محاجه ابراهیم با نمرودیان؛ جریان حمله به مسجد امامرضا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
امروز بر حسب آنچه بعضی از برادران فرمودند و یادداشت فرمودند، دومین سال دومین حمله گروهی اوباش است که پشتوانههای دیگری داشتند، در مسجد امامرضا (ع) در حال تفسیر قرآن و فقه. به این جهت مقداری منقلب هستم و جهت دیگر این است که قبلاً این برادر نوار را گذاشت و گوش کردم، ناراحتی ایجاد شد. ناراحتی انسان هنگامی که مورد حمله قرار میگیرد دو بُعدی است: گاه بعد خلقی دارد و گاه بعد خالقی دارد. گاه کسی با شخص شما بد است، در یک جریان مالی یا مقامی یا حسادت شخصی و یا هر جهت دیگر درست یا غلط. این یک مطلب است. گاه اگر با شما معارض است چون قدم در راه خدا نهادهاید. رسولالله (ص) قبل از اینکه به مقام رسالت برسند و آیات مقدسات قرآن بر ایشان آغاز نزول کند، با آنکه یتیم بودند و مالی هم و ظاهراً مقامی هم نداشتند، هرگز مورد حمله و یا حتی اهانت لفظی قرار نمیگرفتند. حتی قبل از رسالت هنگامی که بنا بود حجرالأسود را به جای خود بنهند. قرار بر این شد که قبائل گوناگون عرب پارچهای را بگیرند و حجرالأسود را در آن بنهند و این قبائل گوناگون اطراف پارچه را بگیرند که در برداشتن و حمل کردن حجرالأسود شرکت داشته باشند. اما اتفاق رأی پیدا کردند که محمد (ص) حجرالأسود را به جای پیشین خود بگذارد. با این محمد بهعنوان محمد بسیار خوب برخورد میکردند. او را محمد امین میگفتند، از نظر امانتداری آن حضرت به اندازهای این مقام امانتداری ظاهر و آشکار بود که مشرکین و بتپرستان عرب و قبائل گوناگون عرب، نه تنها به آن حضرت اهانت نمیکردند، بلکه احترام هم میگذاشتند.
از هنگامی که آغاز نزول آیات مقدسات قرآن شد، اذیتها و بیمهریها، اهانتها، مجنون گفتنها، ساحر گفتنها، کاهن گفتنها، محاصره کردنها، کارهای ابوجهلها و ابولهبها، معده پر گوسفند را در خانه خدا به هنگامی که رسولالله نماز میخواند بر سر آن حضرت افکندنها، آغاز شد، تا به جایی که پیمبر بزرگوار در جایگاه بعثتش و جایگاه ولادتش و مرکز امن الهی که «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» (مائده، آیه 97) «أَمْناً» (بقره، آیه 125) و «آمِناً» (آلعمران، آیه 97) محصور واقع شد. چند سال در شعب ابیطالب مورد محاصره قرار گرفت، حتی ممنوع بود که غذا و آب برای آن بزرگوار و مؤمنین به آن بزرگوار و خدیجه نازنین و دیگران که با پیغمبر بودند ببرند. در آخر کار خواستند حمله کنند آن بزرگوار را بکشند که لیلة الغار و لیلة المبیت پیش آمد.
اینها که عرض شد، شما همگان میدانید. به حساب امروز که دومین سالگرد حمله بدتر از بتپرستان در بزرگترین حوزه اسلام یعنی حوزه علمیه قم، در خانه خدا مسجد امامرضا به هنگام تفسیر و بیان آیاتی از قرآن شریف در بحث فقه تفسیری و تفسیر فقهی بود. به این مناسبت این مقدمه را عرض کردم.
پس حمله به رسولالله میتواند دو بُعدی باشد. در بُعد قبل از رسالت حملهای نبود. در بُعد بعد از رسالت حمله بود. حمله بهعنوان رسالت بود. اما اگر به خود شخص محمد بن عبدالله (ص) منهای رسالت، منهای اینکه حامل قرآن و کتابالله است حمله میشد، قابل تحمل بود. اما به پیغمبر بزرگوار به گناه رسالت، به گناه قرآن، به گناه دعوت قرآنی اهانت کنند. بر حسب آیاتی در قرآن شریف اینها به تو ای محمد ظلم نکردهاند، بلکه به آیات خداوند ظلم کردهاند. ظلم به محمد که حامل رسالت و قرآن است، ظلم به قرآن است. ظلم به قرآن قابل تحمل نیست. اگر من و منها را بزنند. فحش دهند، زخمی کنند. حبس کنند، تبعید کنند، بکشند، قطعه قطعه کنند، نه در بُعد قرآنی، نه در بُعد حمل معارف قرآنی، این گرچه ظلم باشد، قابل تحمل است.
اما اگر من و منها را و هر کسی که حامل قرآن است به او فحش بدهند، اهانت کنند، اذیت کنند. بازیهایی که ابولهب درمیآورد، همان بازیها را ابولهبهای با ریش و عمامه دربیاورند. «و هنالك الطامّة الكبرى» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 5، ص 58) ابولهب چون عموی رسولالله (ص) بود، معروف هم بود، کسانی که میخواستند با پیمبر بزرگوار که در آغاز دعوت بود ملاقات کنند، چون صیت و صوت رسالت آن حضرت را شنیده بودند و میخواستند از نزدیک و حضوراً دریابند جریان چیست، اگر حق است قبول کنند و اگر نه، نه، ابولهب چون مشهور بود میرفتند نزد او و میگفتند: این محمد که دعوای رسالت دارد، کجاست؟ میگفت این محمد برادرزاده من دیوانه است. با لفظ دیوانه که بدترین حالات یک انسان است، بلکه بدترین حالات یک حیوان وحشی است، پیمبر بزرگوار را از رده خارج میکرد. اما بعضی از کسانی که حقیقتاً تحرّی عن الحق داشتند و میخواستند بفهمند یا نه، یا بله، به حرفهای ابولهب گوش نمیدادند و سراغ آن محمد میرفتند. چنانکه شما سراغ این محمد میآیید، گرچه این محمد خاک پای او هم نیست.
روز بعد از حمله به مسجد امامرضا برادران جمع شدند اینجا و این زیرزمین پر بود، آمدند، کسانی که بودند یا نبودند، آمدند. من آن روز گفتم و نوارش موجود است که اگر مرا به جرم حمل قرآن شریف و دعوت به سوی قرآن و تفکر و دقت و گفتن و نوشتن قرآن، نوشتن تفسیر قرآن صدها بار بکشند، از برزخ صاحبدلان صدای مرا خواهند شنید که قاه قاه میخندم. چون در راه خداست. در راه مال نیست. در راه مقام نیست. در راه خودخواهی و خودبینی و خودراهی إنشاءالله نیست. در راه دعوت به این کتاب مظلوم است که خودیها و ناخودیها لگدمالش کردهاند. دشمنان و دوستان این کتاب را از حوزههای اسلام و از امت اسلام بیرون کردند. ما در یک مقایسه بین مشرکینی که با ابراهیم (ع) محاجّه داشتند، با مسلمین بدتر از مشرکین که دفعه اول هفتاد نفر و دفعه دوم حدود پانزده، شانزده نفر لات چاقوکش معروف، به سرکردگی یک لات معروف به مسجد امامرضا حمله کردند. فحش دادند، نسبتها دادند، اهانتها کردند. ما یک مقایسه میکنیم و از اینجا وارد دنباله بحث راجع به محاجه ابراهیم خلیلالرحمن (ع) با نمرودیان میشویم.
ابراهیم با آزر که قرآن تعبیر میکند: «لِأَبيهِ آزَرَ» (انعام، آیه 74) که در خانه آزر بود و ظاهراً تحت سرپرستی آزر بود، چون پدر خود را از کودکی از دست داده بود. هیچگاه نشد که آزر او را بزند، فحش بدهد یا بیرون کند. بله، این مطلب بود که آخر سر گفت: «لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْني مَلِيًّا» (مریم، آیه 46) از این «وَ اهْجُرْني مَلِيًّا» ابراهیم فهمید که از «لَأَرْجُمَنَّكَ» هم که اهانت لفظی است دور شده است. «وَ اهْجُرْني مَلِيًّا» یک مقدار صبر کن، یک مقدار دور باش. پس آزر آن کارهایی که اینها کردند نکرد. بعد مشرکینی که یا ستارهپرست بودند و یا ماهپرست بودند و یا خورشید پرست بودند، در برابر حجت ابراهیمیه فحش و داد و قال و جنجال و این حرفها انجام ندادند، بعضی پذیرفتند و بعضی نه، و در مرحله سوم که در سوره مبارکه انبیاء آیاتش را بحث میکردیم«وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ» (انبیاء، آیه 57) ابولهبهایتان را، ابوجهلهایتان را، لات و عزّیهایتان را، مناة ثالثة الاخری، همه را نابود میکنم. چیزی نگفتند، مشرکند، اینها در بتپرستی ریشهدارند. اما آیات را ملاحظه کنید. «وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ» اینها که بتپرستند و به بتها اینقدر علاقه دارند. قبلاً ابراهیم را حبس کنند، بکشند، با خودشان به زور ببرند. نخیر، این تصریح کرد که «وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ» بعد در آیاتی دیگر در سوره دیگر دارد که روز عیدی شد و بنا شد نمرودیان برای مراسم عیدشان از شهر خارج شوند، به ابراهیم گفتند که تو هم میآیی؟ گفت: نه. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرينَ» (صافات، آیات 88 تا 90) اینجا دیگر نمیتواند تصحیح کند. نه، من قبلاً گفتهام که تمام بتها را میشکنم. اینجا نمیشود. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ» عدهای ستارهپرست بودند. این هم بهعنوان مماشات، «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ» سقیم هم بود، چون پیغمبر و داعی إلی الله با این همه زحمات، این همه لطمات، این همه اذیتها، این همه دعوتها، در میان مردم اثر نکند. روحش ناراحت میشود، روحش سقیم میشود. سُقم روحی از چه جهت؟ انحراف روح ابراهیم؟ نه، چون روح ابراهیم در مقام دعوت و هدایت درخشان است، ناراحت میشود. ولذا در بعضی از آیات خداوند به پیغمبر بزرگوار میفرماید: «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ» (حجر، آیه 88) حزن آنقدر زیاد بود که محمدیت محمد کافی نبود که آن حزن را بخورد. رسالت محمد (ص) کافی نبود. «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ» چرا؟ برای خود که محزون نبود. یا «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ» (کهف، آیه 6) «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ» (شعراء، آیه 3)
– [سؤال]
– بله همینطور، چرا؟ ما چه هستیم؟ پیغمبر، پیغمبر بزرگوار که ناراحت میشد، نه اینکه میگفتند: تو چنینی تو چنانی، سنگ میزدند، اذیت میکردند، نه، برای اینکه حامل قرآن است. حامل دعوت ربانی است. حامل دعوت ربانی و کتاب الهی را به جرم این حمل مبارک، به جرم این دعوت مبارک، بزنند، فحش دهند، تهمت بزنند، چه کنند، چه کنند، چه کنند، از این جهت ناراحت است. برای خود که نیست. منهای خودش است.
«فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرينَ» چه کرد؟ «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ» (انبیاء، آیه 58) بعد «رجعوا»، برگشتند، وقتی برگشتند، دیدند بتها شکسته است. هیچکس هم جز ابراهیم نبود. فوری یقه ابراهیم را نگرفتند، بزنند، بکشند، نه، با اینکه بتپرستند، مشرکند، حکومت، حکومت بتپرستی است. نمرود در بتپرستی عمیق است. مع ذلک فعلاً ابراهیم را نکشتند. چرا؟ چون ابراهیم میخواهد احتجاج کند. در باب احتجاج ابراهیم در مرحله اولی، مرحله ثانیه، مرحله ثالثه، مرحله اخیره، احتجاج را تا آنجا که امکان داشت انجام داد و اینها گذاشتند احتجاج کند. در حال احتجاج او را اذیت نکردند. اما نمرودیانی که به مسجد امامرضا حمله کردند با ما احتجاج نکردند. نیامدند با ما بحث کنند. آن هم راجع به آن مطلبی که عمق مطلب را بشکافیم، خیلی حمق است که نسبت بدهیم امیرالمؤمنین نماز عصر را عمداً نخواند. خدا بارک الله گفت. چون امیرالمؤمنین نماز عصر را عمداً نخواند، خدا گفت بارک الله، خورشید، برای علی برگرد! برای محمد و علی نه، برای علی برگرد. که این بحث هم آنجا نبود. اصلاً این بحث آنجا نبود. این بحث سیزده سال پیش در مسجد امامحسن عسکری (ع) بود و در تفسیر سوره ص و در جاهای خودش هم آمده است. وانگهی اگر یک صاحب نظری در قرآن شریف نظری دارد، صاحب نظران دیگر در قرآن شریف اگر نظر دیگر دارند، با او بحث میکنند. یا غالب میشوند یا مغلوب میشوند، دیگر فحش و داد و بیداد و تهمت که ندارد.
اما اگر یک لاتی از الوات که معروف به لاتی است، آن لاتی که من مرتب با گوشم شنیدم به مرحوم آقای خمینی سر این حرف فحش میدهد. فحش عِرض به آقای خمینی میدهد. این آدم آزاد باشد، با یک مشت لات و چاقوکش به مسجد حمله کنند، بریزند، فحش دهند. یک هفته در مسجد بنشینند. هر کس بیاید چنین و چنان کنند. که کتاب الله در مسجد نتواند مورد بحث و تفسیر قرار بگیرد. بعد همان شب، نصفه شب بیایند خانه مفسر را سنگباران کنند. شیشه بشکنند، افرادی را بگذارند، کسانی که میآیند درس و میروند با خنجر و چاقو و این حرفها تهدید کنند. نمرودیان بدترند یا اینها؟ نمرودیان گذاشتند که ابراهیم محاجّه کند. محاجّه او را گوش دادند. حرفهایش را گوش دادند. بعداً تصمیم گرفتند آتش بزنند که نشد.
اما کسانی که در حوزه علمیه اسلام که بزرگترین و وسیعترین حوزه علمیه اسلام است، یعنی قم و در قلب قم، خانه خدا مسجد امامرضا، آن هم به حجتی که حجت نیست، حجت نیست، ادعا است. در بین درسی که در اوقات نماز ما داریم بحث میکنیم. آن مزخرفات را بگویند، آن حرف را بزنند. که من ساکت شدم، خدا خواست ساکت باشم. زیرا من فهمیدم پشت پرده مطالبی است. چنانکه در حمله اول اینطور بود. فهمیدم بعداً معلوم شد همینطور است. پشت پرده مطالبی است. این احمقها خودشان نیامدند. اینها را فرستادند. کسانی فرستادند که حرف آنها بر کرسی مینشیند و هیچ اعتراضی هم بر آنها نخواهد شد. و هیچ مصیبتی هم نخواهد داشت، اگر ما به برادران که حدود دویست نفر آدم آنجا بودند اشاره میکردیم، آن چند نفر را کلاً نابود میکردند. ولی ما نمیخواستیم در خانه خدا خونریزی بشود. در حمله اول که هفتاد پاکستانی به نام پاکستانی در خانه خدا ریختند و خونریزی کردند. چند نفر طلبه را زدند، مجروح کردند. قرآن پاره کردند، شیشه شکستند. آخر به جایی نرسید، در دفعه دوم بدتر بود. در دفعه دوم این اهانتها و این اذیتهایی که به طلاب شد و الی آخر.
من نمیتوانم صحبت کنم، خدایا کمک کن بتوانم این چند دقیقهای که بناست صحبت کنم و ارتباط با درس عجیب است. مطلب با بحثی که ما داریم میکنیم راجع به جریان ابراهیم خلیلالرحمن (ع) ارتباط دارد. این پشتوانه داشت. چطور؟ چون بعداً برادران اینجا جمع شدند. برخلاف میل من، نزدیک شصت امضاء جمع کردند. گفتم نمیخواهم، بردند این طرف و آن طرف و دولت و ملت و حوزه و دادگاه ویژه و شهربانی و دادگاه چنین و… همه بکلمة واحدة گفتند ما مسئول نیستیم. معلوم شد که توطئه این بود که یک سر و صدایی بشود، یک زد و خوردی و معاذالله خونریزی بشود. آن وقت قانوناً تفسیر قرآن تعطیل گردد. ما نخواستیم این قانون بیاید. چون اینها حجتی ندارند که نباید این درس باشد. نباید درس قرآن باشد؟ نباید قرآن در حوزه قرآن باشد؟ نباید این قرآنی که کفار لگد میزنند، ما از زیر لگد مسلمانهایش دربیاوریم؟ از زیر لگد عمامه و ریشها دربیاوریم؟ از زیر لگد فقاهتها و فلسفهها و عرفانها و خرفانهایی که برضد قرآن نظر میدهند، فتوا میدهند، دربیاوریم؟ این جرم است؟
«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبيراً لَهُمْ». «إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَكَى» (بحار الأنوار، ج 45، ص 160) خدایا تو ما را زنده کردی و تو ما را میمیرانی و به ما توفیق دادی که بتوانیم نسبت به این کتاب مقدس که چهارده قرن است مظلوم است و مسلمانها بیشتر به آن ظلم کردهاند. سنیها ظلم کردند، شیعهها ظلم کردند، حوزهها ظلم کردند، روضهها ظلم کردند، منبرها ظلم کردند، فتواها ظلم کردند، کتابها ظلم کردند، مفسرین ظلم کردند. آنچه که خدا میخواهد از ترس بیان نکردند. این توفیق بزرگی است. همانطور که تو نخواستی اسماعیل کشته شود، چون بنا بر کشته شدن او نبود، فقط امتحان ابراهیم بود و جلوی ذبح امامحسین (ع) را نگرفتی و حسین، حسینتر شد. مقام بالاتری را با این شهادت در راه تو یافت. خداوندا این لطف را به ما هم بکن. من نمیتوانم این مقایسه را ترک کنم. شیخ عذری درباره شهادت امامحسین (ع) میگوید اینها کور خوانده بودند، اشتباه کردند.
«قد غيّر الطعن منهم كل جارحة سوى المكارم في أمن من الغير» (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 7، ص 394)
این نیزهها و تیرها و شمشیرها فقط اعضای بدن امامحسین را قطعه قطعه کرد، روحش را نه. امامحسین ثقل اصغر است. روحش که روح قرآن است ثقل اکبر است. معارضین آمدند ثقل اکبر را نابود کنند، بدن او را تکه تکه کردند. بر بدن او اسب تازاندند، انگشت و انگشتر را بریدند. پیراهنی را که با خون به بدن چسبیده بود کندند. آنها بسیار کار بدی کردند که عاشورا باید در تاریخ زنده بماند. عاشورا باید در تاریخ زنده بماند که کسانی که به ثقل اصغر ظلم کردند، به حسین نازنین، به علی نازنین، به حسن نازنین که محور شهادت، امامحسین است. این بماند. ایام عاشورا گریه کنیم. چرا؟ به چند جهت: یک جهت اینکه روح مبارزه علیه ظلم نسبت به ثقل اصغر روشن گردد. این یک عاشورا است. ثقل اکبر که بالاتر است. آیا بدن امامحسین مهمتر است یا روحش؟ روح را که نتوانستند بکشند.
«قد غيّر الطعن منهم كل جارحة سوى المكارم في أمن من الغير»
روح را نتوانستند کاری بکنند. نتوانستند این مطلب را در بین مردم با گفتن، با نوشتن، با بحث کردن، با پخش کردن، تبلیغ کردن، روح امامحسین را نتوانستند بگویند این روح اسلامی نیست، قرآنی نیست، الهی نیست، ربانی نیست، نیست و نیست… بدن را تکه تکه کردند. اما عاشورای قرآن مهمتر است. به خانه خدا ریختن، کتاب الله را در حمله اول لگدمال کردن، قرآن پاره کردن، هو و جنجال کردن، در حمله دوم که دومین سالگرد حمله دوم است، این اهانت کردن چرا؟
اگر من مکاسب میگفتم که اهانت نمیکردند. این همه مکاسبگو هست. اگر من رسائل و کفایه میگفتم که این کارها را نمیکردند. اگر درس خارج فقه یا اصول یا تفسیر آنطور که میگویند، آنطور که موافق قرآن نیست، تفسیر را فعلاً منها میکنیم. یا عرفان یا فلسفه یا ادبیات یا بلاغت یا فصاحت یا… این حمله ندارد، قرآن است که حمله دارد. قرآن حمله دارد. منتها دو قرآن است. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 205) قرآن و قرآنیان در چنان روزی مطرودند، منکوبند، به آنها فحش میدهند، اذیت میکنند. هیچکس هم کمک نمیکند.
آیا دو سال قبل در حمله دوم به مسجد امامرضا یک نفر تلفن کرد که آقا، ما همراهیم با شما در ناراحتیتان؟ نه، نوشتند، تلفن کردند، آمدند، حوزه سی هزار نفری قم، حوزه صدها هزار نفری اسلام در کل ایران، به همهجا هم صدا رفت. من بد است که عرض کنم که سنیها در پاکستان برای آن روز فاتحه میگیرند. حمله پاکستانیها، دیگران برای روز دوم که حمله به ما است فاتحه میگیرند. کسانی که سنی هستند و شیعهها هم شرکت میکنند. الآن در پاکستان همان روز را روز عاشورای قرآن… امروز را به حساب دوم و روز حمله اول، به حساب اول فاتحه میگیرند، عاشورای قرآن باید زنده بشود. امامحسین را که کشتند، هفتاد و چند نفر با آن حضرت کشته شدند، بودند. قرآن را که خواستند بکشند، صدای هیچکس درنیامد. فقط عدهای از برادران که با هم بودیم و تا مرگ در راه خدا خواهیم بود.
به این مطلب برمیگردیم که امامحسین میلیونها برابر و بالاتر از ما، ما که هستیم؟ میلیونها نفر از ما در مقابل عظمت ثقل اصغر امامحسین، اهمیتی نداریم، ولکن روح امامحسین که روح قرآن است، که خودِ قرآن است، که قرآن در کل مراحل است، در مراحل حقایق است. و در مراحل کل قرآن، با روح امامحسین که نشد کاری کنند و ظاهراً کاری نکردند. اما در حملههایی که به مسجد امام رضا شد. مخصوصاً حمله دوم که جهت عمومی داشت، خواستند قرآن نباشد. محمد و علی و حسن و حسین و تقی و نقی و هادی و مهدی، اینها مطلبی نیست. قرآن نباشد. کسانی که در محور قرآن فکر میکنند و تدریس میکنند و تدرس میکنند و مینویسند و تحقیق میکنند، خواستند ریشه قرآن که ریشه بزرگترین ناموس اسلام در حوزههای ما است، خواستند این را بکنند، ولی نمیتوانند. خواستند و نمیتوانند. از یزیدیها بدترند، از سنانها بدترند، از معایهها بدترند. از ابولهبها و ابوجهلها بدترند. خدایا، مادامی که میشود ما فریادگر معارف قرآن باشیم، در این حوزه هستیم و الا نخواهیم بود. یعنی ما زنده بمانیم و نتوانیم به قرآن فکر کنیم و تحقیق کنیم و بحث کنیم؟
و این عرایض من جنبه سیاسی ندارد، چون خود مرحوم آقای خمینی هم مظلوم بود. نسبت به ایشان چقدر ظلم شد؟ این دلیل نیست بر اینکه ما بخواهیم حکومت رابهطور کلی به باد تهمت بگیریم. مبتلا هست جمهوری مبارک اسلامی به کسانی که ماسک انقلاب زدهاند و بدترین ضد انقلاباند. خلاف انسانیت، خلاف اسلام، خلاف شعور، خلاف عقل، بلکه خلاف حیوانیت عادی کار میکنند. ما باید بدن امامحسین را از کسانی که قطعه قطعه میکنند نجات بدهیم و روح قرآن را از کسانی که نمیخواهند قرآن باشد، نجات بدهیم و نجات بدهیم جمهوری مبارک اسلامی را از کسانی که شاهنشاهی و بدتر از شاه هستند. بدتر از شاه ما داریم. بدتر از شاه: حاکم شرع، بدتر از شاه در فلان تشکیلات، بدتر از شاه در تشکیلات دیگر، باید تخلیص بشود.
بعداً نواری را خواهید شنید که مربوط به سنه شصت است. من در مسجد ارگ صحبت کردم و الآن که میشنوم، خودم متحیرم که چطور توانستم اینطور صحبت کنم؟ و فقط توجیهش این است که خداوند عنایت فرمود. درآن نوار گفتهام که سگ بخورد آن حکومتی را، آن ریاست جمهوری را، آن وزارتی را که نامش حتی جمهوری اسلامی است، ولی بر خلاف عدل علی عمل میکنند، بر خلاف اسلام عمل میکنند. و چهها شد و چهها شد که الحمدلله آن تصمیم انجام نشد. ما با خونهای خودمان، آوارگیهای خودمان، برای من چیزی نیست، هفده سال، چیزی نبود. آوارگیهای خودمان، خونها، زحمتها، حبسها، تبعیدها، بعد از چهارده قرن خواستیم یک نفر غیرمعصوم حکومت اسلامی تشکیل بدهد. چه کردند و چه دارند میکنند؟
خدایا کمک کن به ما، به زبانهایمان، فکرهایمان، قلمهایمان، فعالیتهایمان، که لااله الاالله را محقق کنیم. «لااله» تمام ضد خداییها را، تمام ضد اسلامیها را نابود کنیم، سست کنیم، ضعیف کنیم. تا ما بتوانیم زمینهای برای ظهور مهدی آل محمد (ص) باشیم. امام زمان که میآید. عالم را ظلم گرفته است. کفر که معلوم است. ولکن ظهور امام زمان چند شرط دارد. یک شرط سلبی دارد. یک شرط ایجابی دارد در جمله مختصر. شرط سلبی: آه و فغان و فریاد و ظلم و ظالم و مظلوم از همه عالم برخاسته شود. این شرط سلبی است. سلب ایمان، سلب عدالت، سل چه، سلب چه. شرط ایجابی دارد.
افرادی که 313 نفر اولاً و دههزار نفر ثانیاً و هزارها نفر دیگر ثالثاً، که دسته اول اصحاب الألویهاند. استاندارانند و فرماندهان لشکر امام زماناند. 313 نفر که عدهای زندهاند و عدهای مردهاند و زنده خواهند شد. بعد دههزار نفر سرباز زیر پرچم، «لا یقوم حتی یکمل له العقد» و بعد گروهی از ماها که رجعت بالاستدعاء داریم، خداوند عنایت کند ما زنده بمانیم و در پای رکاب ولیّ امر باشیم. اینها شرایط است. پس دست روی دست گذاشتن و هیچ نگفتن که به قول بعضیها چون باید ظلم همه عالم را بگیرد تا امام زمان بیاید. پس ما هم ظلم میکنیم. دیگران هم ظلم کنند نهی نمیکنیم. مثل این است که خورشید فردا صبح… خورشید بناست روز طلوع کند. بنابراین ما شب چراغ روشن نمیکنیم. در تاریکی، نه شمعی، نه چراغی، نه لامپی. این احتضار است، انتظار نیست. انتظار است یا احتضار؟ یکی از سخنرانیهای ما در مکه مکرمه بود. نمیدانم شنیدید یا نه؟ انتظار است یا احتضار؟ این احتضار است. اگر ما انتظار داریم که صاحب خانه میآید، باید خانه را آماده کنیم. معنای انتظار این است. انتظار داریم فردا حاج آقا از مکه میآید، باید خانه را جارو کنیم، آماده کنیم، مرتب کنیم، دعوت کنیم. ما که خوابیم، ما در این زمان غیبت ولی امر (عج) بیشتر باید فعالیت کنیم، بیشتر باید دعوت الی الله کنیم.
اگر یک دزد به خانه شما حمله کرد، یک نیرو در مقابلش قرار میگیرد، اما اگر دو دزد، سه دزد، شما یک نفری چند نیرو ابراز خواهید کرد. الآن همگان نسبت به اسلام عزیز دزدند. در داخل دزدی، در خارج دزدی، در خارج خیانت، در داخل خیانت، خیانت فکری، خیانت عملی، خیانت علمی، خیانت معرفتی. کسانی که باور دارند و ایمان دارند و مطلعاند و متوجهاند، باید تمام نیروهای خود را بسیج کنند که از آن 313 نفر نه، از آن دههزار نفر نه، از کسانی که… این شرط ایجابی است. اگر همه عالم را ظلم بگیرد، اما افرادی که بتوانند با ولی امر مساعدت کنند و با آن حضرت باشند، حاضر نباشند، حضرت ظهور نخواهند کرد.
ظهور آقای خمینی یک مقداری زود بود، چرا؟ برای اینکه ایشان ابزار صالحی که نداشتند، خودش تنها آمد. ابزار چه بود؟ چه درآمد؟ اگر ابزار ایشان سالم بود که اینقدر تشکیلات ما اینقدر به گند و کثافت نمیرسید. ولی ولیّ امر خودش اصلح الصاحین و با ابزار صالح، 313 نفر، دههزار نفر، هزارها نفر دیگر. این انتقاد به قیام آقای خمینی نیست. انتقاد به کسانی است که اطراف ایشان را گرفتند و انقلابیهای سال 60، انقلابیهای سال 65، انقلابیهای سال 70، ضد انقلابهای قبل از 57، قبل از انقلاب، اینها است. اگر ما سیاست میگوییم، سیاست سیاه نیست، سیاست روشن است. همان دعواهایی که امیرالمؤمنین با بعضی از فرمانداران و استاندارانش داشت. برو گم شو، چطور تو را دعوت میکنند؟ عثمان بن حنیف، دعوت میکنند در ماه رمضان به یک سفره رنگارنگی که «تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 416) آنجا تو را دعوت میکنند. تو میروی، چرا میروی؟ «عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 416) پولدارها را دعوت کردند. گرسنهها را که با زن و بچه گرسنه بودند، دعوت نکردند. چرا آنجا رفتی؟ برو گم شو تو، نمیخواهد استاندار من باشی. اینگونه است و حال آنکه مال کسی را نخورده است، کاری نکرده است. امیرالمؤمنین اینگونه انتقاد میکند. امیرالمؤمنین میخواهد حکومت علوی باشد، نه در بُعد خودش که فرمانده کل قواست. نه، در بُعد وزیر، در بعد وکیل، در بعد اداری، در بعد بازاری، در بعد مدرس و غیره، علوی باید عمل کرد و اگر برنامه حکومتی امیرالمؤمنین… در علیٌ و الحاکمون که عربی است، اگر فارسیاش چاپ بشود ما خیلی مفتضح میشویم. تمام حکام و فرماندهان تاریخ وقتی که حکومت امام امیرالمؤمنین (ع) را مد نظر بگیرند، باید سرهایشان را زمین بیفکنند. باید آب شوند و به زمین فرو بروند. آن عدل است، آن رحمت است و آن عنایت است.
– [سؤال]
– نمینرسیم. یک ملامکتبی به یک بچهای میگفت که دال بنویس، مدتی زحمت کشید یک دال بنویسد، ولی الف مینوشت. گفت یک چیزی بنویس که شبیه به دال باشد. ما هم شبیه به او، صد فرسخ، هزار فرسخ، اما آن راه را برویم. نه ضد او، امیرالمؤمنین عدالت اسلامی داشت. ما جنایت ضد حیوانی هم داریم. جنایت ضد وحشی هم داریم. آخر راه آنطرف باشد، ولو هزارها کیلومتر فاصله، «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 417) بیایید دنبال من، مثل من نمیتوانید باشید ولی دنبال من باشید. ما که دنبال یزید داریم میرویم، دنبال معاویه میرویم، کارهای احمقانهای که معاویه میکرد، ما داریم آن کارها را میکنیم و بدتر از آنها را داریم میکنیم. و خدا حفظ کند بعضی از افراد که در مقام کمی هستند، وزارتاند یا چه، که آدمهای سالمیاند، من تعجب میکنم که چطور گذاشتهاند این سالمها باشند، خدا کمک کند که این سالمها زیاد شوند و ناسالمها و مریضها و مریضکنندهها و بیمارکنندهها و کسانی که معاذالله میخواهند بدتر از شاه کار کنند، علیه و علیهم لعنة الله، خدا آنها را نابود کند و روسیاه کند.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».