داود (ع) در کتب عهدین
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
مهمترین نسبت قبیح و وقیحی که نصوصی از تورات و بعداً انجیل به حضرت داود (ع) دادند در کتاب دوم صموئیل فصل 11، آیه 2 تا 26 که مختصراً در بشارات عهدین ملاحظه میفرمایید و اینجا هم عرض میکنیم. «و كان وقت المساء، أنّ داود قام عن سريره و تمشّى على سطح بيت الملك، فرأى من على السطح امرأة تستحم» (عقائدنا، ص 406) اینطور میگوید که عصر بود، داود (ع) از تخت سلطنت برخاست و بالای پشتبام قصر شروع به راه رفتن کرد، در همسایگی خود دید که یک زنی خود را میشوید و برهنه است. این زن هم بسیار زیبا بود، داود دنبال این زن فرستاد و سؤال کرد کیست. گفتند این زن، زن اوریای حِثی است که قائد جند داود (ع) در جنگ است، فرمانده کل قوای جنگ است.
داود کسانی را نزد این زن فرستاد و او را گرفت، در خانه خود با او همبستر شد درحالیکه او از حیض طاهر بود، در حالت طهارت بود. سپس چون شوهر داشت، به خانه خودش برگشت و زن در حال حاملگی بود. زن دنبال داود فرستاد و گفت من حامله شدم. داود بهسوی یوآب فرستاد که «أرسل الي أوريا الحثي»، معلوم است که یوآب شخص بالاتری بود و بالاخره میتوانست فرستاده داود باشد، نزد یوآب فرستاد که نزد اوریای حثّی بفرست. اوریا آمد، داود به اوریا گفت: امروز اینجا نزد ما باش و فردا تو را آزاد میکنیم.
«و دعاه داود فأكل امامه و شرب و اسكره» معاذ الله، داود با او غذا خورد و مُسکر آشامید، یعنی داود به او مسکر داد و او را مست کرد. صبح که شد داود به یوآب نوشت: «اجعلوا أوريا في وجه الحرب الشديدة»، اوریا را در صف مقدم لشکر قرار بدهید، معلوم میشود که در صف مقدم نبوده است. در صف مقدم قرار بدهید. اینیک حیلهای بود برای اینکه او کشته بشود. «و ارجعوا من ورائه فيضرب و يموت»، شما او را در صف مقدم قرار بدهید و از پشتش هم کنار بیایید، تنها بماند که زده بشود و کشته بشود. «فقتل أوريا كذلك … فلما سمعت امرأة أوريا انه قد مات رجلها ندبت بعلها» زن اوریا شنید که کشته شده است، از برای او گریه و عزاداری کرد، «لما مضت المناحة أرسل إليها داود و ضمها إلى بيته» دیگر رسمی داود او را به خانه خود آورد. «و صارت له امرة و ولدت له ابناً»، آن حملی که داشت بعداً پسری متولد شد که در خود تورات و در خود انجیل دارد که آن پسر سلیمان بود.
«و أما الأمر الذي فعله داود فقبح في عيني الرب» که معاذ الله زنا کردن داود (ع) که از بزرگترین انبیاء بنیاسرائیل بعد از موسی (ع) است با این وضع وقیح، زنا کردن با زن شوهردار و شوهرش را مست کردن و به کشتن انداختن که مثلثی از گناه است. در انجیل متّی، فصل 1 آیه 6 این مطلب را تأیید میکند: «إن داود الملك ولد سليمان من التي لأوريا» (عقائدنا، ص 406) نص است. داود ملک سلیمان را از حمل اوریا تولید کرد و در مزمور 51 زبور داود آیه 5 «يقول داود» که معاذالله اعتراف خود داود (ع) باشد. «هأنذا بالإثم صُوِّرت» من به گناه تصویر شدهام، کأنه ریشه وجود من معاذ الله گناه است. «و بالخطيئة حبلت بي أمي!» و به گناه مادرم مرا آبستن شده، معاذ الله نسبت زنا هم به مادرش داد. داود همانطور که خود به گناه اعتراف کرد که در اصل و ریشه من گناهکار بودم و تصویر و وضع من گناه است، در دو نص بالا از تورات و انجیل هم که معاذ الله با زن شوهردار، سلیمان پیغمبر بعد از خود را درست کرد و تولید کرد، اینجا میگوید: «و بالخطيئة حبلت بي أمي!»، مادر من با گناه به من آبستن شد. آن گناه چیست؟ طبعاً آن گناه زنا است.
نتیجهای که میگیریم: «فداود التوراة كما يولد سليمانه من زنا كذلك يتولد هو عن زنا- زنا في زنا!» ما اینجا میگوییم: «فليت هذه الأوراق أحرقت و لم تدنِّس ساحة داود النبي (ع) بهذه الفرية السوء: أن يزني بمحصنه ثم يقتل بعلها، و يولد سليمان عن زنا و يتولد هو أيضاً عن زنا فما لداود محبوب الرب يعمل بخلاف حب الرب و يفجر مالا يفجر به إلّا الفساق الأرذلون، ثم يولد من الزنا خليفته و النبي سليمان بعده و سليمان هذا من أجداد المسيح من ناحية الأم».
در این کتاب تفسیر این را در باب اجداد مسیح (ع) بحث کردیم و در بشارات عهدین هم نسبی را که انجیل برای مسیح ذکر میکند، این نسب به سلیمان منتهی میشود و سلیمان (ع) برحسب نص تورات و انجیل هم مولود مِن زِنا است و هم چه. آنوقت در تورات و در انجیل دارد که کسی که از موالید زنا باشد اصلاً حق ندارد در جمعیت ربانیین وارد بشود. این نص است، نمیخواهیم بگویم درستش چیست، نادرست چیست. نص است. نصی که در تورات و انجیل تأیید است، کسی که از موالید زنا است تا ده پشت، بلکه تا ابد، یعنی تا صد پشت، هزار پشت، نص تورات است. در بشارات مراجعه بکنید. تا ده پشت تا ابد کسی که منتهی به ولادت از زنا است، این حق ندارد در جمعیت خداپرستان وارد شود. پس از مسیحیان سؤال میکنیم: چطور مسیح (ع) رئیس و رهبر خداپرستان گردید و حال آنکه این آیات میگوید کسی که مولود از زنا است حق ندارد در ضمن خداپرستان وارد بشود، در گروه خداپرستان و در میان اینها حق ندارد خود را جا دهد. این تناقضات وقیحی است که ما در تورات و در انجیل مشاهده میکنیم.
مطلب بعدی که یک عمل مسخرهای را تورات به داود (ع) نسبت میدهد. ما اینجا عنوان کردیم که «داود التوراة يرقص أمام الرب» (عقائدنا، ص 407) این در برابر خداوند میرقصید. البته این نمونهها را داریم. ما احیاناً به نام اسلام رقص را، موسیقی را، شطرنج و اینها را حلال میدانیم نعوذ بالله. «و هناك فرية أخرى تدنس ساحة داود النبي (ع) كما يقال» این شموئیل دوم که به تعبیر فارسی شموئیل است و به تعبیر عربی صموئیل است، از اسفار فرعی پنجگانه تورات است و به فارسی شموئیل گفته میشود. صموئیل 2 فصل 6 از آیه 14 تا 22 که حرف این است: «و كان داود يرقص بكل قوته أمام الرب». صوفیها این رقص را رقص معرفتی درست میکنند، کما اینکه بین خودشان در خانقاهها میرقصد, ذکری میگویند و میرقصند، اما این رقص نیست. اگر انسان واله و حیران أمام الرب باشد، حالت بیهوشی به او دست بدهد و حالت وَلَه و بهت به او دست دهد، به این رقص نمیگویند. رقص حالتی است با اختیار، کاری که رقاصها و رقاصهها انجام میدهند. اما تعبیر و نص تورات در اینجا رقص است معاذ الله «و كان داود يرقص بكل قوته أمام الرب (14) … و لما دخل تابوت الرب مدينة داود أشرفت ميكال بنت شاول من الكوَّة ورأت الملك داود يطفر و يرقص أمام الرب» دست میزند و میرقصد در برابر خدا «فاحترقته في قلبها» این دختر وقتیکه دید داود این کار را میکند در دلش کوچک آمد، به گونهای که حتی فساق کمتر این کار را میکنند. «و لما انتهى داود من إصعاد المحرقات و ذبائح السلامة بارك الشعب باسم رب الجنود» تناقض «و قسم على جميع الشعب على كل جمهور إسرائيل رجالًا و نساءً على كل واحدٍ رغيف خبز و كأس خمر و قرص زبيب» این شعارهایی است که باکمال بیشعوری به داود (ع) نسبت میدهند که محرقات و قربانیهایی برای رب انجام داد، قربانی سلامت. «بارك الشعب باسم رب الجنود» درحالیکه مبارکباد گفت به مردم اسرائیل باسم رب الجنود که خداست، تقسیم کرد بین کل مردم اسرائیل کاسههای شراب را معاذ الله.
قبلاً هم عرض کرده بودیم که در تورات حدود چهار آیه است بر حرمت غلیظ شرب خمر. اما سه، چهار آیه در تورات و انجیل نیز میبینیم که نسبت شرب خمر و خوراندن خمر را به انبیای بزرگوار مانند داود و عیسی و نوح و اینها دادهاند. تناقض بیّن. بعد میگوید: «لعبتُ أمام الرب» داودِ تورات میگوید: من بازی کردم در برابر خدا که بازیاش چه بوده است؟ دوتا بازی بوده است: یکی رقصیدن بر حسب نصوصی که الآن خواندیم، یکی هم به بندگان خدا شراب دادن که اینها مست کنند. همانطور که خودش مست کرده و در حال مستی میرقصد با یک بیشعوری, دیگران را هم با یک شراب خوردن مست کرده است «و إني أتصاغر دون ذلك و أكون وضيعاً في عيني نفسي» خودش هم میگوید که من خود را کوچک میدانم و در نزد خودم خیلی کوچک و خیلی پستم، خودش هم اعتراف میکند. در اینجا الجمعیة الرسولیة حرفی میزنند که قوز بالا قوز است، میگویند: «مع أن النصوص الواردة في التوراة ناطقة بتقوى داود و بطهارة قلبه و خلوص نيته و صدق طويته و بكرم أخلاقه و مسامحة أعدائه، فكم من مرة وقع شاؤل ألد أعدائه في يده و سامحه» (عقائدنا، ص 408) تا به اینجا میرسد، میگوید:«مع ذلك كله فوقع في الخطيئة التي لم يسلم منها إنسان فاتهى امرأة اوريا و زنى بها و عرَّض زوجها في ميدان القتال لسلاح العدو فقتله فأرسل المولى سبحانه ناثان» ناثان نبی «و وبَّخه على هذا العمل الوخيم و زجرة بألطف إشارة». این را اعتراف میکند. تناقض.
اینها چرا این کار را میکنند؟ این نص را انکار نمیکند و اعتراف میکند و حال آنکه خداوند تمجید میکند، تکریم میکند، تعزیز میکند، مقام سلطنت داده است، معذلک داود به گناهانی مبتلا شد که مقتضای طبع بشری است. چرا این کارها میکند؟ این کار دو بُعد دارد: یک بعد سلبی است که مقام طهارت و مقام عصمت در عمل را از انبیاء گرفتند که خودشان راحت باشند. بُعد دوم، بُعد ایجابی است برای تثبیت آن خیالی که در میان مسیحیان هست که مسیح (ع) معاذ الله فرزند خداست و خدا فرزندش را به دار آویخته شدن تحویل داد و مانع نشد، همانطور که پولس میگوید: «و المسيح افتدانا من لعنة الناموس لأنه لعن من أجلنا» حرفشان کلاً این است و میگویند چون بندههای خدا گناهکارند، ذاتاً گناهکارند از آدم به بعد, حتی انبیاء گناهکارند و همه گناهکارند، خداوند برای اینکه گناه این بندگان را ببخشد، فرزند خاص خود مسیح را تحویل دار داد و در تورات داریم از زبان پولس «الذی صلب هو ملعون» کسی که به دار آویخته شود ملعون است. به استناد این آیه تورات که البته معنایش را نفهمیده و ما بعد اشاره میکنیم، معنای اصلی آیه را نفهمیده، آیه هم درست است، اما او معنایش را نفهمیده، میگوید که بنابراین مسیح به اراده الهی به دار آویخته شد و ملعون شد «و بلعنته أخذ لعنات جمیع أمته» هرچه لعنت بر ترک شریعت، بر ترک واجب، بر فعل حرام برای امت مسیح است، همه را خداوند بخشید، چون مسیح یکجا لعنتها را به عهده خودش معاذ الله گرفته است.
میخواهند یک چنین فداکاری برای مسیح ثابت کنند. فداکاری مسیح چنین است که تمام گناهکاران را حتی در نصوص انجیل دارد که حتی انبیا در جهنم بودهاند, حتی ابراهیم در جهنم بود، موسی در جهنم بود، مؤمنین در جهنم بودند، چون بشر ذاتاً گناهکار است. جناب مسیح که فرزند یگانه خداست تمام لعنتها را به خود خرید، پس انبیا از جهنم بیرون آمدند. حتی در انجیل دارد که خود مسیح هم روز پنجشنبه به دار آویخته شد و تا روز یکشنبه که سه روز طول کشید، از دار الاموات بیرون آمد، سه روز در حال موت و در حال برزخ و دار الاموات بود. روز یکشنبه از دار الاموات بیرون آمد که در قدس که ما رفته بودیم، در بیتاللحم، وقتیکه اسرائیل هنوز آنجا را نگرفته بود. در حدود سی سال پیش در زندان اول مکه که ما رفتیم به سوریه و به قدس رفتیم، یک جایی را نشان دادند که اینجا قبر مسیح است که من آنجا قدری با مسیحیها صحبت کردم که این قبر مسیح یعنی چه، این تناقضات یعنی چه؟ و این حرفها یعنی چه؟ روز سوم از قبر بیرون آمد که یکشنبه بود، صاف به جهنم رفت که با بدن جسمانی بشری همه عذابهایی که مربوط است به امت متخلف و انبیاء و غیره، بچشد که تا آنها آزاد باشند. من به بعضی از کاردینالها و اسقفهای مسیحی میگفتم که شما باید روز یکشنبه را عزا بگیرید، چون روز یکشنبه پیغمبرتان به جهنم رفته است و شما چرا خوشحالی میکنید و عید میگیرید، برای اینکه پیغبمبر به جهنم رفته و شما به بهشت میروید.
اینها به این حساب اینجا دفاعی نمیتوانند بکنند و نمیکنند. میگویند چون طبع بشر این است که گناهکار است، ولی خوب این طبع را مسیح با این فداکاری از بین برد. بعد میگوید: «و أما القرآن» به قرآن اینها اعتراض میکنند، در کتاب جمیعة الهدایة «فجاءت القصة القرآن مقتضبةً» (عقائدنا، ص 408) قطعه قطعه، «مضطربةً» این طرف و آن طرف، کجا؟ این قصه در قرآن اصلاً نیامده است. قضیه گرفتن زن اوریا و این حرفها اصلاً نیامده فقط «تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً» (ص، آیه 23) است که به معنایش توجه کردیم و متأسفانه در برخی روایات ما چنانکه اشاره کردیم، دارد که مراد از 99 نعجه زن است، مراد از یک نعجه زن است. آن نعجهای که این حرف را میزند خودش غلط کرده است! قرآن از زن تعبیر به بز میکند؟! البته ما در تعبیر خودمان داریم، میگویند: بُضع. بضع غیر از بز است. بعضی احمقها هم خیال میکنند که بضع یعنی بز، میگویند بز تو! به زن که بز نمیگویند! زن انسان است، شما چرا از زن تعبیر به بز میکنید؟ بعد این تعبیر را به قرآن نسبت میدهید که «إِنَّ هذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ» میگوید این 99 بز یعنی 99 زن, آنهم یک بز یعنی یک زن. این غلطٌ علی غلط و ظلمات بعضها فوق بعض است.
اینجا میگوید: «فجاءت القصة القرآن مقتضبة مضطربة و حذف و زاد، فذلك تدل على المراد و هو وقوع الخطيئة» کجا؟ قرآن. سوره 38 آیه 20 تا 23 و حال آنکه سوره 38 که ص است، آیه 20 تا 23 قضیه خصمین و قضیه تعریف داود و قضیه «إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ» (ص، آیه 26) تمامش تحریف است. کجاست آن قضیه؟ خطیئه بهحساب تفسیر نسفی که آن روایت 99 بز و یک بز را درست کرده است. بعد جمعیة الهدایة میگویند: «فكل من أوتى ذرة من الفهم جزم بأن هذه الأقوال مأخوذة من التوراة و قد ذكرت مقتضبة كعادته» این خیلی عجیب است. چهارده کتابی است که استاد حداد بیروتی نوشته است و تمام عناوینش این است که «القرآن نسخة عربیة من الکتاب الامام» «وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً» (هود، آیه 17) او میگوید: تورات برحسب نص آیه امام است و قرآن مأموم است. مأموم یعنی چه؟ یعنی قرآن «نسخة عربیة من التوراة». این را باید گفت که این قرآن که یک ذره در آن اختلاف نیست، یک ذره نقص و نقض ادبی در یک نقطه آن حتی یک ایراد در آن نیست، این از توراتی که اینقدر تناقضات دارد مأخوذ است که نویسندگان دایرةالمعارف فرانسوی که پانصد نفر از علمای مسیحی بودند، در آنجا بین این دو قولاند که این تورات و انجیل چقدر غلط دارد. کمش صدهزار است و زیادش یک میلیون غلط.
کتابی که صدهزار تا یک میلیون غلط دارد و اینقدر تناقضات و مزخرفات دارد، این از مأخذ بشود از برای اینکه قرآنی که از نظر لفظ، از نظر معنا، از هر نظر صددرصد معجزه است و هیچ جایش را هیچکس نتوانسته است ایرادی بگیرد، این مأخوذ از آن است. یعنی چه؟ پس معلوم میشود صحیح مأخوذ از غلط است, صحیح مأخوذ از صحیح نیست، بلکه صحیح مأخوذ از غلط است. اگر اینطور است، پس ما بگوییم که هر استادی که درست تدریس میکند، مثلاً استاد پزشکی، استاد چشمپزشک که خوب تدریس میکند، پروفسور شده است، عالی شده است، نظریات عالی دارد، ایشان شاگرد انفرمیه و رختشور بیمارستان و شاگرد کسی که اصلاً بلد نیست، بوده است. باز انفرمیه بهتر است، چون تناقض دارد. شاگرد کسانی بوده که در مسائل طبی تناقض و مزخرفات میگویند.
این حرف قابل قبول از برای هیچ حیوانی نیست، چرا این انسانها بهعنوان رد بر قرآن در کتاب جمعیة الهدایة این را میگویند که قرآن نسخة عربیة من الکتاب الامام. ما در جواب نوشتیم: «كلُّ من أوتي ذرة من الفهم حكم باستحالة اقتراف الأنبياء تلكم المعاصي و المآسي إذ إنهم حينذاك يُعتبرون قدوة لهتك الحرمات بدل أن يكونوا قدوة في الحفاظ عليها» (عقائدنا، ص 408) او میگوید: هرکس ذرهای از فهم دارد (کتاب جمعیة الهدایة) میفهمد که قرآن ترجمه تورات است، منتها زیاد کرده، کم کرده و کم، زیاد و کمش این است که غلطها را کنار میزند. ما در جواب «كلُّ من أوتي ذرة من الفهم يعلم أن تشابه القصتين في جذورهما» بله، تورات دارد 99/1 اینجا هم دارد 99/1. «في جذورهما لا يحكم بأخذ السليمة عن السقيمة» آن چیزی که تورات میگوید عبارت است از گرفتن یک زن اوریا، ولیکن قرآن «نَعْجَةٌ واحِدَةٌ» است و صحبت زن نیست. «و الخالصة عن الدخلية، اللهم إلَّا بالوحي المهيمن على كتاباته السالفة المحرفة، حيث الموحي واحد و هو اللَّه، و قد كتب على نفسه الرحمة، و من رحمته إصلاح ما فسد من أسفار النبيين من قبل كما طبَّقه بالقرآن الحكيم! و كلُّ من أوتي ذرة من الفهم تنبّه أن آي القرآن في قصة داود تذود عن ساحة كرامته كل عار و بوارٍ و لا تشير إلى موبقة و معصية إلا ما أشارت إليه كما سلف: انه استغفر ربه لخطابه أحد الملكين كأنه ظلم الآخر، على حين غفلة أنه ملك» به همان بیانی که عرض کردیم.
راجع سلیمان مطالب بدتری هست، بدتر از بدتر چه خواهد بود؟ در اینجا دکتر بُست آمریکایی در کتاب قاموس کتاب مقدس که زبان عربیاش را مشاهده کردید و بعد به زبان فارسی مستر هاکس آمریکایی ترجمه کرده است، ما از اصل عربی نقل میکنیم که این ترجمه از اصل انگلیسی است. دکتر بُست میگوید: «سليمان اي: المليء من السلامة» (عقائدنا، ص 409) واقعاً اگر یک چنین قاموسی هم راجع قرآن نوشته شود، ما که کاری راجع به قرآن نکردیم. اگر قاموسی به این شکل که مطالب را از حرف الف تا حرف یاء گرفته، تحت هر حرفی تمام مطالبی که در سراسر این پنج هزار صفحه کتاب مقدس به خیال اینهاست، یادداشت کرده است.
ما در قرآن این کار را نکردیم، مگر فهرست آیاتی یا فرض کنید المعجمی که این کارها در المعجم نشده است. این شخص این کار را کرده است و اینطور میگوید: «المليء من السلامة و السلم» سلیمان در تعبیر عبرانی آن شَلیمان یا شُلَیمان که در تعریب شده است سلیمان. یعنی «ملیءٌ من السلم» شَلَم سلامتی است و شلوم سلام است، شلوم در لغت عبرانی به معنای سلام است. شلوم علیکم. «هو الذي بنى البيت المقدس فاتخذه اللَّه إبناً له» سلیمان بیتالمقدس را ساخت, هیکل را سلیمان ساخت که ما هیکل را در بیتالمقدس مشاهده کردیم که قدیمیترین ساختمانهایی است که هست، ساختمان عبادتی است.
– سُلَیم از سلیمان گرفته میشود؟
– سُلَیم مصغر سلیم است. سلیمان لغت عربی نیست، سلیمان معرّب از شلیمان است. سفر ایام فصل 28 آیه 6 تا 7 که «فاتخذه اللَّه إبناً له» خداوند سلیمان را بهعنوان فرزندش برگزید. این چه الهی است که سلیمانی که معاذالله زنازاده داود از زن اوریای شوهردار است، خداوند پسر خودش گرفت. خیلی جالب و زیبا بود که خداوند انتخاب کرد این ولد الزنای از طریق زن شوهردار را معاذ الله فرزند خودش حساب کرد. «و أمر ناثان النبي أن يدعوه: يَديديا، أي: محبوب الرب» چرا؟ چون زنازادۀ چنین و چنان. خداوند به ناثان پیغمبر که ناتان نوشته است در تورات، امر کرد که سلیمان را یدیدیا که لغت عبرانی است؛ یعنی محبوب الرب بخواند. صموئیل (12: 25).
«و لقد انتصبه اللَّه خليفة أبيه داود قبل ولادته» بارک الله! قبل از اینکه متولد شود از این زنا، او را خداوند انتصاب کرد که خلیفه پدرش داود، در نبوت و سلطنت باشد. معاذ الله چه خدای جاهل و چه خدای عاجز و چه خدای خائنی است معاذ الله. سفر ایام فصل 22 آیه 9 تا 10: «فصار بعده مَلِكاً نبيّاً في العشرين من عمره» سفر ملوک فصل 2 آیه 12 و فصل 3 آیه 7 و فصل 2 ایام آیه 1. «تجلَّى له ربُّه فى رؤياه قائلًا» در رؤیا جلوه کرد خداوند برای سلیمان و این حرف را زد: «سل ما شئت فسأله الحكمة فوهبها و زيادة هي الملك و السلطان» آدرسهایی داده که شما مراجعه بفرمایید به بشارات عهدین، موجود است. البته در قرآن دارد که سلیمان از خداوند سؤال کرد که «هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي» (ص، آیه 35) که باید معنا کرد. در مقارنات آیاتی که در قرآن شریف است و در تورات راجع مقام نبوت و مقام پادشاهی سلیمان، اینها را باید صحبت کنیم. «هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي» چطور میشود؟ «من بعده» دیگر. بعد از سلیمان رسولالله (ص)، ملک روحی آن حضرت که بالاتر است. اگر ملک ظاهری و پادشاهی ظاهری میخواهد، پادشاهی و سلطنت ظاهری ولی امر (عج) که جهانشمول است، کل مکلفین عالم را میگیرد، پس چطور «لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ»؟ اولین دعا غلط و ثانیاً اگر این دعا صحیح باشد و خدا تحقق به این دعا داده باشد، پس این منافات دارد با رهبری و سلطه و قیادت جهانی ولی امر (عج).
این را ایشان نقل میکند، ولکن ما در مقابل نقلهایی دیگری از تورات میکنیم: «سليمان المشرك العياش الظلوم حسب التوراة» (عقائدنا، ص 409) باز به بشارات مراجعه کنید، من مختصراً عرض میکنم. در تثنیه تورات فصل 17 آیه 16 و 17 «أصبح سليمان في سلطانه مثرياً للغاية» […] خرج و تبذیر و اسراف و چنین و چنان. و حال آنکه ما در روایات داریم و در آیات این مطلب هست که سلیمان خیلی زاهدانه زندگی میکرد. درست است دارای قصر و سلطنت و این حرفها بود، ولکن در قصر زاهدانه زندگی میکرد. «أصبح سليمان في سلطانه مثرياً للغاية فأخذ في السَّرَف و التَّرَف و التعيش الممنوع أكيداً» در فصل 17 تثنیه تورات آیه 16 و 17 دارد که تعیش و خوشگذرانی و اسراف کردن و در مال غلتیدن، حرام است در شریعت رب. در تورات در سفر تثینه دارد، مع ذلک سلیمان این کار را کرد. «و لقد هدّده اللَّه و وبخه في رؤياه الثانية فرغم أن يتعظ إستكبر و تساهل في أمر ربه و نسي ربَّه» ملوک اول آیه 1 تا 9 و الی آخر. بعد میگوید: «أخذ يعاشر و يعاشق النساء الغريبات» زنهای بتپرست گرفت. «اللّاتي منع اللَّه عن عشرتهن» خداوند حرام کرده بود که با آنها معاشرت نکن. مهمترین معاشرت این است که با آنها ازدواج کند.
«فنكح منهنّ سبعمائه بالعقد الدائم و ثلاثمائة منقطعاً» هفتصدتا زن به عقد دائم گرفت و سیصدتا عقد منقطع. «و أملْن قلبه عن ربّه إلى أنفسهن و هو على كهولته و شيخوخته نحا نحوهن و حذا حذوهن إلى حيث بنى لكل واحدة منهن مذبحاً للأوثان على الأتلال» اولِ ملوک فصل 11 آیه 1 تا 8. و سفر نحمیای پیغمبر که از انبیاء بنیاسرائیل است فصل 13 آیه 26. «و لذلك غضب اللَّه عليه و فرَّق ملكه من بعده جزاءً وفاقاً» که این هم دروغ است. کجا «فرَّق ملكه»؟ این قبلش چند حرام: اولاً معاشرت با زنان که خداوند حرام کرده، بالاتر از معاشرت ازدواج با آنها و بالاتر از آنها «فاجتذبن وأملْن قلبه عن ربّه» این زنها تأثیر گذاشتند در سلیمان و او را از خدا و توحید و معرفة الله دور کردند و متمایل کردند به بتپرستی. طوری متمایل کردند به شرک و بتپرستی که ایشان برای هریک از این زنها، یک مذبحی، قربانگاهی برای بتها برای هریک از این زنها، یعنی نهصد قربانگاه برای اینها ایشان ساخت. «و هكذا انحرف في سلطانه و قدرته» در ملوک اول فصل 12 آیه 3 تا 20 «و هكذا انحرف في سلطانه و قدرته عن العدل و بالنسبة لرعيته حيث أجبرهم على خدمته و ظلمهم في الخراجات الثقلية المحرجة لحدٍ اضطر المظلومون المحطَّمون أن يتظلموا إليه جهاراً في جلوس يربعام» نص تورات است.
در جلوس یربعام که یکی از جلوسهای سلطنتی سلیمان تورات بود، آنقدر به رعیت ظلم کرده بود، آنقدر حقشان را خورده بود, آنقدر به اینها فشار آورده بود که اینها هجوم آوردند و شعار دادند در جلوس یربعام که چنین کردی. و حال آنکه قرآن چه میفرماید؟ قرآن میگوید که حتی به وادی نمل که عبور کرد، حواسش جمع بود که مورچهها لگد نشوند و آن سخنور مورچهها که «قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها» (نمل، آیات 18 و 19) حتی مراعات مورچه را هم کرد، با مورچه هم صحبت کرد و گوش به حرف مورچه هم داد، سلیمان قرآن؛ اما سلیمان تورات ظلمها کرد و چنینها کرد و چنانها کرد که درست برعکسش را میدانیم. «هذا و إن مخازي سليمان التوراة –و حاشاه- لا تنحصر فيما أشار إليه بوست فقد ينص العهد العتيق أن كثرة النساء محرَّمة على الملوك» فصل 17 تثنیه آیه 17 «و كذلك نكاح الوثنيات» سفر خروج فصل 34 آیه 16 و سفر تثنیه فصل 7 آیه 3 و 4.
نتیجه: «فلسيمان التوراة يجمع بين المحرَّمين و زيادة هي اتباعهن في الشرك، و مع الأسف أن ذلك كان في زمن شيوخته» پیر که بود چنین کرد «أن نساءه أمَلن قلبه وراء آلهة أخرى ولم يكن قلبه كاملًا مع الرب إلهة كقلب داود أبيه» این هم نص تورات هست, دل داود که آنچنانی که آنطور ضایعش کردند، قرصتر بود باخدا تا دل سلیمان که ضعیفتر بود با خدا. «فذهب سليمان وراء عشتاروت إلهة الصيدونيين و ملكوم رجس العمومنيين» عشتاروت که بت صیدونیین بود که از صیدای لبنان است. «و ملكوم رجس العمومنيين» که اینها هم یک گروهی از عمالقه بودند. «حينئذٍ بنى سليمان مرتفعة لكموش رجس المؤابيين» فقط اکتفا نکرد که قربانگاههایی برای نهصد زن درست کند، بلکه از برای گروههای بتپرست و مشرک هم مذبحهایی درست کرد.
یعنی آنقدر انحراف شرکی سلیمان تورات بالا رفت -معاذ الله- که حتی برای آنها مذبحها و قربانگاههایی برای بتهایشان ساخت. «على الجبل الذي تجاه أورشليم» اورِشْلیم که تعبیر عبرانی است، اورشَلیم که ما میگوییم، معرب در اعراب است، معرب در اصل الفاظ نیست. ولی اورشْلیم اصل عبرانی است. «و لملوك رجس بني عمون» نتیجهای که میگیریم: «هذا و ذاك! ثم العهد الجديد! يأتي سليمان بجديد يقضي على مولده في تصريحة: «إن داود الملك ولد سليمان من التي لأوريا» إذاً فلسيمان العهدين فاسد منذ البداية لحد النهاية، يُولَد من فجور أبيه بمحصنة، ثم يفجر هو بنساء غريبات منع عن زواجهن، ثم يفجر حتى يشرك باللَّه و حاشاه».
این اشارهای که راجع سلیمان تورات است و اینها جوابی ندارد. قرآن چه میفرماید؟ «سليمان القرآن عطية ربانية» (عقائدنا، ص 412) آن تعریفهایی که قرآن شریف از انبیای اولوالعزم کرده است بهجای خود. اما از انبیای اولوالعزم که بگذریم، انبیای طبقه بعدی که هزاران پیغمبر هستند، خداوند با اسم و رسم و خصوصیات و جهات دعوتی و جهات سلطهای مثل داود و سلیمان در قرآن از هیچکس صحبت نکرده است، غیر از انبیاء اولوالعزم. خوب اینجا بهطور مختصر «و تصرخ صرخة مدوية خالدة في بره و طهارته و أنه من العطايا الكريمة من اللَّه إلى أبيه داود: «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص، آیه 30)» این وهبه الهیه است. بخشش ربانی را که بخشش دو بُعدی است، بخشش ولادتی است که صلب طاهر و رحم مطهر و بخشش معنوی که انتخاب او به خلافت رسالتی از داود (ع) و خلافت سلطنتی. این دو وهبه را تورات به عکس آورده است.
«و بذلك يطهر مولده عن دنس الزنا حيث هو موهوب اللَّه لا اللهو الفسقي: «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ» (ص، آیه 40)» آیندهاش خوب و فعلیهاش هم خوب. در مثلث جریان، قبل از رسالت و زمان رسالت تا زنده بود و بعداً هم در هر سه مرحله. «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ» (نمل، آیه 16) یکی از آیاتی که استدلال فرمود صدیقه زهرا (س) برای اینکه من وارث هستم و ابوبکر مرا از ارث منع کرده است، اگر ارث باشد اگر نحله نباشد: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» نه «کلَّ شیءٍ»، بلکه «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ». «وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ».
«و لقد استدعى من ربه مُلكاً عظيماً ما أعظمه فأجابه: «وَ هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» (ص، آیه 35) فاجابه اللَّه خير إجابة لعلمه أنه لا يعمل في ملكه إلا بطاعته دون أن يتبع هواه». این سلیمان ملک. اینجا سؤالاتی در کار هست: یکی از سؤالات این است که چطور این تقاضا را کرد که «هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي»؟ چند بُعد سؤال در اینجا هست: 1- اگر انسان از خدا بخواهد که خدایا یک مقامی به من بده که سزاوار برای هیچکس نیست، چرا؟ این بخل است. مقامات «و الطرق إلى اللّه بعدد أنفاس الخلائق» (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 1، ص 120) این بخل است که انسان از خدا مقامی را بخواهد که به هیچکس نمیدهد و نباید به کسی بدهد، شایسته کسی هرگز نیست. این مرحله اولی است.
2- سؤال دوم این است که اشاره کردیم که به اعتقاد ما ولی امر (عج) جمع بین رهبری روحانی و رهبری سیاسی ملکیت را بر کل عالم تکلیفِ امکان دارد که سلیمانها و داودها در برابر آن حضرت چیزی نخواهد بود. پس این دعا غلط است در بُعد دوم و اگر اجابت بشود غلط است در بعد سوم. و بعضی مطالب مختصر دیگر هست که راجع سلیمان عرض میکنیم و بعداً روز شنبه آقایان اگر میخواهند تشریف نیاورند مانعی ندارد. ما از دوشنبه بحث را خواهیم داشت و روز یکشنبه هم روز ولادت ولیّ امر (عج) است و ما اینجا جشن خواهیم داشت، تشریف بیاورید که بعضی از برادران مقالاتی خواهند خواند و با هم صحبت خواهیم.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».