به دار آویخته شدن عیسی (ع)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
چنانکه عرض شد معارضه با شریعت مقدسه الهیه الوانی دارد. خوب این الوان تمام خطرناک است از برای مستضعفین و بهعنوان انکار حق. اما بعضی از الوان خطرناک تر است. اگر کسی شریعت مقدسه الهیه را کلاً منکر گردد، وحی را منکر شود، رسالت را منکر شود، این اهون است، تا آنکه شریعت و رسالت را قبول بکند، بعد رد کند. کسی که اینطور فکر کند که خدایا تو نگفتهای که انکار کند اصل وحی را، این خطرناک است، اما اگر مطلبی که خداوند فرموده است و شما و ما قبول داریم، با این کلاً معارضه و مبارزه کند که درست مقابل حق سبحانه و تعالی کسی قیام کند. قضیه شریعت انجیل هم اینگونه است. بر حسب آن کاری که پولس یهودیالاصل کرده است، اول شریعت مقدسه تورات را که احکام ناموسی و احکام عملی باشد، که شریعت ناموس نامیده میشود، اول میگوید اینها لازم نیست، فقط قلب است که باید آباد باشد که آن هم آباد است. بعد از اینکه میگوید لازم نیست، میگوید اصلاً حرام است، خلاف عقل است، خلاف ملکوت است، کسی معتقد به شریعت ناموس باشد. تا جایی که تهدید میکند، چنانکه که دیروز مقداری خواندیم. تهدید میکند و تخویف میکند کسانی را که مقید به شریعت عمل باشند. اینگونه با عمل معارضه کردن، با شریعت ناموس در بُعد واجبات و در بعد محرمات معارضه و مبارزه تهدید شدید کردن، این خطرناکتر است، تا آنکه انسان از آغاز منکر باشد.
البته برحسب مثال معروف یک سوزن به خود بزنیم یک جوالدوز به دیگران، اینجا هر دو جوالدوز است. چطور؟ اگر علمای انجیل، علمای مسیحیت، گذشتگانشان و فعلیهایشان، اینها این بلا را به شریعت ناموس آوردند، انجیل را برخلاف تورات معرفی کردند، ولی باز هم به این پنج انجیل تمسک میکنند. اما مسلمانانی که دلیل اول آنها و ناموس اول آنها قرآن است، آنقدر حوزههای اسلام نکبتبار و تاریک و گمراه و گمراهکننده گردد که اصلاً به قرآن اهانت کنند. شما دارید استدلال میکنید به آیهای برای شخصی که در حوزه درس میخواند، هر چه هست، میگوید: چون دلیل ندارید آیه میآورید. اصلاً تو روضهخوانی، روضه میخوانی. این اهانت است. اهانت به کتابی که صددرصد وحی است و ناموس اول اسلام است و کل مسلمانان قبول دارند با فِرق گوناگون خود که دلیل اول است، بیان اول است، افصح است، ابلغ است، اینقدر ذلیل میکنند ناموس مقدس الهی را که اصلاً داخل دلیل نیست. پس اگر ما حرفهایی راجع به مسیح میزنیم به خودمان هم برمیگردد. اما حق را باید گفت، ولو تف سربالا باشد.
اینجا تتمه مطالبی را که اناجیل و همچنین علمای مسیحیت بر ضد شریعت عمل که به اصطلاح شریعت ناموس است گفتهاند، از جمله قسیس فندر آلمانی که کتابی نوشته بود به نام میزان الحق در 37، 38 سال پیش، چهل سال پیش، دیدم عدهای نگران هستند چه کنیم چه کار کنیم. چرا؟ برای اینکه از حوزههای ما و مدرسههای ما که این مطالب درنمیآید. لذا گیج شده بودند. بعضی جواب نوشتند که کاش نمینوشتند. کتابی نوشته به نام میزان الحق، البته ترجمه شده به زبان فارسی، به زبان آلمانی نوشته دکتر فندر آلمانی بر رد قرآن. از جمله حرفهایی که او نوشته است این است، میگوید: «إن المسيح لُعِن من أجلنا بالموت الصليبي» (عقائدنا، ص 162) همان حرفی که دیگران میگویند. «و يقول الدكتور همند في شرح الآية» آیه 20 فصل 2 از نامه پولس به غلاطیون، دکتر همند مینویسد: «و صُلبت مع المسيح» این دیگر خیلی عجیب است. مسیح مصلوب واقع شد، میگوید من هم با مسیح مصلوب شدم. همان نتیجهای که مسیح گرفت، من هم میگیرم. اگر مسیح با مصلوب شدن ملعون شد که با ملعون شدن گناهان همه امت بخشیده شود، من هم اینطور هستم، من هم همه گناهان امت را میتوانم ببخشم. «و صُلبت مع المسيح و أنا الآن حيُّ» (عقائدنا، ص 162) اگر تو را به دار زدند که تو زندهای، تناقض حلال است. در میان ما شیعیان هم حلال است. قرآن افصح و ابلغ است، اما هیچ داخل دلیل نیست. تناقض دلیل است. «و أنا الآن حيُّ لكنني لست أنا بحيٍّ» نه، من حی نیستم، مسیح در من زنده است. «بل إن المسيح هو الحيُّ فيَّ، و ما نلت الآن من الحياة الجسمانية فهو متعلق بالإيمان بابن اللَّه الذي أحبسني» من را مسیح در خود حبس کرده است. مسیح هم در من قرار گرفته است. «و جعل نفسه فدية لأجلي» تو چه کاره هستی؟ لکل العالم است، تو نایب خاص داری؟
«أي خلفني ببذل روحه لأجلي عن شريعة موسى». و همین شخص در شرح آیه 21 از همین انجیل نامه پولس به غلاطیین مینویسد: «استعمل هذا العتق» این رهایی را آزادی از شریعت ناموس را، استعمال میکنم «لأجل ذلك و لا أعتمد في النجاة على شريعة موسى» اینقدر اصرار دارد مسیح (ع) در همین اناجیل اربعه که آسمانها و زمین زائل گردند، ولکن نقطهای از شریعت تورات در شرع من زائل نگردد. ایشان درست به عکس است. میگوید: «و لا أعتمد في النجاة على شريعة موسى»، شریعت موسی نجاتآور نیست، موسی را هم نجات نداده است، یهودیها را هم نجات نداده است. تا چه رسد ما را نجات بدهد. چرا؟ برای اینکه شریعت، شریعت عمل است. مدام میخواهد عمل کنار بزند، فقط عقیده. عقیده هم دروغ. یک مرتبه عقیده، عقیده درست، خدا واحد است، پیغمبر هست و… اینجا میگوید عمل نه، این نصفش غلط است نصفش درست است. یک مرتبه نه، غلط اندر غلط است. که شریعت ناموس که عمل است کنار برود، فقط عقیده کافی است. عقیده به ثالوث، عقیده به صلیب، عقیده به تفدیه، عقیده به اینکه مسیح به جای ما مورد لعنت شد، همه ما بخشیده شدیم. عقیده غلط جای دو صحیح را میگیرد. یک صحیح عقیده صحیح و صحیح دیگر عمل صحیح است.
بعد همین شخص میگوید: «و لا أفهم أن أحكام موسى ضرورية» من نمیفهمم، احکام موسی ضروری نیست. «لأنه يجعل إنجيل المسيح كأنه بلا فائدة» چون اصل این است. […] هر که هر چه بگوید خلاف فلان شخص، غلط است. ولو خدا بگوید، چرا؟ چه کار کرده مثلاً؟ میگوید «لأنه يجعل إنجيل المسيح كأنه بلا فائدة» چون تورات اصرار دارد بر شریعت عمل، اضافه بر شریعت روح که ایمان است و انجیل مسیح مخالف آن است. پس اگر ما شریعت تورات را که شریعت عمل است، قبول کنیم، پس انجیل مسیح فایده ندارد، حالا انجیل مسیح چیست؟ انجیل مسیح در آن بُعدی که اینها خیال کردهاند و میخیالانند که شریعت عمل رفت و عمل بیخود است و عقیده به ثالوث و صلیب و این حرفها. «و قال الدكتور و ت بي» اشاره است. «و لو كان كذا فاشترى النجاة بموته» اگر اینطور است که ما قبول داریم که مسیح نجات را با موت صلیبی خرید، نجات همه گناهکاران را، «ما كان ضرورياً و ما كان في موته حُسنٌ ما» جمع نمیشود. شریعت تورات اگر باشد، این موت به درد نمیخورد. بیجهت مرد، بیجهت صلیب شد.
«و قال باهل» از علمای مسیحیت است. «لو كانت شريعة اليهود تعصمنا و تُنجينا فأية ضرورية كانت لموت المسيح، ولو كانت الشريعة جزءاً لنجاتنا» خوب نجات دو جزئی است، ظاهر و باطن، این میخواهد انکار کند. «ولو كانت الشريعة جزءاً لنجاتنا فلا كيون موت المسيح لها كافياً» برای نجات کافی نیست، برای ما کافی است. «و في تفسير دوالي درچردمينت قول دين استان هوب» اسمهایشان هم اینطور است. میگوید: «نُسخ رسومات الشريعة بموت عيسى و شيوع إنجيله» کلاً نسخ شد. ما هیچ شریعتی غیر انسانی هم داریم، شریعت الحادی هم داریم؟ که این شریعت الحادی تمام عملهایی که شریعت الحادی قبل گفته انکار کند؟ نداریم. ولی این شریعت انجیلی میگوید تمام اعمال واجب و حرامی که شریعت قبلی آورده باشد، تمام نسخ شد.
«و قال لوطر» لوطر در صفحه 40 و 41 از جلد سوم کتابش «وارد کاتلک» در صفحه 38 کتاب از او نقل میکند لوطر تاریخنویس یهودی خیلی معتبری است نزد علمای عهدین. میگوید: «لا نسمع من موسى» حرف موسی را گوش نمیدهیم. «و لا ننظر إليه لأنه كان لليهود فقط و لا علاقة له بنا في شيءٍ مّا»، لوطر یهودی الاصل خیلی عمیق یهودی که الآن مسیحی شده است و خیلی هم بالا زده است. انقلابی بعد از انقلاب که انقلابی قبل از انقلاب را آدم نمیداند. لوطر و و پولس اینطور هستند. میگوید: «و لا علاقة له بنا في شيءٍ مّا. و قال في كتاب آخر». لوطر میگوید «نحن لا نسلم موسى» اصلاً قبولش نداریم. نه اینکه ایشان فقط برای یهودیها است، اصلاً او را قبول نداریم و حال آنکه یکی از شرایط ایمان مؤمنین به شریعت، ایمان به کل انبیای قبلی است. «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» (بقره، آیه 285) […] «و لا توراته لأنه عدوُّ عيسى» میخواهند کاری کنند که کمکم ریشه شریعت عمل کنده بشود، در آن اروپا و آن آمریکا که محرمات را کأنه نزدیک به واجب میدانند، مسخره میکنند که دیگر این کار را نکن. «لأنه عدوُّ عيسى إنه أستاذ الجلادين» موسی استاد جلادین است. خوب موسی کیست؟ استاد جلادین. میگوید چون موسی شریعت عمل آورد و به این عمل، به واجباتش باید عمل کرد و محرمات را باید ترک کرد و بعضی از متشرعین به شریعت تورات بعضی از واجبات را ترک و بعضی از محرمات را انجام میدهند، پس داخل عذاب و جهنم میشوند، پس موسی مقصر است. موسی شد استاد جلادین.
ما نماز جمعه در لبنان شروع کردیم، یک جا جلسه بود، یک پیرمردی که هنوز هم هست که آقای خویی را احمق مورد هتک قرار داده بشود. ایشان در آن جلسه من نماز جمعه میخواندم، گفت «انا أفسقک یا شیخ»، آقای موسی صدر و عدهای بودند، ما هم سخنرانی داشتیم. گفتم «لماذا تفسقنی؟» گفت: «لأنک تصلی الجمعة فحسب فتوی السید الخوئی یجب حضور الجمعة فی زمن الغیبة و اذا لا افسقک یجب علیّ […]». من باید حاضر بشوم طبق فتوای آقای خویی، مقلد او هستم و اگر من حاضر نشوم فاسق هستم. پس ما این فسق را مبادله میکنیم. من اول شما را تفسیق میکنم تا جایز باشد که نماز نخوانی. گفتم «و انا اکفرک» من تکفیر میکنم. گفت لماذا؟ گفتم رأس مطلب خداست که نماز جمعه را واجب کرد. اگر خدا نماز جمعه را واجب نمیکرد، تارکین صلاة جمعه که ملعون نمیشدند. پس تو و رفقای تو همه ملعون هستید، بالاتر از آن حرفی که میزنید.
ایشان میگوید موسی استاد الجلادین است، چرا؟ باعث شد که وحی شد شریعت عمل و هر کس به شریعت عمل عمل نکند، پس مستحق عذاب است، پس این عذاب از موسی آمد. نه، از خدا آمد. بعد میگوید: «و لا علاقة للأحكام العشرة بالمسيحيين» (عقائدنا، ص 163) ده حکم در تورات است که نوامیس عشره نامیده میشود و در قرآن شریف هم تثبیت شده، منتها با یک تکاملی. «لنُخرج هذه الأحكام» باید این احکام را خارج کنیم. «ليزول كل بدعة حينئذٍ»، احکام بهتر بیاوریم. «لأنها منابع البدعات بأسرها» اینها بدعت است و منبع بدعت است.
«و قال تلميذه اسلي بيس» که شاگرد لوطر است. میگوید: «هذه الأحكام العشرة لا تعلَّم في الكنائس» حق ندارند در کنائس… لذا در کنائس چه کار میکنند؟ یک مقداری به قول خودشان اخلاق میگویند و أب و ابن روحالقدس میگویند و صلیب میکشند و خودشان را آویزان میکنند. من بودم در بعضی کلیساها، میرفتم گوش میکردم چه در خاورمیانه، چه خاور دور، چه در غرب در آلمان و جای دیگر، حرفها این است. اصلاً یک کلمه زنا نکن، لواط نکن، دزدی نکن، آدم نکش، این حرفها نیست. اینها راحت است. از نظر قانونی ممکن است اینها یک حدودی داشته باشند، ولی از نظر شرعی این حدود را ندارند. «و فرقة «انتي نومنس»» که از فرق مسیحیت است «و هم من اتباع «اسلي بيس» و يعتقدون أن التوراة ليس بلائق أن يُعتقد» زیرش زدند. این میگوید اصلاً کلام خدا نیست. قبلاً که خدا را با خدا دشمن کردند. حالا میگوید اصلاً کلام خدا نیست. «ليس بلائق أن يُعتقد أنه كلام اللَّه، و كانوا يقولون: إن أحداٌ لو كان زانياً أو فاجراً أو مرتكباً ذنوباً أخر، فهو في سبيل النجاة البتة و إن غرق في العصيان بل في قعره، و هو يؤمن» به چه؟ همان أب و ابن و روحالقدس. «و الذين يعرفون أنفسهم في هذه الأحكام العشرة فعلاقتهم بالشيطان صلب هؤلاء بموسى» جالب شد. هر کس این به احکام عشره تورات که اصل و ریشه کل شرایع مقدسه الهیه است. با تبلوراتی و این طرف و آن طرف شدنها، اصلاض به کلی شرایع الهی، شرایع شیطان است.
«و يقول «براتراند رسل»» ایشان میگوید: «أخيراً أرسل الإله الأسمى إبنه» آخر آخر و لذا عیسی را خاتمالنبیین میدانند. از جمله عقاید مسیحی این است که عیسی خاتمالنبیین است و بحثی که ما با این مسیحیها داریم یکی این است که در رسول الاسلام این بحث شده است. در بشارات هم این بحث شده است. در الفرقان هم بحث شده است، اینجا مفصل بحث شده است. اینها میخواهند به آیاتی از قرآن استدلال کنند. به آیاتی از قرآن استدلال کنند که عیسی خاتمالنبیین است، ما باید جواب بدهیم. ما که قرآن بلد نیستیم. اما به همان آیات که ما دقت میکنیم، مطلب را به عکس میکنیم. جالبِ مطلب این است. به خود آن آیاتی که منحرفین استدلال میکنند و اینقدر نشیب و فراز و پرواز دارند، به همان آیات ما مراجعه کنیم، کاملاً ردشان میکنیم. این میگوید: «أخيراً أرسل الإله الأسمى إبنه» باید بگویند خودش آمد، ولی میگویند ابنه، پسرش را فرستاد. «ليحل مؤقتاً في جسم يسوع الإنساع» پسرش که انسان نیست. پسرش را فرستاد در جسم یسوع که از نظر جسم انسان است «كي يحرر العالم من تعاليم موسى الخاطئة. و هناك نفرٌ آخر من علماء الإنجيل يصرحون» که این سرجمع مطلب است.
«يصرحون: أن كتابات موسى ليست إلهامية» از ریشه میزنند. «كما يقول هورن» هورن فیلسوف بزرگ انگلیسی است که معاصر بوده و مرده است، در کتاب تاریخ الفلسفة الغربیة. «أن كتابات موسى ليست إلهامية كما يقول هورن نقلًا عن إكهارن» اکهارن از علمای آلمان است و از علمای بزرگ انجیل است. «أن علماء جرمن لا يصدقون أن التوراة إلهامية» راحت، از بیخ علمای آلمانی مسیحی قبول ندارند که تورات الهامی است. میخواهند این سد را از راه بردارند و برداشتن آن چند بُعد دارد، آخرش این است. «ثم يقول إن: شلر» چند نفر را ذکر میکند، کمک میخواهد. اگر کسی یک غلطی میکند برای اینکه این غلط ثابت بشود، میگوید فلان و فلان و فلان گفتند، پس من تنها نیستم. ما هم در این حد هستیم. شما این حرف چیست میزنید؟ همه مخالف هستند. میگوییم خدا تصریح میکند برخلاف این را. میگوید: خیر! آنها فهمیدند یا شما فهمیدید؟ میگوییم لابد خدا نفهمیده، تصریح کرده است. در لغت افصح و ابلغ قرآن شریف تصریح کرده است. خیر، فلان گفته، فلان گفته، بعضی وقتها سنی گفته، شیعه گفته، بالا گفته پایین گفته، قبل گفته بعد گفته، بعداً هم خواهند گفت. اینها هم همینطور است. همان نقشی که آنها پیمودند ما هم با کمال حماقت معاذ الله میپیماییم.
«ثم يقول إن: شلر، داتيه، روزن، ملر، دكتور جدس، هؤلاء صرحوا: أنه لم يُلهم إلى موسى شيءٌ» میگوییم اگر تورات الهی نیست، پس انجیل چیست؟ اگر تورات بشری است، انجیل شیطانی است. اصل شریعت قبل القرآن، شریعت تورات است و اگر تحریفات شده باشد، در تورات خیلی کمتر از انجیل شده است. انجیل زیر و رو شده است. بهطور کلی وقتی شریعت عمل را از بین برد، یعنی چه؟ «و إنما جمع أسفاره الخمسة من الروايات المشهورة في عهده» (عقائدنا، ص 164) میگوید در عهد موسی خود موسی کاری نکرد، الهام نشد، خودش هم اسفار خمسه را ننوشت. اسفار خمسه را از اساطیر و خرافاتی که در زمان موسی بود، جمع کردند و نسبت به موسی دادند. این دنباله حرف هورن است که از اکهارن نقل میکند: «و هذا الرأي تلقته علماء جرمن اليوم بالقبول و انتشر بينهم، و إن «يوسيبيس» و غيره من كبار المحققين قالوا: إن موسى كتب سفر التكوين» این هم حرفی است. میگوید موسی از این پنج سفر، سفر تکوین را نوشت، ولی آن موقع پیغمبر نبود، چوپان بود. «كتب سفر التكوين حينما كان راعي الغنم و هو في بيت شعيب أبي زوجته».
این «أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحی، آیه 11) است، برای تشویق دیگران عرض میکنم، چون پخش خواهد شد یا در زمان حیات گوینده یا زمان ممات. این کتاب عقائدنا وقتی در لبنان پخش شد، بعد از چند روز از دو هزارتا چند جلد بیشتر نماند. در بین علمای مسیحی هم که حساب پاک شد. این کتاب وقتی بیاید به خوبی نشان میدهد که آنها هیچ چیزی نیستند، هیچ مزخرفی نیستند، بنابراین مسلمانان تبلور پیدا میکنند. نظیر این کتابها را مسلمان اگر بنویسد بر محور قرآن هفتادتایش را میدزدند، چه کار میکنند. ولی به فضل الهی ما باید استقامت داشته باشیم، چرا؟ چهارده قرن است جان قرآن را خواستند بگیرند. چهارده قرن است گاز و لگد به قرآن زدند یا قاصراً یا مقصراً.
«هذه طرف التجاسرات على موسى (ع) بنسخ أحكامه أو إنكار نبوته و ما جاء به، على عيسى (ع) أيضاً أنه لُعِن بدل المذنبين، و كلها ناشئة من اختلاق بولص و ليس له أي سناد إلَّا زعم نص التوراة» که قبلاً خواندیم. این فادی اول بود که ملعون شد. ملعون شد برای اینکه به صلب، به دار آویخته شد، برای اینکه تمام گناهکاران نجات پیدا کنند. گناهکارانی که هستند. گناهکارانی که الآن در جهنم هستند، باید مرحله دوم را پیمود. «الفداء الناري بعد الصلب» (عقائدنا، ص 164) عنوان این مطلب است. «ثم إنهم لم يكتفوا بلعنة الناموس من سر الفداء للمسيح (ع) بل زعموا أنه بعد صلبه دخل النار و عذِّب فيها بدلًا عمن يستحقها، و ليخلِّص مَن فيها، كما في تصاريح العهد الجديد التالية. تكملة الفداء- دخول الفادي في الجحيم و عذابه». در نامه پولس فصل 2 آیه 31 در افسسیان، همچنین در نامه به کولسیان فصل 2 آیه 31 و نامه فیلیپ فصل 4 اینطور میگوید: «فإن المسيح أيضاً تألم مرة واحدة من أجل الخطايا» این مره اولی که صلیب است. «البارّ من أجل الأثَمة، لكي يقربنا إلى اللَّه، مماتاً في الجسد، ولكن مُحي في الروح الذي فيه أيضاً» در روح محو شد. ممات در جسد و موت در روح. قاعده این است که ممات در جسد، روح باید بماند. «ذهب ليكرز للأرواح التي في السجن».
این محادثه جهنمی را بعد میخوانیم که اینجا یک نکته است که من قبل عرض کردم، باز هم عرض میکنم. مثل اینکه بعضی تناسب را شرط نمیدانند، اصلاً تناسب را حرام میدانند. نامناسب و بیتناسب حرف زدن را از فرائض میدانند. مثل گروهی از فلاسفه ما که در بیعقلی واقعاً اعجاز کردند. آن اساسهای فلسفهای که درست کردند، در بیعقلی واقعاً اعجاز کردند که رؤسای عقلا بیعقلترین افراد هستند. کاری به این نداریم که بر کتاب و سنت اساسهای فلسفه را درست کردند. اینها هم بعضی وقتها این کارها را میکنند. مثلاً چرا خدا پسرش را فرستاد یا خودش آمد؟ بعضی میگویند خودش آمد. چرا خدا پسرش را فرستاد که اولاً مبتلای به صلب شود، بعد به جهنم رود؟ برای اینکه گناهکاران بندگان را نجات بدهد. نفهمیدیم! چه کسی بندگان را به جهنم میبرده است؟ اگر این خداست، حرف داریم. اگر خدای دیگر است، حرف دیگر داریم. اگر این خدا است یا خدای دیگر است، چه ربطی دارد یک آدم خوب عذاب بشود، جهنم برود تا بدها خوب بشوند! چه ربطی به هم دارد؟ این اولاً، ثانیاً اگر خدای دیگر هست یا این خدا، آیا این خدا یا خدای دیگر قدرت ندارند که بندگان گناهکار را همینطوری ببخشند، بدون یقه پاره کردن؟ این باید حتماً خودش را تسلیم دار کند، به جهنم برود. حتماً باید این چوپان خودش را دست گرگ بدهد، گرگ بخورد و ریز ریز کند تا گوسفندان را نخورد. اگر زور دارد جلوی گرگ را بگیرد، زور ندارد، فرار کند. ارزش او که بیشتر از گوسفندان است. مثال گوسفندان و چوپان و از این حرفها را میزنند. اصلاً هیچ ربطی ندارد، بلکه در بیربطی عجیب است.
اینها میگویند در انجیل نيکودیموس که نیقودیموس است، الإصحاح 15، آیه 17. مسیح را بعد از اینکه به دار زدند، اینها میگویند پنجشنبه به دار زدند، تا یکشنبه در دار الاموات بود، یعنی مرد و او را دفن کردند. بعد یکشنبه از دار الاموات بیرون آمد -که در بیتاللحم است- صاف به جهنم رفت. چرا؟ […] حالا در جهنم هم دارد صحبت میکند. در این انجیل میگوید: «أنه دارت بينه وبين الشياطين محادثة في الجحيم» (عقائدنا، ص 165) چون جهنم جای شیطانهای اصل و فرع است. اینجا یک بحثی کرد جناب مسیح با اینها. «و خلص من فيها من النساء و الأطفال و الرجال، و كذلك». یعنی اگر شیطان هم معتقد به این تثلیث باشد، باید نجات پیدا بکند، چه فرقی دارد؟ «و كذلك في كتاب صلاة النصارى (ط 3: 16 م) و إعتقاد الحواريين (ص 6) و قتيقيسمون (ص 60، 64، 75، 76)» که چه؟ «أن المسيح دخل الجحيم بعد صلبه، و القديسان» دو قدیس دارند که مهمترین قدیسها و مهمترین پاپهای تقریباً دوران مسیحیت حساب میکنند. قدیس «أكليمنضس الإسكندري و أوريجانس» دو نفر از بزرگان هستند. من اینجا نوشتم: «هما من أكبر الاستاذة في كنيسة الاسكندرية في القرون الأولى المسيحية و اكليمنضس استاذ اوريجانس و وفاته 214 م كما ان اوريجانس مات 154 م» که قرن بین اول و دوم مسیحی است.
اینها چه میگویند؟ «و القديسان: أكليمنضس الإسكندري و أوريجانس يعتبرون ذلك من بشارات الإنجيل» از بشارات انجیل است که مسیح آخر سر رفت در جهنم و جهنمیها را نجات داد. مثل اینکه خدا زورش نمیرسید، حتماً باید فرزندش را بکشد! «و القديس كريسستوم (347 م) «يعتبر منكري هذه البشارة الإنجيلية كافراً» مسيح الإنجيل دخل الجحيم وعذِّب!» یک مرتبه داخل جهنم میشود که نجات بدهد کسانی را، این غلطش کمتر است. آنکه هیچ غلط ندارد داخل جهنم میشود که نه نجات بدهد و نه عذاب بشود. کما اینکه در سوره مریم داریم: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا * ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا» (مریم، آیات 71 و 72) همه مکلفان وارد جهنم میشوند، اما دو دسته هستند: یک دسته باتقوا هستند و نمیسوزند، یک دسته بیتقوا هستند و میسوزند؛ آن مقداری که باید بسوزند. آنها که با تقوا هستند، چرا داخل جهنم میشوند؟ به این حساب که اگر کسی که تبهکار نیست، داخل زندان تبهکاران بشود، برای او خودش یک لطفی است که خوب شد من این کار را نکردم. چون اگر جهنم را نبیند نمیداند چیست، اما اگر شما زندان را ببینید، انفرادی را ببینید بعداً، متوجه میشوید که چقدر کار خوبی کردید که مبتلای به این زندان انفرادی نشدید. پس این برای رحمت است.
در اینجا استصحابی که ما قبول نداریم، اینجا استصحاب را باید جاری کرد. مرحوم آقای حاج محمدتقی آملی (رض) ایشان بالای منبر صحبت میکردند، به طریقی به مردم فهماندند که استصحابی هست و ما اینجا عمل میکنیم. در این آیه میفرماید که همهتان به جهنم میروید. «لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ وَ لَكِنْ يَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ» (بحار الأنوار، ج 2، ص 274) همه به جهنم میروید. «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا» آن کسانی که باتقوا هستند نجات پیدا میکنند. شما یقین داری با تقوا هستی؟ پس اصل جهنمی بودن است. از این اصل باید خارج شد. خروج از این اصل یحتاج الی دلیل.
حالا اینجا اینها نمیگویند مسیح انجیل داخل جهنم شد که فقط نجات بدهد. نه، داخل جهنم شد و عذاب هم دید، چنانکه در فصل 2 آیه 31 و انجیل پطرس فصل 3، آیه 17 و 19 و مکاشفات فیلبس. یک انجیل فیلبس داریم که مکاشفات است، ایشان مکاشفه هم فرمودند، یعنی بر ایشان کأنه وحی هم نازل شده است که در انجیل نیست. اینجا اینطور است: «و يقول القس مارطيروس» قسیس مارطیروس که از بزرگان علمای مسیحیت است، «يقول في توجيه عذابه في الجحيم: «لمّا نزل ربنا المسيح من اللّاهوت إلى الناسوت، و لبس الجثمان البشري» این متن را میخواهد بگوید که اصلاً خود خدا ذوب شد که ثالث و ثلاثه را قرآن انکار میکند، اینجاست که خود خدا از لاهوت و تجرد الوهیت نزول کرد در رحم مریم بتول و جسم مسیح را پوشید، پس خدایی دیگر در کار نیست، خود مسیح خدا است که ثالث ثلاثه است و قرآن روی ثالث ثلاثه حساب خیلی مهم دارد. که شما اوّلی را منکر هستید. شما سهتا میگفتید، دوتا میگفتید، ولی حالا میگویید نه، این دوتا و سهتا شد یکی و آن یکی جناب مسیح است که روحش روح خدا است و جسمش جسم بشری است.
دارد توجیه میکند، میگوید: «لمّا نزل ربنا المسيح من اللّاهوت إلى الناسوت» از تجرد به جسمانیت. البته همین حرف را هم آقایان فلاسفه میگویند که روح مجرد در بدن جسمانی. روح مجرد که لامکان است و لامحدود است. لامکان و لامحدود در موجودی که دارای حالت فیزیکی و هندسی دارد، قرار گرفته است. این تناقض را میگویند. آنها هم میگویند. «و لبس الجثمان البشري، لذلك كان و لابد أن يتحمل جميع العوارض البشرية و لأجله دخل جحيم النار و عذِّب فيها» چرا «عذّب فیها»؟ اگر حرفهای شما درست است که شریعت ناموس غلط است، پس شما غلط میکنید میگویید عذاب شد! اگر شریعت ناموس غلط است، نباید به شریعت ناموس کرد و اگر شریعت ناموس درست است و اینها باید عذاب بشوند، پس تمام عذابهای کل معذبین تاریخ تکلیف همهاش روی مسیح باید بیاید، یعنی مسیح به اندازه همه باید عذاب بشود.
«و خلّص أهلها منها، و لا تحتاج هذه العقيدة إلى برهان» جالب است. این عقیده برهان نمیخواهد. «و يقول القس يوسف ولف: «أجل إنه عُذب ولا ريب فيه ولا عيب» و يقول فخر الإسلام في كتابه أنيس الأعلام جرت لي مناظرة مع باطر» چون باطر آن موقع بوده و اخیراً فوت کرده است. «و سألته عن ذلك فأجابني بكل صراحة: «إن المسيح دخل الجحيم وعذِّب بدلًا منا»» مرحوم استاد اعظم آیتاللهالعظمی بروجردی (رض) وقتی بشارات را دریافت فرمودند، عنایت فرمودند، فرمودند: بله، این سابقه هم دارد، فخرالاسلام را دیدم میرفت منبر و علیه مسیحیت حرف میزد. اما آن فخرالاسلام مسیحی بوده، اینقدر بلد بود، شما که مسلمان هستید از او بلدتر هستید.
«و في اللَّاهوت العقائدي» لاهوت عقائدی «تأليف فيلبس كود الونس 1669: في رومية الكبرى ط بسلوقيت» میگوید: «نزل المسيح بعد موته إلى الجحيم بنفسه المفصلة عن جسده» خیلی عجیب است. یک مرتبه میگوید جسد رفت، روح نرفت، یک مرتبه روح و جسد را میگوید خیر، با روح جدای از جسد، در جهنم جسد میسوزد، در جهنم سوزش مربوط به جسد است. اگر هم روح بسوزد در جهنم به واسطه سوزش جسد است. این میگوید: جسد نه، روح رفت. روح مسیح که خدا بود، پس خدا رفت در جهنم! خدا خودش را کرد در جهنم خودش که بسوزد، برای اینکه بندههای او نسوزند. حرف آن قدر غلط است، چون نظیرش را ما داریم سکته نمیکنیم. و الا اگر ما نظیرش را نداشتیم در حوزههایمان سکته میکردیم. میگوید «نزل المسيح بعد موته إلى الجحيم بنفسه المفصلة عن جسده الجحيم هو مقرُّ نفوس الأبرار» بارک الله! نه اینکه فقط ابرار، چون تا مسیح نیامده بود اینها گنهکار بودند. «الجحيم هو مقرُّ نفوس الأبرار الذين ماتوا قبل يسوع المسيح (جحيم الآباء) و يتضمن قانون الرسل في أحدث صيغة له (القرن الخامس) هذه العبارة: «و نزل إلى الجحيم» وكذلك قانون (دي 40) و المجمع اللاتراني الرابع (1215) يعلن بأكثر دقة «و نزل إلى الجحيم»».
اینها نه تنها آرای شخصی است، بلکه مجامع و شوراهای مسیحی تشکیل دادند و روی این شوراها این مطالب را گفتند. کما اینکه در دایرة المعارف فرانسوی پانصد نفر از علمای نصارا و یهود جمع شدند، در موافقت با فکر نصارا آن دایرة المعارف را نوشتند. راجع به انجیل البته نظراتی راجع به اغلاطش دارند، همه قبول دارند که انجیل اغلاطی دارد، البته کتب مقدس که 59 کتاب است، پنج سفر تورات است با ملحقات، و چهار انجیل است با ملحقات که 59 کتاب است. من تمامش را دارم به زبان فارسی و عبرانی و عربی که عربی آن خیلی قوی است، از نظر اعتمادی که همهشان دارند، ما از آن نقل میکنیم. اینها همهشان اعتراف دارند که کتب مقدسه غلط دارد. کم دارد، زیاد دارد. ولکن بین صد هزار و یک میلیون است. آن اقل اقل صد هزار غلط است و اکثر آن یک میلیون غلط در این کتب مسیحیت است. مع ذلک اینها اینقدر به آن چسبیدند و کتاب ما قرآن یک صفر غلط ندارد و ما رهایش کردیم.
«لا صلة لعقيدة نزول المسيح إلى الجحيم بالأساطير الوثنية» (عقائدنا، ص 166) میخواهند از خود دفع کنند. میخواهند نشخوارهای بتپرستان را که ریشه دوانیده است در میان مسیحیین، با اینکه پانزده طایفه از طوایف بتپرست این کارها را کردند، این حرفها را زدند که نزول آلهه در جسد و صلب و صلیب و دخول جحیم، همه را دارند، میخواهند زیر این بزنند. میگوید: «لا صلة لعقيدة نزول المسيح إلى الجحيم بالأساطير الوثنية، كما يزعم مذهب الراسيونالسم» ما هم همینطور هستیم، همه شعوردارها هم همین هستند. همه راسیونالسم هستند، هر چه معنایش میخواهد باشد. «بل يرتبط يوحي العهد القديم» جالب است. «بل يرتبط يوحي العهد القديم في ما يختص بحالة من الوجود بين الموت و القيامة توجد فيها النفوس المنفصلة عن جسمها في الجحيم. و يقول يسوع ملمِّحاً إلى مكوثه في الجحيم فيما بين موته و قيامته: مثلما كان يونان» یونس، یونان در لغت عبرانی یونس است. «مثلما كان يونان في بلطن الحوت ثلاثة أيام و ثلاث ليالٍ، كذلك يكون ابن الإنسان» خودش را دارد میگوید از انجیل. «كذلك يكون ابن الإنسان في قلب الأرض ثلاثة أيام وثلاث ليال». در فصل 12 آیه 40 انجیل متّی، از دروغهایی است که در انجیل متّی چه کسی آورده است؟ همان پولس که انجیلها را خراب کرده است.
اینجا نوشتیم: «و كلمة «في قلب الأرض» لا تعني القبر، بل الجحيم الذي كانوا يتصورونه في جوف الأرض، و هذا التفسير يوحيه إلينا نص سفر يونان» کتاب یونس در فصل 2 آیه 3 میگوید: «من جوف الجحيم» جوف زمین را، جوف ارض را میگوید: «من جوف الجحيم». «المقابل لنصنا هذا، و كذلك ميل العهد القديم إلى القول بأن نقطة انطلاق القيامة ستكون في الجحيم مقر النفوس المنفصلة عن الجسد و القديس بولس يذكر مكوث المسيح في الجحيم». نامهای که پولس به اهالی روم نوشته است. فصل 10، آیه 6 تا 7. «و التقليد يجمع على القول بنزول المسيح إلى الجحيم» تقلیدشان اینطور است. اجتهاد این است، این هم تقلید، مثل ما که اجتهادمان آن است و تقلیدمان این! تقلید و اجتهاد اینها هر دو این است. «كما القديس اغناطيوس الأنطاكي و ايريناوس يصرحان بذلك. و القديس أوغسطينوس يمثِّل إيمان الكنيسة جمعاء بقوله: من يمكنه إنكار نزول المسيح إلى الجحيم سوى غير المؤمن» کافر است. رساله 164، 2-3. «و الكتب المنتحلة أيضاً تشهد على إيمان الكنيسة بنزول المسيح إلى الجحيم».
این آلهه وثنیین هم همین وضع را دارند. بعد راجع به خود این مطلب که به دروغ درست کردند، تناقض وجود دارد. در خود این اناجیلی که اینها قبول دارند، چهار انجیل اصل و اناجیل فرع، در اصل اینکه مسیح مصلوب شد، نشد، کشتند، نکشتند، مخفی شد، پیدا بود، در جسد… خودشان اختلاف دارند. خود اینها و لذا قرآن شریف میفرماید: «اخْتَلَفُوا» اختلاف کردند، «شَکُّوا». خود مسیح (ع) میفرماید: «كلكم تشكّون فيّ في هذه الليلة» همه شما حواریین در امشب که میخواهند من را به دار بزنند، در من شک خواهید کرد. چطور شک؟ اگر واقعاً مسیح را دار زدند، همه هم یقین دارند دار زدند، پس شک نمیشود. «تشکّوا» یعنی بعضی میگویند اینطور، بعضی آنطور. و لذا قرآن شریف روی این مطلب زیاد پافشاری دارد. فرصت نیست من عرض دیگری بکنم. چهارشنبه است و قرار بود چهارشنبهها با اخلاق صحبت کنیم، نشد، ممکن است بعداً.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».