«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
آیه محوری دوم در بحث رجعت در دولت ولیّ امر (عج) آیه انبیاء است: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم» «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ في هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ * وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ».[1]
قبل از اینکه راجع به این آیه بحث کنیم، آیهای است که تتمه بحث از «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا» است، همان آیه 55 سوره نور که بحث کردیم. در سوره مبارکه انعام، آیه 82 راجع به امن مطلق در آخرین مرحله زندگی تکلیف میفرماید: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ». قبل از آن راجع به محاجّه ابراهیم خلیلالرحمن (ع) با مشرکین است، که در آخر کار میفرماید: «وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[2] مشرکین ابراهیم (ع) را به بیرون کردن، آتش زدن و اذیت کردن تهدید میکردند. در آخرین مرحله میفرماید: آیا ابراهیم و ابراهیمیان أحق به امن و امانت و آرامش هستند، یا کسانی که مشرک بالله شدند؛ کدام أحق هستند؟
بعد به این عنوان کلی که کسانی که حق امنیت مطلقه را در همین زندگی تکلیف دارند، در طول تاریخ تکلیف چه کسانی هستند؟ آیه 82، سوره انعام: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ» الامن که جنس امن است، امن در کل نوامیس پنجگانه از نظر زندگی فردی و زندگی اجتماعی و زندگی دعوت الی الله امن بقولٍ مطلق که کسی حق تعرّض بر آنها را ندارد، و تعرّضی نسبت به آنها نخواهد شد «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ».
مرحله اولی: «الَّذينَ آمَنُوا» خداوند که میفرماید: «الَّذينَ آمَنُوا» این ایمان، ایمان کامل است چنانکه در آیه نور خواندیم. بعد این «آمَنُوا» طبعاً دنبال دارد، دنباله «آمَنُوا» عمل صالح است. منتها کسانی هستند که اکثراً هم اینگونه هستند: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون»[3] بسیاری کسانی هستند که ایمان آنها کامل نیست، عمل صالح آنها کامل نیست، احیاناً ایمان آنها مشوب با ظلم است، عمل صالح آنها نیز مشوب با ظلم است، آنها مورد امن مطلق نیستند. کسانی که مورد وعده امن مطلق هستند:
اولاً: «الَّذينَ آمَنُوا»؛
ثانیاً: «وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ»؛
ثالثاً: «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» که کل مَحاور اهتداء الی الله را اینها بر مبنای وحی دارا هستند.
«وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ» مراد از ظلم چیست؟ این «إيمانَهُمْ» که دارای دو بُعد است: بعد درونی و بعد برونی. بُعد درونی که اولاً بُعد علمی است و بر مبنای بُعد علمی، ثانیاً بُعد عقیدتی است، این ایمان علماً و عقیدتاً در قلب انسان تحقق پیدا کند، ظلم در آن نباشد. ایمان کامل باشد، اگر ایمان، ایمان کامل نباشد در آن شک باشد، در آن تخلف باشد، گرچه صدق ایمان میکند اما ایمان ملبوس به ظلم است. و همچنین در مرحله ظاهر، اگر اعمال ظاهره انسان چه از نظر فردی، و چه از نظر اجتماعی صددرصد انجام واجبات و ترک محرّمات باشد، «يَلْبِسُوا بِظُلْمٍ» نیست. اما اگر حتی یک واجب را ترک کند و یک محرّم را آلوده شود این «يَلْبِسُوا بِظُلْمٍ» است. آیه میفرماید: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ» نه ایمان درونی را که از نظر علمی و عقیدتی است، علمِ ظالم نباشد، علمِ منحرف نباشد، ایمان مخلوط با شک نباشد، ایمان ناقص که مضر است به عمل کل صالحات نباشد، و در مرحله ظاهره ایمان هم اعمال صالحه مشوب به اعمال غیر صالحه نباشد. حتی صغائر را انجام ندهند، چون صغائر هم ظلم است.
مگر نه این است که آدم صفیالله (ع) قبل از رسالت عرض کرد: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ»[4] ظلم آدم چه بود؟ «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»[5] این یک گناه کوچکی قبل از رسالت بود «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى»[6] ظلم از بین رفت، این ظلم و این گناه با توبه از بین رفت. پس کسانی که اگر هم گناهی در یک زمانی کردهاند، از این گناه توبه کردند و جبران کردند و از بین بردند، اینها مشمول «وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ» است. پوشش ایمان باید از نظر درونی و برونی، پوشش ایمانی باشد. اما انسان ادعا کند که در قلب مؤمن است، اما پوششهای ظاهری او خلاف ایمان باشد، گناه باشد، چه کم یا زیاد باشد، این «لَبِسَ إيمانَهُ بِظُلْمٍ». پس این آیه مبارکه از عِداد آیاتی است که وعده امن مطلق میدهد، از برای کسانی که در درجات عالیه ایمان هستند و بر حسب حدیث مقبول که موافق با اینگونه آیات است «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[7] اما آیات مبارکات سوره انبیاء.
آیات آخر سوره مبارکه انبیاء، 105 به بعد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ في هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ * وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» در سوره مبارکه انبیاء، در آیات آخرین دو رجعت مورد بحث است. البته در سور دیگر هم راجع به رجعت «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» آیه داریم که میخوانیم. اما در آیات آخرین سوره انبیاء اول رجعت «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» بحث شده است میخوانیم، بعد رجعت «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً». ملاحظه بفرمایید در آیه 92 از همین سوره: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُون». در دو جای قرآن این مطلب است، با کمی اختلاف تعبیر، این «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ» خطاب به کیست؟ خطاب به مأمومین، نبیین و مرسلین است که مرسلین بر حسب درجات گوناگونی که دارند، امتها دارند؛ بعضی اوقات امتهای اصلی است و بعضی اوقات امتهای فرعی است. امتهای اصلی امتهای رسالات ولایت عزم هستند که پنج امت هستند. نوح است، ابراهیم است، موسی است، عیسی است، خاتمالنبیین (ص) و انبیاء جزء که انبیاء تورات هستند، انبیاء انجیل هستند، انبیاء صحف ابراهیم هستند که انبیاء فرع هستند و یا رسل فرع هستند، آنها هم امتها داشتند.
جناب لوط در سدوم پیامبر فرع بود، و تابع شریعت تورات بود، امت او مردم سدوم بودند. این «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ» «کُم» در اینجا کل مرسلین و کل نبیین هستند چه اصل باشند، چه فرع باشند، که بر مبنای وحی اینها مأموم و مقتدا هستند. «إِنَّ هذِهِ» هذِه یعنی تمام امم، تمام مکلفین تاریخ رسالت و تاریخ تکلیف تماماً سر جمع از آدم تا خاتم الی یوم القیامة الکبری؛ تمام انسانهای مکلف، جنّ مکلف، غیر انس و جنّ مکلف در هر جای این جهان وسیع هستند، تمام اینها «أُُمَّةً واحِدَةً» هستند «لرسالةٍ واحدة و لرسولٍ واحد» این خیلی حرف است، مگر رسل متعدد نیستند؟ چرا، مگر رسالات متعدد نیست؟ چرا، مگر امم متعدد نیستند؟ چرا، ولکن چون إله، إله واحد است، رسالت هم در عمق و در متن رسالت واحده است.
احکام واجبه و احکام محرّمهای که هرگز این احکام قابل ترک نیست، شامل کل رسالات و کل رسل است، همه دعوت الی الله و الیوم الآخر و واجبات اصلیه ناموسیه و محرّمات اصلیه ناموسیه کردند. اختلاف در فروع است، اختلافاتی که در فروع است، این به اصول و به متنهای دعوت توحیدی و دعوت معاد و دعوتهای دیگر ضرر نمیزند.
بنابراین تمام رسل حامل رسالت واحده از إله واحد هستند و تمام مرسلٌ إلیهم هم چنین است. مثلاً «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ»[8] «أقیموا الشّرعة» نیست، شرعت منفصل از دین است، «الدِّین الطَّاعته» تمام رسل الهی به طاعةالله دعوت کردند، رسولی نیست که به طاعةالله دعوت نکرده باشد، منتها چهرههای طاعتها احیاناً فرق دارد. تمام رسل الهی از معصیةالله منع کردند، منتها معصیةالله یک بُعد عمومی دارد، یک بُعد خصوصی دارد.
بنابراین تمام مکلفین تاریخ تکلیف و رسالات امت واحده هستند، از برای رسالت واحده و إله واحد. «وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ * فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم»[9] اینها تقطّع حاصل کردند. وقتی که جناب ابراهیم آمد، کسانی که تابع شریعت نوح بودند، عدهای زیر بار نرفتند «تَقَطَّعُوا»، وقتی جناب موسی آمد همچنین؛ جناب عیسی آمد همچنین؛ رسول آخرین آمدند همچنین «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ». در آیه دیگر دارد: «زُبُراً». اینجا «وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ»،[10] «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[11]
آغاز از ما است، آغاز در بُعد الوهیت و ربوبیت و مرسِل بودن و وحی فرستادن و تأدیب کردن از ما است. «وَكُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ» اینطور نیست که امت هر رسولی به سوی یک الهی راجع باشند، پس مبدأ و منتها هر دو یکی است. «فَمَنْ يَعْمَلْ»[12] نتیجه: اینجا سؤال است. این مطلب معلوم است که کل مکلفین در چند بُعد امت واحده هستند. بُعد اول: تمام شرایع الهیه از مبدأ دین واحد است که طاعةالله است؛ از نظر ایجابی انجام واجبات و از نظر سلبی ترک محرمات. اما اختلافات کمی دارند. دوم: وظیفه امم مکلفه این است که در کل زمان تکلیف خاص از شریعت واحده تبعیت کنند.
همانطور که در زمان نوح (ع) کل مکلفین باید تابع شریعت نوح باشند، دیگر «تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ» نیست، ابراهیمکه آمد نوحیها و دیگران باید صددرصد تابع شریعت ابراهیم باشند و همچنین موسی و همچنین عیسی و همچنین خاتمالنبیین، این باید است. اما تحقق؛ مرحله سوم، آیا تحقق پیدا خواهد کرد؟ در زمانی که این «أُمَّةً واحِدَةً» و شریعت واحده و تحقق ایمان و عمل صالحه واحده و حکومت و فرماندهی مستقل منحصر به فرد بر تمام عالم تکلیف بر محور ایمان باشد، از نظر قائد و رهبر که ولیّ امر (عج) خواهند بود و از نظر ابزار رهبری که از تمام امم صالحین و اصلحین انتخاب خواهند شد. این دارد این مطلب را میپروراند. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ»[13] ما دو کفران داریم: یکی کسانی که دارای مراتب ایمان و اعمال صالحه بودند و مقامات عالیهای در هر دو بُعد داشتند، فقط بعد از مرگ. سعی این قابل جبران است ولی در عالم دنیا که عالم تکلیف است، کفران است. این «فَلا كُفْرانَ» مگر نفی استغراقی نیست؟ «فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ» در هر جا که امکان دارد سعی او جبران گردد و نتیجه داده شود، کفران نخواهد شد و تغافل نخواهد شد، مرحله اولی قدم اول است که عالم تکلیف است، و مرحله ثانیه عالم بعد الموت است. این «فَلا كُفْرانَ» میگوید: در دنیا حتماً باید زمانی بیاید که ایمانها و اعمال صالحه در آن عالیترین درجات که داشتند، در همینجا تحقق پیدا کند و اصولاً چنین است.
اصولاً اینگونه است که نتیجه اولی تبعیت از شریعت ربالعالمین در عالم تکلیف است، منتها ظالمین نمیگذارند. اما همیشه اینگونه است؟ نخیر، «فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ» زمانی که «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»[14] -و آیاتی از این قبیل- زمانی در همین عالم تکلیف خواهد آمد که مرحله اولی که مرحله عالم تکلیف است و قبلالموت است، جبران کل زحمات «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» میشود. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» این دست پایین است، آن «الصَّالِحاتِ» بالا را -چون که صد آمد نود هم پیش ماست- در آیه نور خواندیم.
«وَ حَرَامٌ» اینجا مرحله آغازین رجعت است که این «حَرَامٌ» را باید مفصّل بحث کنیم. چند آیه در قرآن شریف است که این نسبت به مرحله رجعت «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» است. «وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُون».[15] «قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» است. اینگونه نیست که خداوند هر کسی را به عذاب دنیا و به عذاب استیصال مبتلا کند، نه؛ اگر ظلم خیلی بالا رفت و تعدّی خیلی زیاد شد، آن هنگام است که فرعون و فرعونیان غرق میشوند، آن هنگام است که سدومیان غرق و آتش میگیرند و چه میشوند. این هلاکهای جمعی که نسبت به قرای متخلّفه بوده است که بدترین درکات کفر و تکذیب را چه در بُعد شخصی و چه در بُعد اجتماعی و برونی داشتند، خداوند اینها را هلاک کرده است و آیات بسیاری در این بُعد است.
این «قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» که کل قراء و مجتمعاتی است که خداوند در همین دنیا اینها را به عذاب استیصال هلاک کرد، اینها زنده نخواهند شد؟ «وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ» البته این فعلاً اشارهای است، بعد بحث مفصّل عرض میکنیم. چون در بُعد ایجابی و در بُعد «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» داریم بحث میکنیم. «وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُون» از رجوع نکردن محروم هستند. برای اینکه «قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» وقتی که مُردند آنجا مبتلا به عذاب برزخ هستند، اما اگر عذاب بخواهد تکمیل شود، عذاب کامل باید در سه بُعد باشد: هم در دنیا، هم در برزخ، هم در آخرت. «قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» عذاب برزخ را میبینند، عذاب آخرت را هم خواهند دید و دل آنها نمیخواهد برگردند که اگر برگردند «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ»[16] ولکن رجوع اینها در دولت جهانشمول مهدی (عج) برای عذاب دیدن است. و رجوع «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» از برای اینکه تکامل بیشتر و حضور در دولت مهدی (عج) است.
«وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ» تا چه زمانی؟ «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُون»[17] حدب آسمانی، حدب زمینی، حدب مرتفع است، حدب آسمانی، حدب مرتفع، حدب زمینی و حدب بحری؛ تمام نیروهای آسمانی و هوایی و جوّی و برّی و بحری افتتاح پیدا میکند و احتمالاً جنگ جهانی سوم است. «وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ».[18] حالا اینکه یأجوج و مأجوج چه هستند، الآن موقع بحث آن نیست، خود این بحث دارد، در همینجا بحث کردیم و هم در سوره 18.
«حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُون»، «حَرامٌ … أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ». یعنی وقتی که «فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ» این «قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» از رجوع نکردن محروم هستند، رجوع میکنند. چه موقع؟ اینجا که قیامت نیست. «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْد الْحَقُّ». این «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْد الْحَقُّ»؛ «الْوَعْد الْحَقُّ» نسبت به قیام قیامت دو بُعد دارد: یک قیامةالاماتة است، که کل أحیاء چه در برزخ و چه در عالم تکلیف میمیرند و یک قیامت الإحیاء است، هنوز نشده است. «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُُّّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا في غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمينَ». این آیه را کسانی که منکر هستند به هر طرف بزنند، از نظر دلالت ادبی و دلالت لغوی -به طور اجمال عرض میکنم- میگوید: رجوع خاص خواهند داشت کسانی که اهل قریه هلاک شده هستند.
این اولاً برای یومالقیامة نیست، چون یومالقیامة، یومالجمع است. ثانیاً این «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ» است، یعنی قبل از آنکه وعده آخرین که قیامِ قیامت کبری باشد قیامةالإماتة و قیامةالإحیاء، اینها رجوع خواهند کرد «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً». اینجا روایات «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» را ما تصدیق میکنیم.
بعد از آن: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ … * لَوْ كانَ هؤُلاءِ … * … * إِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ»[19] تا میرسد به… همه آن جریان قیامت است، همه جریان قیامت کبری است. بعد از قیامت صغرای زنده کردن این «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» را در دولت مهدی، بعد «وَ لَقَدْ كَتَبْنا». اینکه میخواهیم بحث کنیم، به عنوان محور دوم از محورهای بحث ایجابی که «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» است.
«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْض»[20] کدام ارض؟ ارض مکه است؟ مگر خدا در مکه است؟ مدینه است؟ شرق اوسط است؟ نخیر، «أَنَّ الْأَرْض» خدای خالقالارض میفرماید: «أَنَّ الْأَرْض» اگر ارض قیدی میداشت، آن ارض مقید بود، «أَنَّ الْأَرْض» کدام ارض؟ کل ارض تکلیف، نه فقط این کره زمین ما، کل ارض تکلیف. در تمام آسمانها و در تمام کراتی که مکلفینی وجود دارند و آیاتی اشاره به این مطلب دارد که: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَديرٌ».[21] نمیخواهیم تفصیل بدهیم «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ». بشر تا دیروز نمیدانست، حالا هم نمیداند. و آنچه ما پراکندیم در آسمانها و زمین از جنبندگانی. کدام بشر میداند که در کرات آسمانی احیاناً حیواناتی یا انسانهایی هستند؟ «وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ»؛ «دابَّةٍ» فرمود، برای اینکه شامل تمام جنبندگان شود. جنبندگان برّی، بحری، جوّی و هر چه. «وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ» جَمْعِهِا نفرمود، «هُم» به ذویالعقول برمیگردد. «وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ» إِذا شاءَ نیست، «إِذا يَشاءُ» است، این جمع بعد البث است، جمع بعد البث در حیات تکلیف است. همانطور که خداوند در مرحله آغازین جنبندگان را در آسمانها و زمین پخش کرد، همانطور هم «وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَديرٌ» «هُم» ذویالعقول است، ذویالعقول کره زمین ما انسانها و ذویالعقول کرات دیگری هم که هستند و ما نمیشناسیم «إِذا يَشاءُ قَديرٌ»، جمع خواهند شد.
آیا ذویالعقول این کره زمین زودتر به کیهانپیماها سوار خواهند شد و بالا خواهند رفت، یا آنها زودتر؟ این را بلد نیستیم. حالا این اشاره بود که «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ» کل ارض تکلیف. ما در روایات این مطلب را بسیار داریم که حاکمیت جهانشمول اسلامی مطلق ولیّ امر (عج) فقط مربوط به این کره زمین نخواهد بود. کل کرات مکلفه را خواهد گرفت. «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»؛ «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» همان صالحونی است که در سوره نور آیه 55 خواندیم که خداوند وعده داده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ». تا آخر که حدود دو هفته بحث داشتیم.
«أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ في هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ» آن گروههایی که تمام زندگی آنها طاعةالله و عبادةالله است به عنوان خالص که تراز اول هستند بر حسب آنچه از آیات دیگر فهمیدیم از جمله آیه نور، «وَ ما أَرْسَلْناكَ» چرا؟ قضیه چیست؟ این قضیه چیست که کل ارض را «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» وارث خواهند بود؟ تمام سلطههای جور و نیمهجور، سلطههای ناقص، سلطههای قاصر، سلطههای مقصّر در کل ابعاد علمی و عملی و سیاسی و حربی و تجاری و غیره، تمام از بین خواهد رفت. و کل سلطات عالم تکلیف، در کل جهان تکلیف به طور مشمول مربوط به «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» خواهد بود. چرا؟ چون «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[22] همه انبیاء اینگونه نیستند، انبیاء قبل از نبی آخرین از برای امت خاصهای در زمان خاصی رحمت بودند، عالمین نبود. اما این رسالت آخرین به وسیله رسول (ص) باید جهانشمول گردد. جهانشمول در چند بُعد؛ در بُعد اول ولایت عزم است که بقیه هم داشتند. اول و دوم و سوم و چهارم. در بُعد دوم جهانشمول تحققی، یک جهانشمول تکلیفی است و یک جهانشمول تحققی است. جهانشمول تکلیفی که اکثراً هم عمل نکردند و زیر بار نرفتند هنوز هم نرفتند، این برای پنج رسالت اولوالعزم است. شریعت نوح همگانی بود، شریعت ابراهیم، شریعت موسی، شریعت عیسی همگانی بود، ولی تحقق نیافت.
این «وَ ما أَرْسَلْناكَ» جریان خاص است و این تعبیر بر هیچ نبیای از انبیاء نیامده است. «وَ ما أَرْسَلْناكَ» حصر است «إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ». تمام جهان تکلیف باید مشمول این رحمت ربانیه در رسالت آخرین شود، هنوز نشده است. الآن هم که ما تشکیلات دولت اسلامی دادیم، در میان ما هم نشده؛ اکثریت پیدا نکرده، بلکه هنوز هم اقلیت دارد.
«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» اینجا مقدمهای را عرض کنم. ما در تفهم مرادات قرآنی نه حالت سعه داشته باشیم نه حالت ضیق، علم نازلکننده این آیات و مقدسات مطلقه است، قدرت او مطلقه است، رحمت او مطلقه است، ربانیت او مطلقه است و آنچه را شاید و باید الی یوم الدین برای کل مکلفین در کل زمانهای تکلیف گفته باشد، گفته است. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنينٍ»[23] آن غیبهایی که باید و شاید گفته شود و تبیین گردد در این قرآن شریف آمده است، بخلی در کار نیست، جهلی در کار نیست، عجزی در کار نیست.
بنابراین ما وقتی در لغات و جملات قرآن شریف دقت میکنیم، فکر میکنیم، حق توسعه از آنچه قرآن میگوید نداریم و حق تضییق هم نداریم و اگر ما در لغتی از قرآن، و یا در جملهای از قرآن، احتمالاتی را در بُعد لغوی و در بُعد جملهای، در بُعد فصاحتی و بلاغتی دیدیم تمام این احتمالات باید مراد باشد. مقام جمعالجمع است. این را بارها عرض کردیم خصوصاً اینجا عرض کردیم. اینگونه نیست که خداوند مقلد اصول ما باشد که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد محال است، اولاً این محال نیست. خداوند در اصل الوهیت مقام جمعالجمع دارد و مقام جمعالجمع را میدهد به رسل و لا سیّما رسولالله (ص) و ائمه معصومین. «يَوْمَ تَشْهَدُ»[24] البته آیات شهادت بسیار است، مقام شهادتی که رسولالله دارد که «وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً»[25] این شهید الشهداء است.
تمام افکار و علوم و عقاید و نیات و اعمالی که کل مکلفین سلباً و ایجاباً در کل زمانهای تکلیف داشتند، حتی رسل، پیغمبر شاهد است، چگونه شاهد است؟ خداوند مقام جمعالجمع به او داده است، الآن به ولیّ امر تمام کارهای کل مکلفین را ارائه میدهد. این مقام جمعالجمع است، در آن واحد میداند من چه فکر میکنم، شما چه فکر میکنید، فلان کس چه فکر میکند، این مقام جمعالجمع عرضی است. حالا مقام جمعالجمع دلالی، لغتی که دارای چند معنا است، خداوند هر چند معنا را اراده کند، اینگونه نیست. «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً»[26] مثابه در لغت عربی چهارده معنا دارد، هر چهاردهتا مراد است. این «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»[27] خدا که آدم نیست، ما هم که خدا نیستیم. خداوند با یک لغت تمام معانی را که دارد، اراده میکند و اگر معنای خاص اراده کرده بود قید میزد.
حال در اینجا: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» این زبور چیست؟ احتمالات: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» زَبور «ما زُبِرَ» یعنی «ما کُتِبَ»، آنکه محکم نوشته شده زبور میگویند. آنکه نوشته شده، امکان درد پاک شود و از بین رود این زبور من زبر الحدید است. زبر الحدید برادههای آهن است، برادههای آهن محکم هستند، اینطور نیست که شل باشند، مانند نخ بشود تا کرد. حالا زبور از نظر اصل لغت «ما زُبِرَ»، آنچه به طور محکم تثبیت شده است. حالا آیا این زبور، زبور داود است؟ چنانکه ما اینگونه خیال میکنیم. هر وقت لفظ زبور گفته شود، اینگونه به گمان ما میآید در نوشتهها، در گفتهها، در درسها که زبور داود است؟ مگر بقیه کتب انبیاء زبور نیستند؟ همه زبر هستند، بعضیها زبورتر هستند، قرآن زبورتر از زبور داود است، زبورتر از تورات است، زبورتر از انجیل است، کتابتر است، وحی بالاتر و عالیتری است.
کما اینکه در قرآن هم همینطور است. لفظ قرآن اختصاص به این قرآن اخیر پیدا کرده است، عَلَم شده است، درست است. اما «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَم»؛[28] «هذَا الْقُرْآنَ» پس قرآنهای دیگر هم هست. یعنی وحیهای خواندنی مراحل دارد، آخرین و بالاترین مراحل وحیهای خواندنی این وحی است که نام آن قرآن است. یا اسلام؛ اسلام تمام ادیان و شرایع مقدسه الهی، اسلام هستند. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ»[29] جناب ابراهیم «أَسلَمَ»، بالاترین اسلام است، ولکن اسلام اخیر را اسلام میگویند، چرا؟ چون بالاترین مراحل تسلیم اینجا است و نسخ هم نمیشود. و تسلیمکنندگان قبلی اگر در زمان این اسلامِ آخرین باشند، باید این اسلامِ آخرین را بپذیرند؛ این اسلام شد. فرض کنید بیست مرجع تقلید در زمان آقای بروجردی بود، ولی میگفتند مرجع یعنی آقای بروجردی، بقیه هم مرجع بودند. یا در انجیل میگوید: آقا خواهد آمد، آقای انبیاء رسول خاتم (ص) است. از عیسی، اسم عیسی میبرد، از یحیی اسم یحیی میبرد و آقا خواهد آمد.
نسبت به قرآن تمام وحیهای انبیاء، قرائینالوحی هستند و قرآن دوازده معنا دارد و این دوازده معنا در بالاترین تبلور آن در این قرآن اخیر است. اما سایر کتابهای وحی هم خواندنی هستند. خداوند وحی را میخواند به واسطه فرشته صاحب وحی و حامل وحی بر قلوب نبیین، اما بالاترین خواندنیهای وحی که همه خواندنیهای وحی را با اضافه دارد، این قرآن اخیر است.
و لذا قرآن شریف آیاتی دارد که در این آیات میرساند که تمام کتابهای وحی قرآن است. مثلاً: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً»؛[30] این قرآن. یا آیات دیگر که میگوید: چرا خداوند این قرآن را عوض نمیکند؟ «قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ»[31] چرا خداوند قرآن دیگر نمیآورد یا این قرآن را بدل کند؟ میدانید خدا چه میخواهد به ما بفهماند؟ میخواهد ما را آهوفهم کند، من آهو هستم، آهو اسم دوم چیست؟ میخواهد بگوید شما هیچ چیزی نیستید. اسم خود را ممکن است فراموش کنی، اما او را فراموش نمیکنی.
حالا آیاتی بر این مطلب داریم که قرائین وحی همه قرائین هستند. «هذَا الْقُرْآنَ» دلیل دارد، زبور هم همینطور است. زبور در کل قرآن شریف حدود ده مرتبه ذکر شده، «الزَّبور، الزُّبر، زبوراً» زبوراً را دوجا داریم: «و آتَيْنَا دَاوُدَ زُبُوراً»[32] اگر زبور اسم خاص کتاب داود بود، باید الزّبور باشد، مگر اینطور نیست؟ اگر گفتیم به فلان شخص کتابی دادیم، کتابهای دیگر هم کتاب است، اما گفتیم کتاب را به او دادیم، یعنی این کتاب را به او دادیم. در دو جای قرآن «و آتَيْنَا دَاوُدَ زُبُوراً» الزّبور نیست، الزّبر نیست. زبوراً یعنی نوشتهای، نوشته ثابتی از نوشتههای ثابت وحی به داود دادیم، زبوراً است، الزّبر نیست، الزّبور نیست. اما اگر مراد این بود که اسم کتاب وحی داود زبور بود، الزّبور بود، چون لفظ زبور که عَلَم نیست و لذا الزّبر داریم. علم که الف و لام نمیگیرد. الزید که نمیگویند، الزید، العلی که نمیگویند. پس این لفظ زبور در اینجا، اول به ذهن آدم میآید، اول که توجه میکند و قبل از اینکه به آیات دیگر توجه کند، به آن اصطلاحاتی که در فکرهای ما از شنیدهها و نوشتهها است، خیال میکند زبور یعنی کتاب شخص داود زبور است و لذا اینجا گیر میکنیم. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» ذکر کدام است؟ پس ذکر باید قبل از زبور باشد، پس آن ذکر عبارت است از تورات، چون در دو جای قرآن به تورات لفظ ذکر استعمال شده است.
بنابراین در دو جا خداوند این وعده را داده: یکی در زبور داود است، یکی هم در تورات است. مگر در قرآن نیست؟ هست؛ مگر در انجیل نیست؟ مگر در کتاب اشعیاء نیست؟ مگر در کتاب دانیال نیست؟ مگر در کتاب یرمیا نیست؟ مگر در کتاب حبقوق نبی نیست؟ مگر در کتب فرعی انبیاء تورات نیست؟ هست، زیاد هم هست. پس چرا فقط «الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» شد؟ این سؤال را با چه میتوانیم جواب دهیم؟ با این که این زبور چند احتمال دارد، چندین احتمال برای زبور هست من عرض میکنم، سبر و تقسیم میکنیم. 1- «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» «الزَّبُور» الف و لام، الف و لام جنس است، زبور کتاب نوشته آسمانی است و این «الزَّبُور» تمام کتابهای آسمانی را شامل است، همینطور هم هست. حتی بالاتر، حتی در کتاب اوستای زرتشت، در گاتهای زرتشت، در کتاب شاکمونی، در کتابهای مشرکین هم این جریان وجود دارد و این را بعداً میخوانیم. بشارات عهدین را مطالعه کنید. از کتب انبیاء و حتی غیر انبیاء.
اجماع ملل بقیة الله است باید دانست تا که آگاهست
و از قول یهود حضرت موسی رجعت آرد به شهر بن موشا
قوم حنیفه راست این دعوا کان شاه نهفته روی در رَضْوی
نصرانی نیز از فراز دار عیسی را برده تا به چرخ چار
ظاهر چو در آخرالزمان گردد از مقدم وی جهان جنان گردد
اجماع ملل -نه فقط متدینین و ادیان- بقیة الله است باید دانست تا که آگاهست
این کتابت وحی در انحصار کتب رسمی وحی نیست، بلکه کتب غیر رسمی وحی هم دارد. منتها باید به این مطلب توجه داشته باشیم کتب غیر وحی، اینها از کجا میدانند که دولتِ آخرین خواهد آمد و چنین و چنان خواهد شد؟ این وحی است، آنها هم حالت التقاطی دارند. اگر در کتاب گاتهای زرتشت که با لغت اصل اوستایی نقل کردیم در رسول الاسلام و در تفسیر، با اصل اوستایی که برای شش هزار سال قبل است، وقتی که زرتشت در کتاب گاتها که یک بخش از پنج بخش کتاب زرتشت است، از دولت آخرین خبر میدهد، از خصوصیات دولت جهانشمول الهی و ربانی آخرین خبر میدهد. در کتاب شاکمونی هندی خبر میدهد، همچنین و همچنین این اخبار است.
اینها را اشاره کردم برای این مطلب که اگر ما خیال کنیم «فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» زبور فقط زبور داود است، نه، ما چند احتمال میدهیم:
1- یک زبور، زبور داود؛
2- زبور کل کتب انبیاء.
بعد «مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» ذکر دارای پنج مرحله است:
مرحله اول: «الذِّكْرِ الْحَكِيمِ»[33] است یعنی آنکه مادّه تذکر دادن به رسل و مرسلٌ إلیهم است که عندالله است. علمی که عندالله است ذکر است، نه برای خدا ذکر است، آن مادّه تذکر است که قبلالنزول مادّه ذکر است، بعداً نزول به قلوب نبیین میدهد، مرحله اولی ذکر است.
مرحله دوم: تذکر دادن خداوند به وسیله وحی است تمام رسل و مرسلٌ إلیهم را که چنین جریانی خواهد شد.
مرحله سوم: کتب اینها است «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» مرحله سوم کتب اینها است.
مرحله چهارم: ذکرهای اصلی، ذکرهای اصلی که کتب آسمانی اصلی باشند که این پنج کتاب است.
و مرحله پنجم: در میان این کتابهای آسمانی قبل از قرآن تحریفاتی شده، اما آنکه کمتر تحریف شده و سالمتر مانده و این بشارت در آن به طور متحقق خیلی بیّن ذکر شده است، همین زبور داود است. در فصل 37 زبور داود این مطلب را خداوند در این کتاب زبور داود تکرار کرده است.
«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» یکی از اسمهای علنی قرآن عبارت است از ذکر. «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ»[34] تمام کتب انبیاء ذکر است، اما ذکری که تمام ذکرها در آن جمع است و مذکِّر تمام مجهولات است از برای کل مکلفین، این قرآن شریف است. پس قرآن ذکر است، کتب اصلی انبیاء ذکر هستند، تذکرات انبیاء ذکر هستند. و این وعدهای که خداوند نسبت به تأسیس دولت آخرین داده است در کل کتب انبیاء و غیر انبیاء موجود است.
«مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» بعد چیست؟ آیا بِعد زمانی است؟ آیا بعد رتبی است؟ آیا هم زمانی و هم رتبی است؟ همه اینها احتمال است، حدود سی احتمال در اینجا میدهیم، منتها سبر و تقسیم میکنیم. آنکه با لفظ و با معنا هماهنگ است، آیه تصدیق میکند، آیات دیگر تصدیق میکنند، قبول میکنیم احتمالات بسیار زیادی است از این حدود سی احتمال، آنهایی که بر خلاف لفظ است، لغت است، بر خلاف مراد است، از نظر خود این آیه و آیات دیگر آنها را کنار میگذاریم. این معنی سبر و تقسیم دلالی است بر مبنای نگریستن مستقیم، درست به آیات بنگریم و تضییق و توسعهای قائل نباشیم.
«وَ
لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» این بَعد از نظر استعمالی
دو بُعد دارد: یکی بَعد زمانی، یعنی بعد از آن ذکری که خداوند در آن این بشارت و
وعده را یادداشت کرده است، بعداً در زبور این مطلب را آورده است که این زبور کتاب
زبور داود خاص باشد یا هر کتاب آسمانی که بعد از آن ذکر است که تورات است. این یک
بَعد زمانی است. برای اینکه یک بَعد درجهای و بعد رتبهای هم داریم. بَعد رتبهای
به زمان کاری ندارد. زمان را در هم مینوردد و آنکه از نظر زمانی بَعد است، چون
از نظر رتبهای و مقامی بالاتر است، آن را که پایینتر است میگوید گذشته است و آن
را که بالاتر است میگوید: «مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ». در اینجا ذکر قرآن باشد. «مِنْ
بَعْدِ الذِّكْرِ» یعنی بَعد رتبهای و درجهای از قرآن که کل کتب انبیاء باشند،
در آن ذکر شده و ما نمونه در قرآن شریف داریم. مثلاً: «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ
وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ»؛[35]
«أَوَّلُ الْعابِدينَ» زمانی است؟ پیغمبر بزرگوار در میان کل عابدین از آغاز زمان
تکلیف تا زمان خود، اول زمانی نیست، اول رتبهای است. «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ
وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ» در اینجا بَعد، هم بعد زمانی و هم احتمال
بعد مکانتی است. اگر مراد از ذکر باشد، یعنی بعد از آنکه خداوند بهترین بیان و
درخشانترین وعده را…
[1]. انبیاء، آیات 105 تا 107.
[2]. انعام، آیه 81.
[3]. یوسف، آیه 106.
[4]. اعراف، آیه 23.
[5]. طه، آیه 121.
[6]. همان، آیه 122.
[7]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.
[8]. شوری، آیه 13.
[9]. مومنون، آیات 52 و 53.
[10]. انبیاء، آیه 93.
[11]. بقره، آیه 156.
[12]. انبیاء، آیه 94.
[13]. همان.
[14]. قصص، آیه 83.
[15]. انبیاء، آیه 95.
[16]. مومنون، آیات 99 و 100.
[17]. انبیاء، آیه 96.
[18]. همان، آیات 96 و 97.
[19]. همان، آیات 98 تا 101.
[20]. همان، آیه 105.
[21]. شوری، آیه 29.
[22]. انبیاء، آیه 107.
[23]. تکویر، آیه 24.
[24]. نور، آیه 24.
[25]. الكافی، ج 1، ص 190.
[26]. بقره، آیه 125.
[27]. بحار الأنوار، ج 14، ص 301.
[28]. اسراء، آیه 9.
[29]. صافات، آیه 103.
[30]. فرقان، آیه 32.
[31]. یونس، آیه 15.
[32]. نساء، آیه 163؛ أسراء، آیه 55.
[33]. آلعمران، آیه 58.
[34]. زخرف، آیه 44.
[35]. همان، آیه 81.