بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
در موانع الارث بحث میکردیم و بحثمون در مانع قتل بود و عرض کردیم قتل سه گونه است یا قتل عمدا و ظلما یا قتل عمدا و عدلا یا قتلی که نه ظلم است و نه عمد است. آنچه از آیه مبارکه آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا استفاده کردیم اون قاتلیت و قتلی مانع است که عمدا و ظلما باشد. اما اگر عمدا باشد و طبق وظیفه یا سهوا باشد در این دو صورت ظلم نیست یا عمد نیست. اگر ظلم و عمد در کار نباشد بلکه عدل باشد یا سهو باشد مشمول آیه مبارکهای که لازم دانسته است نافع بودن وارث را نسبت به مورث نخواهد شد. این یک بحث.
(سوال) بله در سهوش نه نفع است نه ضرر؛ نفع نیست ضررم نیست. (سوال) … ظلم نیست آخه، ظلم نیست ببینید آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا یعنی ظالم نباشه نافع باشه. حالا این فرزندی که در طول عمر نافع بوده به جای اینکه قاتل پدر را بکشد اشتباها پدر را کشته است این آیا مشمول عرض میشود که آیه مبارکه هست که نافع نبوده؟ نافع بوده و اینکه ضار است ضرر در صورتیست که او را عمدا کشته باشد، اگر عمدا او را کشته باشد ضرر به عنوان ظلمه چون ضرر به عنوان ظلم مطرحه، هر ضرری که مطرح نیست که. نافع بودن به عنوان عدل مطرحه مثلا اگر فرزند دزده دزدی میکند اموالی را و این اموال را تحت اختیار پدر میگذارد این نفع است؟ از نظر دنیوی نفع است از نظر شرعی دزد ضرر است و یک ضرر خود دزد کرده است، یک ضرر مال دزدی را به پدر داده.
بنابراین نافع بودن فرزند نسبت به پدر یا نافع بودن پدر و مادر نسبت به فرزند نافع بودن بر میزان شرع است. بنابراین اگر کسی مضر باشد بر میزان شرع، این مخصوصا اگر قاتل باشد ظلما و عمدا وارث نیست اما (سوال) جواب این است که ضرری که از نظر شرعی ظلم باشد از نظر شرعی اضراری که اضراری که (نظر) ببینید اضرار سه بعده. ببینید آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا نفع چجوریست؟ اون نفعی که اصل نفع مناط وارث بودن است نفع بر مبنای شرع است اگر ضرر بزند بر مبنای شرع یا نه نفع داشته باشد و نه ضرر داشته باشد بر مبنای شرع این مشمول آیه است اما اگر نفع داشته باشد قاتل بودن بر مبنای شرع یا ضرر ندارد و نفع ندارد قاتل بودن بر مبنای شرع ولکن در طول عمر نافع بوده، فرزندی که در طول عمر نافع بوده از هر نظر حالا مثال اینجا میاریم از هر نظر عقیدتی، اخلاقی، عملی، برخوردی، مالی، حالی حتی از خودش کم میذاشته و به پدرش … حالا شب است تاریک است خیال کرده است فلانی آمده است پدر را بکشه به جای اینکه قاتل؛ اون کسی که متهم به قتل پدر است بکشد پدر را کشته. اینجا در واقع نظرش نفع بوده در واقع چون نظرش نفع بوده ولو در این قتل ضرر به پدر رسیده اما این ضرر به حساب ظلم نمیاد و ضرر به حساب ظلم است که مانع از ارث بردنه. اگر اضرار به عنوان ظلم باشد مسلم اما اگر اضرار به عنوان عدل باشد چه؟ اگر اضرار نه به عنوان عدل باشد نه به عنوان ظلم باشد چه؟
پس اضراری که به عنوان ظلم است این مانع ارثه اما اگر نفعی که از نظر شرع ضرر است، ضرری که از نظر شرع نفع است نفع، لا نفع و لا ضرری که از نظر شرع ضرر است مثلا وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً امر کرده است که فرزند نسبت به پدر و مادر احسان کند. اگر احسان نکند نه نفع رسانده است و نه ضرر ولکن از نظر شرع چیه؟ حرامه. از نظر شرع نفع نرساندن، احسان نکردن به والدین حرامه.
پس بعد محوری ما که از آیه استفاده میکنیم آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا یعنی فرزندی که ظالم نسبت به پدر و مادر نباشد اما اگر عادل باشد عمدا علماً عدالت میکند، فضیلت میکند، احسان میکند که این معلومه.
اما اگر همین شخصی که عمدا و علماً این کارهای خیر را انجام میدهد ولکن از روی سهو پدر را کشت آیا مشمول آیه است در بعدی که اضراری کرده است به پدر و مادر که ام الاضرارهاست؟ نخیر چون اضرار در بعد ظلمه و الا اگر اضرار مقید به ظلم نباشد اگر این فرزند حاکم شرعه و به حکم شرع باید این پدر را بکشه اضرار کرده یا نه؟ بله پس این باید ممنوع الارث بشه؟ نخیر اون اضراری که به عنوان ظلم است ممنوعه ولکن اون نفعی که خود نفع رساندن هم ظلم است این فایده نداره. فرض کنید این فرزند نفاع است نسبت به پدر و مادر ولی نفاع برای راحتطلبی پدر و مادر، راحت میکند پدر و مادر رو از نظر برخوردی، از نظر مالی، از نظر حالی ولکن از طریق حرام، این نفع رسوندن است ولکن نفعی که از نظر شرع اضراره.
بنابراین محور و مبنای در مانعیت قتل اون قتلیست که اضرار باشد ظلما، نه تنها اضرار باشد. اضرار باشد ظلما در یک بعد از سه بعد مختصر میشه که یا عمدا او را بکشد ظلما بله؟ یا دوم نداره سوم نداره. فقط عمدا بکشد و ظلما اما اگر او را عمدا بکشد عدلا نه، اگر سهوا بکشد لا ظلما و لا عدلا نه ولو اضراره. اضرار است ولکن اضراری که از نظر شرع حرام نیست. اضراری که از نظر شرع یا واجب است و یا حرام نیست به حساب نمیاد. بله اضراری که از نظر شرع حرام است به حساب میاد. این بحث اول.
بحث دوم: خیلی دقت بفرمایید آقایون. بحث دوم این است که آیا اینکه قاتل است و قاتل بودنش مانع الارث است قاتل منفرد باید باشد؟ اگه شریک در قتل باشد چی؟ اگر کسی کشت پدر و یا مادر و یا فرزند را و قاتل منفرد بود، سبب مستقل در قتل بود ظلما و عمدا این ممنوع الارثه اما اگر شریک بود چی؟ اگر پنج نفر ده نفر دو نفر شرکت کردند در قتل پدرشون، مادرشون، فرزندشون آیا اینجا هم قاتل عمدا ظلما مشمول ممنوعیت هست یا مشمول ممنوعیت نیست؟ این یک فرع.
فرع دوم: اگر طرف را تو آتش انداخته، تو حوض انداخته، تو آتش انداخته، پرت کرده اما این طرفی که پرت شده، تو آتش افتاده یا تو آب افتاده میتواند خود را نجات بدهد و میتواند در استمرار زندگی خودش سعی کند کاهلی کرد، سستی کرد؛ نکرد در اینجا صدق قتل مستقل میکند؟ یا صدق قتل مستقل نمیکند؟
در جواب این دو سوال باید گفت قاتل بودن ابعادی داره. یک بعد قاتل بودنی که مانع الارث است، یک بعد هم قاتل بودنی که قصاصآور است. ممکن است مانع الارث باشد قصاصآور نباشد. اینجا اگر چند نفر فرزند شریکند در قتل پدر و مادر عمدا و ظلما قصاصآور نیست چون النَّفْسَ بِالنَّفْسِ ، مَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ و آیاتی دیگر که جای بحثش نیست قبلا اشاره شده بعدا بحث مختصرش خواهد شد؛ اینجا عرض میشود که قصاص نیست قصاص نیست و خونبهاست که به طور مشترک کسانی که اشتراک در قتل دارند باید بدهند. اما مشمول ممنوع الارث بودن هست چرا؟ برای اینکه کسی که کل جان کسی را بگیرد عمدا و ظلما ضرر زده است، کسی که بعض جان کسی را بگیرد کسی که آنقدر پدر و مادر را بزند بزند بزند که نمیرد نمیمیرند ولی بزند بزند آنقدر بزند که اونجوری که دشمن رو میزنه آیا این ارث میبره؟ اگرم پدر و مادر بمیرند در اثر تکاهل و تساهل یا نمیرند اینجا عنوان اضرار هست و اگر نفعی هم قبلا در کار نباشد اضرار هست و به عنوان اضرار اضرار آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا اینجا رو شامله. حالا البته این بحث هست که آیا اگر شرکت در قتل بود چجور هست و نبود چجور هست؟
بحث دوم: اگر شرکت در قتل نیست؛ یک نفر فرزند پدرش را کاری کرده است که اگر پدر فعالیت و سعی نکند خواهد کشته شد. از بلندی انداخته، توی دریا انداخته یا تو آتش انداخته در صورتی که امکان دارد که این پدر یا مادر یا فرزند که افتادند امکان دارد جدیت کنند خود را به بیمارستان برسانند به پزشک برسانند معالجه کنند اگر امکان داشته باشد آیا در اینجا صدق قاتل میکند یا نه؟ اگر صدق قاتل کند یا منفرد یا قاتل با شریک در هر صورت در این مساله…. چه قاتل منفرد باشد چه قاتل با شرکت عدم فعالیت … در هر دو صورت حکمش یکیست در چه باب؟ در بابی که قاتل بودن مانع است. چون قاتل بودن مانع است یا قاتل کل بودن است یا قاتل بعض بودن است به عنوان اضرار عمدی.
اما در باب قصاص چی؟ در باب قصاص اینجا بین ما و بعضی بزرگان اختلاف هست. آقای خوئی رضوان الله تعالی علیه در بعضی از کتبشون اینطور فرمودند اگر کسی حالا فرزند یا غیره اگر کسی را کسی بندازد توی آتش ولکن اون کسی که تو آتش افتاده امکان دارد خود را با … نجات بدهد ولی از این امکان استفاده نکرد و مرد میفرمایند که این قاتل قاتل خصوصی و قاتل مفرد چون قاتل مفرد حساب میشود فرض بذاریم که کشته باشد طرف نتواند خود را نگه دارد و نتواند استمرار حیات کند یا بتواند استمرار حیات کند البته بحثش اینجا نیست ولی اشاره میکنیم چه بتواند مقتول استمرار حیات کند با فعالیت و چه نتواند ایشون میگویند چون شریک در قتل ندارد و قاتل منحصر به فرد است بنابراین قصاص جایزه.
اگر از ایشون سوال بشود که خب اینجا شریک در قتل دارد شریک در قتل عدم جنبش طرفه میتوانست جنبش کند فعالیت کند و استمرار حیات پیدا کند. ایشون چی میگن؟ ایشون میگن که عدم جنبش این طرف عدمیست و امر عدمی حکم ندارد. خیلی حرفه … فقیه به این بزرگواری اینجور حرف بزند. آخه فلسفه بعضی وقتا آدم رو گیج میکنهها.
این مطلب مشهوره که امر عدمی حکم ندارد چون امر عدمی حکم ندارد بنابراین این شخص چه بتواند فعالیت کند در استمرار زندگی و چه نتواند این قاتل را میشود قصاص کرد.
جواب: اولا امر عدمی را با امر اعدامی فرق بگذارید. موت امر عدمیست یا امر وجودیست یا امر اعدامی؟ عدمی نیست، وجودی هم نیست، اعدامیست؛ اعدام حیات شد دیگه، مرد اعدام (نظر) مرد اعدام حیاته. مرد انفصال بین روح و بدن است. (سوال) اعدام، نه نه نه مرد اگر کسی کسی را بکشد بله؟ اعدام کرده یعنی نتیجه چیه؟ نتیجه عدمه. نتیجه عدم این است که عدم از اعدام حاصل شده؟ یا نتیجهایست که از اعدام حاصل نشده؟ به عبارت الاخری یا امر عدمی درش فعل طرف اصلا موثر نیست یا درش فعل طرف موثر است.
اگر فعل طرف اصلا در امر عدنی موثر نباشد بسم الله مثل اونجایی که کسی کسی رو تو آتش بندازه و آن طرف بمیره و مردنش در اثر تکاهل و تساهلش نباشه بلکه در اثر تو آتش انداختن باشه. اما در صورتی که (سوال) صبر کنید در صورتی که بتوان، عدمی که از اعدام میاد عرض میکنیم عدم دو جوره یک عدمی مطلق است یک عدمی که از برای اعدام میاد مثلا کسی پول دارد وجودیه پولشو ازشون گرفتن عدمیه عدمی نیست اعدامیه یعنی فاصله انداختیم بین مالک پول و پول امر اعدامیست. عدم یا از اعدام حاصل میشد یا از عدم از اعدام حاصل نمیشد اگر عدم از اعدام حاصل نشود بلکه هیچ فعالیتی شخصی که معدوم شده هیچ فعالیتی در معدوم شدن خودش ندارد. کسی که در آتش بیاندازند و این مستمرا در آتش بمانه و نتواند خودش را نجات بدد اگر نتواند خود را از مهلکه و کشته شدن در آتش نجات بدهد این هیچ عملی و هیچ موثری از او در انعدامش و در موتش وجود ندارد این امر عدمیست.
ولکن این عدم مربوط به کیست؟ این عدم الحیات مربوط است کلا به قاتل و مربوط به مقتول نیست. این عدم الحیات که اعدام است اعدام مربوط است به کسی که قاتل برای همین قاتل رو میکشند. مربوط به مقتول نیست چون مقتول هیچ نقشی در اینکه زنده … اعدام در کار نیست یا امر اعدامیست نسبت به هر دو یا امر عدمیست نسبت به یکی، اعدامیست نسبت به دیگری.
در فرض مساله که کسی … دقت کنید کسی رو در آتش انداختن یا میتواند خود را نجات بدهد یا نمیتواند خود را نجات بدهد. اگر بتواند خود را نجات بدهد و یا نتواند اعدام این طرف در توان نجات و در عدم توان نجات شریک شده شریک کیه؟ قاتله. اما اگر بتواند خود را نجات بدهد و نجات ندهد این هم اعدام شریک در داره. اعدام اول مربوط به کسیست که اینو در آتش انداخته اعدام دوم این است که در آتش افتاده خود را نجات نداده. پس این امر عدمیست ولکن مربوط به دو اعدام است. اعدام شریک دارد یک شریک مثبت و یک شریک منفی. اینو دقت کنید شریک مثبت کسی که او رو در آتش انداخته و شریک منفی خود کسی که در آتش افتاده میتوانست خود را نجات بده و نجات نداد.
آیا امور منفیه همیشه منفی الحکمند؟ نخیر. امری که منفی است و به اختیار اون نفی انجام شده است این حکم دارد. ولکن امور موجوده، امری که موجود میشود و بدون اختیار، حکم دارد؟ امری موجود میشود بدون اختیار شما، این حکم دارد؟
و اما اگر امری موجود شود یا معدوم شود و شما اختیار در ایجاد و یا اعدامش دارید در اینجا حکم دارد. بنابراین این حرف آقای خوئی که امر عدمیست اینو از فلاسفه یاد گرفتند. فلاسفه میگویند که امر اینکه نرفت کسی که تو آتش افتاده نرفت خود را نجات بدهد این نرفتن امر عدمیست، نجات نیافتن امر عدمیست بنابراین این شخص نقشی در از بین رفتن تتمه جانش ندارد. نقش مال کیه؟ نقش مال کسی که انداخته.
میگیم خب اون کسی که اینو در آتش انداخته صد در صد او رو کشته؟ یا درصد کشته؟ اگر صد در صد او رو کشته یعنی این شخصی که در آتش افتاده اصلا نمیتواند خود را نجات بدهد و اما اگر بتواند خود را نجات بدهد این مرگ دو عامل دارد یک عامل مثبت و یک عامل منفی. عامل مثبت عامل وجودیست در آتش انداختن، عامل منفی بیعرضگی و بیحالی طرف است که نرفت خود را عرض میشود که پهلوی پزشک نجات بده بنابراین این امر اعدامیست.
تازه اگر امر هم عدمی باشه اعدامی نباشد (سوال) میخواستم همینو بگم من، میخواستم همینو بگم همینو میخواستم عرض کنم ……. تازه اگر امر عدمی باشد امر اعدامی نباشد، امر عدمی ولکن امر عدمی که عدمش در اختیار انسان است میتوانست وجود دهد. اینکه تتمه جانش در اثر سهلانگاریش گرفته شد امر عدمیست فرض کن اعدامیست ولی امر عدمیست که در اختیار این آدم است چون میتوانست خود را نجات بده و نجات نداد.
بنابراین اولا و ثانیا و ثالثا به آقای خوئی اشکال است اینجا شریک در قتل دارد. شریک در قتل مثلا فرض کنید که دو نفر هستند یه نفر میخواد بزنه کسی رو بکشه یه نفرم نگهش میداره اینجا شرکت دارن یا نه؟ فرار نکند از مرگ اونی که کسیو دارد میکشد بنابراین منفی و مثبت با هم مخلوطند و به وجه الکامل، به وجه الکلی امر عدمی باشد یا اعدامی باشد وجودی باشد یا ایجادی باشد هر کدام از این اوامر امور اربعه اگر به اختیار باشد حکم دارد و اگر به اختیار نباشد حکم ندارد.
بنابراین مساله در جای خودش (سوال) بله؟ بله بله اون که هست اون بحث دیگریه. این به دست خودش خودشو به مهلکه انداخته. فرض کنید امر عدمش صدق شد ولکن عدمیست این مردنیست که این مردن دو عامل دارد یک عامل کسی که اون رو در آتش انداخته یکی هم خودش. چه فرق میکند دو نفر کسی رو بکشند یا یک نفر کسی رو بکشه و نفر مقتول هم کمک کند در اینکه تتمه جانش رو …
بنابراین در این صورت چی میشه؟ حکم این طوری میشه اگر کسی کسی را در آتش انداخت که اگر اون کس میتوانست خود را نجات بدهد و نجات نداد و مرد قصاص اینجا نخواهد شد خونبها کلی نخواهد بود، قصاص نخواهد بود برای اینکه النَّفْسَ بِالنَّفْس. آیا تمام جان او را قاتل گرفته است؟ نخیر مقداری را قاتل گرفته است مقداری را هم خودش. مثل کسی که اینو عرض میشود که میزننش به حد کشتن این هنوز نمرده عرض میشود که … میخوره میمیره حالا اینجا آیا قصاص کامل است؟ نخیر النَّفْسَ بِالنَّفْس. شخص قاتل تمام جان این … رو نگرفته بعضی از جان رو گرفته یا نصف یا ثلث یا هرچه. چون بعضی از جان رو گرفته هم در قصاص که تبعض پذیر نیست قصاص نخواهد بود و هم در خونبها تبعض خواهد بود. در خونبها تبعض است و در قصاص تبعض نخواهد بود.
خب روایت هم آقایون ملاحظه بفرمایید. اونچه موافقت است با کتاب قبول میکنیم آنچه مخالف است با کتاب قبول نمیکنیم.
بحثی دیگر قرآن رو آقایون باز کنید. (سوال) بله؟ عرض کردیم داره بله بله مانعیت از ارث داره ولی قصاص نداره. اونجا که شرکت در دم باشه و مانعیت از (سوال) بله؟ انسانند … نداره ولی برای خودشم واجبه یا نه؟ پس خودشم شریکه. شرکت مثلثه قاتل، مقتول، دیگران که اطلاع دارند. قاتل و مقتول و دیگران که اطلاع دارند هر سه شریکند در مردن این آدم ولی شریک اصلی کدامه؟ شریک اصلی شریک مثبت است که کسی که در آتش انداخته و شریک منفیش خود آدم خود آدم که عرضه عرضه به خرج نداده داد نزده بفهمند داد نزده بفهمند و خودشه نجات نداده و شریک سوم کسانی که مطلعند و همینطور ایستادن نگاه کردند و کاری نکردند. بنابراین شرکت است در کار. اینکه قضیه منفیست از فلسفه گرفتن به غلط و در فقه به غلط وارد کردن این عرض میشود که این غلط اندر غلط.
(سوال) دارد. ما در جایی که ممکن نبوده داریم بحث میکنیم. در جایی که ممکن نبود کسی کسی را کشت وسیله نجاتم نداشت سومی نداره دیگه سومی نداره ولکن (سوال) اونها گناهکارند شریک در قتل نیستند گناهکار هستند شریک در قاتلیت نیستند شریک در قاتلیت داریم و گناهکار داریم. گناهکار … گناهکار است مثلا فرض کنید کسی رفت تو دریا و داره خفه میشه و کسی هم شناگر است و شناور است و نجات نداد اون قاتل نیست اون گناهکاره. قاتل کسیست که او را به دریا انداخته و قاتل خودش است که خودشو نجات نداده فریاد نکرده اینو نجات بدن.
(سوال) بله؟ چطور؟ خب احراز نافعیت حالا این کسی که، از مساله جای دیگه رفتید شما (نظر) خب مضره بله مضره بله مضره بله. بله؟ مضره ببینید وارث نمیتونه باشه اما شریک در قتل نیست ببینید (سوال) بله بله بله محروم از ارثه ولی شریک در قتل نیست نه قصاص در کار است و نه عرض میشود که خونبها در کار است.
خب این بحث به جایی رسید. حالا بحث بعدی. راجع به میراث برخلاف ظاهری آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا که نافعیت پدران و مادران را جلو انداخت بر اون جهت که عرض کردم در تقسیم ارث فرزندان را جلو میندازد چرا؟ برای اینکه فرزندان احتیاجشون به میراث بیشتر است از پدران و مادران.
حاالا این فرزندان چند بخش میشن یا فرزند پسر و دختر با همند یا فقط پسر است یا فقط دختر. اگر فرزندان فقط پسر باشند این فرض … همه اینها برای پسران اصلا وجود ندارد در اصل ارث اما اگر لذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ و اگر پسران با دختران نیستند پسران تنها نیستند مخلوط هم نیستند فقط دخترانند اگر فقط دخترانند فرضین است یک فرض نصف است و یک فرض دو ثلث است.
حالا آیه هر سه بعد رو ذکر میکنیم منتها دو بعد نصا، یک بعد عرض میشود که اشارتا.
دو بعد نصی يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ در صورت اشتراک، فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً در صورت وحدت نساء اما صورت وحدت فرزندان ذکور ذکر نشده ذکر نشدن یعنی ارث نمیبرند؟ چرا ارث نمیبرند؟ ارثبر هستند به طریق اولی ارثبرند وقتی که ذکور با اناث با هم بودند ارثبر بودند و دو برابر اینا ارث میبردند حالا که دختری که در کار نیست ذکور اصلا ارث نمیبرند؟ ارث میبرند.
حالا ارث میبرند فرضی در کار هست؟ چنان که اگر یک دختر باشد فَلَهَا النِّصْفُ ، دو دختر و بیشتر باشد لَهُنَّ ثُلُثَا آیا چنین فرضی برای پسران هم هست یا نه؟ اگر بود ذکر میفرمود. اگر میفرمود که مذکر اگر بود عرض میشود که یکی بود نصف دوتا بود و بیشتر ثُلُثَا برای اینکه مونثه ولکن عدم ذکر نص عدمیست نص عدمیست که دلالت دارد بر اینکه ذکور فرض ندارند و اگر یک یا دو یا چند مذکر وارث بودند تمام مال رو میبرند اگر پدر و مادری در کار نباشه. اگر پدر و مادری در کار باشد پدر و مادر دو فرض دارند عرض میشود که مادر دو فرض دارد پدر یک فرض. پدر یک فرض است ثلث و مادر دو فرض است ثلث یا سدس. اما فرزندان ذکور هرگز فرضی براشون مقرر نیست و در میان ورثه یا فرضی ندارند معین نیستند یا ذوفرض واحد است یا ذو فرضینه که در باب عول و تعصیب هم عول را ابطال میکنیم هم تعصیب را ابطال میکنیم به نص آیاتی که هیچ فرضی معین کرده کما اینکه برای اولاد ذکور یا فرض واحد معین کرده یا فرضین معین کرده است که بحثشو خواهیم گفت.
(سوال) بله؟ فرزندان ذکور با پدر و مادر طبقه دومند؟ طبقه اولند که. ابوین … إِنْ كَانَ إِنْ كَانَ یعنی شرطه، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ ، فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ، که فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ یعنی بقیه مال پدر است حالا بحث میکنیم. این تقسیم اولیست.
حالا سوال، سوال ادبی و معنوی: فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً ، كُنَّ ضمیرش به کجا برمیگرده؟ به أَوْلَادِكُمْ بر میگرده؟ مگر اولاد همه مونثند؟ یا به أَوْلَادِكُمْ بر میگرده در جزء مونث بودنش. اگر در جزء مونث بودنش باشد (نظر) ضمیر مونث ذوی العقول برنمیگرده. ضمیر مونث ذوی العقول یا جمع مونث ذوی العقول برمیگرده ولکن اینجا أَوْلَادِكُمْ مذکره اگر ضمیر جمع به أَوْلَادِكُمْ برگرده باید هُم باشه هُم. اما كُنَّ ضمیر جمع مونث است به مونث برمیگرده، ذوی العقول مونث، هم ذوی العقول هم مونث. بنابراین این سوالاتو عرض میکنیم:
سوال اول: فَإِنْ كُنَّ ضمیر جمع به که برمیگرده؟ اولا.
ثانیا اگر پیدا کردیم که به چه برمیگرده که به نِسَاءً برمیگردد كُنَّ جمع است یا نه؟ كُنَّ جمعه دیگه. كُنَّ که جمعه پس دو دختر در اینجا سرشون بیکلاه، به دو علت سرشون بیکلاهه یکی فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً ، نِسَاءً جمع است شامل دو نشود مثلا، كُنَّ ضمیر جمع است شامل دو نشود و بعد بعدی فَوْقَ اثْنَتَيْنِ ، فَوْقَ اثْنَتَيْنِ یعنی سه تا به بالا نه دو تا به بالا.
بنابراین اثْنَتَيْنِ اینجا اصلا سهمی براش ذکر نشده و حال اینکه ما میدانیم از سرجمع آیات و از سرجمع احادیث کلا که پسر است که فرض ندارد دختر یکی باشد فرض دارد دو تا به بالا باشد فرض دارد پس چرا دو دختر در اینجا مورد نظر نیست؟
البته جوابهایی در تفصیل دادیم ولکن جوابی که اخیرا دادیم همون جواب کافیه از نظر ادبی و از نظر معنوی. ببینید لغات فرق میکنه اصطلاحات لغات فرق میکند. کسی ممکن است بیاد بگد فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً اثْنَتَيْنِ و ما فَوْقَ ، اگر اثْنَتَيْنِ و ما فَوْقَ بود دو و بیشتر از دو رو میگرفت پس چرا فرموده فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ میگیم هر دو یکیست هر دو یکیست در تعبیر عربی و در مصطلح عربی اولا و ثانیا برحسب آنچه از آیه استفاده میکنیم راجع به أُخْت و ما فوق، فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ ، فَوْقَ اثْنَتَيْنِ یعنی دو به بالا، دو به بالا بیان اینجا، دو و بالاتر از دو. فَوْقَ اثْنَتَيْنِ بالاتر از فَوْقَ نیست دو به بالاست. بالاتر از فَوْقَ بالاتر از دو کسی معنا میکند که اصطلاحات عربی را وارد نیست و لغت عربی رو وارد نیست. کسی که اصطلاح عربی و لغت عربی رو وارد است فَوْقَ اثْنَتَيْنِ یعنی دو به بالا. این یک جواب.
جواب دوم راجع به أُخْت ملاحظه کنید (سوال) عرض میکنم حالا. جواب دوم راجع به أُخْت عرض میشود که بله. بله آیه بعدی وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ ، أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ که جمع است.
فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ ، و اون آیه جای دیگست و ما اینجا اشتباه کردیم.
حالا اما جواب از این جمع، چرا جمع آمده؟ خب (سوال) بله؟ در تعبیر عربی، در تعبیر عربی اینطوره. (سوال) بله؟ بله ولکن تعبیری که همان معنا رو میرسونه و جمیعتره. … میفرماید که فَإِنْ كُنَّ اثْنَتَيْنِ و ما فَوْقَ این جمیعتر است یا فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ ؟ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ جمیعتره از نظر تعبیر بله؟ (سوال) فوق وَاحِدَة ؟ بله فوق وَاحِدَة درسته ولکن فَوْقَ اثْنَتَيْنِ همان معنا را میدهد منتها تعبیرش جمیعتره چون وَاحِدَة که ذکر شده چون وَاحِدَة ذکر شود بعد باید که بعد از واحده ذکر شه بعد از واحده چیه؟ بعد از واحده دوتاست دیگه (نظر) صبر کنید بعد از واحده دوتاست دیگه پس دو تا باید ذکر شه. باید ذکر شه این باید در تعبیر اصطلاح عربی فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنه بیشتر از دو تا نیست بلکه دو و بیشتر است یعنی سادهتر داریم یا در اصطلاح، در اصطلاح عربی اینطوره.
(سوال) نظیر داریم نظیرشو عرض میکنم. (سوال) دو و بیشتر دو و بیشتر. (سوال) بله باشه باشه اونجا اونجا تقسیم داریم میکنیم (نظر) بله، اونجا تقسیمه و ما فوق فوق … اینجا تمام فوقها نیست اینجا فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ ، … نیست دو تا نیست.
فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً اولا كُنَّ جمعه، كُنَّ که جمع است پس به صورت جمع آوردن اصلح است از نظر ادبی تا به صورت تکی آوردن. به طور تکی آوردن غلطه چرا؟ برای اینکه فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً ، فَإِنْ عرض میشود که کانتا امْرَأَة ، فَإِنْ کانتا از یکی به دو میرسه، نمیخواد از یکی به دو برسه میخواد از یکی به دو و به مافوق برسه. اگر بخواد از یکی به دو برسه مطلبیه ببینید حکم نصیب یک معلومه نصفه، حکم نصیب دو و مافوق هم معلومه اونجاییست که یک دختر یک سهم داشته باشه، دو دختر سهمی، سه دختر سهمی. فاصله است بین این دو ، یک دختر نصف است و بیش از یک دختر دو باشد سه باشد ده باشد هرچه باشد عرض میشود که دو ثلث است.
بنابراین باید جمع بشد بین دو و بیشتر از دو. جمع بین این جواب از جمعه فَإِنْ كُنَّ چرا جمع اومده؟ به این علت که مراد بیان حکم دو و سه و چهار و بیشتره. آیا مجموع دو و سه و چهار و بیشتر جمع است یا نه؟ خب جمعه بنابراین تعبیر جمع باید بیاد اولا. ثانیا حتی جمع استعمال در … میشود إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا جمع منطقی که دوتاست در قرآن ما داریم که مخصوصا جمع استعمال شده و دو تا اراده شده.
(سوال) إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا نه قلباکما بنابراین (سوال) اون فوق رو جواب دادیم. چند تا جواب دیگرم دارد که بحث میکنیم. (سوال) بله بله.
جمع در اثْنَتَيْن دو قسمه. جمع در اثْنَتَيْن چه خصوص اثْنَتَيْن باشد چه اثْنَتَيْن و ما فوق باشد ولکن فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ اصلا تعبیر عربیه کسی که عرب است و در عربیت وارد است کاملا میگوید که فَوْقَ اثْنَتَيْنِ یعنی اثْنَتَيْنِ و ما فوق. این تعبیر اصلا مخصوص عرض میشود که لغته چون لغات فرق میکنند دیگه. حتی در فارسی هم اینطوره. میگوید بیش از دو نفر بیایید یعنی دو نفر و بیشتر. بیش از دو نفر بیش از دو نفر بیایید یعنی دو نفر بیشتر معمولا اینطوره بله؟ (نظر) نخیر در فارسی من خودم فارستر از شما هستم در فارسی بیش از دو نفر بیان یعنی دو و بیشتر. نه واقعنا، نه در عربی فقط. (سوال) بله بله بله بیش از دو نفر یعنی دو و بیشتر. حالا در فارسی نه در فارسی نه ولی در عربی در اصطلاح عربی فَوْقَ اثْنَتَيْنِ چنینه و قرائنی هم داریم که عرض خواهم کرد ولکن این آخرین جوابه.
(سوال) نه کاری به اون جماع نداریم نه اصلا اصل جمع، اصل جمع یکی میشه جمع بشه؟ نه. ابتدای جمع کجاست؟ دو تا، پس محور اولیه جمع دوتاست محور اولیه جمع دوتاست کاری به اون شوخی نداریم محور اولیه جمع در جمع منطقی جمع عرض میشود که لغوی.
حالا ما این عرض میشود که استدلالاتی که و مویداتی که برای این مطلبی که از نظر عربی هست فردا عرض میکنیم چون وقت تقریبا تمامه یا تحقیقا تمامه. حالا تقسیم بحثهای دیگر رو عرض میکنیم تا آقایون.
فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ چی میخواد بگه؟ وارث فقط دو دختر و بیشتر باشند؟ یا نخیر فرزندان دو دختر و بیشتر باشند؟ چون اگر وارث فقط دو دختر و بیشتر باشند چرا نمیگوید که دو ثلث فرضا و بقیه رداً ….. اگر وارث فقط دو دختر و بیشترند پدر و مادری وجود ندارد، زن و شوهری وجود ندارد، وارث فقط دو دختر و بیشترند چرا فرض معین میشه؟ فرض برای کم و زیاده اینجا کم و زیاد نداریم که. پس ببینید اگر وارث إِنْ كُنَّ نِسَاءً وارث فقط دو دختر و بیشترند، پدر و مادر نیست، زن و شوهر نیست بنابراین چرا ثُلُثَا مَا تَرَكَ؟ کل ما ترک. جواب (سوال) بله؟ نه ثلث ثلث ضرورت نداره که. ثلث ضرورت (نظر) بله مِنْ بَعْدِ بله مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ یا تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ اون بعده ولکن اصل مطلب رو عرض میکنیم اصل مطلب چقدره؟ جواب این است که فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً این راجع به کل ورثه که نیستش که، راجع به اولاده میگوید اولاد اگر دختر بودند، حالا پدر مادر باشند نباشند، زن و شوهر باشند نباشند. اگر پدر و مادر نباشند، زن و شوهر نباشند فرض دو ثلثه اگر پدر مادر باشند، زن و شوهر باشند باز فرض دو ثلثه؟ فرض در هر حالت دو ثلثه منتها اگر نباشند بقیه رده، اگر ورثه دیگری در این طبقه نباشند بقیه رده (سوال) بله.
بنابراین این علتی که ثُلُثَا فرموده این است که دو بعد دارد. دو دختر یا بیشتر یا ورثه دیگری هست یا ورثه دیگر نیست، سرجمع ثُلُثَا. منتها در یک بعدش ثلث دیگر به اینها رد میشه در کجا؟ اونجا که ورثه دیگری در کار نباشند. تتمهای دارد بحث که …
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد