پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و شصت و چهارم درس خارج فقه

قضاوت – حدود و تعزیرات (سرقت)

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

در میان اتهامات به جرائمی که اتفاق می­افتد بعضی از اتهامات و جرائم اتهام و جریمه مالیست، بعضی­ها جریمه جنسیست، بعضی­ها جریمه جانیست و بعضی­ها جریمه تخلف شرعیست به وجه الخاص مانند شرب خمر یا به وجه العام مانند دیگر معاصی.

آنچه در قرآن داریم از نظر حد، محور اصلیش حد زناست و در حاشیه­اش حد مساحقه و حد لواط معاذ الله تعالی به طور مفصل که بحث کردیم. و ما راجع به سرقت هم حد داریم اما بحث شهادت در قرآن نیست بحث شهادت در سنت قطعیه هست.

در باب شرب خمر پنج آیه دلیل بر حرمت شرب خمر هست آیات مکیه و آیات مدنیه ولی آیه­ای که صریح یا اشاره­ای در حد باشد از برای شرب خمر نداریم اینم متکفلش سنت قطعیه است.

در مورد سایر امور مالی چون بدهی­های مالی یا بدهی­ایست که اگر ثابت بشود حد دارد یا حد ندارد فقط بدهی رو باید گرفت از بدهکار به شرط طلبکار.

در بعد دوم آیه­­ای و آیاتیست، آیه خاصه­ای و آیات عامه­ایست. آیه مفصله دین را که روز چهارشنبه بحث کردیم مربوط است به کلی دین إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى.

و این تداین به دین إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى گاه با تخلف شرعی تداین دین حاصل می­شود و گاه به صورت شرعی حاصل می­شود. آیه شریفه دین صورت شرعی را گفته است که ادنی است و تخلف شرعی اعلی. ادنی و اعلی از حیث مسئولیتی که دارد شخص مدیون، مسئولیت شخص مدیون گاه ادنی است در صورتی که به وجه شرعی مدیون شده است، چیزی را نسیه خریده است یا پولی را قرض کرده است یا به هر وجه شرعی مدیون شده است این حد ادنی است از نظر مسئولیت شرعی.

و حد اعلی و اعلی و اعلی از نظر مسئولیت شرعی این است که مالی را به کسی بدهکار است یا کم­فروشی کرده یا غصب کرده یا جیب­بری کرده یا دزدیده یا ربا خورده به هر وجهی از وجوه که چه حدآور باشد مانند سرقت و چه حدآور نباشد مانند غیرسرقت ولو دارای تعزیر باشد.

حالا در امور مالیه، در امور مالیه از نظر امر مالی و بدهی مالی شرعی که عرض کردیم آیه دین متکفله اما این آیه دین که متکفل است سه تکفل دارد یک تکفل (سلام) علیکم السلام، یک تکفل در بعد اینکه اگر شما داینید یا مدیون باید داین بودن شما و مدیون بودن طرف شما در تداین ثابت باشد یا به شهادت یا به کتابت که اقرار بحثش نیست اقرار معلومه، آیات اقرار، یا به شهادت و یا به کتابت با تفاصیلی که عرض شد.

و اما اگر تداین به وجه شرعی نباشد قدر مسلم و متیقن و ثابت این است که وظیفه تداین شرعی رو دارد همانطوری که اگر شما به وجه الشرعی بدهکار بودید به کسی، در موعد مقرر چه زود چه دیر باید اون بدهی رو بدهید و مطلبی هم و وظیفه­ای هم در کار نیست جز دادن بدهی همانطور اگر مالی نزد شماست از کسی با تخلف شرعی معاذ الله دزدی، معاذ الله جور دیگر، ربا اینجام حد اقل اقل این است که باید این مال رو به صاحبش برگردونید و حد اکثر اکثر در باب سرقت است اگر این مال را سرقت کرده است طرف و سرقت به شاهدین عدلین ثابت شد شاهدین عدلین صحیحین که معارض ندارد ثابت شد در این صورت اضافه بر استرجاع مال، حد هم هست با مبانی­ای که بعد خواهیم بحث کرد در باب سرقت.

و اما آیا همانطوری که با کتابت و با اقرار، شهادت معلومه شهادت در کل امور ثابت می­کنه. شهادت عدلین و یا شهادت اصول اربع برحسب صلاح مقامات، شهادت شرعیه اگر معارضی نداشته باشد و شرایطش ثابت باشد در کل موارد جانی، مالی، عرضی، جرحی و خمر و چیز دیگر مطلب رو ثابت می­کند و ردی ندارد در صورتی که معارض نداشته باشد، این شهادت.

 اما آیا اقرار به سرقت، کتابت سرقت، اقرار به سرقت یا شهادت کمتر از رجلین یا رجلین و امرأتان که یک رجل و یک یمین باشد چنانکه می­فرماید علامه آیا این­ها کافیست یا کافی نیست؟ اصل عدم کفایت است چرا؟ برای اینکه حد، اضافه بر بدهی مالیست ترس از بدهی مالی که انسان دارد یا بدهی مالی شرعی و مشروع است که حد ندارد معلومه یا نامشروع است ولکن نامشروع بودن بدهی مالی در هر صورت حد ندارد چون سه بعده: بدهی یا بلا حد و لا تعزیر است و اون بدهی عادیست یا با تعزیر است مانند تخلف غیر … دادن یا حد است مانند تخلف سرقت. آنچه بدهی­های سه­گانه مالی مسلم است این است که وظیفه این است که شخص بدهکار بدهی خود را بپردازد در صورت امکان و الّا فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ.

و اما اثبات تعزیر اضافه می­خواد، اثبات حد اضافه می­خواد. اثبات حد و تعزیر نیازمند است به شاهدین عدلین اما اقرار، اگر کسی حالا ما سرقت رو میایم میگیم اگر کسی اقرار به سرقت کرد ولو دو مرتبه آیا می­شود در مبنای این اقرار او را حد زد؟ نخیر فقط شاهد است فقط شهادت است که به طور مسلم اثبات می­کند جریمه را در حدود جریمه، گاه چهار شاهد در امور جنسی یا دو شاهد در امور مالی و در امور نفسی و در امور دیگر.

 اما اگر اقرار کرد، کتابت کرد، شهادت مادون رجلین یا رجلین و امرأتان ببینید وقتی که آیه دین نص می­کند وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ  فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ در بدهی­ای که قاضیست و شرعیست در مافوقش چیه؟ در مافوق؟ اگر کسی دزدی کرده آیا در اثبات دزدی شهادت رجلین کافیست؟ شهادت رجلین و امرأتان کافیست؟ شهادت یک مرد و یک زنم کافیست؟ شهادت چهار زن به جای دو مرد یا یک مرد و دو زن کافیست؟ کتابت کافیست؟ اقرار کافیست؟ یا به قول علامه بزرگوار شهادت یک نفر با یمین کافیست؟ هیچکدام کافی نیست چرا؟ برای اینکه ما هم به نص استدلال می­کنیم و هم به اولویت. نص از نظر سنت قطعیه­ای که ثابت کرده است که سرقت ثبوت قطعیش با شهادته اما با یمین، شهادت ناقص، با کتابت، با اقرار با این­ها ثابت نیست.

و به اولویت قطعی استفاده می­کنیم چون در زمینه­ای که شما بدهکار باشید به صورت شرعیه این بدهی شما فقط ثابت می­شود به شهادت رجلین یا رجلین و امرأتین اما غیر این­ها دیگه نه .

 بنابراین یمین کافی نیست، اقرار کافی نیست، شهادت یک مرد با یمین کافی نیست، شهادت چهار زن به جای دو مرد کافی نیست، هیچکدام کافی نیست مگر شهادت به طریق أَوْلَى کما اینکه فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا و به قطع بالاتر از شهادت لازم نباشد پایینتر از شهادت معنی ندارد.

(سوال) دلیل داره، اینا دلیلشه، نه دلیلشه نص داشتیم نص داشتیم اونجا، میگم اونجا نص داشتیم اینجا هم نص داریم.

در مورد دین در مورد تداین به دین که به وضع شرعیست و فقط وضع شرعی میاره چی بود؟ رَجُلَيْنِ ، رَجُلٌ وَامْرَأَتَان درسته؟ خب قطعه دیگه. اگر بگیم رجل و یمین خلاف آیه است اگر بگیم چهار زن خلاف آیه است اولا، ثانیا در صورتی که در تداین شرعی فقط وظیفه شرعی میره نه تعزیر است نه حد، در صورتی که تعزیرآور است و حدآور است دو حال است حد اقلش این است که به اندازه ادنی باشد لرجلین یا رجل وامرأتین باشد حده.

ولکن اگر ما دلیل داشتیم که معلومه ولی ممکن است کسی احتمال بده احتمال دلیل باشه احتمال بدهد که در باب سرقت بیشتر از رجلین ولی نص دارد که رجلین کافیه، در باب سرقت عرض می­شود که شهادت اربع ولی دلیل نداریم ولکن حد اقل ادنی که قدر متیقن است این است که اون اعلی، تداین اعلی مساوی باشد با تداین ادنی. تداین ادنی را رجلین یا رجلین وامرتأتین ثابت می­کند تداین اعلی را هم چون دلیل نداریم بر شهادت اضافه، شهادت دو مرد و یا یک مرد و دو زن ثابت می­کند.

بنابراین اگر کسی اقرار به دزدی کرد، اقرار مع الفسق … کرد، اقرار به کلاه­برداری کرد، اقرار به … کرد، اقرار کرد، کتابت کرد، شهادت مادون شهادت رجلین بود این فقط چیش قابل قبول است؟ فقط قابل قبول است که شما بدهکارید، بدهکارید از باب نهی از منکر چه مردم عادی که شایستگی دارند که نهی از منکر کنند و چه حاکم شرع واجب است که این مال رو از مدیون بگیرد و به داین بدهد. (سلام) علیکم السلام.

حالا در همین باب هم آیا اگر من حاکم شرع علم داشته باشم قطع دارم که این فرشی که نزد فلانیست مال فلان شخص است به چه حساب علم دارم؟ به حساب اینکه اون شخص در منزلش نبوده غافل بوده شما این فرش را از منزل او برداشتید آوردید منزل خودتون ظاهرا چه حکم میشه؟ حکم می­شود که شما مال مردم را برداشته­اید. اینجا می­شود که ما شاهد به سرقت بدیم؟ نخیر چون شهادت شرط داره. اولا باید معلوم بشد سرقته احتمال داره مال خودشو برداشته برده، احتمال دارد طلب دارد به طور تهاتر برده، احتمالات متعددی هست در صورتی که احتمال عدم سرقت هست و احتمال اینکه مال خودش باشد و یا حق خودش باشد نه حاکم شرع می­تواند حکم کند نه غیر حاکم شرع.

و از باب نهی از منکر، از باب نهی از منکر باید منکر باشد بودن این مال تا بگید بدید یا منکر نباشد؟ فرض کنید علم داریم علم داریم که، علم داریم که همون مثالی که عرض کردم این فرش را برداشته و من دیدم در خفا از صاحبخونه برداشته آورده خانه­اش انداخته علم دارم و علم ظاهری چون ثمنی رد و بدل نشده و از خانه فلانیست و فلانی هم نبوده مثلا مال مردم رو برداشته اما می­توانم من عادی از باب نهی از منکر این فرش را از ایشون بگیرم بدم؟ نخیر چرا؟ برای اینکه علمی که من دارم مبناش صد در صد نیست. در صورتی صد در صد است که بدانم این شخص طلبی از فلانی ندارد بدانم این مال مال خودش نیست . از کجا می­دونی مال خودش نیست؟ شاید مال مال خودش بوده اون آقا برداشته و حالا دارد پس می­گیره یا فرش را به او فروخته پولشو در موعد مقرر نداده داره پس می­گیره یا فرض کنید فوقش آقای خوئی رحمت الله علیه فرمودند که یه طلبه­ای آمد از توی این جعبه من مقداری سهم امام برداشت رفت و خیال کرده بود چون سهم امام است بنابراین حقشه. خب احیانا می­شود گفت حقشه احیانا میشه گفت حقش نیست حقش است در صورتی که سهم امام نزد شماست این آقا هم موردش هست شما بهش نمیدید برداره بره دزدی هم نیست، حقش نیست در صورتی که مورد سهم امام نیست و این مال مال خود آقای خوئیه بنابراین مشتبه است قضیه. این مثال عرض کردم.

 در این صورت حتی با به نهی از منکر هم در اینجا مسجل نیست که اگر شما اگر کسی رو دیدید قاضی شرع حاکم شرع، حاکم شرع دید که کسی مال کسی را برداشت و در غیاب او هم برداشت … آمد سراسیمه مال منو برداشتن نه می­تواند علم پیدا کند به اینکه دزدیست نه می­تواند علم پیدا کند به اینکه این مال مال او نیست چون احتمالاتی دارد، چون احتمالات متعدده است یا مال مال او بوده است شخصا برداشته، غصب شده یا به عنوان تهاتر این مقدار طلب داره نمیده یا نخیر مال از اموال عامه است مانند سهم امام، سهم امام مال فقراست، مال مساکین است، مال کسانیست که چنین و چنان هستند و نزد آقا جمع شده آقام نمیده مثل این است که یه عده که می­گفتند در تهران می­گفتش که من از سهم سادات دارم خفه میشم رفیقش بهش گفتش که داری خفه میشی خب سهم سادات مال تو نیست سهم سادات مال جدمه … مال تو فقط که نیستش که. حالا اینجا دارد از سهم سادات خفه میشه حالا یا سادات مخصوصا حق داره یا غیرسادات، حق دارند کسانی که شرکت در این مال دارند به هر وسیله­ای از وسائل ممکنه این مال را به اندازه حق خودشون عرض می­شود که بردارند. بنابراین حتی از باب نهی از منکر هم نمی­شود به علم عمل کرد چون علم صد در صد نیس. مگر علم صد در صده؟ علم صد در صد این است که علم دارم این مال مال شما نیست و مال او هست.

حالا در صورت علم هم، در صورتی که من علم دارم این مال از نظر علم من و شهود من و اطلاع من این مال مال شما نیست که نزد شماست ولکن بایدم علم داشته باشم که شما علم دارید مال مال خودتون نیست یا نه؟ شاید علم اینه منتها … اینه بنده علم دارم بنده حاکم شرع علم دارم طبق موازین و اطلاعات که این فرش فرش شما نیست ولکن از چه باب می­توانم فرش رو از شما بگیرم به او بدم؟ از باب نهی از منکری که ادنی است؟ یا از باب قضاوت که اعلی است؟

ادناش که باب نهی از منکر است در صورتی صدق می­کند و شایستگی دارد که بدانید که او منکرا انجام داده است این عمل رو. اگر اون شخص این مال رو مال خودش می­دونه خطاست فرض کنید خطائا این مال را مال خودش می­داند و شما می­دانید که اگر مطلع شود عرض می­شود که مال رو پس میده خب اینجا نهی از منکر نیست اینجا تعریب جاهله یا اگر شما نمی­دانید که این می­داند یا نمی­داند باز مورد نهی از منکر نیست یا می­دانید که این می­داند این مال خودشه و هرچه می­خواید قانعش کنید نمی­تونید باز این نهی از منکر نیست پس جای نهی از منکر در صورتیست که شما بدانید یا با شهادت یا با غیرشهادت …

 حالا مورد علم، شما بدانید که این مال مال او نیست و بدانید که او هم می­داند مال اون نیست و بدانید که عمدا این مال رو نگه داشته و غصب کرده با این دانستن­ها تازه زمینه نهی از منکر است در باب کسانی که شایستگی نهی از منکر دارند و باب حکومت است در باب عرض می­شود که حکومت. این تتمه­ای در عرض می­شود که امور مالی.

حالا ابواب دیگری هم از باب حدود هست که ما یک بابش رو یا سه بابش رو بحث کردیم باب زنا رو بحث کردیم و ابواب ملحقش که باب لواط باشد و باب مساعقه باشد و باب قیاده این­ها هم ملحق است بعد اشاره خواهیم کرد.

در حدود نوبت به حد مسکر میرسه. حد مسکر آقایون عنوان کرده­اند، … غیر مسکر رو هم وارد کردند صفحه 339 جلد دوم. در حد مسکر مرحوم علامه می­فرماید که من تناول مسکرا أو فقاعا أو عصیرا قد غلا قبل ذهاب ثلثیه اختیارا مع العلم بالتحریم والتکلیف حد ثمانین جلدة .

خب اینجا مسکر، فقاع، عصیر. مسکر مسکر رسمی، فقاع مسکر رسمی نیست زیادش مسکره، عصیر اصلا مسکر نیست عصیر عنبی قبل ذهاب ثلثیه اصلا مسکر نیست بله اگر کسانی باشد که اجتهادا یا تقلیدا بداند که عصیر حرام است خب اینجا بحثه، اگر بداند که خوردن عصیر عنبی قبل ذهاب ثلثیه حرام است ثابت شود به شهادت حد باید بخوره؟ نخیر مگر هر خوردن حرامش حد دارد؟ اگر کسی مال مردن رو ورداشت خورد بدون سرقت جلوی چشمش غصبا ورداشت خورد حد داره؟

 در صورتی حد دارد عصیر عنبی که حکمش حکم مسکر باشد ولی اگر حکمش حکم مسکر نیست ولو حرام باشد مثل زنا دیگه. مثلا زنا حرام است و حد دارد در مواردی که شهادت باشه اما اگر کسی در حال حیض یا نفاس یا احرام یا عرض می­شود که صوم با زنش آمیخته شد و عمل جنسی انجام داد این حرام است اما حد دارد؟ بله از باب صوم مطلبیست از باب صوم حالا نه ولکن در باب احرام حد دارد؟ در باب حیض؟ در باب نفاس؟ در ابواب دیگر حد دارد؟ پس ارتکاب هر حرامی حد ندارد ، بله تعزیر بله.

ما یک تعزیر داریم یک حد داریم. آنچه منصوص است کتابا و سنتا حد است و آنچه منصوص است کتابا و سنتا مادون حد تعزیر است و آنچه نه حدا منصوص است نه تعزیرا منصوص است فقط نهی از منکر است با مراتب سه­گانه­اش. مراتب سه­گانه نهی از منکر از … که بحث کردیم.

حالا اینکه ایشون می­فرماید که من تناول مسکرا أو فقاعا أو عصیرا ، عصیرا رو به دو علت قبول نداریم. یکی عصیر رو قبلا بحث کردیم برحسب آیه 67 سوره نحل وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ مفصل بحث کردیم تکرار نمی­کنیم از این آیه استدلال می­کنیم بر اینکه عصیرا عنبی قبل ذهاب ثلثیه پاک است و حلال این مرحله أَوْلَى.

 مرحله ثانی فرض کنید حرام، فرض کنید حرامه اما خمر نیست، مسکر نیست، پس حد خمر ندارد. خمر را به حد فقاع را بیان کرده است باید شامل غیر خمر و غیر فقاع نیست. آیا اون روایاتی که برای شرب خمر و شرب فقاع حد معین کرده است برای شرب سکنجین برای کسی که سرما خورده است حد معین کرده؟ حرامه خب ، سرکه خوردن که دکتر گفته و ضرر داره و بده اگر سرکه بخورد حرامه حد دارد؟ آیا هر حرام­خواری حد دارد؟ هر عمل حرامی حد دارد؟ نخیر تعزیرم ندارد.

بنابراین ما اشکال اولمون این است که عصیر عنبی قبل از ذهاب ثلثیه نه حرام است نه نجس.

اشکال دوم بر فرض حرمت اجتهادا یا تقلیدا حرام باشد چرا شما ملحق می­کنید به عرض می­شود که خمر و فقاع ولو اینکه خمر و فقاع برای اسکارش، برای بی­عقل می­کند انسان رو، برای زوال عقل است  … هم براش نمی­دونیم فقط چون مسکر است، چون مسکر است حدآور است بنابراین یه چیزی قطعا مسکر نیست ولو حرام باشد حدآور نیست. این مربوط به شرب مسکر.

حد سرقت : در قرآن شریف ما راجع به سرقت یک آیه داریم و این یک آیه بعد از چند آیه است که (سوال) بله؟ بله اگر کسی باید صدق کند حرام دیگه اگر کسی حلال بدونه بخوره حاکم شرع حق ندارد حد بزنه ولو ثابت بشه، حلال می­دونه دیگه. اگر کسی حلال بدونه بخوره معلومه اگرم حرام بدونه و بخوره و ثابت بشه باز حد نباید بخوره چرا؟ برای اینکه این خمر نیستش که نه مسکر است نه خمرو

 (سوال) نه اون که نمیشه ببینید اون خلاف ضرورته ببینید این بحثا رو قبلا کردیم اگر کسی در باب کلی اینو نهی از منکر اگر کسی شراب را بخورد و خیال کند حلال است ما این خیال او را قبول نمی­کنیم چون غیرمسلمان هم می­داند در اسلام شراب حرامه. اونی که ضروریست قابل احتمال و قابل قبول نیستش که مثلا فرض کنید کسی نماز نخونه مسلمانه نماز نخواند و ادعا کند که نمی­دونستم نماز واجبه. بله در بعضی از مطالب قابل  قبوله مثلا حجاب مثلا، در باب حجاب زنی که در اروپا زندگی ­کرده مسلمانه در اروپا زندگی کرده و مطالب اسلام رو درست نشنیده از او قابل قبول است که اگر بی­حجاب بود بگوید من نمی­دونستم حجاب واجبه مخصوصا در عهد مکی حجاب واجب نبوده در عهد مدنی هم اطلاع ندارن .

ولکن در باب مسلمات ضروریه صد در صد نزد مسلمین و حتی نزد غیرمسلمین از نظر اسلام اونجا قابل قبول نیست. مثل کسی که در باب قتل، در باب قتل با عرض می­شود که ژ 3 می­زند به مغز کسی اینو می­کشه میگه من نظرم کشتنش نبود نظرم ترسوندش بود قابل قبوله؟ نخیر نظرم کشتنش نبود که، چون صد در صد کشتن … به مغز خوردن (سوال) بله؟ اگر ثابت بشه بله اگر ثابت بشه، ولی قابل قبول نیست. اینکه ادعا کنه قبول نیست ادعا می­کنه که من نمی­دانستم شرب خمر حرامه و این ادعا هم ثابت بشه یعنی اونقدر جاهله اونقدر جاهله اونقدر عرض می­شود که بریست از مطالب دینی که قابله. اگر احتمال عقلایی ثقل باشه البته، اگر احتمال عقلایی ثقل باشد مثلا در قم یه جوانی که پدر و مادرش شیعه­اند و در قم زندگی کرده بگه من نمی­دونستم شرب خمر حرامه، نمی­دونستم نماز واجبه، نمی­دونستم روزه واجبه این قابل قبول نیست، در مورد قابل قبول بودن.

عرض می­شود که حد سرقت، در حد سرقت ما چند بحث در این آیه مبارکه داریم. اولا السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا ، وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ  وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.

اولا سرقت چیست؟ سرقت سرقت مال است فقط؟ یا سرقت شخص هم هست؟ یا سرقت کلام هم هست؟ یا سرقت چشم هم هست؟ سرقت گوش هم هست؟ سرقت مطالب هم هست؟ چون سرقت یعنی در خفا مال کسی را ربودن، مال کسی را، حال کسی را، علم کسی را عرض می­شود که شخص کسی را تمام این­ها سرقته دیگه.

(سوال) بله؟ چرا مثلا بله چرا، علمی که شما در کتابت نوشتی و مخصوص شماست شخصی بیاد این علم را بدون اطلاع به … ورداره و به حساب خودش بیاره این دزدیه دیگه، بدون اطلاع او. بدون اطلاع مولف از کتابش علم خصوصی او رو دزدیده و به حساب خودش نوشته این سرقت نیست؟ سرقته.

(سوال) بله بله اون چیزه دیگه (نظر) بله بله آقا یه فلسفه­ای هم مفصل در … گفت  بعد بهش گفتیم بابا نخیر بابا اینطور نیست این فلان کتاب مصریست که این ترجمه کرده.

حالا (سوال) اینو باید بحث کنیم دیگه. آیا سرقت مال مهمتر است یا سرقت شخص؟ اونایی که (نظر) بله مثلا کسانی که یوسف رو دزدیدند یا کسانی که شخصی را می­دزدن می­برند الان در لبنان معروفه (سوال) بله باید بحث کنیم دیگه باید بحث کنیم که آیا السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ اگر قرینه­ای نداشته باشیم در آیه و در غیرآیه که مخصوص به مال است آیا مخصوص به ماله؟ نخیر. لفظ سرقت راجع به سرقت عین در قرآن داریم، سرقت شخص داریم، سرقت سمع داریم إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ ، استراق سمع داریم، استراق چشم داریم، استراق لمس داریم، استراق مال داریم، استراق حال داریم، استراق اس تمام استراقات.

اصل سرقت یعنی چه؟ سرقت یعنی در خفا چیزی را که مال شما نیست بردارید چیزی که مال شما نیست چیز مال باشد، شخص باشد، علم باشد، ناموس باشد، مطلب باشد که … عرض می­شود که این­ها سرقته.

مثلا فرض کنید که یک زنی برهنه است در خانه­اش و شخصی می­رود پشت بامش و این زن را به طور خفا می­بیند این سرقت ناموسیست. (سوال) نخیر سرقت ناموسی، ما نمی­خوایم (نظر) نه ببینید سرقتی که ، این­ها ما …… اول سرقت است یا نه؟ حالا اگر سرقت است آیا در هرجور سرقتی دست قطع کردن است یا نه؟ این بحثه دیگه. باید بحث کنیم فقهش، فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا یعنی این دست؟ نخیر وسائل سرقت را قطع کنیم یا دست است یا پاست یا زبانه یا خودشه (نظر) بله بالاخره این قابل بحثه دیگه (سوال) از هر بابت باشه، از هر بابت باشه سرقته. اگر سرقت صدق کنید وَالسَّارِقُ سرقت صدق کنه، نیروهایی که وسیله سرقت است، نیروهای سلبی، نیروهای ایجابی، نیروهای خودی، نیروهای غیری، نیروی چشمی، سمعی، بصری، یدی، پایی هرچه می­خواد باشد نمی­خوام حکم کنم داریم عرض می­کنم که سوال می­کنیم که بعد بحث کنیم.

این فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ، فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ ، سوال: آیا فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ ، این بَعْدِ چه بعده؟ بعد از سرقت اگر توبه کرد؟ یا بعد از حد اگر توبه کرد؟ بعد از سرقتم اگر توبه کرد بعد از سرقت و به دست حاکم شرع افتادن یا بعد از سرقت قبل از به دست حاکم شرع افتادن؟ اینا رو باید از خود آیه و از آیات دیگر که تو آیه محاربه است استفاده کنیم. وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

حالا ما یک بحث در باب مشتق داریم که آقایون تفصیل دادن و چقدر تفصیل دادن و چقدر ، آیا والسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ اسم فاعل مسلوب از زمان است کلا؟ یا مسلوب از زمان نیست؟ چهار احتمال داره دیگه راجع به السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ.

السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ که مورد بحث است آیا زمان ندارد اصلا؟ یا زمان حال دارد فقط؟ یا و زمان ماضی دارد؟ یا و زمان مستقبل دارد؟ پس چهار احتمال هست. احتمال نیش غولی نیست احتمال واقعیست.

آیا احتمال اول درسته که اصلا اسم فاعل مسلوب از زمان است؟ بله (نظر) بله اگر مسلوب از زمان باشد و قرینه معینه­ای در کار نباشد هر سه زمان رو شامل است. ولکن آیا این اگر درست است که اصولا اسم فاعل دلالتی بر زمان خاص ندارد؟ چون دلالت در زمان خاص ماضی یا مضارع یا حال ندارد بنابراین عام است چون لا زمان است چون عمل در زمان واقع میشه درسته از نظر دلالت اسم فاعلی و اسم مفعول دلالت بری که از زمان­ها یا بر هر سه زمان ندارد ولی چون در زمان واقع میشه (نظر) بله حالا کلا اسم فاعل رو عرض می­کنیم کلا اسم فاعل، سارق اینجا قراینی دارند، کلا اسم فاعل، کلا اسم فاعل و اسم مفعول و حالا … جامع … زمان دارد؟ نخیر هیچ زمانی ندارد. اسم فاعل و اسم مفعول و صفت مشبهه و صیغه مبالغه هم زمان ندارد. بله فعل ماضی و مضارع زمان دارد فعل امر هم زمان ندارد ولی چون در زمان واقع میشه.

 حالا در اسم فاعل و اسم مفعول که اسم فاعل رو ما بحث می­کنیم در اسم فاعل آیا احتمال اول درست است که چون لازمان است نه فعل ماضیست نه فعل مضارع است نه فعل حال است نه فعل جامع سه بعدیست بنابراین حمل بر هر زمان می­شود هم ماضی هم مضارع هم حال میشه این حرف رو زد؟ یا نخیر بالاخره اسم فاعل وصفه یا نه؟ ضارب، حاکم، بقال، حمال وصفه یا نه؟ آیا کسی را که متصف به وصف می­کنید این وصف باید بالفعل باشه تا وصف بشه یا نباشه؟ (نظر) نه ببینید نخیر نخیر نخیر نه از نظر شرعی نه، از نظر عرفی، این شخصی که این شخصی که قائم بوده حالا قائم حالا نشسته خوابیده حالا قائمه؟ خوابیده الان (نظر) فرق باید بذاریم دیگه موارد فرق می­کنه قراین فرق، نه ببینید ما در اصل (نظر) ما در اصل موضوع داریم میگیم ببینید ما در (نظر) توجه کنید توجه کنید ما در اصل موضوع داریم بحث می­کنیم نه در فروع ببینید قراین رو کاری نداریم قرینه باشد هر سه زمان، قرینه دو زمان، قرینه یک زمان قبول داریم همه رو قبول داریم ولکن در اصل داریم بحث می­کنیم. آیا اصل صیغه اسم فاعل دلالت بر زمان ندارد یا دارد؟ اینو بحث داریم می­کنیم اگر دلالت بر زمان ندارد ماضی و مضارع و حال رو می­گیره ولکن دلالت بر زمان قطعا دارد چرا؟ برای اینکه اسم فاعل هر چه می­خواد باشه کاری به سارق و بقال نداریم اسم فاعل هر چه باشد آیا اسم فاعل صفت فاعل است یا نه؟ زید العالمٌ، زید الضاربٌ این عالمٌ و ضاربٌ و نائمٌ و بقالٌ صفت هست یا نه؟ خب صفتی که برای انسان هست آیا صفت گذشته هست صفت هست که الان نیست؟ صفت آینده صفت است که الان نیست؟ یا صفت حال صفت است که الان هست؟

صفتی که الان نیست صفت­تر است؟ صفتی که آینده خواهد بود صفت­تر است؟ و یا صفتی که الان هست صفت­تره؟ یا هیچ کدوم صفت نیستش؟ اصل صفت اونیه که داشته باشه الان. از نظر قاعده عرض می­کنما، از نظر کاری به موارد خاص نداریم از نظر متصف بودن موصوف به صفت آیا ضاربٌ، حاملٌ، قائلٌ، نائمٌ، قائمٌ این­ها حداقل درسته دلالت بر زمان ندارد ولکن در زمان واقع میشد یا نه؟ بله. وقوع در زمان در صورت اتصاف است یا نه؟ وقوع قیام در زمان در صورت اتصاف است؟ اتصاف بالفعل شرط نباشد اتصاف قبلی شرطه؟ اتصاف بعدی شرطه؟ اتصاف بعدی که هنوز نیامده شرطه؟ اتصاف قبلی که از بین رفته توبه هم کرده فرض کنید اگر گناه بوده گناه نبوده کسی قائم بوده گناه نبوده حالا قائم نیست نائمه حالا میشه گفت قائم؟ نخیر.

بنابراین ضرورت صد در صد کلی که قرینه هم نمی­خواد مگه قرینه نفی کنه مثل باب سارق، در باب سارق قرینه نفی می­کنه، ضرورت کلی و قاعده کلی در باب سارق این است که باید بالفعل متصف به فعل باشد تا صدق اسم فاعل و وصف بکند زید عالمٌ یعنی بعدا عالم خواهد شد.

بچه­ایست تازه متولد شده شما می­دانید که بعدا عالم خواهد شد یا خیال می­کنید که بذارید طلبه یا عالمه بشه  میگیم زیدٌ مرجع لتقلید العام و یا این یا عالم بوده است مانند محقق بهبهانی و بعد خودش مقلد شده میگیم الان مرجع تقلید است نخیر .

بنابراین مضارع اولا، ماضی ثانیا ابعد است از حال و حال اقتضای صد در صد دارد از نظر قاعده که اسم فاعل عرض می­شود که فاعل متصف به اون فعل باشد.

بنابراین این بحث غلطه که آیا حقیقت است از من … یا و در من …  و یا در من … است؟ حقیقت دارد حال ، قاعده حاله مگر قرینه داشته باشیم که من … قرینه داشته باشیم مستقبل است، قرینه داشته باشیم حال است، قرینه داشته باشیم هر سه است و الا نه من … خاص است نه مستقبل خاص است چون فعل نیست حال است نه از نظر دلالت فعلی، اگر فاعل حال ضاربٌ حال است در اینکه حالا ضارب است نه از نظر دلالت فعلی بلکه دلالت وصفی. دلالت وصفی دارد اسم فاعل بر اینکه وصف الان موجود است مگر قرینه قطعیه­ای حالا یا جای دیگر داشته باشیم بر اینکه نخیر ماضی بوده و مضارع.

مرحله دوم ماضی، مرحله سوم مضارعه قراره این بحثی که در چند دقیقه حل میشه اینقدر طول و تفصیل دادن و اینور اونور رفتن مثلا مثال بقال می­زنن فلان بقال … بقال بقال، نه باقل، باقل یعنی سبزی­فروش بالفعل اگر سبزی­فروش بالفعل باشد باقل است ولو سبزی­فروش نباشه ولی بقال صیغه مبالغه است. آقایون بقال را که صیغه مبالغه است میارن به عنوان اینکه این دلالت بر زمان ندارد و حال اینکه اگر مغازه بقالی نداشته باشه بقال نیست. شما بقال آوردید شما باقل بیارید، ضراب ضارب، ضراب ضراب کسی که هی میزنه ولو حالا خوابیده ولی تا بیداره میزنه این ضرابه اما ضارب نیست. پس بین ضراب و ضارب عموم و خصوصه. شما صیغه­های مختلف اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه عرض می­شود که مبالغه، مبالغه در مبالغه رو اون­هایی که هست همون­ها قرینه دارند بله اگر قرینه­ای نباشد اصلا بر مضارع مضارع نیست، بر ماضی ماضی نیست قرینه نباشد بر اینکه حال نیست حال هم نیست هر سه بعد رو شامله ولی ما چنین سوالی اصلا نداریم در کلمات فتحی و کلمات بلیغ اسم فاعل و اسم مفعولی که هیچ قرینه­ای بر هیچ زمان نداشته باشه نداریم. و اگرچه قرینه­ای بر ماضی و قرینه­ای بر مضارع ندارد ولکن میزان قطعیش حال است چون دلالت فعلی ندارد ولی دلالت وصفی در حال دارد.

حالا وَالسَّارِقُ چیه؟ آیا وَالسَّارِقُ کسی که بعدا سرقت خواهد کرد می­گیره؟ جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نیستش که. آیا کسی که حالا دارد سرقت می­کند؟ در حال سرقت مگه حاکم شرع حاضر است و شهودم حاضرند که حکم کند؟ در حال سرقت که نیستش که. بله اگر اتفاق افتاد که در حالی که مشغول سرقت است حاکم شرع بیاد خب جلوشو می­گیرن نذارن سرقت کنه. اگر در حال سرقت است حاکم شرع هست دو شاهد عادل هم هست خب وظیفه دارند نهی از منکر کنند که سرقت نکنه پس در حال معنا نداردو

 بنابراین شامل ماضی فقط میشه برای اینکه وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا ، كَسَبَا مستقبل رو نمی­گیره از نظر مادی، حال رو می­گیره و ماضی رو هم می­گیره ولکن شامل حال هم نمی­شود برای اینکه در حال وظیفه نهی از منکر هست نمیذارن سرقت بشود نمیذارن داخل خانه مردم بشود نمیذارن دست به مال مردم (سوال) خب اون بیست چیزی که مونده سارق نیست اون ده چیزی که برداشته سارقه ولکن نمیذارن سرقت کنه نمیذارن تحقق پیدا کنه (نظر) برداشته ولی برداشتن و بردن نیست برداشته از دستش می­گیرن اگر بعضی ازش می­گیرن وَالسَّارِقُ نیستش که.

مسلوب اونی که شامل نیست قطعا مستقبله، اونی که شامل هست قطعا ماضیه توبه نکرده است برای اینکه کسی که سرقت کرده است و توبه نکرده است السَّارِقُ هست متصفه به … است برای اینکه ذنبی کرده است که توبه نکرده مثل زانی، مثل زانی و زانیه آیا در حال زناست که باید چوبشون بزنند ؟ خب نمیذارن زنا کنند. زنا کرده است و عرض می­شود که اربعه الرجال اومدند و شهادت میدن.

بنابراین اینجا قرینه قطعیه هست برای اینکه حال مستقبل قطعا نیست، حال ماضی توبه نکرده قطعا هست و حال حال رو باید پیدا کرد ببینید چنین موردی را باید کلاغ تو چاه نمیوفته اگر تو چاه افتاد باید چیکار کرد؟ حالا این کلاغه است که نمیوفته که در حالی که رفته از دیوار مردم بالا حاکم شرع هم تو اتاق نشسته دوتا شاهد هم حاضرند این .. داره سرقت می­کنه اینجا قطع ایدیها و … انشاء الله. 

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد