پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و نود و چهارم درس خارج فقه

مسائل مستحدثه (اجتهاد و تقلید)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

یکی از بحث های ما این بود که فهم شریعت از نظر عقاعد اصلی و از نظر فروع احکامی یسرست عسر نیست . اگر هم بعضی جهات بیشتر از یسرست که مشترست این حرجیست ، ولاکن مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ حرج کلن در دین وجود ندارد مگر احکامی که کلن حرجیست مثه جهاد امر به معروف نهی از منکر و از این قبیل روی این حرف قاعده کلی در دینیات اعمز عقاید اصلی و فروع احکامی اینست که هم بدست اوردنش یسرست هم عمل کردنش یسرست

روی این اصل چرا فقه احکامی اسلامی انقدر مشکل شده ، سوال، به دست اوردن احکام فرعیه اسلامی چقدر مشکل شده ، چقدر مقدمات دارد سالیان دراز درس خوندن فکر مصرف کردن دقت کردن تا آخر سر احوتو اقواعو اولاعو تناقض در آرا آیا این خود تناقض نیست تکرار ، اگر دین یسرست چنانکه در چهار آیه سوره قمر دارد وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ قرآن که مهمترین و اولین عدله اسلامیه ماست در این چهار آیه و آیات دیگر اینست که وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ  اگر یسرنا پس چرا انقدر مفسران اختلاف دارند محدثان که فرع مفسرانن و مفسران فقیهان عارفان فیلسوفان و بقیه علمای اسلام در علوم اسلامی که متخضه است از کتاب و سنت چرا انقدر اختلاف دارن

و این اختلافات جوریست که احیانن شهرت اجماع محقق اطباق ضرورت احیانن با دید باز اگر به قرآن نگاه کنیم خلاف نصه قرآن یا خلاف قرآن است بنابراین این عسرست و فوق عسرست یعنی سالیان دراز باید زحمت کشیدو فکر کردو دقت کردو بررسی کرد انقلتو قلت کردو اقوالو ذکر کردون نقض کردو عرض می شود که نقضو این حرفا تا به جایی برسیم یا نرسیم این اشکال

جواب اینست که ما دو مطلب داریم یک مطلب اینست که آیا فهم اسلام از نظر عقاعد اصلی و از نظر فقه احکامی از خود قرآن با نظر مستقیم عسرست یا یسرست یک بحثیه ، بحث مون اینست که ایا فهم اسلام در دو بعدش در میان امواجه اقوا در میام تلاتم اقوا عسرتل ، دومین عسرست عسری که این عسر بودن به حقیقت کمتر می رسد ولاکن اولی یسرست ، مثلن مثال ما محتاجیم به آشامیدن آبیم آب بسیارصاف ذلالی در چشمه روانست میخوریم ولاکن اگر همین آب را با چند برابرش خاکو آشغالو کثافت قاطی کند این عسر میشه یا نه ؟

خوردن آب صاف جدا کردن و تصفیه آب از فضاراتو خاکها و اشغالها این عسرست یانه این عسر در اصل یسر بوده کسانی که اضافه کردن بر آب آشغالهارو اونها عسر کردن حالا اصل قرآن یسرست تفهم قرآن یسرست عمل به قرآن یسرست عمل به سنت قطعی یسرست ولاکن کسانی که روایاتی جعل کردند روایاتی بر روایات 0450 اضافه کردن و موجب تشکک افکار در تناقض تضاد روایات شدن اینها عسر ایجاد کردن

فهم آیات قرآن بدون تحمیل بدن اینکه تحمیل کنیم در آیه معنی که برخلاف نص است یا برخلاف ظاهرست یا معنی که نه موافق قرآن  است نه موافق آیه این یسرست ولاکن 0515 عسر ایجاد کردیم این اختلاف اقوا که خودش تخلفست از دلالت نصیه قرآن و دلالت ظاهر قرآن و دلالت نصو ظاهر سنت قطعیه خود این عسر ایجاد کرده بنابراین ما که مدتها طول میکشد تا احکامی را صاف و مستقیم بدون شاعبه بدون غبار از کتاب و سنت بگیم دوکار داریم یک کار نفی است یک کار اثبات نفی مطالبی که اضافه کرده اند .

مطالبی که مقدمه یسر فهم مطالب قرآنی و 0554 از اصول فقه معمولی و عرض می شود که چیزهای دیگری که اضافه کردن انقلتو قلتها اشکالات این نشیبو فرازها این اشکالات این انقلتو قلتها این تامیدو کنار بزنیم کنار زدیم آب زلال صافه مال قرآن عرض می شود که مال قرآن عرض می شود که به دست میاد بنابراین فهم قرآن هم در پیدا کردن احکام یسرست و هم در عمل به احکام یسرست

در ادله بحث میکردیم جمعن حدود ده دلیل آقایون ذکر کردن ، دلیل های اصلی و دلیل های فرعی ، مثلن فقهای شیعه میگویند عدله اربعست کتاب و سنتو عقلو اجماع ، در پی اجماع شهرت ضرورت اطباق را نیز ارائه کردن بعضیا میگن عرض می شود که تعبد شیعه شیعه ها عادت دارن به این مطلب نه نصی هه نه اجماعی هه نه شهرتی هست عادت دارند اینو اضافه کردن .

سنی هام اضافه بر این عدله ای که عرض کردیم قیاسو استحصانو استسحاب میگن کل اینها یا دلیل نیست یا اگر دلیل هست دلیل تشریعی نیست بلکه کاشفه از دلیل عقل کاشف از دلیل اجماع اگر کاشف باشد اگه کاشف باشد بعنوان کاشفه

عقل اجماع شهرت ضرورت سیره اگر کاشف باشد دلیل در کاشفه ما شک داریم و اون ستای سنیام که عرض می شود که استحسانو استسحابو قیاس ، اونها کاشف نیست به دو دلیل به دلیل دلیل نیست و به دلیل یعنی غیر کتاب و سنت در شیعه دلیل نیستن به یک دلی لو استحسانو استصلاحو و قیاس سنها عرض می شود که دلیل نیست کاشفم نیست به دو دلیل فقط کتاب و سنت که کتاب مشرع اصلیست وحی اصلیت و سنت مشرع فرعیست کتاب بلسان وحیانی قرآنی و سنت به لسان وحیانی سنی

حالا ، ما راجبه عقل در اینجا صحبت میکنیم، راجبه عقل ما چهلو نه آیه داریم ، چهلو نه آیه خدا با الحان گوناگون با صیغ گوناگون تعکید کرده است بر عقلانیت شریعت شریعت هم عقلانیست هم عالمانه است هم فطریست مثلن مستنداتی قرآن از برای تفهم شریعت و بدست آوردن حقیقت ذکر کرده است از جمله فطرت است فطرت در آیه سیوم سوره روم

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ عقل در چهلو نه آیه ، لب در شونزده آیه ، صدر در چهلو چار آیه ، قلب در صدو سیو دو آیه ، فواد در شونزده آیه ، علم در پونصدو هفتادو هفت آیه ، بله فعاد در شونزده آیه از قضا لبو فعاد یکسانند لب شونزده آیه فعادم شونزده آیه ، علم در پونصدو هفتادو هفت آیه شعور در چهل آیه ، در مقابلش جنون شونزده آیه صفاحت پونزده آیه فقهم که عرض کنیم در بیست جای قرآن ذکر شده

بنابراین قرآن شریف مکلفان را معمور کرده است که به عدله درونی و عدله برونی تعصب کنند. عدله درونی اول فقه بست که زیربنای تعقلات است . دوم عقل است عقل تبلور پیدا کند فکر میشود ولب میشود وقتی عقل تبدیل به لب تبدیل به فکر و با وسیله تذکر مطلب رو 1044 منتقل به سر میشود.

از صدر منتقل به قلب میشود از قلب منتقل به فواد میشود وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ اینها مراحل دراکه انسان است اگر مکلف نباشد که فقط فطرتست اگر مکلف باشد اضافه بر فطرت است سایر موارده ، قرآن تشدیع کرده است و تعکید کرده است که بر مبنای فطرت عقل فعاد لب قلب سر تفکر تدبر و حالا ، ایا ممکن است قرآن که همش به طور مکرر و با عبارت گوناگون مارو امر به تعقل کرده است برخلاف عقل حرفی بزنه ؟

مارو امر کرده افلا تعقلون خب اگر ما مطلبی رو در فقه در فقه احکامی یافتیم که خلاف عقل است و قبول کردیم ایا مشمول افلا تعقلون هستیم یا نیستیم . برا اینکه عقل درسته عقل یا عقل مطلقست یا هم غیر مطلب ولیکن همه عقل مطلق ندارن که عقل مطلق در اجتماع نقیضن است که رقص میکند در ارتفاع نقیضن است که رفض میکند عقل غیر مطلق عقلیست که اجتماع هم دارد ولاکن اگر کل عقلا بر مطلبی اجماع کردن 1213 اینا اشید که عقل معصومه

و در هر صورت اصولن راهنمای ما به دریافت شریعت اعتلای به خدا رسالت یومل اخر و احکام عقله ، عقل است که شرع میابد . در بعد اول ، عقل است که احکام شرع را میابد در بعد دوم منتها باید دید لغت چی لغتیه اگر فرض کنید که لغت لغت عربیست و 1243 این عقل به مقوله لغت و تفکر در آیات وحیانی می فهمیم ما چیه  والا عقل خالی شخص خیلی عاقله خیلیم عربیش قویه ولیکن عربی نمیتونه قرآنو بفهمه بنابراین همونطوری که عقل راهنماست لغت هم راهنماست

ادب عربی صرفو نهو راهنماست بلاغت فصاحت راهنماست اینا تمام راهنمان اینا تمام راهنماین به وسیله عقل برای دریافت کردن احکام اصلی و فرعی اسلام حالا ما یک مراجعه میکنیم به آیات چلو نه گانه عقل ، عرض می شود که مثلن در سوره بقره آیه چلو چهار أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ چون عقل را به کار نمیبندید چنین میکنید پس عقل را بکار بند

اگر عقل را انسان به کار نبندد یا عقل را به کار ببندد برخلاف عقل عمل کند هردو مورد مضمته ، یا آیات دیگر مثلن در سوره بقره آیه هفتادو سه كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ تعقلون تعقلون تقریبن بیستو چهار بار لفظ تعقلون یا لعلکم تعقلون یا تعقلون عرض می شود که ذکر شده

روی این اصل عقل که اولین دلیلست بر مبنای فطرت چون عقل قابل نقل هست قابل صفاحت هست قابل جنون هست ولی فطرت قابل این حرفا نیست آیه فطرت مفصل بحث کردیم در تفسیر که فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ این خلق الله در اینجا فطرته ، قابل تبدل نیست فطرت ضد فطرت نمیشه فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ  ، فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ

این حتا مشرک ملحد که با خدا شریک قرار داده و خدارو قبول نداره  فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ و در بعضیا قرار میگیره و بر اموال 1517 اون ندای عرض می شود که خدا خواهی از درونش عرض می شود که بلنده ، بنابراین فطرت قابل تبدیل نیست بله قابل تغییر است قبار بر فطرت مینشیند و برخلاف فطرت حکم بدن و 1533

ولاکن عقل قابل تغیره عقل محو میشه جنون میشه محو کلی میشه جنون محو بعدی میشد عرض می شود که محو بعدی میشود صفاحته محو ملی میشود کم عقلیه یا عقل کامله یا کم عقله یا بی عقله جنونه یا عقل سبل میشه که عرض می شود که این بیشعور

بنابراین ما از این مقدمات نتیجه میگییرم که ما که به وسیله عقل اسلام را ایمان را شریعت را فهمیدیم ایا ممکن است برخلاف همین عقل در شریعت دیده باشه اگر برخلافه از دو حال خارج نیست آنچه که برخلاف عقلست در شریعت از نظر عقیدتی فلسفی عرفانی منطقی و آنچه برخلاف عقلست از نظر شریعت احکامی فرعی ایا جزوه شریعتست یا شریعت

اگه جز شریعت تناقضه با عقل بی عقلی کنیم. با عقل انچه را ضد عقل است بپسندیم این تناقضه و تتناقض از چیزاییست که برای هر دیوانه ای تا چه رصد عقلا عرض می شود که قابل قبول بنابراین وقتی ما در فلسفه مراجعه کنیم میبینیم بی عقلی زیاده در عرفان بی عقلی زیاده در منطق بیعقلی زیاده بیعقلی حتا عقلی که معصوم میگوید مثلن فرض کنید بعنوان نمونه ارکان اربعه فلسفه یکی از ارکان اینست که فاقد شی معتی شی نیست

میگن ولو این جهان جهان وجوب سنخیت ذاتی دارد با وجود حق صبحان تعالی فلاسفه اینو میگن کل فلسفشون اینه جهان وجود را خدا یاد کرده و فاقد شی معتی نیست اگر خدا فاقد اصله زواته ممکنات بود ایجاد ممکنات برایش ممکن نبود این حرف غلطه اولن برا اینکه چون میگیم 1738 متعی شی نیست ایا فاقد خود شی یا فاقد قدرت ایجاد شی

خدا واجده قدرت 1747 ممکناتست ولی در ذات خودش نیست چون اگر ممکنات در زات خدا بودن به طور وفاق و خدا ایجاد کرده بوده پس لم یلد و لم یولد چرا ، پس خدا هم حادث است هم قدیم خلاعق هم حادثند هم قوی

خلاعی حادثن که خدا ایجاد کرده قدیمن خدا از درون ذات برون داده ، یه مطلب دیگر میگن عالم عرض می شود که حادثه ذاتیست عرض می شود که حادث فعلیست و قدیم ذاتی نوشته حادث ذاتی قدیم فعلی به این 1831 جمع کرد

میگن عالم از نظر ذات حادثه ، ولاکن از نظر وجود قدیمه، یعنی هیچ زمانی ندارد که عالم نباشد اگر هیچ زمانی ندارد که عالم نباشد پس چرا حادث شد حادثه چیه حادث اینست که نبوده شده شد همیشه بوده کل آقایون میگن عالم از نظر زمان قدیمست از نظر ذات حادثه

بابا اگر قدیمه زمان ملازمست با زوات کائنات زمان که 1902 قبل از زمان هیچ نبوده ، پس با زمان ایجاد شده بنابراین اینم برخلاف عقله

نه دیگه میگن ذات قدیمه، ولی زوات موجبه ، میگن زوات بر مبنای قاعده اول میگن که ببینید اینا بر مبنای قاعده اول قاعده اول میگد که قابل شی باشه شی نیست دوم همینطوره میگن که عالم عرض می شود که قدیمه زمانیست حادث ذاتی ، قدیم زمانی یعنی چه اگه زمان قدیمه اصلن

مگه زمان قدیمه ، زمان حالا برا چیه این یک اشکال دو اگر عالم قدیمه زمانیست پس حادث چرا ،‌ اگر هیچ وقت نبوده است که نباشد پس چرا ایجادش کند مگه قدیم زمانی معنیش این نیست قدیم زمانی یعنی هروقت شما حساب کنید بوده بوده بوده هیچ نبوده نباشه

اگر هیچ وقت نبوده است که عالم امکان نباشد پس چرا ایجادش کند 2009 این که دو سه نمونست و همچنین در عرفان در ادبیات در منطق در اصول در فقه مثلن  در فقهم ها یه مطالبیست که برخلاف کل عقولست که نمونشو عرض کردیم به شما مثلن فرض کنید که در باب ربا در باب ربا روایاتیست که با کلاه شرعی روایت تحلیل کرده

و فتوام بش دادن آقایون میگد که اگر شما یک ملیون تومن با یک قوطی کبریت شش ماهه قرض دادید اشکال نداره ولی اینکه یک ملیون تومن رو بدون قوطی کبریت شش بفروشید به یک ملیون دیوست هزارتومن بله این خلاف عقله و اینکه ایا حرمت ربا برای واقعیت فساده اقتصادی 2101

ربا چون فساد اقتصادی ایجاد میکنه ایا فساد اقتصادی رو این کلاه شرعی از بین میره ایا سر کچل کلاهبزارن مودار میشه ایا سر مودار کلاه بزارن کچل میشه اخه حقه بازی و حیله بازی ‌کمااینکه در سوره عرض می شود که ماعده و سوره بقره راجبه 2120 خدا اینارو تبدیل به 2128

حالا این تیرگی به رنگ آخه شرع چه حیله کنه شرع همش واقعیته حیله میکند که کلاه سر خودش بزاره وانگهی سوال میکنیم ایا این یک ملیون دیویست هزارتومن در شش ماه عرض می شود که یک ملیون با یه قوطی کبریت در مقابل شیش ماه برگردانش با دیویست هزارتومن دیویست هزارتومن مال چیه از دو حال خارج نیست یا این دیویست هزارتومن در مورد قوطی کبریته این صفاحته پس دیویست هزارتومن در مقابل چیه در مقابل شیش ماه

بنابراین در صورت حساب این دیویست هزارتومن منهای چن تومنش ‌که همون کبریته

2215 یا فرض کنید در باب عرض می شود که ربای جنس، در ربای جنس متفقول قولن همه الا ما شا متفقول قولن که اگر شما کیلوگرم زوغن حیوانی رو بفروشید به یک کیلوگرم دوغ این درسته ولاکن اگر دوغ چند گرم داده بشه رباست یعنی کسی که یک کیلوگرم روغن داده و یک کیلو چند گرم دوغ گرفته این کلاه گذاشته اینی که هزار برابر داده کلاه گذاشته …

یعنی به هر عاقلی به هر صفیحی به هر دیوانه ای بگی آقا هزار برابر داده کلاه گذاشته من که روغن دادم که پن هزارتومن میرزه در مقابل هزارو صدگرم دوغ گرفتم که صدتومن میرزه پنج هزارتومن چندبرابر صد تومنه من من پنج هزارتومن دادم صد تومن گرفتم اون کسی که صدتومن داده کلاه سرش رفته اون کسی که عرض می شود که کلاه گذاشته ؟

و از این قبیل ، و از اینها ما زیاد در فقه داریم بنابراین ما اونچه را در اصول عقاعد در فروع حقانی برخلاف کل عقول است اولن یا برخلاف عقل های عادیست چون قرآن میگه اقلا تعقلون برخلاف عقل های عادیست قابل پذیرش نیست نمیتونیم بگیم

بنابراین اولن عقل عقل به ما هو  عقل راهنماست برای دریافت شریعت بر حسب موازین لغویو ادبی این حرفا این اولن ثانین ، عرض می شود که اضافه ای که آقایون کردن در عرض می شود که از نظر فقه شیعه که کتابو عقلو سنتو اجماع میگیم عقل راهنماست اگر مطلق باشد راهنمای مطلقه اگر غیر مطلق باشد اجماع برقرار ست

خب اجماع چیکارست ، اجماع چند جوره ، یا اجماع منمقولست یا اجماع محصلست یا اطلاقست یا ضرورت  این چارتاست دیگه از اضعفه اجماعم همینطوره قویتره اجماع موثره قویترش اطباقه به قول اقای بروجردی قویترش ضرورت این چارتا چیکار میخوام بکنیم

اگر این چهارتا مانند عقل کاشف بود کاشف بود دلیل نبود چون که دلیله ، اجماع مشرعه ، عقلم مشرع نی لغت مشرعه لغت عقل عدله مشرعن، ادله اربعه یعنی مشرعات مشرعات در اسلام فقط قرآن استو سنت بنابراین عقل مشرع نیست ، دلیل نیست فقط پیداکننده حکمست تازه روز چارشنبه عرض کردم عقل که پیدا کننده حکمست حکم مجهول رو به 2506

حکم مجهول در کتاب و سنت همینطوره 2510 تمام احکام اصلیو فرعی در کتاب و سنت 2517 عقل چیو پیداکنه عقل 2520

بعله ،‌با عقل ما میفهمیم کلام وحیانی خدارا در بعد کتاب و در بعد سنت این مال عقل ، با اینکه عقلو ما از کار نمیندازیم عقل کارست ولی اینکه عقل در جایی که کارست مشرع نیست . کاشف شریعت نیست پیدا کننده معانی آیات قرآن و معانی روایات فقط … فقط خب

2547 حالا ثانین اگر اجماع عن قول مانع نداشته باشد ضن نیست . اگر قطعی باشد کاشف است دیگه کاشف حکمی که 2602   حکمی که در کتاب و سنت موجودست چون حجت بالغست حجت بالغه یعنی چی یعنی حجت خدا حجت وحیانی خدا در کتاب یا در سنت به حسابه

اگر کسی درست بگردد و تفتیش کند حکم بایدو نباید رو در بعد عرض می شود که اصلی و در بعد فرعی از کتاب و سنت میابد بنابراین اجماع چیکارست اگرم اجماع حجت باشد مثله عقل میتوند راهنمای یافتن باشد 2631 احکام خدارا پیاده کند کلن 2635

این عرض می شود که اجماع عرض می شود که چیز ، اجماع ، اجماع محصنم همینطور است اطلاقم همینطور است ضرورتم  همینطور است وانگهی اگر اجماع منقول یا محصر یا شهرت یا ضرورت یا سیره برخلاف کتاب باشد قابل قبوله ؟‌مگر اجماع کاشف نیست ؟ فوقش ضرورت مگر ضرورت کاشف نیست ؟‌

این ضرورت یا اجماع یا اطباق که کاشفست میشد کاشف با مکشوف تناقض داشته باشد     وقتی ما در قرآن پیدا میکنیم آیات یا آیه ای که صریح است یا ظاهر است در مطلب خلاف ضرورت مثله عرض می شود که محرمات رضایی محرمات رضایی در قرآن دوتاست أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ با تفصیلی که بحث خواهیم کرد بنابراین هفتاو چارده و کمتر بیشتر از بیستا این برخلاف نصه

بنابراین اگر ضرورت باشه قابل قبول نیست وانگهی اصولن ما دو ضرورت داریم یک ضرورت میان کل فقهای اسلام یک ضرورت میان کسانی که فتواشون بعد از چیزه، ایا امکان دارد ما اطباق و ضرورت رو بین کل علمای اسلام یا کل علمای شیعه رو باید از بین ببریم نخیر ، 2759 ده درصده پونزده درصده بیست درصده بنابراین ما اجماع اطباق ضرورت کلیه کل فقهای شیعه را اصن ما نداریم

وانگهی اگرم دداشتیم اگر کل علمای اولین و اخرینه اسلام جمع میشدن و اجماع میکردن صددرصد برای 2824 ولی این حکم مخالفه نص قرآن بود قبول میکردید ؟‌بنابراین تمام عدله ای که میگن شیعه به کتاب سنت هیچکدوم قابل قبول نیست تا چه رصد عدله سنی ها که قیاسو استحصانو استسباع باشد که قابل ذکر اصلن نیست بنابراین ما ترجیحمون بر کتاب و سنته منتها کتاب و سنت کتابب و عطرت نه کتاب و حدیث چون حدیث اعمست از سنت

حدیث اعمست از عطرت إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی كِتَابَ اللَّهِ وَ سنتی هم هست . و جمعش هست که اصولن حامل سنت قطعیه 2905 هست. اگر غیر عطرت اینو عرض کنن چون معصوم نیستند قابل اشتباه ولاکن اگر در حضور امام صادق علیه سلام بودیم و بدون تقیه فقط ایشون مطلبی میفرمودن همین کافی بود ولاکن اگر روایاتی روات نقل کنند و ندانیم از معصوم است چون این روات  معصوم نیستند عطرت نیستن پس سنت هم نیستن

وانگهی سنت قول فعل سکوت معصوم سنت سلبیش ،‌قول مستند معصوم فعل مستند معصوم سکوت مستند معصوم بعد بایدها و نبایدها و مستحبات و مرجوحات و مباهات اینها حجته حالا در صورتی که فرض کنید روایتی به طور متواتر نقل شده از امام علیه سلام ولیکن این متواتر لو کل یا تبعه باید قبول کرد قطعی ولاکن همین متواتره برخلاف قرآنی که فوق التواترست باشه قابل قبوله نخیر پس سنت شرط داره

ثبوت روایت از معصوم علیه سلام در صورتی که مخالف با قرآن نباشد این حد مسلمه صددرصدی حالا اگر نه مخالف با قرآنه نه مموافق با قرآن است دو حال داره مثله هیفده رکت نماز هیفده رکت نماز نه قرآن نفی رو ایجاد کرده نه اثبات کرده در اینجام میتونیم با استفاضه با ضن ضن خاص ضن عام شهرت اینو قبول کنیم نخیر برا اینکه آیات نفی حجت ضن در قرآن زیاده مخصوصن آیه سوره اسرا که وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ که اون روز عرض کردیم این لا تعفو بعد احکام واجب و احکام حرام است

احکام فرعیه واجب احکام فرعیه حرام احکام اصلی واجب احکام اصلی حرام امده بنابراین برخلاف شیخ انصاری میفرماید که ضن در احکام نیست در عقایده نخیر ضن هم در احکام هم در عقاید موجوده بنابراین از آیاتی مثل وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ میفهمیم که راه راهه علمه ، در رسایل که صفحات زیادی بحث کرده که حجیت ضنا حجیت ضن خاص ثابت کرده و احیانن به آیاتی مثله آیه نحل استناد کرده هرگز دلالت ندارد آیات بلکه آیات درست برخلاف عرض می شود که این منظور ایشون آیات دارد

اصولن اسلام باب علم رو باز کرده در کل عقاید و در کل فروع آقایون باب علم مسدود کردن انسداد باب علم باب علمی که اسلام باز کرده برحسب تسجیحات و ظواهر کتاب تسریحات ظاهرو سنت خدا باز کرده ولی اینها عرض می شود که بستن

بنابراین اگر ما بخوایم از جنجال فتاوا از جنجال انقلتو قولتها از جنجال افکار متخلف نجات پیدا کنیم باید مستقیمن به قرآن مراجعه کنیم بدون تحمیل ، مکتب ما در کل عقاعد و در کل عرض می شود که احکام فرعی مکتب قرآن است منتها سنت چیکارست سنت چیکارست بحثیست که اگر قرآن کفالست حسبنا الله کتاب الله کتاب الله 3236

ما میگیم حسبنا الله دو حسبنست یه حسبنالله عمری یکی حسبنالله  محمدی علوی ، حسبنای عمری ما قبول نداریم اصلن ، ولی أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ حسبنا کتاب الله به اینمعنا کتاب اصول احکام اصلیه فرعی رو ذکر کرده اگرم بعضی احکام ذکر نکرده محول کرده است به رسول و عرض می شود که خلفای راشدین أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ در نهج البلاغه هم داریم که اطیعو الله فی محکمه کتابه ،

اطیعو رسول که 3309 اولی الامرم ناقلین و روات معصوم علیه سلام ‌کمااینکه رسول الله حامله دو روایت از خداست یکی روایت وحیانی قرآن و یکی روایت وحیانی سنت اعمه ام حامله یک روایتن حامله روایت وحیانی سنت از رسول الله

اگر ثابت شد و ثبوت اینست که ما تخصیص کنیم ایا مخالف قرآن است یا نیست اگر مخالف قرآن باشد اگر همه هم بگن قابل عرض می شود که قبول نیست .

البته 3337

دو قسمه یه قسم قطعیه یه قسم غیر قطعی غیر قطعی قابل قبول نی اصلن و قطعی رو باید قبول کنیم از باب أَطِيعُوا الرَّسُولَ ، أَطِيعُوا الرَّسُولَ میگه رسول چیزی رو فرموده قطعن چون وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ … ولی چیزی که شک داریم قبول نمیکینم اصلن ضن هیچ حجت نیست بلکه در موضوعات بحثه استصحابو بالاتر ولی در احکام ضن اصلن حجت نیست فقط 3415

به دلیل آیات نفی ضن نفی به ضن و عرض می شود که اثبات حجیت علم و …

بله ، روایت که سه بعدی حساب کرد ، یک بعد روایاتی که برخلاف نص قرآن و آیات قرآن است قابل قبول نیست . ولو متواتر باشه ولو متواتر باشه ما عرض کردیم که پنجاه حدیث داریم درباره عرض می شود که فروش به انگور به کسی که شراب میخوره چلو هشت یا چلو نه روایت میگد که اشکال ندراه ولاکن یک روایت که ضعیف میگد لا لقولهی تعالی و لا تعاونو علی 3509 کدوم قبول میکنیم ؟ خب پس روایت ولو متواتر و هرچند زیاد باشه برخلاف قرآن باشه برخلاف ظاهر قرآن حتا نصن برخلاف ظاهر قرآن باشه قبول نمیکنیم

یه مرتبه روایتی است که موافق ظاهر نص قرآنه و مرسلم هست یزید نقل کرده فرض کنید ولی واقع واقعه خب قبول میکنیم نه از یزید برا اینکه موافق قرآن قبول میکنیم

یه قسم روایتیست که اینها ضنیست و نه موافق قرآن است نه مخالف اگر نه مخالف نه موافق از وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ قابل قبول هرگز نیست. این تقسیم روایات

اما این بحث که سنت چیکارست این بحث مهمیست سنت پس چیکارست ائمه چیکارن ،‌رسول حامل وحیه این معلومه ائمه حامل وحی که نیستن ائمه که شاگران رسول الله اند خود رسول خود رسولو ائمه در برابر قرآن چیکارن

در برابر قرآن خود رسول ائمه ایاا برابر هستند مخالف هستند موافق هستند میانگینن ناسخن ناسخ نیستند اینا بحثایی که بعدن باید بشه انشالله