نصر خداوند برای رسولالله (ص)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً * وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزاً»[1]. این «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ» در میان آیاتی که قرآن شریف راجع به «غَفر» دارد که 259 آیه است در کل قرآن، غفر را، استغفر، اغفِر، غافر، مغفور با صیغ مختلفه 259 بار ذکر کرده است. اما در میان تمام این موارد سه بار در اختصاص رسولالله (ص) است که دو بارش «وَ اِسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»[2] یک سوره، «وَ اِسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ»[3] سوره دیگر و سوره سوم همین سوره فتح است که «و استغفر» نیست بلکه «لیغفر» و دیگر موردی از برای استغفار رسولالله یا غفر ذنب رسولالله ما نداریم. این مرحله اولی. این فتح مکه مکرمه وسیله بود از برای چهار جریان که تمام این چهار جریان از طرف خداست، چنانکه فتح مکه نیز از طرف خداست؛ یعنی پیغمبر بزرگوار قابلیت از برای این عطایای پنجگانه داشته است، اما فاعلیت صددرصد بهعنوان بشری و حتی رسولی و رسالتی نداشته است، زیرا اولاً «إِنَّا فَتَحْنَا»، دوم «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ»، سوم «وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، چهارم «وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»، پنجم «وَيَنصُرَكَ اللَّهُ».
هر پنج مرحله کارهایی است که خداوند کرده که در آخرین زمانهای عمر رسول و نه عمر رسالت، در آخرین زمانهای عمر رسول (ص) این پنج جریان که مبدأ و وسیلهاش فتح مکه است و نتیجهاش این چهار مرحله است، تحقق پیدا کرده است. این فتح چنانکه قبلاً عرض کردیم، بر حسب آیاتی در مکه و مدینه مورد عنایت و مورد وعده خدا از طرفی و مورد استدعای رسولالله و من معه من المؤمنین از طرف دیگر بوده است و اکنون دو سال قبل از رحلت آن حضرت این مطلب تحقق پیدا میکند. البته سوره فتح در سنه ششم هجرت است؛ یعنی چهار سال قبل از ارتحال آن حضرت و فاصله بین نزول سوره فتح تا فتح مکه مکرمه دو سال و اندی است.
در اینجا بحثهایی که ما داریم چند جهت است؛ یک جهت این است که نه ارکان رسالت رسولالله، بلکه ارکان تکمله رسالت رسولالله هم در زمان خودش تا هست و هم بهعنوان استدامه و استمرار این رسالت الی یوم الدین مربوط است به این چند جریان که نشأت گرفته از «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا» است. اولش که مربوط به خواست رسالت، محمد قرآن و قرآن محمد (ص) است «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ» شخصِ شخیص رسولالله (ص) نسبت به حملات گذشته و اذیتهای گذشته غَفر شد که «رفع» است و نسبت به آینده غَفر شد که «دفع» است. بعد بر همین مبنا، بهطور ترتّب است؛ اول «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا» اولین پیامد این فتحی مبین که فتح مکه مکرمه است، «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ». دوم: «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، سؤال: مگر خداوند نعمت خود را بر رسولالله (ص) در آغاز رسالت تمام نکرده بود؟ مگر این رسالت از نقطه آغازینش تمام کمالِ رسالت ربانیه نازله بر رسولالله نبود که اینجا میفرماید: «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»؟ مگر در مکه مکرمه که حملاتی به آن بزرگوار شد که بالاخره مجبور به هجرت شدند، وقتی هجرت فرمودند، مگر آنجا خداوند نعمت زائدهای به حضرت نداد که هجرت کردند و مگر در مدینه منوره که تشکیل دولت اسلامی دادند، مرحله ثالثه نعمت نبود؟ پس چه مانده است که بهوسیله فتح مکه مکرمه «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» باشد.
سؤال بعد: «وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»، در آیاتی در مکه مکرمه «إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» و «عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» داریم که میخوانیم. «إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، «عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، علی بالاتر از إلی است. «إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»؛ یعنی هنوز مانده در راهی، ولی به خودِ صراط مستقیم نرسیدی. «عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» احاطه بر صراط مستقیمی است که آن راهی است که در مراحل معرفت و در مراحل عبودیت، خداوند برای شخص اول عالَم وجود مقرر کرده است در مکه مکرمه. در مدینه منوره هم «عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» هست، اما این مرحله که «وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً» چیست؟ «يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»، قبلاً «إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، «عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، اینجا «يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»، نه «إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» است نه «عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، «يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»، تداهُ صراطاً، تداهُ إلی صراط نیست، تداهُ علی صراط نیست. إلی و علی که این تعدیه به حرف جر است، مطلبی است «وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً» که در سوره مبارکه حمد؛ «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»، إهدنا إلی نیست، اجعلنا علی نیست، بلکه «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ». در اینجا صراط مستقیم بعد از دو آیهای که در مکه مکرمه «إلی صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» و «علی صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» است و بعد از آیاتی که در مدینه منوره قبل از این سوره مبارکه فتح «علی صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» است، آیا «و يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا» که نتیجه فتح مبین است، که در نتیجه پیامد این فتح مبین از جمله این است که خداوند پیغمبر را «یهدیه صراطاً مستقیماً»، این چه صراط مستقیمی است؟ مگر صراط مستقیم مراحلی دارد؟
سؤال دیگر: «وَ يَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا»، خداوند پیغمبر بزرگوار را در آغاز رسالت نصرت کرده، در عهد مکی نصرت فرموده، در خروج از مکه نصرت کرده، در جنگهایی که در مدینه علیه کفار و منافقین داشت، نصرت کرده است. این چه نصرتی است که با فتح مکه حاصل میشود؟ که «وَ يَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا» بعد هم «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيماً * لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ».[4]
آیاتی که درباره این چند مرحله است، مثلاً «وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، اول «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ» این را بحث کردیم «وَ يُتِمَّ» یعنی «و لیُتمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ». در قرآن شریف إنعام نسبت به انبیاء و در پرتو نبوتها و مؤمنین هست. اتمام نعمت در ابعاد گوناگونی نسبت به مؤمنین و نسبت به رسل بوجهٍ عام هست. اتمام نعمت نسبت به شخص رسولالله (ص) هست. اینجا چه نقشی دارد بعد از فتح مکه مکرمه و بهعنوان پیامدی از پیامدهای مکه مکرمه که «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»؟ مثلاً در قرآن سوره یوسف آیه 6: «وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ يَعْقُوبَ»؛ خداوند میخواهد [ای] یوسف که نعمتش را بر تو تمام کند و بر آل یعقوب. آل یعقوب که یعقوب است و فرزندانی که اینها صاحب رسالت و صاحب نبوت بشوند. اتمام نعمت. چون مرحله اولای نعمت، مرحله ایمان است. وقتی مراحل ایمان به بالاترین مرحله رسید، اینجاست که ظرفیت پیدا میکنند بعضی از مؤمنین که خداوند نعمت ایمان را با نعمت وحی تکمیل کند.
پس در حقیقت هندسه نعمت دارای دو گوشه است یا دارای دو ضلع است: ضلع اول نعمت رحیمیه حق سبحانه و تعالی این است که ایمان انسان کامل شود. وقتی ایمان به بالاترین درجات و مراحل رسید، احیاناً زمینهای از برای نعمت دوم است که نعمت وحی است، چنانکه ایمان دارای درجات است، وحی هم البته دارای درجات است. در اینجا «وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ يَعْقُوبَ»، اتمام نعمت همان وحی رسالت و نبوت است که بعد از درجات کامل ایمان میآید. کذلک در سوره نحل، آیه 81 : «كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ»، اسلام در اینجا بعد الإیمان است. کما اینکه ایمان بعد از اسلام لفظی است، چه اسلام لفظی بدون نفاق باشد و چه با نفاق باشد. اینجا خطاب به کل عموم است. «كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ»، شما دارای نعمت ایمان و احکامی که مناسب است با ایمان هستید، اما خداوند در دو بُعد اتمام میکند این نعمت را؛ یکی اینکه احکامی که هنوز تمام نشده میآورد و میآورد و تتمیم میکند. دوم: توفیقاتی را بر محور ایمان به شما مؤمنین در دنباله ایمان میدهد.
بعد سوره مبارکه بقره، آیه 150: «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»؛ مؤمنان از دیگران نترسید، خشیت از دیگران نداشته باشید، از من خشیت داشته باشید، چه میکنم؟ «وَ لِأُتِمَّ» البته معطوف علیه محذوف است که جای بحثش نیست. «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ». اگر خشیت شما در سلب و ایجاب کامل گردد، سلب خشیت از غیر خدا و ایجاب خشیت نسبت به خداوند کامل گردد، کارهایی را میکنم، از جمله «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ». توفیقاتی را که ایمان فوق الایمان و مراحل معرفت و عبودیت است فوق مرحله معرفت و عبودیت فعلی به شما میدهم. این مرحله اخیره است. در مرحله اخیره اتمام نعمت دو بُعد دارد، این اتمام نعمت در مرحله اخیره که سنه فتح باشد، یک مرحله راجع به شخص رسولالله (ص) است و یک مرحله راجع به کل مؤمنین در طول خط رسالت اسلام است. یکی «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، سوره مائده، آیه 3: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دیناً» یومی است که رسالت محمدیه (ص) در ملأ عام به مسلمانان که صد یا 120 هزار یا بیشترند، فی الرمضاء، دو ساعت پیغمبر بزرگوار صحبت کردند و امیرالمؤمنین را بلند کردند بهعنوان خلیفه، اثبات استمرار رسالت محمدی (ص) الی یوم الدین. منتها نقطه اولایش امیرالمؤمنین است، بعد نقاط دیگر، بعد نقطه مهدوی، بعد مراحل دیگر. اینجا «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي».
سؤال: مگر با ارسال رسولالله و انزال قرآن و سنت محمدیه (ص)، قبل از تعیین خلیفه پیغمبر، مگر اتمام نعمت خدا نشده است؟ چرا، اتمام نعمت دو بُعد دارد؛ یک بعد اصل رسالت است؛ اصل کتاب است و اصل سنت است. ولکن اگر اصل رسالت در پیغمبر که از دنیا رفت بمیرد، اگر اصل کتاب و سنت در خود کتاب و سنت منحصر گردد و بهطور استمرار کسانی نباشند که تالی تلو رسولالله و نائب مناب او باشند، ناقص است. ما یک قانون داریم، یک نقشدهنده قانون داریم. اگر قانون صحیح است، اما نقشدهنده صحیح نباشد، این قانون صحیح درست به درد نمیخورد. اگر قانون ناصحیح است و نقشدهنده صحیح است، این نقشدهنده صحیح، قانون ناصحیح را چطور عمل کند؟ شخصی که عالم است؛ عادل است؛ فاضل است؛ کاردان است؛ فهمیده است، اگر قانونی در برابر او بگذارند که عادلانه نباشد؛ جاهلانه باشد، این چه کار کند؟
– [سؤال]
– من در بحث سیاسی فعلاً معذورم که بعداً با هم صحبت میکنیم.
– من راجع به حضرت ولی امر عرض میکنم.
– در مورد ولی امر که ما در غیبت آن حضرت هستیم. الآن باید ما هم قانون و هم نقشدهنده قانون داشته باشیم. قانون داریم؛ کتاب و سنت قطعیه. نقشدهنده…
– آن موقع هم بود. اگر پیغمبر رحلت میفرمود و جانشین تعیین نمیکرد، قرآن و سنت پیغمبر بود.
– نقشدهنده نبود، هم باید قانون معصوم باشد.
– الآن نقشدهنده نیست.
– هم باید قانون معصوم باشد، هم کسی که قانون را نقش میدهد معصوم باشد که نورٌ علی نور. قانون همیشه معصوم است، کتاب همیشه معصوم است، سنت همیشه معصوم است، ولکن نقشدهنده این قانون سه مرحلهای است؛ مرحله اولی رسولالله (ص) که نقطه اولای وحی است، مرحله ثانیه استمرار رسالت رسولالله در این دوازده بزرگوار.
– [سؤال]
– همین را میخواهم عرض کنم. مرحله ثالثه در زمان غیاب رسولالله و معصومین (ع) است. چه باید کرد؟ باید همانطور که قانون معصوم است، نقشدهنده قانون هم معصوم باشد. اگر نقشدهنده قانون در زمان غیبت معصوم نیست، باید تالی تلو معصوم باشد. تالی تلو معصوم دو شرط دارد؛ یکی شرعمدار بودن بر مبنای اصلی کتاب و سنت با شوری. این شرعمدار بودن بر مبنای کتاب و سنت است مرحله اولی، مرحله ثانیه: شوری. اگر این دو با هم ضمیمه گردند، خیلی اختلافات کمرنگ است، نقصان نقش دادن بسیار کم است.
– [سؤال]
– نقصان نقش دادن بسیار کم است، آنقدر کم است که اگر زیاد در محور کتاب و سنت دقت شود و شور گردد و فکر شود و عوامل برونی و درونی دخالت نکنند و تحمیل نباشد، نمیخواهم واضح تر عرض کنم.
– به هر حال خالی از نقص که نیست.
– خیلی کم است، یعنی نقص ناپیدا است. نقص خیلی کمرنگ است. سفرهای که تمام الوان غذاها را دارد، یک خرده نمک کم میآید. نقص بسیار کم است. در زمان غیبت ولی امر (عج) دو معصوم؛ یک معصوم و یک تا اندازهای معصوم داریم، منتها هر دو معصوم مورد اعراض هستند؛ یک معصوم کتاب الله و سنت رسولالله است. اعراض شد که قانون است. معصوم دوم نقشدهندگان کتاب و سنت باید تالی تلو امیرالمؤمنین باشند، تالی تلو مهدی (عج) باشند؛ یعنی از نظر علمی محور کتاب و سنت، از نظر عملی تا آنجا که میشود عادل و بعد با هم شور کنند؛ زیرا اینها هر چه باشد از نظر علمی معصوم نیستند، از نظر عملی معصوم نیستند، شور کنند. «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ»[5] اگر نقش پیدا کند، دقیقاً میشود گفت دو معصوم، یک معصوم که صددرصد معصوم است، کتاب و سنت که غایب است، معصوم دیگر که علمای ربانی بر مبنای شور هستند، اشتباهاتشان بسیار بسیار کم، طوری کم خواهد بود که نقصی هرگز وارد نمیکند. این را بهعنوان استطراد عرض میکنم.
– [سؤال]
– و لذا چون این نقص خیلی خیلی کم است، خلأ نیست. یعنی اگر شما از من ده میلیون طلب دارید، من نُه میلیون و 999 هزار تومان دارم، یک تومان مطلبی نیست، یک تومان چیزی نیست. در اینجا که من حدود شاید 120 ، 130 صفحه راجع به این دو آیه اکمال و تبلیغ در تفسیر دارم، اینجا اشاره عرض میکنم، چون مقدمه مطلب است. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ»، «کُم» کیست؟ «کُم» مسلمانان است. اتمام نعمت بر مسلمانان دارای دو بُعد است؛ بعد اول اصل رسالت معصوم (ص) به تمام معنی الکلمه، بُعد دیگر که مقدم بر رسالت است و محور اصلی و ماده اصلی غنی رسالت است، کتاب است در مرحله اولی و سنت است در مرحله ثانیه. ولکن اگر رسول مُرد، کتاب هم مرد، سنت هم مرد، چطور؟ فقط 23 سال اسلام است. اگر رسول مرد، کتاب نمرد، سنت نمرد، اما دو غیاب حاصل بود، کتاب و سنت نمرده یا کتاب و سنت موجود است، اما کسی که نقشدهنده این قانون است باید محمدی و علوی و مهدوی باشد، باید حسنی و حسینی و صادقی و باقری و رضوی باشد، کاظمی و نقوی و تقوی باشد، کسانی باید باشند که دنبال رسالت رسولالله را بگیرند، همانطور که الیوم… این مرحله اول، مرحله دوم چیست؟ مرحله دوم این است که حالا سوم هم داریم. مرحله دوم این است که بعد از رحلت پیغمبر کسانی که محمدی العلم هستند و محمدی التقوی هستند و محمدی المعرفة هستند و محمدی العبودیة هستند، اینها یکی پس از دیگری بهعنوان نقشدهنده معصوم نسبت به کتاب و سنت معصوم باشند. این خیلی مهم است. سوم: در زمان غیبت کتاب معصوم و سنت معصومه موجود است، اما نقشدهندگانی که تالی تلو معصوم باشند، در بعضی از ابعاد اینگونه هستند. بعضی واقعاً اینطور هستند. من نمیخواهم تقیه کنم، تقیه بلد نیستم. در بعضی از ابعاد، من به ابعاد دیگر کاری ندارم. در ابعاد دیگر مأثوم باشند، مطلبی نیست، ولی در بعضی از ابعاد یک حالاتی حاصل میگردد که انسان تالی تلو معصوم میشود در نظر از جمله همین حرفی که اینجا نوشتیم. آقای خمینی مگر در اواخر عمر نفرمودند که من در طول عمر متأسفم. اینجانب از روی جدّ و نه تعارف معمولی میگویم از عمر به باد رفته خود در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم. کسی که اولین سیاسی کره ارض بود و اولین مرجع تقلید کره ارض بود، این حرف را دارد میزند، در این بُعد، تالی تلو عصمت است. حالا دنبالهاش را آوردند یا نیاوردند، مطلب دیگری است. در این بُعد دارم عرض میکنم. اینجانب از روی جد و نه تعارف معمولی میگویم از عمر به باد رفته خود در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم و شما ای فرزندان برومند اسلام، حوزهها و دانشگاهها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنید. تدریس قرآن در هر رشتهای از آن را محطّ نظر و مقصد اعلای خود قرار دهید. مبادا خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیری بر شما هجوم کرده، از کردهها پشیمان و همچون نویسنده بر ایام جوانی تأسف خورید. روح الله موسوی خمینی.
این را برای حوزهها فقط ننوشته، برای حجاج نوشته، یعنی تمام حجاج مسلمان که در کنگره عظیم جهانشمول حج حاضر میشوند، یک نفر شخصی که در دو بُعد درجه اول است، چنین حرفی زده است. این تالی تلو عصمت است. اگر دنبالش را میآوردند و میآورد و میآوردیم، مطلب این بود. حالا «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» قبلاً اکمال بوده؟ بله، رسول نقصان نداشت. قرآن که نداشت و ندارد. قانون به همان حالی که بود هست، قرآن همان که بر رسولالله نازل شد الی یوم القیامه، سنت قطعیه همان که بر رسولالله (ص) وارد شد الی یوم القیامه، ولکن آنچه نیازمند به استمرار است چیست؟ نقشدهنده آن قانون معصوم است. نقشدهنده این قانون معصوم در دو بُعد عنوان «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» دارد؛ در بعد اول خلافت معصومه بعد از رسولالله، در بعد دوم عبارت است از علمای ربانی که با شورای صحیح بر محور کتاب و سنت نظر بدهند، این اکمال دین است. و مرحله موازی؛ این دو اتمام نعمت، اکمال دین و سنت در مرحله موازی قرار گرفت. چطور؟ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دیناً»، در اینجا هم «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، یک علیکم داریم، یک علیک. علیک با علیکم یک مقداری فرق دارد. «يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، اتمام نعمت ربانیه بر شخص محمد (ص) به این است که اگر مُرد، نقشدهنده معصوم نمیرد، علی به جایش، حسن به جایش، حسین به جایش. «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ». این علیک در بُعد اول. علیک در بعد دوم شرعمدارانی که بر محور کتاب و سنت و شورا نقش میدهند این کتاب و سنت معصوم را «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، بعد «وَ يَهْدِيَكَ». پس اتمام نعمت نسبت به کل مسلمین بهعنوان امت و نسبت به رسولالله بهعنوان رهبر امت. رهبری اول ادامه دارد در رهبری معصومین و رهبری معصومین که دسته دوم است، ادامه دارد در رهبری شورا من الرعیل الأعلی از علمای ربانی. این مرحله بعد.
– [سؤال]
– خیر، آن قبلی است. حالا میگویم. این اتمام نعمتی که فرض کنید «لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ».[6] در سوره مبارکه مائده راجع به وضو میفرماید: «لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ»[7] در چه؟ در باب طهارت. طهارت به مرحله تام میرسد. گاه در بُعد احکام است، گاه در بُعد عقاید است، گاه در بُعد اصل است، گاه در بُعد استمرار است. ما آخرین مرحله را که بُعد استمرار رسالت است، بحث کردیم. صراط مستقیم، صراط مستقیم هم 37 مرتبه در قرآن شریف ذکر شده است. 37 مرتبه در کل قرآن شریف صراط مستقیم ذکر شده است، منتها سه دسته است؛ هدایت الی صراط المستقیم، علی صراط المستقیم، صراطاً مستقیماً. «إِنَّ هذَا اَلْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي»[8]، إلی التی نیست، «لِ» با «إلی» فرق میکند. در سوره حمد که همه میخوانند و پیغمبر بزرگوار هم میخواند و نیازمند هم هست در این دعا «إهدنا إلی» نیست، «إجعلنی علی» نیست، «إلی» شده، «علی» هم شده، «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»، چون صراط مستقیم درجات دارد. صراط مستقیم معرفت و صراط مستقیم عبودیت، این آخر ندارد، فلذلک «وَ اُعْبُدْ رَبَّكَ»، سوره حجر: «وَ اُعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ اَلْيَقِينُ»[9] در برزخ استمرار دارد، در قیامت استمرار دارد. حالا در بُعد دنیویاش، تحقق بخشیدن و نقش دادن این کتاب و سنت مبارکه محمدیه (ص) موانعی که داشت، این بود که مکه دست مشرکین بود و قال و غوغا و دعوا و جنگ از طرف منافقین و مشرکین بود. ولیکن که مکه فتح شد، اگر استمرار پیدا کند این فتح الفتوح، این صراط مستقیم هم استمرار دارد.
در قرآن شریف ما چند دسته آیه داریم نسبت به صراط مستقیم، مثلاً «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، سوره آلعمران، آیه 101. «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ»، اگر پناه به خدا باشد، اگر پناه به خدا در کل ابعاد زندگی باشد، غیر خدا دخالت نداشته با شد، پناه به غیر خدا رنگ اصلاً نداشته باشد و پناه به خدا باشد، رسول باشد یا نباشد، نبی باشد یا نباشد، مؤمن غیر رسول باشد، بر حسب درجاتی که هست «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، این اعتصام بالله همینطور با درجات و مراتب به صراط مستقیم و فوق و فوق و فوق دعوت میکند تا به مرحله عالی برسد. این عام للمؤمنین، بعد: و عامٍ للنبیین «وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»، سوره انعام آیه 87. راجع به ابراهیم: «شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اِجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»، سوره نحل آیه 121. «وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»[10] فرق دارد، چه کسی؟ حضرت موسی (ع) و هارون، «وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ اَلْمُسْتَقِيمَ»، سوره 37، آیه 118.
اما راجع به شخص پیغمبر بزرگوار، راجع به شخص پیغمبر بزرگوار دو آیه در مکه و دو آیه در مدینه و تعبیرات فرق میکند، مثلاً «قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»، مکی. مرحله اولی است. سوره انعام آیه 161 «قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ». بعد در سوره حج که مدنی است، آیه 67: «اُدْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدیً» بالاتر رفت. لعلی، آنجا «الی» است، اینجا «علی». بیخود نیست، این عبارات حساب دارد. بعد آیه مکیه: «إِنَّكَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِينَ * عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»[11] در مکه «الی» بود و «علی» شد، در مدینه هم «علی» استمرار دارد، اما «الی صراط مستقیم» و «علی صراط مستقیم» دو مرحله است، دو درجه است و «وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا» بالاتر است. تو را هدایت کند راه راست، یعنی تو را راه راست هستی، نه تو را بر راه راست هستی یا با راه راست هستی. به سوی راه راست هستی، خیر، تو خودِ راه راستی! یعنی خود محمد بن عبدالله (ص) خودش صراط مستقیمی است، در درونش در برونش در گفتارش در کردارش در سلبش در ایجابش خودش محور است، منتها به چه حساب؟ محور دو بُعدی است، یک بعد کتاب؛ تمام کتاب در رسولالله موجود است. بُعد دوم: سنت، مجمع الثِقلین است. رسولالله چون مجمع الثقلین است، از این جهت از صراط مستقیم قرآن بدون محمد بالاتر است. از صراط مستقیم سنت بدون قرآن بالاتر است، بلکه مجمع الثقلین است. چون مجمع الثقلین است، چون صراط مستقیم دو شقّه است؛ یک شقّه ثقل اکبر است، کتاب الله، یکی ثقل اصغر است، رسولالله. ولکن وقتی کتاب الله در رسولالله جمع است، تمام مراحلش، اشاراتش، حقایقش، لطایفش، تمام تمامجمع است که وقتی از ابن عباس سؤال کردند «ما کان خُلق رسول الله (ص) قال كان خلقه القرآن» اصلاً خود قرآن، این قرآن مجسم الآن موجود است نزد ما. منتها آن هیکل بود و ابرو و چشم و زبان بود، این آیات است. همین آیات به تمام مراحل در شخص رسولالله و محمدیین از آل محمد (ص) موجود است. اینها مجمع الثقلین هستند.
پس در آنجا که فرمود «قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» هنوز قرآن تمام نشده، «ادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقيمٍ»[12] سواری، به آخری نرسیدی. «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»، مکی است. ولکن «فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»[13]، باز علی است. إلی و علی فرق دارد. اینجا چیست؟ یک آیه فقط در کل آیات صراط مستقیم که ما داریم، فقط یک آیه «وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا» برای هیچکس نیست، برای هیچ پیغمبری این نیست، مگر برای بعضیها اشاره شده در بعضی از آیات. «وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا». این «صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا» که «يَهْدِيَكَ» چیست؟ مگر تا کنون خود پیغمبر صراط مستقیم نبود؟ بود؛ گیر داشت، گیرها داشت، بستِ دولت اسلامی، آزادی دعوت اسلامی، از نظر سلبی و از نظر ایجابی. از نظر سلبی معارضات مشرکین و منافقین و دشمنان داخلی و دشمنان خارجی و از دور و نزدیک بود. راه صاف شد «وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا» در زمان خود و بعد از تو اگر استمرار داشته باشد و در مرحله ایجابی کسانی که بتوانند محمدیدعوت باشند، درست ساخته شده باشند، در آن آخرین مراحل است که رسولالله میخواهد چشم از این جهان فرو ببندد. آن مقدار که امکان داشته است، شخصی که در بالاترین قله رسالت ختمیه است درست کنی، درست کرده است. سلمان و ابوذر، بالاتر از همه علی و فاطمه و حسن و حسین. «صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا» راه از نظر ایجابی و از نظر سلبی در اینجا مرتب است.
«وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا * وَ يَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا»، نصر هم همین طور است. نصر در قرآن شریف چند مرحلهای است؛ «ثم نصر عامٌ، نصر النبیین» البته مؤمنین منصورند، مؤمنین در بُعد ایمان منصورند، ولکن نصر مؤمنین او، مرحله پایین است و نصر النبیین در مرحله دوم، نصر رسولالله، رسولالله هم چند مرحلهای منصور است. این مراتب فرق میکند. مثلاً: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ»[14] این مرسلین است. «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»[15] هم رسول و هم مؤمنین. بعد: «وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريبٌ»[16] کدام نصر؟ کتاب نیامده؟ رسالت نیامده؟ آمده، نصر یعنی غالب شوند بر مشرکین، مشرکین که مرکز عاصمه توحید را گرفتهاند و عاصمه شرک کردهاند، یکی از مراحل نصر ظاهری که وسیله است از برای نشر پیدا کردن نصر معنوی، فتح مکه است، نصر قوی. منتها نصر قوی مراحلی دارد، مثلاً در جنگ احد شکست خوردند، در جنگ بدر غالب شدند، این نصر قوی است و… تا فتح مکه که فتح الفتوح است آخرین نصر در مرحله ظاهری است که بر اعداء غالب شدند
«و لخصوص الرسول» نسبت به رسولالله «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ» سوره انفال آیه 62 مدنی، «أَيَّدَكَ» خداوند تأیید کرد پیغمبر را به نصر خاص خودش و به مؤمنین. قبلاً هم نصر کرده بود، نصر رسالت ولی حالا نصر غلبه بر اعداء «أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ». در سوره اسراء: «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً»[17] نصر عادی نه، نصر معنوی فقط نه، نصر وحی و کتاب و سنت نه، سلطاناً، نصری که سلطه داشته باشد، نصر سلطهدار رسولالله وقتی است که مکه مکرمه فتح شد. بعد نصری دیگر: «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ»[18] سستی میکردند، به پیغمبر بزرگوار در اواخر مکه کمک نمیکردند این تعداد از مؤمنین، خدا میفرماید: «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ» اگر شما کال هستید، کج هستید، گم هستید و پیغمبر بزرگوار را در این واویلای مکه که در همه جهت محبوس بود و در همه جهت محروم بود، محدود بود، اذیت میکردند به هم وسیلهای «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ» چه زمانی؟ «إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ».
در اینجا ما حدود پنجاه، شصت با برادران سنی محاوره کردیم، آخر سر مثل اینکه سنیها باید پس بگیرند که «السلام علیک یا صاحب الغار» خیر، «الآیة الغار عارٌ علی صاحب الغار و لیس افتخار» البته بحث بر محور خود آیه و آیاتی که در این زمینه است و حتی روایات فریقین «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ» چگونه؟ «إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ» تا آخر. اینجا هم نصر است. پس از مکه بیرون آمد، اول پیغمبر شد با نصر الهی، در مکه شد بماند و او را نکشند، با نصر الهی، از مکه فرار کرد با نصر الهی، بعد نصرهای دیگر، اینجا «فقد نصره الله بالرسالة و إلی المدینة إذ خرج سالماً و إلی فتح مکة المکرمة» این نصر آخر، نصر عزیز است. در کل قرآن ما نصر عزیز نداریم، فقط این نصر عزیز است و در سوره مبارکه اسراء: «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ» داخل شدن در حق و خارج شدن از باطل «وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً» از ابعاد سلطان نصیر ظاهری عبارت است از فتح مکه مکرمه.
این مطالعاتی است که بهطور مبسوط در مراحل خمسه این جریانات ما کردیم که فتح مکه و نصر صراط مستقیم و اتمام نعمت و… حالا مثل اینکه وقتی هم چندان نمانده، آقایان بعد مطالعه کنید برای شنبه اگر ما زنده ماندیم. «إِنَّا فَتَحْنَا» این را بحث کردیم. «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ». «و هذه هي الدعامة الثانية لعرش الدولة الإسلامية: «إتمام النعمة» فإن النعمة فإن النعمة ابتدأت بالإسلام منذ بزوغه»[19] آخرین نعمت وحی و رسالت، «و لكنها كانت سجالاً» یعنی چه؟ یعنی «خليطة بالغمة للأمة و النقمة لرسول الأمة» همهاش ناراحتی، همهاش جنگ، همهاش سر و صدا و چقدر مشکل است که وحی بر پیغمبر بزرگوار نازل شود، وحی را نقش بدهد و دائماً در خطر باشد. کار بسیار مشکلی است و جمع بین این دو جریان واقعاً خارقالعاده است. «خليطة بالغمة للأمة و النقمة لرسول الأمة، إذ كانت الغوائل من هنا و هناك تترى عليه و عليهم تباعاً تلو بعض، و إن كانت في المدينة أقل. إنه كان نعمة التأليف و الوحدة فأكملت بفتح مكة الذي وحّد الجزيرة عن آخرها» «استوثقت الجزيرة» کل جزیرة العرب یا مسلمان شدند و اسلام آوردند یا تسلیم شدند. «آخرها ثم إلى غيرها: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» (3: 103). و كان نعمة الغلبة أحياناً و سجالاً فأصبحت الآن تامة لا تفسح لأحد مجالا في حربهم» وقتی فتح مکه شد، دیگری جنگی رخ نداد. ««اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ» (5: 11) و أما الآن فلا ايدي معادية تبسط او تهم، إذ قطعت بفتح مكة» تمام دستهای سلطهجو و معارضهکن به فتح مکه قطع شد. بیحساب نیست که در قرآن شریف کل حسابهای غلبه و نصرت مسلمین را کرده که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ»[20] تمام نیروهایی که دارید، برای تمام تفوّقهای اسلامی از نظر درونی و برونی و سیاسی و ثقافی و فرهنگی و عقیدتی و حربی، در تمام جریانات: «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» که استمرار پیدا کند فتح مکه در ابعاد گوناگون.
«و من قبل كانت تهم و تبسط، و ان كانت تكف بجنود إلهية غير مرئية أم ماذا: اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً * إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»[21]»[22]که اینها مبتلای به بعضی گمانها میشدند. وقتی که شخص مؤمن در راه ایمان قدم برمیدارد و بالاتر، رسول که در راه رسالت قدم برمیدارد، اگر از زمین و هوا بمبارانش میکنند، بد میگویند، فحش میدهند، اگر اینجا خداوند کمک کند و او استقامت کند، آن وقت تبلور صحیح پیدا خواهد کرد. ولکن بعد از فتح مکه اینها هم نبودند. دیگر زبانی، عملی، مطلبی، چیزی بر خلاف آن بزرگوار نبود. «و أخيراً إكمال الدين أحكامياً، و تخليداً للدولة الإسلامية بتأبيد زعامة سليمة» تأبید زعامت رسولالله در ائمه «تقطع طموح من كانوا يتحينون فرصة الانقلاب بموت الرسول، تخليدها بذلك الانتصاب الكبير يوم الغدير، راجعاً عن حجة الوداع: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»» که این دو با هم شد. تکمیل نعمت، اکمال نعمت، اتمام نعمت در یک زمان. «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً».
«إكمالاً في جانبي
الشريعة و زعامتها الخالدة» هر دو، «في جانبي الشريعة و زعامتها الخالدة» در هر دو
معصوم «فيأساً للذين كفروا من إفنائها أو اغتصاب و احتلال زعامتها، اللهم إلا
تدخلاً جانبياً لا يجتثها من جذورها» که «لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذىً وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ
يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ»[23] در سوره آلعمران،
«إلا أن يخرجوا عن الدين، و لكنه مدعم بهاتين الدعامتين مهما تركته حملته»، حَمَله
دین، حمله رسالت، شرعمداران، که و که اگر ترک کنند…
[8]. اسراء، آیه 9.
[9]. حجر، آیه 99.
[10]. صافات، آیه 118.
[12]. حج، آیه 67.
[13]. زخرف، آیه 43.
[14]. صافات، آیات 171 و 172.
[17]. اسراء، آیه 80.
[19]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 27، ص 155.
[20]. انفال، آیه 60.
[21]. احزاب، آیات 9 و 10.
[22]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 27، ص 156.