جلسه سیصدم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

بقا یا فنا روح پس از مرگ

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينََ *‌ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ‏‏».[1]

ما راجع به این جملات و لغات شش‌گانه بحث کردیم. بحث زبور که محور نظر بود، در این‌جا ماند. «ما هو المعنی من زبوراً أو الزّبر أو الزّبور». لفظ «زَبُوراً» در قرآن شریف در دو جا ذکر شده است که «و آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً» یکی در سوره 4، آیه 163 و دوم سوره 17، آیه 55. «وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً» «لم یقل زُبُراً و لم یقل الزُّبر و لَم یقل الزَّبور قال: «و آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً» طبعاً تعنی زبوراً من الزُّبر کما یقال آتیت زیداً کتاباً یعنی کتاباً من الکتب و إذا قال آتیت زیداً الکتاب بیّن». لفظ «زَبُوراً» در این دو آیه که زبور داود مورد بشارت است، هم مفرد است و هم معرّف نیست بلکه نکره است «وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً».

و در آیاتی لفظ زبور جمع محلّی به لام است از جمله سوره آل‌عمران، آیه 184: «فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنيرِ» سه بُعد دارد که بحث می‌کنیم. و اصولاً دعوت رسل الهی و انبیاء الهی در مثلثی اختصار می‌شود. البته دعوت، بیّنات که دعوت نیست. بیّنات معجزات است، اما دعوت آن‌ها در یک مثلثی اختصار می‌شود. «الذّکر، الإنذار، البشارة، الذّکر مرحلة اولی کافّة المرسلین الی المکلّفین علهیم أن یذّکروهم بالوحی تذکیراً للفطر و للعقول و لآیات الله البیّنات». این مرحله اولی است که تذکیر است.

«و المرحله الثّانیة المرحلة السّلبیة الإنذار». إنذار و إخافه از عواقب تخلّف از شریعةالله است. «المرحلة الثّالثة التّبشیر بکلّ خیرٍ یخلّفه شریعة الله سبحانه و تعالی». این سه مرحله است. ما در این سه بُعد این‌جا که جمعاً چهار بعد است بحث خواهیم کرد «فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ»، «یعنی الآیات البیّنات الّتی تدلّ علی رسالاتهم و الزّبر و الکتاب المنیر». فرق در چیست؟ فرق بین زبر و کتاب منیر در چیست؟ اگر زبر که جمع زبور است «مِنَ الزَّبْر» که به معنای قطع است، اگر مراد از زُبر کتب است، پس «وَ الْكِتابِ الْمُنيرِ» چیست؟ این یک آیه.

«الآیة الثّانیة: السّورة الخامسة و الثّلاثون آلایة الخامسة و العشرون: «جاءَتْهُمْ» هم اول رسل بود و هم این‌جا «جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنيرِ»[2] دو آیه در کل قرآن شریف بین این سه جمع کرده است که بیّنات و زبر و کتاب منیر است. «آیه واحدة فی الذّکر الحکیم تجمع بین البیّنات و الزّبر و لیس هنالک کتاب منیر سورة النّحل، الآیه الرابعة و الاربعون: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ».[3] کتاب منیر در این‌جا نیست. این مرحله ثالث است. «فالمرحلة الاولی من إستعمال، زبور، زبوراً، مرّتین» داود «المرحلة الثّانیة، ثلاث کلمات: البیّنات، الزّبر، الکتاب المنیر. المرحلة الثّالثة جمع بین اثنین بالبیّنات و الزّبر و المرحلة الرّابعة» مرحله چهارم زبر است. مثلاً در سوره 26 (شعراء)، آیه 196: «وَ إِنَّهُ لَفي‏ زُبُرِ الْأَوَّلينَ‏». «کل کتابات السّماء النّاحیة منهی الإنذار قبل القرآن کریم یصدق علیها زبر الأوّلین» «وَ إِنَّهُ لَفي‏ زُبُرِ الْأَوَّلينَ». آیه دیگر سوره 54 (قمر)، آیه 43: «أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ» آیه دیگر در همین سوره آیه 52: «وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ * وَ كُلُّ صَغيرٍ وَ كَبيرٍ مُسْتَطَرٌ» آیه دیگر سوره مؤمنون آیه 53: «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً» یعنی «قِطعاً».

پس ببینید لفظ زبور هم منکَّراً ذکر شده است: «زَبُوراً» و هم معرّفاً ذکر شده است: «بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنيرِ» که «الزُّبر» جمع است و هم جمعی که بدون الف و لام تعریف است: «وَ إِنَّهُ لَفي‏ زُبُرِ الْأَوَّلينَ»[4] و آیات دیگری که ما خواندیم. روی این جریانات ما می‌فهمیم که لفظ زبور در اختصاص کتاب زبور داود نیست. زبور داود هم زبور است، اما لفظ زبور در اختصاص کتاب رسالت و وحی داود (ع) نیست. «لو دلّ دلیلٌ علی أنّ المقصود منّ الزّبور فی بعض الآیات کتاب داود فقط؟ نقول زبور داود، کتاب موسی فقط؟ نقول کتاب موسی، کلّ الکتب؟ نقول کلّ الکتب».

بنابراین این‌طور نیست که لفظ زبور عَلَم باشد. در نُه جای قرآن زبور ذکر شده است. فقط دو جا منکّراً «آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً»[5] نُه جای دیگر الزّبر «‏زُبُرِ الْأَوَّلينَ‏» که معرّف است یا به حساب اضافه که  «زُبُرِ الْأَوَّلينَ‏» است، تعریف به اضافه است یا اینکه «بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ» که الف و لام تعریف است و اصولاً جمع محلّی به لام دلیل بر استغراق است. «الزُّبُرِ»، العلماء، الف و لام وقتی که سر جمع دربیاید، دلیل بر استغراق است. پس دلیل بر استغراق زبور نسبت به کل آنچه را که انبیاء دارند ما داریم. «وَ إِنَّهُ لَفي‏ زُبُرِ الْأَوَّلينَ‏» یا اینکه آن سه آیه: «فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ»[6] همه آن‌ها «و الزُّبُرِ» همه، آدم زبور داشت، ادریس زبور داشت، ابراهیم زبور داشت، همه زبور دارند. «جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ».

آیه دیگر هم که «جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنيرِ» همه زبور داشتند. آیه دیگر: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏»[7] «بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ» تمام انبیاء که دارای بیّنات هست ند، زبر داشتند. پس زبور در اختصاص کتاب داود نیست، بلکه کل کتب انبیاء را شامل است. این یک دلیل است بر اینکه آیه مبارکه سوره انبیاء که «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ»[8] زبوراً نیست، «فی زبورٍ» نیست، «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» این جنس است، یعنی جنس زبور. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»‌‌‌ چه کسی گفته است که مربوط به داود است؟ کل انبیاء زبور داشتند. وقتی کل انبیاء دارای زبور بودند، پس این «وَ لَقَدْ كَتَبْنا» نسبت به کل کتب انبیاء است. «فی کلّ کتابات الوحی ربّنا سبحانه و تعالی بشّر المؤمنین و عبادة الصالحین بهذه البشارة القاطعة»: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون * إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ * وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ». پس فقط زبور داود نیست. کما اینکه بشارات انبیاء نسبت به رجعت زمان مهدی (عج) و دولت مهدی (عج) و خصوصیات قبل از دولت مهدی و در زمان دولت مهدی هم در قرآن است، هم در تورات است، هم در انجیل است، هم در زبور داود است، هم در مزامیر سلیمان است، هم در کتاب اشعیاء است، هم در کتاب حبقوق نبی است و در کل کتب انبیاء با اینکه تحریف‌هایی شده است، این بشارت به طور مرکّز، کم یا زیاد اشاره یا صریح در کل کتب انبیاء ذکر شده است.

«فالواقع الخارجی من ناحیتین إثنتین یدلّنا علی أنّ هذه البشارة ربّنا حلّقها بالنّسبة لکافة کتابات النّبیین». واقع خارجی این‌طور است و آیاتی هم که «جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ»[9] این‌طور است، بنابراین ما چطور می‌توانیم بگوییم که «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» یعنی فقط زبور داود؟ «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» فقط زبور داود است. چه کسی گفته الف و لام در این‌جا الف و لام عهدی است؟ عهد خاص است. گاه عهد عام است. احیاناً الف و لام عهد خاص است. الزّبور یعنی «آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً» الزّبور یعنی همان زبوراً، چه کسی گفته این است؟ نه، ممکن است عهد عام باشد، عهد عام چیست؟ «جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ» این البیّنات و الزّبر که فرمودند «الزّبر» پس عهد ذکری در سه آیه دارد به لفظ الزّبر و عهد ذکری دارد در آیات دیگر «وَ إِنَّهُ لَفي‏ زُبُرِ الْأَوَّلينَ»، «أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ»،[10] «وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ»،[11] «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً»[12] سه مورد «الزُّبُرِ» و چهار مورد «زُبُراً» که در هفت مورد به طور جمع یا محلّای به لام یا غیر محلّای به لام این زبور ذکر شده است. این کافی نیست که قرینه باشد، اگر قرینه می‌خواهیم. قرینه باشد بر اینکه «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» همان‌‌ها است. اگر هم قرینه نباشد، در این‌جا حق این است که ما تردید کنیم که آیا مراد از زبور فقط زبور داود است یا کل زبر انبیاء است؟ می‌گوییم هم زبور داود است و هم کل زبر انبیاء. این بحث اول است.

بحث دوم این است که زبور چیست؟ «الزّبور من زَبَر، قَطَعَ و أنذَرَ»، إنذار زَبر است. «آتُوني‏ زُبَرَ الْحَديدِ»[13] براده‌های آهن است که نمی‌شود دست گرفت، نمی‌شود آن را کاری کرد. باید آن را آتش زد، باید آب کرد، باید ذوب کرد. بنابراین آنچه خشونت دارد، إنذار دارد، اخافه دارد، این زبور است، پس زبور اخصّ از کتاب است. «کتب النّبیّین (ع) لیست کلّها زبراً، فیها زبر» چرا؟ برای این که کتب نبیین سه بخش است، البته بخش قبل از کتب نبیین بخش بیّنات است. «الانبیاء لهم قواعد اربع من الدّعوة الربّانیة القاعدة الاولی الدّلالات من آیات الله البیّنات أنّ هذا الشخّص لیدّعی الرّسالة رسول من الله». این بیّنات، این مرحله اولی است و مرحله دوم ذکر است. لفظ ذکر به قرآن شریف به کل کتب آسمانی و کل انبیاء استعمال شده است، ذکر است. مرحله سوم انذار است. این ذکر یا تأثیر می‌کند یا تأثیر نمی‌کند. اگر این ذکری که انبیاء به وسیله آیات بیّنات، بر مکلفین القاء می‌کنند، اگر تأثیر نکرد انذار است، اگر تأثیر کرد تبشیر است. «فالمکلّفون بین مراحل الأربع أمام الدعوات الرّسالیة». این چهار مرحله است.

آن مرحله‌ای که انذار است مرحله زبور است، زَبر است، «وَ إِنَّهُ لَفي‏ زُبُرِ الْأَوَّلينَ‏» یعنی در انذارهایی که در السنه اولین و در کتاب‌های انبیاء ذکر شده است، این مطلب وجود دارد. از قضا در کل جاهایی که زبور، زُبر و الزّبر است، انذار است، فقط انذار است. این بُعد، بُعد انذار است و جریان رجعت در دولت مهدی (عج) و تأسیس دولت مهدی (عج) دو بُعد دارد؛ بُعد انذاری و بُعد تبشیری. «الدّولة الحقّة المهدویة (عج) فیها إنذار و فیها تبشیر. إنذار بالنّسبة لمن محّض المحض الکفر محضاً». «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُون‏َََََ».[14] «و التّبشیر للذین آمنوا و عملوا الصّالحات». تعابیری در قرآن شریف است. تعابیری برای «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏ِِ»[15] هست. یک مورد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏»[16] که آیه محوری بود که ما چند روز بحث کردیم و همچنین: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ».[17]

«الصّالحون و «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ِِ» هم قُوّاد الارض بصورةٍ صالحةٍ ربّانیة». اما متقین اعم است، عابدین اعم است. ما چهار تعبیر داریم: در آیه نور «الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» و صالحین «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» «يَرِثُها» این نیست که در زمان دولت مهدی این آدم فقط مؤمن است، خیر، «يَرِثُها»، یعنی قدرت‌ها و حکومت‌ها و رهبری‌ها را چه جزئی و چه کلّی «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» می‌گیرند. معنای الصّالحون را عرض می‌کنیم، معنای خاص دارد، در کل قرآن هم همین‌طور است. این دو مورد بود. دو مورد دیگر: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»[18]‏ اعم است، «المُتَّقینَ» اعم است. آیا کل متقین «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» هستند؟ نه. کل متقین «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏ِِ» هستند؟ نه، پس این یک متقین، دوم: «إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ».‏[19] مرحله اولی: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» که زمامدار هستند. زمامدار بر چه کسانی؟ باید کسانی باشند. آن کسانی که هستند، خیّر هستند و درست هستند و در مسلک ایمان هستند «إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ» صالحین نفرمود. «لِلَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» همه این‌ها حساب دارد. اگر ما همان‌طور که در جای دیگر دقت می‌کنیم، بیشتر در قرآن دقت کنیم می‌توانیم خیلی مطلب پیدا کنیم. ما گنگ هستیم، اما قرآن که گنگ نیست.

پس چهار تعبیر است، دو تعبیر مربوط است به کسانی که ورثة‌الارض هستند، در زمان مهدی (عج) که فرمانداری‌ها و استانداری‌ها، مدیریت‌ها و… یک دسته هم شعب هستند که مورد این فرمان‌های ربانی هستند، این‌ها دو تعبیر دارد:

1- «إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ».

2- «المُتَّقینَ» که «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ».

بنابراین زبور به چه حسابی در این‌جا آمده است؟ «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» چرا زبور فرموده است؟ این «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» دو جنبه دارد؛ «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ فی الدّولة الأخیرة لها جهةٌ سلبیّة أو جهةٌ ایجابیّة، جهةٌ سلبیّة إنذار بالنّسبة للّذین محّض الکفر محضاً»، کما اینکه آیات قبل هم بود. «و جهة ایجابیة: «إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ»» و هر دو را خداوند در سوره مبارکه انبیاء، اول جهت زَبر و قطع و سلب و إنذار را بیان کرده است. «الآیة الثّانیة و التّسعون، سورة الانبیاء: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ».‏

 این مرحله اولی است. آیه دیگر «زُبُراً» دارد: «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً»[20] «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ» هؤلاء المتقطعون الذین تقطّعوا امر الله و شرعة الله بیناتهم للحفاظة علی دکّاتهم دکّات دعوة الرّسالیّة و دعوة الدّینیة الله تعالی یندّد بهم». «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ»، این انذار است. تبشیر: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ»،[21]‏ مگر «فَلا كُفْرانَ» استغراق نیست؟ پس هم در دنیا و هم در برزخ و آخرت، این کفران سعی است که در دنیا تمام زحمت‌ها را مؤمن بکشد و با آن زحمت‌ها بمیرد، ولو در برزخ، نه «فَلا كُفْرانَ» استغراق سلب است. «فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ‏» چطور «لا کفران» است؟ «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ» این جهت زَبر است و جهت قطع است و جهت انذار است.

«وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ‏ًََ» محروم هستند اهل قریه‌ای که خداوند به عذاب استیصال هلاک کرده است، محروم هستند از رجوع نکردن، می‌خواهند رجوع نکنند، چون رجوع کنند در دنیا عذاب حسابی می‌شوند. «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ»‏ «حتّی، متی حرامٌ علیه من لا یرجعون؟ لا یرجعون لا یرجعون». «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ‏ََ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمينَ‏ * إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ * لَوْ كانَ هؤُلاءِ * لَهُمْ فيها زَفيرٌ * إِنَّ الَّذينَ»[22] باز تبشیر است، ببینید جمع است. «مَنْ‏ مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً»[23] تبشیر است، «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» إنذار است، «إِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ‏ََ»[24] این قسمت‌هایی راجع به قیامت و بعد الموت و قسمت‌هایی راجع به کل بحث بود.

«لا يَسْمَعُونَ حَسيسَها… * لا يَحْزُنُهُمُ… * يَوْمَ نَطْوِي…‏ * وَ لَقَدْ كَتَبْنا…»[25] این انذار است. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» کل کتب آسمانی که با السنه انبیاء یا در کتب انبیاء جهت انذاری دارند و این انذار چند بُعد دارد، یک بُعد إنذار: «لو تخلّف انسانٌ عن شرعة الله ینذر بمخلّفاتٍ سیّئة فی حیاته» مرحله اولی «المرحله الثانیة من الإنذار أنّه علی حال هذا الّذی یتخلّف عن شرعة الله سیّئاتٌ یوم المهدی، عذابات یوم المهدی» مرحله ثانیه «المرحلة الثّالثة بعد الموت»، برزخ، «المرحلة الرّابعة یوم القیامة». چهار بُعد دارد. همان‌طور که تبشیر هم دارای چهار بُعد است، انذار هم دارای چهار بُعد است. «و لقد کتبنا هنا ینذر ربّنا سبحانه و تعالی إشارةً إلی ما فی الزّبر من هذه البشارة الّتی لها جهةٌ سلبیة بالنّسبة للّذین محض الکفر محضاً و جهة ایجابیة بالنّسبة للّذین محض الایمان محضاً»، «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ». برای آن طرف انذار است و برای طرف دیگر تبشیر است. «إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ‏ * وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ».[26]

بحث سوم: «هل المقصود من قوله سبحانه و تعالی: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ»؟ ما هو المعنی من الذّکر؟» ذکر چیست؟ مگر نه این است که انبیاء (ع) در مرحله اولی آیات بیّنات دارند؟ بله، در مرحله ثانیه چه دارند؟ تذکر، در مرحله ثالثه چه دارند؟ انذار، در مرحله رابعه تبشیر دارند. آیه همین را می‌خواهد بگوید. «وَ لَقَدْ» لام تأکید، «قَدْ» تأکید، «كَتَبْنا» تأکید است. «مثلثٌ من التّأکیدات». «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» یعنی کل وحی‌های آسمانی، کل کتاب‌های آسمانی، در بخش انذاری آن «مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» یعنی «لَقَدْ كَتَبْنا فی کلّ کتب السّماء و علی السنة کافة نبیّین فی الزّبور یعنی فی الإنذار من بعد الذّکر، بعد التذّکیر»، انذار بعد از تذکیر است. اول باید متذکر کنند، قبل الاول که آیات بیّنات است، بعداً باید متذکر کنند، بعداً اگر تذکر اثر نکرد انذار است، اگر اثر کرد تبشیر است. «بَشيراً وَ نَذيراً»،[27]‏ نذیراً و بشیراً برای کل انبیاء است.

پس «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ»، یعنی «من بعد ما ذکّرنا، من بعد ما ذکّرنا المکلّفین بحقائق رسالیّة و حقائق رسولیّة» «كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» یعنی در آن بیان‌های قطع‌کننده و انذارکننده و اخافه‌کننده در ابعاد اربعه دنیا و برزخ و قیامت «مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» من بعد ما ذکّرنا، پس بَعد، چه بَعدی است؟ بَعد زمانی است. زبور هم خصوص زبور داود نیست، بلکه کل زُبر است.

دوم: اگر بگوییم که مراد از زبور، زبور داود هم هست، درست است. هم کل زُبر است و هم زبور داود است، منافات ندارد. اگر گفتند العلماء هم کل علما است و هم علمای درجه اول است، منافات ندارد. در این‌جا ما می‌بینیم در کتاب زبور داود در فصل 37 زبور داود، حدود چهل آیه در مورد این مطلب است. البته چرا در این‌جا ضمناً زبور داود به طور خاص مراد باشد در ضمن عام؟ چون در میان کتب انبیاء تحریفات شده است، در زبور کم شده است. در زبور داود که مطالعه می‌کنیم، در کتاب وحی داود تحریف کم شده است. در کتب سایر انبیاء این بشارت به یوم المهدی (عج) مقداری دست خورده است، ولی در زبور داود دست نخورده است. ملاحظه خواهیم کرد و در بشارت عهدین مطالعه می‌کنیم. پس در ضمن مقصود از زبور، زبور داود هم مراد می‌شود. ولکن «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» چه کل زُبر باشد و چه زبور داود باشد، چه هر دو که صحیح است «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فی کلّ زُبر السّماء من داود و غیر مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ».

«مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» در این‌جا دو بَعد است: یک بَعد زمانی است، بعد از تذکر دادن به مکلفین که زَبر است و انذار است برای «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» و بعد تبشیر است و لذا ببینید: «إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً» این مرحله تبشیر برای «قَوْمٍ عابِدينَ‏» است. «و لکن إنذاراً فی الزّبور لقومٍ عاصین و لقومٍ عُصاة». این «مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» بَعد در این دو بُعد زمانی است. «الزّبور کلّ زُبر السّماء؟» این معلوم است. الزّبور هم کل زبر السماء است و هم زبور داود در ضمن. «مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» بعد از تذکر دادن، اما اگر ذکر را قرآن بگیریم، چنانکه آیات بسیاری در قرآن شریف لفظ ذکر را در اختصاص قرآن آورده است، معنی آن این می‌شود: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ» «فی کل کتب السّماء فی حالة الإنذار من بعد الذّکر -بعد القرآن- بعداً رتبیّاً» «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ»[28] این اوّلیت رتبی است. پس ذکر، چه کل ذکر باشد برای همه انبیاء، چه ذکر مراد قرآن باشد، این‌جا مطلب درست است «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» که بشارت است: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ».

در دولت مهدی (عج) سه دسته هستند؛ یک دسته عبارت‌‌اند از کسانی که ورثة‌الارض هستند. به جای تمام صاحب‌مقامان در طول تاریخ تکلیف که بر باطل بودند و یا حق و باطل مخلوط بوده است یا شایستگی نداشتند، در آینده که «دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ»[29] درجه اول‌های الصّالحین «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[30] این‌ها وارد زمین می‌شوند. یعنی همه مسلمانان؟ دولت، دولت حق است و نخست‌وزیرها و وزیرها و مدیرها و… حق، اما بر چه کسی؟ باید یک مسلّطٌ علیهمی باشند، یک شَعبی باید باشند، جماعتی باید باشند که آن‌ها بر این‌ها حکومت کنند. پس مرحله اولی را که از کل آیات وراثة‌الارض استفاده می‌کنیم که دو آیه دارد و از آیه سوره نور که: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ِِ»[31] که بحث کردیم. این مرحله اولی است. طبقه اولی و دسته اول از این جمعیت نور و جمعیت رحمت و رهبری کل عالم تکلیف انبیاء و مانند انبیاء هستند.

دسته اول: «مَنْ‏ مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً».

دسته دوم: کسانی که در دولت مهدی تشریف دارند و مؤمن هستند، نه مؤمن خالص، مؤمن‌ هستند، کافر نیستند، مکذّب نیستند، تشریف دارند و هستند. این‌ها که رجوع ندارند.

دسته سوم: کسانی هستند که رجوع بالاستدعا می‌کنند، مانند ما که استدعا می‌کنیم، از حضرت اقدس حق سبحانه و تعالی تقاضا می‌کنیم که ما را هم در دولت مبارکه مهدی بیاورید. خداوند عده‌ای را اجابت می‌فرماید، ما هم جزء شعب هستیم.

پس شعب سه دسته خواهند بود. شعب و کسانی که دولت مهدی نسبت به آن‌ها حاکمیت دارد سه دسته خواهد بود: دسته اول در ترتیب عددی، کسانی که در دولت مهدی از مؤمنین هستند که اکثریت است. دسته دوم «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» که مقامی ندارند و خود آن‌‌ها تحت سلطه هستند. دسته سوم متوسطین در ایمان هستند که این‌ها رجعت بالاستدعاء دارند. «نستدعی ربنا سبحانه و تعالی أن یرجعنا بعد موتنا فی دولةٍ مبارکةٍ مهدویّة (عج)» این‌ها شعب هستند. از این‌ها یک تعبیر شده است و از کسانی که زمامدار هستند تعبیر دیگری شده است. حالا تعبیر درست را دقت کنید. ببینید «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» المؤمنون نیست، المتقون نیست، العابدون نیست، الصّالحون است و حساب دارد. این حساب کرده است. الصّالحون در قرآن شریف فقط به انبیاء و درجه اولِ مؤمنین بعد از انبیاء اطلاق شده است. مانند «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ».

 «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ِِ» این شامل انبیاء است و کسانی که تالی‌تلو انبیاء هستند که تمام صالحات را عمل کرده‌اند. صالحات فردی، صالحات اجتماعی، صالحات عقیدتی، علمی، اخلاقی، صالحات در فعل واجبات، صالحات در تکلیف، تمام صالحات را بدون استثناء عمل کرده‌اند. این «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» که قبلاً بحث کردیم. ولی در این‌جا «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ» «کلّ الأرض یرثها وراثةً عمّن کانوا مسیطرین علی الأرض طول تاریخ التّکلیف من الفراعنة و النّماردة و الصّدّامات». مؤنث است، صدام مذکر که نیست. من به یاد دارم که در صَدوم که بحث می‌کردم، در تفسیر نوشتم: «فيا لسدوم الصدوم من صدامٍ صدّام ضدّ قافلة الإيمان»،[32] این دو بُعدی است.

حالا این ارث از کل فراعنه تاریخ است. «يَرِثُها عِبادِيَ»، کدام «عِبادِيَ»؟ همه «عِبادِيَ»؟ نه. کل «عِبادِيَ»؟ ما هم هستیم؟ نه. ما وارث در زمامداری آن‌ها نیستیم. «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» حالا به الصّالحون توجه کنید. در کل قرآن شریف لفظ صالحون که آمده است، این در اختصاص انبیاء است. مثلاً صالحون 26 مرتبه در قرآن آمده است. «الصّالحون کرّر بنفس الصّیغه ستّة و عشرین مرّة». فقط یک مرتبه «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ»[33] که آن مصلحت است. پس 25 مرتبه. الصّالحین کجا است؟ الصّالحین درجه اول صالحین است. «أَدْخِلْني‏ بِرَحْمَتِكَ في‏ عِبادِكَ الصَّالِحينَ»[34]‏ََ ابراهیم تقاضا می‌کند. شما به قرآن مراجعه کنید، لفظ صالحین در 25 مورد از 26 مورد، این درجه اول صلاحیت‌داران است. صلاحیت‌داران، نه مؤمنین، نه متقین، نه عابدین.

«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»[35] چرا در این‌جا صالحون فرموده است؟ چون ممکن است کسی عابد است، متقی است، به درد حکومت نمی‌خورد. یک آدمی که نمازشب‌خوان است و همه محرّمات را فرداً ترک می‌کند و واجبات را شخصاً انجام می‌دهد، اما به درد حاکمیت نمی‌خورد. نمی‌شود او را حاکم کرد، خراب می‌کند. اگر بعضی ناسامانی‌ها در حکومت جمهوری اسلامی ملاحظه می‌کنیم، همه آن‌ها را حمل بر بی‌دینی نمی‌کنیم، صلاحیت ندارد، وارد نیست، نمی‌‌تواند حکومت کند، نمی‌تواند وزارت کند. خیال می‌کند وزارت هم یضربتنّ است، نمی‌شود. ضَرَبَ در اصل الضَّرب بوده، نه، و لذا در باب قضاوت هم این‌طور داریم. در باب قضاوت کسی که علم قاضی بودن را دارد، می‌تواند قاضی شود؟ خیر، بلکه در روایت دارد که «عَرَفَ شَيْئاً مِنْ أَحْكَامِنَا».[36] عمل قضاوت هم باید کرده باشد.

شخصی که معمار است و درس معماری و مهندسی ساختمان خوانده است، می‌تواند عملاً معمار باشد؟ خیر، باید کار هم کرده باشد. ما نه درس حاکمیت خواندیم و نه حاکمیت را عمل کردیم. سراغ ما آمد، بعضی‌ها روی فسق و نادانی و شرارت و شهوت و حیوانیت، خدا یا آن‌ها را درست کند یا ریشه آن‌ها را بکَند که جمهوری اسلامی از شر این‌ها راحت شود. یک دسته هم از روی نادانی، نمی‌داند چه کار باید کرد؟ نمی‌داند چطور باید قضاوت کرد؟ چطور وزارت کرد؟ چطور مدیرکلّی کرد؟ چطور وزیر فرهنگی کرد؟ پزشک را وزیر فرهنگ می‌کنند، فرهنگی را برمی‌دارند و پزشک می‌کنند، این نمی‌شود.

این «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» غیر از عابدون است و غیر از متقین است. این حساب دارد و این حساب‌ها در دولت مهدی (عج) کاملاً وجود دارد. ما حساب‌نکرده کار کردیم. یا روی نادانی یا اگر هرچه فکر کردیم، علم ما کشش پیدا نکرد که فلان شخص صلاحیت کار را ندارد. اگر مرحوم آقای خمینی فرمان هشت مادّه‌ای را صادر کرد، فریاد زد و گریه کرد و ناله کرد که فرمان هشت مادّه‌ای به زبان‌های مختلف در عالم پخش شد که من حاکم شرع درست نکردم که شهرها را پر از خون کنم، این باید بداند.

پس «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» چند بُعد است. مرحله اولی: «صلاحاً عملیاً شخصیّاً عملاً بالواجبات الشخصیّة و ترکاً للمحرّمات الشخصیّة. ثانیاً، امراً بالمعروف و نهیاً عن المنکر». خود این‌قدر از معروف پر است که می‌تواند امر کند، این‌قدر خالی از منکرات است که می‌تواند نهی از منکر کند. امر به معروف نیاز به این دارد که خود شما معروف را ترک نکنید و نهی از منکر نیاز به این دارد که خود شما آلوده به منکر نشوید. این مرحله دوم است. مرحله سوم کافی است. «هل کلّ آمرٍ بالمعروف و کلّ ناهیٍ عن المنکر طلیق له السّلطة؟» حساب دارد.

مرحله سوم زمامداری‌ها، مدیر مدرسه‌ای شدن، هر کسی می‌تواند معلم شود؟ خیر، مدیر مدرسه شدن، معلم شدن، معاون شدن، وزیر شدن، نخست‌وزیر شدن و غیره که تمام این‌ها حساب دارد، حساب علمی و عملی بر مبنای قرآن دارد. پس فرمود: «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»، عبادی المتّقون نفرمود. البته فرمود: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»[37] یا «إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ»[38]‏ آدمی که عابد است، عادل هم است، اما به درد وزارت که نمی‌خورد. این بلاغ است، یعنی سلطه، سلطه‌ای است که عابد بودن او محفوظ است. مجبور نیست که تخلّف کند، در حال تقیه نیست، بلکه تقوای مطلقه است، چرا؟ برای اینکه حکومتی که سیطره دارد، حکومت صالحین در کل ابعاد است و لذا عبارت عوض شد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ» صالحین نیست، «لِقَوْمٍ عابِدينَ» آن درجه اول‌ها حاکمیت را به عنوان وراثت سلطه در ارض به دست می‌گیرند «إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ» مؤمنینی که هستند، مؤمنینی که «مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً» هستند، درجه اول. ولی «مَحَضَ‏ الْإِيمَانَ‏ مَحْضاً» اما صلاحیت حکومت ندارند، یا مؤمنینی که متوسط هستند، چه آن‌هایی که زمان دولت مهدی (عج) هستند یا کسانی که رجعت بالاستدعاء کرده‌اند و برگشتند، این‌ها شَعب هستند. «الشّعب المؤمن و هم الأکثریّة السّاحقة فی دولة الامام المهدی (عج) تسیطر علیهم حکومة الصّالحون». «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» نه «المتّقون» و نه «المؤمنون». دو تعبیر برای زمامداران حکومت مهدی (عج) است و دو تعبیر برای کسانی که تحت سلطه این زمامداری هستند که اکثریت مطلقه را دارند.

«إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ * وَ ما أَرْسَلْناكَ»، «وَ ما أَرْسَلْناكَ» تتمه جریان است. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» همه انبیاء این‌طور هستند. همه انبیاء برای مکلفین خود حامل رحمت الهی هستند، اما این‌جا عالمین است. در کل آیات مبارکات عالمین که در بُعد رسالت و در بُعد دعوت و هدایت است، می‌شود ما استدلال کنیم -من این‌جا آیاتی را نقل کردم- بر اینکه این رحمت رسالت محمدیه (ص) مربوط به کل جهان تکلیف در همین عالم تکلیف و حیات است.

مثلاً: «تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً» این تکوّن نذارت، نه فقط ابلاغ آن، تکوّن نذارت در صورتی برای کل عالمین تحقق پیدا می‌کند که ترس از تخلف از شریعتِ الله در یک زمانی تحقق پیدا کند، این از سوره فرقان آیه 1 بود و همچنین سوره شعراء آیه 192: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ‏» همان‌طور که رب، ربّ کل عالمین است، ربوبیت قرآنیه از نظر بلاغ دعوت قرآنی و از نظر تحقق دادن دعوت قرآنی این‌جهانی است و همچنین سوره 32 (سجده)، آیه 2: «تَنْزيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ‏َ» و همچنین سوره 38 (ص)، آیه 87: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ‏َ». تحقق است. و همچنین سوره 56 (واقعه)، آیه 80: «تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ» و همچنین سوره 68 (قلم)، آیه 52:‏َ «وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ‏ًََ».

و در عالمین هم مطلبی است که ما نوعاً غافل هستیم. ببینید عالم مفرد است و عالمین جمع است، اسم‌الجمع که نیست، مانند قم نیست، فردِ قم، این عالمین چیست؟ فقط جنّ و انس هستند؟ اینکه عالمین نشد، عالمِین شد. «اذا کان المقصود من المکلّفین علی ضوء الشرعة الرّبانیة الإسلامیة أو سائر الشرایع إذا کان المقصود من العالمین عالَمِیْن، عالم الجنّ و الإنس، لماذا یقول عالَمین؟». عالمین فقط در بُعد تربیت تکوینی نیست، در بُعد خلق نیست، در بعد «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»[39] نیست، خیر، «تَنْزيلُ الْكِتابِ‏ِ»[40] است. «فلا بدّ هنا أن یکون عالمٌ آخر مکلّفاً غیر الجنّ و الانس». مطلب بیّن است. کل آیاتی که لفظ عالمین دارد در بُعد تربیت هدایتی و در بُعد اتّجاه تکلیفی عالمین، سنگ را نمی‌گیرد، آجر را نمی‌گیرد.

البته «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»‏ آن ربوبیت تکوینی است و هدایت تکوینی نسبت به کل عالمین است، آن سر جای خود است، ولکن «تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ»[41]‏ «هُدىً لِلْعالَمينَ‏َ»[42] «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[43] پس باید عالم سوم در کار باشد. آن عالم سوم در کره ارض ما نیست، در کرات دیگر است، پس این حکومت شامل کرات دیگر تکلیفی هم خواهد شد، اسم آن را هر چه می‌خواهند بگذارند. عالم سومی است. این قدر اقل است که عالم سوم است، ممکن است که چهار عالم یا پنج عالم باشد، چون عالم جمع است، ولی حداقل جمع سه عالم است، پس حداقل ما یک عالم دیگری هم داریم چنانکه «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَديرٌ»[44] پس این آیه و آیات دیگر جمعاً این مطلب را تثبیت می‌کند که گروهی در دولت آخرین رجعت خواهند کرد، رجعت‌های گوناگون که عرض خواهیم کرد. برای فردا برادران کتاب بشارات را بردارند و بشاراتی که از کتب انبیاء است، مطالعه بفرمایند که ما اشاراتی خواهیم داشت. از جمله کتاب زبور داود است، کتاب سلیمان است، کتاب اشعیاء است، تورات موسی است. در سفر تکوین و غیر تکوین و اناجیل منسوبه به عیسی (ع) است و حتی کتب زرادشت، «حتّی فی کتابات الزّرادشت» که این‌ها ملتقط هستند و قسمتی از شریعت وحی است، شریعت ابراهیم است و قسمتی اختلاق خود آن‌ها است حتی در کتب هنود، «حتّی فی الکتب عبدة الاوثان هذا البشارة مسجّلة موجودة حتّی فی کتب، کتبٍ من عبدة الأوثان».

«اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ مِنَ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَيْنَ يَدَيْهِ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. انبیاء، آیات 105 تا 107.   

[2]. فاطر، آیه 25.

[3]. نحل، آیات 43 و 44.

[4]. شعراء، آیه 196.

[5]. نساء، آیه 163؛ اسراء، آیه 55.

[6]. آل‌عمران، آیه 184.

[7]. نحل، آیه 43.

[8]. انبیاء، آیه 105.

[9]. آل‌عمران، آیه 184.

[10]. قمر، آیه 43.

[11]. همان، آیه 52.

[12]. مؤمنون، آیه 53.

[13]. کهف، آیه 96.

[14]. انبیاء، آیه 95.

[15]. بقره، آیه 82؛ اعراف، آیه 42.

[16]. نور، آیه 55.

[17]. انبیاء، آیه 105.

[18]. اعراف، آیه 128؛ قصص، آیه 83.

[19]. انبیاء، آیه 106.

[20]. مؤمنون، آیه 53.

[21]. انبیاء، آیه 94.

[22]. همان، آیات 96 تا 101.

[23]. تفسیر القمی، ج ‏2، ص 131.

[24]. انبیاء، آیه 101.

[25]. همان، آیات 102 تا 105.

[26]. همان، آیات 106 و 107.

[27]. بقره، آیه 119.

[28]. زخرف، آیه 81.

[29]. بحار الأنوار، ج ‏52، ص 332.

[30]. اعراف، آیه 42.

[31]. نور، آیه 55.

[32]. البلاغ فى تفسیر القرآن بالقرآن، ص 363.

[33]. نور، آیه 32.

[34]. نمل، آیه 19.

[35]. انبیاء، آیه 105.

[36]. عوالی اللئالی، ج ‏4، ص 67.

[37]. اعراف، آیه 128؛ قصص، آیه 83.

[38]. انبیاء، آیه 106.

[39]. طه، آیه 50.

[40]. سجده، آیه 2.

[41]. واقعه، آیه 80؛ الحاقه، آیه 43.

[42]. آل‌عمران، آیه 96.

[43]. انبیاء، آیه 107.

[44]. شوری، آیه 29.