جلسه ششصد و نود و چهارم درس خارج فقه

حدیث ثقلین

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و محمد و علی مصدر

بحث در  مضامین حدیث متواتر و فوق حد تواتر  معمولی ثقلین بود در انی بحث کردیم

انی مخلف فیکم الثقلین

 که انی رسول الله هست و رسول الله که به خلافت یا به وراثت میگذارد ثقلین راه خود باید حامل ثقلین باشد که ثقل اکبر که کتاب الله  که خود کتاب الله بود و ثقل اصغر که عترت خودش راس الزاویه عترت بود

انی مخلف یا انی تارک فیکم الثقلین

خب اوصافی دارد این ثقلین  از جمله اوصاف احدهما اکبر اصغر اعظم اکم اکمل اصغر الاخر که بحث کردیم

و سوم ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا

خوب این تعبیر پیامد هایی دارد

ما ان تمسکتم بهما  شما مکلفین کل مکلفین که جهان شمول است از جن و انس و ملائکه و غیرهم

ما  ان تمسکتم بهما

مادامی که تمسک کنید به کتاب و سنت

لن تضلوا ابدا

اولا تذکرا  عرض می کنم دیروز عرض کردیم که اینجا بعد از  کتاب سنت محور است و سنت سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است نه روایت مطرح باشد که تناقضه و نه حتی  قول قطعی ائمه علیه السلام یا  بعد از ائمه مطرح باشد چون ممکن است تقیه باشد هر چیزی که موافق تقیه است مخالف سنت  قطعیه و مخالف کتاب الله است و لن تضلوا ابدا برعکس میشه بلکه ضلالت ایجاد می کنه مرکز ایالت تمسک بنابراین در سه بعد روایات  از رسول الله و ائمه  معصومین علیه السلام سنت مراد است که  سنت قطعیه است و اگر در روایت عترتی داریم عترتی  که حامل سنت قطعیه هستند بدون تقیه روایت مطرح نیست روایت هیچ مطرح نیست حدیث  روایت که از معصومین نقل می شود که تناقضات و تضاد زیاد دارد مطرح نیست تا  چه  رسد اجماعات شهرت ها   بلکه ضرورت ها  اینها هیچ کدام مطرح نیستند خب

انی مخلف فیکم الثقلین احدهما اکبر من الاخر

و تعابیر دیگر که هفت تعبیر خب  این وصل  اول وصل اول که از برای کتاب و سنت است این است که تمام فضیلت ها در کتاب بیشتر است از سنت فضیلت هایی که در کتاب بیشتر است از سنت چیست یک قسمش افضل عمرش زیاد تر است که دیروز عرض کردیم قسم دیگر  اکمل افضل اکم اثقل  در بعد ثقل بودن که در میزان امت اسلامی و در ترازوی امت اسلامی قرار می گیرد کتاب الله ثقلش بیشتر است و وزنش کمالش فضیلتش تمامیتش بیشتر است سوال مگر نه این است که کتاب و سنت هر دو وحی الهی است چطور این وزن ثقیل تر است از اون وزن جواب عرض کردیم وحی بر آدم وحی  خداست وحی بر نوح هم وحی خداست وحی بر خاتم نبیین وحی خداست حالا کدوم ثقیل تره وحی اخیر  ثقیل تره

حالا  وحی ای  که  خداوند بر کتاب می کند ثقیل تره است از حتی وحی ای که در احادیث قدسی دارد احادیث قدسی لفظا و معنا مال خداست مانند قرآن اما قرآن در لفظ و هم معناش تحدی ست اما احادیث قدسی حداقل در لفظش تحدی نیست بنابراین ممکن است مراتب داشته باشد و درجات داشته باشند وحی خداوند حتی وحی های متواتر وحی های متواتر که وحی های بر انبیای اولوالعزم باشد که معلوم حتی وحی های متواتر ممکن است کسی بعضی از  وحی ها پر رنگتر  باشد بعضی ها کمرنگتر باشد حالا از جمله امتیازاتی که به عنوان افضل و اکمل و اکم و اثقل و اعظم دارد قرآن امتیازی دلالی ست از جمله امتیاز مدلولی ست از جمله امتیاز محکی  ست که محک قرار میگیره از جمله امتیاز این است که کتاب با سنت نسخ نمیشود اما سنت با کتاب نسخ می‌شود و از این قبیل امتیازات پس هردو کامل است سنت و کتاب هردو کاملند اما اکملیت و اعظمیت و اکمیت و اثقلیت در بعد طول زمان و طول عمر در بعد محور بودن که اگر احیانا بین سنت و کتاب اعظم اگر بر سنت نسخی نسبت به کتاب بود  کتاب مقدم است یا سنت کتاب مقدم اگر در کتاب نسخ بود نسبت به سنت کتاب مقدم است یا سنت کتاب مقدم است کتاب که ناسخ باشد نسبت به سنت که احیانا سنت بخواد کتاب را منسوخ کند کتاب مقدم است مقتضای اکبریت و و اعظم و اثقلیت و اکمیت و اینها عرض می شود که از جمله وقتی که دو دلیل داریم یکی اغوا باشد دیگری کمتر باشد و تناقض داشته باشند کدوم مقدمه اغوا مقدمه بنابراین از این  مواسطه اول این به مطالب به دست  میاد که کتاب خم به ابروش نمیاره اگر سنت قطعیه و ضروریت ضرورت اسلامیه بین الفریقین و بین الفرق اسلامیه باشد مطلبی که بر خلاف کتاب الله است در اینجا اعظم اثقل اکمل افضل و اکبر و اثقل کتاب الله است نتیجه آیا در نتیجه اثقل و اعظم کتاب الله است این سنتی که مخالف کتاب  است و طرحش می کنیم در اغلب باقی ست نه دیگه این اعظم است اون از اینه و لکن عظمت عظیم مادامی باقی می ماند که موافق کتاب الله باشد اما اگر سنت قطعیه فرض کنید تواتر سنت قطعیه نمونه شو داریم سنت قطعیه متواتر باشد در بعد سنت بودن عظمتش و ثقلش و تمامیتش و کمالش و عظمتش کمتر است ولی دارد ولکن مادامی این عظمت و ثقل را دارد که مخالف کتاب الله نباشد اگر مخالف کتاب الله باشد خسیس به تمام معناست برای اینکه دو مطلب متناقض که نمیتونه وحی باشه هم کتاب وحی باشد هم سنت وحی باشد پس بنابراین این افعل در بعدی ست و غیر افضل در بعدی دیگر احدهما اکبر و اعظم و اکم و چنان الی آخر در بعدی ست که سنت قطعیه باشد و موافق کتاب باشد حاشیه کتاب باشد حاشیه منه باشد نص از خداست که کتاب است و حاشیه منه از خداست که سنت است ولی مدح اعظم است و سایر تفاضیل و تفاسیر اما  اگر سنتی برخلاف کتاب بود حتی برخلاف عام یا مطلق نص در امورات در کتاب بود یا عام و مطلق ظاهر در امورات در کتاب بود در اینجا اصلا ثقل ندارد عظمت ندارد تمامیت ندارد کمال ندارد پول ندارد عمر ندارد عمرش صفر است یک ثانیه حتی حاکمیت ندارد سنتی که بر خلاف کتاب الله است بحثی دیگر عرض می شود که

ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا

ببینید ممکن است کتاب واحدی در کار باشد این کتاب واحد غلط دارد صحیح دارد آیا مجموع کتاب واحد که هم غلط دارد هم صحیح دارد بهش تمسک کنیم دلالت میاره یا نه دلالت میاره دیگه تا چه رسد به دو کتاب کتاب الله و سنت از این لن تضلوا ابدا ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا از جمله استفاده هایی که می شود اینه که باید  کتاب و سنت صد در صد توافق داشته باشند هیچ مخالفتی نه در نص نه در ظاهر ظاهر مطلق ظاهر عام اصلا مخالفتی نداشته باشند بلکه سنت دنباله رو کتاب است کتاب امام سنت است و عمام سنت است وظیفه سنت است آنچه که کتاب می گوید سنت هم آنچه سنت می گوید کتاب هم این اگر نباشد لن تضلوا ابدا غلط است برای اینکه اگر سنت برخلاف کتاب مطلبی رو بگید و قابل قبول باشد با روش کتاب کتاب ضلالته و اگر کتاب اما اگر کتاب برخلاف سنت قطعیه چیزی بگوید و هر دو وحی باشه چی میشه ضلالت  کتاب غلط نداره ولی سنت غلط دارد سنت جعلی ما داریم روایت جعلی داریم به حد تواتر کما اینکه مثلا بیست و دو حدیث داره راجع به رب شمس راجع به رب شمس بیست و دو حدیث تواتره دیگه تواتر در تمام فصول فصل اول دوم سوم فصل اولش بیست و دو حدیثه قسمت بعدی که من عرض کردم بهار و چه و چه این تواتره ولی برخلاف عقل است برخلاف حس است برخلاف علم است برخلاف کتاب است و برخلاف سنت است یا مثلا مطلب دیگه خب بنابراین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا هما بعد اولش کتاب است و بعد دوم سنت در اینجا سه مطلب است یک در کتاب اختلافی نباید باشد اگر در کتاب و قرآن اختلافی باشد لن تضلوا معنا ندارد دو در خود سنت قطعیه اختلاف نباید باشد اگر در سنت قطعیه منهای کتاب در سنت قطعیه اختلاف باشد لن تضلوا معنا ندارد این دو بین کتاب و سنت صد در صد توافق باشد اگر کتاب و سنت در یک جمله اختلاف داشته باشند در یک اشاره اختلاف داشته باشند لن تضلوا ابدا نیست بلکه هدایت است این هم بعد سوم بعد چهارم و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض خب این انهما لن یفترقا پیامد لن تضلوا ابدا است برای اینکه اگر کتاب درش اختلاف بود یا سنت درش اختلاف بود یا بین کتاب و سنت اختلاف بود لن تضلوا ابدا معنا نداره خب بنابراین اختلاف وجود نداره حتی اختلاف لن یفترقا از موقعی که کتاب نازل شد و سنت وحی شد الی یوم القیامه یوم القیامه احیا

حتی یردا علی الحوض پایان قیامت احیا که کلا برای تکلیف وضع شده است البته اون هم مطلبی هست که چرا پایان قیامت احیاس مادامیکه زمان تکلیف هست و لو یک لحظه انهما لن یفترقا حالا اینجا بحث بسیار مهمی است که اعم است

لن یفترقا میگیم این دو شریک با هم وحدت دارند و افتراق هرگز ندارند این چند بعد داره یکی اینکه

  یک شریک کامل است غنی است کاردان است عاقل است و همه شرایط درش جمع است منهای همه چیزه پس این دو باهم التزام دارند و تلازم دارند  به چه جهت به جهت اینکه یک شریک مفید است و دیگری مستفید  مفید و مستفید اگر افاده مفید و استفاده مستفید صد در صد باشد لن یفترقا هست یا نه هست دیگه  مستفید افتراق پیدا نمی کند چون باید استفاده کند مفید افاده می‌کند بنابراین دنباله مستفید خواهد بود و دلالت بر مستفید خواهد داشت و  تمام انحرافات و ضلالت ها و تاریکی ها را برطرف می کند این یک بعد دو احدهما حالا کاری به کتاب و سنت نداریم احدهما مفید است مطلق است و ثانیهما مستفید است مطلقا مثال می زنیم حالا مثال اشکال نداره مثال اشکال ندارد یک نفر آدمی که یک شاهی ته جیبش نیست یک نفر میلیاردر دوتایی باهم تلازم دارند   میلیاردی کمک کننده کسی که ندارد کمک بگیر لن یفترقا هست یا نه خب بله احتمال دوم که درست نقطه مقابل اینه که هر دو کمال دارند هردو  صد در صدند هردو بیانشون واضح است هردو حجت بالغه هستند چون هر دو حجت بالغه هستند و گویای صد در صد وحی خداوند هستند لن یفترقا خب معلومه دیگه آنچه کتاب می‌گوید سنت هم می گوید چون سنت برداشت  از کتابه  و اون چه سنت می گوید  کتاب می گوید چون برداشت سنت از کتاب برداشت کتاب از سنت نیست کتاب از سنت برداشت ندارد متن از حاشیه برداشت نمی کنه حاشیه از متن برداشت میکنه و لکن آنچه متن دارد صد در صد از حاشیه برداشت کرده آنچه را که متن کتاب الله دارد از کتاب برداشت کرده اند منتها برداشت شون دو بعدی ست یک برداشت بر مبنای وحی کتاب و عمق معارف و مطالب کتاب یک برداشت هم

انا انزلنا علیک الکتاب و الحق سوره نساء

انا انزلنا علیک الکتاب لتحکم بین مسلما اراک الله

ارای الهی ارای وحی ارای احکامی در بعد اصلی و فرعی در انحصار کتاب نیست بلکه بعضی از ارائه های وحی در کتاب اصلا نیست مگر اصولش و در سنت هست مثل  تعداد سیزده گانه قطعات فرائض  حالا هر دو کامل است هم کتاب کامل است هم  سنت کامل است ولی کتاب اکمل است و عرض  میشود که اثقل است و اتم است و اعظم است و  چه و چه در ابعاد سراسری و لکن این فرض دارد فرض دوم در این که انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض  کتاب از سنت افتراق  ندارند چون هر دو  کامل اند هردو اکبر  این قبوله نخیر برای اینکه احدهما اکبر من الاخر کتاب در بعد دلالی در بعد مدلولی در بعد متنی در بعد عرض می شود که وحی ای در کل ابعاد در بعد نسخ نشدن از سنت در بعد این که کتاب مبین سنت است و نه سنت مبین کتاب با توضیحاتی عرض میشود که احتمال دوم درست نیست احتمال سوم احتمال سوم این است که یکی کامل است و کامل است کامل نیاز به دیگری

 ندارد مگر به عنوان  حاشیه وحی سنتی ولی دیگری نیاز دارد هم در بعد شهر هم  در بعد  حاشیه متن که کتاب است بعد اول کتاب است و بعد دوم سنت است

حالا  سنت  چه وضعی نسبت به کتاب دارد وضع سنت نسبت به کتاب چه وضعی ست بر حسب سلب تقسیم عرض می شود که منطقی و عقلی  آیا سنت مبین کتاب است کتاب اجمال داشته باشد و سنت نداشته باشد دو آیا   مبین کتاب نیست  سنت اضافاتی دارد که کتاب ندارد این هم بعد دیگر سوم اینکه بله کتاب همه مطالب مطلوب را دارد و لکن همه مطالبش  برای همگان مبین نیست باید سنت بیان کند این سوم سوال  آخر  احتماله احتمال اول احتمال اول که حالا ترتیب رو کاری نداریم یکی از  احتمالات اینه که کتاب  سنت مثل کتاب مبین است چجور مبینه حداقل در نص و ظاهر در نص و ظاهر که همگانی ست کسانی که لغت عربی رو میدانند و اتقان دارند بر لغت عربی خود کتاب اسمش بیان للناس است آیات البینات آیات مبینات بیان للناس آیا خدا در تبیین مرادش ضعیف تر از پیغمبر از ائمه نه وآنگهی کتاب خدا بیان خداست و سنت هم بیان خداست مگه اینطور  نیست  کتاب الله بیان خداست و سنت هم بیان خداست  منتها کتاب الله به لفظ  وحی اصل الهی و سنت به لفظ وحی فرعی کتاب هم لفظش وحی است

هم معناش وحی است سنت معناش وحیه لفظش از خود کتابه هردو وحی است کتاب لفظ و معنا هردو وحی است  در بالاترین قله روشنی بیانی وحی   متنیت و ثبات و سنت هم بیان الهی ست  در مرحله دوم متن از  خداست حاشیه هم از خداست منتها متن هم لفظش هم معناش از خداست وحیه ولیکن حاشیه معناش  از خداست معناش در بعد حاشیه معنایی از خداست و لفظش از  پیغمبره آیا الفاظ خداوند در وحی خودش  بیانگرتر است یا الفاظ پیغمبر در تبیین در بیان کردن عرض می شود  خداوند به یک نفر دیگه آیا معنای الهی با لفظ الهی واضح تر است یا  معنای الهی با لفظ  غیر الهی معنای الهی قرآن با  لفظ الهی قرآن اوضح است همان مقدار که خداوند اکمل است و در تمام ابعاد تمام ابعاد وجودی و در تمام ابعاد عرض می‌شود که کلامی و بیانی  اینها اغوا ست بنابراین این مطلب عقلیش احتیاج به اصطلاح لفظی ندارد و لکن  قرآن که خود را معرفی می کند قرآن لتبین للناس بیان للناس تبیان لکل الشیعه و و و تبیان الهی یکی میگفتش که بله خداوند بعضی وقتا فروکش کرده به احترام ائمه همین سنتی ها برای احترام ائمه که مردم مجبور بشن برن دنبال ائمه خدا فروکش کرده یواش اومده نظیرشو عرض کنم نظیرش در کتاب جواهر مرحوم آقای شیخی در باب طهارت در باب میزان کر میگد که کر عرض می شود که دو جور روایت داریم یک میزان کر میزان وزنی ست  یک میزان میزان هندسی عرض می شود که مصری  و این دو میزان با هم اختلاف دارند هم میزان وزنی اختلاف دارد و هم میزان مصادیق اختلاف دارد و هم دو میزان با هم اختلاف دارند  سه اختلاف در روایت صحیحه ثابته از ائمه علیهم السلام که هم میزان وزنی اختلاف دارند اختلاف فاحش ها هم میزان عرض می شود که حسی اختلاف دارد هم میزان وزنی و میزان حسی اختلاف دارد چه کنیم میگد که اینجا خداوند به احترام ائمه چیزی نفرموده و ائمه هم در موضوعات اینجور نیست که وارد بشن در احکام وارد بشن کر موضوعه کر موضوع استرات و عدم استراته و در موضوعات ائمه لازم نیست که موضوعات رو داده باشن خدا هم به احترام ائمه هیچی نگفته این چه حرفیه آخه آقا موضوعات احکامیه ما یه موضوعات احکامیه یه موضوعات غیر احکامیه آقا این موضوعات رو حمالها هم میدونن موضوعات غیر احکامیه هم باید بدانند اشخاصی عادی مثل ائمه چه رسد به موضوعات احکامی بابا کریات چپه بله اگر کریات چپت است باید وضع بداند امام اگر نداند باید از کی سوال کنیم از کی سوال کنیم موضوعات احکامی رو باید معصوم بداند معصوم که حکم می کند موضوعات احکامی رو باید بگد یک موضوع غیر احکامی داریم ترس موضوع غیر احکامی یه موضوع احکامی داریم کر حیض حیض چیه تعداد ایامش چقدره رنگش چجوریه فلان اگه امام نداند پس از کی سوال کنیم ما عرض می شود که حالا کتاب الله که اعظم است و افضل است و اکمل است و اثقل است و چه و چه نمی شود که با سنت قطعیه تخالف و اینها باشد حالا از چند بعد باید دید یا سنتی ست که با کتاب تخالفی ندارد بحثی نداریم یا توافق دارد یا نه تخالف دارد و  نه توافق دارد مثل اعداد هفده گانه نماز یومیه که نه تخالف دارد نه توافق دارد قبول می کنیم به عنوان چیزی که کتاب می گوید که اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم پس کتاب رو قبول کردیم یا مرجع تقلید گفت هرچه من گفتم قبول کن هر چی هم شاگرد من گفت از من گفته قبول کن اون هم از اون قبول کرده شاگردشه اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم هرچه اطیعوالله فی موضع کتابه و اطیعوالرسول فی موضع سنته جامع علی مفرقه و اولی الامر منکم ائمه علیهم السلام که از  رسول نقل می کنن بلا تقیه پس این هم از کتابه اما در بعد سوم اگر سنتی هست روایتی ست متواتر است خیلی زیاد است علما قبول کرده اند اجماع کرده اند ضرورت کردند چه کردند چه کردند مع ذلک با نص کتاب یا با ظاهر مستقل کتاب مخالفه چیکار کنیم  کتاب میره کتاب یا سنت میره کنار کتاب که تحریف نشده که زیاد نشده کم نشده آیات زیاد در این مطلب داریم خود کتاب دلیله خود آیات کتاب آفتاب آمد دلیل آفتاب خود آیات کتاب دلیل است بر این که از غیر خدا نمیشه اصلا قرآن جهالتش کی به تعبیر آیاته یعنی خودش نشانگر است بر الهی بودنش  آیات قرآن از نظر لفظی نشانگر است بر دلیل بودنش پس چطور می شود که یک جمله ای رو یکجا اضافه کنم و معلوم نباشد که این جمله از قرآن هست یا از قرآن نیست هر عربی می فهمد هر کسی که عرب باشد و لو عربی کم بداند مثلا بعضی از مطالب هست در فصل کتاب اضافه کرده نوزده تا آیه رو عوض می شود که تعریف شده و این نوزده تا آیه واقعا مسخره ست یعنی شخص عرب عادی هم کسی که عرب هم نیست اینطوری حرف نمیزنه یا حسن یا حسین حتی لا فی جهنم  کل کفار عنه فهمیدم حالا بنابراین در بعد سوم که اگر تعارض باشد بین کتاب و سنت قطعیه ها  سنت غیر قطعیه  سنت نیست بین کتاب و سنت  قطعیه  نه حدیث نه سنت تقیه سنتی که از روی تقیه هم فرض کنید نیست بین کتاب و سنت قطعیه اگر تعارض باشد تعارض یا نصا یا ظاهرا اگر تعارض باشد در اینجا کتاب مقدمه یا سنت کتاب مقدم است کتاب قطعیه با تفحص از کتاب ایراد نداره که ما به کتاب مراجعه نکردیم  ولکن در سنتی که صدها روایت است مقدار زیادی روایت است شرایط  عقلی و شرایط عادی ثابت می کند رسول و ائمه ثابت شده است وقتی به کتاب مراجعه کردیم و مخالف کتاب بود از قطعی خارج می شود  قطع داریم که اینطور می شود  این جریان نسبت به سنت نیست اولا کتاب تعریف شده و جعل شده نیست و لو یک کلمه در سنت امکان دارد ممکن است  صورت بین کل مسلمین باشد آقا اشتباه کردم از اول اشتباه کردم به خدا که اشتباه نمی کند نمیگیره پیغمبر اشتباه میکند نقل از پیغمبر ممکن است اشتباه باشد ولو تواتر اما قرآن که نقل پیغمبر است از خدا و ثابت است و اثقل است و اکمل است و اتم است و تحریف نشده است طبق آیات کل آیات قرآن کنار  نمی رود اما سنت قطعیه کنار می رود این سنت قطعیه ست و لکن ما قطع میکنیم که این سنت از طرف پیغمبر نیست بنابراین در  احتمالات و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض این معنا درسته سنت از کتاب جدا نیست چون مستفید از کتاب است صد در صد حتی در اون درصدهایی که کتاب که نه می دارد نه اثبات باز سنت مستفید از کتاب است استفاده از کتاب یا استفاده مسکن است یا استفاده احاله ای استفاده مسکن در احکام کتاب احکام اصلی فرعی کتاب استفاده احاله ای ست مثل سیزده رکعت بودن نماز یومیه سیزده رکعت نماز یومیه رو ما به عنوان اینکه قرآن می گوید قبول می کنیم چرا  اطیعوالرسول و اولی الامر منکم بنابراین سنت صد در صد در دو بعد با کتاب موافقه کتاب هم با سنت موافقه حتی کتاب در آنچه ندارد با سنت موافق است چطور مثلا جریان هفده رکعت کتاب ندارد سنت دارد چطور توافق است بین هفده رکعت سنت که  هست و هفده رکعت کتاب که نیست تموم اینه که اطیعوالرسول اطیعوالرسول بیانگر است و نشانگر است که آنچه که از پیغمبر ثابت شد وحی خداست بنابراین تواتر صددرصد بین کتاب و سنت وجود دارد و لذا تعبیر واحد شده است در قرآن شریف و اعتصموا بحبل الله جمیعا حبلا لله و الذین یمسکون بالکتاب عرض می شود که منظور کتاب و سنت نیست بله جاهای دیگر به‌عنوان فرعی اطیعوالرسول و اولی الامر منکم به عنوان اینکه اینها در حاشیه وحی اند و خودشون وحی اند مثلا در آیه مبارکه اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم و ان یاتی فیه شیئا و رجوع الی الرسول الی آخر این سه بعده اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم این سه بعده و ان یاتی فیه شیئا و رجوع الی الله و الی الرسول رسول شد یعنی دو بعد شد ان کنتم تومنون بالله و بالرسول ببینید الله  اول رسول دوم اولی الامر سوم الله اول رسول و اولی الامر دوم  الله اول رسول و اولی الامر محو همش الله منتها الله در رای اصل است یا الله در رای فرع است بنابراین بحثی که راجع به الثقلین کردیم و مطالب دیگر هست ما دلیل بر احکام و غیر احکام حالا در احکام بحث می کنیم دلیل بر احکام شرعیه و دلیل بر  کل شرعیات چه احکام باشد چه تاریخ باشد چه تکوین چه هر چه دلیلی جز کتاب و سنت نداریم منتها کتاب نقطه‌ی اولی ست و سنت نقطه ثانیه ست پس حوزه های علمیه را چه  شده است که نه به کتاب کار دارد نه به سنت فقط روایت حوزه های علمیه که روایت هم ندارند بلکه قاعده   قاعده قاعده ان قول ان قول ان قول و آقا فضلش این است که نفی کرد الله آقای خویی وقتی گفتند و قال رسول الله و فیه بعد سوم رو بعد چهارم رو رد و رد  تناقضات تناقضات تضاد به این و ان لهما یفترقا  ما ان تمسکتم بهما  قرار داد لین ضلالت و خرد در عقاید و در احکام ایجاد شده است به حساب جداشدن از کتاب الله و سنت رسول الله است یا از کتاب الله دور شد به سنت چسبیدن  یا از سنت دور شدن به کتاب چسبیدن یا از هردو دور شدن اما اگر کتاب و سنت هر دو محور باشند که هنوز محور نیست و در زمان ولی امر محور خواهد شد کتاب جدید و سنت الجدیده اگر محور باشند حقا بدون دخالت عوامل درونی و برونی حقا کتاب و سنت محور باشند لن تضلوا ابدا و لن یفترقا این مقدار بحث راجع به حدیث ثقلین ظاهرا کافی ست از فردا بحث از را شروع خواهیم کرد

اللهم حفظنا من ظلمات الوحی اکرمنا بالنور و وفقنا لما تحب و ترضی سلام علیکم