقیه  حجت نیست بلکه عترت آزاد مانند رسول آزاد که رسول کلا تقیه ندارد و احکام را از خداوند نقل می کند پس از عترت و سنت و سنت وعترت یکی هستند اما بعد دوم که قول عترت است قول عترت کلا تاریک به کتاب الله نیست بعضی از قول عترت تقیه است بعضی نیست سرترش وپایین ترش عبارت است از  روایت روایت کذب  دارد صدق دارد تقصیر  دارد تقیه دارد منسوخ دارد بلایایی  در  روایاتی هست روایاتی که در کتب معتبر ما هست مبتلای به بلایا است   بنابراین  روایت ثقل دوم نیست قول عترت ثقل دوم نیست عترت مطلقه ثقل دوم است  سنت مطلقه ثقل دوم است و بر حسب  حدیث ثقلین

انی مخلف فیکم الثقلین احدهما اکبراعظم  اکم اهم اثقل و و و من الآخر اما الاکبر و بقیه تعبیرات که هفت  تعبیره من الکتاب  و اما الاثقل فعترتی و اما الاثقل فسنتی که دارای دو بعده این یک بحث  اصولاً کسی که مالی را به ارث می گذارد از نظر وارثه باید خودش مالک باشه یا نه باید مالک باشه و  همچنین کسی که مقامی را به ارث می گذارد از برای  کسانی که وارد در مقام هستند باید صاحب مقام باشد حالا پیغمبر صاحب کتاب است نکته خیلی حساس است دقت کنید پیغمبر حامل کتاب است پیغمبر خود قرآن است پیغمبر سهمش قرآن است عقلش قرآن است سینه اش قرآن است قلبش قرآن است سرش قرآن است ظاهرش قرآن  است فوادش قرآن است همه چیزش قرآن است کما این که از ابن عباس سوال می کنند

ما کان خلقه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم قال کان خلقه القرآن

گروه اخلاقی علمی عقیدتی عملی سلبی و ایجابی نفیا اثباتا خود قرآن است و تجسم قرآن است  بنابراین پیغمبر که کتاب الله را به وراثت می گذارد از برای امت اسلام دارد کتاب الله حامل کتاب الله از همه حاملین کتاب الله حملش از کتاب الله قوی تر است ولی سوال اینجاست آیا عترت هم هست پیغمبر یا نه چون

انی مخلف فیکم الثقلین

 اگر فقط پیغمبر حامل کتاب است و خودش کتاب است اما خودش عترت نیست و حامل عترت نیست بنابراین چطور میگیم مخلف الثقلین جواب عترت یعنی چه عترت  یعنی تربیت شدگان معصوم در مکتب وحی جز اینه عترت  رسول الله عترت جسمانی فقط نیست عترت یعنی  تربیت یافتگان درصد معصوم در مکتب اعلای وحی محمدی  صلوات الله علیه الله و لذت ابن عباس عترت نیست حضرت عبدالعظیم عترت نیست حضرت معصومه عترت نیست امامزاده ها عترت  نیستند ائمه عترت اند  دوازده امام و صدیق طاهره  سلام الله علیها این سیزده نفر عترت اند  و لکن  برمیگردیم به سوال

انی مخلف فیکم الثقلین

یا

انی تارک فیکم الثقلین

تارک  در بعد  ثقل اول که کتاب است معلومه چون پیغمبر خود  قرآن است و حامل قرآن است مادامی که هست خود قرآن را نشر می دهد وقتی که نیست  دیگران باید قرآن را نشر بدهند و ارث که می گذارد  ارث دو بعد دارد یک بعد از نظر مخصوصی عترت

قسم برب الکتاب الذین استون من نبینا

 و یک بعد از برای کل مکلفین عالم وجود الی یوم  قیامت کبرا هیئت انسان در هر دو  بعدش مربوط است به خود پیغمبر پیغمبر دارنده تر از همه دارندگان نسبت به ثقل  اول که وحی است آیا پیغمبر علی بود در جسم نه در روح روح انسانی نه در چه بعد علی بود علی  پیغمبر بود نه علی پیغمبر نبود در بعد جسمانی و در بعد روح در بعد علمی و معرفتی و عترت و اطلاع از احکام پیغمبر بود منتها در پیغمبر رای مستقیم نازل می‌شد در علی و اولاد معصوم علی وحی مستقیم نازل نمیشد الهام بود الهام همان وحی است  آنچه را که پیغمبر از خدا گرفت به علی و فاطمه  و به ائمه داد بدون کم یا زیاد بنابراین پیغمبر در این بعد حامل عترت هم هست معنی عترت چیه معنی عترت یعنی پرورش یافتگان در مکتب اعلای عصمت محمدی اولیش کیه پیغمبره در زیارت جامع معروف است که ما ائمه رو زیارت می کنیم اما اینطور نیست در زیارت جامع ائمه رو زیارت نمی کنیم   در زیارت جامع چهارده معصوم رو زیارت می کنیم  اهل بیت نبوت اهل بیت نبی نیست یک اهل بیت محمدی داریم زن و بچه اش یک اهل بیت داری نبی داریم از نظر ظاهری زن و بچه اش و از نظر نبوتی ائمه یه  اهل بیت نبوت اهل بیت نبوت یعنی اهل سازمان نبوت سازمان نبوت راس الزاویه ش کیه  پیغمبره پس السلام علیکم یا اهل بیت نبوت  راس الزاویه و مقرب پیغمبره سلام اول پیغمبره بعد ائمه علیهم السلام در اینجا هم پیغمبر بزرگوار هم حامل کتاب است هم خودش عترت است حامل عترت یعنی معلم و مربی و مزکی نسبت به عترت است و لکن پیغمبر اکرم خود کتاب است و خود عترت است  خود  کتاب است و خود سنت است سنت عترت است و عترت سنت است و تاریک به کتاب و سنت و تاریک به کتاب و عترت پس

انی مخلف فیکم الثقلین

یعنی من  خود را در دو بعد به وراثت می گذارم در بعد کتاب کتاب الله   در بعد خودم عترت علی منم حسن منم حسین منم فاصله منم همه منم کلهم یه واحد نت اول ما محمد آخر ما محمد اوسط ما کل ما  محمد  در بعد حمل وحی ذره ای  کم و زیاد ندارد ولو بعد اول و نقطه اولی رسول الله است و بعد ثانی ائمه معصومین علیهم السلام خب این

انی تارک و انی مخلف فیکم الثقلین

ثقلین بر حسب ادله ای که از جمله خود ثقلین است

ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا

دو ثقل معنوی علمی اخلاقی عقیدتی عملی در امت اسلام است که

ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض

که همش معنا داره بحث داره چه بحث هایی که نشده بحث هایی  کار که نشده روایت شده اما بحث نشده حالا

انی مخلف فیکم الثقلین انی تارک فیکم الثقلین

دو ثقله اصولا دو ثقل را که پیغمبر به عنوان دو خلیفه خود می گذارد ممکن است بین دو خلیفه اختلاف باشد ممکن است یک نفر شخص بزرگواری که میخواد بمیرد دو جانشین بگذارد که با هم تناقض داشته باشد با هم تضاد داشته باشد مگر خودش تضاد داشت خودش عامل وحدت دعوت الی الله بود چطور عامل وحدت دعوت الی الله دو چیز یا سه چیز می گذارد که باهم اختلاف داشته باشند پس ثقلین باید با هم توافق داشته باشند اگر این دو ثقل با هم صددرصد توافق نداشته باشند انی تارک غلط است انی تارک رحمت نیست خب این دو ثقله از این دو ثقل مطالبی رو ما داریم اولا ثقل ثابتی در کار نیست رابع نیست خامس نیست سادس نیست سابع نیست  پس اطفالی که امت اسلام اعم از شیعه و سنی درست کردن غیر این دو ثقل غلطه خفت است درست نیست مثلا در شیعه که بعد از کتاب و سنت عقل را و اجماع دو ثقل دیگر معین کردن که چهار ثقله دو ثقله ش غلطه  از نظر قرآن یا کتاب یا کتاب و سنت و از نظر حدیث ثقلین قویترین و متواترترین احادیث اسلام است بعد از حدیث عرض می شود که رشحات محفوظات سیزده گانه نماز

انی تارک فیکم الثقلین ثالث ندارد پس ثالث و رابع شیعه الثقلین نیست مستمسک شیعه نمی تواند باشد نه اجماع نه عقل تا چه رسد شهرت ضرورت حتی حتی ضرورت  اگر مسئله فقهی ضرورت است بین علمای شیعه آیا ثقل سوم حساب میشه نخیر مگر هر ضرورتی  بین علمای شیعه واقعیت دارد نخیر ما چندین  ضرورت داریم که واقعیت ندارد و نمونه ش رو در کتاب نوشتیم و از قبیل نمونه ها مثلا باب محرمات رضایی محرمات رضایی به ضرورت الفقهیه الاسلامیه شیعتا و سنتا نص قرآن داشته باشد ما به ثقل اول که قرآن  است تمسک کنیم یا به ثقل دوم که عمومیت دارد تمسک کنیم یحرم من الرضا من النسب را باید حمل بر کتاب کنیم که یحرم من الرضا من النسب در دو تا

و امهاتکم اللاتی الرعنکم و یحرم من الرضا

پس نه اجماع نه عقل نه شهرت نه ضرورت هیچکدام در فقه شیعه رنگ دارند و مستندند احیانا حتی مستندند که بر خلاف کتاب فتوا داده میشوند اینها نقشی ندارند و در سونی ها قیاس و استحسان و استصلاح  قیاس و استحسان و استصلاح که در نیان فقهای سنی است باز بر خلاف  کتاب و سنت است برخلاف حدیث ثقلین است

انی مخلف فیکم الثقلین انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی کتاب الله و سنتی

 بحث سوم آیا فرق است بین کتاب و سنت مگه هر دو خدا نیست هر دو وحی خداست نه تنها هر دو وحی خدا ست ممکن است دو وحی از طرف خدا باشد غالب باشد  وحی بر  ابراهیم وحی بر موسی هر دو وحی از خداست ولکن شریعت موسی شریعت ابراهیم را نقض کرد تخالف جهالت نیست بلکه  تخالف عمل شریعتی ست آیا در اسلام وحی کتاب و سنت تخالف  دارند نخیر چون شریعت نیست مگر شریعت قرآن غیر از شریعت سنت است قرآن آل محمد است و سنت سنت محمدی صلوات الله علیه بنابراین این طور نیست که این دو وحی است و دو وحی که امکان اختلاف داشته باشند نخیر امکان اختلاف و امکان تخلف بین وحی و کتاب و وحی و سنت نیست اما با هم فرق دارند از نظر مقام از نظر عظمت از نظر معصومیت از نظر دلالت از نظر مطلوب از نظر نسخ نشدن با هم  فرق دارند یا فرق ندارند در یک بعد فرق ندارد در اون بعدی که فرق ندارند این است که وحی  کتاب با وحی سنت قطعیه هر دو وحی الله اند نه وحی کتاب با وحی سنت مخالفت دارد و نه وحی سنت با وحی کتاب مخالف است اما در جهاتی دیگر فرق دارد

احدهما اکبر من الاخر این اکبر شامل اوصاف دیگری است اکبر عمرا  اکبر دلالتا اکبر عظمتا اکبر بیانا  اکبر بقاعا  در تمام ابعاد کبر معرفتی و کبر علمی و کبر احکامی و کبر دلالتی وکبر مدلولی در تمام جهات اکبره آیا

احدهما اکبر من الاخر اکبر

اکبر من الآخر اکبر از نظر طول عمر  کتاب الله از نظر طول عمر در بقاعش اثقل است عمرا از سنت از عترت  یا از سنت از عترت که معلومه از سنتی که عترت نقل می کند از سنت ثابته نه  سنت ثابته به معنای کتاب الله الی یوم القیامه مرز ندارد از عترتی که سنت را نقل می کند عترت که با زبان خود با فعل خود با تقیه خود سنت رسول الله را نقل می کند عمرش الی یوم القیامه که نیست بنابراین

احدهما اثقل من الاخر

این اکبر یک بعدش اثقل است یک بعدش افضل است یک بعدش اعظم اکم اهم است و و و  

حالا در بعد اول

احدهما اکبر من الاخر

کتاب الله عمرش طولانی تر است از دومی چرا؟برای اینکه کتاب الله همانجوری که نازل شده و همانجوری که تخصیص داده شده مرتبش هم خداست

ان علینا جمعه القرآن

مرتبش نه عمر است نه عثمان است نه علی است نه پیغمبر است مرتبش خداست  پیغمبر که تالیف کرده است و تفسیر داده است به دستور خداست به امر خداست به وحی خداست این قرآن همانجور  که تالیف شده باقی خواهد بود خواهد بود الی یوم القیامه کبرا

لن ینسخ و لن یحرف

 یک کلمه یک حرف یک نقطه یک مکان جایی از لفظ و آیه عوض شدنی نیست همانطور که پیغمبر اکرم  تحریف پذیر نبود حرفش دوتا نبود حرفش حرف الی  بود تحریف پذیر نبود قرآن هم  تحریف پذیر نیست و لکن عترت عترت در بعد اشخاص است در بعد علی ش فاطمه ش حسن ش حسین ش است این ها عمرشان عمر کتاب نیست وفات کرده اند آخری هم که موجود دارد در حکم وفات است هرکس ادعای امام زمان کند برای اینکه اگه اینطور باشد تناقضات احکام نقض می شود از امام زمان علیه السلام بنابراین  سوال آیا در

احدهما اکبر من الاخر به معنی اثقل آیا یک ثقل باقی خواهد ماند کتاب الله است عترت از بین رفته است ولکن سنت عترت می تواند باقی  باشد چون عترت سه بعد است  یک   بعد قول قطعی عترت که حامل سنت رسول الله است از بین رفتنی نیست دو قول قطعی عترت طول  تقیه ست از بین رفتنی ست  قول منفی عترت قال فلان فلان قول منفی عترت کذب درش هست تکذیب درش هست جعل درش هست چه درش هست  اونیکه از بین رفتنی ست چون بر خلاف کتاب و سنت است اونیکه از بین رفتنی است چون منسوخ است یا تقیه ست اونی که باقیست سنت قطعی رسول الله صلوات الله علیه است که حامل عترت است این عمرش عمر کتابه تست  پس در دو چیز عمر عترت عمر کتاب نیست در یک چیز عمر عترت عمر کتابه  در اون چیزی که عمر عتذت کتابه سنت رسول الله صلی الله صلی الله صلی الله علیه است که به طور قطعی بدون تقیه بدون نفع ائمه از پیغمبر نقل کردند این هم به قرینه کتاب هم دوش با کتاب الی یوم القیامه باقیست

و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض

ولکن اینکه می فرماید که کتاب الله افضل است اکول است در هر سه بعد که نیست اثقل است در دو بعد در یک بعد عمرش یکسانه در بعد سنت قطعیه هر چیزی پیدا کنه بحث می کنیم اما در بعد  قال الباقر علیه السلام قطعا خب و لکن تقیه ست این که عمری ندارد یا مقوله عن الباقر علیه السلام و لکن این نقض درش نیست جعله اینم عمری ندارد بله سنت قطعی یک عمر دارد  منتها این سنت قطعی که عمر دارد باید  عمرش کمتر از سه تای دیگه باشه  از یعنی در این سه بعد در این مثلث  از احتمالات روایت که سنت قطعیه رسول الله صلوات الله علیه کمتر از سه بعده است بله چرا  برای اینکه وقتی که بر کتاب حکمی آمد و آخرین حکم در سوره مائده بیان شد دیگر نسخ  شدنی نیست اما سنت نسخ شدنی هست مثلا ما حدود سنی کاری نداریم چهل حدیث شیعه داریم که رسول الله قبل از حضور  و آیه نوزده سوره مائده پاها رو می شستند مسح نمیکردند ولاکن

لما نزدلا علیه وامتسحوا برووسکم

شیعه قبول کرد و سنی قبول نکرد خب حالا سنت نسخ شد دیگه سنت در عرض بیست و دو سال  سال عمر سنت پیغمبر صلوات الله علیه بود  در مسح رذلین مسح نبوده غسل بوده چهل حدیث در رسائل الشیعه ولکن تین سنت نقض شد پس کتاب سنت را نقض می‌کند اما سنت کتاب را نقض نمی‌کند پس در هر سه بعد  روایتی در دو بعدش که یکیش غلط است اصلا امام نگفته یعنی غلط است اگه امام فرموده تقیه ست تین که هیچ این عمر ندارد اینی که عمر می تواند داشته  ‌باشد عبارت است از سنت قطعی رسول الله بلاتقیه که نقض شده است و متعدد است متعدد است سنت رسول الله که نقض شده است و با نقض کتاب ما نقض اون سنت رو ثابت می کنیم پس

احدهما اکبر من الاخر

 سوال  ما برای یافتن سنت رسول الله بعد از ائمه علیه السلام چه کنیم اگر دو ثقل هر دو ثقلیت دارند  و هر دو مستندیت دارند الی یوم قیامت

انی مخلف فیکم الثقلین

تا اینکه

انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض

 در طول مدت عمر اسلام همون طور  که کتاب باقیست سنت هم باقی است خوب الان چه کنیم جواب

احدهما اکبر اثقل افضل اکول اکمل اکبر اعظم اکم

 یعنی چه اگر واقعا چیزی به نام سنت روایتی به نام سنت ولو متواتر متذاکر روایت متواتر به نام سنت نقل و شل و با کتاب الله موافقت داشت قبول میکنیم اگر نه موافقت داشت نه مخالفت داشت باز قبول می کنیم اگر مخالفت داشت چی اگر روایات بسیار زیادی با اشاره حتمی  از کتاب الله تا چه رسد بر

 یا نص در کتاب مخالف الذکر چه می کنیم بگیم سنت نیست پیدا کردن سنت به چیه  چراغی و  نورافکنی که سنت رسول الله را بعد از مرگ حامل سنت بیان میکند خود کتاب الله است آیات عرض احادیث عرض آیات عرض متعدد احادیث عرض متواتر است که  آنچه که از ما نقل کرده اند عرض می کسبه کتاب الله  اگر  موافق بود ما گفتیم اگر مخالف بود ما نگفتیم البته سوم  اگر نه موافق بود نه مخالف مانند رشحات هفده گانه صلاه یومیه  نه موافق نه مخالف اگر  متواتر بود قبول می کنیم اگر متواتر نبود  قبول نکنیم چرا برای اینکه

و لا تخص ما لیس لک به العلم

 روایاتی که مسلم نیست نه موافقت دارد با قرآن نه  مخالف است اگر تبعیت  شود که بحث غیره

لا تقص ما لیس لک به العلم

 و لذا ما عرض می کنیم  باب علم مسدود نیست باب ظن مسدود است باب شک مسدود است  در احکام نه در این موضوعات باب  شک و باب ظن را مسدود کرده است کتاب و سنت   باب علم مفتوح  است بابل قطعا مفتوح است چون    مستند علمی است را  که کتاب است در اصل و سنت در حاشیه عرض می شود که موجوده  بنابراین اصل یک دلیل خواهد بود کتاب الله اگر سنت است ما سنت  را از کجا پیدا می کنیم سنت را یا از شنیدن از پیغمبر  پیدا می کنیم یا از شنیدن از ائمه یا  از روایات از ائمه در هر سه صورت اگر از پیغمبر شنیدید که تقیه ندارد و اگه از ائمه شنیدید  و با تقیه از پیغمبر چون ائمه شارع نیستند که و حامله شرع اول  نیستند حامل وحی اول نیستند که اگر از پیغمبر شنیدید سنت را آیا این سنت را که از پیغمبر شنیدید قابل نص و ذکر است  بله پس در زمان خود  رسول الله صلوات الله علیه اگر دیدید حدیثی رعایت شنیدید  نباید عمل کنید باید مراجعه کنید به کتاب الله مراجعه کنید به پیغمبر که در کتاب الله آیه ای را نقض میکنه اینو یا نکنه بنابراین چه  در زمان پیغمبر در زمان ائمه در زمان غیبت در زمان حضور امام زمان در چهار زمان رسالت اسلام اصل و محور وحید عبارت است از کتاب الله حالا اگر ما کتاب الله رو نتونیم بفهمیم طور میتونیم عرض بر کتاب کنیم اگر  شما ندانید که محک کدام چطور میتونی فلزهای زرد رو با اون  محکم مقیاس کنید فلزهای  زرد رو که میخواین برین بازار به عنوان طلا فلز زرد بخرید و نمیشناسید اگر محک را نشناسید  شما چطور میتوانید با محک بنابراین محک اصلی ما کتاب الله است از باب دلالت ادله است از باب بیان ابین است از باب وضوح اوضح است از باب نصوصیت انص است از هر بابی از ابواب اوضح است و لذا  اگر از ما سوال کنند  که ظاهر آیه ای از قرآن ظاهر مستقرش مطلبی است و نص حدیث قطعی متواتر هم مطلبی دیگه س آیا این که  ظاهر رو بر نص حمل  می کنند اینارو داریم یعنی برخلاف ظاهر قرآن نص رو از این میگیریم نخیر چون   خداوند مطلبی رو می فرماید و ظاهرش نزد همگان اینطور باشد وقتی دلالت بر آیه کند این خلاف بلاغت است یا نه  خلاف فصاحته  پس ظاهر قرآن کمرنگه مگر  ظاهر که مهم باشد عام مهمل  مطلق مهمل اما عام نص مطلق نص  عام ظاهر مطلق ظاهر اینها رو نمیشود با هیچ حدیثی نه تقلید کرد البته در باب اصول بحث شده اصول استنباطی قرآنی بحث شده اینجا داریم اشاره می کنیم خب بنابراین این مبنای افضلیت که

احدهما افضل من الآخر

که کتاب الله افضله چون افضل است بنابراین مقیاس اصلی از برای عرض سنت تا چه رسد به  عرض اقوال ائمه تا چه رسد عرض ما روی عن الائمه اصلا نوبت به ما روی نمیرسه نمیشه  گفت روایت به   قرآن نخیر  نمیشه گفت قول امام صادق به قرآن قول امام صادق مگه تقیه باشه حتی نمیشود گفت قول پیغمبر به قرآن قول  پیغمبر که نقل شده است  کمااینکه چهل حدیث راجع به عرض می شود که غسل پا و شستن پا نقل شده این قول  پیغمبر تاریک به کتاب نیست بلکه بر میزان کتاب است بنابراین قول پیغمبر قول ائمه تا چه رسد قول علما شهرتشون ضرورتشون اجماع شون عقلشون همه چیز بر محور  قرآن است و  اگر در  این محور گنگی باشد   قرآن را نشود فهمید مگر در  روایت  جرم مستقل بهتون میدن

تفضل الشی علی ما تفضل الیه

و این خیلی عجیب است در نظام ما که در افکار کا ادغام کرده اند که  قرآن  را نمیشود فهمید مگر با روایت یعنی  روایت قشنگتر از خدا حرف میزنه خداتر از خداست  از خدا خداتر است در بیان روشن   در ادغام  بیان در تبیین در ص

حجت به علاوه بودن تکرار نمیکنیم خب این هم اینجا بحث های دیگری داریم که من مطرح میکنم سوالات رو محکمات و متشابهات محکمات قرآن احکام متشابهات احکام نیست ما در احکام داریم بحث  می کنیم تمام آیات احکام تمام محکمات است در متشابهات که بحث نمی کنیم متشابهات راجع به صفات الله ذات الله اسما الله و افعال الله ست و این مطلب در جزای خود مسلمه اولا ثانیا همانطوری که محکمات قرآن  محور است و محک است از برای روایت همچنین محور و محک است برای متشابهات

هن ام الکتاب و اهر المتشابهات

محکمات قرآن محور است از برای دو چیز یکی از برای  متشابهات قرآن

که  متشابه رو با محکم معنی میکنیم دوم از نظر روایت روایت رو میخوایم قبول می کنیم با حکم واقع  است یا نه آیه  متشابهات

یا عربک و المرض الصفا

یا عرب رو بخوایم معنی کنیم با آیاتی معنا می کنیم که اون آیات  نص است و صریح است ض برای اینکه خداوند جسم ندارد  انتقال ندارد عرض می شود که  تمام فعلیت است بنا براین ما به محکمات میرسیم اصلا  در احکام عرض می شود که محکماته مثلا

حرم ذلک المومنین  در باب نسا

الزانی لا انته الا الزانیه او مهلکه و الزانیه لا انته الا  زانیه مهلکه و حرم بک

برخلاف این چرا فتوا میدن  

آقایون نوعا نود و نه درصد ار فقهای قدیم و  جدید و متوسط میگن که نسا زانیه مکروه به حلاله قرآن میگد حرامه ما محکمات رو داریم بحث می کنیم با محکمات

و اما الذین فی قلوبهم الضیق  و یتبعون ما تشابه منه الثقال

 کسانیکه قلبشون منحرفه به متشابهات استناد می کنند با هم  رفع تکرار و لکن  اگر متشابه را عرض بر  محکم کنیم  بر محکم را عرض بر متشابه کنیم و متشابه میگد که سوالاتی در اینجا هست که آقایان گوش کنید  یک تتمه مطلب که

احدهما اکبر من الاخر

کبر در بعد زمانی کبر در بعد مقامی در شش بعدی

دوم

و انهما لن یفترقا

این پنج شش احتمال دارد محال است  کتاب از سنت و  سنت از کتاب یا  کتاب از عترت یا عترت از کتاب جدا شود خب این چند بعد  است