بررسی کتب عهدین درباره به صلیب کشیدن مسیح (ع)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم «لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ» (بقره، آیه 286) این یک واقعیت و حقیقتی است که در کل ابعادی که صحیح است تصدیقکننده یا تکذیبکننده مطلبی باشد، جای بسیار کاملی دارد. از نظر حسی و فطری و عقلی و کتاب و سنت این مطلب در کل ادوار زندگی ثابت است. «لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ» آیات بسیار است، اما یک آیه که اشاره هم باشد کافی است. حتی بر فرض محال اگر در قرآن هم چنین مطلبی نبود، این یک اصل و اساس عمیق فطری و عقلی و حتی حسی انسانی است. که عملی را که انسان میکند، سخنی را که میگوید، کاری که انجام میدهد و یا انجام نمیدهد، این نفی و اثبات در کل ابعاد فعل و فاعلیت هر انسانی، هر حیوانی، هر جمادی اگر فعالیتی باشد، این مربوط به خود او است. مربوط به دیگری نیست. و این فعلها دارای دو مرحله هستند. مرحله اول مرحله فعل است و مرحله دوم نتیجه فعل است. ما راجع به افعالی که نتیجه دارد بحث میکنیم. اگرچه هر فعلی نتیجه دارد. ممکن است نتیجه غلط باشد، درست باشد، زیاد باشد، کم باشد. حالا باشد، بعد باشد، هرچه باشد. فعل بینتیجه ما هرگز نداریم، ولو لغو باشد.
پس افعال دارای دو مرحله است. یک مرحله خود واقعیت و تحقق فعل است که از فاعل سر میزند، این معنا ندارد که منتقل به غیر شود و بدتر اینکه کسی خیال کند من که انجام میدهم، بدون انتقال انجام شماست، این که غلط است. یا من که انجام میدهم منتقل به غیر میشود، این یک فکر غلطی بود که از نظر جزاء البته، نه خود فعل، از نظر جزاء که فال بد گرفتن و تشأم زدن از برای مشرکین بود. و لذا قرآن شریف از اعمال و اقوال ما تعبیر به طائر میکند. در سوره مبارکه اسراء: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ» (اسراء، آیه 13) یک معنای بسیار لطیف و ظاهرش این است که اعمال انسان طائر است، منتها به دو معنا طائر است: یک معنای غلط و یک معنای درست. معنای غلط که آنها گمان میکردند این است: 1- «طیر الی العدم»، 2- «طیر الی الغیر» دو هر دو غلط است. اگر انسان عملی را انجام داد، بعد از انجام شدن منعدمه است. این غلط است. دوم: عملی که من انجام دادم طیر میکند به سوی شما یا خودش یا اثرش، این هم غلط است. بُعد چهارمی که در این مربع طیر نسبت به عمل باید گفت صحیح است، این است که عملی که انسان انجام میدهد، این عمل منعکس میشود در جاهای گوناگون و قرآن میفرماید: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ»، این عمل که پرواز میکند پرواز الی العدم نیست. پرواز به سوی غیر، خودش نیست. پرواز به سوی غیر، نتیجهاش نیست. بلکه پرواز به سوی تثبیت است. «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (جاثیه، آیه 29) پرواز نسخه است. نه خود این عمل، بلکه صدای سخن و سیمای عمل، فکر مطلب دیگری است. صدای سخن و سیمای انسان یا هر مکلفی در حال عمل، این هم در خود تثبیت میگردد و هم در فضایش، در مکانش که ضبط صدا و سیماهای گوناگون است، برای این عمل. این طائر به این معنا درست است.
این مطلب مسلّم است نزد کل عقلا و کل بیعقلها، حسیون و همه، که عملی که انسان خود انجام میدهد، خود این عمل مربوط به خودش است. نتیجه را بعد بحث میکنیم. نه اینکه خود عمل پرواز کند به سوی غیر چه با نتیجهاش چه بدون نتیجهاش هرچه. دوم: نتیجه، نتیجه عمل انسان و هر حیوانی، انسان مورد بحث است. نتیجه عمل انسان چه زشت باشد چه زیبا باشد، ثواب باشد، یا عقاب باشد، از بشر باشد، یا از خدا باشد که بالاتر است، این مربوط است به خود انسان، این از مسلّمات است. در حتمیات این معلوم است. در غیر حتمیات که در باب جزاء است و در باب ثواب است و عقاب است. یک مطلبی است که دعا کند انسان فلان کاری که خیر است انجام داد، با دعا یک اثری برای زنده یا مردهای اگر زمینهاش باشد و جایش باشد خواهد بود. این مطلب نسبت به اموری که مربوط به دنیا است، بیّن است، و اموری که به بعد از مرگ مربوط است بیّنتر است. ما راجع به دنیا فعلاً بحث میکنیم. راجع به دنیا یک اعمالی است که همگان قبول دارند که عمل خود انسان خودش و اثرش برای خود اوست. قابل فرستادن به کسی نیست. من میخورم شما سیر بشوی. من فکر میکنم شما بفهمی؟ من درس میخوانم شما عالم و باسواد بشوید؟ من ورزش میکنم شما زورمند بشوید؟ من میخوابم شما استراحت کنید. آن زن بگیرد… اینطور نیست. یعنی یک اعمالی است که خود عمل و نتیجه عمل متعلق به کسی است که این عمل را انجام میدهد. در بعضی کارها قراردادی است. بنده عملگی میکنم، مزد را به آن آقا بدهید. بالاخره مزد متعلق به من است، مزد را به آن آقا بدهید، این امکان دارد. یا غلط یا درست، بالاخره شدنی است. چون عالم دنیا، عالم تکلیف عالمی نیست که کارها صددرصد درست باشد، کار غلط هست، کار درست هست، کار محال هم هست، کار لازم هم هست.
اگر بنده کار کنم در بخشی از امور این است. اگر بنده کار کنم، مزد، منفصل از این کار ودنبال این کار است، درست است مزد متعلق به من است، اما من به شما کارفرما میگویم من هر چه کار کردم، مزد را به تقی بدهید. یا مستحق است، یا نیست. یا باید یا نباید. در هر صورت این امکانپذیر است. اما مزدی که خدا میخواهد بدهد، به قرارداد ما نیست. بنده در این دنیا میتوانم عملگی کنم مزد مرا به آن آقا بدهید، اما بنده در این دنیا نماز بخوانم روزه بگیرم، حج بروم، مؤمن باشم، وقتی مردم، خدایا به فلان آقا بده! خیر، نمیشود. کل آیات در این باب اگر جمع شود یک کتاب قطوری خواهد شد که تمام خصوصیات و جزئیات و کلیات و مراحلی که اعمال انسانها از نظر پاداش، چه عقوبت باشد، چه مثوبت باشد، اگر اعمالی هم در دنیا نه خود عمل بلکه پاداش عمل و مزد عمل امکان دارد با قراردادهای صحیح یا ناصحیح به دیگری منتقل گردد، ولکن پاداش عمل که خدا میخواهد بدهد دست ما نیست. یا خودش فرموده است که «وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (انعام، آیه 164) «لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ»، «يَوْماً لا يَجْزي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً» (لقمان، آیه 33) «يَوْمَ لا يُغْني مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً» (دخان، آیه 41) الی آخر. این مطلب مسلم است.
البته استثنائاتی هست که استثنا نیست، منقطع است، چنانکه دیروز عرض کردم. منتها میخواهم به طرز دیگری عرض کنم. مثلاً خداوند چند راه مقرر کرده است که اگر واجبی را کسی ترک کرد عقوبت نباشد یا کم باشد. اگر حرامی را کسی عمل کرد عقوبت نباشد یا کم باشد. چند راه را عادلانه در باب جزاء مقرر کرده است. دوتا مربوط به دنیا است، یکی هم مربوط به بعد الموت است. بعد الموت هم آخرت است، در برزخ نیست. در برزخ شفاعت و این حرفها اصلاً وجود ندارد. البته تفصیلش در باب معاد برزخ خواهد آمد. آنچه در باب دنیا است توبه است. اگر انسان توبه کند از فعل حرامی یا از ترک واجبی، این توبه با شرایطش پذیرفته است، نه صرف توبه، بعضی با صرف توبه است، بعضیها نه، اگر توبه کرد، نمازهایی که نخوانده، خوب بخواند. ولی گناه آن نخواندهها را خدا ببخشد. واجباتی را که ترک کرده است انجام بدهد. گناه آن ترکها را ببخشد. اما اگر در یک وضعی بود که دیگر فرصتی نبود و مؤمن شده، مسلمان شده است. «قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ» (انفال، آیه 38) مطلب دیگری است، توبه، این مرحله توبه است. توبه با شرایطش در عالم تکلیف پذیرفته است. آنهایی که پذیرفته نیست که جای خودش. این یک مرحله.
یک مرحله دیگر است که مربوط به دنیا است؛ تکفیر. «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً» (نساء، آیه 31) در باب منکرات. توبه نمیخواهد، شفاعت هم نمیخواهد، دعا هم نمیخواهد. اگر گناهان بزرگ را ترک کنید ما کوچکها را اتوماتیکی میبخشیم. این یک تضمینی است برای انسانها که خیال نکنند اگر گناه بزرگ را هم ترک کردید، کوچکها پدرتان را درمیآورند، همیشه پدرتان درمیآید. خیر، این تضمینی است که خداوند مقرر کرده است. چون میداند چه خلق کرده است. میداند موجودی که خلق کرده است، بالاخره کج و معوج خواهد شد. اگر بنا بشود مو از ماست بکشند و نسبت به تمام گناهان بزرگ و کوچک خداوند حساب برسد، خوب علی میماند و حوضش. و لذا «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» در منکرات و در واجبات «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» (هود، آیه 114) این هم نه عمل من را میخواهد، نه شفاعت میخواهد، نه توبه میخواهد، این هم مربوط به دنیا است. دوتا دنیا است. سوم منحصر به آخرت است و در برزخ نیست بر حسب آیات و روایات. سوم شفاعت است. این شفاعت که مربوط به شافعین است، با شرایطش، با اذن خداوند، با شرط زمینه مساعد در کسی که مورد شفاعت قرار میگیرد، و زمینه مساعدتر از برای کسی که شافع است و زمینه سوم در گناهی که نسبت به آن گناه میخواهند شفاعت کنند که بر حسب روایت رسولالله (ص) «ادَّخَرْتُ شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي» (بحار الأنوار، ج 8، ص 30) صغائر که شفاعت نمیخواهد، صغائر در واجبات و محرمات شفاعت نمیخواهد. «لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي» اگر کبائر بهگونهای است که رجحان حسنات است –بحث کبائر را میگوییم- اگر گناهان کبیره مقداری را انجام داده است، مقداری نه؛ واجبات کبیره مقداری انجام داده، مقداری نه؛ اینجا را بحث میکنیم. نه آنجا که کوچکترها به حساب بزرگترها از بین میرود. در اینجا اگر زمینه مساعد باشد و خلاف عدالت نباشد، خداوند اجازه میدهد وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى» (انبیاء، آیه 28) «إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» (طه، آیه 109) نسبت به شافع، نسبت به مورد شفاعت، نسبت به عملی که مورد شفاعت میخواهد قرار بگیرد. که بحثش مستقل است و در جای خود خواهد آمد، اینجا اشاره میکنیم.
چهارم که بحثش چند روز گذشت، کسی که ترک واجبات کرده است، بنده واجبات او را انجام بدهم فوت کنم به روح او. فعل محرمات کرده، من فعل محرمات را دوبله ترک کنم که نمیشود، در عقاید هم که معلوم است. در مقابل این جریان که هر کس هر چه پول بدهد آش میخورد، هر که هر چه عمل کند مربوط به خود اوست، نه عمل، و نه اثر عمل از نظر شرع نه در دنیا نه در آخرت به کس دیگری هم منتقل نمیشود. در مقابل، یک صف تصوف کثیف مزخرفی را درست کردند مسیحیها. یک مقدارش را خواندم. بعضی وقتها یک حرفهایی است که انسان باید که غلط در آن پیدا کند، غلطگیری کند. بعضی وقتها باید صحیح گیری بکند، آنقدر غلط زیاد است که باید بگردد صحیح پیدا کند. بعضی وقتها اصلاً صحیح ندارد، راحت، مثل حرفهای اینها که صحیح ندارد. خدا نزول کرد خودش در رحم فلانی، شد پسر. بعد پسر خود را تسلیم صلیب کرد، برای اینکه گناهان بندگان بخشیده شود در همین دنیا. دو مرحلهای است: مرحله اول تسلیم صلیب شدن برای اینکه همه لعنتهای ترک شریعت که اینها قبلاً کردهاند، کسانی که ترک کردهاند واجبات را و انجام دادهاند محرمات را، تا مادامی که مسیح به صلیب نرفته بود، گناهان بود. آنها که مردند یک حسابی است، آنها که زنده هستند یک حساب دیگر. ولی وقتی او خودش را به صلیب تسلیم کرد، تمام گناهان گذشته با صلیب او از بین رفت، ربطش چیست؟ این ربط باید بررسی شود. اگر او بیاید آن واجبات متروک را عمل کند باز بحث داریم. محرماتی که انجام دادند، دوبله ترک کند که نمیشود، باز بحث داریم. ولی در اینجا یک کسی بزند خود را بکشد، فلانی زنده شود! کسی یقه خود را پاره کند، فلانی چنین شود. چه ربطی به هم دارد؟ اینجا مثل اینکه قائل به ربط نیستند. بعضی اصلاً شرط میکنند که ربطی در کار نباشد.
این وقتی خود را تسلیم دار کرد، تمام گناهان و خطایای گذشته کل بندگان خدایی که این عقیده را دارند، عقیده صلیب و تثلیث دارند که دور هم هست. عقیده صلیب داشتن موجب این است که گناهان بخشیده شود. به صلیب رفتن موجب این است که گناهان بخشیده شود. دور مصرح است. اینقدر اینها دور مصرح دارند، البته ما هم داریم که قبول نداریم. این مرحله اولی، سؤال: کسانی که مردند چطور؟ میگوید بعد هم خودش میرود به جهنم. «دخول المسيح في الجحيم» خودش رفت به جهنم، بعد از اینکه به دار آویختند، از دار الاموات روز یکشنبه بیرون آمد، سه روز طول کشید. من رفتم در بیتاللحم گفتم اینجا چیست؟ گفتند قبر مسیح است، گفتم چقدر اینجا بود؟ مسیحیها گفتند سه روز. گفتم بعد کجا رفت؟ گفتند رفت جهنم، گفتم خودتان رفتید جهنم. چرا رفت جهنم؟ یک ساعتی با هم صحبت کردیم تا ماندند. میرود جهنم برای چه؟ برای این مطلب، دو کار میکند: 1- میرود جهنم که گناهان کسانی که الآن در جهنم هستند و معذب هستند، بخشیده شود از جهنم بیرون بیایند، این برود داخل، آنها بیایند بیرون.2- هر کسی هم بعداً گناه کند، گناه، گناه نباشد. واجب را ترک کند، ترک واجب نباشد. از تعداد آن انسان خجالت میکشد.
این کارهایی که اینها میگویند مسیح یا بودا یا برهما یا کرشنه اینها کردند که میخوانیم، در دیانت بتپرستان این کارها 1- تمام گناهان گذشته برطرف شد سلباً و ایجاباً. 2- گناهان کسانی که الآن در جهنم هستند بخشیده شد با دخول در جهنم. 3- هر که هر چه گناه کند گناه نیست، هر که هر واجبی را ترک کند، ترک واجب نیست. بالاتر پولس تهدید میکند، امروز میخوانیم آیات انجیل پولس را، دیروز مقادیری برای برادران نقل کردیم. «نزول أبناء الآلهة المتجسدين إلى الجحيم» (عقائدنا، ص 156) که این نشخوار جریان عقیدتی اینها به سوی مسیحیان انتقال پیدا کرده است. «كذلك و يعتقد الوثنيون: أن آلهتهم المتجسدين» اله وثنیون هم روح است. این تجسد پیدا کرده است. «نزلوا إلى الجحيم بعد قتلهم أو صلبهم ليخلصوا الأموات» با صلب أحیاء، با جحیم اموات را.
«كمثل كرشنة، زورستر، أدونيس» اینها پسران خدایان بتپرستها هستند. «أدونيس، باخوص، هرقل، عطارد، بالدور، كوتز لكوتل، و غيرهم» اسمهایشان هم مثل خودشان است. «و غيرهم من الآلهة المتجسدين المصلوبين، نزلوا بعد صلبهم و موتهم إلى الجحيم، ليخلصوا الأموات، فهم خلصوا الأحياء عن الذنوب بصلبهم و خلصوا الأموات المعذبين بنزولهم إلى الجحيم لكي تكمل الفداء» با کمال پررویی مسیحیان میگویند. قبل از اینکه مسیح به صَلب خود را تحویل دهد به اختیار خودش و بعد به جهنم برود. قبل از این آدم و نوح و ابراهیم و موسی و تمام انبیا در جهنم بودند. چرا؟ چون عقیدهشان این است که انسان ذاتی العصیان است. هیچ چیزی هم نمیتواند او را پاک کند، خدا هم نمیتواند. مگر اینکه خدا […] بچهاش را بفرستد به صلیب.
ما در اینجا مقارنهای داریم. «مقارنة الصلب و الفداء: الوثنيين و الإنجيليين: و خرافة الصليب و الفداء و الدخول في الجحيم عند الإنجيليين ترجمان من ذاك و ذياك» ذاک آن، ذیاک آن دورتر؛ بدتر. «على سواءٍ كالنصوص التالية الإنجيلية الصليب الإنجيلي» پطرس در فصل 3 آیه 17 تا 19 اینطور مینویسد. انجیل پطرس، پطرس از حواریین است، البته خودش را ما که عرضی نداریم، ولی ما راجع به انجیلی که به او منسوب کردند صحبت داریم. حرفش این است: «لأن تألمكم إن شاءت مشثيئة اللَّه و أنتم صانعون خيراً أفضل منه و أنتم صانعون شراً» شما در سختی و زحمت هستید، اگر کار خیر کنید بهتر از این است که کار شر بکنید. «فإن المسيح أيضاً تألم مرة واحدة من أجل الخطايا، البار من أجل الأثمة. لكي يقرّبنا إلى اللَّه مماتاً في الجسد» او رفت به دار، ملعون شد، مقرّب الی الله شد. کسی که ملعون است، موجب رحمت میشود. «ولكن يحيى في الروح الذي فيه أيضاً ذهب ليكرز للأرواح التي في السجن» بشارت بدهد برای ارواح جهنمی که در سجن جهنم هستند، اشاره به آن مطلب است که تمام انبیا و صلحا و اینها جهنم هستند و ایشان رفتند نجات دادند.
ما عرض میکنیم: «و هذه الخرافية تشترك في التصريح بها كتب العهد الجديد على اختلافات مهمة متناقضة في ذوات أنفسها من حيث كيفية الصلب، و لا صلة للبحث الحاضر بها، إلَّا في أصل الصلب، و إليكم نماذج منها كالتالي» راجع به صلب، ماهیت این صلب مسیح اولاً و اخیراً و بعد الاخیر چیست؟ ما این حرف را از خودمان نمیگوییم. از اناجیلی که اینها ناموس اکبر شریعت انجیلی است، اینها دارند میگویند. با کمال تأسف اینها به این خرافات انجیلی تمسک میکنند، تأویل میکنند، توجیه میکنند، از جیبشان میگذارند، اما اگر نسبت به ما مسلمانان شیعتاً و سنتاً نسبتهایی میدهند که در روایات شما ابوحنیفه این را گفت، امام صادق آنطور گفت، امام علی اینطور گفت، ما میگوییم روایت را نمیشود کاری کرد. در نامهای که پولس به اهل غلاطیه نوشته است. فصل 3 آیه 13 و 14. میگوید: «المسيح اقتدانا من لعنة الناموس» مثل روضه خوانی که میرود بالای منبر میگوید: امام حسین با شهادتش همه را راحت کرد، یک قطره اشک بریزید، اگر نیامد، بچلانید، راحت راحت، هر غلطی میخواهند این لاتها بکنند. چاقو بکشند، زنا کنند، لواط کنند، قمار کنند، عرق بخورند، نماز نخوانند، ولی روز عاشورا یک قطره اشک تمام است. یک زنجیری، یک قمهای… نظیرش در بین ما است. میگوید: «المسيح اقتدانا من لعنة الناموس إذ صار لعنة لأجلنا» چرا؟ «لأنه مكتوب» این مکتوب را ایشان استدلال میفرمایند تفسیر آیه به آیه به تورات و عقلش نمیرسد در تورات که این آیه است، نگاه کن این چه ربطی به موضوع دارد؟ این برای توسل است.
مثل بعضی از ما علمای اسلام که یا به قرآن توجه نمیکنیم یا برای اینکه این مطلبی که طبق میل خود و شهوت خود و خواست خود درست کردیم، بگوییم آیههم این را میگوید. آیه را ملاحظه کن، ضد این را میگوید. فقط نباید مسیحیها را نقد کرد. میگوید: «المسيح اقتدانا من لعنة الناموس إذ صار لعنة لأجلنا لأنه مكتوب»، آیه: «ملعون كل مَن عُلِّق بخشبة» هر کس به دار آویخته شود، ملعون است. اگر همین است که دروغ است. اینقدر مؤمنین و صالحین را به دار زدند که اینها گناهکار نبودند. کسی که دار زده گناهکار است. پس اگر این آیه واقعاً در تورات همین است، قبل و بعد ندارد، دروغ است، شما به دروغ استناد میکنید.
بعد میگوید: «لتصير بركة إبراهيم للأمم في المسيح» این حرف کیست؟ حرف دوم و اول از پولس است، حرف وسط استناد به آیه توراتی است «ملعون كل مَن عُلِّق بخشبة» بعد پولس میگوید: «لتصير بركة إبراهيم للأمم في المسيح يسوع لننال بالإيمان موعد الروح» ما میرویم سراغ تورات، ببینیم آیه چه میگوید. تقطیع شده است. ما عرض میکنیم: «و كتابة اللعنة» در سفر تثنیه تورات، فصل 21، آیه 22 و 23، «التي يشير إليها بولص كما يلي»، بولس لغت یونانی است و این یونانی یعنی صغیر، کوچک و پست و بدبخت، و جناب مسیح (ع) در بعضی از تصریحات و اشارات خودشان دارند: هر کس این شریعت تورات را از بین ببرد، در ملکوت خدا صغیر است، صغیر همین پولس است. پس این بشارت داده که بعداً این کار خواهد رشد. آیه این است: «و إذا كان على إنسان خطيئة حقها الموت فقتل و علَّقته على خشبة. فلا تبت جثته على الخشبة بل تدفنه في ذلك اليوم. لأن المعلّق ملعون من اللَّه». کدام معلق؟ آن که گناهکار است، روی حساب گناه دارش زدند. این را دارد میگوید. تقطیع کرده، به صرفش این است. «لأن المعلّق ملعون من اللَّه فلا تنجس أرضك التي يعطيك الرب إلهك نصيباً» پس به بولس احمق میگوییم: اینقدر معاذ الله گناه مسیح بالا بوده که اگر میماند اینجا، زمین را هم مثلاً نجس میکرد.
ما عرض میکنیم: «فهذا بولص يصرخ و يصرِّح: أن المسيح افتدى أمته من لعنة الناموس إذ صار لعنة لأجلهم» چه ربطی دارد؟ «فلعنه اللَّه تعالى (و حاشاه) بدلًا عن عصاة أمته بالصليب. إنه يجعل عيسى المسيح (ع) يتحمَّل وزر المعتنقين بثالوثه و صليبه و فدائه، استيحاءً من الوثنيات العتيقة» اگر به تورات استدلال کردند، تورات این را نمیگوید. آنها که میگویند وثنیات عتیقه است که مقادیری نقل کردیم و بعد هم ملاحظه خواهید کرد. «و استجلاباً للسذَّج العوام لكي يصدِّقوه أن بدَّل صعوبة التشاريع العملية بسهولة هذه العقيدة الوثنية الخرافية» خیلی آسان است. با این عقیده وثنی خرافی اصلاً شرع کنار برود. چرا بیخود آمد؟ این چه خدایی است که این شرع را خودش آورد و خودش گیر کرد. ما چه کار کنیم؟ حالا شرع را آوردیم، ملعون میشوند کسانی که ترک میکنند، پس انتحار میکنیم تا راحت بشوند. «و مثَّل روح اللَّه بمثال وحيد في ميادين التضحية أن ضحّى لأجل نسخ الشرائع العملية».
حالا پولس چه میگوید؟ پولس بالاتر میگوید، میگوید: نه اینکه مسیح این کار را کرد، کسی غصه بخورد بگوید خوب، شاید یک مقدار مانده باشد. بالاخره مسیح که خود را تسلیم دار کرد و بعد معاذ الله به جهنم رفت که تمام از گناهان خلاص بشوند. ممکن است یک چیزی بماند. پس یک مقداری از شریعت عمل را ما انجام بدهیم. تهدید میکند. عنوان مطلبی که من یادداشت کردم: «نسخ التشاريع العملية حسب المزاعم البولصية: هنا يؤكد بولص بالغ التأكيد: أن شريعة العمل لا تكفي تطهيراً من الذنوب، و إنما هو الإيمان بسرّ الفداء و الثالوث قائلًا» (عقائدنا، ص 158) این اوّلی در نامهای است که به رومیان نوشته است، دوم در نامهای است که به غلاطیون نوشته است و سوم در انجیل متّی است. ایشان میگوید: «الشريعة الموسوية غير واجبة على المسيحيين لأنهم تحت التوفيق» پله اول، و حال آنکه چقدر تورات به شریعت ناموس تأکید کرده است و مسیح (ع) در انجیل تأکید کرده است که آسمانها و زمین زائل گردند، اما یک کلمه از شریعت ناموس عوض نمیشود. یعنی در شریعت مسیح، نه اینکه کلاً، اگر کلاً باشد، شریعت قرآن هم هست. خوب چرا؟ «لأنهم تحت التوفيق» توفیق دارند، موفق هستند. چطور موفق هستند؟ چون قائل به تثلیث و صلیب و فداء و این حرفها هستند، بنابراین چونک صد آمد نود هم پیش ماست. مثل بعضی از صوفیان که میگویند: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» (حجر، آیه 99) […] ما که یقین داریم، پس چرا عبادت کنیم؟ پس پیغمبر یقین نداشت که همیشه عبادت میکرد! خطاب به پیغمبر را به خودشان نسبت دادند و غلط هم همین است.
این جمله اول پولس. جمله دوم پولس که به غلاطیین نوشته فصل 3 آیه 24 و به افسسیین نوشته فصل 2 آیه 15 و به عبرانیین نوشته فصل 9 آیه 10، میگوید: «و تلكم الشرائع نسخت بعد صعود المسيح» اصلاً نسخ شد، آنجا که واجب نیست، واجب نیست ممکن است مستحب باشد، ممکن است جایز باشد. میگوید نسخ شد و اصلاً کنار رفت. اگر کسی به آن شرایع منسوخه عمل کند از دین خارج است. «و تلكم الشرائع نسخت بعد صعود المسيح». سوم در انجیل متّی است، این انجیل متّی که از آقای متّی است و متّی از حواریین نبوده است، از شاگردان حواریین بوده است. انجیل متّی از انجیلهای پولس خیلی بهتر است، ولو اغلاط و تناقضات زیاد دارد. اما در انجیل متّی این حرف کشیده است. یعنی پولس آنقدر بلا آورده سر انجیل مسیح و شریعت مسیح که در اناجیل دیگر اثر گذاشته است. و به آنها رنگ انحرافی پولسی داده است.
در انجیل متی فصل 22 آیه 37 تا 40 میگوید: «و المسيح حصر الشريعة في حب اللَّه: (إله الأقانيم) و حب الجار كما تحب نفسك». بعد باز مطلب از پولس است. «و يبالغ في التَّنديد بمن يقيَّد نفسه بأعمال الناموس، أي: ما فرضه اللَّه من الأعمال البدنية في شريعة موسى» حرفش چیست؟ «أهكذا أنتم أغبياء»، آن مسیحیانی که به شریعت تورات عمل میکردند، دیوانهها، نادانها اینطوری یعنی؟ «أبعد ما ابتدأتم بالروح تكمَّلون الآن بالجسد» روح کامل شد، چون جسد مقدمه روح است. وقتی روح کامل شد با عقیده ثالوث و صلیب و این حرفها، دیگر جسد چه کاره است؟ «أبعد ما ابتدأتم بالروح تكمَّلون الآن بالجسد هذا المقدار احملتم عبثاً إن كان عبثاً» بیخود این کار را انجام میدهید. «فالذي يمنحكم الروح و يعمل قوَّات فيكم أبأعمال الناموس أم بخبر الإيمان؟» خدایی که به شما روح میدهد و رضوان میدهد و چه میدهد و چه میدهد، آیا به عمل بدن میدهد؟ بدن به روح چه کار دارد؟ بلکه مربوط به روح است. «إذاً الذين هم من الإيمان يتباركون مع إبراهيم المؤمن لأن جميع الذين هم من أعمال الناموس هم تحت لعنة» تماماً کسانی که 1- شریعت ناموس را قبول دارند و 2- شریعت ناموس را عمل میکنند، اینها زیر لعنت هستند.
پس لعنت برای نمازخوانها، روزهگیرها، زنانکنها، لواطنکنها، عرقنخورها، دروغنگوها شد؟ اما تمام کثافتکاریهایی که کسانی میکنند، فقط تحت الرحمة از نظر روح باشند که این خرافه را قبول دارند، نه. «هم تحت لعنة. لأنه مكتوب: ملعون كل من لا يثبت في جميع ما هو مكتوب في كتاب الناموس ليعمل به» اینجا برعکس استدلال کرده است. مطلبی که میخواهد بگوید، میگوید اگر کسی عمل کند ملعون است. آیه که این را نمیگوید. آیه میگوید اگر کسی عمل نکند تمام را، ملعون است. این میگوید اگر کسی عمل کند، ملعون است. استدلال میکند کما اینکه راجع به صلیب مسیح هم همینطور استدلال کردند. «ولكن أن ليس أحد يتبرر بالناموس عند اللَّه فظاهر، لأن البار الإيمان يحيا ولكن الناموس ليس من الإيمان» شریعت ناموس چقدر بیناموسی حرف زدند! ناموس از ایمان نیست. شریعت عمل را انجام دادن از ایمان نیست، از کفر است.
بعد حرف اول مسیح را تکرار میکنیم: «المسيح افتدانا من لعنة الناموس إذ صار لعنة لأجلنا» (عقائدنا، ص 159) ما عرض میکنیم: «فبولص لا يعتبر للعمل بالناموس منزلة إلَّا اللعنة، و لا يعدُّه من الإيمان، بل يعتبر الإيمان السبب الأصيل دون شرط العمل للخلاص!» آیا میتواند ایشان بگوید شریعت تورات در زمان موسی از بین رفت؟ نمیتواند. آیا میتواند یک پیغمبری بیاید، حتی پیغمبر، حتی خاتمالنبیین (ص) میشود بفرماید توراتی که بر موسی نازل شد در زمان حاکمیت شریعت تورات غلط بود؟ این که تکذیب خدا است. پولس دارد این کار را میکند. در تورات تصریح دارد، در تثنیة التوراة، سفر تثنیه تورات فصل 27 آیه 6: «ملعون من لا يقيم كلمات هذا الناموس ليعمل بها و يقول جميع الشعب آمين» دوبله شد. خداوند در تورات میفرماید: ملعون است کسی که کلمات این ناموس را که ناموس عمل است و نه ناموس عقیده، ناموس عمل است که حافظ عقیده است و عقیده است که حافظ عمل است، ملعون است کسی که اقامه نمیکند این کلمات را. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف، آیه 96) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ» (مائده، آیه 66) قرآن اینطور میگوید، اینجا هم اینطور میگوید. «ملعون من لا يقيم كلمات هذا الناموس ليعمل بها و يقول جميع الشعب آمين» همه هم گفتند آمین. پولس چه میگوید؟ میگوید غلط است. هر کس معتقد به شریعت این عمل بشود، این غلط است. پس خود موسی هم کار اشتباه کرده و دعوت اشتباه کرده است.
«فقد يجعل بولص العمل بالناموس موجباً للعنة و عدم التوفيق، رغم أن التوراة يعتبر التارك للناموس ملعوناً و لا تكتفي بمجرد الإيمان!» اینها میگویند که بالاخره در شریعت انجیل ما اینطور است، میگوییم پولس چه کاره است؟ میگویند مسیح هم گفته است. ما از انجیل مسیح چه نقل میکنیم؟ از انجیل مسیح نقیض این حرف را نقل میکنیم. هیچگاه مسیح نفرموده است که شریعت تورات به درد نمیخورد. پولس دارد میگوید. این پولس یهودی الاصل، مادامی که مسیح تشریف داشتند صعود نکرده بودند، من اعدی عدو مسیح (ع) بود. از یهودیهای غلاظ و شداد. بعد که ایشان چون تا صعود نکرده بودند، نمیتوانست بیاید خرابکاری کند. بهعنوان یک نفر از حواریین یا از نزدیکان که حواریین را خواسته منحرف کند، نمیتوانست کاری بکند. بعد که ایشان صعود فرمودند، آمد شروع کرد کارش را انجام دادن، زمین را خالی دید. مثل کسانی که بعد از آقای خمینی (رض) دارند غلطکاری میکنند.
بعد: «و المسيح يصرح» از تصریحات مسیح در انجیل متّی فصل 5 آیه 17 تا 19: «لا تظنوا أني جئت لأنقض الناموس أو الأنبياء» من نیامدم که شریعت تورات را از بین ببرم یا انبیا را کنار بزنم. «ما جئت لأنقض بل لأكمل» نقض نمیکنم، تکمیل است. البته در قرآن شریف نقض هست. «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ» (نساء، آیه 23) و غیره، احیاناً نقض است، ولیکن شریعت انجیل تکمیل است. هم تکمیل شریعت ناموس است در عمل، هم تکمیل اخلاق است. «ما جئت لأنقض بل لأكمل فمن نقض إحدى هذه الوصايا الصغرى» چرا صغری؟ چون خدا دو وصیت دارد: یک وصیت مربوط به روح است، عقیده است، علم است، معرفت است، اخلاق است. این وصیت کبری است. یک وصیت صغری است؛ عمل ناموس است که اعمال جسمی است. هر دو عمل واجب است. واجبات روح واجب، واجبات جسم واجب، ولکن همانطور که روح مهمتر از جسم است، واجبات روح هم مهمتر از واجبات جسم است. اصلاً عقیده مربوط به جسم نیست، مربوط به روح است و همچنین.
و لذا مسیح (ع) فرمود: «فمن نقض إحدى هذه الوصايا الصغرى» وصایای ناموس شریعت عمل. «و علّم الناس هكذا» پس مسیح مطلع بود که بعد چه خواهند کرد، که پولسی خواهد آمد. «فمن نقض إحدى هذه الوصايا الصغرى و علّم الناس هكذا يُدعى أصغر في ملكوت السماوات» درست تطابق این حرف مسیح (ع) است با اسم پولس، بولص یعنی الاصغر. «وأما من عمل و علم فهذا يدعى عظيماً في ملكوت السماوات» ما عرض میکنیم: «و اسم بولص يعني الصغير، فقد وافق اسمُه إثمه أن نقض وصايا الناموس و كما أخبر به السيّد المسيح هذا: و كما يجيب عن سؤال يوحنا» یوحنا هم انجیل دارد. «يا معلم لنغتسل كما أمر اللّه على لسان موسى» همانطور که خداوند به زبان موسی امر کرد که غسل کنید، این کار را بکنید. «يجيب قائلًا: أتظنون أني جئت لأبطل الشريعة و الأنبياء» این را من از انجیل برنابا فصل 38 آیه 1 تا 8 نقل میکنم. «أتظنون أني جئت لأبطل الشريعة و الأنبياء. الحق أقول لكم: لعمر اللَّه إني لم آت لأبطلها ولكن لأحفظها، لأن كل نبيّ حفظ شريعة اللّه وكل ما تكلم به اللّه على لسان الأنبياء الآخرين، لعمر اللَّه الذي تقف نفسي في حضرته لا يمكن أن يكون مرضياً للَّه من يخالف أقل وصاياه ولكنه يكون الأصغر في ملكوت اللَّه» همان جمله مسیح (ع) «بل لا يكون له نصيب هناك. أقول لكم أيضاً إنه لا يمكن مخالفة حرف واحد من الشريعة اللّه إلّا باجتراح أكبر الآثام (برنابا 38: 1- 8). كما يصرّح أيضاً» دومی از لوقا است، انجیل لوقا فصل 10 آیه 25 تا 26.
ما باید از باب «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (ضحی، آیه 11)» تشکر کنیم از محضر مقدس حضرت حق سبحانه و تعالی که در 25، 26 سال پیش در نجف این توفیق را داد که ما توانستیم اینگونه کتابها را بنویسیم. حالا که دیگر حالی نمانده است. در انجیل لوقا این است: «أن العمل بالناموس هو الشرط الأصيل للحياة الأبدية: و إذا قام ناموسيٌ يجرّبه قائلًا» ناموسی یعنی کسی که مقید به شریعت عمل است. این ناموس دارد. طبعاً بیناموس یعنی کسی که شریعت عمل را قبول ندارد. گفت: «يا معلم! ماذا أعمل لأرث الحياة الأبدية؟ فقال له ما هو مكتوب في الناموس» ناموس شریعت عمل است که در تورات آمده است. عرض ما این است: «و الحق إن عيسى لم يخطر بخَلَده الشريف إنشاء دين جديد، بل و قد استحاله بتاتاً لنفسه، فالدين المسيحي الأصلي لم يغير شيئاً مما هو مدوّن في وحي التوراة الأصلية، بل إنه جاء مؤيداً له و داعياً إلى اتباعه محذِّراً عمن عرج عنه و اتخذ سبيلًا أخرى، أجل إلَّا في جزئيات مما حرِّم في شريعة التوراة عقوبة على اليهود و كما يقول القرآن: «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» (آلعمران، آیه 50)» یک تحریمات عقوبتی بود، روز شنبه صید نکنید و از اجزای بسیار خوب حیوانات حلالگوشت نخورید، اینها تحریمات عقوباتی بود. چنانکه میفرماید در سوره آل عمران آیه 50: «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» و در سوره انعام آیه 146 «وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» اگر بغی نمیکردند که خدا حلال را حرام نمیکند. این حلال را حرام کرده، مثل کسی که به زندان میبرند. زندان که جای زندگی نیست. زندان بردن قانون نیست، چون تخلف از قانون کرده، زندان میبریم. اینها هم زندان مأکولات است.
و کذلک سوره مبارکه نساء آیه 160 و 161 «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ كَثيراً * وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» میشمارد گناهان بزرگی که کردند و مستوجب این عقوبت شدند. «وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ كَثيراً * وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً» آن اموالی که میگرفتند و میخوردند، بالباطل میگرفتند و بالباطل مصرف میکردند. ما بالحق میگیریم و بالباطل مصرف میکنیم. اموال امام زمان را باید بگیریم، اما در راه دعوت الی الله مصرف بشود. ولکن در راه ایجاد موانع نسبت به معارف قرآنی مصرف میشود.
ما عرض میکنیم: «و مما لا يريبه شك: أن العقوبة على أمة بما ظلموا لا تعدوا إلى أمة أخری» طبعاً اهل فلان شهر کاری کردند، باید اینطور بشود، اهل جای دیگر چطور؟ «فقضيّة العدل الإلهي تحليل أمثال هذه المحرمات الإسرائيلية على أمة المسيح (ع) و مَن بعدهم فرغم هذه الحقيقة الناصعة أخذ بولص يعادي و يعاند الشريعة التي شرعها اللّه تعالى للخلاص» شرع برای خلاص است، این میگوید نبودنش برای خلاص است. «إلى حدٍّ يعتبرها أسراً» اسارت «الآن تحرَّرنا من الشريعة» چنانکه در نامهای که به رومیان نوشته، فصل 7 آیه 6.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».