770
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
و صل الله علی محمد و علی اله الطاهرین
این مقام قضاوت دو مقام دیگر بالاتر و عالی تر است شرایط بیشتری هم داره البته رد شرط اجتهاد ما قبلا توضیح دادیم و نوشته ایم که شرط اجتهاد از شرایط قضاوت است اما فعلا عرض می کنیم شرط اجتهاد از شرایط قضاوت نیست خود ما که عرض می کردیم و اصرار داشتیم شرط اجتهاد و مخصوصا اجتهاد در احکام قضایی از شرطهای مهم قاضی است خود ما عرض می کنیم از شرطهای قاضی نیست بعدا بحث می کنیم حالا بله بله عرض می شود که در خصوصیات و شرایطی که امیرالمومنین علیه السلام به مالک اشتر مرقوم فرموده بودند تتمه ای بود که عرض می کنیم بعد شرایط قضات را بر مبنای فتاوا نقل می کنیم بعد خدشه می کنیم سلبا و ایجابا در شرایطی که برای قضات ذکر کرده اند تتمه فرمان مبارک امیر المومنین یا مالک اشتر در بعد انتخاب قضات ثم اکسر تقاعد قضائه تواستاندار نسبی از نظر تقوا و معرفت و اگاهی و کاردانی طبعا اعلم منطقه هستی قاعده اینه دیگه قاعده این است که کسی که استاندار مصر می شود فرماندار مصر می شود این شرایط ایمانی و عقیدتی و عملی و فکری اسلامی درش اقوای از دیگران باشد و چون مالک اشتر اقوای از محمد بن ابی بکر بود امیرالمومنین محترما محمد بن ابی بکر را عزل فرمودند و مالک اشتر را انتخاب کردند چون رجحانی در قدرت سیاسی در مالک اشتر بوده است این حکمت خوب حالا وقت در اینجا اون کسانی که برای حاکمیت و قضاوت اختیار می کنید اینها دارای شرایطی هستند که ذکر شد ولکن با وجود این شرایط خود هم باید دخالت در اجرای حکم و در حکم داشته باشید ثم اکسر تعاقد قضائه تعاقد قضا یعنی عهده دار بودنی که قضا بر حق باشد و در واقع باشد این عهده عهده قاضی شرع با شرایط ذکر شد و این عهده عهده کسی است که از قاضی شرع اهم است شرایط قضا در او بیشتر است علمش زهدش معرفتش احتیاطش عدم تصورش وشرایطی که در باب قضا ذکر شد افضل .. نفسک …لنفسک…. تو افضلی … تو افضلی …. یعنی اون طور که قاضی باید اقصی فهم را در نظر بگیرد و عدنی را و حتی … دو بعد دارد یک بعد اقصی فهم شخصی و بعد اقصی فهم مشورتی همون طور تو مالک اشتر که تعهد می کنی قضا قاضی را با حفظ شرایط تو هم باید اقصی … اقصی یک بعده فهمه بعده که از فهم قاضی بیشتر است و یک بعد مشورت تو مالک اشتر هم باید مشورت کنی بله معصوم لازم نیست بلکه راجع نیست مشورت کند مگر از برای تعلیم اما غیر معصوم هر که باشد و هر قدر فهمش اقصی باشد باز نیازمند مشورته و اوقفن به شبهات و افتهم بالحجج و اقلهم تبرعا …ثم اکسر تعاقد قضائه خوب این از نظر اصل قضا در بعد ان قولت قضا در بعد درونی ابعاد درونی دارد قاضی که برون می شود و ظاهر می گردد در بعد حکم قضا ابعاد برونی هم دارد ابعاد برونی ماله ممکن است قاضی اعد اتقی اظهر و چه و چه ولکن فقرش جوری باشد نیازش جوری باشد که احیانا لغزش بخورد برای گرفتن مالی که در حکمش موثره برای اینکه عدالت دارای مراتب است زهد دارای مراتب است مانند عصمت نیست مانند عصمت نیست که معصوم از خطاها قصورند و تقصیرا باشد بلکه عادلها هم دارای درجاتی هستند و کنترل عدالت را باید .. کنترل عدالت از نظر بر خود برونی هم باید مانند کنترل عدالت از نظر درونی باشد از نظر برونی .. له ما یضیع … اگر علتی دارد مریض شده اند … یکی از متداعیین ..داد بنابراین به نفع او من حکم بدم نه خیر این علتها و حکمت ها و اصوالی که موجب گرفتن مال موجب گرفتن هدیه موجب گرفتن بخشش از احد متخاصمین شد باید این علت عزل بشه ازاله بشود از بین برود چه جور وفصح له …باید غوغایی بالاترین غوغا بشود مالی که مزدی که در اختیار قاضی باشد زندگی او را اداره کند طبعا بدون اسراف و بدون تفریط و تفسیر وتقل معه حاجته الی الناس تقل یعنی اینکه هر انسانی هر قدر مال داشته باشه باز حاجت داره زیادتره تقل معه اشاره دارد که حاجت مردم کم شود حاجتی که کم شده یعنی حاجت زیاده مالی که درباره اسراف است و در باره تقضیل است و درباره زیادتر داشتن انسان است اون حاجت کم شود بنابراین دو حاجت دارد قاضی یک حاجت دارد که زندگی خود را به رفاه انجام بدهد بدون افراط و بدون تفریط و بدون تبعیض یک حاجت این است که تبعیض و با زیاد خرج کردن و تقل معه حاجته الی الناس حاجتش نه کلا اون حاجتی که باید از بین برود حاجت زیادتر از حاجت داشتن حاجت اسرافی حاجت تفریطی اون از بین برود و حاجتی که دارد این قاضی باید با ر….. از بین بره بنابراین به تعبیر دیگر سه بعد دارد نیاز قاضی یک بعد نیاز ضرورت زندگی بخور و نمیر این کافی یک بعد نیاز زندگی عادی بدون تبزیر و بدون اسراف اینو باید انجام بده یک بعد زندگی با اسراف و تبزیر قاضی می تواند در خانه پنج متری زندگی کند در خانه پنجاه متری زندگی می کند قاضی می تواندعبای هزار تومنی بخرد عبای پنجاه هزارتومنی بخرد نه خیر و تقل معه حاجته الی الناس قلیل بشود و این قلیل حاجت یک مقدار حاجت مردم دارد نباید داشته باشد یه مقدار حاجت مردمی دارد اون حاجت مقدار دنیا و مردم با وفصح له فال… و اعطی این از نظر ما و اعطی من المنزله لدیه ما لا یطنع فیه ویره من خاصه اونقدر منزل و مقام و مرتبه قاضی باید بالا باشد که در قله مقامها از نخست وزیر از وزرا از وکلا از مدیرکلها از پولدارها از همه از تمام قدرتهایی که ممکن است موثر در نفی و اثبات حکم قاضی باشد باید منزل قاضی بالاتر باشد منزله ای بالاتر از قاضی نباید باشد که او حکم کند که شما چنین بخون حکم باطل بده و اعطه من المنزله علیه ما یسمع فیه … اگر قاضی شرع قاضی حق است دیگه وزیر و وکیل و شورای نگهبان و شورای اسلامیه فرد و اشخاص و مقام دارها و مدیرکلها و سردارها و زوردارها نتوانند درش تاثیر کنند چون این مقامش بالاتره طمعا از نظر مال نیازمند نیست که مادیه و هم از نظر مقام کوتاه نیست که مقام فوق در او تاکید کند لیعمل بذلک ا… رجال له عندک ممکن است اغتیال رجال اغتیال یعنی زورگویی از زور میاد زورگویی دیوانگی دیوواری بدون دلیل بدون حجت وادار کنن رجالی که مقامشون بالاتر از قاضی است این اغتیل مقامی کسانی که اموال زیاد دارند مال به قاضی میدند اغتیاله الی از اغتیال مالی و از اغتیال مقامی دور باشد پس سه بعده یک بعد درونی است دو بعد درونی برونی درونی یک بعد عرض می شود که درونی دو بعد برونی بعد درونی که قبلا فرمود که چننی باشد چنین باشد چنین باشد و دو بعد برونی از نظر مقام بالاترین مقام باشد که مقامات بالاتر در او تاثیر پذیر نباشند و از نظر مال هم نیازمند نباشد که طمع در مال دیگران طمع در مال اهل مدعین نکند فانظر فی دارک در همه اینها نظرا دقیقا چرا؟ فانا هذا الدین … فانا هذا الدین قدکان اسیرا فی اید الاشجا این دین اسیر بوده است در دست معاویه ها یزیدها ابوبکرها عثمانها عمرها اسیر بوده است در دست کسانی که بر مسند خلافت و قضا اسلامی و حاکمیت اسلامی بودند و منحرف حکم می کردند و انا هذا الدین قد کان اسیرا فی اید الشاجا یعمل فیه بالهوا و تطلب الدنیا درست زمان ما رو دارم میگم در زمان شاهنشاهان ظالم مقام قضا باید و سایر مقام های دین اسیر بوده با منظر هوای نفسش نظر می کردند نکند در جمهوری مبارکه اسلامی هم این باشه اگر شاه با حجاب شاهی اگر شاهنشاهیان با حجب شاهنشاهی و حجب کفر و فسق به این دین ظلم می کردند نکند به عنوان جمهوری اسلامی به عنوان دولت قرانی و دولت سنت محمدی صلوات اله علیه به این دین ظلم شود به این دین اظلم است و بالاتر است اصولا عرض کردیم مکررا که مقام قضاوت مهمتر است البته یعنی کسی که رئیس دولت اسلام است مفتی و قاضی نیست کسی که مفتی است رئیس دولت اسلام وقاضی نیست کسی که قاضی است و رئیس دولت اسلام مفتی است این سه رو با هم مقایسه می کنیم در این مقایسه قاضی اعم است چرا؟ برای اینکه رئیس دولت اسلام که عمومی اسلامی می دهد مجتهد نباشد مفتی نباشد قاضی نباشد نه و همچنین شخصی که مجتهد است و مفتی است فتوا می دهد اما قاضی در اجراعه بین حکما قضاوت قاضی تنبیه تنبیه مالی است تنبیه جانی است تنبیه عرضی است تنبیه تنبیه های مختلف است در بعد احکامی که تنبیه می کند حبس می کند می کشد دست می برد شلاق می زند حد می زند مال می گیرد این بعد عملی است حاکم شرع بعدش بعد عملی است در محکمه قضا و بعد عملی حساس تر است خطرناک تر است اگر در بعد عملی که حساس و خطرناکتر است قاضی .. باشد تیراژه اسلام از هم میپاشه اما اگر فرض کنید که یه اعلم و مجتهد بود حالا مستحب و گفت واجب واجبو گفت مستحب اولا مردم عمل نمی کنند که اصلا عمل کنند کنته للاجرا در کاره در باب قضا کنته للاجرا هست قاضی که حکم کرد فلان کس را که من می دانم زنا کرده است و شهود مقرری است فلان کس که زنا محسنه کرده است بزنید بکشید این کشتن اسلام است به نام اسلام اما مجتهد که حکم میدهد حکم میده یا فرض کنید که رئیس دولت اسلام که اداره دولت اسلام می کند اداره داره میکند مقام عملی کردن مقام تنبیه کردن مقام شلاق زدن مقام کشتن مقام مال گرفتن مقام عرض می شود که به اعراض مردم اهانت کردن به عنوان جبران این مقام خیلی مهمتره بنابراین صفات قاضی صفات اخص و صفات احص و صفات دقیقتری است البته منهای اجتهاد بحث خواهیم کرد اجتهاد رو که ما تا دیروز اصرار داشتیم شرط است از امروز اصرار داریم شرط نیست بلکه احیانا مضر است بحث می کنیم.
ایشون عرض می شود که علامه در قرایت قاضی صفحه دویست و نود و چهار می فرماید و لابد عن یکون المکلفا مومنا عدلا عالما طاهر المال ضابطا و لا یطیع فضل العلما طاهر مورد داریم بله ایشون می گوید که شرایطی که لابد من هست از برای شرایطی که لابد من است از برای قاضی این است که مکلف باشد مومن باشد یعنی شیعه باشد عدل باشد عالم باشد عالم گفت باشد از عالما دست نمیگیریم مجتهد باشد شرط اجتهاد رفت کنار طاهر المولد طاهر المولد ضابطا دچار .. نباشد ضبط کند دقت کند کنترل کند قضایای دعوای متداعیین و شهود را کنترل کند و لایکفیه فتوی العلما ما نفی اثباتی در این شرایط داریم ولایکفیه فتوا العلما فتوای علما بر او کافی نیست یعنی باید که مجتهد باشه چون اگر مجتهد باشد خودش بر مبنای اجتهاد خودش حکم می کنه اما اگر مجتهد نباشد به فتوای علما یا احیانا حالا ما نظر داریم در این شرایط بعضی شرایط را ذکر کرده اند و بعضی رو ذکر نکردند اون شرایطی که در نامه امیرالمومنین و مالک اشتر بود بیشتر از این شرایطه حالا بعد بحث می کنیم لابد مکلفا چرا مکلف باشیم چه لزوم دارد که قاضی کمتر باشد از باب نمونه نقل و اتیناه الحکم سبیا یحیی سلام الله علیه در مقام نبوته مقام علامه حلی در سن ده یازده سالکی مجتهد نبود عادل بود مجتهد بود چی بود چی بود چه بود از خیلی از علمای اعلام الان عالم تر بود پس مکلف بودن هرگز شرط نیست بلکه شرایط قضا عالم بودن است مومن بودن است عادل بودن است تقی بودن است زاهد بودن است اون دقت هایی که باید بکند اکسر اون سری که قبلا ذکر شد خوب پس شرط تکلیف ساقطه مومن البته باید شیعه باشد اگرحاکم شرع در میان شیعیان حکومت می کند نباید سنی باشد باید از نظر عملی و از نظر عقیدنی شیعه باشد عدلا عدل عادی نه عدلش باید فوق العدالات باشد در جای دیگر میگیم چرا یا ایها الذین امنوا شامل کل کسانی که ایمان به خدا و رسول آوردند هست شامل سنیا میشه ولی اینجا نه چون برای شیعه شخص سنی حق ندارد چرا برای اینکه احکام شیعه احیانا با احکام سنی ها فرق می کند اگر احکام شیعه و سنی فرق نمی کرد شیعه و سنی در کار نبود چون احکام شیعه و سنی با هم فرق می کند بنابراین نمی شود که قاضی شهر سنیها باشند عملا به خود اون که عادل نیستش که عدلا اکر عملا بر خلاف عقیده خودش عمل کند که عادل نیستش که می فهمم ولی عادل نیست بالاخره برای اینکه بر خلاف عقیده خودش ممکن است عدلا عدالت قاضی از کل عدالتها باید بالاتر باشد از عدالت شهود عدلین شهود جرایم عدالت امام جماعت عدالت امام جمعه عدالت رئیس دولت اسلام عدالت عرض می شود که مفتی باید بالاتر باشد چون تعهدی قاضی در مجلس قضاوت داشته باشد خیلی مهمتر و خطااش بسیار خطرناک تر است از خطایی که فرض کند مفتی می کند عالما عالم باشد و حد اقل علمش علم به احکام قضایی. حالا این علم و احکام قضایی اجتهادا باشد تقلیدا باشد طاهرا المولد ولد زنا نباشد کی گفته اگر معاذالله ولد الزنا اما اعلم و اعدل و اتقی و ازهد و در تمام جهات بر تمام کسانی که در منطقه هستند مقدم است اینکه افضله که بلکه کسی که طاهر المولد نیست معاذ الله ولد الزنا ولد الحیضه والد نفاسه است ولد الحرام است این کمتر نجیب در میاد اگر صالح در امد باید تشویق باشه اصلا کسی که در مکه در میان نمازگزاران حرام نمازگزار است این بیشتر قابل تشویق است یا کسی که در لندن در میان رقاصها و گناهکارها و فاسقها نمازگزار است دومی. که طاهر المولد نیست خانواده اش خانواده ناپاکی هستند ولادتش ولادت ناپاکی است مع ذلک برخلاف این حجوب اصلی این افضل از کل منطقه در شروط قضا جنابعالی ما بر روی اینکه ولادتون پاک نیست اخه … ضابطا ضابط یعنی فقه می شود که در کلام ولایکفیه فتوا العلما اینجا رو بحث داریم سوال اصولا اتحاد که شرط دانستن برای قاضی به چه معنا است باید منظور داشته باشه باید منظور هدف از شرط اجتهاد برای قاضی برای ما معلوم باشه ایا شرط اجتهاد برای قاضی چون مرجع است برای متقاضیین متخلفین نه خیر هر قاضی می تونه بله اگر قاضی شهر امیرالمومنین صلوات الله و سلام علیه علیه است که اقضی القضات است و مرجع است از برای کل مسلمانان کل شیعه اجتهاد شرطه نه خیر عصمت شرطه و اما اگر مادون عصمت است مادون عصمت است یا اینکه مجتهد اعلم است که متقاضی تقلید می کند بسم الله چه مجتهد اعلم است اقایون شیخ انصاری شیخ مفید است اقای حکیم است اقای کی هست اگر مجتهد اعلم است که حتی متقاضیین هم از اون تقلید می کنند متخلفین از اون تقلید میکنن شرطه چرا برای اینکه باید طبق نظر اجتهادی و یا تقلیدی متقاضیین حکم بدهد حاکم حکم حاکم طبق نظر خودش درست نیست طبق نظر مرجع تقلید درست نیست باید حکم حاکم طبق نظر متداعیین باشد چون حاکم شرعی در باب جزا و در باب قضا تبلور حالت امر به معروف و نهی از منکر است ببینید مگر در باب امر به معروف و نهی از منکر معروف به نظر کی منات است منکر از نظر کی نه خیر معروف به نظر اون شخصی که معروف را ترک کرده نه عرف منکره به نظر کسی که منکر را انجام داده اگر شخصی می داند فلان کار واجب است و با دانستن حدودش ترک کرده است اینجا جای امر به معروف است اگر کاری را ترک کرد کاری را انجام داد می دانست حرامه اینجا جای نهی از منکر است پس در باب امر به معروف و نهی از منکر نه اجتهاد و تقلید امر و ناهی مناته نه اجتهاد … مناته بلکه نظر تارک معروف و فاعل منکر نظر تارک معروف فاعل منکر داریم یا اجتهادا و یا تقلیدا منکر یا اگر برخلاف اجتهاد اجتهاد یا تقلید تارک معروف باشد که معروف نمی داند ان را که مجتهد شما و شما و دیگران معروف می داند این معروف نمی داند بلکه حرام میداند مثلا نماز نماز ما رو گروهی از فقها واجب می دانند گروهی از فقها حرام میدانند در نجف ما بودیم اقای حکیم احتیاط واجب می کرد در ترکش احتیاط واجب در وجبش پس کسی که حرام می داند که واجب حالا اگر کسی مقلد اقای خویی بود و نماز را نمی خواند طبق تقلید اقای حکیم کار حرام کرده .. یا بعکس بنابراین در باب امر به معروف و نهی از منکر منکر به نظر فاعل معروف به نظر تارک نه به نظر امر و ناهی بله اگر آمر و ناهی نظر فاعل منکر را و نظر تارک معروف را غلط می دانند تازه جای امر و نهی نیست جای توجیهه ادع الی سبیل ربک بالحکمت و الموعظه الحسنه بعدش باید ..کنند باید قانعش کنند اگر قانع شد و بعدا معروف رو که منکر می دانست منکر معروف می دانست تخلف کرد عمدا اونوقت جای امر به معروف و نهی از منکر است ولکن مادامی که شخص تارک منکر و تارک معروف اونو معروف می داند و فاعل منکر او رو منکر نمی داند زمینه برای امر و نهی در باب قضا تبلوری جریان است در باب امر و به معروف و نهی از منکر اگر کسی زنا کند سیلی میخورد دفاع می کنند چنین می کنند ولکن در باب قضا از چهار شاهد اوردند شلاق می خورد یا حد بالاتر می خورند بنابراین باب قضا که چه اشخاص مجرم و اشخاص متخلف را تهدید می کنند تهدید جانی تهدید مالی تهدید می کنند این مرحله بالاتر و تبلور باب امربه معروف ونهی از منکر است بنابراین نمی خوایم قیاس کنیم اینجا اهم است اشتراک اینکه شخصی که این عمل منکر را انجام داده به نظر خودش تقلید منکر باشد شخصی که این واجب را ترک کرده به نظر خودش واجب باشد ترک کرده والا اگر قاضی شرع و کل علما اگر قاضی شرع مجتهد است و کل علمایی که مجتهد هستند این عمل را حرام می دانند اما این ادم را واجب دانسته حلال دانسته نمونه اش شد از اهواز به ما اطلاع دادند که یه نفر دختر رقیب خود را گرفته حاکم شهر احضارش کرده اقا چنین کردی حکم کرده بعد شلاق حکم چیست جواب دادیم که دختر رعیه حرام نیست بلکه … حرامه …من نساکم البته ما قاضی شرع نیستیم ولکن اقای قاضی شرع شما که میخوای صد ضربه شلاق بزنی به کسی که دختر .. گرفته به اجتهاد کی به فتوای کی به تقلید کی واقعیت نظر اون کسی این کار رو کرده است اجتهادا یا تقلیدا منات داشته حتی او مقلد ما بوده و گفته اون قاضی ام بالاخره احیانا ادم بوده ادم درستی بوده و قبول کرده و شلاق نزده این ما یک مثلثی داریم در حوزه قضا مثلث نظری و مثلث عرفی یک نظر و رای قاضی دو نظر و رای اعلم العلما سه نظر و رای متقاضی این سه نظر احیانا با هم فرق دارند احیانا سه تا با هم وحدت دارد احیانا دو تا وحدت که قبول دارد ایا در این سه زاویه در این سه ضلع مثلث احکام نظر احکامی کدام محور است محور قضا محور قضا نظر اجتهاد یا تقلیدی قاضی نه خیر نظر اعلم العلما به نظر قاضی نه خیر بلکه نظر اجتهادی و تقلیدی کسی است که عرض می شود که متهم به جریمه است متداعیین هستند در باب دعوا و متخلف هست در باب تخلف تخلف جنسی یا تخلف مالی تخلف جانی در هر دو بعد نظر تقلیدی و اجتهادی متداعیین یا متخلفین هست مثال کسی ازدواج کرد با دختری بدون اذن پدر بعد دعوا شد رفتند نزد حاکم شهر در جمهوری اسلام حاکم شهر در جمهوری اسلامی مجتهد نبود به تقلید از مجتهد اعلم گفت باید به این ص ضربه شلاق بزنند این شخص خودش عالم بود یا مجتهد بود یا مقلد کاری نداریم عالم بود گفت من نظرم اجتهادا که قبول ندارید یا تقلیدا تقلیدا از فلان اقا اجتهادا که قبول دارید یا ندارید این است که شرط نیست اجازه پدر دختر باکره برای … بنابراین من کار خلافی نکردم ولکن اون ادم حکم داد و این حکم را عمل کردند این تخلف است در باب قضا برای اینکه شما زود حکم دادید حکم میدید که این شخص را تهدید کنند جرم کرده جرم نکرده مگر مقلد شماست اگر مقلد شماست به تقلید شما جرم کرده اگر اجتهادش متقابل اجتهاد شماست طبق اجتهاد جرم کرده ولکن این ادم این کار را مستحب دانسته احیانا ازدواج واجب دانسته بنابراین این تخلف است تخلف علمی است ما تخلف عملی زیاد داریم و تخلف علمی هم ما زیاد داریم بنابراین در محور مجلس قضا اون حکمی که میخواد اون قضاوتی که اون حکمی میخواد جاری بشود و صادر گردد بر مبنای انچرا است که متقاضیین حکما معروف می داند و ترک کرده منکر می داند و انجام داده نه وفق نظر قاضی و نه وفق نظر مجتهد اعلم اگر متداعیین یا متخلف از این قاضی تقلید می کنند و از مجتهد اعلمی تقلید می کنند که نظر قاضیم همینه صرف نظر برابر است مطلبی نیست اما اگر اجتهاد یا تقلید متقاضیین یا متخلف جوری است و اجتهاد یا تقلید حاکم شرع جور دیگه مثل در باب علم در باب علم که نوعا اقایون علم قاضی رو کافی می دانند ولکن به نصوص قران که قبلا بحث کردیم و نصوص روایات علم قاضی مخصوصا در تخلفات جنسی شرط نیست قاضی علم را کافی میداند اما مختلف به نظر قاضی علم را کافی نمی داند بلکه اربعه شرط می داند در این زمینه هم اربعه عدول نبوده یک عادلم نبوده بلکه قاضی علم پیدا کرده است به قراینی که این زنا واقع شده است ایا قاضی می تواند به علم خودش حکم کند که حد بزنه خیر چون شخص متهم به نظر تقلیدی خودش یا نظر اجتهادی خودش که ارجح است بلکه اقوا است بلکه قوی است قولا قاعدا به نص قران …. که بحث قبلا گذشت این به نظر خودش کار بدی نکرده اگر هم کار بدی کرده است فی ما بین ما و بین الله بوده است و اگر انجام داده است زنایی که حد را ثابت می کند انجام نداده است یا زنا نکرده یا زنایی که مستجب حد است انجام نداده بنابراین قاضی چه حق دارد که به نظر خودش یا طبق نظر اعلم العلما رای بدهد کافی همین دیگه اشکال چندتاست . یک … حق نداره دیگه این … هم بر فسق علمی و هم فسق عملی است هم نه به نظر خودش به نظر خودش رو میگم اهان درسته پس قاضی نباید حکم بده قاضی که رایش اجتهادا میخواسته بده قاضی که رایش اجتهادا یا تقلیدا نظر متقاضی است اصلا نباید بده حکم نباید بدهد چرا چون اگر حکم مطابق نظر اونها بده فتوا بر علیه خودشه اگر حکم مطابق نظر خودش بده برخلاف تعلیم اونهاست چون تعلیم اونها در ترک معروف و فعل منکر باشد یعنی کاری که اونا کردند به نظر خودشون حد آور نیست به نظر قاضی حدآوره اگر قاضی حکم سلبی یا ایجابی بدهد درست نیست اگر حکم ایجابی بدهد که حد بزنید غلط است چون برخلاف نظر متخلفه اگر حکم سلبی بدهد غلط است بر همون مطلب خودشون پس نه حکم سلبی باید بدهد نه حکم ایجابی نه خیر این قاضی حق ندارد حکم دهد ببینید قضاوت می گوید که حکم روشن ببینید اولا … عرض می شود که من نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف شیا من قضایانا فانی جعلته قاضیا حاکما خوب این نظر فی حلالنا و حرامنا چیه اجتهاده در زمان معصوم اجتهاده مگر در زمان معصوم زمان پیغمبر کسانی که … اجتهاد معنا ندارد اجتهاد حالا معنا دارد معنا دارد فقط اجتهاد معناش اینه جدیت کند به نظر پیغمبر فرموده کتاب که کتاب سنتم که پیغمبر ایمه معصومین و بیان معصوم هم می توند بر محور سنت و بر محور کتاب بتواند که این تقیه می دهد یا … اجتهاد بسیار ساده بوده حالا مشکلش مشکلش اجتهاد بسیار ساده بوده بنابراین یا نباید اجتهاد گفت یا گفت نظر نظر فی حلالنا اگر ابوبکر … یا کی و کی نظر فی حلالنا و حرامنا احکام صادقین احکام ایمه را احکام اسلام رو کاملا دانسته اند اجتهاد یعنی چی دیگه تقلیده تقلیدا منتهی تقلیدی که جدیت کند و جستجو کند کاوش کند تا نظر اسلام بفهمد پس اجتهاد معنا ندارد پس اجتهاد صراط اجتهاد در زمان پیغمبر و معصومین غلط. عده در کار اجتهاد مگر اینا مجتهد بودند در مقابل ایمه در خوب نزد اما هادی بودن و لکن اقوال امام را تشخیص خوب محور داشتند عرض کردم که یا اجتهاد اجتهاد نداریم فرض می کنیم اونوقت امام حاضر بود امکان داشت که به محضر امام سوال کنه حی و حاضر اونوقت دو چیز حاضر بود عرض بر صفات کند عرض بر سنت کنید ببینید ما کاری به لفظ …نداریم اصولا نظر فی حلالنا و حرامنا یعنی پیجویی کند و کلام خدا رو به دست بیارد ایا به دست آروردن احکام خدا برای ویس مرادی که در …بین که در محضر امام صادق بود مثلا سوال می کند یا اینکه ابوبشیر مرادی سقته اخذناهم …قال نعم خوب این ابوبشیر ویس مرادی که از شاگردان امام صادقه هر روز در درس حاضر میشه بنابراین گمراه نمیشه می داند که احکامی که امام صادق می گوید احکام واقعی کدامه این مجتهد مجتهد به معنی ما نه خیر. این مقلده مقلد منتهی تقلید رو حساب داره می کند بنابراین در زمان رسول مخصوصا در زمان رسول در زمان رسول الله که تقلید در اجتهادی در کار نبود و در مدینه رسول مردم حاضر بودند و می توانستند احکام را از او سوال کنند در اینجا اجتهاد معنا ندارد اقا قضات در کار بودند یا نه بله محور در قضا چیست محور در باب قضا یک یک نقطه ضعف دارد علم داشته باشد که حکم خدا در این باره چیست علم داشتن به اینکه حکم خدا در این باره چیست سه بعده یک بعد علم مستقیم بدون خدشه داشته باشد که شک ندارد در زمان رسول الله صل الله علیه و احیانا هم در زمان ایمه این علمه اجتهاده دو دوم این است که نه خیر محتاج به کاوش است و کوشش است ودقت است اینکه محتاج به کاوش است و کوشش است و دقت است در زمان ایمه اگر دور از ایمه است یا در زمان تغیب عصمت طاهره که دورتر است حالا در زمان خودمون سوال می کنیم در زمان خودمون که دورتریم باید علم پیدا کند به لطف خدا در قدیم که ایا فلان شرط در قاضی شرط است یا شرط نیست ایا فلان شرط در مورد دعا شرط است یا شرط نیست ایا فلان حکم در موضع تخلف هست یا نیست اینو از کجا بفهمیم باید این حکمو از کجا بفهمیم این حکم را یا از مصدر فتوای اعلا باید فهمید یا از مصدر خودش یا از مصدر رای اجتهادی یا تقلیدی متداعیین یا متخلف حالا این کنار. این یک اگر چنانچه خودش مجتهد نیست ولکن اطلاع دارد که اقای که اعلم وقت بوده است مثلا نظرش در این حکم قضایی اینه خوب هم میداند اصلا تمام احکام قضا رو به خوبی وارد است خیلی احیانا اگاه تر از خود مجتهد احیانا از اقای حکیم سوال می کردند که اقا فلان مساله چیه می فرمودن که از …سوال … احیانا مسایل از خود مرجع بهتر می داند از اون ایت الله خویی در حرم کربلا یکی رفت که مرجع می شد یا همون مرجع … سوال کردیم که اقا فلان مساله رو بگو نمی داند گفت نمی دانم نمی داند اقا چرا بلند میگه یادم نیست بنابراین ممکن است مساله دانی باشد در کل مسایل یا در باب قضا که زا خود مرجع بیشتر می داند ایا این باز مجتهد باشد چرا مجتهد باشد اصلا مجتهد بودن مجتهد بودن منافات دارد با باب قضا احیانا احیانا مجتهد بودن منافاته مثل مثالی که عرض کردم اگر مجتهد است مجتهد اعلم اگر مجتهدی است که مجتهد اعلمی مجتهد دو حاله و شا اجتهادو شرط میدانید مجتهد اعلمی در کار قاضی است و این مجتهد ذیل اعلم است که قاضی است اگر مجتهد غیرم رایش برخلاف مجتهد اعلم است اولا و برخلاف متقاضیین یا متخلف است ثانیا چیکار کنه؟ به رای خود فتوا بده؟ به رای خود فتوا دادن این دو خلاف داره یک خلاف مرجع اعلی که نظر است حلالنا فی حرامنا یعنی حکم خدا را که … الذی یتقون القول …گاه حکم خدا واقعا صددرصد گاه احسن ایا احسن حکم خدا اون است که اعلم اتقی میگن یا اینکه غیر اعلم اتقی خوب این بر خلاف فتوای اعلم اتقی رای دارد میده قاضی و برخلاف نظر اجتهادی یا تقلیدی متداعیین یا متخاصم رای دارد چیکار کند هم نفیش غلط است هم اثباتش غلط است اگر رای بدهد طبق نظر خودش غلط است اگر رای بدهد طبق نظر اونها غلط است مخالف نظر خودشه بنابراین دسترسی اینه اصلا اجتهاد مکتوب الایدی قرار میدهد مگر مجتهدی کل که اعلم است و متداعیین متخلف مقلد اوست بله حالا میرسیم اگر متداعیین یا متخلف مقلد این قاضی هستند قاضی امیرالمومنین است قاضی اقای بروجردی اقای حکیم اقای خمینی اقای خویی اقای اگر کسی که اعلم است خودش قاضی است و این متقاضیین از او تقلید می کنند مطلبی نیست برای این دو ولکن در صورت اختلاف نظر که اختلاف سه بعدیه یا دوبعدی باشد اختلاف دو بعدی باشد این قاضی مجتهد مجتهد دیگری نظری دارند ولکن متداعیین یا متخلف نظر دیگر دارند یا اختلاف سه بعدی باشد قاضی و مجتهد اعلم و متخلف و متداعی رایشون مختلف باشد محور اینه محور و مبنا دو بحث است یک بحث اگر محور که رای اجتهادی یا تقلیدی طرفین دعوا مطابق رای اعلم و رای قاضی باشد و اگر مخالف باشد یا دو بعدی یکی بعدی محور که محور رای تقلیدی و اجتهادی کیه داعیین است چرا برای اینکه جریمه حد تعدید احکام در باب قضا این تبلور باب امر به معروف و نهی از منکر است.
اللهم اشرح قلوبنا به نور العلم و الایمان و معارف القران العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضاه و جنبنا …