جلسه هفتصد و یازدهم درس خارج فقه

ارث

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

از جمله موانع ارث بردن این است که وارث قاتل مورث باشد ظلماً نه تنها عمداً. ممکن است وارث پسر مورث باشد یا پدر مورث باشد ولی به حکم شرع قتل می­کند این ظلماً نیست عمداً هست اما ظلماً نیست. احیاناً عمداً هست و ظلماً هست، احیانا عمداً نیست پس ظلماً نیست. پس مثلثی را ترسیم می­کنیم در زمینه این مساله که قاتل، وارث، قاتل باشه. آیا در کدامین این اضلاع قاتل ارث­بر است و در کدامین ارث­بر نیست ببینیم در مبنای قرآن چه می­فهمیم.

آیه 11 که مورد بحث است. يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا

ما هی صله قوله تعالی آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا دلالت باید داشته باشه. یا حکمت است و یا علت است بالاخره مدخلیت است.

زمینه این است که در جاهلیت به پدران و مادران و زنان کلا و اطفال ارث نمی­دادند. ارث را فقط ذکور می­بردند. ابوین از ارث محروم بودند و همچنین زنان و دختران. آیه مبارکه راجع به ارث بردن پدران و فرزندان بحث می­کنه اول ارث بردن فرزندان بعد ارث بردن پدران و مادران و چرا اول؟ آیا فرزندان اولیت و اولویت دارند در میراث بردن که اول ذکر شدند؟ و پدران و مادران اولیت ندارند ثانویت دارند که بعدا ذکر شده­اند؟ نخیر بلکه از نظر حاجت است. حاجت فرزندان و واقعیت ارث بردن فرزندان از پدران و مادران بیشتر است چون ابوین زودتر می­میرند تا فرزندان و فرزندان دیرتر می­میرند تا ابوین.

اما بعدا که ارث بردن پدران و مادران ذو فرضین یا ذو فرض واحد بحث شده است اینجا جای این است که آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا. جوابِ چیه؟ اولا جواب یک فکره جاهلیه است و ثانیا به عنوان یک قانون و قاعده است. به عنوان قانون، به عنوان قانون اقربیت شرط است لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ.

اقربیت دارای چهار بعد است. الاقربیه نسباً، الاقربیه سبباً، الاقربیه ایماناً، الاقربیه نفعاً همش اقربیته. چون در اقربیت نه سبب است خاص، نه خصوص نسب است، نه خصوص ایمان است و نه خصوص نفع است، الْأَقْرَبُون. الْأَقْرَبُون در چند بعد عمومیت دارد یکی کل اقربون، عمومیت در کل اقربیت­ها، کل اقربین فرزندان بلافصل، پدران و مادران بلافصل اقربونند به … . و همچنین در کل اقربیت­ها اقربیت­ها در انحصار نسب نیست، در انحصار سبب نیست، در انحصار ایمان نیست، در انحصار نفع نیست. اقربیت چهار بعد را شامل است. 

حالا مورث که اقرب است وارث هم اقرب است نمی­شود مورث اقرب مورث باشد وارث اقرب مورث نباشد …. است دیگه. بنابراین وارثی که اقرب است الی المیت نسباً یا سبباً یا میگیم چون نمیشه هم نسباً هم سبباً، نسباً یا سبباً و وارثی که اقرب است به میت ایماناً در اصل ایمان و نفعاً در اصل نفع.

حالا چند بحث است در اینجا باید بشود. یک بحث این است آیا اقربیت نفعاً شرط است؟ شرط اصلیست یا شرط نسبیست؟ اقربیت ایمانی شرط اصلیست اقربیت ایمانی شرط اصلیست اذا کان واحد من اولاد اقرب ایماناً او ان یرث و غیر اولاد یرثون کلهم. اقربیت ایمانی شرط اصل ارث بردن است نه شرط نسبت در ارث بردن. اقربیت نفعی هم همینطوره ولکن اقربیت نسبی و سببی شرط اصل نیست شرط نسبته. اگر اقرب باشد نسباً قریب ارث­بر نیست، اگر اقرب باشد سبباً قریب ارث­بر نیست ولکن اگر اقرب باشد ایماناً قریب ایماناً هم ارث می­برد، اگر اقرب باشد نفعاً قریب نفعاً هم ارث می­برد.

ما در ایمانش بحث کردیم حالا در اقربیت نفعی بحث می­کنیم. اصن نص آیه موردش اینه چطور؟ در جاهلیت عرض کردیم که پدران و مادران و کل زنان و صغار ارث نمی­بردند. خدا یه استدلال می­کند شما فرزندان وارث پدران و مادران هستید اما پدران و مادران وارث نباشند؟ هل آباؤكم اقرب لکم نفعاً؟ هم اولادکم؟ آباؤكم. پدران نفاع­ترند نسبت به اولاد. اولادی که متولد می­شوند، بزرگ می­شوند، داماد می­شوند، عروس می­شوند تا مدتی دستشون به طرف پدر و مادر هست بنابراین آباء نفعشون از نظر حالی، از نظر مالی، از نظر جانی، از نظر عرضی، از هر نظر اقرب نفعاً هستند نسبت به اولاد و اولاد ابعد نفعاً هستند. پس چرا آبائی که پدران و مادرانند انفع هستند نسبت به اولاد ارث نبرند ولکن اولاد که نفعشون کمتر است ارث­بر باشند؟

سوال: اگر انفعیت مبنای ارث­بریست اصلاً یا نسبتاً پس چرا در واقع در نصیب­هایی که خداوند مقرر کرده است اولاد بیشتر ارث می­برند از آباء یا امهات؟ بله؟ اولاد سهم الارثشون چه فرض داشته باشد مانند بنت و بنتیین اکبر چه فرض نداشته باشد مانند اولاد ذکور سر جمع یا اکثرا، سر جمعش بیشتره، سر جمع اولاد ارثی که از پدر و مادر می­برند بیشتر است تا ارثی که پدر و مادر از اولاد می­برند.

جوابش: جوابش دو بعده. یک بعد در اصل نافع بودن است و اینجا انفعه. وقتی پدر و مادر نافع هستند نسبت به اولاد و اولاد هم نسبت به پدر و مادر نافع هستند اگرم نفع برابر باشد چون ارث بردن استمرار حالت اقتصادی زندگیست بنابراین همانطوری که اولاد ارث می­برند پدر و مادرم باید ارث ببرند ولکن اقربند آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا می­گوید این اقربه حالا قلیلم باشه، حالا نفع برابر باشه. اگرم نفع برابر باشد و طرفین نفعشون برابر باشد هر دو باید ارث ببرند پس چطور در صورتی که آباؤكم نفعشون بیشتر است نسبت به ابناء، شما آباء را، پدر را، مادر را ممنوع می­کنید از ارث. این بعد اوله.

این أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا می­خواد چی رو ثابت کنه؟ اقربیت مناط اصل ارث است یا مناط مقدار ارث است؟ اصل ارث. برای اینکه پدر و مادر اصلا ارث می­برند و فرزندان هم اصلا ارث می­برند، نه مناط این است که کدام بیشتر نفع دارند بیشتر ارث می­برند پدر مادر بیشتر نفع داشته باشن کمتر، اولاد بیشتر نفع داشته باشن کمتر طبق اون موازینی که خداوند مقرر کرده است ارث می­برند. پس این أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا برای تاکید مطلبه. اگرم نفع پدر و مادر برابر باشد با نفع اولاد در زندگی که در بعد الموت هم استمرار دارد ولکن آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ باید بدانید که پدر و مادر اقرب نفعاً انشائا و اخباراً، انشاء و اخبار، اغفال و انفال چطور؟

این فرزندان که به پدر و مادر می­گفتند ارث نباید برسد از دو حال خارج نیستند یا جاهلند که آباء اقرب و نفعانند یا متجاهلند، یا می­دانند می­دانند و تجاهل ندارند می­دانند که اقرب نفعانند بنابراین چرا به اقرب نفعاً ارث ندهند؟ این اخباره یا انشاء، انشاء در صورتیست که می­دانند، می­دانند باید تحقق بدهند حکم اقربیت را وقتی می­دانند فرزندان که پدر و مادر اقرب نفعاً هستند پس حداقل اصل ارث رو مال اخباره. شما حکم اقربیت نفعاً را و نتیجه اقربیت نفعاً را که اصل ارث بردن است عمل کنید انشاء، نسبت به کسی که می­دانه، نسبت به کسانی که می­دانند و تجاهل می­کنند، می­گوید باید بدانی می­دانید که عمل کنید. اگر تجاهل می­کنید باید بدانید که آباء اقرب نفعاً هستند من الابناء.

حالا ببینید در مورد خاص آیا آباء اقرب نفعاً هستند بیشتر ارث می­برند؟ نخیر کمتر ارث می­برند. بنابراین اقرب نفعاً بودن در بیشتر ارث بودن بحث ندارد در اصل ارث بحث دارد. نفع نفاع بودن وارث نفاع بودن وارث نسبت به مورث در اصل ارث بردن عرض می­شود که موثر است.

 بنابراین نص آیه مانند ایمان است همونطور که اصل ایمان و نه درجات ایمان و نه مراتب ایمان و نه اقربیت ایمان اصل ایمان در وارث شرط ارث بردن است همینطور اصل نافع بودن اصل … نه اینکه انفع بودن، انفع بودن به لحاظ این است که می­خواد ثابت کند که وقتی نافع باشد برابر باید ارث ببره، وقتی انفع باشد ارث نبرد؟ این در بعد انفع بودن.

حالا سوال جواب این سوال که پس اگر آباء و ابناء اقرب نفعاً هستند اقلاً باید مساوی ببرند یا بیشتر ببرند یا مساوی چرا کمتر ببرند؟ جواب: برای اینکه حساب احتیاجه. احتیاج ابناء به ارث بیشتر است یا احتیاج آباء؟ پدر و مادر که عمری رو گذروندن،  زندگی رو تشکیل دادند احتیاجشون به ارث کمتره اما فرزندان که آغاز زندگیشونه، آغاز زن گرفتن، شوهر کردن، خانه تاسیس دادن احتیاجشون بیشتره. پس بر مبنای احوج بودن با اینکه ابعد نفعانند بر مبنای احوج بودن استمرار زندگی مانند خود زندگی در خود زندگی چطوره؟ در خود زندگی آیاء نسبت به ابناء انفعند ولکن درآمدی که ابناء دارند از آباء بیشتر است یا به عکس؟ درآمد ابناء. در استمرار زندگی بعد الموت هم درآمدی که ابناء به عنوان ارث می­برند باید بیشتر باشند بیشتر باشد چون احوجند به حساب احوج بودن درآمد میراثشون و نصیب میراثشون عرض می­شود که بیشتره.

حالا ما از این اقرب نفعاً باز مطالبی می­فهمیم. وارث یا نفاع است یا نفعش کم است یا نه نفع دارد نه ضرر یا فقط ضرر. وارث چون یکی از مناط­های ارث بردن نه ارث دادن یکی از مناط­های ارث بردن آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا در مقام رفع این نکبت جاهلیته که جاهلییین به آباء و ابناء که وارث باید باشند ارث نمی­دادند، در وارث بحثه دیگه.

حالا این نفع بودن در چهار مرتبه تصور میشه. یکی اصل نفع، یکی اکثر نفعاً. اصل نفع و اکثر نفعاً هر دو برابرند در اصل ارث بردن. اینطور نیستش که اگر یکی نفعش بیشتر است یکی نفعش کمتر است اونی که نفعش بیشتر است ارث ببره اونی که نفعش کمتر است ارث نبره مثل اقربیت نسبی و اقربیت سببی نیست بلکه مانند اقربیت ایمانی، در اقربیت ایمانی آنکه ایمانش بیشتر بود ارث بیشتر می­برد؟ نخیر یا ارث می­برد دیگری ارث نمی­برد؟ نخیر.

بنابراین در این چهار عنوان و در این چهار اصل که نسب، سبب، ایمان، نفع باشد دوتاش یک حکم دارد و دو تای دیگر یک حکم دارد. نسب و سبب نسبتش شرط است اونی که اقرب است نسباً، اقرب است سبباً. اونی که قریب است با وجود اقرب ارث نمی­برد چه سبباً چه نسباً ولکن در بعد ایمان و نفع اقربیت مناط اصل ارث بردن نیست بلکه قرب مناط اصل ارث بردن است برای اینکه اگر اقربیت مناط اصل ارث بردن بود باید پدر و مادر ارث ببرن فرزندان ارث نبرن. کسی که مرده پدر و مادر داره و فرزندان، پدر و مادر که اقرب نفعانند باید ارث ببرند و دیگران ارث نبرند یا پدر و مادر بیشتر ببرند فرزندان کمتر، نخیر اقربیت فقط برای اثبات اصل میراثه. حالا اینو بحث می­کنیم.

اگر انسان دارای دو فرزند است. این دو فرزند از چهار حال خارج نیستند البته نسب معلوم است سبب که نیست اقربیت و نسبیت معلوم است، ایمان در اصل معلوم است، سبب در کار نیست مونده است قرب از لحاظ نفع. آیا اگر این دو فرزند با این تصوراتی که عرض می­کنیم یکیشون نافع است و نافع است و نافع است دنیاً و برزخاً و عقباً از نظر مادی، مالی، عقیدتی، رفتاری، اخلاقی، برخوردی نافع و نافع و نافع و مسلمان دیگه و دیگری مسلمانه مسلمان است اما منافق، مسلمان است اما ضعیف الاسلام از نظر مالی ضرر ضرر نه اینکه نفع، از نظر مالی مضر، اخلاقی مضر، برخوردی مضر، عقیدتی مضر، عملی مضر، وادار کردن به شراب و زنا و نماز نخواندن ولو مسلمانه­ها مسلمانه، در اصل اسلام شکی نیست مسلمانه ولکن از نظر عقیدتی منحرف­کننده انحرافی که موجب ارتداد نباشه البته، از نظر اخلاقی مجالس لا اخلاقی منحرف­کننده، از نظر عملی به دزدی وادار کردن، به قتل وادار کردن، به زنا وادار کردن، در تمام ابعاد منهای اصل اسلام که نفاق زیان می­رسد از نفاق مثلا مسلمان هست اما نمازنخون هست و پدر و مادر رو وادار می­خواد بکند به نماز نخوندن. خب اینجا نفع در اون پسر اول هست از نظر دنیوی، از نظر اخروی. ولکن مثل پسر دوم نفع نیست ضرر هست. آیا در اینجا موجب اصل ارث بردن است آیا این نفع ندارد ضرر دارد که. چون اصل نفع مناط و محور اصلی ارث بردن بود، اصل نفع.

(سوال) همشو میگیم همشو میگیم اگر اون اقرب نفعاست در صورتیست که به این حالت ایمان بمیره اما اگر در حالت زندگی همش ضرر است همش ضرر است مورد عقوب والدین است و پدر و مادرم مردن بعد از مرگ هم همینطور هست همینطور هست دنیاً و عقباً و برزخاً همش ضرر است ما این فرض رو داریم می­کنیم.

در صورتی که در کل ابعاد نشعات ثلاثه ضرر است مالاً، حالاً، عقیدتاً، برخوردی، بعد الموت، در قیامت همش ضرر است حالا نفعم نداشته باشه ضررم نداشته باشه اونم نمیگیم ولی نقطه مقابل، نقطه اولی تمامش نفع است در … نقطه ثانیه تمامش ضرر است هر دو هم مسلمان هر دو هم مسلمان است و مگر در ارث بردن اکتفا نمی­شود به شهادتین؟ اگر منافق باشد که قلبش و عملش ایمان نداشته باشد ولکن در لفظ مومن باشد مگر ارث­بر نیست؟ مگر ارث­دهنده نیست؟ احکام ظاهری اسلام در ارث و ازدواج و چنین­ها جاریست.

بنابراین ما این دو نفر رو سوال می­کنیم از کل حوزه­های علمی شیعی، سنی در ارتباط با این نص قرآنی آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا اقربیت جای خودش، آیا اصل نفع مناط ارث بردن هست یا نه؟ اگر اصل نفع مناط ارث بردن نیست پس اقربم مناط نیست. اقربش تا اینجا مناط اصل اصل ارث بردن است اقرب نفعاً پدر و مادر مناط اصل ارث بردن است در مقابل این نااصل جاهلیت که می­گفتند پدر و مادر ارث نمی­برند.

بنابراین در این تصور یکی نطفه درخشان بسیار روشن در کل ارتباطات در نشاعات ثلاث با پدر و مادر و یکی نطفه سیاه، فقط مسلمان است از نظر لفظی، از نظر لفظی مسلمان است ولکن از نظرات دیگر همش ضرر ضرر. به نص این آیه اقرب نفعاً باید اون فرزندی که همش ضرر است ارث نبرد، فرزندی که تمامش نفع است ارث ببرد. این یک بعد.

بعد دوم (سوال) … بله فرزنده دیگه.

دو: دوم این است که ما یک اقرب نفعاً داریم یک نافع داریم یک ضار داریم یک اضر بله؟ یک اقرب نفعاً داریم یک نافع داریم یک ضار داریم یک اضر. پنجم نه نافع است نه ضار. پسری که هیچ کاری علماً، روحاً، عقیدتاً، عملاً، مالاً، حالاً، از نظر برخوردی با پدر و مادر ندارد، نه نافع است و نه ضار، در مقابل پسری که نافع است کلا حالا پسری که کلا نافع است ارث ببرد و پسری هم که نفع ندارد ارث ببرد؟ اصل نفع شرطه، ضرر مراحل بالاست اصل نفع شرط است یعنی پسری که یا منافق است یا موافق است یا هر چه اصلا نه نفع دارد نه ضرر اجنبیست اجنبی زندگی می­کند نه نافع است در هیچ بعدی از ابعاد نه ضار است در هیچ بعدی از ابعاد ولی پسر دیگر نافع است در کل ابعاد و ضار نیست در کل ابعاد. کما اینکه در باب اصل ایمان پسری که اصل ایمان را دارد وارث است پسری که اصل ایمان را ندارد وارث نیست، در بعد نفع هم پسری که اصل نفع را دارد ولو کم وارث است پسری که اصل نفع را ندارد وارث نیست برای اینکه ایمان و نافع بودن بودن اصل است برای اصل ارث بردن نه برای مقدار ارث بردن نه نسبتاً برای مقدار ارث بردن و نسبت ارث بردن اون دو بعد اول است که اقربیت نسبی باشد و اقربیت عرض می­شود که سببی باشد. این هم فرع دوم.

حالا از این مطالب استفاده مستقیم می­کنیم راجع به قاتل. شخصی که قاتل است نافع است؟ قاتل ظلما ، کسی که از روی عمد و ظلم پدر را یا مادر را کشته است البته روایت مختلفه خواهیم بحث کرد که اگر پسری پدری را بکشد ارث­بر نیست ولکن قصاص نمیشه روایت داریم ولکن اگر ببخشید پدری پسری را بکشد پدر ارث­بر نیست و قصاص نمیشه و به عکس قصاص میشه اینو قبول نداریم البته، این بحث در روایت هست بحث می­کنیم.

حالا قبل از نظر در روایات میگیم که شخصی که قاتل است ظلماً پسر کشت پدر را یا مادر را از روی عمد و ظلم این وارث است یا وارث نیست؟ خب اینکه نفع نداره ضرر مطلقه ضرر حکماً، عملاً، برخوردی، مالی، حالی برای اینکه کشتش این هدره این حبطه دیگه حبطه أُولَئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ.

 کذلک اگر ضر به والدین از هر نظری از نظرات داشته ولیکن آخر سر عمداً و ظلماً پدر و مادر را کشت حبط می­شود تمام نفع­ها، منحصر می­شود در ضرر برای اینکه نفع باید در نوامیس خمس باشد. نوامیس خمس که ناموس جان است و عقل است و عرض است و مال است و عقیده است در این نوامیس یا در کلش یا در بعضش باید نفع باشد ولکن وقتی که اصل محور نوامیس که جان است از بین رفت ظلماً و عمداً بنابراین این نفع که نیست ضرر کلیست این از هر ضرری ضررتر است. ضررهایی که در حال حیات به پدر و مادر می­زنند قابل تحمل است یا نیست ولی اصل حیات هست جبران­پذیره ولکن وقتی اصل جان انسان عمداً و ظلماً هدر رفت این ضرر است.

 بنابراین اگر از ما سوال شود که شما تکیه به روایات می­کنید در باب شخص قاتل عمداً و ظلماً ارث­بر نیست میگیم تکیه به آیات می­کنیم. تکیه به نص آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا. روایت مخالف باشد …. موافق باشد قبول، بعضی مخالف بعضی موافق آنچه موافق است قبول آنچه مخالف است لا قبول.

حالا بحث روایی. صفحه 388 باب هفتم. باب ان القاتل ظلماً لا یرث المقتول.

هشام بن سالم، عن أبی عبدالله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم : لا میراث للقاتل.

 البته این عامه. قاتل ظلماً، قاتل عدلاً، قاتل سهواً، قاتل عمداً اما متقید میشد به قرآن. مقید هذا الحدیث به نص القرآن برای اینکه نص قرآن می­گوید که ضرر کلی باشد. کسی که حاکم شرع است و وظیفه شرع این است که این پسر را بکشد خب این که ضرر نرسونده که، این نفع به شریعت است، نفع به مقتول است برای اینکه مقتول در کشته شدنش این وارثی که قاتل است این شخصی که قاتل است اگر حاکم شرع که پدرشه یا فرزندشه بکشد این نفع دنیوی دارد نفع اخروی دارد نفع دنیوی دارد برای اینکه بماند این … و وبال بر گردن او هست. نفع اخروی دارد برای اینکه از ذنبش می­کاهد از گناهش می­کاهد تخفیف در گناهشه ولو ضرر نیست ضرر نه در بعد حقیقت است شریعت است و نه در بعد دیانت است. چون ضرر اونیست که حرامه. اون ضرری که حرام است اون ضرری که ظلم است ضرری که ظلم است و حرام است اون مناطه و الا کسی پدرش مریضه بناست پاش قطع شه و این پسر مجاناً پاشو قطع می­کنه زنده بمانه این ضرر است آخ دردش میاد ولکن نفع است واقعا. باید از نظر عمق و از نظر واقعیت … که ضرر دارد یعنی حرام هست یا حرام نیست نه اینکه این دردش بیاد دردش نمیاد، خوشش بیاد خوشش نیاد. از زنا خوشش میاد ولکن از پا کندن خوشش نمیاد چون عرض می­شود که درد داره مثلا. بنابراین مقید هذا الحدیث و امثاله به نص القرآن که وارثی که قاتل شخصی که قاتل باشد ظلما و عمدا این وارث نیست اما عمدا نباشد وارث هست، ظلماً نباشد وارث هست، ظلماً و عمداً نباشد وارث هست.

حدیث دوم: عن أبی جعفر بن باقر علیه السلام فی رجل قتل امه، قال : لا یرثها، ویقتل بها صاغرا، ولا أظن قتله بها کفارة لذنبه.

مادر کشتن حق مادر بیشتر از پدره. خب لا یرثها … مطلقا. … در چه صورت؟ در صورتی که قتل ظلماً و عمداً باشد … ما تقلید می­کنیم به آیه.

حدیث سوم: عن أحدهما صادقین و باقرین علیهما السلام، قال : لا یرث الرجل إذا قتل ولده أو والده ولدش را یا والدش فرق نمی­کنه ولکن یکون المیراث لورثة.

در هر صورتی ورثش ارث­بر نیستند ممکن است وارث دیگری در کار نباشد. اگر یک پسر دارد و این پسر او را کشت این پسر ارث نمی­برد منتقل می­شود به طبقه بعدی که عرض می­شود فرزندانش باشند. اما اگر نخیر شریک دارد شریک در میراث دارد و فرزند هم دارد این شخصی که پدر را یا مادر را کشته است و شریک در میراث دارد خودش ارث­بر نیست فرزندانشم ارث­بر نیستند چون اقرب فرزندان بلاواسطه­اند فرزند فرزند که نواده باشد ارث نمی­برد. اینم مقیده.

حدیثی دیگر: عن أبی عبدالله صادق علیه السلام، قال : إذا قتل الرجل أباه قتل به، معلومه. و إن قتله أبوه لم یقتل به. این بخش دوم خلاف نصوص قرآن است در بحث قصاص بحث می­کنیم. قاتل باید کشته بشه. فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ چه پدر قاتل باشد چه پسر قاتل باشد اگر پدر قاتل باشد پدر را نکشید برای احترام پدر غلطه خب مادر است این مادر که عرض می­شود که احترامش بیشتره. چطور اگر مادر قاتل باشد می­کشنش اما اگر پدر قاتل باشد نمی­کشن؟ مادر که عفوش و رحمتش و محبتش و رحمیتش بیشتره این اولا، ثانیا برخلاف قواعد کلیه و قواعد خاصه باب قصاص است. النَّفْسَ بِالنَّفْسِ، النَّفْسَ بِالنَّفْسِ منتها اگر مادر را کشت چون مادر نصف قیمت است مجانی اما اگر پدر را کشت می­کشنش اگر پدر فرزند را کشت می­کشتنش اگر پدر دختر را کشت نمی­کشنش چرا؟ برای اینکه قضیه النَّفْسَ بِالنَّفْسِ و قضیه الْأُنْثى بِالْأُنْثى. بنابراین این بخش دوم حدیث قابل قبول نیست.

حدیثی دیگر: عن أبی عبدالله علیه السلام، قال : لا یتوارث رجلان، قتل أحدهما صاحبه .

رجلان، قتل أحدهما صاحبه حالا رجلان لازم نیست، دو مرد باشند دو زن باشند یک مرد باشد یک زن. لا یتوارث رجلان، قتل أحدهما صاحبه. در زمینه­ای که زمینه ارث باشد. در زمینه­ای که اگر قاتل نبود ارث­بر بود حالا که قاتل هست ارث­بر نیست.

حدیثی دیگر: سألت أبا عبدالله علیه السلام عن رجل قتل أمه ،  ا یرثها ؟ قال : سمعت أبی یقول : لا میراث للقاتل.

این­ها روایات مطلقه است بعدا روایات مقیده هست که شرط است در ارث نبردن، شرط است که عمدا باشد و ظلما باشد. اما اگر عمد و ظلم در کار نباشد چرا ارث نبره؟

بحث دیگر این است که آیا از دیه ارث­بر هست قاتل یا از دیه ارث­بر نیست؟ خب این… است دیگه، وقتی که از اصل ارث­بر نیست از دیه هم ارث­بر نیست. بله در دیه بحث هست که آیا در دیه دختران والارث­بر هستند یا فقط منوط به رجال است. و این فتوا و این فکر فکر جاهلیته قدیم است که برای مردها امتیاز برای زنان قائل است. و تتمه بحث انشاءالله برای فردا.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد