« بِسمِ اللهِ الرَّحمَانِ الرَّحیِمِ »
ألحَمدُ للهِ ربِّ العالَمینَ وصلّی اللّه عَلَی مُحمّدٍ وَعَلَی آلهِ الطّاهِریِن
بحث تسلسلی تفسیری ما بر مبنای تبیینِ آیات مشکلهی قرآن به آیهی نسخ رسید: أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم «مَا نَنسَخ مِن آیَةٍ أو نُنسِهَا نَأتِ بِخَیرٍ مِنهَا أو مِثلِهَا ألَم تَعلَم أنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر» (بقره،106).
ما این جا دو بحث داریم، یک بحث از نظرِ اهل کتاب مخصوصاً یهودیها و یک بحث از نظر قرآن و اسلام.
یهودیها مدّعی هستند که در احکامِ خدا هرگز هیچ نسخی وجود ندارد، و بر همین مبنا، از مبانیِ رد کردنِ قرآنِ شریف، نزد آنها این است که قرآن، ناسخِ احکامی از تورات است، و چون این نسخ، دلیل بر جهالتِ گذشته است؛ اگر عالمانه و حکیمانه احکامی در شرایع سابقه بوده، نسخ این احکام، بر خلاف علم و حکمت ربّانی است.
جوابش این است که اوّلاً در خودِ تورات تناسخ وجود دارد، نسبت به خودِ تورات که تفصیلاً در کتاب «المقارنات بین الکتب السماویّة» و «بشاراتِ عهدین» و «عقائدنا» ذکر شده، و همچنین تناسخِ نسبت به شرایع؛ محقَّق است. که مثلاً انجیل بعضی از آیاتِ تورات را نسخ کرده، و تورات بعضی آیاتِ صُحُف را نسخ کرده است. ثانیاً در پاسخِ این اِشکال که نسخ دلیل بر جهالت نسبت به حکم گذشته میباشد؛ میگوییم که نخیر، حکمِ گذشته در فلان مدّتِ مخصوص، موردِ حکمتِ ربّانی بوده، و در زمانِ بعدی حکمت ربّانی، از نظرِ موضوعِ و حُکم؛ به حُکمِ دیگری منتقل شده است.
از آیات قرآن که به طور کلّی، دلیل بر نسخ است؛ همین آیهی سوره بقره است «مَا نَنسَخ مِن آیَةٍ أو نُنسِهَا نَأتِ بِخَیرٍ مِنهَا أو مِثلِهَا ألَم تَعلَم أنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر» (بقره،106) این جا یک نسخ مطرح است و یک إنساء مطرح است. اوّل در مورد إنساء صحبت میکنیم بعد در مورد نسخ.
آیتی از آیاتِ ربّانی که إنساء میشود، یا مانندِ آن نازل میگردد و یا بهتر از آن. سؤال: آیا این إنساء شاملِ رسول گرامی هم هست؟ مثلاً آیا حکمی از احکامِ قرآنی نسبت به قرآن، و یا حکمی از احکام غیر قرآنی برای قبل از قرآن، برای رسول گرامی ذکر شده است، که بعد إنساء شده باشد؟ یا اصلاً ذکر نشده باشد؟ جواب هر دو منفی است. برای اینکه آیاتی از قبیل «سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسَی * إلأ مَا شَاءَ اللَّهُ إنَّهُ یَعلَمُ الجَهرَ وَمَا یَخفَی» (اعلی،7) این إلأ مَا شَاءَ اللَّه به اصل محوری کلام میخورد سَنُقرِئُکَ… إلأ مَا شَاءَ اللَّهُ. ما اقراء میکنیم، نتیجهی اقراء فلا تنسَ نیست، نهی نیست، فلا تنسی است. یعنی نتیجهی اقراءِ احکامی در شریعتِ الهی بهصورتِ وحیانیِ ربّانی، این است که هرگز نسیان نمیکنی. فلا تنسَ نیست که نهی باشد. نهی قابل ترک است، قابل فعل است، قابل شدن است، قابل نشدن است. ولیکن این اِخبار است و اِخبارِ ربّانی صد در صد درست است.
بنابرین آن چه از احکام و آیات قرآنی و از احکام و آیاتِ کتابهای وحیانیِ قبل، بر رسول گرامی اقراء شده است؛ هم در اقراءاش، و هم در عدم نسیاناش؛ تضمین ربّانی است. همانطوری که همهاش بر آن حضرت اقراء شده است؛ همانطور هم برای آن حضرت انساء نشده است، چرا؟ برای این که فلا تنسی، یعنی در نتیجهی این اقراءِ ربّانی، ما بنا داریم که تو فراموش نکنی. بنابرین فراموشیِ حکمی از احکامِ قرآن، یا احکامِ غیر قرآن که بر رسول گرامی اقراء شده است؛ از جملهی محالات است. بله برای دیگران محال نیست.
اضافه بر این اصولاً رسول گرامی باید احکامِ گذشتهی شرایعِ سابق را بداند یا نداند؟ اگر نداند شرعش ناقص است، چون اصولاً صاحبِ هر شریعتی باید واقف باشد به مبانیِ شریعتِ سابق، تا تبلیغ و دعوت رسالتاش کامل باشد.
[تمام شرایع؟]
بله.
[یعنی لزومی دارد شرائع کوچکی که در گذشته بودند را هم بداند؟]
شرائعِ کوچک نبوده، فقط پنج شریعت است، چهار شریعت قبل از اسلام است. چهار شریعت که در چهار کتاب اصلیِ قبل از قرآن، احکامشان ذکر شده است؛ چه در خودِ کتاب آسمانی، چه در سنّتِ رسالتی، این احکامِ اصلی در کلّ کتب اصلیِ آسمانی، و احکامِ غیر اصلی در کلّ سننِ رسالتی، اینها را پیغمبر بعدی باید بداند. اگر نداند ناقص است. مخصوصاً پیغمبر بزرگوار اسلام که شریعتاش شریعتِ پایانی است؛ باید دو اطلاع داشته باشد: یک اطلاع بر احکام شرایعِ سابقه که در حقیقت پیش مطالعه است. اگر استادی پیش مطالعه نداشتهباشد درسش کامل نیست. باید نقض و ابرامها، نفی و اثباتها را راجع به مطلبی که میخواهد بگوید؛ بداند، تا درسش کامل شود.
[کلیّتش تا چه حدّی است؟ ما میدانیم رسول الله موقعی که میخواهد رسالتش را انجام دهد، آگاهی باید داشته باشد، آگاهی در حدّ رسالتی، حالا فراتر از این آیا لزومی دارد؟]
فراتر از این نداریم، نخیر، در موضوعات نه، بلکه در احکام. در احکامِ ربّانیِ شرایعِ سابقه، و شریعتِ اسلام باید اطلاع کلّی داشتهباشد. اگر اطّلاع کلّی نداشتهباشد تبلیغ رسالتیاش ناقص است و خود رسالت هم ناقص است. حالا عرض میکنیم.
پیغمبر بزرگوار که شب قدر بر او وحی شد؛ چه وحی شد؟ وحیِ رسالتیِ مجملِ کاملِ صد در صد، نسبت به کلّ شرایع ربّانی و نسبت به شریعت قرآنی به طور مجمل، و به طور نامفهوم برای دیگران، ولی برای حضرتش مفهوم بود منتهی مفهومِ به صورت مجمل، به صورت مختصر، احیاناً بدونِ لفظ، بعد از آن «کِتَابٌ أُحکِمَت آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکِیمٍ خَبِیر» (هود،1).
بنابرین اقراءِ وحیانی قرآنی مخصوصاً، و اقراء وحیانی قبل از قرآنی عموماً، بر پیغمبر بزرگوار در دو بُعد شدهاست. یک بُعد در لیلهی قدر که به طور اجمال هست، بُعد دوم در طول بیست و سه سال که در مکّه، در مدینه، در جنگ، در صلح، در اینجا، در آنجا بر حضرت وحی میشد.
حالا، «مَا نَنسَخ مِن آیَةٍ» این آیة چه آیتی است؟ آیة، مطلق است: آیتِ رسولی، آیت رسالتی که معجزه است، آیتِ لفظی، آیتِ عینی، خود رُسُل؛ آیات الله هستند، معجزاتِ رُسُل؛ آیات الله هستند، کتب وحیانیِ رُسُل؛ آیت الله هستند. آیا نسخ و انساء نسبت به همه اتفاق میافتد؟ بله، ما ننسخ من آیةِ لفظیّة چه در قرآن نسبت به خودِ قرآن، چه در قرآن نسبت به سائر کتب آسمانی. مثلاً اگر شریعت ابراهیم نسخی دارد نسبت به بعضی احکامِ صُحُفِ نوح، این نسخ اعم است از نسخ مذکور یا انساء. و اگر شریعت موسی چنین جریانی نسبت به صُحُف دارد، شریعت عیسی چنین جریانی نسبت به تورات دارد؛ شریعت قرآن چنین جریانی نسبت به تمامِ کتب سابقه دارد؛ تمامش هم انساء است و هم نسخ است. یا انساء میشود یا نسخ میشود.
نسخ و انساء
حالا، نسخ با انساء چه فرقی دارند؟ در نسخ، منسوخ معلوم است و ناسخ هم معلوم است. در انساء منسوخ معلوم نیست، ولی ناسخ معلوم است که تفصیل خواهیم داد. حال این ما ننسخ من آیةٍ در بعضی از معانیِ آیة معلوم است، آیات لفظی، آیات لفظیِ قرآن، انجیل، تورات، صحف ابراهیم، کتاب نوح «مَا نَنسَخ مِن آیَةٍ أو نُنسِهَا» که قبلا حکمی بوده است؛ و چه در خودِ شریعت چه در شریعت بعدی؛ قبلی را نسخ کرده؛ یا در خودِ شریعت تناسخ است یا در این شریعت حکمی یا احکامی از شریعت قبل نسخ شده، و این بر مبنای حکمت ربّانی است.
حکمت ربّانی تناقصی نیست بلکه یا تکاملی است یا مماثل است. مثلاً حکمی در شریعت ابراهیم بوده، اگر این حکم در شریعت تورات نسخ بشود یا مثل او میآید یا بهتر از آن، در چه بُعدی مثل او میآید؟ مثلاً فلان واجب، در صحف ابراهیم فلان شکل بوده است، عین همین واجب به شکل دیگری میآید، یعنی مُؤدّایِ هر دو یکی است، گرچه شکل آن با شکل دیگر فرق دارد، این مثلها است. یا اینکه بخیر منها بهتر از آن (قبلی) است، کاملتر از آن است؛ چون آن در زماناش کاملترین بوده ولی در زمانِ بعدی کاملترین به نحو دیگری (چیز دیگری) است.
نسخ بر مبنای عدم حکمت، بر مبنای جهالت، بر مبنای نقص شریعت هرگز نبوده است. نسخ کلّاً ، چه نسخ تباین کلّی باشد، چه تباین جزئی باشد، نسخِ عام باشد، نسخِ مطلق باشد، هر نسخی از نسخها، با درجات و مراتبی که دارند، این نسخ یا مماثلِ منسوخ را در بُعدِ بازدهی میآورد؛ و در بُعد شکلی فرق میکند، یا بهتر از آن را. و هر دو برای امتحان است. کما این که «لِکُلٍّ جَعَلنَا مِنکُم شِرعَةً وَمِنهَاجاً وَلَو شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَکِن لِیَبلُوَکُم فِی مَا آتَاکُم» (مائده،48) اصلاً و کلّاً احکامِ الهی چه نسخ بشود، چه نسخ نشود، چه زیاد بشود، چه کم بشود، چه مماثل باشد، بر مبنای حکمت ربّانی دارای چند اصل است: یک اصل امتحان است، اصل دوم که اصل محوری است عمل کردن به شریعت مقدّسهی ربّانی است.
انواع آیات در آیه «ما ننسخ من آیة»
1ـ آیتِ لفظی: «مَا نَنسَخ مِن آیَةٍ أو نُنسِهَا نَأتِ بِخَیرٍ مِنهَا أو مِثلِهَا» یا مماثلش میآید یا بهترش میآید. مماثلش میآید برای این که حکم و موضوع از نظر صورت، عوض شده ولیکن از نظر مُؤدّی یکسان است. آیتِ بهتر میآید که حکم واسعتر، راحتتر، عملیتر، حکیمانهتر و مناسبتر است. ما تفصیلِ تناسخِ داخلیِ قرآن را به جلسهی بعد میگذاریم، و حالا راجع به این آیات بحث میکنیم.
2ـ من آیةٍ رسالیّة (که) معجزات (هستند). اگر معجزاتی قبلاً بوده، معجزات بعدی یا مماثلِ آنهاست یا بهتر از آنهاست، و کمتر از آنها نیست.
3- من آیةٍ رسولی، چون رُسُل، مخصوصاً اولوالعزم من الرُّسُل که میآیند، یا رسولِ بعدی مماثل قبلی است و یا برتر و بالاتر و مهمتر از آن است.
بنابرین این معجزاتِ انبیاء، و خودِ انبیاء در دو بُعد است: یکی انبیاء و معجزاتشان در بُعدِ رسالتِ ولایتِ عزم که پنج نفرند. دوم انبیاء غیر ولیّ عزم که رسالت غیر ولایتِ عزم دارند.
انبیاء اولوالعزم شامل آیه نسخ به مماثل یا برتر هستند اما غیر آنها نه
در انبیائی که دارایِ ولایتِ عزم هستند؛ دومی یا مانندِ اوّلی است یا برتر، سوّمی یا مانندِ دومی است یا برتر، چهارمی همینطور و پنجمی برتر از کلّ است. دلایلِ قاطعِ قرآنی بر برتر بودن خاتم النبییّن(صلّی الله علیه وآله وسلم) بر کلّ پیامبرانِ اولوالعزم تا چه رسد به غیر اولوالعزم زیاد داریم؛ ولیکن آیا عیسی برتر از موسی بوده است؟ چندان معلوم نیست، قطعاً پایینتر نبوده چون یا مماثل است یا برتر. پس در بین انبیاء اولوا العزم هر نبیِّ بعدی مثل نبیِّ قبلی (عقلا) در این مثلّث مختصر است: یا کمتر است که نیست، یا برابر است که احیاناً هست، یا برتر است که احیاناً هست. و در مورد پیغمبر خاتم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر حسب نصوصی از قرآن شریف از هر نظر، از نظر شریعت، معجزه، شخصیّت رسول، از نظر علمی، احکامی، اخلاقی و همه چیز برتر است. این در بُعدِ رسالت های ولایت عزم است.
امّا رسالت هایِ غیرِ ولایتِ عزم: رُسُلی که اولیاء عزم هستند؛ همزمان یکدیگر نیستند، ولی رسل و بالاتر از آنها انبیاءِ غیر ولیّ عزم، اینها همزمان هستند. این انبیاء و رسلِ هم زمان که بعضی میروند و بعضی میآیند یا انساء میشوند یا انساء نمیشوند، آیا در این جا هم مثلها و خیر منها است؟ نخیر. برای این که انبیائی که در زمان ابراهیم(علیه السّلام) یا بعد از آن، نبی بودند یکی میمیرد و دیگری میآید، یکی زنده میشود بعد از دیگری، این سه بُعدی است: یا این رسولی که میمیرد کمتر از قبلی است یا برتر است یا مساوی. پس چرا مثلها أو خیر منها در این مورد نشده؟ برای این که مثلها أو خیر منها در بُعدِ اعجاز است، در بُعدِ مقام و رسالت است، در بُعدِ کتاب است. در بُعد کتاب نیست؛ چون کُتبِ انبیاءِ غیر اولوالعزم احکام جدیدی ندارد، بلکه کُتبِ انبیاء غیر اولوالعزم مروّج و توضیح دهنده و مبیّن احکام کتابهای ولایت عزم قبلی است. بنابرین اینجا مثلها است و خیر منها نیست.
و این رسُل الهی که در زمان انبیاء اولوالعزم یا بین دو نبیّ اولوالعزم بودند صد در صد مثلها أو خیر منها نیستند بلکه بعضی کمترند، بعضی برترند، بعضی برابرند، چرا؟ برای این که در یک زمان هستند. بله، اگر در یک زمان کلّ انبیاءِ غیر ولیّ عزم از بین رفتند و به جایش انبیاءِ غیر ولیّ عزم دیگری بیایند اینها یا مثلها هستند یا خیر منها ولیکن در زمانی که مثلّثی وجود دارد، سلیمان وجود دارد، انبیاء و رسل مادون هم وجود دارد، در اینجا مادون بودن اشکال ندارد، برابر بودن اشکال ندارد، برتر بودن اشکال ندارد. پس در بُعد اول در میان انبیاء اولوالعزم که رأس قواعدِ شرایعِ الهی هستند در اینها یا مثلها است یا خیرٌ منها، و با تفاوت زمانی که همزمان با هم نبودهاند گرچه هم زمینه در بُعد رسالت بودند. پس رفتنِ ابراهیم موجب است که موسی با او یا برابر باشد یا برتر، و همچنین تا خاتم النبیّین(صلّی الله علیه وآله وسلّم).
معجزهی خاتم النبیین برتر از همه معجزات پیامبران الهی است
از نظر معجزات، معجزات هم یا معجزاتِ انبیاء اولوالعزم است یا غیر اولوالعزم. در معجزات انبیاء اولوالعزم، معجزاتِ نبیّ دوم یا مانند اولی است یا بهتر؛ کمتر نیست. مثلاً نوح(علیه السّلام) که از معجزاتش کشتی بود، آیا کشتیِ نجات مهمتر است یا قضایای معجزاتِ ابراهیمی؟ گرچه معجزاتِ ابراهیمی از نظر صورت، مانند کشتی نجات نبوده، امّا از نظر سیرت یا همانند بوده یا برتر بوده، همچنین موسی نسبت به ابراهیم، همچنین عیسی نسبت به موسی و همچنین و برتر، خاتم النبیّین(صلی الله علیه وآله وسلّم) است. معجزهی رسالتی پایانیِ خاتم النبیّین از هر جهتی از کلّ معجزات برتر است.
کلّ معجزات انبیاء معجزات جسمانی بوده و منفصل از کتاب و شریعت بوده ولی معجزهی اسلام، معجزهی معنوی و علمی و معرفتی و احکامی است که خود قرآن میفرماید «أوَلَم یَکفِهِم أنَّا أنزَلنَا عَلَیکَ الکِتَابَ یُتلَی عَلَیهِم» (عنکبوت،51). بنابرین این معجزات در میانِ انبیاء اولوالعظم یا مثلها است یا خیر منها است، ولیکن در میان پیامبران غیر اولوالعزم که یک زمان بودند؛ دیگر مِن بعدِها نیست، بلکه در زمان همدیگر هستند. سلیمان یک طور معجزه دارد، داود یک طور معجزه دارد، لوط یک طور معجزه دارد و بعضی کمترند، بعضی بیشترند، بعضی برابرند.
و این مثلّثِ آیات که مستفاد از ما ننسخ منها میباشد:
1ـ آیه لفظی: چه درونی و چه برونی: درونی؛ قرآن نسبت به خودش، تورات نسبت به خودش. برونی؛ هر کتابِ شریعتِ مستقلِ ولیّ عزم نسبت به قبلیاش، چه درونی و چه برونی آیات لفظی است که «مَا نَنسَخ مِن آیَةٍ أو نُنسِهَا». 2ـ آیات رسولی: خود رسل 3ـ آیات رسالتی: معجزات
این آیةٍ هر سه آیه را شامل است و منحصر به آیهی لفظی یا آیهی رسالتی یا آیهی رسولی نیست.
والسّلام علیکم ورحمة الله وبرکاته، حالا من گوش میدهم آقایان بفرمایید.
[خیریّت به چه معناست؟ آیاتی که به حساب زمان نسخ میشود، یعنی یک زمان یک آیهای بجاست در زمانِ دیگر یک آیهی دیگر جا دارد، این نسخ به حساب زمان است، پس خیریّت ندارد.]
این نسخِ مماثل هست، خیریت یعنی این که در بُعد تکاملی مثلاً شریعتِ اسلام که شریعتِ اکملِ شرایع است؛ آیا معجزهی قرآنی از عصای موسی بهتر است؟ از معجزات عیسی(علیه السلام)؟ بله بهتر است. چرا بهتر است؟ برای این که این شریعت، شریعت آخرین و پایانی است که در همهی زمانها باید اجرا شود. شریعتی که باید معجزهاش در همهی زمانها استمرار داشته باشد، همینطور باید معجزهاش در خودِ کتاب و شریعت باشد؛ ولیکن معجزاتِ سائر انبیاء جدا بوده است، (کما اینکه قرآن میفرماید) فرقانِ (موسی) و توراتِ (موسی، یعنی کتاب و فرقانش جدا بوده است). اما قرآن هم فرقان است و هم قرآن. و ناگزیر اگر معجزهی شریعتِ اسلام جسمانی باشد لازم است که فقط همان کسانی که زمان پیغمبر بودند (رسالتش را) بفهمند (و نتیجتاً) بقیّه در ترقّیِ عقل و ترقّیِ علم و ترقّیِ حاجات و تکاملات دیگر دستشان خالی بماند…