پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و نود و دوم درس خارج فقه

مسائل مستحدثه (اجتهاد و تقلید)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

یک جمله مختصر داریم و جملاتی مفصل در آیه نصر، جمله مختصر که مبدع کل ابحاث اسلامیست اعم از عقیدتی و احکام فرعی اینست که مکلفان بر مبنای عقل وظیفه دارند برای انجام این تکلیف و گرایش این تکلیف اول علم دوم فقه سوم تفقه داشته باشن نسبت به احکام الاهی . علم اعمست از فقه فقه اعمست از تفقه و فقاهت مکلف که نه تنها معنای یاد گرفتن احکام فرعیست بلکه فقه فی الدین است تمام دین را اصلن و فرعن عقاید و احکام را بایستی دریافت کند با مقدمات معصوم .

چناننکه خود دین معصومست مقدمات دریافتش هم باید معصوم باشد که اول کتابست بعد سنت ، ما بحث های مقدماتی زیاد داریم و لازم هم هست این بحث های مقدماتی تا زلمقدمه بحث ما که احکام اصلیست که از نظر موضوعات تجدد دارد و مساعل مستحدثه است بتوانیم کاملا بپردازیم .

اول باید عرض کنیم که مکتب های سلبی و ایجابی در برابر قرآن پنج مکتبست یک مکتب سلبیه کفر و الحاد و شرک، که ملحدان که اخصن و مشکران که اعمن و کافران که از هردو اعمن نسبت به مکتب وحیانی قرآن حالت سلبی دارند، قبول ندارن که این وحی است با خیالات گوناگون این مکتب برون مرزی

مکتب سلبیه برون مرزی نسبت به قرآن مکتب غیر مسلمانان است اما مکتب درون مرزی با کمال تعسف چهار مکتب است بعضی از این چهار مکتب مکتب سلبیست و بعضی هم مکتب ایجابی ، از جمله این کاتب سلبیه مکتب سلبیه مطلقست یعنی حوزه ها ،‌طلاب علوم دین که اصن با قرآن هیجگاه کاری ندارند .

مگر خاندن قرآن برای ثواب و برای ارواح اموات اما با قرآن کاری در ابعاد استدلال اسلامی در کل ابعاد اصلن کاری ندارند  .این مکتب سلبیست

مکتب دوم سلبی که هم ایجابیست و هم سلبی ایجابیست بعضن  و سلبیست بعضن مکتب تحمیلست اگر هم احیانن به قرآن مراجعه ای می شود دیروز عرض کردم یا مراجعه میشود برای تثبیت بیشتر مطلبی را که خود دریافته اند و قرآنم موافق  با آنست که اینطوری نیست ولاکن احیانن مطلبی را که بر مبنای شهرت یا اجماع یا اطباق یا ضرورت روایت و غیره ثابتست اینها اگر در قرآن آیه و آیاتی نص و یا ظاهر برخلاف این مطالب بدانند مکتبشون مکتب تحمیلست

تحمیل میکنند بر قرآن برخلاف نصش یا برخلاف ظاهرش یا تحمیل میکنند بر آیات قرآنی اونچه را که قرآن نه نفی میکند و نه اثبات میکند . دو مکتب دیگرست که شایسته ترست یک مکتب مکتب تفکیکه که تفکیک کردن بین معارف قرآنی و معارف دیگر بشری یعنی جداسازی بین معارف وحیانی و معارف غیر وحیانی معارف وحیانی در اصل قرآنی و در فرع سنت قطعیه

معارف غیر وحیانی معارف فلسفی عرفانی اخلاقی منطقی لغوی تاریخی جغرافیایی و غیره ، غیر این مکتب عمومو خصوصه بعضی از مطالبی که در مکتب غیر وحیانی بشریست با قرآن موافقست و بعضی مخالفه

به عکس بعضی مطالب در مکتب وحیانی قرآن موافقست با مکاتب بشری احیانن و بعضن مخالفه بنابراین تفکیک کردن یعنی اینو عموم خصوص من وجهو جدا کردن یعنی کل معارف قرآنی را به دون تحمیل بدون اینکه جابجا کنیم بدون اینکه زیاد کم کنیم مکتب قرآن را جداسازی کنیم

و مکتب های علومی که به نام علوم اسلامی خانده میشود فقهو اصولو منطقو فلسفه و عرفانو لغتو این مکتب جداگانه ، حالا در این جداسازی ما دو حال داریم یک حال مکتب چهارمین مکتب استقلالست و یک حال مکتب اشراکست

مکتب اشراک اینست که در این تفکیک گاه رای وحیانی قرآن را بپذیریم و گاه رای غیر وحیانی غیر قرآنی رو این هم نظیر مکتب تحمیلست . و نظیر مکتب انفصال است ولاکن بعد دوم مکتب استقلال است ‌کمااینکه خدا واحده است و لا غیر کتاب الله هم واحدست و لا غیر

واحدست و لاغیر البته از زمان نزول قرآن تا اختتامش و الا یومل قیامتل کبرا تنها دلیل وحیانی محکم لا یتزلزل و لا یتخلخل و نه کم میشه نه زیاد میشه فقط قرآن است این مکتب استقلال است

مکتب استقلال بهترین مکتب است بلکه مکتب بهین است و سایر مکاتب مکاتب غلطن یا صددرصد غلطن یا درصد غلطن انفصال باشد که معلوم تحمیل باشد که معلوم تفکیکم به معنای اول که معلوم که گهی این راه و گهی آن راه

پنج مکتب کردیم بعله مکتب استقلال مکتب استقلال مکتب انفصال مکتب تفکیک مکتب تحمیل مکتب انکار ، پنج مکتب مکتب کفر

فرق نمیکنه اعتصام و استقلال یکیست حالا ما در آیات مقدسات قرآن ملاحظه میکنیم در ایاتول احکام که کتابهایی نوشته شده در فقه در آیاتول احکام در احادیثی که  نقل شده در نظرات اقلانی و به خیال تدبر و تحقیق که در آیات داده شده مکتب تحمیل بسیار بسیار زیادست .

از جمله همین آیه صدو بیستو نه سوره توبه بیش از ده ایراد به اقایان اصولیین شیعه و فقهای شیعه و غیره شیعه واردست ما این ده پونزده عرض می شود که اشکالو عرض می کنیم ملاحظه بفرمایید مثلن در باب حجیت خبر واحد و حجیت زن به آیاتی استدلال شده خبر واحد یعنی خبر واحد عنل قراعنول قطعیه یعنی خبر ضمی،‌ضن دو قسمت آقایون میاد یک ضنه خاصست و یک ضنه عامست ضن خاص ضنیست که مستند به روایت باشد که مستند به وحیه ولی ضنه

ضن عام ضنیست که هیچ استناد وحیانی ندارد آقایون متفقول قولند که ضن خاص حجتست و عدله ای از روایت عقل عرف و متعسفانه از قرآن هم در مکتب تحمیلی میاورند از جمله همین آیه صدو بیت دوم سوره توبست حالا شیخ انصاری که در کتاب رساعل مفصل استدلال کرده است به آیاتی از برای اثبات حجیت ضن درست همون آیات و آیات دیگر نقض میکند ادعای ایشان را

قرآن کلن اثباتن و نفین غیر علم را حجت نمیداند چنانکه دیروز عرض کردیم اشارتن و وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ اما آیاتی که استدلال کرده اند از این آیه ملاحظه بفرمایید دیرو مقداری خواندیم حالا امرو به طور تفصیل وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ سه احتمال در این آیه داده میشه که دو احتمالش غلطست برخلاف نص ایست از نظر ادب لفظی و ادب معنوی نزول زمانی نزول مکانی مدنی و سایر جهات

سه احتمال ، یک وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ نفر را به معنای سفر گرفتند حال اینکه نفر در کل قرآن راه افتادن برای جنگ است چه داخلی چه خارجی جنگ داخلی نفرست جنگ خارجی نفرست و هیچ آیه ای که لفظ نفر با صیغ مختلف درش هست نداریم که نفر به معنی سفر باشد کلن ملاحظه بفرمایید نفر به معنی سفر جنگی یا غیر سفر جنگی حرکت جنگی نفر حرکت شریحه چنگیست حرکت شریع جنگی یا داخلی و یا خارجی این نفرست

حالا کسانی که این احتمالو دادن احتمال اول که نفر سفرست یک کاف به معنی کافیه است سه ، فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ باز نفر سفرست . مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ فرقه را معنا نکردن طاعفه را معنا نکردن همینطور گذاشتن لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ متفقه فی دین را گرفتن نافرین کسانی که سفر میکنند . سفر میکنند از برای تحصیل علم و تفقه در دین میکنند .

وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ قومهم مومنین باقی مانده در مدینه هستند که مفقه این سربازان جنگی هستند مفقه این سربازان جنگی هستند و متفقه که متعلمند مومنان باقی مانده اند إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ببینید در نقطه نقطه جمله جمله کلمه کلمه این آیه بحث است این احتمال اول احتمال اول که نفر سفر باشد فقط سفر باشه اگر فقط سفر باشد سفر جنگی نیست که سفر جنگی احتمال بعده پس احتمال اول نفر فقط سفره سفر از برای درس خواندن از باری تعلم علم از باری تفقه این یه احتمال

احتمال دوم اینست که نفر چون کتاب درسته نفر حرکت جنگیست چه حرکت داخلی و چه حرکت بررونی ولاکن لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ کافم به همون معنا که خیال کردن دیگه ، فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ نفر سفر جنگیست و لاکن در سفر جنگی یتفقو همین مسافرین جنگی هستند سربازان مسلمان که مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ می روند از برای جنگ اونها تفقه میکنند

مومننینی که باقی مانده اند تفقهی ندارند سربازان در جنگ تفقه میکنن وقتی که بر میگردن مفقه هستند احتمال دوم . این دو احتمال در طول عرض میکنیم احتمال سوم مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً نفر درست است حرکت جنگیست ولاکن ایا این حرکت جنگی حتا در بسیج عمومی هم صددرصد کلیت دارد نخیر پیرمرد داریم پیرزن داریم مریض داریم محضور داریم بله در بسیج عمومی هرکه توان جنگ دارد باید شرکت کند کسی که توتان جنگ ندارد شرکتش اصن عذابه شرکتش از درس دادن گروهی از مسلمان هاست که بتونن جنگ کنند بنابراین جنگ سه بعدیست

یک بعدش قابل قبول نیست که بسیج عمومی هر انسان مسلمان مغزور غیر معزور پیر جوان توان جنگ دارد ندارد این که قبول نیست این بسیج غلطه یک چنین بسیجی غلطه هیچکسم بسیج نمیکند دوم بسیج عمومی برای توانایان

کسانی که توانایی جنگی دارن در موقعی که دشمن خیلی خطرناک است و تجهیزاتش بسیار زیاد است توانایان مسلمان حتا پیرانشون حتا زنانشون باید در جنگ شرکت کنند و این باقی ماندن در کار هست . این دو

این ما کان دومی رو داره میگه نمیخواد بگه تمام مومنین نباید نبایدو باید معنی نداره نبایدو باید در جایی که قابل احتمال باشد قابل احتمال نیست که در نقطه نظر اسلامی احتمال داده شود در بعضی از بسیج ها کل مکلفان شرکت کنند نخیر این بسیج دوم مراده بسیج دوم و مرحله سوم مرحله سوم اینست که بسیج نیست مقداری از توانایان میرن و جنگ میکنن و قالب میشن حالا این جا آیه مربوطه به دوم و سوم است مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً کافم کفایت نیست کفه

چون حرکت جنگی مسلمانان برای کشتار کفارست ؟‌نه ،‌برای از بین بردن کفارست نخیر برای دفع خطرست کشتار یعنی قتال های اسلامی و جهاد اسلامی فقط دفاع است جنگ ابتدایی هرگز بحثشو بعد در باب جنگ میکنیم بنابراین اگر مسلمان 1815(صدا مشکل دارد ) فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ فرقه معنا دارد طاعفه معنا دارد لِيَتَفَقَّهُوا معنای خاص دارد فدین معنای عام دارد وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ الا اخر

حالا ما از نظر سلبی و ایجابی بحث میکنیم از نظر سلبی سلبه به احتمال اول عدله قاطعه ادبی لفظی و ادبی معنوی داریم که احتمال اول و احتمال دوم کلن غلطست بعد احتمال سوم شرح میدیم و بعد تصحیح میکنیم خب اما احتمال اول که نفر سفر باشد عرض کردیم که در کل آیات نفر نفر سفر نیست بلکه نفر حرکت جنگیست داخلی یا خارجی

خب عرض می شود که کافم که عرض کردیم کافه رو برخلاف اونچه آقایون گمان میکنند که همه مومنان نخیر همه نیست همه را از المومنون استفاده میکنیم الف لامه مومنون که الف لامه استقرارق است همه رو میرسونه کافه همه نیست کافه از برای استقرار است این اشکال دوم 

فَلَوْلَا نَفَرَ ببینید این آقایون اول سفر میگن دیگه میگیم سفر نیست وانگهی سوال این سفر به چه منظورست آقایون میگن ،‌آقایون در باب اثبات حجیت خبر واحد به این آیه استدلال میکنن میگن که از هر فرقه ای تاعفه ای باید برای تحصیل علم بروند صحبت جنگ در کار نیست حرام اول صحبت جنگ کدر کار نیست همه مومنین که نباید و نمیشود سفر کنند از برای طلب علم بلکه از هر فرقه ای طاعفه ای سوال، ایا این آیه مدنی نیست ؟‌مدنیست .

مومنین در کجا بودند در مدینه بودند ایا در مدینه در حضور رسول الله تفقه صحیح ترست یا در برابر شرک غیر از مدینه کل بلاد عالم بلاد کفر و بلاد شرک بوده  اینجا همینه آقایون مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ همه نمیتوانند مگه همه امکان داشت مگه همه لازم بودن

مگر اگر بسیج دومم باشد بسیج دوم بر کل توانایان فکری دارند سفر کنند و تحصیل علم کنند از کجا برند از مدینه برن از مدینه که مرکز رسالت عظماست و پیغمبر بزرگوار وجود دارد و مومنین اصحاب وجود دارن از این دو محور که محور اصلی رسالت است و محور فرعی مومنینی که دریافت درست 2130 برن به کجا برن یک نفرم حق نداره بره اگر سفرست اگر سفر مضر به تفقه است چون نتفقه در همه مسلمانان واجبست چون که عرض کردیم تکلیف یاد گرفتن مکلفون بهست یاد گرفتن یا علمست یا قویتر فقهست یا قوی تر توفقه است این علمو فقهو تفقه از جایگاهش لازمست توانایان بروند ؟‌یعنی چه

از حوزه علمیه قم لازمست بروید کرج درسته اصلن باز کرج لازمه برید شوروی از حوزه مقدس علمیه قم لازمست آقایون برای تحصیل علم بروند به به عرض می شود که شوروی ، بروند به چین این درسته اصلن بنابراین اگر این نفر سفر باشد به قدری غلطست که انسان وحشت میکنه اصلن که این که لزوم ندارد همه مومنان بروند سفر طلبگی اصن لزوم اصلن همچین خیالی هیچ دیوانه ای خیال نمیکنه اصلن هیچ صفیحی چنین خیالی نمیکند

اگر از دیوانه ای سوال کنیم دیوانه هارو جمع کنیم سوال کنیم آیا شما که وضعتون خیلی مرتب نیست خودشون قبول دارند آیا لازمست که تمام طلاب حوزه علمی برن چین درس بخونن وحشت میکنن اصن زنجیر پاره میکنه دیوانه که این بسیج عمومی غیرممکن و بسیج عمومی ممکن توانایانی کسانی که توانایی تحصیل علوم دین دارن لازمست مدینه منوره ترک چون تنها بلدی در کل عالم تکلیف که محور عظیم  رسالت و وحی بود مدینه بود دیگه

چون آیه در مدینه نازل شده دیگه سوره توبه سوره مدنیست و پیغمبر  به مدینه حجرت فرموده حالا 2334 لازمست که از هر فرقه ای طاعفه ای اونم طاعفه معنا دارد طاعفه ای که توانایان هستند توانایان سفر و توانایان بهره گرفتن در سفر از علوم اسلامی لازمست مدینه را ترک کنند لازمست رسول الله لازمست علی رو ترک کنند لازمست دانایان معصوم و غیر معصوم ترک کنند برون سراغ نادانان از نادانان تفقه کنند این اگر مراد عرض می شود که سفر باشد که غلطه

و اگر مراد احتمال دوم باشد که نخیر این نفی جنگه ، خب جنگه خیلی خب حالا که جنگه درسته یه مقداری یه پله درست اومدید که نفر جنگه حالا برای جنگ کردن برای حرکت جنگیه داخلی درونی و برونی همه مومنین لازم نیست 2435 ولاکن در بسیج عمومی کل توانایان در غیر عمومی مقداری از توانایان لازمست بروند خب برن چیکار کنن ؟  

برن جنگ کنن یا برن تفقه کنند در جنگ حوزه علمیست ، جنگ ایت الله بروجردیه در جنگ رسول الله فقها در بعضی جنگ شرکت میکردن در این مرکز اصلیه پیغمبر ولاکن نفر کنند برن جنگ و در جنگ لِيَتَفَقَّهُوا آخه لِيَتَفَقَّهُوا  به این نافرین میزنن چه سفر باشد که بعدها وله چه نفر جنگی باشد میگن که لِيَتَفَقَّهُوافِي الدِّينِ کیها همین نافرین

نافرین چه مسافران کلی باشند و چه جنگجو باشند جنگ جویان تفقه کنند تا وقتی بر میگردن به نزد رسول الله به بقیه تفقیه کنند نفهمیدیم جنگ جویان در جنگ کی تفقه میکنه اخه اصولن فقه یعنی یاد گرفتن به دست آوردن مجهولاتی مجهولات رو معلوم کردن به وسیله معلوماتی مجهولات معصومه را به وسیله معلومات معصومه

مقدمات معصومی را از کتاب و سنت چیدن و با عقل مطلق چیدن که با این مقدمات معصووم به جای مقدمه معصوم رسیدن این فقه تفقه بالاتره ، تفقه کوشش بیشتر کاوش بیشتر جدیت بیشتر استفراق وسع لازمتر برای گرفتن دین حالا ، آیا در نفر جنگی کل دین تفقه میشود ؟‌کل حواسها قدرت ها فکرها تاکتیک ها در جنگ برای کشتارست

حتا در سفر جنگی کیفیت نماز هم احیانن از بین میرود چنانکه در ایه سدویکه سوره نساع است وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ الا اخر که بحثشو بعدن خواهیم عرض کرد بنابراین اگر متفقهین در دین سربازان جنگی هستن اصلن تفقهی در کار نیست بحث علمی اینجا نیست که زمان جنگ از کفار تفقه میکنن یا از یکدیگر از کدام تفقه میکنن تففقه جنگ از کفار میکنند تفقه علمی دین را از خودهاشون خودشون هستند خودشون در شهر هستند در بیرون هستند در جنگ هستند در غیر جنگ هستند در مدینه بهتر هستند فرصت بیشتر دارن حال بیشتر دارند اینارو دارند

لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ اولن اگرم تفقهی باشد فدینست دین هم عقاعدست و هم احکامست . ولاکن درصد بسیار کم و کمرنگ توجه کردن به دین جنگه دین عرض می شود که جنگه جنگ یکدهم فروعست اصول دین و مذهب پنجتا فروع دهتا این پونزده تا از پونزده تا در جنگ چه عاید میشود فرض کنید تفقه در جنگ جویی یعنی یک چهاردهم از دین گفته بشه و  از دین که دارد بر پونزده مرحله میکند پونزده مرحله از این پونزده مرحله فقط یک مرحله مراد باشد اونم تفقه نیست

ایا در جنگ جویی علمه جنگ جویی را از نظر قرآن و از نظر سنت تحکیم میکنند ؟ قرآنو سنتم از کفار میگیرن از خودشون میگیرن خب حالا لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ بعد وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ ینزرو میگن که این جنگ جویان متفقه که در یک پوزدهمه این تفقهم نکردن اگرم تفقه کنن یک پونزدهم نی اینها وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اون بازماندگان را که رسول الله صلوات الله علیه هستند علیو و علیا هستند سلمانو سلمانها هستند و مومنین بازمانده در مدینه را به اونها تفقیه کنند 2906 درس به اقای بروجردی بده مثلن اینطوری میشه دیگه اون وقت استدلالی که آقایون میکنند از این آیه چیه ؟

با این غلط و غلط و غلط ده پونزدهتا غلط داره که خواهیم شمرد میگن که وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ این سربازان متفقه معمورن که امضا کنند باقی ماندگان را ، خب این انضار باقی ماندگان شرطش علم که نیست لینزروست انزار حالا چیه انزار برای پذیرش طرفست یا نه میخواد بپذیره میخواد نپذیره انزار برا پذیرشه

بنابراین همینطور که لینزرو واجبست واجبست این سربازان متفقه در یک پونزدهم دین که تفقهم نیست واجبست انزار کنند یه پوزهم را این یه پونزهم کار رو واجبست انزار کنند پس واجبست قبول شود دیگه درش شرط علم نیست . ببینید چقدر دو رفتن آقایون اولن انقدر اشکال زیاد که انسان تعجب میکنه اولن ایا سربازان جنگی یکی دو نفرن خب صدها نفرن اگر و اگر اگر سربازان جنگی که صدها نفرن مخصوصن در بسیج عمومی این صدها نفر تفقهی دارند وقتی میخوان تفقیه کنند و یاد بدن این خبر واحده ؟

صدها سرباز جنگی که یک پونزدهم را میخوان تفقه کنند و میخوان تفقیه کنند و یاد بدن به یاداوران بهتر این خبر واحده خبر واحد کجا رفت کجا این هم غلط و غلط و غلطه لغوی و لفظی و معنوی برا اثبات اینکه خبر حجتست وانگهی اگر ما شک دلالی در آیه داشته باشم که ایا این آیه دلالت دارد بر 3105 خبر واحد یا نه ؟‌ آیاتی نص است در حرمت عمل به ضن آیاتی نص است وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اگر شک داریم آیه متشابه میشه و آیه متشابه ارجاع به محکم بشه محکمش همین وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً  خب باز بر میگردیم

میگیم ، از نظر ادب لفظی و از نظر ادب معنوی هردو دسته عرض می شود که اشتباه کردن چه اوندسته میگن نفر مطلق سفرست که نوعن اینطور میگن نوعن اصولین میگن که نفر مطلقه سفر علمیست چو نسفر علمیست بنابراین چنینو چنین چنین در این سفر علمی اونچه یاد گرفتن به بازماندگان بگن یعنی مدینه رو کلن خالی کنن توانایان از مدینه برن بیرون جنگ نه ها توانایان از مدینه برن بیرون برن جده برن مکه اشراکی برن جای اشراکی از مشرکین یاد بگیرن بیان به مسلمان اصلی یاد بدن این از نظر معنوی که معلومست باطله از نظر لفظیم باطله چرا برا اینکه مونث معنث است مذکرم مذکرست

نه مذکر مونث میگیره نه مونث مذکر اینجا آقایون مذکرو معنث کردن برای تثبیت اینکه عرض می شود که قبول خبر واحد واجبست و خبر واحد حجتست که ضن نیست برا این معنث رو مذکر کردن چطور ببینید وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ گفتن سفر

ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ طاعفه مذکره یا مونثه مونث دیگه بنابراین لِيَتَفَقَّهُواچرا امد پس ضمیر لِيَتَفَقَّهُوا به طاعفه بر نمیگرده به مومنین بر مگیرده دو سه ، مومنین ابعد است درست از نظر لفظی ابعادست ولاکن متعین است که مرجع مومنین چون مومنین مذکرن لِيَتَفَقَّهُوا مذکره و طاعفه چیه مونثه پس این اشکال لفظی زیاد دارد

پس لِيَتَفَقَّهُوا اضافه بر اشکال معنوی اینه که اگر متفقهین طاعفه ان لِيَتَفَقَّهُوا باید باشه اینکه مسلم است از نظر ادب عربی چه قرآنن چه سنتن چه غیره

بله این بله بله اشکال لفظی که عرض کردیم که نفرو گفتم کافرو گفتم نفرو گفتم حالا فرقتن طاعفه این از هر فرقه ای طاعفه ای فرقه چیست طاعفه چیست تبیین میکنیم بنابراین لِيَتَفَقَّهُوا کیان ، سه مرجع ما داریم در اینجا سه مرجع ما داریم یکی المومنون بله یکی هم عرض می شود که مرجع ضمیر نفر که المومنونه یکیم فرقه است یکی طاعفه پس سه اسم داریم و یک ضمیر داریم

ضمیر لینفرو برگشت به شکه ، وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فرقه طاعفه فرقه مونث است طاعفه مونث است لیتفقهو مذکرست است لیتفقهو ضمیرش برگشته به مومنین و لینفرو مذکر میخورد یا برگشت به فرقه مونث و طاعفه مونث این اشکال از نظر لفظی

خب ، طاعفه طاعفه الطائفو من الشیطان در قرآن داریم طاعفه در قرآن زیاده و معنای طاعفم عرض میکنیم که چقدر معنای لطیفه طاعفه فرقه معنایی داره طاعفه ، لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ پس بنابراین اینجا من کل فرقتن منهم طاعفه ، فرقه یعنی چه ، فرقه از فراق و جدایی میاد جداییها مختلفه یا جدایی ایمانیست یا جدایی غیر ایمانی ، اینجا من کل فرقه جدایی ایمانی نیست چون مومنون همه وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ مومنون از هر فرقشون طاعفه پس فرقه ی ایمانی نیست هرچی میخوان باشن عقل درجه ایمان داشته باشند مومنند بنابراین غیر مومنین را کفار را در هر بعدی از ابعاد شامل نیست پس فرقه فرقه صنفیست یا فرقه ی علمیست یا فرقه صنفیست عالم عالم تر جوان جوان تر پیر پیرتر زارع تاجر کاسب تمام اینا فرقن دیگه فرقه های شغلی فرقه های شغلی فرقه های علمی فرقه های عقیدتی اینا تکامل دارن درجات دارن چون درجاتی و تعدادی و تعددی و جابجایی در فرقهای شغلی دارن و فرقه هم در کل قرآن از برای فراقو جداییست

فرقه با کل صیغش برای فرقا و جداییست لا نفرقو یا یفرقو 3633 بنابراین از کل فرقه میخواد بگد که اینطور نیست که شما وقتی سربازان جنگی میخواهد به جنگ بفرستید فقط از میان عده خاص نخیر از کل مسلمان ها کل مسلمان ها باید فنون سربازی رو بلد باشند عمومن وقتی که در اقلیتن عمومن مسلمانان باید که فنون سربازی و تاکتیک جنگی رو بلد باشد زارع باشد بقال عطار اداری تاجر هرکه اینا فرقن از هرکدام طاعفه مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ طاعفه چیه ؟

طاعفه در کل قرآن به معنی گردندست و این طا طای عرض می شود که مبالغه است یعنی کسانی که حرکتشون بیشتر از دیگرانه کسانی که در جنگ کسانی که حرکت جنگیشون از دیگران بیشتره پس طاعفه در کل قرآن طواف مثلن حرکته و هرجای قرآن لفظ عرض می شود که طاعفه و طوایف دارد به معنی حرکته ، یعنی شما لازم نیست که 3743 در کل قرآن لفظ طاعفه که هست این طاعفه در چلو یک جای قرآن با صیغ مختلف ذکر شده در تمام سیو یکجا طاعفه طاعفه طواعف تمام به معنی گردنده سریع است

متحرکه ، کسانی که حرکت جنگیشون قویتر از دیگرانه پیرمرد نه پیرزن نه ، بیحال نه مریض نه ناتوان نه ولو این پیرها و ناتوان ها اعلم اطقا و اقوا از نظر عیقده باشند بنابراین دو دسته شدن از هر گروهی از گروههای صنفی مسلمانان چه صنف شغلی چه صنف علمی چه صنف عقیدتی از هرکدام باید گلچین شوند برای جنگ اونام گلن گلتر اونان باید که انتخاب شود طاعفه ها ، یعنی متحرکین

کسانی که حرکتشون بیشترست نه حرکت بازاری کسانی که حرکت جنگیشون بیتشرست تاکتیک جنگی بهتر بلدن قدرت جنگی بیشتر دارن جوانترن جوان 3857 اونها باید انتخاب شوند نه پیرمردها نه پیر زنی که کشته میشوند

این طاعفه بنابراین ، بله بله حرکته

حالا فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا کیا ؟‌ایا تفقه در دین برای کسانی که حرکت های جنگی بیشتر دارن میسور ترست ؟ یا برای کسان دیگر که حرکت علمی و تقوای بیشتر دارن ایا ماندگان که رسول الله در میان اونهاست علی و علیها در میان اونهاست سلمانو ابوذر در میان اونهاست اینها قدرت تفقه در دین بیشتر دارن یا سربازان جنگی اصولن علم دین فقه دین تفقه دین برای کل مکلفین واجبست

در هر وقت ، شهر ده شغل غیر شغل کار بیکاری ولاکن اگر جنگی پیش امد این واجبه تفقه موقتن نفی میشه واجبه تفقه مثالم زیاد داریم ها مثلن اگر دختری در دریا داره غرق میشه شنا بلد نیست شما بلدی صحبت محرمی نامحرمی نیست واجبست که اورو نجات بدین ولی همیشه میتونید دست به بدنش بمالید نخیر حالا جنگ دفاع واجبه ولی همیشه دفاع نیستش که ولی همیشه علم فقه و تفقه در دین است

این علم و چه تفقه در دین یا همگانیست وقتی جنگ نیست یا همگانی نیست اگر جنگ نیست همگانیست در مدینه در جای دیگر هرجا مسلمان باید تفقه در دین بکند و آیاتم زیاد داریم مطلبو بعد خواهیم عرض کرد ولاکن اگر در مدینه هستید و جنگی پیش امد مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ رفتن اونها معذور از تفقه فعلن در جنگن معذور از تفقه چون معذور از تفقه بنابراین وقتی برگشتن لِيَتَفَقَّهُوا وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اون کسری و کاهشی که در مرحله دینی در اثر زمان جنگی حاصل شد اینها عرض می شود که جبران کنند

وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ تتمم دارد مطلب که بعدن باید که عرض کردیم