بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
مجموعا حدود سی روایت از طریق شیعه و از طریق اهل تسنن از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و گروهی از ائمه معصومین علیهم السلام راجع به نصاب مال مسروق روایت شده است.
از نظر شیعی در باب دوم جلد بیست و هشتم آل البیت وسائل الشیعه که سی جلد است صفحه 243: بَابُ أَنَّ أَقَلَّ مَا یُقْطَعُ فِیهِ السَّارِقُ رُبُعُ دِینَارٍ أَوْ قِیمَتُهُ وَ یُقْطَعُ فِیمَا زَادَ .
عنوان اینه ولکن هر چهار حدیث درش هست. بعضی احادیث خمس دینار است، بعضی ربع دینار است، بعضی ثلث دینار است، بعضی دینار است که مجموعا 22 حدیث. حدود هفت هشت حدیثم از طریق اهل تسنن از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که همین تردید را دارد در چهار بعد و چهار مرحله.
این احادیث فوق حد تواتر است ولی سندهاشونو ما کاری نداریم. و حال اینکه حدود نیمی از این احادیث صحیحه است. اما اگر صحیحه هم نبود حدود بیست حدیث از معصومین علیهم السلام بلاخلاف در اصل اینکه مال مسروق نصاب دارد نه در حد نصاب. تواتر در اصل اینکه مالی که سرقت شده است نصاب دارد و هر مقدار نیست این تواتر دارد و مخالف هم ندارد. حتی یک درصد مخالف ندارد حتی یک حدیث ضعیف هم از رسول الله یا بعضی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل نشده است که نصاب ندارد مال مسروق یا نصابش کمتر از خمس است یا نصابش بیشتر از دینار است.
در ابعادی این جریان و این مساله با قضیه کر که نقد فرمودید بعضی از آقایون، اختلاف دارد. در قضیه کر که هم در مساحت کر اختلاف هست 3 در 3 میشه 9 ، 3 در 3 در 3 میشه 27 ، 5/3 در 5/3 در 5/3 از 40 بالا میره. بین 9 و 27 و 40 و این حرفا از نظر مساحت و از نظر وزن هم اختلاف دارد. قضیه کر را ما نمیتونیم به عنوان نقد از برای قضیه حد نصاب مال السرقه قرار بدیم چرا؟ برای اینکه در قضیه کر اختلاف روایات هم در وزن است هم در مساحت است هم در اصل کریت است. اگر اختلاف روایات فقط در وزن و در مساحت بود نقد میشد اما روایاتی که در باب اعتصام ماء است بعضی روایات که متواتر هم هست و مطابق ظهور مستقر قرآن هم هست اصلا کریت را شرط اعتصام نمیداند. قسمتی از روایت هم مشکوک است. قسمتی از روایت هم به مفهومش استناد میشود که «إذا بلغ الماء قدر کر لا ینجسه شیء» .
و فی جمله الواحده روایات درباره اشتراط کریت هر مقدار باشد کریت 3 در 3 ، 5/3 در 5/3 ، 3 در 3 در 3 ، در وزن هر مقدار کریت باشد این روایات معارض دارد و دو معارض: معارض روایتی و معارض کتابی. معارض روایتی روایاتیست که اصلا کریت را شرط نمیدانند. بنابراین چون اصلا کریت را شرط نمیدانند تعارض میکنند و تساقط میکنند و رجوع به عمومات و مطلقات کتابی میشه.
خب بله اگر در باب کر معارضی نداشت روایات، روایات فرض کنید که معارضی با هم در مساحت کر بود و در وزن کر بود، در اصل کریت معارضهای نداشت در اونجا مطلبی بود. تازه در اونجا هم حداقل مناط بود. مثلا اگر چند جور روایت است که اصل کریت را شرط میداند فرض کنید، تواتر اجمالی در روایات اشتراط کر که اصل کریت را شرط میداند بنابراین تواتر اجمالیست بر اشتراط اصل کریت. منتها اختلاف دارند که در اصل کریت 3 در 3 است، 3 در 3 در 3 است، 5/3 در 5/3 در 5/3 است یا حداقل رو بگیریم چرا؟ برای اینکه اصل اعتصام مائه. اصل که اعتصام ماء است چه حدی را میگیریم که اعتصام نباشد؟ اون حدی که قدر متیقن است که اعتصام نیست.
ولکن این بحثها در اینجا لازم نیست برای اینکه در باب اشتراط کریت در عین اون که اختلاف در مساحت دارند و اختلاف در وزن دارند اختلاف در اصل اشتراط کریت هم دارند و تساقط میکنند در هر دو بعد ، هم در بعد مقدار کریت و هم در بعد اصل اشتراط کریت تساقط میکنند و موافق قرآن اون روایاتیست که از باب و اَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهورًا ،طهوریت را لازمه ماء دانسته مادامی که ماء است و ماء هر چه باشد هر مقدار باشد طهور است و طهور هم طاهر فی نفسه است و هم مطهر غیره.
اما در باب نصاب مال مسروق اینطور نیست (سوال) چون اصل نیست نه چون اصل اصل این است که ماء معتصم باشه حالا دلیل قرآنی فرض کنید نداریم اصل اعتصام ماء است، اصل طهارت ماء است چون اصل طهارت ماء است آیا این طهارت با چه نقض میشه؟ طهارت با چه نقض میشه؟ مثلا فرض کنید که اگه حداقل رو بگیریم حداقل معلوم نیست طهارت نقض بشه، حد وسط معلوم نیست، حد اکثر معلومه حد اکثر معلوم است طهارت نقض میشه.
در اینجا معاکس است با مساله ما. در مساله ما که 22 حدیث داریم در عرض میشود از طریق شیعه و حدود 8 حدیث داریم از طریق اهل تسنن این 30 حدیث اختلاف دارند در بعدی و وحدت دارند در بعد دیگر. اینکه تعارض میکنند تساقط میکنند در صورتیه که تعارض صد در صد باشد اما اگر تعارض کنند احادیثی در جهتی و توافق کنند در جهتی دیگر در جهتی که تعارض میکنند تساقط میکنند و رجوع به اصل دیگر میشه کتابی یا سنتی.
و اما اگر تعارض در جهتی دارند و در جهتی دیگر تعارض ندارند جهتی که تعارض دارند تساقط میکنند و هر دو از حجیت میافتند و رجوع به اصل میشه. ولکن در جهتی که تساقط ندارند چرا تساقط کنند؟ در جهتی که تعارض ندارند چرا تساقط کنند؟ مثلا همین باب ما، باب اشتراط نصاب یه مرتبه میگیم نصاب اصن شرط نیست مطلبیست اما اگر محرز میدانیم نصاب و حد معین در مال مسروق شرط است و این بیّن است که دیروز عرض کردیم برای اینکه نمیشود گفت برای یک قران هم عرض میشود که حد میزنند برای دو قران حد میزنند. و محول به نظر عرف شدن هم درست نیست چون عرفها مختلفند عرفها در بلاد، در اقوام، در سنین متعدده، در قدیم، در جدید عرفها متعددند و همانطور که حکم شرعی را نمیشود محول به تشخیص عرف کنند چون اختلاف نظر دارند موضوعات حکم شرعی هم چنین است. مثلا زکات واجب است اما مالی که باید زکات بدن نصاب دارد این نصاب به دست شارع است و به دست عرض میشود که غیر شارع نیست. همچنین در باب کر اگر کریت شرط باشد این اشتراط کریت مربوط به عرف نیست چون عرفها در باب حد کر اختلاف دارند.
در نصاب هم یا نصاب شرط نیست یا شرط هست. در صورتی که نصاب شرط نباشد بحثیست همه روایات میگیم کنار اما در صورتی که نصاب شرط باشد که شرطم هست چون نصاب موضوع حد است در باب سرقت، همانطوری که حکم حد در باب سرقت حکم شرعیست موضوع حد که مقدار معین مال باشد که مسروق است این موضوع هم موضوع احکامیست و موضوع شرعیست و باید شرع معینش کنه اگر شرع معین نکند و محول به عرف کند محول به متعارض و احیانا متضاد کرده است.
بنابراین اصل اولی که ما در این بحث داریم این است که نصاب المائی شرط است در مال مسروق به دو دلیل. یک دلیل این است که وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ قطعا نص در اطلاق نیست، ظاهر در اطلاق نیست، ضابطه است در اطلاق برای اینکه صدق اصل سرقت در یک شمول میکند و معلوم است که در مقدار خیلی قبیل مال مال که معتد به نیست عرض میشود که حد نیست.
پس حدی از برای مال به تعبیر فقهی نصابی از برای مال مسروق معین است منتها آیه بیان نکرده آیه که بیان نکرده است باید رو به سنت بکنیم و سنت قطعیه تواتر دارد در بعدی و تواتر ندارد در بعدی. این روایات که حد نصاب را شیعتا و سنتا بین خمس و ربع و ثلث و دینار معین کرده که دینار حدود پنج گرم است و خمس یک گرم است و همچنین به حساب خودش اینها از نظری تعارض دارند و تساقط.
روایات خمس میگوید که بیشتر نه، روایات دینار میگه کمتر نه، روایات ثلث میگوید ربع نه، روایات ربع میگوید ثلث نه بنابراین در اون جهتی که تعارض دارند تساقط دارند اما در اون جهتی که کلمه الواحده هستند جهت سلبیست که سلب میکنند کل این روایات مادون و مافوق را، سلب مادون الخمس و سلب مافوق الدینار. وقتی که سلب مادون الخمس و سلب مافوق الدینار شد بنابراین مادون الخمس قدر متیقن است در دو جهت.
یک: روایات خمس که محتمل الصحه است حالا میگیم احتمال، میگوید که مادون الخمس نیست خمسه، روایات ربع میگوید روایات ربع دو لسان دارد یک لسان اثباتی خاص و یک لسان سلبی خاص و یک لسان سلبی عام. لسان اثباتی خاص روایات ربع و روایات ثلث و روایات دینار میگوید که فقط ربع است، فقط ثلث است، فقط دینار است روایات اثبات، بعد اثبات. بعد سلبی: روایت ربع میگوید که در کمتر از ربع نیست، ثلث میگوید در کمتر از ثلث نیست، دینار میگوید در کمتر از دینار نیست.
بنابراین در لسان سلبی و ایجابی خاص تعارض دارند و تساقط دارند ولکن در لسان عام مشترک الفیه نه تعارض دارند تا اینکه تساقطشو بیارن و این چیه؟ برای اینکه از روایت خمس سوال کنیم که مادون خمس هست میگه نه، از روایت ربع سوال کنیم در بعد خصوصی میگه مادون ربع نیست ولیکن در بعد عام میگوید که به طریق أَوْلى نیست. وقتی که در ربع عرض میشود که نصاب ربع بود بنابراین در کمتر از خمس نیست بله در خمسم نیست. روایت ربع میگه در خمس نیست این لسان خالص، در کمتر از خمس نیست این لسان عام. روایت ثلث میگوید در کمتر از ثلث نیست به لسان خاص و در کمتر از خمس نیست به طریق أَوْلى و همچنین روایت دینار، روایت دینار میگوید در کمتر از دینار نیست به لسان خاص و به لسان عام میگوید به طریق أَوْلى در کمتر از خمس نیست بنابراین تمام این چهار روایت میگن در کمتر از خمس نیست. در کمتر از خمس نیست لسان متحد المال تواتر اجمالیست بین این چهار روایت شیعه و سنی.
سوال: چطور شما روایات دینار رو قبول نمیکنید چون قطعی نیست؟ روایات ثلث رو قبول نمیکنید چون قطعی نیست؟ این نکته خیلی باریکه مقداری دقت کنید روایات ثلث رو قبول نمیکنید چون قطعی نیست؟ و روایات ربع هم قبول نمیکنید چون قطعی نیست؟ روایات خمس هم همینطوره، میگیم بله ما روایات خمس را به عنوان روایات خمس قبول نمیکنیم روایات خمس مانند روایات ربع و روایات ثلث و روایات دینار همش محتمله. بحثمون در مادون الخمسه. مادون الخمس را هم روایات خمس رد میکند هم روایات ربع هم روایات ثلث هم روایت دینار. منتها بعضیا مستقیما رد میکنند بعضیا به طریق أَوْلى. روایات خمس مستقیما مادون خمس رو رد میکند و روایات ربع مستقیما رد نمیکند به طریق أَوْلى ، روایات ربع میگوید که وقتی که در ربع عرض میشود که ربع نصاب است در مادون الربع ولو به اندازه خمس نرسد نصاب نیست. در خمس میگیم میگیم در خمس هم نصاب نیست. در مادون خمس چی؟ بحث در مادون خمسه. در مادون الخمس به طریق أَوْلى نصاب نیست، بین خمس و ربع نصاب نیست، در کمتر از خمس هم نصاب نیست، در کمتر از ربع هم نصاب نیست. بنابراین اون لسانی که متحد المال است به عنوان نفی عام تواتر اجمالی سرجمع این است که یا به دلالت مستقیمه یا به دلالت غیر مستقیمه در مادون الخمس قطعا نصاب نیست و مافوق الدینار هم قطعا نصاب اولی نخواهد بود. نصاب اولی قطعا فوق الدینار نیست و نصابی هم مادون الخمس نیست بنابراین بین الخمس والدینار باید نصاب باشه.
حالا چون آیه اطلاق دارد وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ در فرض هر سه بعد رو گرفت مادون الخمس، مافوق الدینار و ما بینهما بله؟ قبل از اینکه ما به تقیید توجه کنیم قبل از توجه به تقیید و قبل از توجه به روایات و سنت قطعی اجمالی وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ مال معتد به را میگیرد منتها در معتد به اختلاف نظر هست. اختلاف نظر خمس چقده؟ خمس یک گرمه خب یک گرم چند هزار تومنه. ممکن است کسی مال معتد به از یک گرم بگیره ده هزار تومن فرض کنید، ممکن است از نیم گرم بگیره، ممکن است از ربع گرم بگیره، ممکن است از بیشتر بگیره ولکن آیه مبارکه مطلق است و اولین نقطه مال معتد به را شامل است تا اموال زیاد خب این از نظر آیه.
بنابراین این محتملات ثلاث در آیه هست. محتملات ثلاث مادون مادون الخمس، مافوق مافوق الدینار و بینهما … ، هر سه بعد رو شامله. حالا که هر سه بعد رو شامله آیا نصاب رو احتمال نصاب در کدام قویست و باقیست و در کدام باقی نیست؟ احتمال نصاب در مافوق الدینار نیست به دلیل اینکه مافوق الدینار اصلا روایت نداریم، احتمال نصاب در مادون الخمس هم نیست چون مادون الخمس روایت نداریم. مقید باید قطعی باشد همانطور که آیه قطعیست مقید هم باید قطعی باشد. مقید قطعی نص صریح ما نداریم بلکه مقید قطعی صریح تواتر اجمالی سلبی داریم در بعد ادنی و در بعد اعلی. در بعد ادنی در مادون الخمس عرض میشود مادون الخمس نصاب نیست و حد ندارد و مافوق الدینار هم نصاب نیست بلکه نصاب حدش بین خمس و بین دینار است.
بنابراین ما که تواتر اجمالی را حجت میدانیم از نظر عقلی، از نظر نقلی، از هر نظر، میگیم تواتر اجمالی دارند روایاتی که صد در صد سنتا و شیعتا نصاب و حد معینه قائلند و این حد معین مردد است بین خمس و ربع و ثلث و دینار حداقل رو میگیریم نه چون حداقل است بلکه چون حداقل داخل در محتملات آیه است ولو به صورت احتمال. ما نمیگیم خمس همونطوری که نمیگیم دینار، نمیگیم ثلث، نمیگیم ربع، نمیگیم خمس، میگیم مادون الخمس مقیدش چیه؟ مقید مادون الخمس چیه؟ مادون الخمس مقید ندارد نه روایتا نه آیتا مادون الخمس هیچ دلیل ندارد ولکن از خمس به بالا دلیل دارد. اگر خمس بگیم دینار گفتیم، خمس بگیم ثلث گفتیم، خمس بگیم ربع گفتیم، خمس بگیم خمس گفتیم پس اگر خمس بگیم یا به لسان خمس مطابق یا به لسان أَوْلى نسبت به ربع و نسبت به ثلث و نسبت به دینار چون اگر در ربع باشد خمس داخلشه، در ثلث باشد خمس داخلشه، در دینار باشد خمس داخلشه پس قدر متیقن و قدر قطعی که مورد احتمال آیه است عرض میشود که خمس خواهد بود.
روایاتی که در این باب هست حالا (سوال) بیشتر از دینار نیست بله. خب احتمال مشمول آیه است. احتمالات (نظر) نشد برای اینکه صبر کنید ببینید ما یک آیه داریم و روایات، آیه میگوید که هر مقدار باشد محتمله بنابراین خمس و مادون الخمس و مافوق الخمس همه مشمول آیه هست یا نه؟ مشمول است. با قطع نظر از روایات تمام اینها (نظر) میدونم میدونم نصابی هست ولی اگر روایات نبود (نظر) ببینید نه شک در مالیت میکنی؟ (نظر) نه ببینید توجه کنید با صرف نظر از روایات، نصاب المائی هست با صرف نظر از روایات. حالا با صرف نظر از روایات که نصاب المائی هست نصاب الماء محول العرف گردند مال معتد به. مال معتد به چقدره؟ از یک خمس بالاتره؟ از یک خمس کمترم هست. مثلا فرض کنید که یک گرم طلا که ده هزار تومن ارزش داره (نظر) بله؟ چهار و خوردهای؟ برای اینکه عرض میشود که چهار تومن بله حالا، حالا یک مثقال عرض میشود یک گرم طلا که چهار هزار تومن ارزش دارد آیا یک پنجمش و یک چهارمش اینا چیز نیست؟ یک مثقال طلا چهار هزار تومن، ربعش یک مثقال، خمسش کمتر، یک دهم گرم هم اگر باشد ارزش دارد معتنابهه.
بنابراین حد نصاب معتنابه کمتر از خمس دینار هست قطعا و کمتر از خمس دینار مشمول آیه است. خمس مشموله به طریق أَوْلى ، ربع مشموله، ثلث مشموله، دینار مشموله. بنابراین تمام محتملات مشمول آیه هستند از نظر نصاب اول …. برای بقیه نصاب نیست. از نظر نصاب ابتدایی که حد دارد تمام محتملات مشمول آیه هستند مگر دو احتمال، مشمول آیه. یک: احتمال اقل که مالی که معتنابه نیست. دو: بیشتر از دینار شرط است.
حالا سوالمون رو به روایت میگیم. روایت چیکار میکنه؟ روایت کاری که میتواند بکند اینه که بعضی از احتمالات آیه رو بذاره کنار دیگه. اونی که محتمل آیه است به دلیل اطلاق ضابطی آیه دلیل است. احتمالی که بهش استدلال نمیشد احتمالیست که احتمال دلالت باشد نه اینکه احتمال دلالت نیست. در اینجا اطلاق ضابطی آیه تمام محتملات رو شامله مثل اینکه اکرم العلما تمام احتمالات علما رو شامل است و علمایی که محتملند مطلوب دلیلند. ما احتمال رو از باب ابعاد مشمول عرض میشود که اکرم میگیم. در اینجا هم احتمال فوق، احتمال مادون، احتمال وسط تمام اون حدودی که میتوانند حد مال مسروق باشند کمتر از خمس، بیشتر از خمس تمام مشمول آیه هست. بنابراین به دلیل آیه اگر روایتی نبود استدلال میکردیم که در عشر هم همینطوره در عشر دینار، در یک پونزدهم، یک بیستم دینار هم مقداری که مال معتنابه هست عرض میشود که نصابه.
منتها چی جلوی ما رو گرفت؟ جلوی ما رو روایت دینار گرفت؟ ثابت نیست، روایت ثلث گرفت؟ ثابت نیست، ربع گرفت؟ ثابت نیست، خمس گرفت؟ ثابت نیست. اینها در حدود حد نصابشون ثابت نیستند نه سلبا و نه ایجابا. ایجابا خمس میگه من، ربع میگه من، ثلث میگه من، دینارم میگه من. سلبا خمس میگه مادون نه، مافوق نه، ربع میگه مادون نه، مافوق نه، ثلث میگه مادون نه، مافوق نه، دینار میگه مادون نه، مافوق نه. در این بعد تساقط میکنند و حجت ندارند ولکن در اون بعدی که وحدت دارند که قطعا آیه تقیید میشود این است که در مادون الخمس حد هست یا نیست؟ تمام روایات میگن نه، تمام این سی روایت چه به طور مستقیم چه روایت خمس شیعه و سنی چه به طور غیر مستقیم به طریق أَوْلى روایت ربع میگوید که به طریق أَوْلى در خمس که نباشد به طریق أَوْلى در خمس نیست. روایت ثلث میگوید در ثلث که در مادون ثلث که در ربع که نیست به طریق أَوْلى در مادون خمس نیست. میگوید در ربع نیست، در خمس نیست در خمس نیست به طریق أَوْلى در مادون خمس نیست. روایت دینار هم میگوید که در دینار از جنبه اثباتی در دینار است جنبه سلبی در مادون الدینار نیست. مادون الدینار اگر ثلث باشد نیست، اگر ربع باشد نیست، اگر خمس باشد به طریق أَوْلى نیست. بنابراین مادون الخمس را تمام لسانهای سی روایت شیعه و سنی به تواتر اجمالی نفی میکنند. بنابراین آیه تقیید میشود به تواتر اجمالی عرض میشود که قطعی.
حالا روایتی که در این باب هست براتون میخونم البته عنوانی که کرده است عنوان غلطه. عنوان کرده است که (سوال) بله؟ برای دینار؟ برای اینکه مافوق دینار هیچ روایت نداریم. مافوق دینار اصلا دلیل نداریم چون مافوق دینار مثلا (نظر) نه أَوْلى چیه؟ أَوْلى نیست به عکسه أَوْلى نیست به عکسه ببینید (نظر) میدونم ما میخوایم اولین حد رو، اولین نصاب کدومه؟ بله دینار احتمالا نصابه ولکن اولین نصابه؟ نخیر دینار نصاب، دو دینارم نصاب، ده دینارم نصاب. ما میگیم حد اقل نصاب حد کدامه؟ حد اقل نصاب حد دلیلش چیه؟ دلیلش تواتر اجمالی قطعی روایات متواتره کلمه الواحده بدون مخالف عجیبهها بدون هیچ مخالفی که دو لسان دارد روایت، یه لسان این است که اینجا نصاب هست، لسان دیگر نصاب کمتر از خمس قطعا نیست.
روایاتی که ایشون عنوان کرده است بَابُ أَنَّ أَقَلَّ مَا یُقْطَعُ فِیهِ السَّارِقُ رُبُعُ دِینَارٍ أَوْ قِیمَتُهُ وَ یُقْطَعُ فِیمَا زَادَ و حال اینکه ربع داره، خمس داره، روایت صحیحه دارد حتی، روایت سه چهار روایت صحیحه دارد خمس، روایت ربع بیشتر، روایت ثلث همینطور الان میخونیم.
روایت اول : قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلیهِ السَّلام فِی کَمْ یُقْطَعُ السَّارِقُ قَالَ فِی رُبُعِ دِینَارٍ روایت ربعه قَالَ قُلْتُ: لَهُ فِی دِرْهَمَیْنِ درهمین خمس دیناره قَالَ فِی رُبُعِ دِینَارٍ بَلَغَ الدِّینَارُ مَا بَلَغَ قَالَ قُلْتُ: لَهُ أَ رَأَیْتَ مَنْ سَرَقَ أَقَلَّ مِنْ رُبُعِ دِینَارٍ هَلْ یَقَعُ عَلَیْهِ حِینَ سَرَقَ اسْمُ السَّارِقِ داره اعتراض میکنه اعتراض میکند که وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ صدق سارق بر کسی که کمتر از ربع دینار سرقت کرده صدق سارق میکند یا نه؟
وَ هَلْ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ سَارِقٌ فَقَالَ کُلُّ مَنْ سَرَقَ مِنْ مُسْلِمٍ شَیْئاً قَدْ حَوَاهُ وَ أَحْرَزَهُ فَهُوَ یَقَعُ عَلَیْهِ اسْمُ السَّارِقِ بله سارق هست ولکن سارق بودن اعم است از اینکه حد بخوره یا نه مثل زانی، زانی هست ولی زانیای که باید حد بخورد چهارتا شاهده ولی زانیای که چهارتا شاهد ندارد زانی هست عند الله ولی حد ندارد اعم اخص مطلقه.
فَهُوَ یَقَعُ عَلَیْهِ اسْمُ السَّارِقِ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ سَارِقٌ وَ لَکِنْ لَا یُقْطَعُ إِلَّا فِی رُبُعِ دِینَارٍ أَوْ أَکْثَرَ وَ لَوْ قُطِعَتْ أَیْدِی السُّرَّاقِ فِیمَا أَقَلُّ هُوَ مِنْ رُبُعِ دِینَارٍ لَأَلْفَیْتَ عَامَّهَ النَّاسِ مُقَطَّعِینَ. ما به دنبال حدیث رو کار نداریم مقصود این است که ربع دینار یکی از احادیثش اینه.
حدیث دیگر حدیث دوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تُقْطَعُ یَدُ السَّارِقِ إِلَّا فِی شَیْ ءٍ تَبْلُغُ قِیمَتُهُ مِجَنّاً وَ هُوَ رُبُعُ دِینَارٍ. این دوتا روایت.
حدیث سوم: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ للباقر علیه السلام قَالَ: أَدْنَی مَا یُقْطَعُ فِیهِ یَدُ السَّارِقِ خُمُسُ دِینَارٍ. روایت ربع بود البته بازم روایت ربعه خمس دیناره ادنی.
عرض میشود که روایت چهارم: البته این روایت هر کدوم مکرره و رواه فلان و رواه فلان و رواه فلان ولی یکی حساب میکنیم.
روایت چهارم: قَالَ: قَطَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی بَیْضَهٍ کلاهخود قُلْتُ وَ مَا بَیْضَهٌ قَالَ بَیْضَهٌ قِیمَتُهَا رُبُعُ دِینَارٍ (سوال) بله؟ یعنی تخم مرغ؟ نخیر بیضه، یه بَیْضَه داریم یه بیضه، بیضه این کلاه میگد … قُلْتُ هُوَ أَدْنَی حَدِّ السَّارِقِ فَسَکَتَ.
پنجم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تُقْطَعُ یَدُ السَّارِقِ حَتَّی تَبْلُغَ سَرِقَتُهُ رُبُعَ ینَارٍ وَ قَدْ قَطَعَ عَلِیٌّ ع فِی بَیْضَهِ حَدِیدٍ. تخم مرغ حدید که نمیشه، یعنی کلاهخوده.
حدیث ششم: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَدْنَی مَا یُقْطَعُ فِیهِ السَّارِقُ فَقَالَ فِی بَیْضَهِ حَدِیدٍ قُلْتُ وَ کَمْ ثَمَنُهَا قَالَ رُبُعُ دِینَارٍ. گاه ربع دیناره گاه خمس دیناره مختلفه …
حدیث هفتم: عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ للباقر علیه السلام قَالَ: أَقَلُّ مَا یُقْطَعُ فِیهِ السَّارِقُ خُمُسُ دِینَارٍ.
به سند کاری نداریم ولکن همانطوری که اسناد ربع دینار اسناد صحیحه زیاد داره اسناد خمس دینارم زیاد صحیح داره ولکن روایت خمس دینار رو خیلی کمتره خب باشه ما کاری به کم و زیاد نداریم. چون روایت خمس دینار ما استدلال نمیکنیم اصن. بله؟ (سوال) ما به تواتر اجمالی داریم استدلال میکنیم. سند فرض کنید همه … به تواتر اجمالی داریم استدلال میکنیم.
حدیث هشتم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ یَقْطَعُ السَّارِقَ فِی رُبُعِ دِینَارٍ.
… عَنْ أَبِی حَمْزَهَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ للباقر علیه السلام فِی کَمْ یُقْطَعُ السَّارِقُ فَجَمَعَ کَفَّیْهِ ثُمَّ قَالَ فِی عَدَدِهَا مِنَ الدَّرَاهِمِ. یعنی ده درهم چی شد ده درهم ؟ ده درهم یک دیناره. این روایت یک دیناره.
پس تا اینجا روایت خمس و روایت ربع و روایت یک دینار هست. کَفَّیْهِ جمع کرد دستاشو فرمود به عدد انگشتان من که یک دینار میشه.
عرض میشود که حالا اینجا … حمل بر تقیید و این حرفا حمل بر تقیید زیاد ندارد چون آیه داریم و تواتر اجمالی داریم و … نیستن.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَطَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام رَجُلًا فِی بَیْضَهٍ قُلْتُ وَ أَیُّ بَیْضَهٍ قَالَ بَیْضَهُ حَدِیدٍ قِیمَتُهَا ثُلُثُ دِینَارٍ پس بیضه شد ثلث دینار ، ربع دینار، خمس دینار. فَقُلْتُ هَذَا أَدْنَی حَدِّ السَّارِقِ فَسَکَتَ.
حدیث یازدهم: عَنْ سَمَاعَهَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ کَمْ یُقْطَعُ السَّارِقُ قَالَ أَدْنَاهُ عَلَی ثُلُثِ دِینَارٍ.
حدیث دوازدهم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یُقْطَعُ السَّارِقُ فِی کُلِّ شَیْ ءٍ بَلَغَ قِیمَتُهُ خُمُسَ دِینَارٍ إِنْ سَرَقَ مِنْ سُوقٍ أَوْ زَرْعٍ (أَوْ ضَرْعٍ) أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ.
سیزدهم: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ للباقر علیه السلام أَدْنَی مَا تُقْطَعُ فِیهِ یَدُ السَّارِقِ خُمُسُ دِینَارٍ وَ الْخُمُسُ آخِرُ الْحَدِّ الَّذِی لَا یَکُونُ الْقَطْعُ فِی دُونِهِ وَ یُقْطَعُ فِیهِ وَ فِیمَا فَوْقَهُ.
و همچنین احادیث دیگر که مجموعا همانطوری است که عرض کردیم. بنابراین القوی قول الواحدا یا اقوی این است که در خمس دینار که تواتر اجمالیست آیه عرض میشود که تقیید میخورد و در کمتر از خمس نیست بیشتر از خمس هم حد ادنی نیست حد ادنی خمسه. این مربوط به.
بحث دیگر: آیا ید که وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا این ید کدام است؟ ممکن است کسی بگوید ید تمام جارحه رو میگیره از نوک انگشتان تا تحت کفیه کمااینکه بعضی از برادران سنی گفتند یا نصفشو بگیره کمااینکه بعضی دیگری گفتند یا نه.
ید از نظر استعمال دو بعدیست در قرآن شریف و در غیر قرآن. بعد اکثر و بعدی که بسیار زیادتر نظر میکند هم در قرآن هم سنت هم در عرف ید علم است، ید قدرت است، ید نعمت است، ید نقمت است. در قرآن شریف خیلی زیاد ید استعمال شده اما ید در جارحه خیلی کم استعمال شده خیلی کم.
حالا اینجا ید جارحه مراد … . فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا در بعد این محتمل که سرقت مال باشد ید جارحه است البته ید قدرتم هست، ید وسائل دیگه هم هست که اون میشه احتمالات چون ما قبلا عرض کردیم. حالا در بعد ید جارحه که دزدی میکند این ید جارحه جسمانی رو باید که قطع کرد.
حالا لفظ ید در اون مواردی که مراد ید جارحه است آیا چی مراده؟ آیا ید جارحه ید دست که در قرآن استعمال شده است در باب وضو، در باب این حدی که اینجا هست، در ابواب دیگر آیا تمام ید است؟ یا نصف ید است؟ یا ربع ید است؟ یا کف است؟ یا انگشتانه؟ تماما من بررسی کردم، تماما و تماما و تماما قدر مسلم انگشتان را شامل است. شمول کف دلیل میخواد، شمول ساعد دلیل میخواد، شمول عضد دلیل میخواد، عضد و ساعد و کف این دلیل میخواد، این اولا. حالا طرح قضیه رو … میکنم شما فکر کنید تا شنبه، این اولا.
ثانیا: ما میتوانیم از لحاظ دلالت لغت ید در آیاتی که دلالت در ید جارحه میکند بگیم اصلا ید صدق نمیکند یا شامل نمیشود یا دلالت نمیکند مگر بر انگشتان. با دستش برداشت با بازوش برداشت؟ با ساعد برداشت؟ با مچ برداشت؟ با کف برداشت؟ کف بیانگشت برداشتنی نیست. نه با کف برمیدارد نه با بالاتر برمیدارد نه بالاتر ولو اطلاق ید احیانا بشود اما ید عامله یدی که کار میکند، برمیدارد، میدزدد، میخورد، میزند این فقط انگشتان است و فوقش با کف. بنابراین قدر مسلم متقن متیفی در موارد ید جارحه این انگشتان است و بیشتر از انگشتان نیست.
چون اینطوره بنابراین ما قبل از اینکه به آیات دیگر استدلال کنیم و قبل از اینکه به سنت قطعیه مراجعه کنیم میگیم که از ید چه میفهمیم؟ از ید آنچه را که میفهمیم انگشتانه بیشتر دلیل میخواد مثلا در باب وضو فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ از إِلَى الْمَرَافِقِ فهمیدیم که بین الحدین باید شست و إِلَى هم حساب داره چرا إِلَى الْمَرَافِقِ فرمود من الْمَرَافِقِ نفرمود برای اینکه صدق ید بر انگشتان بیّن است، بالاتر بیّن است، بالاتر بیّن کمتر ولی ابین مصادیق ید انگشتان است بعد کف است بعد بالاتر از کف و لذا محتاج به ذکر نبود که من رئوس المرافق یا الی الرئوس المرافق برای اینکه صدق ید مراحلی دارد اصدق مصادیق ید را ذکر نکرده ولکن چون باید بین الحدین شسته بشه فرمود إِلَى الْمَرَافِقِ.
وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ ، إِلَى غایت مقصود از برای … نیست یعنی ایدی که کائن است إِلَى الْمَرَافِقِ بشویید اگر إِلَى الْمَرَافِقِ نمیگفت باید چی شد چیکار کرد؟ یا باید همه رو شست یا باید انگشتان رو فقط شست … علی الوجهین. ولکن إِلَى الْمَرَافِقِ حد بیان میکند نه مبتدایی هست و نه عرض میشود که منتهایی هست. بنابراین اگر بخواد اضافه بر انگشتان مقدار دیگری را بیان کند لازم است که ذکر کند إِلَى الْمَرَافِق ، الی الاعضاد، الی …، الی … .
ید قدر متقن متیقن مسلم مشترک الفیه در کل استعمالات ید جارحه انگشتانه. اگر بخواد بالاتر آنقدر خطیه صدق ید بر بالاتر که باید ذکر بشه. تا چه رسد بالاتر و بالاتر و بالاتر تا عرض میشود کتف. بنابراین اینجا یه مثال میشه زد. اگر گفتند که فلانی را بزنید زدن، یک زدن، دو زدن، سه زدن همه بزنن ولکن شما چقدر میتونید بزنید؟ یکی چون صدق زدن البته در اضرار در نفی کاری نداریم، در اضرار، صدق زدن یک کافیه بنابراین اگر یک چک بهش زدید زدید بیشترش دلیل میخواد . اگر بگد بزنید دو بار بزنید سه بار مطلبیست.
یا فرض کنید مثالی که همیشه میزنیم اگر در این خیابون پنج تا چراغ قرمز هست و میخوام اون خانه آدرسشو به شما بدم میگم به چراغ قرمز که رسیدید دست چپ میگه چراغ دوم سوم یا چهارم، چراغ قرمز اول بنابراین اولین مصداق مناطه ولاسیما در باب خطر، در باب اضرار، در باب اضرار مالی، اضرار حالی، اضرار جانی. مثلا از فلان کس مقداری مال بگیریم مقداری مال فرض کنید از یه تومن صدق میکند تا ده میلیون تومن حالا شما میتونید دو تومن بگیرید؟ نمیتونید. اگر بیشتر بیشتر مراد بود باید بیشتر ذکر بشه چون صدق مصداق اولی کافیست در انجام امر، امری که اضرار مالیست یا اضرار جانیست اضرار عذریست یا اضرار جرحیست در این صورت بیشترش دلیل میخواد.
بنابراین فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا ایدی که مصداق اعلی و اجلی انگشتان است دیگه به کف نمیرسه، به ساعد، به عرض میشود که عضد یا جاهای دیگر نمیرسه اون محتاج به دلیل است. این بحث اول که باید روش فکر کنیم دارم مطرح میکنم که ید صدقش بر انگشتانه چون ید سارق انگشتانه.
خب عرض میشود که این مرحله أَوْلى. (سوال) چی؟ قبول نمیکنیم نخیر. آها ببینید عرض کردم قید کردم گفتم که در بعد اضرار عرض میکنیم، در بعد اضرار حداقل مناطه در بعد نفی نگفتم. در بعد اضرار بگیم فلانی را بزنید مالی از فلانی بگیرید فلانی رو چنین کنید این حداقل صدق میکنه یا نه؟ اگر حداقل صدق میکند مازادش دیگه چرا؟ اگر (نظر) نه در نصاب نه (نظر) خب چه؟ آخه اطلاق آیه داریم اونجا اطلاق آیه، اونجا دلیله اونجا تدراء حدود الشبهات داشتیم چون اطلاق آیه داریم. اطلاق آیه تمام احادیث رو شامله چون اطلاق آیه تمام احادیث رو شامل است … ولکن در اینجا اطلاق نداریم. أَيْدِيَهُمَا اطلاق ندارد برای اینکه ید اگر احراز کردیم اگر احراز کردیم مصداق جلی بیّن ید انگشتانه و اگر اینجا از انصرافاتی که اینجا هست اینجا جاشه.
ببینید انصراف دو جوره یک انصرافیست که احتمال دارد احتمالش معتنابه نیست، یه جا انصراف دارد احتمال دارد احتمالش معتنابه هست. اون انصرافی وجود دارد که احتمال این فرض معتنابه نیست جوری که چه بگویند نه چه نگویند نه این فرض خارج است. چه استثناء کنند صریحا چه استثناء نکنند این فرض خارجه و دخول این فرض بیان نیست، در ید اینطوره. دراستعمال ید جارحه ید جارحهای که عملی انجام میدهد برمیدارد میگذارد میزند ناز میکند این فقط انگشتان است. بنابراین اگر مراد به اضافه بر انگشتان است باید که دلیل بیارند چون اگه دلیل نیارند این عرض میشود که نقصان حجت است حجت نیست
(سوال) بله فرض میکنیم که ید شامل همه هست ولی در هیچ استعمالی از استعمالات قرآن کل ید مراد نیست. من بررسی کردما در هیچ مورد از مواردی که استعمال ید جاری شده است اصلا (سوال) حالا دلیل میخواد دلیل میخواد دیگه، یعنی احتمال صدق ید در خصوص بقیه جوارح آنقدر ضعیف است که انصراف کلیست.
(سوال) همراه همراه هم همینطوره. چه در خصوص چه در همراه احتمالش بسیار بسیار ضعیفه حالا ما طرح میکنیم بعد روش فکر کنید این بعد اول که روش فکر کنید من هم فکر میکنم.
(سوال) حالا اون دومیشه اون دومیشه، نه. حالا از خودی شروع میکنیم از خود آیه و من مطمئنم که خود آیه دلالت دارد حالا بحث باید بکنیم این فعلا طرح اول.
طرح دوم: وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ کما اینکه امام نهم علیهم السلام استدلال کردند باید معلوم بشه. وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا. یه مثبتاتی دارد یه مافیت دارد. مثبتاتی هم پیش آیه …
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ مساجد جمع مسجَد و مسجِد هر دوست مسجِد جاییست که سجده میکنید، مسجَد ما یسجده به. ما یسجده به مواضع هفتگانه هست یا نه؟ مواضع هفتگانه برای سجده پیشانیست، کفان است و دو زانوست و دو انگشت پا بنابراین (سوال) حالا اون نفیشه. عرض میشود که وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ از باب ضابطهای میگوید که آنچه باهاش سجده میشود لالله است و فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا احدا به هیچ وجه، احدا به هیچ وجه برای جریمه، برای حد، برای عادی ،برای ظلم، برای عدل، برای هیچ وجه وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ میگوید بله استثناء دارد.
استثناء دارد نص قرآنی و نص سنت که بعضیا آخه میکشتن طرف رو. حالا که طرف رو کشتن نماز نمیتونه بخونه یا دست و پا رو قطع میکنند تقطع ایدیهم … این استثناء رو قبول داریم ولکن اصل چیه؟ اصل این است که وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا. از این اصل کلی چی خارج شد؟ از این اصل کلی ید خارج شد؟ نخیر ید خارج نشد به دلیل قرآن و به دلیل سنت ید خارج نیست بلکه ید عرض میشود که فقط انگشتانه.
و اما راجع به قطع عرض میشود که أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ که إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ که قطع عرض میشود که دست راست و پای چپه یا دست چپ و پای راست است که این قطع کلیست.
بنابراین استثناء منافات ندارد و نقض نمیشه در باب استثناء قابل عرض میشود که نقض نیست. این دلیل دوم باز روش فکر کنید.
و دلیل سوم سنت است در سنت تعارض است تعارض به اینکه عرض میشود که انگشتان فقط یا با کف یا بالاتر. اگر دلیل کتاب رو نداشتیم آیا دلیل سنتی که تعارض دارد و تساقط میکند تساقط در چه جهت میکند؟ آیا تساقط در اصل حد ید میکند؟ نه تساقط در مقدار. اگر تساقط در مقدار کرد حداقل نباشف حداکثر. حداقل که صدق ید میکند مثل همین بحث ما که بین خمس و ربع و ثلث و عرض میشود که دینار ما میگیم خمس برای اینکه مشمول آیه است در اینجا هم همینطور مشمول آیه است انگشتان حالا که مشمول آیه است انگشتان بنابراین تعارض روایات در انگشتان و بیشتر و بیشتر و بیشتر حد اقل مناط است از چند جهت که باز روش فکر میکنیم برای شنبه اگر زنده ماندم انشاءالله.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد